درس دوم

احکام آب مطلق

«الماء اما مطلق، او مضاف کالمعتصر من الاجسام،او الممتزج بغیره مما یخرجه عن صدق اسم الماء ، والمطلق اقسام :الجاري ،والنابع غير الجاري، والبئر ،والمطر،والكر،والقليل،وكل واحد منها مع عدم ملاقاة النجاسةطاهر مطهر من الحدث والخبث.  »[1]

 

بررسی استدلال به آیات برای طاهر و مطهر مطلق بودن آب

کلام در آیاتی بود که گفته شده، از آن آیات استفاده می‌شود ماء بجمیع اقسامه طهور است یعنی طاهر و مطهّر است. بعضی به آیه مبارکه«و انزلنا من السماء ماءً طهورا»[2] استدلال کرده اند. عرض شد: در این آیه به وجوهی مناقشه شده که عمده دو وجه است.

مناقشه اول

وجه اوّل این است: این آیه مختص به مائی است که نازل من السماء است. و کانّ فقط ماء المطر را شامل می‌شود و اما غیر ماء المطر- که سایر اقسام ماء مطلق است- را نمی‌گیرد. بلکه این آیه تمام اقسام ماء المطر را هم نمی‌تواند بگیرد. یعنی از این آیه نمی‌شود استفاده کرد جمیع اقسام میاه که منتسب به سماء هستند، طهور هستند. چون مائی که در این آیه مبارکه ذکر شده، نکره است و توصیف شده به این که آن ماء طهور است.«و انزلنا من السماء ماءً طهورا» از آسمان نازل کردیم آبی را که طهور است. و در نکره در سیاق اثبات،عموم نیست[3] به آن نحوی که در علم اصول ذکر شده است. بله در اصول کلامی است که نکره اگر در سیاق نفی واقع شد، از آن عموم استفاده می‌شود بالوضع او بالاطلاق . ولکن مسلّم است نکره ای که در سیاق اثبات واقع می‌شود، دلالتی بر عموم ندارد.پس مناقشه اولی این بود که این آیه ، تمام میاه را نمی‌گیرد بلکه مختص به ماء السماء است و نسبت به ماء السماء هم عمومیتی ندارد.[4]

مناقشه دوم

مناقشه ثانیه این بود: طهور، بر وزن فعول ، صیغه مبالغه است و صیغه مبالغه اگر مجردش لازم باشد مثل المقام که طَهُرَ است یعنی پاک شد مبالغه اش این می‌شود که خیلی پاک شده. اما دیگر دلالت ندارد بر این که  متنجس را پاک می‌کند یا از حدث مطهِّر است. دلالتی بر مطهّریت، ندارد.[5]

پاسخ صاحب حدائق به اشکال اول

صاحب حدائق (قده) از مناقشه اولی جواب داده است که تمام میاه نازل من السماء هستند. هر آبی که در زمین است، تمامش نازل من السماء هستند. به این معنا بعض الآیات و هم بعضی روایات دلالت می‌کند. [6]

در آن آیه مبارکه که می‌فرماید: «و انزلنا من السماء ماءً بقَدَرٍ فاَسکَنّاه فی الارض و اِنّا علی ذَهابٍ به لَقادرون»[7].  فرموده در این آیه مبارکه، دلالت هست بر این که میاه در زمین، نازل من السماء هستند. و جهش هم چنین است: این که می‌فرماید: ما از آسمان ماء نازل کرده ایم و آن را در زمین ساکن قرار دادیم ، میاهی که ساکن در زمین هستند، این ها نازل من السماء هستند. در آن ذیلش (و انّا علی ذهاب به لقادرون) اشاره به این است که اگر این ماء از بین برود، بشر بدون ماء می‌ماند. اگر این ماء که نازل من السماء است، را خداوند از بین ببرد- تهدید است که ماتمکّن داریم که از بین ببریم – ظاهر آیه این است که بشر بلا ماء می‌ماند.

بعد فرموده است: در ذیل این آیه مبارکه در تفسیر قمی هست که امام (ع) کانّ فرموده است: این آبی که نازل و ساکن در زمین کردیم، اَنهار و عیون و آبار است. بئر نازل من السماء است. عیون باقسامها نازل من السماء هستند. انهاری که هست نازل من السماء هستند[8]. دیگر بحار را ذکر نفرموده و لعلّ برای این است که بحر از شطوط و انهاری که به آن می‌ریزد، تشکیل شده است . کانّ در این روایت مبارکه دلالت هست بر این که مائی که هست، کلّش نازل من السماء است. پس این آیه مبارکه «و انزلنا من السماء ماءً طهورا» تمام میاه را می‌گیرد چون تمام میاه، من السماء هستند.

مناقشه و جواب مرحو سيد خویی در تکميل پاسخ صاحب حدائق

بعضی ها- در تنقیح هست-[9] این جواب صاحب حدائق را تکمیل فرموده اند. کانّ نقصی که در این استدلال هست که تمام المیاه من السماء هستند را تکمیل کرده ، فرموده اند : اگر ما بگوییم که میاه ابتداءً مخلوق فی الارض بوده ، بعد بخار شده و دوباره به صورت باران می‌آید. اما آن وقتی که خداوند متعال میاه را خلق کرد، میاه را در زمین خلق کرده است. بعد به اشراق الشمس اینها تبخیر می‌شوند و به صورت مطر از آسمان می‌آیند. اینجور نیست که «و انزلنا من السماء ماءً» معنایش این باشد که تمام میاه مخلوق در آسمان بوده اند و از آسمان به زمین آمده اند. فرموده است: اگر کسی این حرف را بزند، جوابش این است که ما قبول کردیم که این میاه، مخلوق فی الارض بوده اند. اینکه خداوند می‌فرماید: « وانزلنا من السماء...» مراد این است که و انزلنا امر الماء را چون آنچه که هست امرش از آسمان نازل می‌شود. مثل آیه دیگر می‌شود که می فرمايد: «و انزلنا الحدید فیه بأس شدید»[10]  معلوم است حدید به صورت حدید از آسمان نمی‌آید؛ بلکه مخلوق فی الارض است. اما این که می‌فرماید: «و انزلنا الحدید فیه بأس شدید» معنایش این است که امرش از آسمان می‌آید . در آیه دیگر خداوند متعال فرموده است: «و ان من شیء الّا عندنا خزائنه»[11] هیچ چیزی نیست که یکی هم ماء است، الّا این که خزائنش پیش ما است  ودر دنباله می‌فرماید: ( و ما ننزّله الّا بقدر معلوم) به اندازه معلومی آن را نازل می‌کنیم.

پس اگر مراد از «و انزلنا من السماء ماءً طهورا» خود آب نباشد که از آسمان آمده، پس امرش از آسمان آمده است، امر تمام  میاه، از آسمان نازل شده است؛ بدان جهت این آیه مبارکه تمام میاه در روی زمین را می‌گیرد. اگر همه این میاه از آسمان نازل شده اند که دیگر «و انزلنا من السماء ماءً» تقدیری ندارند. و اگر این میاه اصلش مخلوق فی الارض بودند«و انزلنا من السماء» معنایش این می‌شود « و انزلنا من السماء امر الماء» که آن ماء، طهور است. این حاصل جوابی که از مناقشه اولی داده اند.

عدم دلالت آیه بر نزول تمام میاه از آسمان

این معنی که از این آیه مبارکه یا از غیر این آیه یا از روایت استفاده بشود که کل میاهی که فی الارض هستند، از سماء نازل شده اند، باید بررسی شود. در این که بعض میاه از آسمان نازل شده اند؛ شکی نیست و اما این که کل میاه از آسمان نازل شده اند، دلالتی در این آیات، بلکه در روایات بر این معنی نیست بلکه عکسش معلوم است؛ زیرا بعضی از میاه از ذوبان الثلوج حاصل می‌شوند، از آب شدن برفی که از آسمان می‌آید. برف که آب نیست، برف است ،ثلوج نازل می‌شود. بعد برف به واسطه حرارت آفتاب و حرارت زمین ، آب می‌شود و به صورت آب و نهر و شط می‌شود. این ثلوجی که می‌آید اینها نازل من السماء ثلجاً است ، ماء نیست. «و انزلنا من السماء ماءً» ظاهر آیه این است که آب در حالی که آب است از سماء آمده . نمی‌شود گفت: تمام میاه به صورت آب آمده اند. پس اگر این مراد باشد، خلافش قطعی است. تمام میاه به صورت آب از آسمان نیامده اند بلکه از بعض روایات ظاهر می‌شود که ماء السماء، غیر  ماء الارض است و ظاهر آیه «و انزلنا من السماء ماءً طهورا» ماء السماء است. این مائی که منتسب الی السماء است، غیر از میاه دیگر است که به آنها ماء السماء نمی‌گویند.

در صحیحه محمدبن مسلم[12] چنین است:

«محمدبن یعقوب عن محمد بن یحیی» که شیخ کلینی است.« عن محمد بن احمد» همان محمد بن احمد اشعری است که از ثقات است، صاحب کتاب نوادر الحکمه. از « یعقوب بن یزید» نقل می‌کندکه از اجلاء است، از « علی بن یقطین، عن عمرو بن ابراهیم، عن خلف بن حماد عن محمد بن مسلم» سند صحیح است« قال: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ‌: »وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً»[13] قَالَ لَيْسَ مِنْ مَاءٍ فِي الْأَرْضِ- إِلَّا وَ قَدْ خَالَطَهُ مَاءُ السَّمَاءِ». هیچ آبی در زمین نیست مگر این که ماء السماء به آن مخلوط شده است. معلوم می‌شود تمام میاه، ماء السماء نیستند. ماء فی الارض هست، در مقابل ماء السماء.

و الحاصل؛ این معنی را که تمام میاه در آسمان مخلوق شده اند و از آسمان به زمین آمده اند، نمی‌توانیم اثبات کنیم، لا بالروایات و لا بالآیات. بله فی الجمله آب از آسمان نازل می‌شود ، اما این که تمام میاه مطلق که موجود فی الارض هستند من البحار و غیر ذلک، همه این ها از آسمان نازل شده اند، این را نمی‌توانیم از این آیات و روایات استفاده کنیم.

و اما آن که صاحب حدائق فرمودند: در آیه «و انزلنا من السماء ماءً طهورا»[14] مراد امر آن است مثل«و انزلنا الحدید فیه بأس شدید»[15] این کانّ درست نیست؛ چون در آیه «و انزلنا الحدید فیه باس شدید» کلمه«سماء» نیست. و«و انزلنا من السماء الحدید فیه بأس شدید» نیست. «و انزلنا الحدید فیه بأس شدید» است. درمعنای نزول ، از آسمان آمدن، نخوابیده است. «حدید» خودش مخلوق فی الارض است با وجود این ، اطلاق کلمه «انزل» صحیح است؛ مثل آیه مبارکه که می‌فرماید: «هو الذی انزل السکینة فی قلوب المومنین» [16] انزال یعنی جعل و وضع و تقدیر و خلق است . سکینه از آسمان نیامده. این مخلوق در قلوب مومنین است. کلمه «انزل» دلالت بر این ندارد که از آسمان آمده است. می‌گویند: «انزله علی حکم الامیر» معنایش این نیست که از آسمان آمد. «انزله علی حکم الامیر» یعنی واگذار کرد به او که هر چه بخواهد حکم کند. «و انزلنا الحدید فیه بأس شدید»؛ یعنی «خلقنا الحدید فیه بأس شدید» معنایش همین است.مثل «انزل السکینة فی قلوب المومنین».

و اما آیه دیگر که «و اِن مِن شی الّا عندنا خزائنُه»[17] بود، این به آسمان مربوط نیست. «عندنا»؛ یعنی تحت قدرت و سیطره ما است ما من موجود و ما من شی الّا این که تحت سیطره ما است «و ما ننزّله الّا بقدر معلوم» معنایش این است که از آن شیء خلق نمی‌کنیم مگر آن اندازه معلومی که مقتضای حکمت  است.

پس این آیات هیچ دلالتی ندارد که خود میاه از آسمان می‌آید یا امرشان از آسمان می‌آید . امرشان از آسمان می‌آید هم در این آیات نیست؛ بله در قدرت و سیطره خداوندی است، مثل «انزل السکینة فی قلوب المومنین» و مثل «انزلنا الحدید فیه بأس شدید» و امثال ذلک.

و کیف ما کان؛ این که اين اشکال را چنین جواب داده اند که تمام میاه از آسمان آمده اند، پس این آیه مبارکه «و انزلنا من السماء ماء طهوراً» همه میاه را می‌گیرد؛ این را نمی‌توانیم تصدیق کنیم .

بله ؛ چیزی دیگری می‌شود گفت و آن این است که این مائی که طهور است و از آسمان می‌آید؛ غالبا این ماء را در حال نزول از آسمان استعمال نمی‌کنند. بعد از این که در غُدران و در ظروف و امثال ذلک جمع شد و یا جاری شد، استعمال می‌کنند و طهوریت دارد. در حال نزول هم طهور است، خواهیم گفت ولکن بعد از این که نازل شد و در ظرفی یا در یک گودی مستقر شد، نهری یا شطی را تشکیل داد، آن را استعمال می‌کنند ، پس طهور می‌شود و مطهّر می‌شود.

وقتی که این آیه مبارکه اینها را گرفت، این آبی در روی زمین هست و اصلش از آسمان آمده، ولو فعلاً به صورت نهر است، ولکن به صورت غدران است، گودی است که پر از آب مطرشده است، وقتی که آن آیه مبارکه این ها را گرفت وصحیح است که به این ها بگویند: ماء السماء است، دیگر قطعاً فرقی ما بین این آب و میاه دیگری که فرضنا، مخلوق در ارض هستند، نیست. بعد از استقرار ماء مطر، بعد از این که ماء مطر درظرفی، در نهری و امثال ذلک مستقر شد، احتمال فرق ما بین این ماء و میاه دیگر نیست. این  معنی را می‌شود گفت.

جواب صاحب حدائق از اشکال دوم

اما این جهت که گفته شد: ماء در این آیه مبارکه نکره است، صاحب حدائق جواب فرموده است[18]:

این ماء، نکره نیست، بمعنی الجنس است. معنایش این نیست که «و انزلنا من السماء ماءً طهورا» یک آب طهوری را از آسمان نازل کردیم، معنایش این نیست. برای این که این آیه مبارکه در مقام بیان نعمت بر بشر است و آن که با نعمت بر بشر مناسبت دارد، قرينه دارد و به معنای جنس است . مثل این که خداوند متعال می‌فرماید:«فیهما فاکهة ونخل و رمّان»[19] ولو فاکهه و نخل و رمان به صورت نکره هستند ولکن معنای نکره ای مراد نیست. با امتنان مناسبت ندارد که در بهشت یک خرما باشد! یک دانه انار باشد! این معنی محتمل نیست بلکه مراد جنس است . اینجا هم به برکت این که مقام، مقام امتنان است «و انزلنا من السماء ماءً طهورا» یعنی مائی را که آن ماء، جنسش طهور است . از آسمان نازل کردیم.

عدم دلالت آیه «و انزلنا من السماء...» بر طهوريت مطلق ماء

ما این جهت از این جواب را قبول داریم که جنس ماء در آیه مبارکه مراد است قطعا. نکره محتمل نیست. جنس مراد است، معنایش این است که جنس مائی را که آن جنس، طهور است. ولکن کلام این است که نمی‌توانیم بگوییم که از این آیه مبارکه استفاده می‌شود آن جنس الماء علی اطلاقه طهور است. چون این آیه مبارکه در مقام بیان حکم الماء نیست . درمقام بیان خود ماء است که خداوند نعمتش را بر بشر ذکر می‌فرماید که ماء طهور را ما خلق کردیم . در مقام بیان انعام خداوند است که بر بشر نعمت گذارده است . در مقام بیان حکم شرعی ماء نیست.

و یکی از مقدمات حکمت که در اصول ذکر شده است که باید باشد تا به اطلاق تمسک کنیم. این است که مولا در مقام بیان همان حکم باشد. اگر در آیه مبارکه این جور بود که « و انزلنا من السماء ماءً و الماء طهور» عیبی نداشت، می‌گفتیم : دو تا حکم را بیان می‌فرماید . یک  حکم که حکم شرعی است، طهوریت الماء است، یکی هم نعمتش را بر بشر بیان می‌کند که آب را بر شما نازل کردیم که این حکم را دارد .

اگر دو تا حکم بود، می‌گفتیم : ظاهر خطاب دو تا حکم است. نسبت به حکم ثانی که «الماء طهورٌ» یا «و هو طهورٌ»، مثل: «و انزلنا الحدید فیه بأس شدید»[20] آن «بأس شدید» حکم شرعی نیست . اگر حکم شرعی بود و می‌فرمود: «و انزلنا الماء و هو طهور ». با «و هو طهور» حکم دیگر برای ماء می‌فرمود، می‌گفتیم: این حکم اصلش این است که در مقام بیان است و در مقام بیان تفضّل هم هست، با همدیگر تنافی ندارند. ولکن چون ظاهر آیه شریفه این است که طهور، وصف ماء است. وصف ظاهرش این است که او مفروغ عنه است. آن را فقط برای این مائی که هست، آورده اند که معرّف ماء ، توضیح ماء، یا تنویع ماء – فرقی نمی‌کند- باشد. «و انزلنا من السماء ماءً طهورا»[21] ظاهرش فقط این است که این آیه مبارکه در مقام بیان تفضّل علی العباد است به انزال مائی که آن ماء طهور است. اما این که آن ماء ،علی الاطلاق طهور است، یا یک قیدی دارد؟ این آیه درمقام بیان آن نیست. ممکن است یک قیدی داشته باشد که ماء باید کرّ باشد کما این که همین طور است. ماء اگر خودش متنجس شد، ماء قلیل که آن را پاک نمی‌کند، باید ماء کرّ پاک کند. اگر ادله خارجی دیگر نبود، ما بودیم و این آیه مبارکه ، از این آیه شریفه آن ستّةاقسامی که صاحب عروه برای ماء مطلق ذکر فرمود- الجاری و النابع غیرالجاری و المطر و البئر و القلیل و الکثیر- را استفاده نمی‌کردیم که تمام اینها طهور هستند. این از این آیه مبارکه استفاده نمی‌شود برای اینکه گرچه از ماء ، جنس مراد است ، نکره نیست، ولکن این آیه شریفه درمقام بیان حکم ماء نیست. مثل سایر مطلقاتی می‌شود که حکم بر جنس بار می‌شود، چون در مقام بیان آن حکم است به اطلاق تمسک می‌کنیم. و اما حکمی بر جنس بار شد ولکن درمقام بیان آن حکم نبود، آن جا به اطلاق تمسک نمی‌کنیم، اینجا هم همین جور است. «و انزلنا من السماء ماءً طهورا»؛ چون درمقام بیان حکم شرعی ماء یعنی مطهریت ماء نیست، لذا نمی‌توانیم به اطلاقش تمسک بکنیم.

پس طهور بودن ماء، یعنی مطهّر از حدث و خبث بودن که طهور به معنای شرعی است، که ان شاء الله به توضیحش می‌رسیم، این، مال تمام اقسام الماء و تمام اقسام ماءِ نازل من السماء است، یعنی قیدی ندارد. ماء علی الاطلاق چه قلیل چه کثیر ، مطهّر از حدث و خبث است، لکن از این آیه استفاده نمی‌شود چون آیه می‌گوید: هر مائی ، مطهّر از حدث و خبث است، اما با چه قید؟ به حد کرّ برسد یا رسیدن لازم نیست؟ در مقام بیان این نیست و چون در مقام بیان این نیست، تمسک به اطلاق نمی‌شود.

اشکال فقد شرط تمسک به اطلاق

حکمی که می‌خواهیم بگوییم: این حکم، ثابت بر این موضوع است، بلا قیدٍ، و این حکم بر نفس طبیعی الموضوع اینما یوجد، بار می‌شود، این احتیاج به مقدما ت حکمت دارد تا ثابت کنیم که این حکم که بر این طبیعت جعل شده؛ چون مولی درمقام بیان این حکم بود و اگر قیدی داشت، بیان می‌کرد و می‌توانست هم قید را بیان بکند و نکرده؛ پس معلوم می‌شود حکم برای طبیعت است. این مقدمات در ما نحن فیه جاری نیست؛ چون خداوند متعال در مقام بیان مطهّریت ماء از حدث و خبث نیست؛ بلکه در مقام [بيان] تفضّل و اِنعامش به ناس است که ماء را از آسمان نازل کرده، مائی که طهور است. این وصف است. این حکم آخر یا خبر از حکم آخر نیست که «و انزلنا من السماء ماءً و هو طهور» تا بگوییم حکم دیگر است. این وصف در این آیه ذکر شده و احتیاج به مقدمات حکمت دارد و مقدمات حکمت هم در ما نحن فیه جاری نیست؛ چون آیه در مقام بیان نیست؛ لذا نمی‌توان به اطلاقش تمسک کرد. عمده، این اشکال است.

علی هذا، این آیه تمام میاه را می‌گیرد که این ها طهورند. اما علی الاطلاق یا طهوریت قیدی دارد که باید به حد کرّ برسند مثلا؟ از این جهت ، این آیه مبارکه اطلاقی ندارد.

پس ملخّص کلام درمقام این شد که از آن اشکال اوّل ، جواب داده می‌شود ولکن این عمومیت الماء را به معنای این که هر مائی در هر حالی مطهّر از حدث و خبث است، این جهت و این خصوصیتِ اطلاق از این آیه مبارکه استفاده نمی‌شود.

اشکال ظهور صيغه مبالغه، در مبالغه در مبدأ، در فرض لزوم مبدأ

اما مناقشه ثانیه که طهور در ما نحن فیه مبالغه است و در جایی که مبالغه در اصل مبدأ، لازم باشد، مبالغه در آن مبدأ لازم است که معنای طهور روی این حساب، می‌شود خیلی پاک . «و انزلنا من السماء ماءً طهورا» یعنی و انزلنا من السماء مائی را که آن ماء خیلی پاک است و به این معنی، دلالتی بر مطهّریت از حدث و خبث ندارد.

پاسخ: عدم دلالت طهور در آیه محل بحث بر مبالغه

از این اشکال جواب گفته شده است: اگر ما قبول کردیم ظاهر صیغه مبالغه در جایی که مبداء لازم باشد، مبالغه در آن مبداء ،لازم است، اگر این را هم قبول کردیم ، اینجا قطعا طهور به معنای خیلی پاک نیست. این جا این طهور قطعاً صیغه مبالغه نیست برای این که اگر طهور معنایش خیلی پاک باشد، خیلی پاک است یعنی چه؟ یعنی پاک است دیگر. خیلی پاک بوده معنایش چیست؟ اگر طهور به معنای طاهر باشد دیگر اختصاص به ماء ندارد، تمام اشیاء توصیف می‌شوند به طهور. الثوب طهور ، الخشب طهور ، همه اشیاء پاک هستند. «کل شیء طاهر » می‌شود. نجاسات معیّنات هستند. همه اشیاء پاک هستند. پس قطعا طهور به معنای پاکی نیست. بدان جهت بالوجدان می‌بینیم که طهور به خشب و ثوب و فرش و امثال اینها اطلاق نمی‌شود. پس معلوم می‌شود طهور به معنای طاهر نیست. این خیلی پاک است یعنی چه؟ ممکن است کسی بگوید خیلی پاک است یعنی نجس نمی‌شود.

سخن مرحوم خويي: عدم شدت و ضعف در امور اعتباری

بعضی ها- در تنقیح هم هست[22]- فرموده اند: شدت و ضعف در امور اعتباریه راه ندارد.در امور تکوینیه ممکن است است شدت و ضعفی باشد. این برف خیلی سفید است، مثلا پنبه خیلی سفید است، آن جسم دیگر سفیدی اش کمتر است. مثل بیاض و سواد که از امور تکوینیه عینیه خارجیه است، می‌تواند شدّت و ضعف را قبول کند، اما امور اعتباریه، قابل شدّت و ضعف نیستند. مثلا در ملکیت و زوجیت نمی‌توان گفت: ملکیتش شدید یا ضعیف است. این امور اعتباریه که یکی از آنها هم طهوریت ماء است، مراد از پاک بودن، پاک بودن شرعی است، آن طهارت شرعی است که یکی از احکام است در مقابل نجاست. این طهارت شرعی که یکی از امور اعتباریه است، اصلا شدّت و ضعف بر نمی‌دارد. معنی ندارد که بگوییم : آب خیلی پاک است. اصلا امور اعتباریه و منه الطهارة در مقابل نجاست ، قابل شدّت و ضعف نیست.

پاسخ سخن مرحوم خويي

ما می‌گوئیم : این جواب ، جواب درستی نیست برای این که امور اعتباریه هم قابل شدّت وضعف است. چه کسی گفته شدت و ضعف مختص به امور تکوینیه خارجیه است؟ امور اعتباریه هم شدّت و ضعف دارند؛ منتها شدّت و ضعف اینها مثل اصلشان اعتباری است؟ مثلا شما تعظیم را ملاحظه کنید.تعظیم، امر اعتباری است. کسی از در وارد می‌شود. یک کسی از جایش یک خرده تکان می‌خورد، این تعظیم است برای او . سلام می‌گوید، تعارف می‌کند. یک کسی تمام قامت بلند می‌شود، یک کسی چند قدم هم جلوتر می‌رود. یک کسی تا دم در او را استقبال می‌کند، اینها همه اش تعِظیم است، اما آیا همه اش یک نوع است؟ یکی ضعیف است، یکی قوی است. اهانت، تعظیم، اینها امور اعتباری هستند و شدّت و ضعف دارند. وقتی شدت و ضعف داشته باشند، می‌گوییم: طهارت هم یکی از آن اعتباریات است و شدّت و ضعف دارد.

پس این معنی که امور اعتباریه قابل شدّت و ضعف نیست، بالوجدان درست نیست. بله شدّت و ضعف در امور اعتباری، تکوینی نمی‌شود؛ بلکه شدّت و ضعف اعتباری می‌شود مثل اصل خودشان مثل این که مثلاً می‌گویند: او خیلی احترام کرد.

در واجبات هم همین جور است، اعتبار وجوب شده است. می‌گویند: واجب، واجب اهم است. آنجا همّ می‌شود. اگر آنجا کسی بگوید: نه ، قوّت در ملاک است، در وجوب هیچ فرقی نیست، یا در خطاب است که تکرار، تاکید شده است، مثل اینکه صلاة مکررا خطاب دارد. این جور می‌شود گفت؛ اما تعظیم و تحقیر و امثال ذلک، اینها وجدانی هستند که امور اعتباری هستند، شدّت و ضعف دارند منتها شدّت و ضعفشان امر اعتباری است.

معنای طهور در آیه محل بحث

عمده جوابی که در ما نحن فیه می‌شود گفت و باید که طهور به معنای خیلی پاک نیست، این است که اطلاق خیلی پاک، معنا ندارد مگر این که نجس نمی‌شود. این خیلی پاک است چون نجس. فرق بین خشب وثوب و آب این است که کانّ خشب، نجس می‌شود بدان جهت طهور نمی‌گویند. به آب طهور می‌گویند؛ چون نجس نمی‌شود.

اگر خیلی پاک است، به این لحاظ باشد، نقض می‌شود به این که در روایات اطلاق شده است «التراب احد الطهورین»[23] فرقی ما بین تراب و خشب نیست. همان طور که خشب به اصابتِ نجس، نجس می‌شود، تراب هم همین جور نجس می‌شود. هیچ فرقی ندارند. فقط مَیز و فرق تراب از خشب این است که تراب ، مطهّر است ، طهوریت دارد هم از خبث هم از حدث. حدثش که تیمم است که معلوم است. اما از خبث هم مثل تعفیر ، مثلاً باطن نعل را پاک می‌کند. «التراب احد الطهورین»، «جعلت لی الارض مسجداً و طهورا»[24] این مطهّریت دارد.

پس معلوم می‌شود که اگر طهور به معنای خیلی پاک باید باشد به ارض طهور اطلاق نشود چون ارض با خشب فرقی ندارد. باید مثلا به بدن حیوان بگوییم:«الحیوان طهور»؛ چون ان شاء الله خواهیم گفت: بدن حیوان نجس نمی‌شود ولو مشهور می‌گویند: بدن حیوان نجس می‌شود و به زوال عین، پاک می‌شود. خواهیم گفت که این حرف درست نیست. آن جایی که اصلاً عین ندارد ، عین نجس نیست که نجس نمی‌شود. آن جا هم که عین دارد فقط عین،نجس است و الّا بدن، نجس نمی‌شود. همان طور که اگر در ماء کرّ، قذر بیفتد، ماء کرّ نجس نمی‌شود آن قذر، مادامی که مستهلک نشده و موجود است قذر است بدن حیوان هم همین طور است.دلیل بر صیغه مبالغه نبودن طهور

پس این که طهور به تراب اطلاق می‌شود و به بدن حیوان و بواطن الانسان که نجس نمی‌شود طهور اطلاق نمی‌شود این کاشف قطعی است که طهور در این آیه مبارکه صیغه مبالغه نیست بلکه این طهور مثل وقود، مثل رسول است. وقود یعنی ما یتوقّد به ، رسول یعنی ما یرسل به، طهور یعنی ما یتطهّر به یعنی آن چیزی که با آن ، طهارت حاصل می‌شودو «و انزالنا من السماء ماءً طهورا» معنایش «و انزلنا من السماء ما یتطهر به» است. معنای مناسب با این آیه مبارکه، همان معنای فعول مثل وقود و رسول وغیر ذلک از این استعمالات است. همان طور که در این استعمالات ، رسول به معنای ما یرسل به است، وقود به معنای ما یتوقد به است، این هم به معنای مایتطهر به است. در این صورت، دیگر آن حرف مشهور که می‌گویند:«الماء طا هر فی نفسه» و طهور را این جور تفسیر می‌کنند:«الطّاهر فی نفسه المطهّر لغیره» این معنا، خودِ معنای طهور نمی‌شود. طهور « ما یتطهر به » می‌شود. لازمه این ما یتطهر به بودن این است که اگر آب پاک بکند؛ یعنی خودش هم باید پاک باشد. لازمه مایتطهر به بودن و ارتکاز این است که اگر خودش پاک نشود چطور چیز دیگر را پاک می‌کند؟! ارتکاز این است که ما یتطهر به که شد باید پاک بشود . این الطّاهر فی نفسه،خودِ معنای طهور نیست. «و انزلنا من السماء ماءً طهورا» . لازمه عرفی است که ما یتطهر به که شد، باید پاک باشد. و لعلّ فقها هم که گفته اند: «الطاهر فی نفسه المطهّر لغیره» نگفته اند که معنایش این است بلکه مراد از طهور این است؛ منتها به نحو التزام و معنای مطابقی .

و الحمد لله رب العالمین.



[1] . سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص26.

[2] سوره فرقان(26)، آيه 48.

[3] . نکره در سياق اثبات مفيد عموم نيست.

[4] . در درس قبل اشاره شد که در سخنان مرحوم آية الله ميرازی تبريزی اعلی الله مقامه اشکال دوم صاحب حدائق طرح نشده است. در اين درس ضمن طرح اشکال نخست به اشکال دوم صاحب حدائق(ره) (نکره در سياق مفيد عموم نيست) نيز اشاره نموده است و آن را دليل بر اشکال اول قرار داده است. هر چند می‌توان آن را دليل بر اشکال اول نيز قرار داد اما افزون بر آن که صاحب حدائق آن را به عنوان اشکال مستقل آورده است، مرحوم ميرزای تبريزی نيز در درسهای بعدی به عنوان اشکال مستقل قرار داده است. به هر حال اشکال اول و دوم صاحب حدائق به گونه ی ذيل است:

«(أحدها)- ان أقصى ما تدل عليه طهورية ماء السماء لا مطلق الماء، فالدليل أخص من الدعوى.(ثانيها)- ان (ماء) في الآيتين نكرة في سياق الإثبات، و هي لا تفيد العموم كما صرحوا به في الأصول»؛ ر.ک: شيخ يوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1405ق)، ج1، ص172-174.

[5] . همانگونه که قبلا گفته اين مناقشه مناقشه ی سوم صاحب حدائق (ره) است که به صورت ذيل آن را ابتدا به صورت طرح نموده است:

(ثالثها)- ان (طهورا) هنا لا يجوز ان يكون على بابه من المبالغة في أمثاله لأن المبالغة في (فعول) إنما هي بزيادة المعنى المصدري و شدته فيه، كأكول و ضروب، و كون الماء مطهرا لغيره أمر خارج عن أصل الطهارة التي هي المعنى المصدري، فكيف تراد منه؟ بل هو حينئذ بمعنى الطاهر؛ همان.

[6] ان المستفاد من الآيات القرآنية ان الماء أصله كله من السماء، و بذلك صرح شيخنا الصدوق في أول كتاب من لا يحضره الفقيه، و ما ذكره المتخرصون- من ان مواد المياه ليست إلا الأبخرة المحتبسة، و ان حصل لها الغزارة و النزارة بكثرة مياه الأمطار و الثلوج و قلتها- فكلام عار عن التحصيل، فضلا عن مخالفته لصريح التنزيل، و ما ورد عن معادن التأويل.و من الآيات الدالة على ما قلنا قوله سبحانه: «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنّاهُ فِي الْأَرْضِ، وَ إِنّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ» ‌و روى الثقة الجليل علي ابن إبراهيم القمي في تفسير هذه الآية عن الباقر (عليه السلام) قال: «هي الأنهار و العيون و الآبار».و قوله تعالى: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ.».و قوله تعالى: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ الى قوله يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ.».فهذه الآيات دالة على ان أصل ماء الأرض كله من السماء؛ ر. ک: همان.

[7]  سوره مؤمنون(23)، آيه 18.

[8] في رواية أبي الجارود عن أبي جعفر في قوله: وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ فهي الأنهار و العيون و الآبا؛ علی بن ابراهيم قمی، تفسير قمی(قم، دار الکتاب، چ4، ت1367ش)، ج2، ص91.

[9] و هذه المناقشة لا ترجع إلى محصل. و ذلك لما ورد في جملة من الآيات و بعض الروايات من ان المياه بأجمعها نازلة من السماء: إما بمعنى ان اللّٰه خلق الماء في السماء فهناك بحار، و شطوط، ثم أنزله إلى الأرض فتشكل منه البحار، و الأنهار، و الشطوط، و الآبار. أو بمعنى ان اللّٰه خلق الماء في الأرض إلا أنه بعد ما صار أبخرة باشراق الشمس و نحوه صعد إلى السماء فاجتمع و صار ماء، ثم نزل إلى الأرض كما هو مذهب الحكماء و الفلاسفة و هذا المعنى لا ينافي نزول الماء من السماء لأنه بمعنى نزول أمره من السماء.و يدل عليه قوله تعالى وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ  فإنه لم يتوهم أحد، و لا ينبغي أن يتوهم نزول نفس الحديد من السماء.و من جملة الآيات الدالة على ما ادعيناه من نزول المياه بأجمعها من السماء: قوله تعالى وَ إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ  و قوله تعالى أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ  و قوله تعالى وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنّاهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنّا عَلىٰ ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ إلى غير ذلك من‌ الآيات؛ سيد ابو القاسم موسوى‌ خويى، التنقيح في شرح العروة الوثقى‌، تقرير: ميرزا علی غروی، (قم، ...، چ1، ت1418ق) ج1، ص18.

[10] سوره حديد(57)، آيه 25.

[11] سوره حجر(15)، آيه 21.

[12] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ‌وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً قَالَ لَيْسَ مِنْ مَاءٍ فِي الْأَرْضِ- إِلَّا وَ قَدْ خَالَطَهُ مَاءُ السَّمَاءِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج25، ص265.

[13] سوره ق(50)، آيه 9.

[14] سوره فرقان(25)، آيه48.

[15] سوره حديد(57)، آيه 25.

[16] سوره فتح(48)، آيه 4.

[17]  سوره حجر(15)، آيه 21.

[18]و الجواب عن الثاني- انه و ان كان كذلك مع عدم قرينة تفيد العموم إلا ان قرينة المقام في هذه الآيات التي نقلناها تفيد العموم، فان الظاهر ان هذه الآيات كلها واردة في معرض التفضل و إظهار الامتنان و بيان الانعام، و حينئذ فلو كان هناك فرد آخر لذكره (عز شأنه) سيما مع ما يدل عليه قوله سبحانه: «وَ إِنّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ» من التهديد بأنه ان أذهب ذلك الماء النازل من السماء لم يبق لنا غيره.و بما ذكرنا صرح جمع من الأصوليين، حيث قالوا بأن النكرة في سياق الإثبات إذا كانت للامتنان عمت، و فرعوا عليه قوله سبحانه: «فِيهِما فاكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمّانٌ»؛ »؛ ر.ک: شيخ يوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1405ق)، ج1، ص173.

[19] سوره الرحمن(58)، آيه 68.

[20] سوره حديد(57)، آيه 25.

[21] سوره فرقان(25)، آيه 48.

[22] ان استعمال الطهور بمعنى أشد طهارة. و كونه أنظف من غيره و ان كان صحيحا، و ربما يستعمل- بدله- لفظ اطهر.فيقال: إن هذا الشي‌ء اطهر لك. كما في قوله تعالى «هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ»  أي أوقع في الجهات الشهوية من غيرها. و قوله تعالى شَراباً طَهُوراً  أى أشد نظافة. إلا ان ذلك كله في الأمور الخارجية التي لها واقع، كما في الطهارة الخارجية بمعنى النظافة. فيقال:هذا الثوب اطهر من ثوبك أي أشد نظافة من ثوبك.و اما في الأمور الاعتبارية التي لا واقع لها إلا حكم الشارع و اعتباره، كما في الطهارة- المبحوث عنها في المقام- و الملكية، و الزوجية. و غيرها‌ من الأحكام الوضعية التي اعتبرها، و جعلها في حق المكلفين فهي مما لا يعقل اتصافه بالأشدية و الأقووية كما ذكرناه في بحث الأحكام الوضعية. فلا يصح ان يقال ان ملكك بالدار أشد من ملكك بالكتاب، أو ان حكم الشارع بالطهارة في هذا الشي‌ء أشد من حكمه بها في الشي‌ء الآخر: فان الشارع إن حكم فيهما بالطهارة، أو بالملكية فهما على حد سواء، و إلا فلا طهارة و لا ملكية في البين أصلا. ففي الأمور الاعتبارية لا معنى للاتصاف بالشدة و الضعف، بل الأمر فيها يدور دائما بين الوجود و العدم، و النفي و الإثبات و عليه فلا يعقل استعمال الطهور في الآية بمعنى المبالغة.و توهّم ان شدة الطهارة في الماء باعتبار أنه لا ينفعل بملاقاة النجس ما لم يتغير: يدفعه. «أولا»: ان هذا مما يختص ببعض افراد المياه، و لا يعم جميعها، مع ان الطهور وصف لطبيعي الماء اين ما سرى و «ثانيا» ان استعمال لفظ الطهور لو كان بلحاظ عدم الانفعال بملاقاة النجس لصح حمله على البواطن، بل على ظاهر الحيوان أيضا، على قول مع أنه من الاغلاط.و مما يدلنا على ما ذكرناه: ما ورد في الاخبار من ان التراب أحد الطهورين فإنه لو أريد من الطهور فيها ما هو طاهر في نفسه لما صح هذا الاستعمال قطعا، فإن سائر الأجسام أيضا من أحد الطاهرات كالخشب و المدر فما وجه تخصيصه التراب و الماء بذلك؟ كما هو الحال أي لا يصح الاستعمال المذكور فيما لو أريد منه المبالغة، لأن التراب نظير غيره من الأجسام، و ليس فيها أشدية في الطهارة كما لا يخفى؛ سيد ابو القاسم موسوى‌ خويى، التنقيح في شرح العروة الوثقى‌، مقرر ميرزا علی غروی، (قم، ...، چ1، ت1418ق) ج1، ص15.

[23] نص اين کلام در کتب روايي شيعه نيامده است ولی مضمون آن وجود دارد اما در کتب فقهی عين اين عبارت آمده است؛ ر.ک: شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص370، 381، 386.

از کتب فقهی ر.ک: علی بن حسين محقق کرکی، جامع المقاصد في شرح القواعد‌، ( قم، مؤسسة آل البيت(ع)، چ2، ت1414ق)، ج1، ص506.

[24]«جُعِلَتْ لِيَ الْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً»؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص350، 351، ج5، ص117، 345.