درس یکصد و سی و هفتم

نجاسات

مسألة 3: « إذا لم يعلم كون حيوان معين أنـّه مأكول اللحم أو  لا ، لا يحكم بنجاسة بوله و روثه ، وإن كان لا يجوز أكل لحمه بمقتضى الأصل ، وكذا إذا لم يعلم أنش له دماً سائلاً أم  لا ، كما أنـّه إذا شكّ في شي‌ء أنـّه من فضلة حلال اللحم أو حرامه أو شكّ في أنـّه من الحيوان الفلاني حتّى يكون نجساً أو من الفلاني حتّى يكون طاهراً،  كما إذا رأى شيئاً لا يدري أنـّه بعرة فأر أو بعرة خنفساء ففي جميع هذه الصّور يبني على طهارته »‌[1]

شک در مأکول اللحم بودن حيوان مسبب از شک در تذکيه

كلامنا فعلاً در قسم آخرى است از حيوانى كه شك است در اين كه مأكول لحم است يا غير مأكول لحم. و منشاء شك در آن حيوان اين است كه اصلاً احتمال داده مى‏شود كه اين حيوان قابل تذكيه نبوده باشد. چون قابل تذكيه نيست، بدان جهت اكل و لحمش هم جايز نيست. و احتمال هم مى‏دهيم كه قابل تذكيه بوده باشد مع ذلك با وجودى كه قابل تذكيه است، لحمش باز جايز نيست. حيث در بعضى حيوانات كه داريم كه آنها لا يقبل التّذكية مثل كل و خنزيز. اينها قابل تذكيه نيستند. ولو اينكه رو به قبله با ذكر بسم الله ذبح بشود. احتمال بدهيم كه اين حيوان هم از قبيل آنها است كه قابل تذكيه نيست چون كه تذكيه قبول نمى‏شود، پس لحمش هم جايز نمى‏شود. احتمال مى‏دهيم كه مثل گوسفند است اين حيوان. قابل تذكيه است و اكل لحمش هم جايز است. فعلاً كلام را در شبهه حكميّه شروع مى‏كنيم.

در نوع حيوانى كه شكّى در آن داريم كه آيا اين قابل تذكيه هست يا نيست؟ و اگر هم قابل تذكيه باشد اكل لحمش هم جايز هست يا نيست؟ اگر قبول تذكيه نشود. قطعاً اكل لحمش جايز نيست. و اگر قبول تذكيه هم بشود باز شك است كه اكل لحمش جايز است يا جايز نيست؟ ما در ما نحن فى بحثى را خواهيم كرد كه اين بحث، بحث مهمى است. براى اينكه حيوان اگر قابل ذكات بوده باشد به ذكات و به تذكيه قابل مى‏شود. اعم از اينكه اكل و لحمش جايز بشود يا نشود. وقتى كه طاهر شد، استعمال او در فى ما يشترط طهارته جايز مى‏شود. مثل جلد حيوانى كه درست مى‏شود. يا فرض بفرماييد استعمالات ديگرى كه مشروط به طهارت است، در آنها انجام مى‏گيرد. و اگر قابل تذكيه نباشد، استعمالات از اين حيوانات ديگر جايز نمى‏شود. بحث، بحث مهمى است. و اگر احتمال داديم قابل تذكيه و طهارت شد، كه تذكيه بعضى مذكَّی ها طاهر هستند. شارع حكم كرده است جايز است اكل و لحم آنها. مثل غنم و بقر و امثال. بعضى حيوانات را شارع اكل و لحمشان را حرام كرده است مع ذلك كه قابل تذكيه هستند. و اين كه حيوانات نمى‏تواند مصلّى در حال صلاة و لو تذكيه شود اين حيوانات كه اكل و لحمشان جايز نيست، صلاة در وبر اينها، شعر اينها، جلد اينها ولو اينكه پاك باشد از عرق اين حيوان صلاة محكوم به بطلان است. اين بحث اينكه حيوان مأكول اللحم است يا غير مأكول اللحم، قابل تذكيه است يا قابل تذكيه نيست، بحث عريض و طويلى است كه ما فعلاً كلام را شروع مى‏كنيم. در نوع حيوانى كه در يك نوع از حيوان اگر شك كرديم كه اصلاً اين قابل تذكيه هست يا نيست و به واسطه ذبح كردن اوداجش اين پاك مى‏شود يا پاك نمى‏شود. مثل كلب و خنزير مى‏ماند. مثل ذبح آنها مى‏ماند. چه جور ذبح آنها لا يفيد شى‏ءً احتمال مى‏دهيم كه ذبح اين حيوان هم لا يفيد شى‏ءً.

ديدگاه صاحب حدائق (ره)

 عرض مى‏كنيم در ما نحن فيه صاحب حدائق[2] قدس الله نفس الشّريف كلامى فرموده است و نسبتش را هم بالعدم خلاف بين الاصحاب داده است. فرموده است كانّى خلافى ظاهر نمى‏شود از اصحاب. كه غير از انسان و غير از كلب و هكذا خنزير، غير از اين سه تا آن حيواناتى كه نفس سائله دارند. چون كه حيواناتى كه نفس سائله ندارند، ميته آنها هم پاك است. آنها تذكيه نمى‏خواهند. ميته‏شان پاك است. آن حيواناتى كه نفس سائله دارند غير از انسان و غير از كلب و خنزير همه‏شان قابل تذكيه هستند. به واسطه تذكيه كردن، آنها پاك مى‏شوند. لحمشان، شحمشان، جلدشان و امثال‏ ذلك منتهى بعضى‏هايش كه عمده است و غير مأكول اللحم است و بعضى‏ها مأكول اللحم هستند. ما فعلاً كلام‏مان در اين كبرايى است كه صاحب الحدائق نسبتش را به اصحاب داده‏اند كه آيا اينجور است كه تمام حيواناتى كه هست دليل داريم قابل تذكيه هستند و به ذبح پاك مى‏شوند الاّ الكلب و خنزير آن حيواناتى كه نفس سائله دارند. مثل ميمون كه جلد دارد. از جلدش ينتفع شك داريم كه آيا اين غير قابل تذكيه هستند يا قابل تذكيه نيستند. تذكيه آنها و ذبح آنها مثل ذبح كلب و خنزير است. از ميته بودن خارج نمى‏كند آنى ميمونى كه روح از بدنش رفته است ذبح هم بشود باز ميته است. آيا ما يك كبراى كلّى داريم، يعنى دليل داريم بر اين كبراى كليّه كه هر حيوانى كه دم سائله دارد، نفس سائله دارد غير از كلب و خنزير قابل تذكيه است ام لا؟ عرض مى‏كنيم كه اگر اين كبرى درست بشود ديگر به اصل عملى نوبت نمى‏رسد كه ما در حيوان استصحاب عدم تذكيه بكنيم. در شبهات حكميه. در شبهات حكميه كه شرعاً اين قابل تذكيه است اين حيوان يا نه. يقبل التذكيه اَم لا؟ يعنى به تذكيه پاك مى‏شود يا نمى‏شود به ذبح؟ ديگر به استصحاب عدم تذكيه نوبت نمى‏رسد.

 عرض مى‏كنم در ما نحن فيه رواياتى است و آيه‏اى است از كتاب مجيد به آنها استدلال شده است. استحصال شده است كه از اينها كه كلّ حيوانى كه نفس سائله دارد غير از كلب و الخنزير اينها تقبل التذكيه. تذكيه را قبول مى‏كند. از اين روايات قسمتش آن رواياتى بود كه در صيد گذشت ديروز خوانديم. كه امام (ع) در صحيحه محمّد ابن قيس فرمود اگر سلاحى را صيّاد به حيوان به واسطه آن سلاح زخم زده است كه اين حيوان بميرد و محرز بشود كه آن سلاح اين حيوان را كشته است، آن حيوان فرض بفرماييد اكل از او عيبى ندارد. اين روايات بود و صحيحه محمّد ابن مسلم كه اگر سهمى يا سيفى يا رمحی از صيّاد حيوان را بكشد بله او مذكّى است. لا بأس به است. عرض كرديم اينجور روايات دليل بر مقام نمى‏تواند بشود. چون كه آن روايات مفروغ عنه است در آن روايات كه آن حيوانى كه صيد شده است. صيّاد به او برسد و ذبح كند او را و تذكيه كند اكل و لحمش حلال مى‏شود. اشكالى در او نيست. اين روايات در مقام اين هستند كه اگر صيّاد نرسد كه آن حيوان را ذبح كند. بلكه سلاح صيّاد يا غير صيّاد او را كشته باشد، اين كشتن خودش تذكيه است. مى‏شود اين حيوان را خورد. مثل قوله سبحانك فكل مما امسكن عليكم، اگر غير كلب مُعلَّم به صيدى برسد و صيدى را بكشد او را نمى‏شود خورد. اگر صيد كرد صيّاد به غير كلب مُعلَّم، بايد ادراك ذكات او را بكند. برسد و سرش را ببرد و ذبح كند تا حلال بشود. كلب معلم آنجور نيست. ما قتل كلب معلم او خودش تذكيه حيوان است. مى‏شود خورد. فكلوا من ما امسكن عليكم. اين روايات و اين آيه مباركه كه آيه مباركه را هم قاطى كرديم كه معلوم بشود، اينها بعد از فراغ از اينكه حيوان مأكول اللحم است و قبول تذكيه را مى‏كند، تذكيه را توسعه مى‏دهند و مى‏گويند تذكيه بر اينها با قتل كلب معلم هم تذكيه است. قتل آن حيوان تذکيه هكذا سهم الصّياد يا ولو غير اينها از سلاح صيّاد بكشد، اين هم تذكيه است. حيوانى را يعنى صيدى را كه مأكول اللحم است و به ذبح حلال مى‏شود خوردن او. امّا صيدى كه اصلاً مأكول اللحم نيست، اصل اين روايات و اين آيه‏اى كه فكلوا من ما امسكن عليكم، ناظر به اين جهت نيست.

 سؤال؟ عيب ندارد. حكمش را بايد بخوانيد. يا من بخوانم قبل از اينكه شما بخوانيد. روايت اينجور بود. دارد بر اينكه «مَنْ جَرَحَ صَيْداً بِسِلَاحٍ وَ ذَكَرَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ- ثُمَّ بَقِيَ لَيْلَةً أَوْ لَيْلَتَيْنِ لَمْ يَأْكُلْ مِنْهُ سَبُعٌ- وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّ سِلَاحَهُ هُوَ الَّذِي قَتَلَهُ فَلْيَأْكُلْ مِنْهُ إِنْ شَاءَ»[3] يعنى معلوم است كه اين صيد مأكول اللحم است. كلام اين است كه با اين جور مردن از جواز اكل نمى‏افتد. جواز اكل دارد. در اين صورت هم. يعنى توسعه در تذكيه است كه اگر اين سلاح بكشد باز خوردنش جايز نيست كه جايز است. لازم نيست كه برسد صيّاد و سرش را ببرد. اگر جرح بكند صيدى را به سلاحى و ذكر اسم الله عليه اين ديگر شامل آن نمى‏شود انسان فرض بفرماييد گرگى را ذبح كرد او را بخورد. روايت در مقام اين نيست كه روايت لسانش توسعه در تذكيه است. كه حيوانى كه مأكول اللحم است و او را مى‏شود به ذبح و به تذكيه خورد اگر صيّاد به او زخمى بزند كه سلاح او را كشته باشد معلوم بوده باشد كه سلاح كشته است او را اين هم تذكيه آن حيوان است فليأكل منه از او بخورد. اين روايت در مقام اين است. صحيحه محمّد ابن مسلم هم اين است. [4] لسانش توسعه در تذكيه است. اين كه صيد بايد تذكيه بشود كه انسان بخورد و تذكيه‏اش به ادراك ذكاتش است، منحصر به او نيست. اگر قتلت السّيف و الرمح و السّهم هم بوده باشد، اين تذكيه است. قطع اوداج را نمى‏خواهد. اين روايت كما اينكه در آيه مباركه فكلوا مما امسكن عليكم يعنى كلب معلم اينجور است اگر بكشد كشتن اين خودش يك تذكيه است. اين تذكيه است.

 امّا آن كدام حيوان است كه مأكول اللحم است يا غير مأكول اللحم در مقام اين نيست. بر فرض هم در مقام اين بوده باشد كه كدام حيوان است كه اگر ما او را تذكيه مى‏كرديم او مذكّى مى‏شد؟ اين هم توسعه او است. اصلاً به غير مأكول اللحم نظر ندارد. اين روايات مال مأكول اللحم است و توسعه در تذكيه مأكول اللحم است مثل آيه مباركه.

يكى هم اين آيه مباركه است كه به او تمسّك كرده‏اند بعضى‏ها در مقام كه ديروز عرض كرديم. خداوند متعّال مى‏فرمايد بر اينكه به نبى‏اش «قُلْ لاَ أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ»[5] اين دلالت مى‏كند بر اينكه و هكذا آن آيه ديگر هم هست. «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ»[6]. اينها دلالت مى‏كنند بر اينكه محرّم الاكلها اينها هستند. يعنى وقتى كه محرّم الاكلها اينها شدند، يعنى غير اينها محرّم الاكل نيستند. غير اينها تمام حيوانات را مى‏گيرد. منتهى فرض بفرماييد غير اين حيوانات هر مقدارى كه دلالت كرد آن حيوان را نمى‏شود خورد رفع يد مى‏كنيم از او و مى‏گوييم چيزى كه هست، غير مأكول اللحم است.

 وامّا آنجاييكه دليل قائم نشده است كه اين غير مأكول اللحم است كما فيما خروج المثال كه شك داريم حيوان مأكول اللحم است يا نه. شك در قابليّت تذكيه هم داريم. اين آيه مى‏گويد مأكول اللحم است و لحمش را مى‏شود خورد. به دلالت التزاميه دلالت مى‏كند كه قابل تذكيه يا نه. چون كه بدون تذكيه كه حيوان را نمى‏شود خورد. ميته را كه نمى‏شود خورد. اين آيه مباركه مى‏فرمايد، به نوع حيوان شك مى‏كنيم كه مثلاً عرنب كه آيا اكلش حلال است يا نه يا قابل تذكيه است يا نه، آيه مى‏گويد اكل ارنب عيبى ندارد. خوب دلالت التزاميه دلالت مى‏كند بر اينكه چه چيز است. قابل تذكيه هم هست. به اين آيه مباركه تمسّك كرده‏اند. وجه تمسّك معلوم شد. اوّلاً تمسّك مى‏كنند كه اين حلال الاكل است كه محفوظ در مقام و از او اثباتى مى‏شود كه قابل تذكيه هم هست. اين آيه مباركه و اين را هم به بيانى كه ديروز عرض كرديم نمى‏شود در مقام به او تمسّك كرد. آن مقام ثابت كه مى‏دانستيم كه قابل تذكيه است ولى نمى‏دانستيم اكل و لحمش جايز است يا نه، آن قسم اوّل مى‏شد به اين آيه مباركه تمسّك كرد.

 وامّا در اين قسم ثانى كه شك در تذكيه داريم، نمى‏شود به اين آيه تمسّك كرد. چرا؟ چون كه در اين آيه ذكر شده است بر اينكه قل لا اجد فى ما اوحى الیّ محرّما على طاعم يطعمه الاّ ان يكون ميتة. ميته استثنا شده است. ما احتمال مى‏دهيم اين ثعلب را كه سر بريديم اين ميته باشد. چون كه قابل تذكيه نيست.

ديروز هم گفتم كه از اصول مسلّمه قبول كنيد. ميته آن حيوانى است كه ذهوق روحش شده باشد به غير التّذكيه. ما احتمال مى‏دهيم كه سر بريدن اين ثعلب رو به قبله به ذكر بسم الله مثل سر بريدن كلب بزرگى بوده باشد رو به قبله با بسم الله. اصل اين تذكيه نباشد اين ميته است. چون كه در ما نحن فيه احتمال مى‏دهيم كه اين حيوان ميته است بدان جهت در اين قسم ثانى كه محلّ كلام ما هست نمى‏شود به او تمسّك كرد. يك چيز ديگر هم شما مى‏توانيد بفرماييد كه اين آيه مباركه قطعاً به غير المذكّى تخصيص خورده است. اين كه «قُلْ لاَ أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ»[7] و الاّ الغير المذكّى بايد غير مذكّى هم تخصيص بدهيد. آنهايى كه مى‏گويند ميته معنى‏اش اين است كه خودش مريض بشود و بميرد. مثلاً كسى اگر گفت ميته معنايش اين است. اگر كسى اين را گفت با غير مذكّى هم قطعاً تخصيص خورده است. احتمال مى‏دهيم اين ثعلبى كه سر بريديم غير مذكّى باشذ. چون كه قابليّت تذكيه ندارد. اين ذبحش تذكيه حساب نمى‏شود و غير المذكّى حساب است.

 بدان جهت به اين آيه مباركه چون كه ميته ذكر شده است. عمده هم همين است كه ميته معنايش اين است كه بميرد و مردنش مستند به تذكيه نبوده باشد. احتمال مى‏دهيم كه اين حيوان مردنش مستند به تذكيه نباشد. نه به آن روايات مى‏شود تمسّك كرد و نه به اين دو آيه مى‏شود در مقام تمسّك كرد. مى‏ماند در ما نحن فيه بعضى‏ها اينجور فرموده‏اند. فرموده‏اند از اين موثّقه ابن بكير كه وارد است در اجزاى غير مأكول اللحم و فضلات غير مأكول اللحم باطل است. غير مأكول اللحم باطل است ديگر. موثّقه ديگر ذيلى دارد. در ذيلش يك كلامى امام (ع) فرموده است كه از آن كلام استفاده شده است كه كلّ حيوانات مأكول و غير مأكول قابل تذكيه هستند. منتهى كلب و خنزير دليل خاصّى داريم كه اينها نجس العين هستند و تذيكه اينها لا يفيد شى‏ءً. از نجاست اينها را خارج نمى‏كند.

موثقه بکير

 اين روايت در وسائل باب دوّم از ابواب مصلّى. روايت اوّلى است.[8] آنجا اينجور است.

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ قَالَ سَأَلَ زُرَارَةُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الصَّلَاةِ فِي الثَّعَالِبِ- وَ الْفَنَكِ وَ السِّنْجَابِ وَ غَيْرِهِ مِنَ الْوَبَرِ» در ذيل اين روايت اينجور دارد كه، «فَاحْفَظْ ذَلِكَ يَا زُرَارَةُ فَإِنْ كَانَ مِمَّا يُؤْكَلُ لَحْمُهُ- فَالصَّلَاةُ فِي وَبَرِهِ وَ بَوْلِهِ- وَ شَعْرِهِ وَ رَوْثِهِ وَ أَلْبَانِهِ وَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ مِنْهُ جَائِزٌ- إِذَا عَلِمْتَ أَنَّهُ ذَكِيٌّ قَدْ ذَكَّاهُ الذَّبْحُ- وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ مِمَّا قَدْ نُهِيتَ عَنْ أَكْلِهِ- وَ حُرِّمَ عَلَيْكَ أَكْلُهُ فَالصَّلَاةُ فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ مِنْهُ فَاسِدٌ- ذَكَّاهُ الذَّبْحُ أَوْ لَمْ يُذَكِّهِ». اين دليل بر اين است كه مأكولات همه‏شان قابل ذبح هستند. احتياج هم به اين فقره نبود. چون كه واضح است كه مأكول بايد تذكيه بشود. استشهاد به اين جمله است و ان كان غير ذالك اگر حيوان غير مأكول اللحم بشود مما قد نهيت عن اكله آن حيوانى باشد كه تو نهى از اكل او شده‏اى و حرم عليه اكله بر تو حرام شده است اكل او، فالصّلاة فى كلّ شى‏ءٍ منه فاسدٌ صلاة در هر شيئى از او فاسد است ذكّاه الذابح او لم يذكّه ذابح او را تذكيه بكند يا نكند.

 اين دليل بر اين است كه غير مأكول هر چه باشد، ذابح مى‏تواند او را تذكيه كند. اين دليل بر اين مى‏شود كه حيوانات طُرا ولو همه‏اش غير مأكول از حيوانات، همه اينها را مى‏تواند ذابح تذكيه بكند. منتهى تذكيه بكند يا نكند، با او نمى‏شود نماز خواند چون كه غير مأكول مانع از صلاة است. ولو مذكّى بشود. اين فقره از اين روايت كه اين استدلال شده است به اين روايت مباركه، كه تمام حيوانات غير مأكول قابل تذكيه هستند.

 اين هم جوابش اين است كه دارد اينجا ذكاه الذابح او لم يذكّه. معنايش اين است كه ذابح او را تذكيه بكند يا نكند. يا نكندش چه جور مى‏شود؟ يا نكندش دو جور مى‏شود. يكى اين است كه چون كه قابل تذكيه نيست، نكرده است. يكى اين كه قابل تذكيه هست مع ذلك نكرده است. كلام ما اين است كه اين روايت دلالت نمى‏كند كه تمامى غير مأكول قابل تذكيه هستند. روايت به اين دلالت مى‏كند. روايت مدلولش اين است كه ذابح تذكيه بكند يا نكند؟ يا نكند اعم است از اينكه نمى‏شود او را تذكيه كرد. يا مى‏شود ولكن او نكرده است. اين روايت دلالت ندارد كه همه قابل تذكيه هستند.

 سؤال؟... اين صدق مى‏كند كه اختيار ندارد. چون كه ذابح تذكيه بكند يا نكند؟ يا نكندش چه جور مى‏شود؟ مى‏گويند امروز شما آسمان رفتيد يا نرفتيد؟ شما مى‏گوييد نرفتم. امّا ممكن نبود بروى. اينكه مى‏گويد ذكّاه الذابح من هم نسبتش را به ايشان مى‏دهم ديگر. مى‏گويم جناب، شما آسمان رفتيد يا نرفتيد. اين كه ذكّاه الذابح او لم يذكّه، اين كه دلالت نمى‏كند تذكيه ممكن است. ممكن است ذابح كه تذكيه نكرده است چون كه ممكن نيست. اگر قبول كرديم به قول اينكه نه ممكن است، ذابح مى‏تواند تذكيه بكند. فرضنا كه قبول كرديم اين را، آن كه در نسخ است و در وسائل هم هست، ذكّاه الذابح است. ما قبلش هم همين جور است. اين جور است كه امام (ع) فرمود: فالصّلاة فى روثه و شعره و كلّ شى‏ءٌ منه جايزٌ اذا علمت انّه ذكىٌّ قد ذكّاه الذابح.

 فغير ذلك من ما نهيت عن اكله و حرم عليك فالصّلاة فى كلّ شى‏ءٍ منه فاسدٌ ذكّاه الذّابح او لم يذكّه. ذبح او را تذكيه نكند. ظاهرش اين است كه ذبح دو صورت دارد. ذبحى كه واقع مى‏شود بر حيوان تارة با آن ذبح تذكيه محقّق مى‏شود. و اُخرى نمى‏شود. چرا نمى‏شود؟ چون كه قابل نيست. چون كه ذبح كرده است همان ذبحى را كه در غير اين حيوان مى‏كرد، او را كرده است. ولكن اين حيوان تذكيه نشده است. ذكّاه آن حيوان را ذبح او لم يذكّيه نسخه اين ذابح ثابت نيست. لا اقل محتمل است اين ذبح بوده باشد. ذبح هم كه شد، دلالت بر عكس مى‏كند كه ذبح تارة تذكيه مى‏كند؟ تذكيه حيوان مى‏شود و اُخرى تذكيه حيوان نمى‏شود؟ به عكسش دلالت دارد.

روايت علی بن حمزه بطائنی

 مى‏ماند در مقام يك روايت ديگرى كه روايت على ابن ابى حمزه[9] است.

روايت دوّمى است در همين باب 2 از ابواب لباس المصلّى. آنجا دارد بر اينكه اگر اين روايت سند داشت خيلى كار را اصلاح مى‏كرد. و عن على ابن محمّد كلينى قدس الله نفس الشّريف اين روايت را نقل مى‏كند از على ابن محمّد بندار از عبد الله ابن اسحاق العلوى عن حسن ابن على عن محمّد ابن سليمان الدّيلمى عن على ابن ابى حمزه كافى است در ضعف اين روايت خود على ابن حمزه بطائنى. «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع اوَ أَبَا الْحَسَنِ ع» چون كه از موسى ابن جعفر هم على ابن جعفر روايت دارد. سلام الله عليه َ «عَنْ لِبَاسِ الْفِرَاءِ- وَ الصَّلَاةِ فِيهَا فَقَالَ لَا تُصَلِّ فِيهَا- إِلَّا فِي مَا كَانَ مِنْهُ ذَكِيّاً- مگر آنى كه ذكى بوده باشد. آنى كه ذكى هست نماز بخوان. «قَالَ قُلْتُ: أَ وَ لَيْسَ الذَّكِيُّ مِمَّا ذُكِّيَ بِالْحَدِيدِ- قَالَ بَلَى إِذَا كَانَ مِمَّا يُؤْكَلُ لَحْمُهُ»حيوان ذكى، چون كه مذّكات الحيوان آن نيست كه با حديد اوداجش را ببُرند. اَوَ ليس الذّكىّ من ما ذكىّ بالحديد. ذكى من ما ذكىّ بالحديد نيست. يعنى ذكات معنايش اين نيست در حيوانات؟ قال: بلى. همين است. تذكيه حيوان قطع حلقومش است. اين معنايش اين است كه در تمام حيوانات تذكيه قطع اوداج اربعه او است. منتهى يك جا اگر دليل قائل شد كه در كلب تذكيه نيست. رفعيّت مى‏كنيم از زهوق اين روايت و از اطلاق اين روايت.

 وامّا در غير اين جاها اخذ مى‏كنيم. ولكن در اين روايت دارد كه، او ليس ذكىّ من ما ذكىّ بالحديد؟ قال بلى. اذا كان مما يأكل لحم. وقتى كه مما يأكل لحم باشد. بعضى‏ها احتمال مى‏دادند كه اين مما يأكل لحم بيان ذكى بوده باشد. يعنى حيوان مذكّى آن حيوانى است كه ذكىّ بالحديد مع كونه مأكول اللحم. چون بايد مأكول اللحم بوده باشد. و امّا اگر غير مأكول اللحم بوده باشد، اين روايت دلالتى ندارد. اگر اين دلالتى نداشته باشد كه آن ذبح اوداج در غير مأكول اللحم ذكات نيست، دلالت نداشته باشد اقلّاً ساكت است. فقط اين مقدار دلالت دارد كه او ليس ذكىّ من ما ذكىّ بالحديد؟ قال، بلى. اذا كان مما يأكل لحمه يعنى ذكى آنى است كه ذكىّ بالحديد و مأكول اللحم بوده باشد. بعضى‏ها اين احتمال را داده‏اند. اين احتمال احتمال درستى نيست. اين اذا كان مما يأكل بيان ذكى نيست كه با او نمى‏شود نماز خواند. امام (ع) مى‏فرمايد، ذكى آنى است كه ذكىّ بالحديد. ولكن آن ذكى كه در صلاة معتبر است ذكىّ ما يأكل است. ذكى غير ما يأكل فايده‏اى ندارد براى نماز. اين مما يأكل، بر مى‏گردد به ذكىّ فى الصّلاة نه به مطلق الذّكى كه ذكى آنى است كه ذكّى بالحديد به او بر نمى‏گردد.

 چرا؟ به قرينه ذيل روايت. كسى ذيل اين روايت را كه در باب سوّم نقل كرده است صاحب وسائل، ملاحظه كند، مى‏بيند كه بله. همين جور است. اين قيد، قيد ذكىّ فى الصّلاة است نه اصل الذّكى ذكات الحيوان. ذيلش اين است.

 سؤال؟ در باب 3 از ابواب المصلّى روايت 3. همان باب بعدش. كه باب 2 بود. اين باب 3. [10]آنجا ذيلش اين جور دارد كه «أَ وَ لَيْسَ الذَّكِيُّ مِمَّا ذُكِّيَ بِالْحَدِيدِ- قَالَ بَلَى إِذَا كَانَ مِمَّا يُؤْكَلُ لَحْمُهُ قَالَ بَلَى إِذَا كَانَ مِمَّا يُؤْكَلُ لَحْمُهُ- قُلْتُ وَ مَا لَا يُؤْكَلُ لَحْمُهُ مِنْ غَيْرِ الْغَنَمِ- قَالَ لَا بَأْسَ بِالسِّنْجَابِ فَإِنَّهُ دَابَّةٌ لَا تَأْكُلُ اللَّحْمَ- وَ لَيْسَ هُوَ مِمَّا نَهَى عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ ص- إِذْ نَهَى عَنْ كُلِّ ذِي نَابٍ وَ مِخْلَبٍ».آنى كه لحم او خورده نمى‏شود كه غير الغنم است، او چه جور است؟ يا غير الغنم بيان ما لا يأكل است. يا ما لا يأكل من الغنم يعنى آن غنم وحشى كه يك قسمش مثلاً غير مأكول اللحم است، او چه جور است؟ ظاهرش اين است كه اين قلت و ما لا يأكل لحم من الغنم آنى كه ما لا يأكل لحم است كه من غير الغنم بوده باشد. به قرينه جواب اين من غير الغنم بيان ما لا يأعكل است. ما لا يأكلى كه غير الغنم است. قال، لا بأس بالسّنجاب. امام (ع) فرمود: بر اينكه به سنجاب بأسى نيست. يعنى، مى‏شود با سنجاب نماز خواند. با اجزاى سنجاب. سنجاب يك قسم از خرگوش است كه رنگش سياه مى‏شود و كوچك‏تر از خرگوش مى‏شود. كه رواياتى داريم كه با او مى‏شود نماز خواند. كه حمل بر تقيّه شده است پيش اكثر علماء. اين هم يكى از آنها است. لا بأس بالسّنجاب. به سنجاب بأسى نيست. فانّه دابّة لا تأكل اللحم. چون كه گوشت نمى‏خورد. و ليس مما نهى عنه. رسول الله از اكل و لحم او نهى نكرده است. اذ نهى‏ ان كلّ ذيناب و مخلب رسول الله منع كرده است از خوردن لحم سبعى و شحم سبعى كه ذيناب و مخلب است. پس اين سنجاب از آنها نيست. اين مأكول اللحم است. اين معلوم مى‏شود كه آنى كه مما يأكل لحم است قيد ذكى اين بود كه در صلاة است. سائل سؤال مى‏كند ذكى غير مأكول اللحم چه جور است. امام مى‏فرمايد سنجابش عيبى ندارد. اين هم مأكول اللحم است. امّا غيرش، غير مأكول اللحم است. نمى‏شود با اينها نماز خواند.

 ذيل اين روايت قرينه و شاهد است بر اينكه آن قيد من ما يأكل لحم، قيد ذكى بوده است.

اين روايت فقط يك اشكال دارد. اشكالش سندش است. اگر سندش تمام بود، مطلب، لا ينحل ما حل مى‏شد. دلالتش واضح است. او ليس ذكىّ من ما ذكىّ بالحديد؟ قال، بلى‏. امام (ع) فرمود كه تذكيه معنايش همين است. يعنى در كلّ حيوان كه سرش را بريديد ذكىّ بالحديد شد، او مذكىّ است. من غير فرق بين حيوان مأكول و غير مأكول. منتهى مأكول اگر باشد، مى‏شود با او نماز خواند. غير مأكول باشد، نمى‏شود با او نماز خواند. مدلول روايت اين مى‏شود. اين هم كه ضعف سند دارد و به درد ما نخورد. چه كار بكنيم؟

سخن مرحوم صاحب جواهر

 مرحوم صاحب جواهر[11] قدّس الله نفسه الشّريف در ما نحن فيه يك روايت ديگرى فرموده است. و آن روايت ديگر را فرموده است. از اين روايت استفاده مى‏شود بر اينكه تمام حيواناتى كه هست، قبول تذكيه مى‏كنند. من غير فرقٍ ما بين اينكه آن حيوانى كه هست، مأكول اللحم بوده باشد، يا غير مأكول اللحم بوده باشد. تمام حيوانات قابل تذكيه هستند.

صحيحه علی بن يقطين

آن روايت صحيحه على ابن يقطين است كه در صحيحه على ابن يقطين، امام (ع) اين جور فرموده است. اين روايت در باب 5 از ابواب لباس المصلّى روايت اوّلى[12] است. محمّد ابن حسن به اسناده عن احمد ابن محمّد به اسناده احمد ابن محمّد كه كتابش به احمد ابن محمّد صحيح است. خالد باشد يا عيسى باشد عن الحسن ابن على ابن يقطين كه از اجلّا است. از برادرش حسين نقل مى‏كند. حسين هم از پدرش على ابن يقطين نقل مى‏كند. باب 5 از ابواب لباس المصلّى:

 «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ لِبَاسِ الْفِرَاءِ وَ السَّمُّورِ- وَ الْفَنَكِ وَ الثَّعَالِبِ وَ جَمِيعِ الْجُلُودِ قَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ». هم شبيه روباه است و يك حيوان است. فنك هم همان گربه صحرايى و يا گربه كوهى را مى‏گويند. آن هم همين جور است. غير مأكول هستند. و سعالب روباه‏ها هستند. سؤال كردند از آن لباس فراع و از آن لباس‏هايى كه از سمور و فنك و از جلد اينها درست مى‏شود. از ثعالب. و جميع الجلود. سؤال كردند از جميع الجلود. اين جميع را در ذهنتان بسپاريد كه اين جميع معنايش چيست. و جميع الجلود. قال، لا بأس بذلك. امام فرمود كه لباس اينها عيبى ندارد. صاحب جواهر كه خدا رحمتش بفرمايد، اين جور فرموده است، فرموده است بر اينكه اين روايت دلالت مى‏كند كه تمام اقسام حيوانات كه جلد هستند، فرق دارند و حيوانات ذى نفس، پوشيدن اينها عيبى ندارد و لو در غير حال صلاة. چون كه در حال صلاة كه هست نمى‏گوييم پوشيدن اينها عيبى ندارد. وقتى كه پوشيدن اينها عيب نداشت به اين ملزم مى‏كنيد رواياتى كه انشاءالله خواهد آمد و در آنها بحث خواهيم كرد. رواياتى وارد شده است كه عن الميتة لا ينتفع بها بشى‏ءٍ. از شيئى از ميته نمى‏شود انتفاع كرد. يعنى لبس جلد ميته جايز نيست. لا ينتفع به، جايز نيست. وقتى كه لبسش جايز نشد، او را كه ملزم مى‏كرديد به اين، معنايش اين مى‏شود كه ثعالب، سمور، فنك و جميع الجلودى كه ميته نيستند، لا بأس به. اين جور مى‏شود ديگر. اين روايت يك دلالت التزامى پيدا مى‏كند. دلالت التزامى‏اش اين است كه تمام حيوانات‏ قابل تذكيه هستند. مذكّى مى‏شوند. چون كه لبسشان جايز است. وقتى كه لبسشان جايز شد، بايد مذكّى بشوند. چون كه ميته كه جايز نيست لبسش. پس بما انّه وقتى كه ملزم كرديد اين حيوان و آن ادلّه را كه لا يجوز انتفاع الميتة و لا يجوز لبس الميتة جلد ميته به اين روايت، نتيجه اين مى‏شود كه تمام حيوانات قبول مى‏كند تذكيه را و لبسشان عيبى ندارد. اين اصل الاستدلالى كه صاحب جواهر كرده است. خوب اين را درست متوجّه مى‏شويد ديگر. اين روايت اگر معنايش اين باشد كه در نماز، پوشيدن اينها عيب ندارد، بايد اين روايت را حمل بر تقيه كرد. چون كه تمامى اينها كه سمور است و فنك است و ثعالب است و جميع الجلود است با اينها نمى‏شود نماز خواند. اين مى‏شود مذهب عامّه كه حمل بر تقيه بشود. مى‏گوييم باب صلاة نيست ولو در غير صلاة پوشيدن. اين روايت باب صلاة را ندارد. پوشيدن اينها مى‏گويد لا بأس به. و چون كه دليل داريم كه ميته را نمى‏شود پوشيد، نه در صلاة نه غير صلاة او قرينه مى‏شود كه مراد از اين روايت غير الميتة است. يعنى تمام حيوانات قابل تذكيه هستند. اگر تذكيه شد و ميته نشد مى‏شود او را فروخت. اين استدلال صاحب جواهر است. روايت هم من حيث السّند صحيح است. فقط يك اشكالى كه دارد و باتلاقى كه از او درآمدند مال حضرت فيل است. آن باتلاق اين است كه اين روايت مخصّص دارد. مخصّصش ميته است. چون كه روايت گفت ميته را ما لاينتفع بشى‏ءٍ. وقتى كه اين روايت مخصّص داشت، مى‏شود لا بأس به پوشيدن اينها و جميع الجلود الاّ الميته. مگر اينكه ميته بوده باشد. ميته هم معنايش چه شد؟ ميته آن حيوانى است كه زهوق روحش شده باشد به غير تذكيه. در حيوانى كه ما شك داريم قبول تذكيه باشد يا نه، احتمال مى‏دهيم ميته باشد. شبهه مصداقيّه مخصّص مى‏شود. و به عام بعد از تخصيص در شبهه مصداقيّه نمى‏شود تمسّك كرد. اين همان باتلاق است. كسى اگر توانست از اين در بيايد و بگويد نه اينجا جاى تمسّك به عموم نيست يا هست، جايز است. اينجا جايز است. مثل مرحوم حكيم كه مى‏فرمايد اينجا جايز است. و كسى بگويد كه اصلاً اين تمسّك به عام در شبهه مصداقيّه نيست يا كسى بگويد هست. ولكن اين تمسّك به عام در شبهه مصداقيّه اينجا جايز است كه مرحوم حكيم.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص57.

[2] اعلم ان ما عدا الكلب و الخنزير و الإنسان من الحيوانات الطاهرة مما لا يؤكل لحمه كالسباع و نحوها تقع عليها الذكاة؛ شيخ يوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1405ق)، ج5، ص523.

[3] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَنْ جَرَحَ صَيْداً بِسِلَاحٍ وَ ذَكَرَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ- ثُمَّ بَقِيَ لَيْلَةً أَوْ لَيْلَتَيْنِ لَمْ يَأْكُلْ مِنْهُ سَبُعٌ- وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّ سِلَاحَهُ هُوَ الَّذِي قَتَلَهُ فَلْيَأْكُلْ مِنْهُ إِنْ شَاءَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج23، ص362.

[4] وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: كُلْ مِنَ الصَّيْدِ مَا قَتَلَ السَّيْفُ وَ الرُّمْحُ وَ السَّهْمُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج23، ص362.

[5] سوره انعام(6)، آيه45.

[6] سوره مائده(5)، آيه3.

[7] سوره انعام(6)، آيه45.

[8] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ قَالَ سَأَلَ زُرَارَةُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الصَّلَاةِ فِي الثَّعَالِبِ- وَ الْفَنَكِ وَ السِّنْجَابِ وَ غَيْرِهِ مِنَ الْوَبَرِ- فَأَخْرَجَ كِتَاباً زَعَمَ أَنَّهُ إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّ الصَّلَاةَ فِي وَبَرِ كُلِّ شَيْ‌ءٍ حَرَامٍ أَكْلُهُ فَالصَّلَاةُ فِي وَبَرِهِ وَ شَعْرِهِ وَ جِلْدِهِ- وَ بَوْلِهِ وَ رَوْثِهِ وَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ مِنْهُ فَاسِدٌ- لَا تُقْبَلُ تِلْكَ الصَّلَاةُ- حَتَّى يُصَلِّيَ فِي غَيْرِهِ مِمَّا أَحَلَّ اللَّهُ أَكْلَهُ- ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَةُ هَذَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص- فَاحْفَظْ ذَلِكَ يَا زُرَارَةُ فَإِنْ كَانَ مِمَّا يُؤْكَلُ لَحْمُهُ- فَالصَّلَاةُ فِي وَبَرِهِ وَ بَوْلِهِ- وَ شَعْرِهِ وَ رَوْثِهِ وَ أَلْبَانِهِ وَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ مِنْهُ جَائِزٌ- إِذَا عَلِمْتَ أَنَّهُ ذَكِيٌّ قَدْ ذَكَّاهُ الذَّبْحُ- وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ مِمَّا قَدْ نُهِيتَ عَنْ أَكْلِهِ- وَ حُرِّمَ عَلَيْكَ أَكْلُهُ فَالصَّلَاةُ فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ مِنْهُ فَاسِدٌ- ذَكَّاهُ الذَّبْحُ أَوْ لَمْ يُذَكِّهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 345.

[9] وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْحَاقَ الْعَلَوِيِّ عَنِ‌ ‌الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ لِبَاسِ الْفِرَاءِ- وَ الصَّلَاةِ فِيهَا فَقَالَ لَا تُصَلِّ فِيهَا- إِلَّا فِي مَا كَانَ مِنْهُ ذَكِيّاً- قَالَ قُلْتُ: أَ وَ لَيْسَ الذَّكِيُّ مِمَّا ذُكِّيَ بِالْحَدِيدِ- قَالَ بَلَى إِذَا كَانَ مِمَّا يُؤْكَلُ لَحْمُهُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص346.

[10][10] وَ عَنْهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْحَاقَ الْعَلَوِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ لِبَاسِ الْفِرَاءِ- وَ الصَّلَاةِ فِيهَا فَقَالَ لَا تُصَلِّ فِيهَا إِلَّا فِي مَا كَانَ مِنْهُ ذَكِيّاً- قَالَ قُلْتُ: أَ وَ لَيْسَ الذَّكِيُّ مِمَّا ذُكِّيَ بِالْحَدِيدِ- قَالَ بَلَى إِذَا كَانَ مِمَّا يُؤْكَلُ لَحْمُهُ- قُلْتُ وَ مَا لَا يُؤْكَلُ لَحْمُهُ مِنْ غَيْرِ الْغَنَمِ- قَالَ لَا بَأْسَ بِالسِّنْجَابِ فَإِنَّهُ دَابَّةٌ لَا تَأْكُلُ اللَّحْمَ- وَ لَيْسَ هُوَ مِمَّا نَهَى عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ ص- إِذْ نَهَى عَنْ كُلِّ ذِي نَابٍ وَ مِخْلَبٍ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج4، ص 338.

[11] ظاهر في أن الذبح تذكية لكل حيوان، و كذا لو كانت الرواية «الذبح» بناء على أن المراد منه ذبح أو لم يذبح.و أظهر منه‌صحيح علي بن يقطين؛ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، (بيروت، دار إحياء التراث العربی، چ7، ت1404ق)، ج36، ص196.

[12] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَخِيهِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ لِبَاسِ الْفِرَاءِ وَ السَّمُّورِ- وَ الْفَنَكِ وَ الثَّعَالِبِ وَ جَمِيعِ الْجُلُودِ قَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج4، ص352.