(فصل):« يشترط في صحة الصلاة واجبة كانت أو مندوبة إزالة النجاسة عن البدن حتى الظفر والشعر واللباس ساتراً كان أو غير ساتر، عدا ما سيجيء من مثل الجورب ونحوه مما لا تتم الصلاة فيه ، وكذا يشترط في توابعها من صلاة الاحتياط وقضاء التشهد والسجدة المنسيّين ، وكذا في سجدتي السهو على الأحوط ، ولا يشترط فيما يتقدّمها من الأذان والإقامة والأدعية التي قبل تكبيرة الإحرام ، ولا فيما يتأخرها من التعقيب ويلحق باللباس على الأحوط اللحاف الذي يتغطى به المصلي مضطجعاً إيماءً ، سواء كان متستراً به أو لا ، وإن كان الأقوى في صورة عدم التستر به بأن كان ساتره غيره عدم الاشتراط ، ويشترط في صحة الصلاة أيضاً إزالتها عن موضع السجود دون المواضع الاُخر ، فلا بأس بنجاستها إلّا إذا كانت مسرية إلى بدنه أو لباسه»[1].
مىفرمايد در عروه، معتبر است در صحّت صلاة واجبةً كانت او مندوبةً ازاله النجاسة عن البدن و ثوب از خباثات. در بدن ذكر مىفرمايد حتّى طهارة الظفر و الشّعر كانّ اگر مصلّى ولو شعر، شعر طويل هم بوده باشد كما فى النّساء آن طهارت شعر معتبر است. اگر نجس اصابت كند ولو به انتهاى آن شعر كه آن شعر هم طويل است و غَسلش در غسل الجنابه واجب نيست، مع ذلک در صحّت صلاة معتبر است، او طهارت از خبث داشته باشد. و امّا بالنّسبة الى الثّوب آن لباسى كه مصلّى او را مىپوشد، او بايد طهارت داشته باشد. الاّ آن ثوبى كه لا تتمّ الصلاة فيه كه تفصيلش را بعد عرض خواهيم كرد. مثل جوراب و نحوه كه عرق چين است و امثال ذلک كه اينها طهارتش معتبر نيست. در طهارت بدن يك استثنائاتى دارد مثل دم اقلّ من الدّرهم يا دم القروح و الجروح و در لباس هم يك استثنائاتى دارد كه مواردى كه عفو شده است در آن موراد نجاست ثوب يا نجاست البدن كه آنها تفصيلش مىآيد. اصل اينكه بدن بايد پاك بوده باشد حتّى مثل الظفر و الشّعر و هكذا كه بايد لباس مصلّى پاك بوده باشد، بر اين معنا تسالم هست و دعواى اتّفاق شده است و مخالفى در مسأله از اصحاب نقل نشده است كانّ حكم متسالمٌ عليه است. و رواياتى كه دلالت مىكند معتبر است در صلاة طهارت البدن و الثّوب مىگويند اين روايات گذشته است از حدّ تواتر. و اين روايات على ما سيجيء تدريجاً جملهاى معتدٌّ بهاش را متعرّض مىشويم.
ولكن اين روايات در نجاست مخصوص وارد شده است مثل غَسل الثّوب و البدن من بول. يا من الدّم او من المنى او مسح الكلب و الخنزير او اصابت العذره و امثال ذلک در اينها وارد شده است. يك روايتى بوده باشد كه آن روايت مضمون عامّى داشته باشد كه تمام اعيان نجسه و متنجّسه كه اصابت به ثوب و بدن مىكند، بگويد بر اينكه طهارت البدن از اصابت جميع نجاسات و متنجّسات و كذا طهارت الثّوب معتبر است كه اين قاعده كلّى كه جامع تمام اعيان نجسه و متنجّسه بوده باشد اين جور روايتى گفته شده است كه در ما بين اخبار نيست. ولكن كسى كه موارد منصوصه را ملاحظه كند، از آن موارد منصوصه جزم يا لااقل من الاطمينان پيدا مىكند فرقى ما بين اين موارد منصوصه و غير موارد منصوصه نيست. اگر بنا بوده باشد اصابت الخمر، اصابت البول، اصابت العذرة و الدّم، و المنى، اينها به بدن يا به ثوب و غير ذلک اينها مضر بوده باشد، بقيه نجاسات هم همين جور است. اصابت كند نجس مىكند. و نمىشود با او نماز خواند كه نجس مىكند را كه سابقاً گفتيم كه نمىشود نماز خواند. در متنجّسات هم همين جور است. آنى كه ادّعا شده است كه اينها حديثى هستند عام. طهارت از مطلق نجاسات و متنجّسات را در ثوب مىگويند، يا در بدن مىگويند، بعضى رواياتى است كه آنها را شمردهاند. ببينيم آنها دلالتى بر اين عام دارند، دلالتى بر اين عمومى كه گفتيم كه ديگر ما تعدّى از موارد منصوصه به غير موارد منصوصه بكنيم للاطمينان به عدم الفرق كه احتياج به اين تعدّى نباشد خود اين حديث مضمونش عام است. و مغنى است ما را.
ببينيم اين بعضى روايات اين دلالتى را دارند يا ندارند؟ يكى از اين روايات صحيحه زراره است.
صحيحه زرارهاى[2] كه آن جا وارد شده است كه زراره سؤال مىكند از امام (ع) بر اينكه اصاب ثوبى دم رَعافٍ او غيره او شىءٌ من منىٍّ كه اين روايت، در باب 37، از ابواب النّجاسات روايت اوّلى است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد كه سندش به كتاب حسين ابن سعيد صحيح است و حسين ابن سعيد نقل مىكند عن حمّاد ابن عيسى، حمّاد ابن عيسى هم از حريز عن زراره. «قُلْتُ أَصَابَ ثَوْبِي دَمُ رُعَافٍ أَوْ غَيْرِهِ» يا غير دم رعاف. گفتهاند آن غير دم رعاف بقيه نجاسات و متنجّسات همه را شامل مىشود. نسيان كردهاند و نماز خواندهاند و لكن اين روايات چون ديگر متعرّض شدهاند ما متعرّض مىشويم. اين دلالتى ندارد. اگر آن تعدّى نباشد، و اين روايت تنها باشد كار اصلاح نمىشود چون كه اصاب ثوبى دم رعافٍ ممكن است او غيرِه باشد او غيرُه نباشد. او غيرُه باشد عطف است به دم رعاف. اصابت ثوبى غير دم رعاف كه تمامى اعيان نجسه و متنجّسه را مىگيرد. ممكن است اصاب ثوبى، دم رعافٍ و دم غير رعاف يعنى دم ديگرى اين باشد كه او شىءٌ من المنى هم كه عطف شده است، اين هم معلوم بر اين است كه اين دم را مىگويد. چون كه غالباً مردى كه نماز مىخواند به ثوبش اگر اصابت كند يا منىاش است يا دمش است. يا بول است. اينها است ديگر. محتمل است عطف بوده باشد به رعاف. آن وقت دم غير رعاف مىشود. ديگر عموم نمىشود. يكى اين روايت بود كه اين روايت را مختصراً متعرّض شديم. چون كه واضح است كه روايت عامّه نيست.
يك روايت ديگرى است كه آن روايت را صحيحه زراره [3]مىگويند. در باب 9 از ابواب احكام الخلوة اين جور است. محمد ابن الحسن روايت اوّلى است باسناده عن حسين ابن سعيد چه جور جليل القدر بود اين حسين ابن سعيد. چقدر روايات به ما رسانده است. سه0 كتاب داشت در اين ابواب الفقه. از اشخاصى كه مىشود گفت اينها نوادر هستند من حيث كثرت روايت. يكى حسين ابن سعيد است. حسين ابن سعيد عن حمّاد ابن عيسى عن حريز عن زراره كه نوعاً هم سندهايى كه نقل مىكن به آن سندها روايت را، آن سندها نوعاً سندهاى منقّحى هستند. دارد بر اينكه «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ» نماز نمىشود الاّ به طهور. اگر يادتان بوده باشد در اوّل بحث الفقه كه شروع مىكرديم گفتيم طهور تارةً استعمال مىشود به معنا ما يتطهّر به «و انزلنا من السّماء ماءً طهورا». چيزى كه به او طهارت حاصل مىشود. طهور مثل وقود. وقود ما يتوقّد به، طهور ما يتطهّر به. كه ازاله اوساخ مىكند اينها. يك معنايش اين است.
يك معناى ديگرش طهارت است. مثل «لا صلاة الاّ بطهورٍ» كه در آن روايت گفتيم صريح است. امام (ع) مىفرمايد اذا تيمّم الرّجل در آن صورتى كه آب نيست. «اذا تيمّم الرّجل فقد فعل احد الطّهورين».[4] مىگفتيم اين صريح بر اين است كه طهور به معناى طهارت است. به معناى فعل در اين روايت. چون كه اذا تيمّم رجل فقد فعل احد الطّهورٍ چون كه مىدانيد كه اگر طهور به معناى ماء التّراب بوده باشد اين از جوامد است. داخل فعل نيست. بدان جهت مىگفتيم طهور تارةً التّراب احد الطّهورٍ طهور تارةً به معنا ما يتطّهر به است و اخرى به معنا نفس الطّهارت است. مثل اين روايت. «اذا تيمّم الرّجل فقد فعل احد الطّهورين»؛ يعنى وقد فعل احد الطهورين. طهور به معناى طهارت هم استعمال مىشود. در اين صحيحه هم كه مىفرمايد: «لا صلاة الاّ به طهورٍ»؛ يعنى لا صلاة الاّ به طهارتٍ يعنى طهارت شرطيّت دارد. اين طهارت تارةً اطلاق مىشود به طهارت از حدث. مثل الوضو و الغسل و تيمم و اخرى طهارت اطلاق مىشود به طهارت از خبث. اين طهور وقتى كه قرينه نداشت، مطلق ذكر شد بعيد نيست كه بگوييم منصرف است به طهارت از حدث. طهارت از خبث را نمىگيرد. ولكن گفته شده است كه اگر قرينهاى بوده باشد در بين كه مراد اعم از طهارت حدثيه و خبثيه است، اين عيب ندارد. در هر دو استعمال مىشود. و گفتهاند در اين حديث مبارك كه قرينه است كه مراد از طهور لا صلاة الاّ بطهورٍ مطلق الطّهارت است. يعنى طهارت از حدث و خبث. به قرينه ذيلى كه دارد و يجزيك من الاستنجاء ثلاثة احجارٍ از استنجاء يعنى طهارت موضع النجو سه حجر كافى است. ديگر آب نمىخواهد. اين مجزى است. اين معلوم مىشود كه صدر الحديث ناظر به مطلق الطّهارة است. چون كه طهارت استنجاء طهارت خبثى است. اين كه بعد از صدر مىفرمايد، لا صلاة الاّ بطهورٍ و يجزيك من الاستنجار ثلاثة احجارٍ، اين قرينه است كه مراد مطلق الطّهارت است. اين روايت عيبى ندارد. اگر ثابت بشود كه طهور به معنا مطلق الطّهارت است. ولكن اين معنا ثابت نيست و ذيل هم قرينه نمىشود. چرا؟ لما سيجيء انشاء الله خواهيم گفت. تكلّم در اين حديث مبارك خواهيم كرد. و خواهيم گفت بر اينكه و يجزيك من الاستنجاء ثلاثة احجارٍ حكم آخر است. جمع بين الحكمين است. امام (ع) مىفرمايد در صلاة طهارت معتبر است و مىفرمايد بر اينكه در استنجا سه حجر كافى است در طهارت او. و بذلک جرت السّنه اين با همديگر قرينه نمىشود. دو تا حكم است كه امام (ع) بيان فرموده است. يكى بر ديگرى قرينه نمىشود.
از اين جا معلوم شد كه كلام در آن صحيحه زراره ديگر دارد كه « لَا تُعَادُ الصَّلَاةُ إِلَّا مِنْ خَمْسَةٍ- الطَّهُورِ وَ الْوَقْتِ وَ الْقِبْلَةِ وَ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ »[5] بود آن جا گفتهاند طهارت لا تعاد الصّلاة آن طهارت شامل مىشود لا تعاد الصّلاة الاّ من طهورٍ مگر از طهارت يعنى طهارت از حدث و خبث. آن جا معلوم شد كه آن طهور هم نمىشود گفت خبث را مىگيرد. ظاهرش طهارت از حدث است و خصوصاً آن جا يك قرينهاى هم هست. چون كه اگر ثوب انسان پاك نبوده باشد و جاهل بوده باشد مثل ساير اجزاء صلاةى است كه آن جا مغتفر است. مبطل صلاة نيست. شرطيت ندارد. مگر در صورت نسيان كه خواهيم گفت. بدان جهت از اين احاديثى كه مضمونشان عام است گفته شده است از اينها دست ما كوتاه است تا اين جا. خلاصة الكلام در مقام اين است كه مرحوم حكيم [6]هم در ذيل حتّى الظفر و الشّعر دارد. اين كه ايشان در عروه حتّى الظفر و الشّعر بيان فرمودهاند اين تصريح به اينها كه حتّى طهارت در اينها معتبر است اين از باب تصريح به فرد خفى است. در مسأله خلافى نيست. نقل نشده است كسى از اصحاب ما بگويند طهارت شعر معتبر نيست اگر طهارت باشد. يا در ظفر معتبر نباشد يا نه. اين را كه فرموده است در عروه لابد تصريح به فرد خفى است. مرحوم سيّد حكيم در ذيلش فرموده است اگر نتوانيم در رواياتى كه وارد شده است، به جسد و بدن اگر اصابه بول كرد يا دم كرد يا منى كرد بايد شسته بشود و پاك بشود، گفتيم اين اطلاقات اصابه شعر و ظفر را نمىگيرد كه اينها توابع بدن هستند. جزء جسد نيستند. اينها را نمىگيرد خصوصاً آن شعر طويل. فرموده است اين را به آن اطلاقى كه در روايات ثوب است، با او تمام مىكنيم. من نفهميدم مراد ايشان چيست. اطلاقات ثوب چه مربوط است به اينجا؟ به بدن چه مربوط است؟ در بدن كه ظفر و شعر است كه اينها هم بايد پاك بشود به اطلاقاتى كه در ثوب وارد شده است من نفهميدم كه ايشان مرادش چيست. در ثوب هم كه غير ما لا تتمّ الصلوة فيه بايد پاك بشود. ما لا تتمّ الصلوة فيه او طهارتش معتبر نيست. به كدام اطلاقات مىخواهد تمام بكند؟ بدان جهت اگر كسى خدشه كرد و گفت بر اينكه در كتب قدما كه آنها اساس اعتبار فتواى مشهور است، كه فتواى آنها كه بعضى خصوصيات را بر ما ظاهر مىكند، در عبارت آنها تصريح به حتّى الظفر و الشّعر نيست. تصريح نكردهاند. ذكر نكردهاند كه طهارت ناخن يا شعرى كه طويل است معتبر نيست در صلاة تصريح به خلاف نكردهاند.
امّا مجرّد اينكه در بدن و در ثوب طهارت معتبر است از اين بدن حكم شعر را استفاده كردند خصوصاً آن شعر طويل را نه، مشكل است. روايات هم كه آنها را ندارد. شما از كجا مىخواهيد طهارت آنها را معتبر در صلاة است اثبات بكنيد. چه مىگوييد؟ از كجا استفاده مىكنيد؟ يكى همان اطمينان به عدم الفرق كه اين اطمينان به عدم الفرق هم خودش يك مطلبى است كه از كجا اطمينان به عدم الفرق داريم. بله ما بين بول و دم و منى و خمر و عذره و غير اينها كه فقّاع است، فرقى نيست مثلاً. اينها را تعدّى مىكنيم. اينها ديگر اطمينان است. قطع جزم نبوده باشد لا اقل اطمينان به عدم الفرق است. ثوب فرقى نمىكند كه پيراهن باشد، كُت باشد، شلوار باشد، تمبان باشد هر چه باشد، آنها را تعدّى مىكنيم. بلكه اطلاق دارد ثوب در روايات. امّا اين حتّى الظفر و الشّعر را از كجا استفاده مىكنيد؟ بگويم از كجا استفاده مىكنيد. در اين موثّقه عمّار با بركت كه ما سابقاً خوانديم و عرض كرديم بر اينكه از اين روايت استفاده مىشود بر اينكه متنجّس منجّس است، در آن روايت اين جور بود. در آن موثّقه و ان كان رجلك رطباً آن زمين كه شمس افتاده بود ولكن شمس خشكش نكرده بود بعد خودش خشك شد كه زمين متقذر است. و ان كانت رجلك رطباً و جبهتك رطبةً او غير ذلک منك ما يصيب ذلک الموضع. آن شعر طويل را هم مىگيرد. غير ذلک منك كه آن شعر طويل را كه مثل بعضى دراويش كه سابقاً رسم، رسم عامّى بود و شَعر داشتند. الان مثل آن دراويشى كه شعر طويلى دارد يا لحيه طويله كه الان هم است كه اين سجده كه مىكند آن لحيهاش كه رطب است مىرسد به آن موضع قذر. و ان كانت رجلك رطباً و جبهتك رطبةً او غير ذلک منك ما يصيب ذلک الموضع القذر ندارد آن موضعى كه دم افتاده است يا خمر افتاده است. موضعى كه قذر است. متنجّس است. به هر چيزى يا به عين النّجاست اين نكته يادتان بمان. فقط منحصر به اين روايت است كه از اين روايت مباركه مىشود استفاده كرد بر اينكه ولو شعر طويل بوده باشد ولو ناخن طويل بوده باشد كه منك اصابت به آن موضع بكند، فلا تصلّ فيه كه عرض كرديم ظاهرش اين است كه يعنى آن موضع رطب كه منك كه شعر است، ظفر است، يا ساق است، يا غير ذلك است نجس مىشود به واسطه ملاقات.
على هذا الاساس ما از اين جهتى كه هست فلا تصلّ فيه نماز نخوان. اطلاقش هم دارد. نماز، نماز واجبى بوده باشد، مستحبى بوده باشد، نماز شب باشد، يا نماز جعفر طيّار باشد، فرقى نمىكند. واجبةً كانت او مندوبةً طهارت البدن من القرن الى القدم و توابع البدن كه عبارت از شعر و ظفر است. طهارت اينها معتبر است و هكذا در ناحيه ثوب.
يك روايات ديگرى هم هست كه مىشود گفت از آنها اطلاق استفاده مىشود. آن روايات بعضىها در كلب هست كه در آن نجاست الكلب اين معنا هست. «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْكَلْبِ يُصِيبُ شَيْئاً مِنْ جَسَدِ الرَّجُلِ قَالَ يَغْسِلُ الْمَكَانَ الَّذِي أَصَابَهُ»[7] كه اين جسد رجل ذكر شده است. ممكن است اينها را نگفتيم، چون كه ممكن است بگويد به شعر جسد اطلاق نمىشود. بدان جهت اين رواياتى كه مسح جسدك فلا تصلّ فيه يا تغسله حتّى تصلّ فيه اينها دليل بر مطلب نمىشود. عمده او است.
يكى هم ديگران فرمودهاند، دلالت مىكند به اين اطلاق يعنى اين روايات عام آن رواياتى است كه وارد شده است در عفو از نجاستى كه آن نجاست در آن ثوبى است كه «لا تتمّ فيه الصّلاة». صلاة در آن تمام نمىشود. يعنى به تنهايى انسان بخواهد با او نماز بخواند، با او نمىشود ستر عورت كرد مثل جوراب، عرق چين، و امثال ذلک. اينها دلالت مىكند بر اينكه اينها طهارتشان معتبر نيست. آن وقت مفهوم دارد اينها. مفهومشان عبارت از اين است كه طهارت در غير اينها معتبر است. اين روايات يكىاش را بخوانم ببينيد مىشود يا نه.
مثلاً يكى مرسله حمّاد ابن عثمان[8] است. باب 31، از ابواب النّجاسات «شيخ طوسی بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الصَّيْرَفِيِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع». روايت فقط مرسله است. «فِي الرَّجُلِ يُصَلِّي فِي الْخُفِّ الَّذِي قَدْ أَصَابَهُ الْقَذَرُ» به او قذر اصابت كرده است. قذر عين النّجس باشد يا متنجّس باشد. « فَقَالَ إِذَا كَانَ مِمَّا لَا تَتِمُّ فِيهِ الصَّلَاةُ فَلَا بَأْسَ». خف اگر خفى است كه عادتاً اين جور است كه با او نمىشود نماز خواند به تنهايى يعنى ساتر عورت نمىشود.
اين است كه اگر آن چيزى كه اصابه القذر ساتر عورت بوده باشد لا تصلّ فيه عرض مىكنم اين روايت و دو تا روايتى هم هست كه باز همين جور است لا بأس بالصّلوة في شىء الّذى لا يجوز الصّلاة فيه وحده يصيب القذر مثل تكه و جوارب. يكى ديگر هم هست. ولكن اين روايات، روايات عام در ثوب هستند. از ثوب تعدّى به بدن مىشود كرد. امّا تعدّى به شعر كردن و به ظفر كردن به اينها تعدّى كردن مشكل بود. مسأله صاف است به حسب روايات و نتيجه گرفته مىشود كه طهارت البدن شرط است طهارت البدن فى الصّلاة و ثوب منتهى على ما سيجى كه استثنا خواهيم كرد كه آن موارد اگر بدن نجس بوده باشد، اينها عموم هستند. اطلاق هستند. اگر در يك جايى دليل وارد شد بر خلاف اينها؛. چون كه اطلاق تمام شد بر اينكه بدن بايد پاك بشود حتّى الشّعر و الظفر موثّقه به اين دلالت كرد. هر جا دليل بر عفو ثابت شد، رفع يد مىكنيم. تقييد مىكنيم. و امّا در جايى كه عفو ثابت نشد تمسّك به اين اطلاقى مىكنيم كه اشاره مىكرديم. در ثوب هم همين جور است طهارت معتبر است در ثوب مگر مواردی که عفو صابت شده است. در آن موارد هم از اطلاقاتى كه و غير ذلك هم به اينكه ما يصيب غير ذلک ثوب مصلّى را هم مىگيرد. در آن موثّقه بود [9]كه «او غير ذلك منك ما يصيب ذلک الموضع». منك يعنى از تو باشد، ثوب تو باشد، او را هم مىگيرد. نگيرد هم احتياجى به او نداريم. روايات در ثوب هست. عمده در بدن بود كه ذكر كرديم آنها را. مسأله تا اين جا صاف است.
بعد مىرسيم در صلاة معتبر دانستيم اين صلاة يك اجزائى دارد كه از آنها بعد از صلاة قضا مىشود. مثل سجدة و تشّهد المنسيين. كه انسان آنها را در نماز يادش برد بعد از نماز آنها را بايد قضا بكند. آيا طهارت ثوب و البدن در قضاى اين اجزاى منسيه معتبر است يا معتبر نيست، اجزا منسى است و طهارت در آنها معتبر است يعنى چه جورى كه در تشهّد و تسليم اصلى طهارت معتبر بود، در اين تشهّد و سجده منسيه باز معتبر است. يا صلاة الاحتياط. صلاة الاحتياطى كه هست در صلاة الاحتياط آن طهارت ثوب و البدن معتبر است يا معتبر نيست؟ بايد بگوييم بله معتبر است. نه به جهت اين كه اين رواياتى كه مىگويد اين روايات دلالتى داشته باشند در طهارت در آن تشهّد هم معتبر است، در آن سجده هم معتبر است تا كسى بگويد كه اين روايات آن تشهّد و تسليمهاى كه در صلاة بود او را مىگفت معتبر است اين روايات. امّا تشهّد و تسليمهاى كه بعد از صلاة اتيان مىشود او چرا معتبر باشد؟ مىگوييم در آن اجزاء منسيه امام (ع) فرموده است آن شخصى كه سجده را در صلاتش نسيان كرده است يقضيها بعد صلاةه. بعد از صلاة او را قضا مىكند. قضا دو تا معنا دارد.
يك معنايى است معناى اصطلاحى كه مىگويند خروج بطبيعى الشىء است بعد انقضا وقتش كه آن هم خواهيم گفت كه قضا به امر جديد است. اين معنا، معناى اصطلاحى قضا است در مقابل ادا. قضا در لغت به معناى اتيان است. يقضيه الرّجل يعنى يأتى به الرّجل. ظاهر آن روايات اين است كه يقضىها يعنى همان سجده را اتيان مىكند بعد از صلاة. اين همان سجده است. منتهى به واسطه نسيان جايش عوض شده است. ظاهر روايات اين است. نه سجده آخر است كه بدل از آن سجده است. نه، يقضىها يعنى همان سجده را اتيان بكند. فرق است ما بين اينكه اين قضا كه در اصطلاح بدل الادا است، قضاى به آن معنا باشد، ممكن است كسى بگويد كه دليل نداريم كه در بدل سجده صلاةى طهارت معتبر است. ممكن است كسى اين خدشه را بكند. ولكن مىگوييم يقضى انشاء الله زنده مانديم، رسيديم در باب الصّلاة خواهيم گفت اين معنا مشهور ما بين العلما است.
قضا لغتاً در روايات به معناى لغوى است. به معناى اتيان به شىء است. يقضيها يعنى همان سجده را اتيان مىكند بعد از صلاة. وقتى كه همان سجده شد روايت گفت كه همان سجده طهارت معتبر است. همان تشهّد را اتيان مىكند منتهى بعد از صلاة. از اين جا معلوم شد امر در صلاة الاحتياط. در صلاة الاحتياط هم همين جور است. چون كه در صلاة الاحتياط اين صلاة الاحتياط همان جزء صلاة است. «أَ لَا أُعَلِّمُكَ شَيْئاً إِذَا فَعَلْتَهُ- ثُمَّ ذَكَرْتَ أَنَّكَ أَتْمَمْتَ أَوْ نَقَصْتَ لَمْ يَكُنْ عَلَيْكَ شَيْءٌ»[10]على فرض اينكه آن صلاة مصلى ناقص بوده باشد، صلاة الاحتياط جزء متمّم او است. جزء الصّلاة است. سرّ اين كه مىگويند قضا سجده را، قضا تشّهد را و صلاة احتياط را مصلّى بايد قبل از اتيان به منافى اتيان بكند. مثلاً نمازش را تمام كرد. شك كرده بود ما بين سه و چهار بايد يك ركعت صلاة احتياط بخواند قياماً يا دو رکعت نشسته بخواند ولی مىگويد خوب برويم يك طهارت بكنيم و وضو بكنيم و بياييم بعد سر فرصت. حالا نمىشود. يا مثلاً يك حرفى مىخواهد بزند. حرفمان را بزنيم و شروع كنيم اينها منافيات صلات است. اين اجزاء منسيه و صلاة الاحتياط بايد قبل الاتيان به منافى اتيان بشود. چرا؟ براى اينكه ظاهر روايت اين است كه اينها همان اجزاء صلاةى هستند. صلاة الاحتياط همان جزء صلاتى است اگر صلاة ناقص بشود آن وقت اگر اينها را با منافى اتيان بكند، منافى در اثناء الصّلاة واقع مىشود. بدان جهت قبل الاتيان به منافى بايد اينها را اتيان بكند. دليلش همين است كه ظاهر روايات اين است كه اينها از جزء صلاة هستند حتّى صلاة الاحتياط و چون كه جزء صلاة هستند، آنى كه دلالت مىكند حدث قاطع صلاة است، تكلّم قاطع صلاة است، تكلّم عمدى و استدبار قبله قاطع صلاة است مىگيرد اينها را. بدان جهت معتبر است اينها قبل از اتيان به منافى اتيان بشوند. خوب، طهارت ثوب و بدن هم كه در صلاة معتبر است، اينها از اجزاء صلاتى شدند. اگر صلاة اصلى، تام بوده باشد، صلاة احتياط صلاة نيست. اگر ناقص باشد جزء او است و متمّم او است، و انشاء الله بيان خواهيم كرد عند الشّك وظيفه عوض مىشود. كسى كه شك دارد ما بين سه و چهار، وظيفه او اتيان كردن به آن صلاة مشكوك است با اين اتيان به صلاة الاحتياط. و ظاهر اصحاب اين است كه يعنى متأخّرين از اصحاب ما ظاهرشان آنهايى كه ما دركشان كرديم و آنهايى كه قبل بودند، ظاهرشان اين است كه وظيفه، وظيفه تعيّنى است. يعنى اگر بگويد كه باطل كنيم و صلاة را از سر بگيريم. مىگويند اين جايز نيست. وظيفه تعيّنى اين است. بايد اين را اتيان بكند. نمىتواند اين صلاة را ابطال بكند. وظيفه تعيّنى اين است. اين كه وظيفه منقلب مىشود اين وظيفه مىشود، اين لا اشكال فيه. ظاهر روايات همين است. ولكن وظيفه، وظيفه تعيّنى مىشود اين انشاء الله اگر زنده مانديم در باب صلاة عرض خواهيم كرد. دلالت روايات بر وظيفه تعيّنى در آنها قصور است. دلالت تمام نيست. و كيف ما كان اينها از اجزاء صلاة هستند و تتمّه صلاة هستند بايد در آنها طهارت اتيان بشود. بدان جهت بر اينكه در اينها هم شبههاى نيست.
امّا سجده سهو. معلوم است كه سجده تلاوت و اينها صلاة نيست. در آنها اعتبارى ندارد. آنها داخل صلاة نيست. آيه سجده را كسى مىخواند و تلاوت مىكند، شخص وضو هم ندارد، بدنش هم نجس است، من معذور هستم سجده نكنم، گوش دادن و شنيدن اينها عذر نمىشود. شرطيت ندارد. آن سجده تلاوتى است صلاة نيست. كلام در سجدة سهو است. آن جايى كه مىگويند دو سجدة سهو بعد از صلاة بايد بكند؛ چون كه قيام بيجا كرده است يا مثلاً آن مواردى كه خمسه مذكور است يا غير خمسه كه كسى كه احتياط بكند لكلّ زيادةٍ و نقيصه سجدته سهو بايد بكند، سجدته سهو چه جور؟ صاحب العروه مثل اينكه آن جا احتياط مىكند. مىفرمايد كه احتياط است در سجدته سهو هم طهارت الثّوب و البدن. احتياط، احتياط مستحبى بايد باشد. اگر احتياط مىكنيد مثل احتياط در سجده تلاوت است. فرقى نيست. چرا؟ براى اينكه ما آنهايى كه مىگفتيم تشهّد منسى يا سجده منسى، صلاة الاحتياط چون كه آنها از صلاة بودند. امّا اين سجدة سهو از صلاة نيست. بلكه دليل هست كه اينها جزء صلاة نيستند. و منتهي گفتهايم و خواهيم گفت انشاء الله اگر موفق شديم. كسى عمداً دو سجده سهو را اتيان نكند، صلاتش صحيح است. منتهى وظيفهاش را مخالفت كرده است. اين يك تكليف مستقلى است. مثل آنها نيست كه جزئيت داشته باشد للصّلاة. اين يك تكليف مستقلى است. واجب نفسى است كه شارع امر به اين سجدته سهو القاء من...الشّيطان. چون كه شكّ از شيطان است. القاء من الشيطان چون كه از سجده آدم و بنى آدم بدش مىآيد شارع امر كرده است بر اينكه القاء من الشّيطان بر اينكه اين دو سجده را بكنند. اين تكليف مستقلى است. تكليف مستقلى كه شد، داخل در عنوان صلاة نيست. آنى كه به ما مىگفت طهارت الثّوب و البدن معتبر است، او صلاة را مىگفت. رواياتى كه خوانديم و اشاره كرديم. و موثّقه عمّار را خوانديم كه صلاة را مىگفت. و امّا اجزاء منسيه را نمىگويد. اين هم از اين. بقى الكلام در لحافى كه شخص مضطجع ـ در حالت خوابيده ـ آن لحاف را روى آن كشيده است و نماز مىخواند. آن لحاف بايد پاك بشود يا طهارت معتبر نيست.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص83-84.
[2] وَ[محمد بن الحسن] بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ أَصَابَ ثَوْبِي دَمُ رُعَافٍ أَوْ غَيْرِهِ أَوْ شَيْءٌ مِنْ مَنِيٍّ- فَعَلَّمْتُ أَثَرَهُ إِلَى أَنْ أُصِيبَ لَهُ الْمَاءَ- فَأَصَبْتُ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ- وَ نَسِيتُ أَنَّ بِثَوْبِي شَيْئاً وَ صَلَّيْتُ- ثُمَّ إِنِّي ذَكَرْتُ بَعْدَ ذَلِكَ قَالَ تُعِيدُ الصَّلَاةَ وَ تَغْسِلُهُ- قُلْتُ فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ رَأَيْتُ مَوْضِعَهُ- وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ أَصَابَهُ فَطَلَبْتُهُ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَيْهِ- فَلَمَّا صَلَّيْتُ وَجَدْتُهُ قَالَ تَغْسِلُهُ وَ تُعِيدُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص480.
[3] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ- وَ يُجْزِيكَ مِنَ الِاسْتِنْجَاءِ ثَلَاثَةُ أَحْجَارٍ- بِذَلِكَ جَرَتِ السُّنَّةُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص- وَ أَمَّا الْبَوْلُ فَإِنَّهُ لَا بُدَّ مِنْ غَسْلِهِ؛ ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص315.
[4] عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ فَتَيَمَّمَ بِالصَّعِيدِ وَ صَلَّى ثُمَّ وَجَدَ الْمَاءَ فَقَالَ لَا يُعِيدُ إِنَّ رَبَّ الْمَاءِ هُوَ رَبُّ الصَّعِيدِ فَقَدْ فَعَلَ أَحَدَ الطَّهُورَيْنِ؛ محمد بن الحسن طوسی، تهذيب الاحکام، ( تهران، دار الکتب الاسلامية، چ4، ت 1407ق)، ج1 ص197.
[5] و بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: لَا تُعَادُ الصَّلَاةُ إِلَّا مِنْ خَمْسَةٍ- الطَّهُورِ وَ الْوَقْتِ وَ الْقِبْلَةِ وَ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص371-372.
[6] ر. ک: سيد محسن حکيم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسير، چ1، ت1416ق)، ج1، ص.488.
[7] حَمَّادُ بْنُ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْكَلْبِ يُصِيبُ شَيْئاً مِنْ جَسَدِ الرَّجُلِ قَالَ يَغْسِلُ الْمَكَانَ الَّذِي أَصَابَهُ؛ محمد بن يعقوب کلينی، کافی، (تهران، دار الکتب الاسلامية، چ4، ت1407ق)، ج3، ص60.
[8] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الصَّيْرَفِيِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يُصَلِّي فِي الْخُفِّ الَّذِي قَدْ أَصَابَهُ الْقَذَرُ- فَقَالَ إِذَا كَانَ مِمَّا لَا تَتِمُّ فِيهِ الصَّلَاةُ فَلَا بَأْسَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3،ص456.
[9] وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: سُئِلَ عَنِ الْمَوْضِعِ الْقَذِرِ يَكُونُ فِي الْبَيْتِ أَوْ غَيْرِهِ- فَلَا تُصِيبُهُ الشَّمْسُ وَ لَكِنَّهُ قَدْ يَبِسَ الْمَوْضِعُ الْقَذِرُ- قَالَ لَا يُصَلَّى عَلَيْهِ وَ أَعْلِمْ مَوْضِعَهُ حَتَّى تَغْسِلَهُ- وَ عَنِ الشَّمْسِ هَلْ تُطَهِّرُ الْأَرْضَ- قَالَ إِذَا كَانَ الْمَوْضِعُ قَذِراً مِنَ الْبَوْلِ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ- فَأَصَابَتْهُ الشَّمْسُ ثُمَّ يَبِسَ الْمَوْضِعُ- فَالصَّلَاةُ عَلَى الْمَوْضِعِ جَائِزَةٌ- وَ إِنْ أَصَابَتْهُ الشَّمْسُ وَ لَمْ يَيْبَسِ الْمَوْضِعُ الْقَذِرُ- وَ كَانَ رَطْباً فَلَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ عَلَيْهِ حَتَّى يَيْبَسَ- وَ إِنْ كَانَتْ رِجْلُكَ رَطْبَةً أَوْ جَبْهَتُكَ رَطْبَةً- أَوْ غَيْرُ ذَلِكَ مِنْكَ مَا يُصِيبُ ذَلِكَ الْمَوْضِعَ الْقَذِرَ- فَلَا تُصَلِّ عَلَى ذَلِكَ الْمَوْضِعِ حَتَّى يَيْبَسَ وَ إِنْ كَانَ غَيْرُ الشَّمْسِ أَصَابَهُ حَتَّى يَبِسَ فَإِنَّهُ لَا يَجُوزُ ذَلِكَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص452.
[10] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج8، ص213.