درس دویست و شصت و یکم

احکام مساجد

مسألة 4: « إذا رأى نجاسة في المسجد و قد دخل وقت الصلاة يجب المبادرة إلى إزالتها ‌مقدماً على الصلاة ، مع سعة وقتها ، ومع الضيق قدّمها ، ولو ترك الإزالة مع السعة واشتغل بالصلاة عصى لترك الإزالة ، لكن في بطلان صلاته إشكال ، والأقوى الصحة ، هذا إذا أمكنه الإزالة ، وأما مع عدم قدرته مطلقاً أو في ذلك الوقت فلا إشكال في صحة صلاته ، ولا فرق في الإشكال في الصورة الاُولى بين أن يصلي في ذلك المسجد أو في مسجد آخر ، وإذا اشتغل غيره بالإزالة لا مانع من مبادرته إلى الصلاة قبل تحقق الإزالة ».[1]

فوری بودن وجوب ازاله نجاست از مسجد

صاحب العروه قدس الله نفسه مى‏فرمايد وقتى كه مكلف نجاستى را در مسجد ديد اگر اين كه صلاة وقتش موسّع است، در اين صورت واجب است در اين كه شروع بكند به ازاله. فرض مى‏شود كه وقت صلاة موسّع است. اگر فرض كرديم وقت صلاة مضيق است مثل اين كه در آخر وقت ظهرين داخل مسجد شد و در مسجد نجاستى را ديد به حيث اين كه اگر ازاله بكند صلاة فوت مى‏شود. صلاة الظهرين فوت مى‏شود حتى در صورتى كه فوت صلاتين فى بعض اركانها بوده باشد؛ يعنى مثلا فرض كنيد سه ركعت نماز مغرب، صلاة عصر بعد المغرب واقع مى‏شود و بعد زوال النهار واقع مى‏شود. در اين صورت اشكالى نيست بين الفقها كه بايد مشغول به صلوات يوميه شود و صلوات يوميه را بتمامها فی وقتها اتيان كند. و الوجه فى ذلک اين است در اين فرض وجوب الازاله با وجوب الصلاتين متزاحمين مى‏شوند و معناى متزاحمين بر تكليف اين است، - اين ها را به فهرست وار در اين جا ذکر می کنم چون که در اصول مفصل بحث شده است.-. تزاحم بين التكليفين اين است كه علم داريم هر دو تكليف در شريعت مقدسه مجعول است و آنى كه موضوع حكم مجعول است در خارج موجود شده است. و بما اين كه موضوع حكم در خارج موجود شده است قهرا حكم فعلى مى‏شود. هم اين تكليف مجعول است و فعلى است هم تكليف آخر موضوعش موجود است و فعلى است. مى‏دانيم در شريعت مقدسه كسى كه متمكن است از ازاله نجاست از مساجد است وجوب الازاله به او به نحو فورية جعل شده است.

 به نحو وجوب كفائى اين وجوب برای نجاست مسجدى كه مكلف متمكن از ازاله آن نجاست است جعل شده است. بنابر اين موضوع وجوب کفائی نجاست مسجدی است که مکلف متمکن از ازاله ی آن باشد. و مفروض اين است مسجد نجس است و مكلف متمكن است اين نجاست را. ازاله كند. پس حكم وجوب الازاله فعلى است لفعليت موضوعه. و از آن طرف هم علم داريم شارع صلاة ظهر و عصر را براى فرد بالغ و عاقل متمکن از انجام آنها در بين زوال الشمس و غروب الشمس واجب کرده است يعنی واجب کرده است که مکلف اين صلاة ظهر و عصر را در همان زمان (بين زوال شمس و غروب شمس ) به جا آورد. و مفروض اين است اين مكلفى كه رأي النجاست فى المسجد و متمكن است او را ازاله كند همين مكلف بالغ و عاقلى است که بين زوال الشمس و بين غروب الشمس صلاة ظهرين را بايد اتيان كند. والان هم بين زوال الشمس و قبل غروب الشمس است. و اين مكلف هم بالغ و عاقل است. پس تكليف صلاة ظهرين او هم در حقش فعلى است. ربما دو تكليف كه در حق مكلف جعل مى‏شود كه به هر كدام از آنها قدرت دارد، به جمع بينهما هم قدرت دارد. مى‏تواند اين دو تكليف را جمع كند بينهما. آن وقت باب تزاحم نمى‏شود. در سعه وقت همين جور است. در سعه وقت اگر نجاست را در مسجد ببينيد مكلف مى‏تواند هم تكليف ازاله را امتثال كند هم مى‏تواند تكليف صلاة ظهرين را امتثال كند. چون كه تكليف به صلاة الظهرين اين است كه صرف الوجود صلاة ظهرين بين زوال الشمس و غروب الشمس را شارع مى‏خواهد. كسى كه از اين صرف الوجود متمكن است صلاة الظهرين را از او مى‏خواهد. من مكلف در سعه وقت متمكن هستم ازاله نجاست، از مسجد بكنم و صرف الوجود را هم اتيان بكنم. ازاله مى‏كنم بعد صلاة را اتيان مى‏كنم. صرف الوجود موجود شده است. تزاحمى بين تكليفين نيست.

واجب موسع است تزاحم نيست. واما ربما اين دو تكليفى كه مكلف هر كدام را حساب بكنيد به او قدرت دارد جمع بينهما فى الامتثال نمى‏تواند بكند. مثل آخر وقت كه داخل مسجد شده است و نجس را ديده است، هم بخواهد در اين زمان ازاله كند هم صرف الوجود صلاة ظهر و العصر را بين الحدين اتيان بكند متمكن از اين معنا نيست. چون كه متمكن از اين معنا نيست اين را مى‏گويند تكليفين متزاحمين در مقام الامتثال. كه مكلف هر كدام از تكليفين را حساب بكنيد نسبت به او قدرت دارد. و اما نسبت به آن ديگرى هم قدرت دارد. ولكن در امتثال جمع بينهما را نمى‏تواند بكند.  اين را مى‏گويند تكليفين متزاحمين در مقام الامتثال.

در تكليفين متزاحمين در مقام امتثال اگر يكى از تكلفين اهمّ شد يا محتمل به اهميّت شد كه احتمال اهميت در آن تكليف ديگر نيست يكى از تكليفين يا محرز الاهميت است يا محتمل الاهميت است. آنجا بايد صرف قدرت را در اهمّ يا محتمل الاهميت بكند. اين از مرجحات در مقام تزاحم است. و بما اين كه در ما نحن فيه صلوات يعنى صلوات فريضه و فرايض اهم هستند از آن وجوب الازاله‏اى كه فورى است. چرا؟ چون كه صلاة عمود الدين است.[2] صلاةى كه هست اول ما يحاسب به العبد يوم القيامه [3]است. از اركان دين است. من احد الخمس است كه بني عليه الدين. [4]چون كه صلاة فريضه اين جور اهميت دارد بدان جهت او مقدم مى‏شود. بدان جهت واجب است در اين صورت، در ضيق الوقت صلاة را اتيان بكند. بله اگر صلاة را اتيان نكرد و ازاله را هم ترك كرد دو تا عقاب مى‏شود. (معناى متزاحمين اين است) كه اهمّ تكليف دارد مهم هم تكليف دارد على نحو الترتب. كه اگر در اين زمان اهم را ترك بكنيد به نحو شرط متأخر مهم هم در آن زمان امرش موجود است.

يك كلمه‏اى مى‏گويم ميزان باشد. در باب تزاحمي كه احد التكليفين اهم يا محتمل الاهمية است حدوث تكليفين در زمان واحد است. در آن زمانى كه به مقدار هشت ركعت به غروب شمس باقى مانده است، چه جورى كه امر به صلاة ظهر و عصر هست در همان زمان هم امر به ازاله هست. منتهى مترتبا. چون كه صلاة اهم است در او، در امر به صلاة تعليقى نيست. ترتبى نيست. صلاة را مى‏خواهد. ولكن در آن زمان كه امر به ازاله دارد به نحو ترتب است. يعنى اگر در اين زمان صلاة موجود نشد، به نحو شرط متأخر از همان ابتدا امر به ازاله هست. بدان جهت اگر هر دو تا را ترك كرد مستحق دو تا عقاب مى‏شود. اين حكم باب تزاحم است و تفسيرش در اصول در بحث ضد و ترتب است.

 پس در جايى كه دَخَلَ المسجد و رأي فى المسجد نجسا و وقت صلاة ضيق بوده باشد بايد صلاة را مقدم كند لكونه اهم. محرز الاهميت است. محتمل هم بود، همين جور است ولكن محرز الاهميت است عمود الدين است. بني عليه الاسلام است. اول ما يحاسب به عبد يوم القيامه است و غير ذلک از آن امورى كه تارك الصلاة مشرك است [5]و غير ذلک، ادله‏اى كه دلالت مى‏كند بر اهميت صلاة. يك چيزى بگويم اينجا اين يادگار از ما باشد. علما مى‏گويند در باب تزاحم، در متزاحمين اگر يكى از واجبين بدل داشته باشد و واجب ديگر بلا بدل بوده باشد. آنجا آنى كه له البدل است مؤخر انداخته مى‏شود و آنى كه ليس له البدل او مقدم انداخته مى‏شود. ديگر نگاه به اهميت و اينها نمى‏شود. مثلا مى‏گويند بر اين كه اينجور مثال مى‏گويند، صاحب عروه هم مسلكش اين است، انسان فرض كنيد هم محدث است به حدث اصغر يا اكبر و هم فرض كنيد لباسش و بدنش نجس است. نماز هم نخوانده است، نمازش هم مانده است. اين اگر بخواهد ثوب و بدنش را تطهير كند آب براى وضو يا غسلش نمى‏ماند. اگر وضو و غسل كند، آب براى تطهير ثوب و بدن نمى‏ماند. اينجا علما يعنى جمعى از علماى فحول و منهم السيد صاحب العروه فتوا داده است كه اين ثوب و بدن را پاك مى‏كند و براى وضو و غسل تيمم مى‏كند. ولو غسل وجوب الغسل و وجوب الوضو با وجوب تطهير البدن متزاحمين است. يعنى مكلف مى‏تواند تطهير ثوب و بدن را بكند. و مى‏تواند مثلا فرض كنيد وضو و غسل بگيرد به جمع بينهما را قادر نيست. چون كه به جمع بينهما قادر نيست دو تكليف مى‏شود متزاحمين. وقتى كه دو تكليف متزاحمين شد وضو و غسل له البدل هست ولو طهارت حدثى اهمّ است. بدان جهت انسان اگر ثوب و بدن را متمكن از تطهير نكند، عيبى ندارد. صلاة ساقط نمى‏شود. ولكن اگر طهارت حدثى را متمكن نشود ولو تيمما تكليف صلاةى ساقط مى‏شود. طهارت از حدث ركن است در باب صلاة طهارت حدثى.

 طهارت حدثى ركن است، اهمّ است ولكن چون كه له البدل است، تيمّم بدل دارد ولكن طهارت الثوب و البدن ليس له البدل است آن طهارت ثوب و البدن مقدم مى‏شود. بدان جهت فتوا داده‏اند كه ثوب و بدن را مى‏شويد و با تيمم نمازش را مى‏خواند. اينجور گفته‏اند و ما اين مسلك را قبول نكرده‏ايم. چي چيزش را قبول نكرده‏ايم؟ اين مسلك مركب از دو تا امر است. يكى اين است كه‏ وجوب الوضو و الغسل با وجوب تطهير ثوب و البدن از قبيل تكليفين متزاحمين است. در صورتى كه آب كم بوده باشد به نحوى كه مكلف متمكن از جمع بينهما نيست. اين يك مطلب است، اين را گفتيم اينها متزاحمين نيستند. تزاحم در دو تكليف نفسى متصور مى‏شود. در تكاليف غيري تزاحم نيست. وجوب الغسل و الوضو با وجوب تطهير الثوب و البدن اينها شرط صلاة هستند. وجوبشان اگر باشد وجوب غيرى است. و تزاحم مختص است به واجبات نفسيه. اين يك مدعاى ما است در اصول. مدعاى ديگرى كه داريم كه گفته است در باب متزاحمين ما ليس له البدل او مقدم مى‏شود؟ ولو ما له البدلى كه هست بدل داشته باشد. چون كه آنى كه ما له البدل است مى‏گويد اگر به آن وضو و غسل قدرت ندارى تيمم بكن مثلا. و در ما نحن فيه در باب تزاحم من قدرت به وضو و غسل دارم. مفروض اين است كه دارم قدرت بر وضو و غسل اگر باب تزاحم باشد. من به جمع ما بين وضو و غسل و ازاله نجاست از بدن و ثوب قدرت ندارم. والاّ بر خود وضو و غسل قدرت دارم. على هذا الاساس كى گفت در باب تزاحم آنى كه ما ليس له البدل است او مقدم مى‏شود ولو ما له البدلى كه هست ما له البدل فرض بفرماييد اهم بوده باشد. مى‏گويند ما ليس له البدل مقدم است آخر. كه گفت اين را؟ اين درست نيست. استشهاد ما به اين فرع است كه داخل در مسجد شده است به مقدار بيش از هشت رکعت به غروب شمس وقت باقی نمانده است و مسجد هم نجس است. گفتيم در اين صورت بايد صلاة را مقدم كند. اتفاق ظاهر اصحاب هم همين است. نماز اهم است بايد مقدم كند.

 خوب ميگوييم آقا اگر آن حرف درست باشد كه ما ليس له البدل مقدم مى‏شود به آنى كه ما له البدل است در باب تزاحم ولو ما له البدل اهم بوده باشد روى اين اساس بايد در مسئله به اين صورت تفصيل داد: اگر ازاله كند يك ركعت از صلاة عصر را مى‏تواند در وقت اتيان كند. چون كه بدل دارد آخر. من ادرك ركعةً من الوقت كمن ادرك کلها. ولو آن نص در صلاة الغداة ـ نماز صبح ـ است. ولكن صلاة الغداة خصوصيتى ندارد. من ادرك من الصلاة فى الوقت فقد ادركها. كسى كه يك ركعت تمام را از يك نمازى در وقت اتيان بكند اين بدل است بر صلاة. صلاةى كه تمام ركعاتش در وقت است. بدان جهت انسان، صبح كه از خواب بلند شد ديد بيشتر از يك ركعت به طلوع شمس باقى نمانده است. بايد صلاة را اتيان بكند به قصد الاداء. چون كه من ادركا من الوقت كمن ادركها. مثل آن كسى كه صلاة را در وقت اتيان كرده است.

 خوب على هذا الاساس در ما نحن فيه صلاة من ما له البدل است. ولكن ازاله ليس له البدل. بايد تفسير بدهد. كسى كه در آخر وقت وارد مسجد شده است و مى‏بيند مسجد نجس است به حيث اين كه اگر ازاله بكند صلاة فوت مى‏شود، بايد تفصيل بدهند. اگر صلاة به تمام ركعات فوت مى‏شود حتى يك ركعت از صلاة در وقت درك نمى‏شود، در اين صورت قدّمها صلاة. صلاة را مقدّم ميكند. چرا؟ چون كه اينجا متزاحمين هستند، بدل را هم نمى‏شود اتيان كرد. متزاحمين هستند و صلاة اهم است مقدم مى‏شود. عمود الدين است، ركن الاسلام است، بنى عليه الاسلام است، اول ما يحاسب به العبد است، و غير ذلک از آن ادله‏اى كه اهميت به دلالت مى‏كند. و اما اگر بخواهد ازاله كند صلاة را يك ركعتش را در وقت اتيان ميكند. خوب روى آن قاعده در باب تزاحم بايد اول ازاله كند. آن وقت صلاة را در وقت اتيان بكند ولو صلاة يك ركعتش در وقت باقى باشد، چون كه له البدل است. روى اين اساسى كه اين كلمه يادتان باشد. اگر بنا بشود در باب تزاحم ما ليس له البدل مقدم بشود به ما له البدل ولو ما له البدل اهم بوده باشد. لازمه‏اش در اين فرض اين است كه ازاله مقدم بر صلاة بشود. در صورتى كه ازاله را بكند صلاة ولو فى بعض ركعتها در وقت اتيان مى‏كند.

 سؤال؟ شارع براى تسهيل مكلفين امر به تيمم كرده است. [6] فرموده است: «مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ» پشت سر آيه تيمم. جعل بدل براى تسهيل مى‏شود ديگر. آقا صلاتى كه تمام ركعاتش در وقت نيست ولكن انسان صلاة را مى‏تواند بخواند، حمد و سوره‏اى در ركعت اولى در وقت بشود. او كافى است قصد ادا كند، مى‏گويند: كافى نيست. آن صلاة فوت شده است. در صورتى كه يك ركعت تمام را در وقت اتيان بكند او بدل صلاة ادائى است. يعنى اگر نتواند صلاة را به تمام ركعتها در وقت اتيان بكند اين بدل است، معناى بدل اين است كه شارع گفته است اگر به او متمكن نيستيد اين را اتيان كن. معناى بدل آن است كه آقا قضا تكليف آخر است. موضوعش فوت است. فريضه در وقت اتيان بشود بايد قضا را اتيان بكند. كلام اين بدل است، بدل يعنى صلاة ادائى مى‏شود. منتهى در ظرف‏ عدم تمكن از اتيان صلاة به تمام ركعاتها فى الوقت. تيمم طهارت حدثى مى‏شود. منتهى در آن ظرفى كه انسان متمكن از وضو و غسل نيست. تيمم طهارت حدثی می شود. اينجا هم صلاتى كه يك ركعت را در وقت اتيان مى‏كند صلاة ادائى مى‏شود. در وقتى كه متمكن نيست، صلاة را به تمام ركعاتها در وقت اتيان كند، اين مى‏شود بدل. وقتى كه اين بدل شد لازمه اين كه در باب التزاحم ما ليس له البدل مقدم است بما له البدل ولو ما له البدل اهم باشد اين است در اين صورتى كه ازاله بكند بعض الركعات صلاة را، ولو ركعت واحده را در وقت درك مى‏كند بايد ازاله را مقدم بكند. با وجود اين كه حضرات مقتضاى اطلاق فتاواشان اين است. كه اگر امر داير شد ما بين اتيان صلاة به تمام ركعات آخر وقت و وجوب الازاله در ما نحن فيه وجوب الازاله مؤخر مى‏شود و صلاة به تمام ركعاتها در وقت اتيان مى‏شود. اين شاهد ما است. لِمشّ را عرض كرديم. بدل موضوعش اين است كه متمكن از مبدل نشوى. نتوانى صلاة، هشت ركعت را در وقت اتيان بكنى. من صلاة را هشت ركعتش را در وقت مى‏توانم اتيان كنم. جمع نمى‏توانم بكنم ما بين او و ما بين ازاله. چون كه موضوع امر به مبدل الموجود است در ما نحن فيه تزاحم مى‏افتد ما بين امر به مبدل، چون كه موضوعش موجود است، من متمكن هستم تمام ركعات را در وقت اتيان كنم و ما بين امر به ازاله و بما انّه امر به مبدل اهم است امر به مبدل مقدم مى‏شود. ما ديگر بگوييم اين حرف را. اول آن جايى كه رسيديم به اين بحث كه اين در ذهن ما اين بود كه آنها اينجور است بدل اين را ما مباحثه كرديم، قبول كردند. گفتند همين جور است. آنى كه (درست توجه كنيد يك كلمه‏اى بگويم، هر چه بگويم باز راه باز مى‏شود) بله در موضوع بدل اگر عدم قدرت شرعيه مأخوذ بشود نه عدم قدرت بر اتيان هشت ركعت در وقت كه قدرت عقلى است. همانى كه قدرت عقلى است او موضوع البدل است. اين حرف ما آنجا است كه اگر شارع بگويد نتوانى هشت ركعت را در وقت اتيان بكنى و به او تمكن نداشته باشى يك ركعت در وقت باشد اتيان كن. اين اينجا است كه ما گفتيم كه نه اهميت مرجح است و ما ليس له البدل او ما له البدل مرجحيت حساب نمى‏شود در باب تزاحم.

 و اما اگر موضوع بدل عدم قدرت شرعيه شد. شارع گفت بر اين كه اگر نتوانستى مبدل را اتيان بكنى ولو لامر به تكليف آخر كه او در قدرت عقليه مأخوذ نيست. آنجا بگويد آن وقت اين مبدل را اتيان كن اينجا صحيح است. اينجا بايد ما ليس له المبدل مقدم بشود. اينجا درست توجه كنيد، اين از باب تزاحم درمى‏رود. اگر قدرت شرعيه مأخوذ بشود در موضوع البدل، اين دو تا تكليف از باب تزاحم در مى‏رود. چرا؟ چون كه شارع گفته است امر به اين بدل در صورتى است كه امرى به تكليف آخرى نداشته باشى. اعم از اين كه آن تكليف آخر را امتثال بكنى يا تكليف آخر را امتثال نكنى. شارع گفته است آن وقتى كه تو تكليف نمى‏توانى وضو و غسل بگيرى ولو به تكليف آخرى در آن صورت تيمم بكن كه عدم قدرت، عدم قدرت شرعى است. نه آنى است كه عقل حكم مى‏كند. مى‏گويد اگر قدرت نداشتى وضو و غسل بگيرى ولو به جهت امر تكليف آخرى، مثلا ازاله ثوب و بدن است، در اين صورت بايد تيمم بكنى، اين از باب تزاحم در مى‏رود. چرا؟ براى اين كه باب تزاحم اين است نمى‏دانم بگويم يا نگويم؟ بگويم آنهايى كه اهلش هستند درك كنند. باب تزاحم اين است كه اگر آن امر ديگر مخالفت شد امر به مهم باشد. باب تزاحم اين است كه انسان اگر آن امر را امتثال نكرد كه توجه كرديد كه او مقدم شده است آن يكى على نحو الترتب امر دارد. انسان در آخر وقت، وقتى كه داخل مسجد مى‏شود مى‏بيند هشت ركعت به غروب شمس باقى مانده است. از آن طرف هم نگاه مى‏كند مى‏بيند شمس كسوف پيدا كرده است. صلاة لايات با صلاة الظهرين متزاحمين هستند. صلاة الظهرين مقدم است چون كه فريضة الوقت است به هم. اگر فريضه وقت را اتيان نكرد. شروع كرد به صلاة الايات. خوب مى‏گوييم عيبى ندارد، بايد شروع كند چون كه امر ترتبى دارد. كه اگر او را اتيان نكردى اين را بياور. باب تزاحم اين است كه اگر آنى كه مقدم شده است، او را كسى آن تكليف را مخالفت كرد، در آن صورت امر به مهم دارد. به آن يكى امر دارد. اگر اهم را امتثال كرد، امر به مهم منتفى مى‏شود لانتفاء موضوعش. چون كه قدرت ندارد. وقتى كه صلاة ظهرين را اتيان كردم، ديگر به صلاة الايات قدرت نداشتم. اين باب تزاحم است. و اما در جايى كه عدم قدرت شرعيه در احد التكليفين مأخوذ بشود اين دو تا تكليف اصلا متزاحمين نيستند. دو تا تكليفين با همديگر تزاحم ندارند. چون وقتى كه تكليف‏

 آخر كه موجود شد امر به آن ديگرى اصلا مفقود است، چون كه موضوعش مفقود است. امر كرده است شارع، به تيمم در صورتى كه امر ديگرى نداشته باشى. امر به ازاله نداشته باشى، امر به تطهير الثوب نداشته باشى. خوب وقتى كه من امر به تطهير الثوب و تطهير البدن دارم تيمم ديگر مأمور به نيست. ترتبا هم مأمور به نيست. چون كه موضوع امر به تيمم، اين است كه اشتغال به واجب ديگر نداشته باشد. اشتغال به واجب ديگر كه من داردم. بايد تطهير كنم ثوب و بدن را. اين اشتغال را دارم. چون كه اين اشتغال را دارم امر ديگر اصلا موضوعش منتفى است.

 سؤال؟ كاشف از محبوبيت امر است در اصول بيان كرده‏ايم. اگر امر نباشد از كجا كشف محبوبيت مى‏كنيم؟ ما كه پيغمبر نيستيم. علم غيب نداريم، ملائكه نيستيم. شايد ملائكه هم ندانند الاّ از امر كشف كنند. كاشف ملاك و محبوبيت امر است. وقتى كه امر نداشته باشد در آن صورت ديگر كاشف از محبوبيت را هم نيست. بگذاريد يك خرده اين مطلب را باز كنم ديگر هدر نرود. بعضى‏ها در باب الحج ملتزم شده‏اند كه موضوع وجوب الحج قدرت شرعيه است. يعنى آن وقتى شارع حج را واجب مى‏كند كه مكلف اشتغال به واجب ديگر نداشته باشد. يعنى تكليف آخرى نداشته باشد. اگر فرض بفرماييد انسان زاد و راحله را دارد ولكن بر اين كه دفاع از بلد المسلمين واجب شده است. كه بايد در حدود باشد تا دفاع از بلد المسلمين كند. مى‏گويند حج اين شخص واجب نيست. اگر نرفت و دفاع نكرد گفت نمى‏روم من. رفت به حج، حجش باطل است. چرا؟ چون كه امرى ندارد. امر ترتبى هم ندارد. چون كه اين از بحث ترتب خارج مى‏شود. شارع گفته امر به حج در صورتى است كه مجعول واجب ديگر نبوده باشد. من كه ذمه‏ام مشغول به واجب ديگر است. دفاع بر من واجب است. هر روز هم مى‏توانم خارج بشود، به دفاع بروم. من اگر بروم حج را اتيان بكنم اين حج باطل است. چرا؟ چون كه تكليف ندارم به آن حج. ديگر وجوب الدفاع با وجوب الحج بنا بر اين مسلكى كه موضوع الحج قدرت شرعيه است متزاحمين نمى‏شود. احد التكليفين موضوع تكليف آخر را رفع مى‏كند. اين باب تزاحم نيست. يادتان باشد، هر گاه ثبوت احد التكليفين موضوع تكليف آخر را از بين برد اين باب تزاحم نيست. اين احد التكليفين به خطابه وارد بر تكليف آخر است. موضوع او را منتفى مى‏كند. منتهى من حيث المصداق ورود پيدا مى‏كند.

 در ما نحن فيه هم اگر شارع بگويد، اگر تو متمكن نبوده باشى از استعمال الماء ولو عدم تمكن مبتنى بر اين است كه تكليف ديگر دارى، آن وقت تيمم بكن. بدان جهت در اين صورت لازمه‏اش اين است، اگر اين قدرت شرعيه باشد. انسان ثوب و بدن را تطهير نكرد. ثوب و بدن را تطهير نكرد. با وجود اين كه متمكن بود از تطهير او، ثوب و بدن را تطهير نكرد. اين امر به تيمم ندارد. امر به تيمم تطهير بكند يا نكند، اصل تيممى كه هست صلاتش مشروط به تيمم مى‏شود. چون كه شارع گفته است اگر متمكن از طهارت مائيه نبوده باشى ولو به جهت اين كه تكليف ديگرى دارى كه آب را صرف در او بكنى در اين صورت تيمم بكن. اين معنايش اين است كه اصلا امر به تيمم ثابت مى‏شود. امر به تيمم ثبوت پيدا مى‏كند به ثبوت آن تكليف آخر. چون كه تكليف آخر اين عدم تكليف قدرت شرعيه را درست مى‏كند. منتهى در باب تيمم و تطهير ثوب چون كه از باب تزاحم نيست اينجا اثرى ظاهر نمى‏شود كه گفتيم. اين حرف در باب التزاحم بايد احد التكليفين به امتثاله رافع تكليف آخر بشود و اما احد التكليفين امتثاله رافع تكليف آخر بشود او باب تزاحم نيست. اگر در ما نحن فيه اينجور است كه، اگر قدرت ندارى هشت ركعت صلاة را در وقت بخوانى، آن وقت صلاة را بخوان يك ركعتش در وقت باشد كافى است. اگر اينجور باشد كه در موضوع بدل عدم قدرت عقليه مأخوذ است در ما نحن فيه صلاة بايد مقدم بشود با ازاله. چرا؟ چون كه به تكليف مبدل موضوعش موجود است. من متمكن هستم صلاة را هشت ركعتش را در وقت اتيان كنم، تمكن دارم بالوجدان. بدان جهت امر به مبدل هست و بما امر به مبدل اهم است مقدم مى‏شود از وجوب ازاله. و اينى كه گفته‏اند ما ليس له البدل مقدم به آن ما له البدل مى‏شود ولو ما له البدل اهم باشد اين درست نيست روى حساب درست نيست. مگر در جايى كه ما له البدل موضع تكليف بدل عدم قدرت شرعيه بر مبدل باشد. يعنى شارع بگويد جايى كه نمى‏توانى هشت ركعت نماز را در وقت اتيان بكنى. ولو به جهت اين كه تكليف ديگرى دارى كه بايد صلاة الايات بخوانى يا ازاله نجاست مسجد بكنى آن وقت توجه كرديد اين بدل را تو اتيان بكن. اين لازمه‏اش اين است كه در اين صورت اگر شخصى ازاله را نكرد صلاة هشت ركعتش را در وقت اتيان كرد. بايد حكم كنيم كه صلاتش باطل است. چرا؟ چون كه اين صلاة امر ندارد. شارع گفته است اگر تو متمكن نشدى اين هشت ركعت را در وقت اتيان كنى ولو به جهت اين كه تكليف آخر دارى اين تكليف آخر دارى، آن وقت صلاة را در يك ركعتش باشد اتيان بكن. من در اين صورت خوب موضوع بدل، موجود است. مكلف هستم صلاة يك ركعتش را در وقت اتيان بكنم. به او مكلف هستم. صلاةى كه هر هشت ركعتش در وقت است اين امر ندارد. چون كه امر ندارد حكم به بطلانش مى‏شود. چون كه امر ندارد، كاشف از ملاك امر است و امر ندارد. آن مبدل امر ندارد حكم به بطلان مى‏شود. ملخص كلام ما اين شد اگر در باب ما ليس له البدل و ما له البدل شما تبعيت به قوم كرديد و گفتيد در باب تزاحم آنى كه ليس له البدل او مقدم مى‏شود ولو مبدل اهم بوده باشد اين وقت بايد در اين مسئله تفصيل بگوييد. بگوييد وقتى كه رأي فى المسجد نجاستاً فى آخر الوقت اگر يك ركعت در صلاة را با ازاله در وقت مى‏تواند درك كند بايد اول ازاله كند بعد صلاة را اتيان كند. و اگر از قوم جدا شديد و گفتيد اين مطلب درست نيست. ما ليس له البدل بودن مرجحيت نمى‏آورد در جايى كه موضع بدل عدم قدرت بر مبدل است عقلا كه حرف ما اين است. در مواردى كه موضوع البدل عدم قدرت بر مبدل است عقلا اين جاها ما ليس له البدل مقدم نمى‏شود؟ بايد اين فتوا را بدهيد كما اين كه اينها اين فتوا را داده‏اند. من حيث يدرى او لا يدرى، الله يعلم. كه اگر وقت تنگ است به نحوى كه اگر بخواهد ازاله را بكند تمام ركعات صلاة در وقت واقع نمى‏شوند صلاة مقدم در وقت است بايد اين فتوا را بدهيد كه عرض كرديم فتواى صحيح در مقام هم همين است.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص84.

[2] وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ مَثَلُهَا كَمَثَلِ عَمُودِ الْفُسْطَاطِ- إِذَا ثَبَتَ الْعَمُودُ ثَبَتَ الْأَوْتَادُ وَ الْأَطْنَابُ  وَ إِذَا مَالَ الْعَمُودُ وَ انْكَسَرَ لَمْ يَثْبُتْ وَتِدٌ وَ لَا طُنُبٌ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج4، ص27.

[3] قَالَ وَ قَالَ الصَّادِقُ ع أَوَّلُ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلَاةُ- فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ سَائِرُ عَمَلِهِ- وَ إِذَا رُدَّتْ رُدَّ عَلَيْهِ سَائِرُ عَمَلِهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج4، ص34ز

[4] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص13.

[5] آن چه در نص روايات است کفر و ارتداد و خروجش از ملة اسلام است ر. ک: شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج4، (بَابُ ثُبُوتِ الْكُفْرِ وَ الِارْتِدَادِ بِتَرْكِ الصَّلَاةِ الْوَاجِبَةِ جُحُوداً لَهَا أَوِ اسْتِخْفَافاً بِهَا‌)ص 41

[6] فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ؛ سوره مائده (5)، آيه 6ز