(فصل)« إذا صلّى في النجسفإن كان عن علم وعمد بطلت صلاته ، وكذا إذا كان عن جهل بالنجاسة من حيث الحكم بأن لم يعلم أنش الشيء الفلاني مثل عرق الجنب من الحرام نجس أو عن جهل بشرطية الطهارة للصلاة ، وأمّا إذا كان جاهلاً بالموضوع بأن لم يعلم أنّ ثوبه أو بدنه لاقى البول مثلاً فإن لم يلتفت أصلاً أو التفت بعد الفراغ من الصلاة صحّت صلاته ولا يجب عليه القضاء ، بل ولا الإعادة في الوقت و إن كان أحوط ، وإن التفت في أثناء الصلاة فإن علم سبقها وأنّ بعض صلاته وقع مع النجاسة بطلت مع سعة الوقت للإعادة ، وإن كان الأحوط الإتمام ثمَّ الإعادة مع ضيق الوقت إن أمكن التطهير أو التبديل وهو في الصلاة من غير لزوم المنافي فليفعل ذلك ويتم وكانت صحيحة ، وإن لم يمكن أتمها وكانت صحيحة ، وإن علم حدوثها في الأثناء مع عدم إتيان شيء من أجزائها مع النجاسة أو علم بها وشك في أنها كانت سابقاً أو حدثت فعلاً فمع سعة الوقت وإمكان التطهير أو التبديل يتمّها بعدهما ، ومع عدم الإمكان يستأنف ، ومع ضيق الوقت يتمّها مع النجاسة ولا شيء عليه ، وأمّا إذا كان ناسياً فالأقوى وجوب الإعادة أو القضاء مطلقاً ، سواء تذكر بعد الصلاة أو في أثنائها ، أمكن التطهير أو التبديل أم لا ».[1]
كلام در اين امرين واقعين بود كه يكى را ذكر كرديم كه حديث لا تعاد كلمه اعاده اطلاق مىشود آنجايى كه انسان تمام العمل را فارغ شده است و بايد تمام آن عمل را تكرار كند. و كذلك اطلاق مي شود به آنجايى كه فراغ از عمل حاصل نشده است. ولكن عمل را بايد از سر بگيرد. كلمه اعاده در هر دو مورد استعمال ميشود. و شاهدش خود روايات است كه در روايات در هر دو مورد استعمال شده است. در روايات رعاف اينجور بود كه اگر در يمين و يسارش آبى نيست و نمىتواند بشورد آن بدنش را كه از خون دماغ شده است، او را بشورد، الا به اينكه از قبله منحرف بشود يا تكلم بكند، اعاد الصلاة. مىشورد ثم اعاده مىكند، و حال اينكه صلاة در اثناء بود رعاف. پس اعاده اطلاق ميشود در جايى كه تمام العمل تكرار بشود يا بعض العمل تكرار بشود كه به او مىگويند از سر بگير. از سر گرفت. كلمه استيناف در روايات هم همينجور است. فليستأنف الصلاة هم اطلاق ميشود در مواردى كه تمام العمل تكرار ميشود و هم در جايى كه بعض العمل، عمل از سر گرفته ميشود. روى اين حساب حديث لا تعاد شامل بشود كه نفى كند و بگويد در غير اين موارد خمسه از خللهاى ديگر صلاة را اعاده نكن يعنى از سر نگير، اين را شامل بشود عيبى ندارد. ولكن اين منحصر است به موارد خللى كه مضى قبل از التفات و توجه انسان به آن خلل، آن خلل گذشته است. او را مىگويد بر اينكه اغماض مىكند حديث لا تعاد و مىگويد بر گذشتهها صلوات! آنهم برود.
و اما خللى كه عند الالتفات موجود بوده باشد كه در الان التفات موجود است، حديث تعاد با اين خلل موجود مثل خلل موجود بعد ذلك كارى ندارد. على هذا الاساس اين امر اول بود. امر ثانى در ما نحن فيه اين است: اگر عبارت عروه[2] را ملاحظه كرده باشيد ظاهر عبارت اين است. انسان اگر نجاست را در ثوب و بدن در اثناء الصلاة ببيند ولكن مىداند كه اين نجاست قبل از صلاة نبود. آن وقتى كه شروع به صلاة مىكرد اين نجاست نبود. يا احتمال مىدهد كه اين نجاست قبلا نبوده است. و احتمال مىدهد اين نجاست فعلا به ثوب و بدنش افتاده است. به حيث كه هيچ يكى از اجزاء صلاة را با اين خَبثَ اتيان نكرده. ايشان در اينصورت مىفرمايد بر اينكه بله، نماز محكوم به صحت است، مىشورد آن دم را از بدنش و ثوبش يا غير الدم را، و نماز را اتمام مىكند.
و اما فرض ديگرى، آن فرض ديگر اين است كه من مىدانم اين نجاست قبل از صلاة نبود. و لكن مىدانم الان كه من ملتفت شدم كه چيزى نمىخوانم و قرائتى ندارم و ذكرى ندارم، الان نيفتاده است در اين آن التفات. قبلا افتاده، در آن اجزاى مابقى كه اجزاى سابقه كه گذشته است، آنوقتى كه من آن اجزاء را اتيان مىكردم آنوقت افتاده است، قبل از صلاة نبود يقينا. و لكن مىدانم حال الاشتغال به سائر الاجزاء، اين دم افتاده است يا غير دم افتاده است به ثوب و بدنم. ظاهر عبارت عروه اين است كه نماز باطل است. چونكه قيد كرده است كه احتمال بدهد اين دم در آن حالى كه قبل از صلاة نبود و در حالى كه مشغول به اجزاء سابقه بود باز اين دم نيفتاده است. يا فرض بفرمائيد دم الان كه افتاد مىبيند او را، همين كه چيزى نمىگفت و قرائت نكرد، چونكه دم را ديد و ايستاد. همين وقت افتاده است دم، الان افتاده است كه چيزى نمىگفت. ظاهر عبارت ايشان اين است. يعنى اگر در اجزاء سابقه هم باشد، در اجزاء نيفتاده. يعنى علم ندارد كه در حال اشتغال به اجزاء افتاده. آنوقتى كه الله اكبر گفت راى الله اكبر تمام شد بعد افتاد كه چيزى نمىگفت. ولكن اجزاى بعدى را با نجاست اتيان كرده است. در عبارتش اين است كه احتمال مىدهد كه اجزاى سابقه با اين نجاست اتيان نشده، همين الان افتاده است. لعله شىء اوقع عليك. اينجور مىفرمايد طاب ثراه، اين حمل صحيحه زراره [3] بر فرد نادر نيست ؟! اين حمل فرد مطلق بر صحيحه زراره نيست؟! اين كى مىشود كه انسان احتمال بدهد هيچ چيزى نمىگفت، همين الان كه دم را ديد خوب قبلا قرائت مىكرد، يا قبلا ذكر مىگفت، كى مىشود انسان احتمال بدهد كه اين دم افتاده است به ثوبش، هيچ شيئى از اين صلاة را با اين دم ثوب و بدن اتيان نكرده است. اين حمل بر فرد نادر است. اين عادتا نمىشود. بدان جهت اين عادتا دم ولو رطب است، تازه افتاده است، تازه يعنى من الان سوره توحيد را مىخوانم. سوره را الحمد را مىخواندم باز آنوقت افتاده، باز تازه است ديگر.
عرض مىكنم بر اينكه ما بايد اينجور ملتزم بشويم. بگوئيم: بر اينكه آن صحيحه ابى بصير كه آن يكى از دو روايت عمده در مقام بود، مدلول او اين است كه در حال صلاة دو ركعت خوانده، بعد در ثوبش جنابت ديده كه قبلا نديده بود. خوب معلوم است كه اين جنابت قبل از صلاة است. امام عليه السلام آنجا حكم فرمود بر اينكه يعيد الصلاة، صلاتش را اعاده كند، آن به درد نمىخورد. يكى او بود. يكى هم اين صحيحه زراره بود. او را كه نمىشود حمل كرد به آن صورتى كه مثلا در اجزاى سابقه افتاده، جنابت است، جنابت قبل از صلاة ميشود، چونكه انسان در اثناء صلاة كه محتلم نمىشود، خودش هم نفهمد. اين يك امرى است غير واقع، آن جنابت قبل از صلاة است، آنجا فرمود اعاده بكن.
در صحيحه زراره هم يا موردش موردى است كه قبل از صلاة است چونكه در ذيل دارد بر اينكه در حديث دارد كه اولش اينجور سؤال مىكند كه در ثوبم نجس بود حضرت الصلاة و نسيت ان فی ثوبى وقع شيئا. وقت صلاة رسيد، آن وقت صلاة را مىگويد، در وقت صلاة، تا مىآيد اين شقش را مىگويد كه من ديدم نجس را در حال صلاة بودم. امام عليه السلام تفصيل داد كه اگر قبل از صلاة شك نداشتى يعنى قبل از صلاة احتمال مىدهى لباست پاك بوده، اگر معنايش اين است كه مىدانى قبل از صلاة افتاده، نماز باطل. اگر نمىدانى قبل از صلاة افتاده، شايد الان افتاده، الان الان عرفى، نه در اين آنى كه اصلا فرض نادر است كه انسان هيچ مشغول نشده، انسان احتمال بدهد الان افتاده باشد كه هيچ مشغول نبود. بله، ممكن است دم بيفتد به ثوبش در حالى كه مشغول به اجزاء صلاة نيست، در آن متخلل بيفتد. الحمد لله رب العالمين، يك نفس تازه مىكند كه بقيهاش را بخواند، آنوقت افتاده. ولكن بعد كه پشت سرش را مىآورد اجزاى سابقه با نجس واقع ميشود، با نجاست ثوب و بدن. التفات بعد الوقوع مىشود عادتا بفطرة او وجيزه. خصوصا با اينكه امام تفصيل مىدهد اگر قبلا شك داشتى اين جور است، اگر رطب ديدى «لعله شيئا اوقع عليك» اين است كه قبلا نبوده، وقتى كه صلاة را مشغول شدى افتاده است، ظاهر صحيحه اين است. علاوه بر اينكه ظاهر صحيحه اين است كه بعد از صلاة افتاده است، اصلا حمل اين صحيحه به آن صورتى كه در متن عروه است.
مرحوم حكيم[4] همين جور گفته است، حمل او حمل بر فرد نادر است. و من هنا ما ملتزم مىشويم كه نه، فرقى نمىكند كه وقتى كه در اثناء صلاة ديد اگر بداند قبل از صلاة بوده نماز باطل است. و اما اگر قبل از صلاة را نداند، صلاتش محكوم به صحت است. ولو بداند كه در عند الاشتغال به اجزاء سابقه افتاده است، اين عيبى ندارد. صلاة صحيح است. چرا؟ به چه دليل اين را مىگوئيم؟ اولا بعله صحيحه زراره اين است. و اگر از اين ظاهر هم صرفنظر كنيم خود آن اطلاقاتى كه ما داشتيم كه كسى نماز خوانده است در ثوب متنجس امام فرمود كه اگر قبل از صلاة مىدانست بعد نماز خواند، اعاد الصلاة. و اگر آن نجاست سابقى را نمىدانست نمازش صحيح است. اطلاق دارد بر اينكه فرقى نمىكند بر اينكه اين نجاست را قبل از صلاة نمىدانست اين نجاست را در قبل از صلاة نمىدانست نمازش صحيح است، نمازش تمام است، فرقى نمىكند ما نحن فيه را هم مىگيرد. قبل از صلاة نمىدانستيم صلاة صحيح است. توجه كرديد؟
منتهى اشكال اين است كه اين مطلقات ممكن است كسى بگويد ناظر است به آن صورتى كه بعيد نيست اين مطلقات ناظر است به آن صورتى كه آن التفات به نجاست سابقى بعد الفراغ من الصلاة شده است. بعد الفراغ من الصلاة ديد ثوبش نجس است يا بدنش نجس است. ولكن قبلا نمىدانست امام عليه السلام فرمود عيبى ندارد. اگر قبلا مىدانست نمازش باطل است.
پس على هذا الاساس در ما نحن فيه اين مطلقات هم هست، ولكن عمده آن صحيحه زراره است كه همان صورتى را مىگيرد كه انسان بداند در اثناء صلاة افتاده است، آن در آن صورت هم مىگويد نماز صحيح است. لعله اوقع شيئا عليك. يعنى در حال صلاة افتاده، سابقا نبود.
پس على هذا حكم كردن به اين معنى به صحت اشكالى ندارد كه بشورد و نمازش را تمام كند. اين اجزايى كه اتيان كرده با نجاست الثوب چونكه نمىدانست و قبل از صلاة هم نبوده است، آن عيب ندارد، معفو است، عفو شده است.
خوب آن وقت يك كلام در اين واقع مىشود كه اجزايى كه آن اجزا زيادتشان مبطل نيست، مثل تكبيرة الاحرام نيست كه زيادتش مبطل بوده باشد. مثل قرائت الحمد و السوره است، تكرار قرائت عيبى ندارد انسان قرائت را تكرار كند. خصوصا كه قرائت را تمام نكرده، سوره حمد را تمام نكرده مىخواهد تكرار كند، دوباره بخواند. عيبى ندارد. منصوص هم هست.
خوب بعد از اينكه حمد را، اواخر حمد بود، ديد ثوبش نجس است، پس اين حمد را با نجاست ثوب اتيان كرده است، با نجاست بدن، ثوبش را در همان حال شست، بدنش را شست، بايد صلاة را تمام بكند. آن الحمد را متعين است بر اينكه تكرار كند چونكه تداركش ممكن است. الحمد را مىتواند با آن طهارت ثوب اتيان كند. تداركش لازم است يا نه؟ ظاهر صحيحه اين است كه تدارك لازم نيست. ثم اتمّ على الصلاة يعنى از آنجايى كه ماندى نماز را تمام مىكنى. ظاهر صحيحه اين است. بدان جهت تدارك آنى كه، ولو وقت تدارك هم باقى مانده باشد اين ظاهر صحيحه زراره اين است كه تدارك لازم نيست.
متحصل از عرايض ما اين شد ملاك در بطلان علم به اين است كه در اثناء صلاة كه نجس را ديده بداند قبل از صلاة بوده است اين.
و اما آن وقتى كه الله اكبر مىگفت، قبل از صلاة صدق نمىكند. آن وقتى كه الله اكبر را مىگفت، حتى آن وقتى كه الله اكبر را تمام نكرده بود افتاده. اين ظاهر صحيحه اين است كه قبل از صلاة يعنى قبل از شروع در صلاة. آن الله اكبر را وقتى كه شروع كرد شروع در صلاة است، چونكه اول تكبير شروع به تكبيره شروع در صلاة است و ظاهر صحيحه اين است كه قبل از صلاة. متوجه شديد چه عرض كردم خدمت شما؟ نگوئيد كه اين تا مادامى كه الله اكبر نگفته است دخول در صلاة محقق نمىشود. ما هم مىگوئيم كه تا مادامى كه الله اكبر گفته نشده است دخول در صلاة محقق نمىشود. كما اينكه در حج هم همين جور است، تا مادامى كه لبيك تمام نشده است دخول در حج يا عمره محقق نمىشود. آن وقتى كه تكبير صحيح گفته شد تمام شد، قدر واجبش را، آنوقت دخول در حج و عمره است. آنوقتى كه راء الله اكبر تمام شد آنوقت دخول در صلاة محقق است. بدان جهت الله را گفته مىخواهد اين را قطع كند. عيبى ندارد. چونكه دخول در صلاة محقق نشده است. اين را ما قبول داريم. ولكن ظاهر صحيحه زراره قبل از صلاة يعنى قبل از شروع الصلاة. نه قبل از دخول فى الصلاة، يعنى قبل از دخول فى الصلاة است. چونكه تكبيرة الاحرام خودش از اجزاء صلاة است شروع به تكبيره شروع به صلاة است. بدان جهت حتى اگر بداند آن وقتى كه شروع كرد اكبر را بگويد بعد از الله، آنوقت افتاده. اين ظاهرش عبارت از اين است كه نه، نمازش عيب ندارد. آنوقت مىماند شما و قضاوت وجدان. آخه چه جور شد كه اگر همزه الله را نگفته بود، يعنى بداند كه اين نجاست قبل از همزه الله اكبر را مىگفت موجود بود، نماز باطل است. در اثناء صلاة نجاست را ديد، قبل از اينكه همزه الله را بگويد نجس بود ثوب و بدن. نماز باطل. آن همزه را هم كه گفت بداند كه نجس آنوقت افتاده. آنوقت ثوب و بدنش افتاده، اين نماز صحيح. اين چه جور مىشود؟ چه جور مىشود كه قياس نمىشود. مقتضاى دليل اين است. قبل از گفتن الله، قبل از شروع فى الصلاة است، آنوقتى كه شروع كرد به تكبيرة الاحرام گفتن اين شروع فى الصلاة است و مدلول صحيحه زراره اين است كه اگر در اثناء صلاة فهميد كه آن نجاست قبل از صلاتى است، او باطل است. صحيحه ابى بصير هم به اين دلالت كرد. و اما اگر اين را نفهميده باشد صلاتش صحيح است. مقتضايش همين است كه ذكر كرديم خدمت شما. بدان جهت اينهم امرينى كه بنا بود آن را ذكر بكنيم.
بعد كلام در اين واقع ميشود. درست توجه كنيد مسئله مسئله مهمهاى است. در اثناء صلاة نجاست را در ثوب و بدن ديد و احتمال داد اين نجاست در حال شروع صلاة و دخول فى الصلاة افتاده است. صلاتش صحيح است و در ما نحن فيه كه هست، مىشورد بقيهاش را اتيان مىكند. و اما اگر وقت ضيق است. اگر بخواهد اين لباسش را بشورد، يا بدنش را بشورد، بقيه صلاة را بخواند، اين بقيه صلاة در خارج الوقت واقع مىشود. چونكه اواخر وقت است. اگر الان نجاست را در ثوب و بدن ديد، الان فرض بفرمائيد اگر بخواهد اينها را بشورد مىتواند بشورد، آب هم دارد، همه چيز مهياست. ولكن اين نجس نجسى است كه اقلا شستن او پنج دقيقه طول دارد، آب را بياورد و اينها، اين پنج دقيقه هم از وقت باقيست، از وقت صلاة، آن دو ركعت اخير را بايد بعد از خروج وقت بخواند. اينجا وظيفهاش چيست؟ آيا وظيفهاش اين است كه همين جور بلا تطهير با اين ثوب نمازش را بخواند؟ اينجور است؟ بلا تطهير با اين ثوب نمازش را بخواند. ظاهر عبارت عروه اين است كه اگر سعه وقت است كه بايد نماز را بشكند، اگر نمىتواند بشورد نمىتواند بشورد. دو تا حكم بود. يكى اين بود كه در سعه وقت تطهير نمىتواند بكند بايد بشكند برود تطهير كند بيايد نمازش را بخواند. يك مسئله آنجاست كه بشكند برود تطهير بكند، آن نمازى كه اتيان مىكند تمامش در خارج وقت واقع مىشود. يا بعضى در خارج وقت واقع مىشود.
يك كلام هم اين است كه آب موجود است در اثناء صلاة مىتواند تطهير بكند اگر تطهير بكند بعض الصلاة در خارج الوقت واقع ميشود. بعضش را كه اتيان كرده است، و بعضش در خارج وقت اتيان مىشود.
در آن جايى كه تمام صلاة در خارج وقت واقع ميشود، آن شبههاى ندارد بر اينكه با آن ثوب متنجس و بدن متنجس نماز را تمام مىكند. آب ندارد، الان نمىتواند بشورد. اين نماز را بشكند و برود و بشورد و دوباره بخواهد نماز را از سر بگيرد، تمام صلاة در خارج وقت واقع ميشود. اين شبههاى ندارد كه در اينصورت نماز را بايد تمام كند با همين نجاست ثوب و البدن. و الوجه فى ذلك اين است كه اگر اين نجاست را قبلا مىدانست، قبل از صلاة مىدانست كه اين ثوب نجس است. و اگر بخواهد اين ثوب را تطهير بكند و نماز را اتيان بكند، تمام نماز در خارج وقت واقع مىشود. وقت نيست، اگر بخواهد اين را تطهير كند نماز را بخواند نماز تمامش در خارج واقع ميشود. آنجا نه، با همان ثوب نجس نماز مىخواند. در صورتى كه ساتر عورت ديگرى ندارد، همان ثوب نجس همان ساتر عورت است، چيز ديگرى نيست، با همين ثوب نجس نمازش را مىخواند.
در صورتى كه قبل از صلاة مىدانست، متوجه به نجاست بود، و اگر مىشست نماز فوت مىشد، جايز است با آن ثوب نجس نماز بخواند. در مسئله اقوال ثلاثه هست. آن كسى كه ثوب طاهر ندارد، ثوبش منحصر به نجس است، او وظيفهاش چيست؟ جماعتى گفتند متعين است در ثوب نجس نماز بخواند. شهيد و من تبع الشهيد. جماعتى گفتهاند كه نه، عريان بخواند، صلاة عاريه را بخواند. صلاة عارى انشاء الله خواهد آمد. لخت و عريان مادرزاد نماز مىخواند در جايى كه كسى نيست در حال القيام مىايستد. منتهى به ركوع و سجودش اشاره مىكند. يا اگر جايى است كه احتمال دارد كسى پيدا بشود، آنجا مىنشيند اين كار را مىكند. نمازش را جماعتى گفتهاند بايد صلاة را عريانا بخواند. مسئله ذات اقوال ثلاثه است و انشاء الله ديگر امسال هم موفق نشديم قبل از تعطيلى، بعد از تعطيلى مسئلهاش مىآيد و مفصل بحث مىكنيم. در آن مسئله مختار ما اين است كه مخير است. كسى كه ثوب طاهر ندارد مخير است مابين اينكه صلاة را عاريا بخواند يا صلاة را در ثوب نجس بخواند مع الركوع و السجود تامّتين. با ركوع و سجود تامّه. يا صلاة را با ركوع و سجود ايمائا يا صلاة را با ثوب نجس بخواند با ركوع و سجود تامة.
بنائا على ما ذكرنا اين شخص وقتى كه در اثناء صلاة فهميد نجاست من قبل بود. ولكن الان تطهير بكند او را بايد اين نماز را قطع بكند، برود بشورد، منحرف بشود از قبله يا تكلم بكند، آنوقت آن نماز را كه مىخواند تمام آن نماز در خارج وقت واقع ميشود.
چرا؟ چونكه از اول اگر مىدانست ثوبش نجس است او را تطهير كند تمام صلاة در خارج وقت واقع ميشود جايز بود بنا بر قول ما، واجب بود بنا بر آن قول مثل شهيد و امثالش كه مسئلهاش خواهد آمد، در ثوب نجس نماز بخواند. و الان وقتى كه قبلش جايز بود الان به طريق اولى جايز ميشود كه در اثناء فهميده. قبلش فهميده بود حكم همينجور بود. الان هم همينجور در اثناء فهميده حكم همنيجور است. بله. آن كسى كه مىگويد بر اينكه عاريا بايد بخواند همينكه ديد ثوب و بدنش نجس است و اگر نماز را قطع كند كه تطهير كند اينجور فوت مىشود نماز، اين بايد ثوب و بدنش، ثوب را از بدنش بيندازد، به مجرد فهميدن. عارى لوت مادرزاد، بقيه نماز را اينجور بخواند. چونكه وظيفهاش صلاة عاريه است. اين وظيفهاش صلاة عاريا است كه بايد صلاة را عاريا بخواند.
پس در صورتى كه بخواهد تطهير كند تمام صلاة در خارج وقت واقع ميشود حكمش اين است. چونكه تطهير كردن موقوف به انحراف من القبله است. و اما اگر بخواهد تطهير بكند منحرف از قبله بشود، نه، تطهير مىكند و نماز را هم در وقت اتيان مىكند ولكن بعض ركعاتش را. يك ركعتش را مثلا. يا در مسئلتنا اگر بخواهد تطهير بكند كه مستقبل قبله است و مبطل نياورده، تطهير مىكند ولكن دو ركعتش در خارج وقت واقع مىشود.
ظاهر عبارت عروه باز مىگوئيم ظاهر ديگر قضاوت با شماست، اين است كه ملاك مع ضيق الوقت، يعنى ضيق الوقت اختيارى. صلاة دو تا وقت دارد. يك وقت اختيارى دارد كه آن همين است كه معلوم است پيش همه، صلوة وقتشان چه چيز هستند. وقت اختيارى. يك وقت اضطرارى دارد. وقت اضطرارى اين است كه انسان از هر نمازى يك ركعتش را در وقتش بتواند درك كند، آن صلاة صلاة ادائى است، بايد قصد اداء كند. بايد قصد كند كه صلاة ادائى اتيان مىكنم من ادرك ركعة من الوقت، روايات متعدد است ولكن در يك روايت دارد كه سندش هم لا بأس به است،« من ادرك من الوقت ركعة كمن ادرك کلها»[5]. كسى كه از صلاة صبح يك ركعت را درك كند كمن ادركها. چونكه روايات ديگر هستند و اقوال كانه مسئله مسئله متسالم عليه است، اختصاصى به غداة ندارد كه ادراك ركعت، با ادراك ركعت انسان ادراك وقت را مىكند. يعنى به عبارت اخرى وقت مثل قبله است. چه جورى كه قبله معتبره در صلاة دو جور است. يك قبله اختيارى است كه عبارت است نحو الكعبه. يك قبله اضطرارى است، آن مابين المشرق و المغرب. وقتى كه انسان در حال جهل ما بين المشرق و المغرب نماز خواند و قبله را نمىتواند تشخيص بدهد مجزى است. اين مابين المشرق و المغرب كه خواند اين مجزى است، اين قبله قبله اضطرارى مىگويند، قبله عذرى است. چه جور قبله اختيارى و قبله عذرى هست؛ وقت اختيارى و وقت عذرى هم هست. خوب وقتى كه اينجور شد، تطهير كند نماز را بقيه صلاة در خارج وقت واقع بشود، عيبى ندارد. چونكه من ادرك ركعة من الصلاة كمن ادركها تامة. يا منصرف بشود از قبله، برود لباسش را بشورد، تطهير كند، با بدن طاهر و با لباس طاهر نمازش را بخواند كه يك ركعتش، دو ركعتش در وقت واقع ميشود. يك ركعتش واقع بشود بس است. چرا؟ چونكه اين روايت كه من ادرك من الصلاة ركعتا كمن ادركها، تعميم توسعه در وقت مىدهد. منتهى در حال اضطرار و عذر. در حال عذر مىگويد بر اينكه وقت وسيع است. يك ركعت كه در وقت اولى بود، صلاة را در وقتش درك مىكنى. مفروض اين است من بروم تطهير ثوب بكنم يا بدن بكنم، صلاة را در وقتش درك مىكنم.
و من هنا در تنقيح فرموده است [6]بر اينكه اين شخص بايد بدنش را يا ثوبش را بشورد، بعد بيايد صلاة را با طهارت ثوب و بدن اتيان بكند، چونكه درك ركعت از وقت درك تمام الصلاة فى الوقت است. حاكم است اين دليل. توسعه مىدهد وقت را، از ضيق بودن خارج مىكند. عبارت عروه ضيق الوقت بود. از ضيق بودن خارج مىكند اين دليل حاكم. من ادرك من الغداة ركعة كمن ادركها، وقت وسيع است و ثوب و بدنش را تطهير مىكند اينجور فرمودهاند.
پس اينى كه مع ضيق الوقت در عبارت عروه است اين را حمل كردهاند به آن صورتى كه به حيثى كه نمىتواند حتى يك ركعت از وقتى كه هست، يك ركعت از وقت را هم درك بكند، صلاة را يك ركعت در وقتش درك بكند. و آنجايى كه گفتهاند ثوب با ثوب نجس بايد نماز خواند كه يك قول است، يا جايز است با ثوب نجس نماز خواند يا واجب است عريان خواند، آن در صورتى است كه يك ركعت از وقت را هم نشود درك بكنى. آنجاست كه يا با ثوب نجس مىشود نماز خواند يا واجب است نماز خواند يا عريانا خواند. و اما در صورتى كه نه، ممكن بوده باشد يك ركعت را با شرايط خواند، نه، آنجا بايد شرايط را ملاحظه كرد. اينجور فرمودهاند.
عرض مىكنم بر اينكه اگر ما بوديم و من ادرك من الصلاة ركعة كمن ادركها تامة بود. و از آنطرف هم اينجور بود كه دليلى داشتيم بر اينكه لا صلاة الا بطهور، يا لا صلاة الا بستر العوره، و هكذا لا صلاة الا فى الوقت، اغسل ثوبك للصلاة، و امثال ذلك كه طهارت از خبث. مقتضى جمع همين بود كه ايشان فرمودند. ما اگر بوديم و همين ادله اشتراط بود و حديث من اداة ركعة كمن ادركها، اين حاكم ميشود. اين مىگويد كه صلاة را با شرايط تو در وقت مىتوانى درك كنى. حديث حاكمها، من ادرك من الغداة ركعة كمن ادركها، يك ركعت را در وقت با شرايط اتيان كردى، تمام صلاة را با شرايط اتيان كردهاى كانه. خوب من متمكن هستم.
آنوقت اين روايتى كه مىگويد كسى كه قادر نيست بر ثوب طاهر در ثوب نجس نماز بخواند عيبى ندارد. اگر قادر نبوده باشد در آن ثوب نجس نماز بخواند، اين روايات موضوعش از بين مىرود كه در روايات همينجور موجود است. خوب، روايتش را بعد ملاحظه مىفرمائيد. روايات متعدده است كه كسى كه قادر بر غسل ثوب نيست يصلى فيه. قادر بر غسل ثوب نيست يعنى در وقت قادر بر غسل ثوب نيست. نه اينكه تا آخر عمرش قادر نيست، خارج وقت را نمىگويد. اين استها، روايات دو طائفه است. من لم يجد الماء، ممكن است كسى بگويد كه من لم يجد الماء يعنى آب ندارد. نه. لسان اينها اين است كه من لم يقدر على غسل ثوبه. توجه كرديد؟ يصلى فيه. در او نماز مىخواند. يقدر ولو به جهت، لم يقدر على غسله، چونكه وقت ضيق است.
وقتى كه حديث من ادرك ركعة كمن ادركها آمد اين روايت موضوعش منتفى مىشود. من قادر بر غسل هستم. چونكه يك ركعت در وقت واقع بشود، صلاة در وقت را من قادر هستم با طهارت اتيان بكنم. بدان جهت ما بوديم و اين ادله اشتراط بود و اين رواياتى بود كه كسى كه قادر نيست بر غسل ثوب در ثوب نجس نماز بخواند، امر همين بود كه ايشان فرمودند. ولكن ما در بين يك روايات ديگرى داريم. و آن روايات ديگر در باب التيمم است. امام عليه السلام در آن روايات اينجور فرموده است. در آن روايات فرموده است[7] كه اگر شخصى المسافر يطلب الماء مادام فى الوقت. مادامى كه مسافر در وقت نماز است مطالبه مىكند ماء را، چونكه مسافر غالبا آب پيدا نمىكند. ديدهايد ديگر. در آن سفرهاى كه در آن راهها هست. «فَإِذَا خَافَ أَنْ يَفُوتَهُ الْوَقْتُ فَلْيَتَيَمَّمْ- وَ لْيُصَلِّ فِي آخِرِ الْوَقْتِ».[8] اگر فهميد ترسيد كه وقت فوت شده است. اگر ترسيد كه وقت فوت شده است در اينصورتى كه ترسيد وقت فوت شده است در آنصورت تيمم مىكند و نماز مىخواند. از آن رواياتى يكى صحيحه زراره است در ابواب تيمم از ابواب تيمم باب بيست و دو. «إِذَا لَمْ يَجِدِ الْمُسَافِرُ الْمَاءَ فَلْيَطْلُبْ مَا دَامَ فِي الْوَقْتِ- فَإِذَا خَافَ أَنْ يَفُوتَهُ الْوَقْتُ فَلْيَتَيَمَّمْ- وَ لْيُصَلِّ فِي آخِرِ الْوَقْتِ» ، ظاهرش وقت اختيارى است، يك كلمهاى بگويم يادتان باشد. آنجاهايى كه شرط دو تا وجود دارد، يك شرط اختيارى، يك شرط اضطرارى. مثل قبله، و هكذا وقت. اگر در لسان دليلى قبله موضوع حكم شد، منصرف است به قبله اختيارى. اينكه در روايات دارد كه تخلّى الى القبله حرام است، كسى مستراحش رو به قبله بوده باشد كه تخليش على القبله مىشود كه حرام است. اما نه، مستراحش بين المشرق و المغرب است، تخلى بكند بول بر مشرق و مغرب مىكند، يا آن كار ديگر را بر مشرق و مغرب مىكند. اين چه جور است؟ مىگوئيم نه، عيبى ندارد. چرا؟ چونكه اين خطابى كه مىگويد تخلى بر قبله را نهى مىكند، ظهورش قبله اختيارى است. چه جور در قبله همينجور است، در وقت هم همنيجور است. اگر وقت موضوع حكم شد ظهورش در وقت اختيارى است. المسافر يطلب الماء مادام فى الوقت اذا خاف فوت الوقت، يعنى فوت وقت اختيارى، فاليتمم. خوب شارع وضو را در صورتى كه انسان نتواند تمام صلاة را با وضو اتيان بكند، مىترسد كه نتواند اين را اتيان بكند، هنوز هم مىترسد، فرضا از اينكه بداند. در اين صورت شارع از وضو رفع يد كرده است، تيمم را تشريع كرده است، اين اشتراط وضو فى الصلاة فرقى مابين اين و مابين طهارت ثوب معلوم نيست. آن وضو اهم است. معذلك شارع الغاء كرده است و فرموده است تيمم بكند، در روايت ديگر اين را هم بگويم، روايت سومى است[9] در باب بيست و يكم. « وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ الْبَزَنْطِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ تَيَمَّمَ ثُمَّ دَخَلَ فِي الصَّلَاةِ- وَ قَدْ كَانَ طَلَبَ الْمَاء»َ ماء هم طلب كرده بود،« فَلَمْ يَقْدِرْ عَلَيْهِ- ثُمَّ يُؤْتَى بِالْمَاءِ حِينَ يَدْخُلُ فِي الصَّلَاةِ»كه برگردد وضو بگيرد اكثر صلاة را در وقت اتيان مىكند. « قَالَ يَمْضِي فِي الصَّلَاةِ- وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَتَيَمَّمَ إِلَّا فِي آخِرِ الْوَقْتِ.». اگر آخر الوقت است، يعنى آخر وقت اختيارى است، با تيمم داخل ميشود در اثناء آب هم پيدا بشود نه با تيمم نمازش را تمام بكند. اين معلوم ميشود بر اينكه شارع... وضو را مقدم كرده است رعايت وقت را مقدم كرده است بر رعايت الوضوء. فكيف الظن، آنجايى كه طهارت طهارت خبثى باشد كه در او عفو است در مواردى. روى اين حساب ظاهر همانى است كه در ظاهر عروه است. اگر وقت ضيق بوده باشد يعنى وقت اختيارى. همان ظهورى كه در روايات گفتيم، در قبله اختيارى گفتيم، در روايات، همان ظهور در اين كلمات اصحاب هم هست. ظاهر عبارت عروه اين است كه وقت اختيارى اگر ضيق بوده باشد با همان نحو نمازش را تمام مىكند. و الحمد لله رب العالمين
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص94-96.
[2] و إن علم حدوثها في الأثناء- مع عدم إتيان شيء من أجزائها مع النجاسة أو علم بها و شك في أنها كانت سابقا أو حدثت فعلا فمع سعة الوقت و إمكان التطهير أو التبديل يتمها بعدهما و مع عدم الإمكان يستأنف و مع ضيق الوقت يتمها مع النجاسة و لا عليه و أما إذا كان ناسيا- فالأقوى وجوب الإعادة أو القضاء مطلقا سواء تذكر بعد الصلاة أو في أثنائها أمكن التطهير أو التبديل أم لا؛ سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص95-96.
[3] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ أَصَابَ ثَوْبِي دَمُ رُعَافٍ أَوْ شَيْءٌ مِنْ مَنِيٍّ- إِلَى أَنْ قَالَ إِنْ رَأَيْتُهُ فِي ثَوْبِي وَ أَنَا فِي الصَّلَاةِ- قَالَ تَنْقُضُ الصَّلَاةَ وَ تُعِيدُ إِذَا شَكَكْتَ فِي مَوْضِعٍ مِنْهُ ثُمَّ رَأَيْتَهُ- وَ إِنْ لَمْ تَشُكَّ ثُمَّ رَأَيْتَهُ رَطْباً- قَطَعْتَ وَ غَسَلْتَهُ ثُمَّ بَنَيْتَ عَلَى الصَّلَاةِ- لِأَنَّكَ لَا تَدْرِي لَعَلَّهُ شَيْءٌ أُوقِعَ عَلَيْكَ- فَلَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص482-483
[4] ر. ک: سيد محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسير، چ1، ت1416ق)، ج1، ص536.
[5] آن چه را که مرحوم ميرزا فرموده اند مضمون ورايت است رواياتی که در اين زمينه و جود دارند به قرار ذيل اند:
ألف: مُحَمَّدُ بْنُ مَكِّيٍّ الشَّهِيدُ فِي الذِّكْرَى قَالَ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أَدْرَكَ رَكْعَةً مِنَ الصَّلَاةِ فَقَدْ أَدْرَكَ الصَّلَاةَ. ب: قَالَ وَ عَنْهُ ع مَنْ أَدْرَكَ رَكْعَةً مِنَ الْعَصْرِ- قَبْلَ أَنْ يَغْرُبَ الشَّمْسُ فَقَدْ أَدْرَكَ الْعَصْرَ ج: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ أَدْرَكَ مِنَ الْغَدَاةِ رَكْعَةً قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ- فَقَدْ أَدْرَكَ الْغَدَاةَ تَامَّةً؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج4، ص217 و218.
[6] فبعموم التنزيل الذي نطقت به جملة من الاخبار نحكم بوقوع الصلاة في الوقت أداء و ان لم يقع منها في الوقت سوى ركعة واحدة؛ سيد ابو القاسم موسوى خويى، التنقيح في شرح العروة الوثقى، مقرر ميرزا علی غروی، (قم، ...، چ1، ت1418ق) ج3(طهارة2)،ص 365.
[7] وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: إِذَا لَمْ يَجِدِ الْمُسَافِرُ الْمَاءَ فَلْيَطْلُبْ مَا دَامَ فِي الْوَقْتِ- فَإِذَا خَافَ أَنْ يَفُوتَهُ الْوَقْتُ فَلْيَتَيَمَّمْ- وَ لْيُصَلِّ فِي آخِرِ الْوَقْتِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص384.
[8] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص384.
[9] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ الْبَزَنْطِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ تَيَمَّمَ ثُمَّ دَخَلَ فِي الصَّلَاةِ- وَ قَدْ كَانَ طَلَبَ الْمَاءَ فَلَمْ يَقْدِرْ عَلَيْهِ- ثُمَّ يُؤْتَى بِالْمَاءِ حِينَ يَدْخُلُ فِي الصَّلَاةِ- قَالَ يَمْضِي فِي الصَّلَاةِ- وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَتَيَمَّمَ إِلَّا فِي آخِرِ الْوَقْتِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص382.