درس پانصد و چهاردهم

غايات وضوء

مسألة1:« إذا نذر أن يتوضّأ لكلِّ صلاةٍ وضوءًا رافعاً للحدث‌وكان متوضِّئًا يجب عليه نقضه ثمَّ الوضوء لكن في صحَّة مثل هذا النذر على إطلاقه تأمّل ».[1]

ادامه بحث از ديدگاه مرحوم حکيم

کلام در این فرمایشات مستمسک[2] بود که فرمود نذر الصّلاة فى الحمام على انحائی متصوّر مى‏شود. صورت اولى در کلام ایشان این بود که مکلّف آنى که متعلق نذرش هست ایقاء الصّلاة فى الحمّام است. فقط این تقیید صلاة در حمّام این متعلق نذرش هست. در این صورت حکم فرمود بر اینکه کما این که دیگران هم حکم کرده‏اند بر اینکه و باید هم حکم بشود این نذر نذر باطلى است. براى این که مطلب در این صور براى شما واضح بشود این مطلب را ولو از عرایض ما معلوم شده است، دوباره مى‏گویم انسان که ملتزم بشود باید به فعلش ملتزم بشود. آن ملتزم در التزام شخص فعل خودش هست. و فعل خودش بما این که التزام لله است باید آن فعلى که آن فعل را به عهده مى‏گیرد محبوب شارع بوده باشد. آنى که به عهده شخص مى‏آید به واسطه عهده گرفتن خودش که به عهده خودش مى‏گیرد باید فعلى بوده باشد که محبوب شارع است. این که مى‏گوییم در صورت اولى متعلق نذر ایقاع الصّلاة فى الحمام است یعنى آن را که متکلف به عهده گرفته است لله فقط تقیید است. تقیید صلاة است. مثل این که ناذر در نذرش این جور مى‏گوید. در آن صلوات واجبه که پرواضح است که صلوات واجبه را باید اتیان بکند. مى‏گوید ولکن للله علیّ آن صلاة واجبه را که من باید اتیان بکنم، آنها را در حمّام موجود بکنم، در حمّام بخوانم. در مستحبّى هم که مثل صلاة الّیل است. مى‏شود در جاى با فضیلت موجود کرد. مى‏شود در جایى موجود کرد که نقص به صلاة نیاورد.

 آن جاها هم این جور نقل مى‏کند. مى‏گوید ان صلّیت صلاة الّیل فلِللله علیّ ان اُصلّیها فى الحمام. به عهده نمى‏گیرد که صلاة لیل بخواند. نه. مى‏گوید ان صلّیت. اگر خواندم صلاة الّیل را فعلىّ الاتیان بها فى الحمام. در حمام باید من او را اتیان بکنم. آن که به عهده مى‏گیرد، فقط تقیید صلاة فى الحمام است. که آن تقیید مرجوحیت دارد و شخص هم او را به عهده گرفته است آن فعل. بدان جهت نذرش باطل است. آن که ملتزم شده است به او لله، او چیزى است که مرجوح است عند الشّارع. او لله نمى‏شود. بدان جهت در این صورت اولى محکوم به بطلان است. عکس این است در جایى که انسان فقط طبیعت را به عهده بگیرد. ولکن طبیعتى که اگر اتیان بشود آن صلاة فى الحمّام مى‏شود. ولکن این شخص که فقط طبیعت را به عهده مى‏گیرد. عکس این صورت اولى است. مثل چه؟ مثل این که مى‏گوید ان کنتُ فى الحمّام لیلاً فعلىّ صلاة الّیل. مى‏بیند صلاة لیل را اتیان کردن مطلقا نذر کردن زحمت دارد. یک شب خوابش مى‏گیرد یا یک کار دیگرى مى‏خواهد بکند. حوصله‏اش را ندارد. بدان جهت از نذر مطلق مى‏ترسد. امّا اگر در حمّام بودم که فارغ البال هستم. ان کنت فى الحمّام لیلاً فللله علیّ صلاة الّیل. این نذر صحیح است. ولو صلاة لیل بخواند در حمّام مى‏شود. عیب ندارد. چون که در ما نحن فیه عمل آخرى را ملتزم نشده است که آن عمل مرجوح عند الله است. یک عمل این که به حمّام مى‏آید آن خودش مرجوح نیست. او را ملتزم نشده است که به حمّام برود. بدان جهت آنى را که این شخص نذر مى‏کند فقط اتیان صلاة است. مى‏گوید به نحو واجب مشروط ان کنت فى الحمام لیلاً فعلىّ صلاة الّیل. بر من صلاة الّیل بوده باشد. در ما نحن فیه فعل آخر که تقیید است او را به عهده نگرفته است. فقط آن طبیعت را بر عهده گرفته است. این عیبى ندارد. این صحیح است.

 سؤال..؟ معنایش این است که ان کنت فى الحمام فعلىّ صلاة الّیل یعنى در حمام بوده باشد به نحوى که یعنى در همان حین صلاة الّیل است. یعنى صلاة الّیل را در همان حین نه این که بعد ساعةٍ. در همان حینی که در حمام هستم، علىّ صلاة الّیل. عیبى ندارد. هیچ اشکالى ندارد. این مثل چه مى‏شود؟ درست توجّه کنید. امّهات باب نذر است. این مثل این مى‏شود که کسى بگوید للله علیّ صلاة رکعتین عند طلوع الشّمس. یا بعد طلوع الشّمس. خوب صلاة بعد الطّلوع الشّمسى که هست خودش مکروه است. مکروه به معناى قلّت ثواب است. و الاّ عبادتى که لله صحیح است اتیانش، او کراهت اصطلاحى نمى‏تواند پیدا کند که ترکش از فعلش راجح بشود. منتهى. ثوابش قلیل مى‏شود. نسبت به آن صلاة دو رکعتى که انسان اتیان مى‏کند در اوقات دیگر. نسبت به او ثوابش کم است. این که مى‏گوید «اذا طلعت الشّمس فعلىّ صلاة رکعتین» آنى را که به گردن گرفته است فقط طبیعى الصّلاة است. طبیعى الصّلاة رکعتین است. و آن هم مطلوب است. مطلوب شارع است. اگر مکلّف در نذرش فعلى را که حزازت مى‏آورد براى عبادت او را به عهده نگیرد. او را متعهّد نشود. یعنى در متعلق نذر نباشد. ولکن آنى را که نذر را به او متعلق مى‏کند او طبیعى بوده باشد. که طبیعى مطلوب شارع است. یا فردى بوده باشد که آن فرد فى نفسه مطلوب شارع است. مثل صلاة رکعتین فى اىّ زمانٍ تطوعاً مطلوب شارع است. منتهى نسبت به آن دو رکعت در زمان دیگر یکى ثوابش کم است. ولکن صلاة رکعتین عند طلوع الشّمس خودش مطلوب شارع است. چه جور آن جا مطلوب شارع را بر عهده گرفته است نه فعل آخرى را که در او مرجوحیت هست این جا هم وقتى که گفت اذا کنت فى الحمّام فلللله علیّ ان اصلّى صلاة الّیل، فقط همان صلاة الّیل را به عهده گرفته است.

 بدان جهت محلّ کلام در مقام که اگر نذر کرد صلاة را در مکان مطلوب این نذر منعقد است یا منعقد نیست در صورت اولى گفتیم بلااشکال منعقد نیست که همان تقیید را نذر کند در صورت ثالثه گفتیم بر اینکه بلااشکال صحیح است و جاى شبهه نیست چون که طبیعت مطلوب است. از این ما ذکرنا معلوم شد اینی که مرحوم حکیم [3]در صورت ثالثه گفته است مرادش ما ذکرنا نیست که یک وقت تقید معرّف مى‏شود تقیید صلاة لکونه فى الحمام معرّف به طبیعت مى‏شود. به ذات الصّلاة مى‏شود و ذات الصّلاة را نذر مى‏کند. مراد ایشان از این کلام این کلامى که گفتیم نیست. چرا؟ چون که ظاهر کلام ایشان این است کسى که در خارج حمام است وقتى که نذر کرد ولو به صورت ثالثه در عبارت ایشان که تقیید را معرّف گرفت به ذات الطّبیعت کسى که در خارج حمام بود لازم است برود به حمام. چون که در صورتى که ما گفتیم اذا کنت فى الحمام، حمام رفتنش لازم نیست. چون که حمام رفتنش لازم نیست صلاة الّیل هم واجب نیست. نذرِ ما که گفتیم، به نحو واجب مشروط بود. آنى که در کلام ایشان قدس الله سرّه است به نحو واجب مطلق است که در صورت ثالثه ظاهر کلامش این است. وقتى که تقیید را معرّف بر ذات گرفت آن ذات واجب مى‏شود، یعنى آن ذات واجب مى‏شود نه على الاطلاق. یعنى ولو صلاة در مسجد واجب بشود. صلاة الیل را که در حمام نذر کرده است صلاة الّیل فى الحمام آالى است. نظر به خود صلاة الّیل دارد. یعنى نظر به نفس صلاة دارد. ولکن صلاتى که توأم با این قید فی الحمام است. به خود آن صلاة نظر دارد. بدان جهت این صلاة حصه‌ای از صلاة مى‏شود. بدان جهت اگر این نذر را بخواهد عمل کند و خارج حمام بوده باشد باید تشریف بیاورد حمام تا به نذرش عمل کند. و الاّ نیاید به حمّام حنث نذر کرده است. او فرمایشش در نذرِ به طور واجب مطلق بود که کون فى الحمام به نحو واجب مشروط نیست که ما ذکرنا بود. به نحو واجب مطلق است. وقتى که مرادشان این شد ما این را نمى‏فهمیم. چرا؟ براى این که چه جور مصرف احد کند. یعنى معرّف اخذ مى‏کند این تقیید را به طبیعى الصّلاتى که صادق است بر حمام و در اتیانش در غیر الحمام و در مسجد یعنى آن مشارٌ الیه را که عبارت از نفس این طبیعى مطلق است او را نذر مى‏کنند؟ پس این معنایش این است که للله علیّ صلاة الّیل فى هذه الّیل. این معنایش این است. این خلاف فرض ایشان است. مى‏گوید در این فرض این صلاة فى الحمّام به‏ خصوصه واجب مى‏شود. به نحوى که اگر در خارج حمام باشد باید بیاید به حمّام. کلامش را ملاحظه کردید یا نه. این امر غیر معقولى است. اگر تقیید مشیر است، مجرّد الى الطّبیعى، طبیعی که یحصل بالاتیان فى غیر الحمام و به اتیان فى الحمام آن طبیعى الصّلاة را نذر کرده است که مى‏تواند انسان در خانه‏اش بخواند دیگر نذر کرده است صلاة فى الّیل را. آورد در خانه‏اش یا در مسجد. اصلاً به حمّام نرفت. این مقتضایش این است. این عیبى ندارد. این معنایش این است که للله علیّ ان اصلّی صلاة الّیل منتهى فاذا کنت فى الحمام فاصلّیها. این همان تأکید است.

 و امّا کلام ایشان این است که باید بیاید حمّام. آن حصّه توأمه را، آن ذات الصّلاتى که توأم با این تقیید است ذات را که توأم با این است او را نذر کرده است. او را بخواهد اتیان بکند باید به حمّام بیاید. این را که ایشان مى‏گوید ما این را قبول نداریم. این معنایش این است که فعل آخر تقیید را لله ملتزم شده است. چون که حصّه اگر برایش واجب بوده باشد و آن حصّه منذورش بوده باشد، پس حصّه هم به تقیید مى‏شود دیگر. حصّه تقیید طبیعى است به وقوعش در حمام. اتیانش فى الحمام است. پس به گردن گرفته است لله اتیان آن طبیعى را در حمام، این را به گردن گرفته است. اگر با این طبیعى را هم به گردن گرفته باشد نفس این ایقاع فى الحمام را به گردن نگرفته باشد که صورت اولى است. طبیعى را هم به گردن گرفته باشد این مى‏شود صورت ثانیه. صورت ثالثه نمى‏شود. اگر طبیعى را هم به گردن گرفته بوده باشد این مى‏شود صورت ثانیه. چون که نفس طبیعىِّ على الاطلاق نذر نمى‏شود آن طبیعى على الاطلاق، مگر این که طبیعى على الاطلاق را بر عهده بگیرد.

 و امّا اگر بنا بوده باشد طبیعى را که در حمام اتیان مى‏شود طبیعى را فقط او به عهده‏اش بیاید، آن راهش فقط واجب مشروط است که بگوید للله علیّ ان کنت فى الحمام فاصلّى. آن وقت طبیعى را بر عهده گرفته است. ولکن آن طبیعى فقط آنی که نذر کرده است او را در یک حال است. در حالى است که در حمّام بوده باشد. این عیبى ندارد. و الاّ غیر این درست نیست.

 و امّا الصّورت ثانیه این است که هم صلاة را نذر کرده است و هم وقوعش فى الحمام را نذر کرده است. هر دو تا را نذر کرده است. ایشان این را دو قسم فرمود. فرمود تارةً در انشاء النّذر طورى است که به نحو تعبّد المطلوب است. و اخرى انشاء النّذر یک نحوى است که به نحو وحدة المطلوب است. ما کلام ایشان را توجیه مى‏کنیم که مراد ایشان هم باید همین بوده باشد. مراد از تعدد المطلوب و وحدة المطلوب، مطلوب از متعلق النّذر نیست. یعنى غرض از متعلّق النّذر نیست که تارةً متعلّق النّذر در مجموع یک غرض هست، در مجموع المنذور بما هو منذور. یک وقت نه! هم در ذات المطلق و هم در ذات التّقیید غرض دارد. این مرادش نیست. براى این که نذر واحد بوده باشد یا متعدد بوده باشد دایر مدار انحلال منذور نیست. منذور ربّما انحلالى مى‏شود. و در هر فعلى از افعال منذور یک غرض مستقلى پیدا مى‏کند ناذر ولکن نذرش نذر واحد است. مثلاً کسى مى‏گوید بر اینکه مى‏خواهد یک ماه روزه را نذر بکند که نذر کند که ماه شعبان را روزه بگیرد. این نذر دو جور مى‏شود. یک وقت مى‏گوید بر اینکه للله علیّ صوم شهر شعبان. یک وقتى این جور نذر مى‏کند. یک وقت مى‏گوید للله علیّ فى کلّ یومٍ من ایام شهر شعبان صیام ذلک الیوم. فرق این دو تا چیست؟ فرق این دو تا این است که در اوّلى یک نذر است. بدان جهت شهر شعبان را 15 روز، روزه گرفت و 15 روز نگرفت. فقط یک کفّاره برایش واجب است. یک نذر را مخالفت کرده است. یا اصلاً شهر شعبان را روزه نگرفت. باز یک کفّاره واجب است. این که مخالفت کرده است یک نذر را مخالفت کرده بود. گفته بود للله علیّ صوم شهر شعبان. صوم شهر شعبان را نذر کردم.

 و امّا به خلاف الثّانى. در نذر ثانى که للله علیّ فى کلّ یومٍ من ایام الشهر من الشعبان صوم ذلک الیوم این معنایش این است که من در هر روز نذر دارم. در هر روز نذر مستقل دارم. للله علیّ فى کلّ یومٍ من ایام الشّهر من الشّوال صوم ذلک‏ الیوم. 15 روز روزه بگیرد و 15 روز روزه نگیرد، 15 تا کفّاره باید بدهد. یک کسى 30 روز نگرفته است، 30 تا نذرش را مخالفت کرده است. نذر به عدد الایام است و حال آن که غرض در منذور به نحو تعدد المطلوب است در دو مثال. این جور که نذر مى‏کند غرضش این است که هر روز روزه گرفتن در ایام شهر شعبان که ثواب دارد آن ثواب را درک کند. غرض تعدد المطلوب است نسبت به منذور در هر دو مثال. ولکن انحلال نذر تابع وحدت غرض در منذور نیست و تعدد الغرض در منذور. انشاء باید طورى بوده باشد که به حسب آن انشاء نذرهاى متعددى کرده است. نه منذورهاى متعددى را، افعال متعدده‏اى را نذر کرده است که منذورِ متعدد دارد. باید خود نذر متعدد بشود. خود این التزام، به گردن گرفتن، متعدد بشود هم صوم یوم اوّل را لله به گردن گرفته است و هم صوم یوم دوم را لله به گردن گرفته است. نه این که صوم شهر را بتمامه لله به گردن گرفته است. ولکن غرضش در صوم کلّ یومٍ است. این فرق است ما بین این که تعدد مطلوب در منذور باشد یا نه نذر به نحو تعدد بشود. التزام به نحو تعدد بشود لله. خوب اگر التزام لله متعدد شد گفت للله علیّ صلاة الّیل فى الحمام. یکى معنایش عبارت از این است که یعنى للله علیّ ان اصلّى صلاة الّیل. این معنایش این است. دیگرى این است که است که للله علیّ انّما وجب علىّ بالنّذر الاوّل اوقعها فى الحمام. در حمّام واقع بکنم. دو تا نذر مى‏شود. یک نذر باطل است. چون که نذر ایقاع در مکان مکروه است. باطل مى‏شود مرجوح است.

 و امّا نذر اول صحیح است. اگر مراد ایشان از این که وقتى که نذر کرد صلاة را در حمّام به نحوى که ذات الصّلاة هم متعلّق نذر شد این باشد که ظاهراً همین است بله عیبى ندارد. آن نذر ثانى باطل مى‏شود نذر اول صحیح مى‏شود. ولکن شما از هر ناذرى بپرسید که مى‏گوید للله علیّ صلاة الّیل فى الحمّام این معنایش تعدد نذر نیست. دو شى‏ء را نذر نکرده است. منذورش شى‏ء واحد است. و آن این است که صلاة لیل فى الحمّام را اتیان کند. آن وقت این مى‏آید که اگر معنایش عبارت از این است که ان کنت فى الحمّام فلیصلّى عیبى ندارد. نذرش صحیح است. للله علیّ صلاة الّیل فى الحمّام ان کنت فى الحمّام اگر معنایش این باشد.

 و امّا اگر این باشد که نه من باید این صلاة الّیل فى الحمّام را موجود کنم به نحوى که در خارج حمّام باشم زود آن دستگاهم را جمع کنم بقچه‏ام را بدوم حمّام. این اگر مراد بوده باشد نه این تقیید فعل آخر است. ان کنت فى الحمّام باشد، فعل آخر نیست تقیید. نفس الطّبیعى را نذر کرده است. و امّا اگر تقیید فعل آخر بوده باشد به نحوى که نذرش به نحو واجب مطلق بوده باشد که باید بکشد دستگاهش را به حمّام نه متعلّق النّذر قیدى دارد که راجح نیست. چون که متعلّق النّذر قیدى دارد که راجح نیست این نذرش منعقد نمى‏شود. این جا است که جماعتى گفته‏اند نذر منعقد است. ولو قیدش قید راجح نیست و قیدش قید مرجوح است خود نذر منعقد است. چرا؟ چون که انسان صلاة لیلش را در حمّام بخواند بهتر از این است که صلاة لیل اصلاً نخواند. کدام یک بهتر است؟ یک کسى صلاة لیل را اصلاً نمى‏خواند. برو بابا. حوصله نداریم. خدا کریم است. جوان هستیم. بعد مى‏خوانیم. فرق ما بین او. یکى هم صلاة لیلش را در حمّام مى‏خواند. کدام یکى بهتر است. این هم که گفته است للله علیّ ان اصلّى صلاة الّیل فى الحمّام بدود من تارک الصّلاة الّیل نبوده باشم. ولو به این که در حمام اتیان کردم. گفته‏اند عیبى ندارد. آنهایى هم که گفته‏اند اگر غرضش این باشد که طبیعت ترک نشود از نذر کردن فرد این صورت رابعه مى‏شود.

 یکى این است که تقیید به نحو واجب مشروط.

دومی این است که طبیعت به نحو واجب مشروط ان کنت فى الحمّام.

 سومى این است که مجموع ولکن نذر متعدد است که نسبت به تقیید باطل، نسبت به اصلش صحیح است.

 امّا یک صورت رابعه‏اى هست که آن صورت رابعه این است که این مکلّف غرضش این است که این فرد را که نذر مى‏کند، بما این که این فردى که هست بهتر از ترک صلاة الّیل است رأساً.

 اتیان به این فرد و صلاة الّیل را در ضمن آن فرد موجود کردن بهتر است از ترک صلاة الّیل رأساً. خوب این معنا کافى است دیگر. شرعاً بهتر است. ما از جبرئیل بپرسیم جناب جبرئیل یک کسى نماز شب نخواند اصلاً و یکى هم در حمّام بخواند. کدام یکى بهتر است؟ بلااشکال مى‏گوید که صلاة الّیل را در حمّام بخواند برتر است. در متعلّق نذر رجحان بیشتر از این نمى‏خواهد. فقط در متعلّق النّذرى که هست رجحان بیشتر از این نمى‏خواهیم که متعلّق النّذر ولو فرد از طبیعت است فردى از طبیعت را نذر کردن بما این که آن فرد ارجح از ترک الطّبیعة است، نه نذرش منعقد مى‏شود. بدان جهت باید بدود به حمّام و صلاة الّیل را هم اتیان کند. و لعلّ مرحوم حکیم که در آخر کلامش این بود که تقیید اشاره به نفس الطّبیعه بشود مرادش این است. لعلّ در آخر کلامش در شقّ ثالث فرمود که تقیید اشاره به طبیعت بشود این اشاره به طبیعت نیست. خود صلاة الّیل فى الحمّام بما هو صلاة الّیل فى الحمّام را نذر کرده است ولکن مى‏گوید از ترک صلاة الّیل که بهتر است این. و شارع هم ترخیص داده است بر تطبیق. بهتر است عند الشّارع هم. من همین را نذر مى‏کنم. خوشم مى‏آید این را نذر کنم. و خود شارع هم که خوشش مى‏آید. این نذر صحیح است. مثل نذر صلاة در مکان مباح مى‏شود. مثل این که فرض کنید شخصى نذر کرده است بر این که للله علیّ همین که من در خانه‏ام صلاة اللّیل را بخوانم. همیشه هر شب من در خانه‏ام صلاة اللّیل را بخوانم. که این جور نذر کرده است. همین نذر را کرده است. یعنى صلاة الّیل در خانه بخوانم که صلاة الّیل ترک نشود. غرضش همین است. چون که از ترک صلاة اللّیل بهتر است در خانه. به مسجد رفتن و خواندن و اینها زحمت دارد. گرما و سرما من کجا مى‏توانم از خانه بروم بیرون. یا زحمت دارد من همین جور نذر مى‏کنم که للله علیّ ان اصلّى فى بیتى صلاة اللّیل کلّ لیلةٍ. به نحو واجب مطلق. به نحوى که اگر یک شب در مهمانى بودم. گفت بخواب این جا. باید بدوم به خانه‏ام و صلاة الّیل را اتیان کنم. چون که نذر کرده‏ام. به نحو واجب مطلق است. این عیبى ندارد. اگر این نحو بوده باشد که فرد بما هو فردٌ را نذر کند که طبیعت ترک نشود این متعلّق النّذر را راجح است شرعاً حتّى عند جبرئیل راجح است و نذر منعقد مى‏شود علی هذا نذر صلاة فى الحمام اقسام اربعه پیدا کرد در بعض الفروضى که هست نذر باطل است کما فى الصّورة الاولى و در صورت ثانیه در صورتى که نذر انحلالى بوده باشد نسبت به آن نذر دومى باطل است و امّا در جایى که نذر به نحوى بوده باشد که کون فى الحمام به نحو واجب مشروط باشد یا کون فى الحمام را نذر کرده است که طبیعى را ترک نکند منتهى به اتیان این فرد این نذرش صحیح است و منعقد مى‏شود این نسبت به این مسأله.

 سؤال؟ در صورت اول این است که ان صلّیت صلاة الّیل فاصلّیها فى الحمّام. یعنى ان صلّیت صلاة الّیل اگر خواستم صلاة الّیل را اتیان بکنم فاصلّیها فى الحمّام. در حمّام اتیان کنم. بدان جهت در این صورت گفتیم که این فقط تقیید را نذر کرده است که تقیید مطلوب شارع نیست.

مسأله سابقه هم مانده بود از او کلامى که از او مهم هم بود ولکن یادمان رفته بود آن روز، این مسأله این بود. گفتیم این معنا را که صاحب عروه فرمود از مواردى که وضوء واجب مى‏شود، آن وقتى است که مس کتابة القرآن واجب بشود. او را به صورت سه تا مثال ذکر کرد. فرمود:

 یک آن جایى که مس واجب مى‏شود به واسطه نذر. نذر کرده است که تقبیل قرآن بکنم. باید وضوء بگیرد و تقبیل قرآن بکند.

 دوم آن جایى است که قرآنى که هست در موضعى هست که باید از آن موضع خارج بشود. در آن صورت باید انسان وضوء بگیرد. چون که اخراجش واجب است از او. بقائش در آن موضع هتک است. باید وضوء بگیرد و قرآن را خارج کند. این جا یک صورت دیگرى ذکر کرد. فرمود الاّ اذا کان بقاء آن شى‏ء در آن مکان هتک بوده باشد حتّى به مقدار الوضوء که انسان وضوء مى‏گیرد بقاء این قرآن در آن مکان به آن مقدار هم هتک بوده باشد. مثل این که دو صورت دارد دیگر.

وجوب وضوء برای در آوردن قرآن در مکانی واجب است اخراجش از آن

«و يجب أيضا لمس كتابة القرآن إن وجب بالنذر أو لوقوعه في موضع يجب إخراجه منه أو لتطهيره إذا صار متنجسا و توقف الإخراج أو التطهير على مس كتابته و لم يكن التأخير بمقدار الوضوء موجبا لهتك حرمته و إلا وجبت المبادرة من دون الوضوء و يلحق به أسماء الله و صفاته الخاصة دون أسماء الأنبياء و الأئمة ع- و إن كان أحوط و وجوب الوضوء في المذكورات ما عدا النذر و أخويه إنما هو على تقدير كونه محدثا و إلا فلا يجب و أما في النذر و أخويه فتابع للنذر فإن نذر كونه على الطهارة لا يجب إلا إذا كان محدثا و إن نذر الوضوء التجديدي وجب و إن كان على وضوء‌«.[4]

 دیگر مسأله محلّ ابتلا هم شاید بشود در بعضى از موارد. یک وقت این است که قرآن مجید که قرآن بغلى بود افتاد توى بالوعه مستراح رفت پایین. این قرآن را در آوردن فوراً واجب است. ولکن در آوردن موقوف بر این است که سر چاه برداشته بشود. این تا سر چاه برداشته بشود فلانى وضویت را بگیر. آن کسى که توى چاه خواهد رفت وضویت را بگیر تا سر چاه را بردارى. این جا وضوء باید بگیرد. اخراجش از آن موضع واجب است و مس باید بکند. وضوء بگیرد. امّا یک وقت سر چاه حاضر و آماده است. بقائش هم که در او هتک است. تا برود وضوء بگیرد و اینها این بقائش هتک است. این جا مى‏فرماید در عروه وجب علیه المبادرة بلاوضوءٍ. بدون وضوء این را باید بیرون بکند. در صورتى که بقائش و تأخیرش و مکثش ولو به مقدار الوضوء هتک بوده باشد. این را ایشان فرموده است. سرّش این است در ما نحن فیه دو تا تکلیف است. یک تکلیف این است که یحرم مس کتابة القرآن بلاوضوءٍ. این یک تکلیف است. یک تکلیف دیگر هم این است که یجب رفع الهتک عن القرآن المجید وجوب رفع هتک. این هم یک تکلیف است. دو تا تکلیف است. یکى یحرم مس کتابة القرآن و یکى هم رفع الهتک است. مکلف در ما نحن فیه این جمع ما بین التّکلیفین را بتواند بکند نمى‏تواند. چرا؟ براى این که هم بخواهد مسش حلال باشد باید وضوء بگیرد. وضوء بگیرد هتک مى‏شود قرآن. چون که تأخیرش هتک است. اگر بخواهد قرآن را بردارد بلاوضوء مس مى‏کند. جمع بین التّکلیفین ممکن نیست براى مکلّف. مورد، مورد تزاحم است. وقتى که مورد، مورد تزاحم شد، آنى که اهم است از متزاحمین او مقدّم مى‏شود که عبارت از حرمت هتک را باید ملاحظه کند. چون که آن اعظم است. هتک است. فورى بدون وضوء باید بردارد. در ما نحن فیه للتّزاحم و اهمیت المس مرحوم حکیم قدس الله سره در این صورت فرموده است اگر بتواند که تأخیر نکند و تیمم بگیرد تعین التّیمم. این که مى‏رود تا چاه خاک است دیگر. اوائل چاه خاک است. دستهایش را به صورتش مى‏زند که هم مى‏رود و هم تیمم مى‏کند. اگر ممکن بوده باشد در ما نحن فیه تیمم گرفتن بدون این که تأخیر بوده باشد در اخراج، باید تیمم بکند. فرمایش ایشان مبتنى بر چیست؟ فرمایش ایشان مبتنى است بر یک قاعده‏اى که پیش دیگران مسلّم است. آن این است که در باب متزاحمین اگر یک تکلیفى بدل داشته باشد و واجب آخر بدل نداشته باشد و تکلیف آخر بلابدل بوده باشد آنى که در ما نحن فیه ما لیس بنحو البدل است او مقدّم مى‏شود. چرا؟ چون که اگر او مقدّم بشود جمع بین التّکلیفین مى‏شود. هر دو تکلیف موافقت مى‏شود.

 مثلاً من باب المثال انسانى که هست کفّاره‏اى برایش واجب است. صوم شهرین متتابعین کفّاره واجب شده است مثلاً فرض بکنید در اول ماه شعبان. این اگر بخواهد دو ماه روزه بگیرد دیگر صوم رمضان را نمى‏تواند بگیرد. ولکن این کفّاره بدل دارد. بدلش چه چیز است؟ اطعام ستین مسکیناً هم روزه‏ات را بگیر، صوم شهر رمضان را بگیر و هم اطعام ستین مسکیناً را بکن. هر دو تکلیف را موافقت کرده است. بلافرق ما بین این که بدل، بدل اختیارى بوده باشد مثل این مثال، یا بدل اضطرارى باشد مثل تیمم. مس الکتابة بالوضوء بدلش مس الکتابة بالتّیمم است. مس الکتابت بالتّیمم است. در ما نحن فیه مس مى‏کند کتابت را بالتّیمم و هتک را هم از بین مى‏برد. هر دو تکلیف را امتثال کرده است. بدان جهت فرموده است در ما نحن فیه اذا امکن التّیمم باید تیمم بکند. این فرمایش ایشان است در مقام فرموده است. فرمایش ایشان کبرایش پیش مشهور تمام است. لنا کلامٌ فیه. در جایى که واجب بدل اضطرارى داشته باشد یک تکلیف آن وقت ما لیس له البدل مقدّم مى‏شود. چون که جمع بین التّکلیفین است این کبرى را قبول کردیم. ولکن در ما نحن فیه آنى که ما در باب تیمم داریم این است که تیمم بدل از وضوء است. در مواردى که انسان عاجز بشود از وضوء گرفتن للصّلاة یا چیزى که کالطّواف مشروط است به طهارت، به وضو. آن جاهایى که انسان نمى‏تواند براى صلاة وضوء بگیرد یا براى طواف وضوء بگیرد، یعنى چه؟ یعنى آب ندارد. اصلاً آب نیست. یا نه، آب هست ولکن خودش مرض دارد. نمى‏تواند استعمال آب کند. ان‏ کنتم مرضی او على سفرٍ فلم تجد چون که در سفر آب پیدا نمى‏شود. سفر را به این جهت او گفته است. ان کنتم مرضی او على سفرٍ که در سفر فلم تجدوا. چون که غالباً در سفر پیدا نمى‏شود فتیمموا صعیداً طیباً.

 و امّا در ما نحن فیه این چاه کنى که مى‏رود توى مستراح، این فاقد ماء نیست براى صلاتش و براى طوافش. هى وضوء بگیر. صد تا وضوء بگیرم. آب آن جا، صحّت بدنم هم این جا. هیچ اشکالى ندارد. این جا فقط این عدم تمکنى که در ما نحن فیه هست از ناحیه تزاحم است. یعنى از ناحیه تکلیف آخر است. از ناحیه این است که رفع هتک از قرآن واجب است. در ما نحن فیه آن که عاجز است از ناحیه این است که رفع هتک از قرآن واجب است. این موضوع تیمم نیست تیمم در صورتى که مشروع است بدل از وضوء است. و امّا در آن صورتى که مشروع نیست بدلیت از وضوء ندارد. و این ما نحن فیه هم قیاس نمى‏شود به آن صلاة در ضیق الوقت. که وقت ضیق است. که اگر من وضوء بگیرم نماز ظهر و عصر قضاء مى‏رود یا یکى قضاء مى‏رود. یا ضیق وقت در باب الصوم که اگر بخواهم غسل جنابت بکنم طلوع الفجر مى‏شود. مى‏گویند تیمم بکن. بعد براى نمازت غسل باید بکنى. براى صوم تیمم بکن. پس چه جور در این موارد مثل مسأله صوم تیمم مشروع شده است و حال آن که مکلّف نسبت به صلاة واجد الماء است یا در خود صلاة لضیق الوقت نسبت به صلاة واجد الماء است. وقت ضیق است. صلاة فوت مى‏شود. این چه جور است؟ این دو مورد دلیل دارد. دلیلش اگر در دو مورد تمام شد در باب صوم و در باب صلاة که دلیل دارد. دلیلش چیست؟ دلیلش این است که صلاة و صوم بدون طهارت نمى‏شود. صوم با تعمد بر جنابت نمى‏شود. صلاة هم بدون طهارت نمى‏شود. و صلاة هم در این حال ساقط نیست. طهارت در شرطیتش باقى است. با وجودى که متمکن از وضوء نیست. و آن وجوب هم در تکلیف باقى است. آن دلیل است بر اینکه تیمم مشروع است. ولکن در ما نحن فیه مس کتابت قرآن بر چاه کن در این صورت حرام است، اول الکلام است. مى‏گوییم حلال است. چون که متزاحمین هستند وقتى که اهم را اتیان مى‏کنند مهم ترک شد آن حلال است معاقب نیست تأمّل بفرمایید تا ببینیم چیست مسأله انشاء الله.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص187.

[2] سيد محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسير، چ1، ت1416ق)، ج2، ص276.

[3] سيد محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسير، چ1، ت1416ق)، ج2، ص276

[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص187.