درس پانصد و چهل و یکم

مکروهات وضوء

« الثالث : ‌الوضوء في مكان الاستنجاء »[1].

3- وضؤ گرفتن در مکان استنجاء

 كلام در مكروهات وضوء بود. مى‏فرمايد از مكروهات اين است كه در آن موضعى كه انسان استنجاء كرده است در آن موضع، در همان موضع وضوء بگيرد. بلا فرق وضوئش با آب آخر بوده باشد يا به بقيه مائى بوده باشد كه با او استنجاء كرده است. در همان موضعى كه استنجاء كرده است، در همان مكان وضوء مى‏گيرد. اين مسئله فقط يك روايتى نقل شده است كه حاجى نورى قدس الله سره در مستدرك در باب وضوء نقل كرده است.

نبوی مرسل

يك روايتى را از جامع الاخبار[2] كه خودش هم نبوى است، مرسله است که در آن روايت اينجور ذكر شده است، عنوان صاحب عروه اين است كه الثالث الوضوء فى مكان الاستنجاء در آن مكانى كه استنجاء كرده است، در آن مكان وضوء بگيرد. ولكن در خود روايت عن جامع الاخبار عن النبى (ص) انّه عدّ من ما يوصل الفقر از چيزهايى كه براى انسان فقر مى‏آورد غسل الاعضاء فى موضع الاستنجاء، اعضايش را بشويد در موضع استنجاء. اين غسل الاعضاء مطلق است، ولو لغير الوضوء باشد. وضوء را هم شامل مى‏شود. غسل الاعضائى كه در وضوء هست اين را در موضع الاستنجاء قرار بدهد.

 موضع با مكان يك فرقٌ مائى دارد. ربما مكان صدق مى‏كند در صورتى كه، موضعى كه استنجاء كرده است در آن مكان، غير از آن موضعى باشد كه در او وضوء مى‏گيرد. مثل اينكه فرض كنيد يك بيتى هست، يا فرض كنيد زير درختى هست در آن زير درخت كه در يك جا استنجاء كرده است باز در همان زير درخت وضوء گرفته است. اين روايتى كه نقل شده است اين را نمى‏گيرد. غسل الاعضاء فى موضع الاستنجاء موضع الاستنجاء يعنى آنجايى كه استنجاء را گذاشته است. آن يك طرف درخت است. آنى كه وضوء گرفته است يك طرف ديگر درخت است. ولكن ربما مكان الاستنجاء صدق مى‏كند كه مكان الاستنجاء اينجا زير درخت مكان الاستنجاء است، عنوان مكان صدق مى‏كند. عبرت به صدق عنوان مكان نيست، موضع الاستنجاء است. و من هنا آنى كه فى زماننا هذا متعارف است فى بيوت الصغار و آن طبقه ثالثه كه ربما در آن توالت كه نشيمن گاه درست كرده‏اند. آنجا دستشويى هم گذاشته‏اند آنجا. آنجا استنجاء مى‏كند و اينها مى‏كند، اينجا هم فرض كنيد وضوء مى‏گيرد. اين عيبى ندارد. اين را روايت نمى‏گيرد اين را. چونكه موضع دو تا است. مثل همان زير درخت است. ولو وحدة المكان صدق كند كه در همان عبارت عروه است، ملاك تعدد الموضع است. آن موضعى كه در آنجا استنجاء كرده بود، غسل الاعضايش در غير آن موضع است. ولو مكانش يكى بوده باشد. پشت بام است، در يك طرفش استنجاء مى‏كند، در يك طرفش وضوء مى‏گيرد، اين روايت اين را نمى‏گيرد. ولو روايت من حيث السند معتبر بود. روايت صحيحه بود، منافات با اين نداشت. ولكن ربما گفته مى‏شود كه اين روايت مع ضعفها سندا معارض است با روايات ديگرى كه آن روايات ديگر من حيث السند تمام است، بعضى‏ها تمام است و دلالت مى‏كنند كه نه اين هيچ محذورى ندارد كه موضع الاستنجائى كه هست، همان موضع الاستنجاء همان موضع وضوء هم بوده باشد.

صحيحه ابی عبيده حذاء

 يكى از اين رواياتى كه در ما نحن فيه گفته مى‏شود همان روايت صحيحه ابى عبيده حذاء بود كه ديروز خوانديم. محمد ابن الحسن باسناده در باب پانزده روايت هشتمى[3] است:

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ وَ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ» ابى عبيده حذاء مى‏گويد قَالَ: «وَضَّأْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع بِجَمْعٍ- » وضوء دادم ابا جعفر عليه السلام را به جمع، در مشعر ، «وَ قَدْ بَالَ فَنَاوَلْتُهُ مَاءً» بول كرده بود. «فناولته ماء» تناولته فعل فاعل است. «ه» ضميرش برمى‏گردد به ابوجعفر سلام الله عليه، اعطاء كردم به امام عليه السلام مائى را، «فَاسْتَنْجَى» استنجاء كرد. «ثُمَّ صَبَبْتُ عَلَيْهِ كَفّاً» به وجه. بعد كف مبارك را پُر از آب كردم، غسل وجه كرد. گفته شده است كه موضع يكى شد. اين صحيحه دلالت مى‏كند بر اينكه اين معنا محذورى ندارد.

روايت عبد الرحمن بن کثير

در آن روايت عبد الرحمن ابن كثير كه در باب شانزده بود، و ادعيه وضوء در آن روايت وارد بود، در آنجا هم دارد بر اينكه مى‏گويد عبد الرحمن كثير هاشمى[4]، عن ابى عبد الله عليه السلام، «قَالَ: بَيْنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع ذَاتَ يَوْمٍ جَالِسٌ- مَعَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ» ، براى پسرش يا محمد، ائْتِنِي بِإِنَاءٍ مِنْ مَاءٍ أَتَوَضَّأْ لِلصَّلَاةِ- فَأَتَاهُ مُحَمَّدٌ بِالْمَاءِ فَأَكْفَاهُ فَصَبَّهُ بِيَدِهِ (الْيُسْرَى عَلَى يَدِهِ الْيُمْنَى) - ثُمَّ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ- الَّذِي جَعَلَ الْمَاءَ طَهُوراً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً- قَالَ ثُمَّ اسْتَنْجَى» با آن آب. «فَقَالَ اللَّهُمَّ حَصِّنْ فَرْجِي» لابد ايشان هم، يا امام عليه السلام بعد فرمودند او پرسيده است چه دعايى مى‏خواندى، يا نزديك بود، خودش مى‏شنويد. «ثم اسْتَنْجَى فَقَالَ اللَّهُمَّ حَصِّنْ فَرْجِي- وَ أَعِفَّهُ وَ اسْتُرْ عَوْرَتِي وَ حَرِّمْنِي عَلَى النَّارِ- قَالَ ثُمَّ تَمَضْمَضَ فَقَالَ اللَّهُمَّ لَقِّنِّي حُجَّتِي- يَوْمَ أَلْقَاكَ وَ أَطْلِقْ لِسَانِي بِذِكْرَاكَ- ثُمَّ اسْتَنْشَقَ» اينكه مى‏فرمايد بر اينكه «قَالَ ثُمَّ غَسَلَ وَجْهَهُ». در همان موضع. اينجور گفته شده است. ولكن اين درست نيست. اين روايت دلالت نمى‏كند كه استنجاء در همان موضع بود.

 فناولت ماء فاستنجي. آبى دادم استنجاء كرد، ثم صببت عليه، ولو به اينكه امام بلند شد، دو قدم اين ورتر نشست. در مشعر متعارف است. يك جايى استنجاء مى‏كند، تخلى مى‏كند، بلند مى‏شود دو قدم اين ورتر مى‏نشيند وضوء مى‏گيرد. اين دلالت نمى‏كند كه موضع‏ها يكى بود. مكان يكى بود، بله عيبى ندارد. ممكن است كسى ادعا بكند. اما موضع يكى بود كه مستفاد است از روايت اينها دلالتى ندارند به اين معنا. عمده اين است كه آن روايت من حيث السند نبوى است، كسى تسامح در ادله سنن را تمام نداند، اين هم نمى‏تواند حكم بكند كه وضوء مكروه است. در آن موضع الاستنجاء. البته با شرايطى، چونكه ماء استنجاء پاك است. موضع هم پاك است، وضوء كه مى‏گيرد اعضايش آلوده نمى‏شود. اين كراهت دارد، مكروه است شرعا اين معنا ثابت نشده است. نه اينكه معارض دارد. بلكه به جهت اينكه مقتضى خودش قاصر است. روايت خودش من حيث السند اعتبارى ندارد.

 بله، يك مطلبى هست او را بايد ملتزم بشويم، و او عبارت از اين است، مكروه است انسان آب وضوئش را به آن بيت الخلائى كه هست، به آنجا بريزد. اين معنا مكروه است که آب وضوء را به آنجا بريزد. اين ربطى به خود مسئله وضوء ندارد. بابى دارد در باب وسائل، باب پنجاه و شش از ابواب الوضوء است. در آنجا روايتى[5] دارد:

مکاتبه حسن صفار با امام عسکری ع

 «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ يَعْنِي الصَّفَّارَ» صفوان قدس الله سره مكاتباتى داشت با امام حسن عسگرى سلام الله عليه، از آن مكاتبات يكى اين است«أَنَّهُ كَتَبَ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ع يَجُوزُ أَنْ يُغَسَّلَ الْمَيِّتُ وَ مَاؤُهُ- الَّذِي يُصَبُّ عَلَيْهِ يَدْخُلُ إِلَى بِئْرِ كَنِيفٍ- أَوِ الرَّجُلُ يَتَوَضَّأُ وُضُوءَ الصَّلَاةِ- يَنْصَبُّ مَاءُ وُضُوئِهِ فِي كَنِيفٍ»، جايز است بر اينكه ميت غسل داده بشود و ماء غسل ميت، مائى كه صب مى‏شود بر ميت، يدخل الى بئر، مى‏ريزد به چاهى كه چاه كنيف است. يعنى چاه مستراح است. «فَوَقَّعَ ع يَكُونُ ذَلِكَ فِي بَلَالِيعَ» ، اين براى اين يك بالوعه بشود. بالوعه همان چاه خاص است. چاهى است كه براى فاضلاب كنده مى‏شود در بيوت. اين در بيوت بوده باشد، بيوت يا غير بيوت، فرقى نمى‏كند. از اين استفاده مى‏شود كه آب وضوء را به آن كنيف ريختن اين مثلا كراهتى دارد. اين معنا استفاده مى‏شود و اين را ملتزم هم مى‏شويم. كما اينكه در غسل ميت هم همين جور است. فتوا داده‏اند، مشهور هم ذكر كرده‏اند در باب تغسيل الميت، كه مكروه است آب تغسيل الميت را رساندن به چاهى كه چاه كنيف است، مكروه است. مستحب براى آن بالوعه‏اى قرار بدهند. روى اين اساسى كه هست اين عيبى ندارد ولكن ربطى به وضوء در موضع الاستنجاء نيست و كيف ما كان وضوء گرفتن در موضع الاستنجاء چه به آب جديد باشد، چه به ذلك الماء بوده باشد، هيچ كدام دليلى بر كراهت ندارد. انسان به عنوان رجاء ترك كند، مثلا آن موضع را عوض كند كه شايد همين جور بوده باشد، او را احاديث من بلغ مى‏گيرد، قصد رجاء را.

4- وضوء گرفتن از اوانی تزيين شده به طلا يا نقره

« الرابع : الوضوء من الآنية المفضَّضة أو المذهَّبة أو المنقوشة بالصور »[6].

عرض مى‏كنم بر اينكه يكى از مواردى كه مى‏فرمايد وضوء مكروه است، الوضوء من الآنية المفضضة و المذهبه او المنقوشة بالصور. آنيه‏اى كه خودش فضة نيست، يا دانه‏هاى فضه را به او كوبيده‏اند كه در بحث اوانى گفتيم كه اين قسم از ظروف مفضّض است. يا آب نقره داده‏اند. يا انائى است كه به او نقاط ذهب را كوبيده‏اند يا آب طلا داده‏اند يا طلا كوبيده‏اند. يا آنيه‏اى كه شكل دارد. شكل انسانى، حيوانى، نقوشى دارد.

ايشان مى‏فرمايد كه وضوء گرفتن از اين اناء مكروه است. دليل بر اين روايت، اما اصل وضوء صحيح است، از آنيه‏اى كه آب نقره و طلا داده‏اند يا نقطات فضه و نقاط ذهب به او كوبيده‏اند جوازش در بحث اوانى گذشت كه رواياتى داشتيم كه عيبى ندارد. آنى كه منع در او هست، آن آنيه‏اى است كه صدق كند كه ذهب است و آن آنيه‏اى كه صدق كند خود آنيه فضه است. اما كراهتش كه منعى دارد اين نفي البأس در آنجا با منع كراهتى است. قهرا وضوء گرفتن وقتى كه از او مكروه مى‏شود، چونكه وضوء عبادت است يعنى اقل ثواباً مى‏شود. معناى كراهت اين است.

موثقه اسحاق بن عمار

عمده دليل در ما نحن فيه اين موثقه‏اى است كه از او تعبير مى‏شود به اسحاق ابن عمار. و اين موثقه اسحاق ابن عمار اين است. در باب پنجاه و پنج از ابواب الوضو، روايت اولى است. در اين باب يك روايت[7] هم بيشتر ندارد:

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى» شيخ نقل مى‏كند اين روايت را از كتاب محمد ابن يحيى الاشعرى که صاحب نوادر الحكمة است. «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ» او هم نقل مى‏كند از احمد ابن حسن ابن فضال «عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» روات من حيث السند فتحى هستند اينها مذهبشان. عمر ابن سعيد، مصدق ابن صدقه، اسحاق ابن عمار فتحيون هستند سند. الاّ انّه فتحيون. الاّ انّه من حيث ثقات. ثقات هستند اينها. «عَنِ الطَّشْتِ يَكُونُ فِيهِ التَّمَاثِيلُ- أَوِ الْكُوزِ أَوِ التَّوْرِ يَكُونُ فِيهِ التَّمَاثِيلُ أَوْ فِضَّةٌ». در او تمثال مى‏شود. صور مى‏شود يكون يكون فيه الفضة. آنجا دارد بر اينكه«لَا يُتَوَضَّأُ مِنْهُ وَ لَا فِيهِ». وضوء گرفته نمى‏شود از اين اناء و از اين طشت و از اين مثلا ابريق و امثال ذلك. لا يتوضأ منه و لا فيه. اين «لا»، لا تنزيهى است. چونكه روايات گذشت در بحث اوانى كه تجويز كرده بودند. نهى، نهى كراهتى مى‏شود.

يك نكته‏اى اينجا هست كه بگويم، اين روايت از رواياتى است كه ظهور دارد بر اينكه وضوء به نحو الارتماس هم، يعنى ارتماس الاعضاء عيبى ندارد. حيث اينكه ما مى‏گفتيم و مى‏گوييم و خواهيم گفت كه عيبى ندارد مكلف صورت را و دست راست را بلكه دست چپ را هم الاّ بعضش را، بعضش را بايد نگه بدارد، اينها را مى‏تواند با ارتماس بشويد بعد بقيه دست چپ را در خارج با دست راست بشويد كه در هر دو دست نداوه وضوء موجود بشود، موقع مسح كردن. اين را كه مى‏گوييم روى اطلاقات غسل است. چونكه فاغسلوا وجوهكم مى‏گيرد. چه غسل به نحو صب الماء على الوجه باشد و امراره على الوجه باشد، چه نه انسان صورتش را به حوض بزند. غسل است. صورتم را شسته‏ام. خوب همين جور است. اطلاق غسل به او تمسك مى‏كرديم و مى‏كرديم. ولكن اين روايت در خصوص غسل ارتماسى ظاهرش او است. لا يتوضّأ، و لا فيه که در خود آن اناء وضوء بگيرد. معنايش عبارت از اين است كه وضوء گرفتن از او كه آب بردارد، انائى كه در او آب است. انائى كه در او، طشتى كه در او آب است، يا از آن آب بگيرد يا در خود اناء بگيرد. اين به ارتماس الوضوء مى‏شود كه صورتش را بزند. اين لا يتوضأ همين جورى. چونكه نهى، نهى تنزيهى است كما ذكرنا و دلالت مى‏كند بر اينكه حضاضتى دارد، ملتزم مى‏شويم به اين معنا و ملتزم مى‏شويم انائى كه به او مفضض مى‏گويند يا مذهب مى‏گويند وضوء گرفتن از او چه به نحو اغتراف بوده باشد چه به نحو ارتماس بوده باشد يا ذات التماثيل بوده باشد اين عيبى ندارد. قلّت الثواب را دارد. اين من حيث الفتوا محذورى ندارد.

5- وضوء گرفتن با آبهايي که خود دارای کراهتند

« الخامس : الوضوء بالمياه المكروهة ‌كالمشمس ، وماء الغسالة من الحدث الأكبر ‌ ، والماء الآجن ، وماء البئر قبل نزح المقدَّرات ، والماء القليل الذي ماتت فيه الحية أو العقرب أو الوزغ ، وسؤر الحائض والفأر والفرس والبغل والحمار والحيوان الجلال وآكل الميتة ، بل كل حيوان لا يؤكل لحمه ».‌[8]

وضوء گرفتن با آب مشمس

ايشان مى‏فرمايد بر اينكه الخامس الوضو، بالمياه المكروه. مورد پنجم يعنى آن مواردى كه مكروه است در وضو، اين است كه انسان وضوء بگيرد به مياحى كه استعمال آنها مكروه است. كالمشمس، مثل آن آبى كه فرض كنيد به شمس كرده‏اند که متعارف است در زمستان، الان هم طبقه ضعفا همين جور هستند. مى‏بينيد ظرف مسى را پر از آب كرده است گذاشته آفتاب تا گرم بشود. يا در مثل بهار و تابستان هم در بعضى بلاد همين جور است. مى‏گذارند كه آب را گرم مى‏كنند به شمس، از باب قناعت است. شمس خودش گرم مى‏كند اين را. كما اينكه در بعضى موارد اصلا غذا را با شمس مى‏پزند. در بعضى بلادى كه هست بعضى غذاها را با شمس مى‏پزند. چونكه از بس كه گرم است آفتاب.

 بله روى اين حسابى كه هست، روى اين حساب اين مشمسى كه هست، آب مشمس با اين انسان وضوء بگيرد اين مكروه است. اين دليلش چه بوده باشد كه ما بگوييم اين وضوئى كه هست مكروه است. بابى دارد در وسائل در ابواب ماء المضاف، باب شش است، كراهت الطهارة بماء اسخن بالشمس فى الآنيه و ان يعجن به. يك وقت است كه حوض است، اناء نيست. هوا گرم است، آفتاب گرم كرده است، آن عيبى ندارد. اناء باشد. آن انائى بوده باشد كه در آن اناء آب را گذاشته باشد گرم كند. عنوان باب را اينجور كرده است. در اين باب رواياتى را ذكر كرده است.

معتبره سکونی

 يكى از آن روايات معتبره سكونى است که معتبره سكونى كه هست روايت دومى[9] است:

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحُسَيْنِ الْفَارِسِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ» اين سند را نمى‏گوييم و رواه الصدوق. سند ديگر صدوق دارد. «و رواه الصدوق فى العلل،[10] عن محمد بن الحسن» محمد ابن حسن وليد است. «عن الصفار». محمد ابن حسن وليد استاد صدوق هم از محمد ابن حسن صفار نقل مى‏كرده است. اين صفار هم نقل كرده است از ابراهيم ابن هاشم عن النوفلى. ابراهيم ابن هاشم هم از نوفلى نقل كرده است، «عن السكونى». اسماعيل ابن ابى زياد همان سكونى است. اسماعيل ابن مسلم، اسماعيل ابن ابى زياد، السكونى يك شخص هستند. در آنجا كلينى تعبير كرده است به اسماعيل ابن ابى زياد، صدوق عليه الرحمه تعبير به سكونى كرده است. «عن جعفر بن محمد عن ابيه عن آبائه» اينجور است كه «قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَاءُ الَّذِي تُسَخِّنُهُ الشَّمْسُ لَا تَتَوَضَّئُوا بِهِ- وَ لَا تَغْتَسِلُوا بِهِ وَ لَا تَعْجِنُوا بِهِ فَإِنَّهُ يُورِثُ الْبَرَصَ» آبى كه شمس او را گرم كرده است، داغ كرده است سخونت به معناى داغ است، مجرد گرمى نيست. آبى را كه شمس او را گرم كرده است لا تتوضأ به و لا تغسل به. نه با او وضوء بگيرد، نه با او غسل بكنيد، فانّه يورث البرص. او مورث برص است. اين لوله‏هايى كه در تابستان آفتاب داغ مى‏كند كه انسان كم مى‏ماند دستش را بسوزاند اين روايت شامل آنها هم هست. الماء الذى يعنى اين روايت عنوانش اين است. عنوان اناء هم ندارد. الماء الذى سخنه الشمس، آبى را كه شمس او را داغ كرده است لا تتوضئوا به و لا تغسلوا و لا تعجنوا به. با او خمير درست نكنيد، فانّه يورث البرص. استعمال اين آب موجب آن مرض برص مى‏شود.

 اين روايت نهيش خوب از تعبيرش پيدا است كه اين تعبير با تحريم نمى‏سازد كه حرام است انسان خمير درست كند با آب داغ شمسى. تعليل با او مناسبت ندارد. با حرمت وضعى هم وضوء گرفتن حرام نيست ولكن باطل است. اين تعليل با او هم نمى‏سازد. بدان جهت اين روايت بيشتر از كراهت، كراهت در وضوء به معنا كراهت عبادتى بيشتر از او نمى‏رساند كه همان كراهت عبادتى. نه مانعيت از او استفاده مى‏شود كه وضوء باطل است، نه هم حرمت استفاده مى‏شود كه خمير درست كردن با اين باطل است. بدان جهت ما در اين كه اين نهى رسول الله (ص) نهى تنزيهى است، نسبت به وضوء نهى كراهتى مى‏شود، كراهت در وضوء مى‏شود، در اين احتياج به دليل خارجى نداريم كه كسى بگويد آن محذورى را كه در بين هست. خود روايت فى نفسها بيشتر از اين كراهتى كه گفتيم به قرينه تعليل دلالتى ندارد. ولكن بعضى‏ها گفته‏اند بر اينكه از اين ظهور روايت رفع يد مى‏كنيم. از اين ظهور روايت به آن نفى بأسى كه در مرسله محمد ابن سنان هست. مرسله محمد ابن سنان روايت سومى[11] است:

مرسله محمد بن سنان

 محمد ابن الحسن باسناده عن سعد ابن عبد الله، عن همزة ابن يعلي عند محمد ابن سنان، عن بعض اصحابنا. اگر حمزة ابن يعلى از او صرف نظر كنيم خود محمد ابن سنان عن بعض اصحابنا دو جهت ضعف دارد. هم مرسل است، هم محمد ابن سنان است، «قَالَ: لَا بَأْسَ بِأَنْ يَتَوَضَّأَ الْإِنْسَانُ بِالْمَاءِ الَّذِي يُوضَعُ فِي الشَّمْسِ». تا كسى بگويد اين روايت ضعيف است از ظهور او رفع يد نمى‏شود. نه آن روايت فى نفسه دلالتش قاصر بود. و حرمت و مانعيت را اثبات نمى‏كرد، بدان جهت همان كراهت ملتزم مى‏شويم قطع نظر از مرسله محمد ابن سنان. يكى از چيزهايى كه ايشان مى‏فرمايد قدس الله سره كه وضوء با آن ماء مكروه است. آن آبى كه آب استعمال در غسل جنابت شده باشد.

 سؤال...؟ صاحب وسائل اختصاص به اناء داده است. گفتيم كه نه عنوان باب را اختصاص به اناء داده است، در بعضى روايات اناء ذكر شده است ولكن اين مطلق منافات با آن اناء ندارد. در روايت اولى دارد[12] كه « دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى عَائِشَةَ- وَ قَدْ وَضَعَتْ قُمْقُمَتَهَا فِي الشَّمْسِ- فَقَالَ يَا حُمَيْرَاءُ مَا هَذَا قَالَتْ أَغْسِلُ رَأْسِي وَ جَسَدِي- قَالَ لَا تَعُودِي فَإِنَّهُ يُورِثُ الْبَرَصَ» عاملی آن ظرفش را گذاشته بود در شمس. «فقال يا حميراء ما هذا»؟ اين چه كار است كرده‏اى؟ «قالت اغسل رأسي و جسدى قال لا تعودى فانه يورث البرص». اين كار را نكن. آن در سؤال بود كه آنجا ديده بود رسول الله، منافات ندارد، بر اينكه در اناء هم مكروه باشد مائى كه مسخن بالشمس است اناء صدق نكند، مثل لوله‏هايى كه امروز متعارف است، آن هم همين جور بوده باشد حكمش كه معتبره او را مى‏گيرد و بدان جهت به مطلق ما ملتزم مى‏شويم.

وضوء گرفتن با غساله غسل محدث به حدث اکبر

بدان جهت يكى از آن مواردى كه در عروه مى‏فرمايد وضوء با آن آب مكروه است، آن آبى است كه استعمال در حدث اكبر شده باشد. غسل جنابت كرده باشد. دو رفيق بودند در بيابان بودند. يكى مثلا جنب بود، يكى هم محدث بالاصغر بود. او آبى را داشت، آبى گرم هم كرده بود، با او غسل جنابت كرد. بدنش طاهر بود. آب را جمع كرد در طشتى، در ظرفى. اين رفيق ديگر مى‏خواهد با او وضوء بگيرد. با آن آبى كه استعمال در رفع حدث اكبر شده است مى‏خواند وضوء بگيرد. اين مى‏فرمايد بر اينكه مكروه است. اين مسئله را ما سابقا در بحث ماء المضاف مفصل بحث كرديم. الان يك اشاره‏اش را مى‏كنم. آنجا تفسيرش بود. عمده دليل جماعتى، حتى از متأخرين، حتى از محشين عروه اشكال كرده‏اند در صحت وضو. صحت وضوء با آب غسل الجنابه كه شخصى غسل جنابت كرده است، خودش يا رفيقش، با آن غسل جنابت كه ماء القليل است نه ماء الحوض كه در آن غسل شده است. آنها محل كلام نيست. آن ماء قليلى كه انسان با آن غسل جنابت كرده است، در انائى جمع بكند ديگرى يا خود اين شخص، ديگرى با او وضوء بگيرد. جماعتى ملتزم شده‏اند كه اين وضوء صحتش اشكال دارد. عمده دليل در اين معنا كه بعضى‏ها ملتزم شده‏اند به بطلان يا اشكال كرده‏اند در صحت و بعضى‏ها ملتزم شده‏اند عمده دليل همان روايتى بود كه آن روايت را تعبير مى‏كرديم به روايت عبد الله ابن سنان. اين روايت در بحث با ابواب المضاف در باب نهم، روايت سيزدهمى[13] است:

روايت عبدالله بن سنان

 و بالاسناد عن سعد ابن عبد الله يعنى شيخ قدس الله نفسه الشريف اين روايت را نقل مى‏كند از مفيد، مثل روايت سابقى. مفيد هم نقل مى‏كند از جعفر ابن محمد قولويه. هر جعفر ابن محمدى كه مفيد از او نقل مى‏كند او جعفر ابن محمد بن قولويه است. پسر اين محمد ابن قولويه رضوان الله كه اينجا مدفون است. پسر اينجا مدفون نيست، پسر در عراق است. الاّ انّه آن پسرش هم مقامش خيلى راقى بود. جعفر ابن محمد ابن قولويه، عن ابيه. آن محمد ابن قولويه هم از شاگردان سعد ابن عبد الله اشعرى بود و محمد ابن قولويه هم نقل مى‏كند از سعد، سعد هم عن احمد ابن محمد ابن عيسى. آن روايت آنجور است. در ذيلش دارد كه بالاسناد عن سعد ابن عبد الله. يعنى همان سند است. شيخ مفيد از جعفر ابن محمد قولويه عن ابيه، عن سعد. سعد ابن عبد الله اين را نقل مى‏كند عن حسن ابن على، عن احمد ابن هلال. كلام در اين احمد ابن هلال است. آن حسن ابن على كه سعد بن عبد الله از او نقل مى‏كند، مشهورش سه تا است. در او خدشه‏اى نيست. حسن ابن على ابن عبد الله است، حسن ابن على ابن بعضى‏ها گفته فضال است على كلامٍ اگر درست بشود كه درست نيست آن. حسن ابن على ابن يقطين هم هست. از اينها روايت نقل مى‏كنند.

 اين حسن ابن على عيبى ندارد. حسن ابن على نقل مى‏كند عن احمد ابن هلال، عن الحسن ابن محبوب. اين احمد ابن هلال عبرتائى است. اين تضعيف شده است. خود شيخ الطايفه در خود تهذيب اين را تضعيف كرده است. در يك روايت مى‏گويد، اول ما فيه، فيه احمد ابن هلال. اول اشكالى كه در اين سند هست، اين است كه احمد ابن هلال است. بدان جهت روايت من حيث السند ضعيف مى‏شود. احمد ابن هلال هم نقل مى‏كند از حسن ابن محبوب. سؤال؟ اين روايت را بحث كرديم، تضعيف شيخ با تضعيف قميين با آن نجاشى معارضه مى‏كند. تساقط مى‏كند. دليلى بر توثيق ندارد.

 ولكن اين اينجور است كه اين دو تا توثيق دارد از نجاشى، تضعيف دارد از قميين و شيخ، اينها به همديگر تعارض مى‏كنند، مرجحى ندارد. احمد ابن هلال عبرتائى توثيقش ثابت نشده است، روايت من حيث السند مى‏شود ضعيف. عن حسن ابن محبوب، عن عبد الله ابن سنان، عن ابى عبد الله عليه السلام، «قَالَ: لَا بَأْسَ بِأَنْ يُتَوَضَّأَ بِالْمَاءِ الْمُسْتَعْمَلِ» ، بأسى نيست كه وضوء گرفته بشود بالماء المستعمل، شايد اينجور باشد روايت هم كه ألا بأس بان يتوضأ بالماء المستعمل، سوال باشد. فقال الماء الذى يغسل به الثوب، او يغتسل به الرجل من الجنابه لا يجوز ان يتوضأ منه. يعنى مائى كه غسل جنابت است جايز نيست وضوء گرفتن. خوب بعضى‏ها اين را حمل كرده‏اند به عدم جواز كه ظاهرش است. حمل نيست، اخذ كه جايز نيست. و بعضى‏ها هم گفته‏اند چونكه آب پاك است، اشكالى ندارد، وقتى كه ماء پاك شد، هر مائى توضّأ منه و الشرب حمل كرده‏اند به كراهت و بعضى‏ها هم كه مناقشه كرده‏اند اينكه اينجور باشد و آنجور باشد، سند كلامى داشته باشد، احتياط كرده‏اند اين منشأ أقوال است. ولكن ذكرنا در آن بحث كه علاوه بر اينكه اين روايت من حيث السند ضعيف است و اثبات منع و بطلان وضوء را نمى‏كند به من حيث الدلاله هم قاصر است. اين ناظر است به قرينه ذيل به آنجايى كه انسان غسل جنابتى بكند به آدابش. آنى كه وارد شده است در غسل الجنابه كه اول مى‏نشيند استنجاء مى‏كند آن عورتينش را تطهير مى‏كند. آلوده است. او را تطهير مى‏كند بعد بلند مى‏شود شروع مى‏كند به غسل را. اين غسل جنابت به آن آداب را مى‏گويد. چرا؟ چونكه در ذيلش اينجور دارد، ثوب هم كه با او شسته مى‏شود، ثوب با او نجاست فرض شده است. ذيل قرينه است كه نجاست تنجس در ثوب و تنجس در بدن جنب كما هو الغالب فرض شده است. چونكه در ذيلش دارد كه لا يجوز ان يتوضأ باشباهه. از نظاير اينها، نظاير يعنى آنجاهايى كه مشتمل بر نجاست است. چرا؟ چونكه در ذيلش دارد و اما الذى يتوضأ الرجل به، و اما آنى كه مردى با او توضّؤ مى‏جورد، توضّؤ يعنى شست و شو مى‏كند. فيغسل به وجهه و يده فى شى‏ء نظيف. وجه و يد را كه پاك است در شى‏ء نظيفى در ظرف نظيفى بشويد كه آب آلوده نشود فلا بأس ان يأخذه غيره ويتوضّأ جايز است ديگرى بگيرد و از او توضّؤ كند. اين را در مقابل آنها قرار داده است که آنها مشتمل بوده باشند بر شى‏ء غير نظيف، آن است، و بدان جهت در ما نحن فيه ملتزم شديم كه نه حرمتى، نه منع وضعى ثابت نشده است. اما انسان احتياط بكند، احتياط نه اينكه كراهت اصطلاحى. احتياط بكند و اين وضوئش را با اين آب نگيرد عيبى ندارد. چونكه محتمل است اين روايت صادر از امام باشد و مراد هم از غسل جنابت مطلق غسل جنابت باشد. نه آن غسل جنابتى كه متعارف است. آدابى دارد. اگر او بوده باشد جاى احتياط هست. به عنوان رجاء. ولكن فتوا دادن به بطلان يا توقف در صحت كردن يا اينكه حكم به كراهت دادن على الاطلاق اينها را نمى‏شود كرد.

وضوء گرفتن با آب مانده متغير

بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف در عروه يك مطلب ديگرى را مى‏فرمايد آن مطلب ديگرى كه هست و الماء الآجن است. يعنى آبى كه مانده است تغيير پيدا كرده است. رنگش تغير پيدا مى‏كند. بوش تغير پيدا مى‏كند. طعمش تغير پيدا مى‏كند. اين عيبى ندارد. اين مكروه است وضوء گرفتن. دليلش در باب سه، از ابواب ماء المطلق روايت دومى[14] است:

روايت حلبی

 و بالاسناد عن على ابن ابراهيم، عن ابيه، محمد ابن الحسن هم محمد ابن نعمان مفيد عن ابي القاسم، جفعر ابن محمد قولويه عن ابيه. اينكه ما مى‏گفتيم مفيد هر وقت جعفر ابن محمد بگويد، جعفر ابن محمد قولويه است به قرينه اين روايات است. محمد ابن محمد ابن نعمان عن ابي القاسم، جعفر ابن محمد قولويه عن ابيه عن سعد ابن عبد الله همان سند است. عن على ابن ابراهيم، عن ابيه، عن ابى عمير، عن حماد يعنى حماد ابن عثمان عن الحلبى عن ابى عبد الله عليه السلام، «فِي الْمَاءِ الْآجِنِ  يُتَوَضَّأُ مِنْهُ- إِلَّا أَنْ تَجِدَ مَاءً غَيْرَهُ فَتَنَزَّهَ مِنْهُ». ماء آجن مائى كه تغيير پيدا كرده است. بوش، رايحه‏اش. امام عليه السلام فرمود از ماء آجن يتوضأ منه، از او وضوء گرفته مى‏شود الاّ ان تجد ماء غيره فتنزه من، اين هم آن اولويت است در صورتى كه آب ديگرى انسان داشته باشد مكروه است با اين آب وضوء بگيرد. و الحمد الله رب العالمين.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص201.

[2] جَامِعُ الْأَخْبَارِ، قَالَ النَّبِيُّ ص عِشْرُونَ خَصْلَةً تُورِثُ الْفَقْرَ أَوَّلُهَا الْقِيَامُ مِنَ الْفِرَاشِ لِلْبَوْلِ عُرْيَاناً إِلَى أَنْ قَالَ وَ غَسْلُ الْأَعْضَاءِ فِي مَوْضِعِ الِاسْتِنْجَاءِ وَ فِي خَبَرٍ آخَرَ وَ الْبَوْلُ فِي الْحَمَّامِ‌؛ ميرزا حسين نوری مستدرك الوسائل ، (بيروت، مؤسسه آل البيت، چ1،ت 1408 ق)ج1، ص284.

[3] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ وَ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ: وَضَّأْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع بِجَمْعٍ- وَ قَدْ بَالَ فَنَاوَلْتُهُ مَاءً- فَاسْتَنْجَى ثُمَّ صَبَبْتُ عَلَيْهِ كَفّاً- فَغَسَلَ بِهِ وَجْهَهُ وَ كَفّاً غَسَلَ بِهِ ذِرَاعَهُ الْأَيْمَنَ- وَ كَفّاً غَسَلَ بِهِ ذِرَاعَهُ الْأَيْسَرَ- ثُمَّ مَسَحَ بِفَضْلَةِ النَّدَى رَأْسَهُ وَ رِجْلَيْهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 391.

[4] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ الْهَاشِمِيِّ مَوْلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَيْنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع ذَاتَ يَوْمٍ جَالِسٌ- مَعَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ- ائْتِنِي بِإِنَاءٍ مِنْ مَاءٍ أَتَوَضَّأْ لِلصَّلَاةِ- فَأَتَاهُ مُحَمَّدٌ بِالْمَاءِ فَأَكْفَاهُ- فَصَبَّهُ بِيَدِهِ (الْيُسْرَى عَلَى يَدِهِ الْيُمْنَى) - ثُمَّ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ- الَّذِي جَعَلَ الْمَاءَ طَهُوراً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً- قَالَ ثُمَّ اسْتَنْجَى فَقَالَ اللَّهُمَّ حَصِّنْ فَرْجِي- وَ أَعِفَّهُ وَ اسْتُرْ عَوْرَتِي وَ حَرِّمْنِي عَلَى النَّارِ- قَالَ ثُمَّ تَمَضْمَضَ فَقَالَ اللَّهُمَّ لَقِّنِّي حُجَّتِي- يَوْمَ أَلْقَاكَ وَ أَطْلِقْ لِسَانِي بِذِكْرَاكَ- ثُمَّ اسْتَنْشَقَ فَقَالَ اللَّهُمَّ لَا تُحَرِّمْ عَلَيَّ رِيحَ الْجَنَّةِ- وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ يَشَمُّ رِيحَهَا وَ رَوْحَهَا وَ طِيبَهَا‌ قَالَ ثُمَّ غَسَلَ وَجْهَهُ فَقَالَ- اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهِي يَوْمَ تَسْوَدُّ فِيهِ الْوُجُوهُ- وَ لَا تُسَوِّدْ وَجْهِي يَوْمَ تَبْيَضُّ الْوُجُوهُ- ثُمَّ غَسَلَ يَدَهُ الْيُمْنَى فَقَالَ- اللَّهُمَّ أَعْطِنِي كِتَابِي بِيَمِينِي- وَ الْخُلْدَ فِي الْجِنَانِ بِيَسَارِي- وَ حَاسِبْنِي حِسَاباً يَسِيراً- ثُمَّ غَسَلَ يَدَهُ الْيُسْرَى فَقَالَ- اللَّهُمَّ لَا تُعْطِنِي كِتَابِي بِشِمَالِي- وَ لَا تَجْعَلْهَا مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِي- وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّعَاتِ النِّيرَانِ- ثُمَّ مَسَحَ رَأْسَهُ فَقَالَ- اللَّهُمَّ غَشِّنِي بِرَحْمَتِكَ وَ بَرَكَاتِكَ وَ عَفْوِكَ- ثُمَّ مَسَحَ رِجْلَيْهِ فَقَالَ- اللَّهُمَّ ثَبِّتْنِي عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ- وَ اجْعَلْ سَعْيِي فِيمَا يُرْضِيكَ عَنِّي- ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَنَظَرَ إِلَى مُحَمَّدٍ- فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ تَوَضَّأَ مِثْلَ وُضُوئِي وَ قَالَ مِثْلَ قَوْلِي- خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ كُلِّ قَطْرَةٍ مَلَكاً يُقَدِّسُهُ وَ يُسَبِّحُهُ- وَ يُكَبِّرُهُ فَيَكْتُبُ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ ذَلِكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 402.

[5] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ يَعْنِي الصَّفَّارَ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ع يَجُوزُ أَنْ يُغَسَّلَ الْمَيِّتُ وَ مَاؤُهُ- الَّذِي يُصَبُّ عَلَيْهِ يَدْخُلُ إِلَى بِئْرِ كَنِيفٍ- أَوِ الرَّجُلُ يَتَوَضَّأُ وُضُوءَ الصَّلَاةِ- يَنْصَبُّ مَاءُ وُضُوئِهِ فِي كَنِيفٍ- فَوَقَّعَ ع يَكُونُ ذَلِكَ فِي بَلَالِيعَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 491.

[6] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص201.

[7] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الطَّشْتِ يَكُونُ فِيهِ التَّمَاثِيلُ- أَوِ الْكُوزِ أَوِ التَّوْرِ يَكُونُ فِيهِ التَّمَاثِيلُ أَوْ فِضَّةٌ- لَا يُتَوَضَّأُ مِنْهُ وَ لَا فِيهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 491.

[8] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص201.

[9] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحُسَيْنِ الْفَارِسِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَاءُ الَّذِي تُسَخِّنُهُ الشَّمْسُ لَا تَتَوَضَّئُوا بِهِ- وَ لَا تَغْتَسِلُوا بِهِ وَ لَا تَعْجِنُوا بِهِ فَإِنَّهُ يُورِثُ الْبَرَصَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 207.

[10] وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ فِي الْعِلَلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ مِثْلَهُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 208.

[11] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ يَعْلَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا بَأْسَ بِأَنْ يَتَوَضَّأَ الْإِنْسَانُ بِالْمَاءِ الَّذِي يُوضَعُ فِي الشَّمْسِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 208.

[12] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْعُبَيْدِيِّ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى عَائِشَةَ- وَ قَدْ وَضَعَتْ قُمْقُمَتَهَا فِي الشَّمْسِ- فَقَالَ يَا حُمَيْرَاءُ مَا هَذَا قَالَتْ أَغْسِلُ رَأْسِي وَ جَسَدِي- قَالَ لَا تَعُودِي فَإِنَّهُ يُورِثُ الْبَرَصَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 207.

[13] وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا بَأْسَ بِأَنْ يُتَوَضَّأَ بِالْمَاءِ الْمُسْتَعْمَلِ- فَقَالَ الْمَاءُ الَّذِي يُغْسَلُ بِهِ الثَّوْبُ- أَوْ يَغْتَسِلُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الْجَنَابَةِ- لَا يَجُوزُ أَنْ يُتَوَضَّأَ مِنْهُ وَ أَشْبَاهِهِ- وَ أَمَّا [الْمَاءُ] الَّذِي يَتَوَضَّأُ الرَّجُلُ بِهِ- فَيَغْسِلُ بِهِ وَجْهَهُ وَ يَدَهُ فِي شَيْ‌ءٍ نَظِيفٍ- فَلَا بَأْسَ أَنْ يَأْخُذَهُ غَيْرُهُ وَ يَتَوَضَّأَ بِهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 215.

[14] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ يَعْنِي ابْنَ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الْمَاءِ الْآجِنِ  يُتَوَضَّأُ مِنْهُ- إِلَّا أَنْ تَجِدَ مَاءً غَيْرَهُ فَتَنَزَّهَ مِنْهُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 138.