« الثالث : الوضوء في مكان الاستنجاء »[1].
كلام در مكروهات وضوء بود. مىفرمايد از مكروهات اين است كه در آن موضعى كه انسان استنجاء كرده است در آن موضع، در همان موضع وضوء بگيرد. بلا فرق وضوئش با آب آخر بوده باشد يا به بقيه مائى بوده باشد كه با او استنجاء كرده است. در همان موضعى كه استنجاء كرده است، در همان مكان وضوء مىگيرد. اين مسئله فقط يك روايتى نقل شده است كه حاجى نورى قدس الله سره در مستدرك در باب وضوء نقل كرده است.
يك روايتى را از جامع الاخبار[2] كه خودش هم نبوى است، مرسله است که در آن روايت اينجور ذكر شده است، عنوان صاحب عروه اين است كه الثالث الوضوء فى مكان الاستنجاء در آن مكانى كه استنجاء كرده است، در آن مكان وضوء بگيرد. ولكن در خود روايت عن جامع الاخبار عن النبى (ص) انّه عدّ من ما يوصل الفقر از چيزهايى كه براى انسان فقر مىآورد غسل الاعضاء فى موضع الاستنجاء، اعضايش را بشويد در موضع استنجاء. اين غسل الاعضاء مطلق است، ولو لغير الوضوء باشد. وضوء را هم شامل مىشود. غسل الاعضائى كه در وضوء هست اين را در موضع الاستنجاء قرار بدهد.
موضع با مكان يك فرقٌ مائى دارد. ربما مكان صدق مىكند در صورتى كه، موضعى كه استنجاء كرده است در آن مكان، غير از آن موضعى باشد كه در او وضوء مىگيرد. مثل اينكه فرض كنيد يك بيتى هست، يا فرض كنيد زير درختى هست در آن زير درخت كه در يك جا استنجاء كرده است باز در همان زير درخت وضوء گرفته است. اين روايتى كه نقل شده است اين را نمىگيرد. غسل الاعضاء فى موضع الاستنجاء موضع الاستنجاء يعنى آنجايى كه استنجاء را گذاشته است. آن يك طرف درخت است. آنى كه وضوء گرفته است يك طرف ديگر درخت است. ولكن ربما مكان الاستنجاء صدق مىكند كه مكان الاستنجاء اينجا زير درخت مكان الاستنجاء است، عنوان مكان صدق مىكند. عبرت به صدق عنوان مكان نيست، موضع الاستنجاء است. و من هنا آنى كه فى زماننا هذا متعارف است فى بيوت الصغار و آن طبقه ثالثه كه ربما در آن توالت كه نشيمن گاه درست كردهاند. آنجا دستشويى هم گذاشتهاند آنجا. آنجا استنجاء مىكند و اينها مىكند، اينجا هم فرض كنيد وضوء مىگيرد. اين عيبى ندارد. اين را روايت نمىگيرد اين را. چونكه موضع دو تا است. مثل همان زير درخت است. ولو وحدة المكان صدق كند كه در همان عبارت عروه است، ملاك تعدد الموضع است. آن موضعى كه در آنجا استنجاء كرده بود، غسل الاعضايش در غير آن موضع است. ولو مكانش يكى بوده باشد. پشت بام است، در يك طرفش استنجاء مىكند، در يك طرفش وضوء مىگيرد، اين روايت اين را نمىگيرد. ولو روايت من حيث السند معتبر بود. روايت صحيحه بود، منافات با اين نداشت. ولكن ربما گفته مىشود كه اين روايت مع ضعفها سندا معارض است با روايات ديگرى كه آن روايات ديگر من حيث السند تمام است، بعضىها تمام است و دلالت مىكنند كه نه اين هيچ محذورى ندارد كه موضع الاستنجائى كه هست، همان موضع الاستنجاء همان موضع وضوء هم بوده باشد.
يكى از اين رواياتى كه در ما نحن فيه گفته مىشود همان روايت صحيحه ابى عبيده حذاء بود كه ديروز خوانديم. محمد ابن الحسن باسناده در باب پانزده روايت هشتمى[3] است:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ وَ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ» ابى عبيده حذاء مىگويد قَالَ: «وَضَّأْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع بِجَمْعٍ- » وضوء دادم ابا جعفر عليه السلام را به جمع، در مشعر ، «وَ قَدْ بَالَ فَنَاوَلْتُهُ مَاءً» بول كرده بود. «فناولته ماء» تناولته فعل فاعل است. «ه» ضميرش برمىگردد به ابوجعفر سلام الله عليه، اعطاء كردم به امام عليه السلام مائى را، «فَاسْتَنْجَى» استنجاء كرد. «ثُمَّ صَبَبْتُ عَلَيْهِ كَفّاً» به وجه. بعد كف مبارك را پُر از آب كردم، غسل وجه كرد. گفته شده است كه موضع يكى شد. اين صحيحه دلالت مىكند بر اينكه اين معنا محذورى ندارد.
در آن روايت عبد الرحمن ابن كثير كه در باب شانزده بود، و ادعيه وضوء در آن روايت وارد بود، در آنجا هم دارد بر اينكه مىگويد عبد الرحمن كثير هاشمى[4]، عن ابى عبد الله عليه السلام، «قَالَ: بَيْنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع ذَاتَ يَوْمٍ جَالِسٌ- مَعَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ» ، براى پسرش يا محمد، ائْتِنِي بِإِنَاءٍ مِنْ مَاءٍ أَتَوَضَّأْ لِلصَّلَاةِ- فَأَتَاهُ مُحَمَّدٌ بِالْمَاءِ فَأَكْفَاهُ فَصَبَّهُ بِيَدِهِ (الْيُسْرَى عَلَى يَدِهِ الْيُمْنَى) - ثُمَّ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ- الَّذِي جَعَلَ الْمَاءَ طَهُوراً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً- قَالَ ثُمَّ اسْتَنْجَى» با آن آب. «فَقَالَ اللَّهُمَّ حَصِّنْ فَرْجِي» لابد ايشان هم، يا امام عليه السلام بعد فرمودند او پرسيده است چه دعايى مىخواندى، يا نزديك بود، خودش مىشنويد. «ثم اسْتَنْجَى فَقَالَ اللَّهُمَّ حَصِّنْ فَرْجِي- وَ أَعِفَّهُ وَ اسْتُرْ عَوْرَتِي وَ حَرِّمْنِي عَلَى النَّارِ- قَالَ ثُمَّ تَمَضْمَضَ فَقَالَ اللَّهُمَّ لَقِّنِّي حُجَّتِي- يَوْمَ أَلْقَاكَ وَ أَطْلِقْ لِسَانِي بِذِكْرَاكَ- ثُمَّ اسْتَنْشَقَ» اينكه مىفرمايد بر اينكه «قَالَ ثُمَّ غَسَلَ وَجْهَهُ». در همان موضع. اينجور گفته شده است. ولكن اين درست نيست. اين روايت دلالت نمىكند كه استنجاء در همان موضع بود.
فناولت ماء فاستنجي. آبى دادم استنجاء كرد، ثم صببت عليه، ولو به اينكه امام بلند شد، دو قدم اين ورتر نشست. در مشعر متعارف است. يك جايى استنجاء مىكند، تخلى مىكند، بلند مىشود دو قدم اين ورتر مىنشيند وضوء مىگيرد. اين دلالت نمىكند كه موضعها يكى بود. مكان يكى بود، بله عيبى ندارد. ممكن است كسى ادعا بكند. اما موضع يكى بود كه مستفاد است از روايت اينها دلالتى ندارند به اين معنا. عمده اين است كه آن روايت من حيث السند نبوى است، كسى تسامح در ادله سنن را تمام نداند، اين هم نمىتواند حكم بكند كه وضوء مكروه است. در آن موضع الاستنجاء. البته با شرايطى، چونكه ماء استنجاء پاك است. موضع هم پاك است، وضوء كه مىگيرد اعضايش آلوده نمىشود. اين كراهت دارد، مكروه است شرعا اين معنا ثابت نشده است. نه اينكه معارض دارد. بلكه به جهت اينكه مقتضى خودش قاصر است. روايت خودش من حيث السند اعتبارى ندارد.
بله، يك مطلبى هست او را بايد ملتزم بشويم، و او عبارت از اين است، مكروه است انسان آب وضوئش را به آن بيت الخلائى كه هست، به آنجا بريزد. اين معنا مكروه است که آب وضوء را به آنجا بريزد. اين ربطى به خود مسئله وضوء ندارد. بابى دارد در باب وسائل، باب پنجاه و شش از ابواب الوضوء است. در آنجا روايتى[5] دارد:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ يَعْنِي الصَّفَّارَ» صفوان قدس الله سره مكاتباتى داشت با امام حسن عسگرى سلام الله عليه، از آن مكاتبات يكى اين است«أَنَّهُ كَتَبَ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ع يَجُوزُ أَنْ يُغَسَّلَ الْمَيِّتُ وَ مَاؤُهُ- الَّذِي يُصَبُّ عَلَيْهِ يَدْخُلُ إِلَى بِئْرِ كَنِيفٍ- أَوِ الرَّجُلُ يَتَوَضَّأُ وُضُوءَ الصَّلَاةِ- يَنْصَبُّ مَاءُ وُضُوئِهِ فِي كَنِيفٍ»، جايز است بر اينكه ميت غسل داده بشود و ماء غسل ميت، مائى كه صب مىشود بر ميت، يدخل الى بئر، مىريزد به چاهى كه چاه كنيف است. يعنى چاه مستراح است. «فَوَقَّعَ ع يَكُونُ ذَلِكَ فِي بَلَالِيعَ» ، اين براى اين يك بالوعه بشود. بالوعه همان چاه خاص است. چاهى است كه براى فاضلاب كنده مىشود در بيوت. اين در بيوت بوده باشد، بيوت يا غير بيوت، فرقى نمىكند. از اين استفاده مىشود كه آب وضوء را به آن كنيف ريختن اين مثلا كراهتى دارد. اين معنا استفاده مىشود و اين را ملتزم هم مىشويم. كما اينكه در غسل ميت هم همين جور است. فتوا دادهاند، مشهور هم ذكر كردهاند در باب تغسيل الميت، كه مكروه است آب تغسيل الميت را رساندن به چاهى كه چاه كنيف است، مكروه است. مستحب براى آن بالوعهاى قرار بدهند. روى اين اساسى كه هست اين عيبى ندارد ولكن ربطى به وضوء در موضع الاستنجاء نيست و كيف ما كان وضوء گرفتن در موضع الاستنجاء چه به آب جديد باشد، چه به ذلك الماء بوده باشد، هيچ كدام دليلى بر كراهت ندارد. انسان به عنوان رجاء ترك كند، مثلا آن موضع را عوض كند كه شايد همين جور بوده باشد، او را احاديث من بلغ مىگيرد، قصد رجاء را.
« الرابع : الوضوء من الآنية المفضَّضة أو المذهَّبة أو المنقوشة بالصور »[6].
عرض مىكنم بر اينكه يكى از مواردى كه مىفرمايد وضوء مكروه است، الوضوء من الآنية المفضضة و المذهبه او المنقوشة بالصور. آنيهاى كه خودش فضة نيست، يا دانههاى فضه را به او كوبيدهاند كه در بحث اوانى گفتيم كه اين قسم از ظروف مفضّض است. يا آب نقره دادهاند. يا انائى است كه به او نقاط ذهب را كوبيدهاند يا آب طلا دادهاند يا طلا كوبيدهاند. يا آنيهاى كه شكل دارد. شكل انسانى، حيوانى، نقوشى دارد.
ايشان مىفرمايد كه وضوء گرفتن از اين اناء مكروه است. دليل بر اين روايت، اما اصل وضوء صحيح است، از آنيهاى كه آب نقره و طلا دادهاند يا نقطات فضه و نقاط ذهب به او كوبيدهاند جوازش در بحث اوانى گذشت كه رواياتى داشتيم كه عيبى ندارد. آنى كه منع در او هست، آن آنيهاى است كه صدق كند كه ذهب است و آن آنيهاى كه صدق كند خود آنيه فضه است. اما كراهتش كه منعى دارد اين نفي البأس در آنجا با منع كراهتى است. قهرا وضوء گرفتن وقتى كه از او مكروه مىشود، چونكه وضوء عبادت است يعنى اقل ثواباً مىشود. معناى كراهت اين است.
عمده دليل در ما نحن فيه اين موثقهاى است كه از او تعبير مىشود به اسحاق ابن عمار. و اين موثقه اسحاق ابن عمار اين است. در باب پنجاه و پنج از ابواب الوضو، روايت اولى است. در اين باب يك روايت[7] هم بيشتر ندارد:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى» شيخ نقل مىكند اين روايت را از كتاب محمد ابن يحيى الاشعرى که صاحب نوادر الحكمة است. «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ» او هم نقل مىكند از احمد ابن حسن ابن فضال «عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» روات من حيث السند فتحى هستند اينها مذهبشان. عمر ابن سعيد، مصدق ابن صدقه، اسحاق ابن عمار فتحيون هستند سند. الاّ انّه فتحيون. الاّ انّه من حيث ثقات. ثقات هستند اينها. «عَنِ الطَّشْتِ يَكُونُ فِيهِ التَّمَاثِيلُ- أَوِ الْكُوزِ أَوِ التَّوْرِ يَكُونُ فِيهِ التَّمَاثِيلُ أَوْ فِضَّةٌ». در او تمثال مىشود. صور مىشود يكون يكون فيه الفضة. آنجا دارد بر اينكه«لَا يُتَوَضَّأُ مِنْهُ وَ لَا فِيهِ». وضوء گرفته نمىشود از اين اناء و از اين طشت و از اين مثلا ابريق و امثال ذلك. لا يتوضأ منه و لا فيه. اين «لا»، لا تنزيهى است. چونكه روايات گذشت در بحث اوانى كه تجويز كرده بودند. نهى، نهى كراهتى مىشود.
يك نكتهاى اينجا هست كه بگويم، اين روايت از رواياتى است كه ظهور دارد بر اينكه وضوء به نحو الارتماس هم، يعنى ارتماس الاعضاء عيبى ندارد. حيث اينكه ما مىگفتيم و مىگوييم و خواهيم گفت كه عيبى ندارد مكلف صورت را و دست راست را بلكه دست چپ را هم الاّ بعضش را، بعضش را بايد نگه بدارد، اينها را مىتواند با ارتماس بشويد بعد بقيه دست چپ را در خارج با دست راست بشويد كه در هر دو دست نداوه وضوء موجود بشود، موقع مسح كردن. اين را كه مىگوييم روى اطلاقات غسل است. چونكه فاغسلوا وجوهكم مىگيرد. چه غسل به نحو صب الماء على الوجه باشد و امراره على الوجه باشد، چه نه انسان صورتش را به حوض بزند. غسل است. صورتم را شستهام. خوب همين جور است. اطلاق غسل به او تمسك مىكرديم و مىكرديم. ولكن اين روايت در خصوص غسل ارتماسى ظاهرش او است. لا يتوضّأ، و لا فيه که در خود آن اناء وضوء بگيرد. معنايش عبارت از اين است كه وضوء گرفتن از او كه آب بردارد، انائى كه در او آب است. انائى كه در او، طشتى كه در او آب است، يا از آن آب بگيرد يا در خود اناء بگيرد. اين به ارتماس الوضوء مىشود كه صورتش را بزند. اين لا يتوضأ همين جورى. چونكه نهى، نهى تنزيهى است كما ذكرنا و دلالت مىكند بر اينكه حضاضتى دارد، ملتزم مىشويم به اين معنا و ملتزم مىشويم انائى كه به او مفضض مىگويند يا مذهب مىگويند وضوء گرفتن از او چه به نحو اغتراف بوده باشد چه به نحو ارتماس بوده باشد يا ذات التماثيل بوده باشد اين عيبى ندارد. قلّت الثواب را دارد. اين من حيث الفتوا محذورى ندارد.
« الخامس : الوضوء بالمياه المكروهة كالمشمس ، وماء الغسالة من الحدث الأكبر ، والماء الآجن ، وماء البئر قبل نزح المقدَّرات ، والماء القليل الذي ماتت فيه الحية أو العقرب أو الوزغ ، وسؤر الحائض والفأر والفرس والبغل والحمار والحيوان الجلال وآكل الميتة ، بل كل حيوان لا يؤكل لحمه ».[8]
ايشان مىفرمايد بر اينكه الخامس الوضو، بالمياه المكروه. مورد پنجم يعنى آن مواردى كه مكروه است در وضو، اين است كه انسان وضوء بگيرد به مياحى كه استعمال آنها مكروه است. كالمشمس، مثل آن آبى كه فرض كنيد به شمس كردهاند که متعارف است در زمستان، الان هم طبقه ضعفا همين جور هستند. مىبينيد ظرف مسى را پر از آب كرده است گذاشته آفتاب تا گرم بشود. يا در مثل بهار و تابستان هم در بعضى بلاد همين جور است. مىگذارند كه آب را گرم مىكنند به شمس، از باب قناعت است. شمس خودش گرم مىكند اين را. كما اينكه در بعضى موارد اصلا غذا را با شمس مىپزند. در بعضى بلادى كه هست بعضى غذاها را با شمس مىپزند. چونكه از بس كه گرم است آفتاب.
بله روى اين حسابى كه هست، روى اين حساب اين مشمسى كه هست، آب مشمس با اين انسان وضوء بگيرد اين مكروه است. اين دليلش چه بوده باشد كه ما بگوييم اين وضوئى كه هست مكروه است. بابى دارد در وسائل در ابواب ماء المضاف، باب شش است، كراهت الطهارة بماء اسخن بالشمس فى الآنيه و ان يعجن به. يك وقت است كه حوض است، اناء نيست. هوا گرم است، آفتاب گرم كرده است، آن عيبى ندارد. اناء باشد. آن انائى بوده باشد كه در آن اناء آب را گذاشته باشد گرم كند. عنوان باب را اينجور كرده است. در اين باب رواياتى را ذكر كرده است.
يكى از آن روايات معتبره سكونى است که معتبره سكونى كه هست روايت دومى[9] است:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحُسَيْنِ الْفَارِسِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ» اين سند را نمىگوييم و رواه الصدوق. سند ديگر صدوق دارد. «و رواه الصدوق فى العلل،[10] عن محمد بن الحسن» محمد ابن حسن وليد است. «عن الصفار». محمد ابن حسن وليد استاد صدوق هم از محمد ابن حسن صفار نقل مىكرده است. اين صفار هم نقل كرده است از ابراهيم ابن هاشم عن النوفلى. ابراهيم ابن هاشم هم از نوفلى نقل كرده است، «عن السكونى». اسماعيل ابن ابى زياد همان سكونى است. اسماعيل ابن مسلم، اسماعيل ابن ابى زياد، السكونى يك شخص هستند. در آنجا كلينى تعبير كرده است به اسماعيل ابن ابى زياد، صدوق عليه الرحمه تعبير به سكونى كرده است. «عن جعفر بن محمد عن ابيه عن آبائه» اينجور است كه «قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَاءُ الَّذِي تُسَخِّنُهُ الشَّمْسُ لَا تَتَوَضَّئُوا بِهِ- وَ لَا تَغْتَسِلُوا بِهِ وَ لَا تَعْجِنُوا بِهِ فَإِنَّهُ يُورِثُ الْبَرَصَ» آبى كه شمس او را گرم كرده است، داغ كرده است سخونت به معناى داغ است، مجرد گرمى نيست. آبى را كه شمس او را گرم كرده است لا تتوضأ به و لا تغسل به. نه با او وضوء بگيرد، نه با او غسل بكنيد، فانّه يورث البرص. او مورث برص است. اين لولههايى كه در تابستان آفتاب داغ مىكند كه انسان كم مىماند دستش را بسوزاند اين روايت شامل آنها هم هست. الماء الذى يعنى اين روايت عنوانش اين است. عنوان اناء هم ندارد. الماء الذى سخنه الشمس، آبى را كه شمس او را داغ كرده است لا تتوضئوا به و لا تغسلوا و لا تعجنوا به. با او خمير درست نكنيد، فانّه يورث البرص. استعمال اين آب موجب آن مرض برص مىشود.
اين روايت نهيش خوب از تعبيرش پيدا است كه اين تعبير با تحريم نمىسازد كه حرام است انسان خمير درست كند با آب داغ شمسى. تعليل با او مناسبت ندارد. با حرمت وضعى هم وضوء گرفتن حرام نيست ولكن باطل است. اين تعليل با او هم نمىسازد. بدان جهت اين روايت بيشتر از كراهت، كراهت در وضوء به معنا كراهت عبادتى بيشتر از او نمىرساند كه همان كراهت عبادتى. نه مانعيت از او استفاده مىشود كه وضوء باطل است، نه هم حرمت استفاده مىشود كه خمير درست كردن با اين باطل است. بدان جهت ما در اين كه اين نهى رسول الله (ص) نهى تنزيهى است، نسبت به وضوء نهى كراهتى مىشود، كراهت در وضوء مىشود، در اين احتياج به دليل خارجى نداريم كه كسى بگويد آن محذورى را كه در بين هست. خود روايت فى نفسها بيشتر از اين كراهتى كه گفتيم به قرينه تعليل دلالتى ندارد. ولكن بعضىها گفتهاند بر اينكه از اين ظهور روايت رفع يد مىكنيم. از اين ظهور روايت به آن نفى بأسى كه در مرسله محمد ابن سنان هست. مرسله محمد ابن سنان روايت سومى[11] است:
محمد ابن الحسن باسناده عن سعد ابن عبد الله، عن همزة ابن يعلي عند محمد ابن سنان، عن بعض اصحابنا. اگر حمزة ابن يعلى از او صرف نظر كنيم خود محمد ابن سنان عن بعض اصحابنا دو جهت ضعف دارد. هم مرسل است، هم محمد ابن سنان است، «قَالَ: لَا بَأْسَ بِأَنْ يَتَوَضَّأَ الْإِنْسَانُ بِالْمَاءِ الَّذِي يُوضَعُ فِي الشَّمْسِ». تا كسى بگويد اين روايت ضعيف است از ظهور او رفع يد نمىشود. نه آن روايت فى نفسه دلالتش قاصر بود. و حرمت و مانعيت را اثبات نمىكرد، بدان جهت همان كراهت ملتزم مىشويم قطع نظر از مرسله محمد ابن سنان. يكى از چيزهايى كه ايشان مىفرمايد قدس الله سره كه وضوء با آن ماء مكروه است. آن آبى كه آب استعمال در غسل جنابت شده باشد.
سؤال...؟ صاحب وسائل اختصاص به اناء داده است. گفتيم كه نه عنوان باب را اختصاص به اناء داده است، در بعضى روايات اناء ذكر شده است ولكن اين مطلق منافات با آن اناء ندارد. در روايت اولى دارد[12] كه « دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى عَائِشَةَ- وَ قَدْ وَضَعَتْ قُمْقُمَتَهَا فِي الشَّمْسِ- فَقَالَ يَا حُمَيْرَاءُ مَا هَذَا قَالَتْ أَغْسِلُ رَأْسِي وَ جَسَدِي- قَالَ لَا تَعُودِي فَإِنَّهُ يُورِثُ الْبَرَصَ» عاملی آن ظرفش را گذاشته بود در شمس. «فقال يا حميراء ما هذا»؟ اين چه كار است كردهاى؟ «قالت اغسل رأسي و جسدى قال لا تعودى فانه يورث البرص». اين كار را نكن. آن در سؤال بود كه آنجا ديده بود رسول الله، منافات ندارد، بر اينكه در اناء هم مكروه باشد مائى كه مسخن بالشمس است اناء صدق نكند، مثل لولههايى كه امروز متعارف است، آن هم همين جور بوده باشد حكمش كه معتبره او را مىگيرد و بدان جهت به مطلق ما ملتزم مىشويم.
بدان جهت يكى از آن مواردى كه در عروه مىفرمايد وضوء با آن آب مكروه است، آن آبى است كه استعمال در حدث اكبر شده باشد. غسل جنابت كرده باشد. دو رفيق بودند در بيابان بودند. يكى مثلا جنب بود، يكى هم محدث بالاصغر بود. او آبى را داشت، آبى گرم هم كرده بود، با او غسل جنابت كرد. بدنش طاهر بود. آب را جمع كرد در طشتى، در ظرفى. اين رفيق ديگر مىخواهد با او وضوء بگيرد. با آن آبى كه استعمال در رفع حدث اكبر شده است مىخواند وضوء بگيرد. اين مىفرمايد بر اينكه مكروه است. اين مسئله را ما سابقا در بحث ماء المضاف مفصل بحث كرديم. الان يك اشارهاش را مىكنم. آنجا تفسيرش بود. عمده دليل جماعتى، حتى از متأخرين، حتى از محشين عروه اشكال كردهاند در صحت وضو. صحت وضوء با آب غسل الجنابه كه شخصى غسل جنابت كرده است، خودش يا رفيقش، با آن غسل جنابت كه ماء القليل است نه ماء الحوض كه در آن غسل شده است. آنها محل كلام نيست. آن ماء قليلى كه انسان با آن غسل جنابت كرده است، در انائى جمع بكند ديگرى يا خود اين شخص، ديگرى با او وضوء بگيرد. جماعتى ملتزم شدهاند كه اين وضوء صحتش اشكال دارد. عمده دليل در اين معنا كه بعضىها ملتزم شدهاند به بطلان يا اشكال كردهاند در صحت و بعضىها ملتزم شدهاند عمده دليل همان روايتى بود كه آن روايت را تعبير مىكرديم به روايت عبد الله ابن سنان. اين روايت در بحث با ابواب المضاف در باب نهم، روايت سيزدهمى[13] است:
و بالاسناد عن سعد ابن عبد الله يعنى شيخ قدس الله نفسه الشريف اين روايت را نقل مىكند از مفيد، مثل روايت سابقى. مفيد هم نقل مىكند از جعفر ابن محمد قولويه. هر جعفر ابن محمدى كه مفيد از او نقل مىكند او جعفر ابن محمد بن قولويه است. پسر اين محمد ابن قولويه رضوان الله كه اينجا مدفون است. پسر اينجا مدفون نيست، پسر در عراق است. الاّ انّه آن پسرش هم مقامش خيلى راقى بود. جعفر ابن محمد ابن قولويه، عن ابيه. آن محمد ابن قولويه هم از شاگردان سعد ابن عبد الله اشعرى بود و محمد ابن قولويه هم نقل مىكند از سعد، سعد هم عن احمد ابن محمد ابن عيسى. آن روايت آنجور است. در ذيلش دارد كه بالاسناد عن سعد ابن عبد الله. يعنى همان سند است. شيخ مفيد از جعفر ابن محمد قولويه عن ابيه، عن سعد. سعد ابن عبد الله اين را نقل مىكند عن حسن ابن على، عن احمد ابن هلال. كلام در اين احمد ابن هلال است. آن حسن ابن على كه سعد بن عبد الله از او نقل مىكند، مشهورش سه تا است. در او خدشهاى نيست. حسن ابن على ابن عبد الله است، حسن ابن على ابن بعضىها گفته فضال است على كلامٍ اگر درست بشود كه درست نيست آن. حسن ابن على ابن يقطين هم هست. از اينها روايت نقل مىكنند.
اين حسن ابن على عيبى ندارد. حسن ابن على نقل مىكند عن احمد ابن هلال، عن الحسن ابن محبوب. اين احمد ابن هلال عبرتائى است. اين تضعيف شده است. خود شيخ الطايفه در خود تهذيب اين را تضعيف كرده است. در يك روايت مىگويد، اول ما فيه، فيه احمد ابن هلال. اول اشكالى كه در اين سند هست، اين است كه احمد ابن هلال است. بدان جهت روايت من حيث السند ضعيف مىشود. احمد ابن هلال هم نقل مىكند از حسن ابن محبوب. سؤال؟ اين روايت را بحث كرديم، تضعيف شيخ با تضعيف قميين با آن نجاشى معارضه مىكند. تساقط مىكند. دليلى بر توثيق ندارد.
ولكن اين اينجور است كه اين دو تا توثيق دارد از نجاشى، تضعيف دارد از قميين و شيخ، اينها به همديگر تعارض مىكنند، مرجحى ندارد. احمد ابن هلال عبرتائى توثيقش ثابت نشده است، روايت من حيث السند مىشود ضعيف. عن حسن ابن محبوب، عن عبد الله ابن سنان، عن ابى عبد الله عليه السلام، «قَالَ: لَا بَأْسَ بِأَنْ يُتَوَضَّأَ بِالْمَاءِ الْمُسْتَعْمَلِ» ، بأسى نيست كه وضوء گرفته بشود بالماء المستعمل، شايد اينجور باشد روايت هم كه ألا بأس بان يتوضأ بالماء المستعمل، سوال باشد. فقال الماء الذى يغسل به الثوب، او يغتسل به الرجل من الجنابه لا يجوز ان يتوضأ منه. يعنى مائى كه غسل جنابت است جايز نيست وضوء گرفتن. خوب بعضىها اين را حمل كردهاند به عدم جواز كه ظاهرش است. حمل نيست، اخذ كه جايز نيست. و بعضىها هم گفتهاند چونكه آب پاك است، اشكالى ندارد، وقتى كه ماء پاك شد، هر مائى توضّأ منه و الشرب حمل كردهاند به كراهت و بعضىها هم كه مناقشه كردهاند اينكه اينجور باشد و آنجور باشد، سند كلامى داشته باشد، احتياط كردهاند اين منشأ أقوال است. ولكن ذكرنا در آن بحث كه علاوه بر اينكه اين روايت من حيث السند ضعيف است و اثبات منع و بطلان وضوء را نمىكند به من حيث الدلاله هم قاصر است. اين ناظر است به قرينه ذيل به آنجايى كه انسان غسل جنابتى بكند به آدابش. آنى كه وارد شده است در غسل الجنابه كه اول مىنشيند استنجاء مىكند آن عورتينش را تطهير مىكند. آلوده است. او را تطهير مىكند بعد بلند مىشود شروع مىكند به غسل را. اين غسل جنابت به آن آداب را مىگويد. چرا؟ چونكه در ذيلش اينجور دارد، ثوب هم كه با او شسته مىشود، ثوب با او نجاست فرض شده است. ذيل قرينه است كه نجاست تنجس در ثوب و تنجس در بدن جنب كما هو الغالب فرض شده است. چونكه در ذيلش دارد كه لا يجوز ان يتوضأ باشباهه. از نظاير اينها، نظاير يعنى آنجاهايى كه مشتمل بر نجاست است. چرا؟ چونكه در ذيلش دارد و اما الذى يتوضأ الرجل به، و اما آنى كه مردى با او توضّؤ مىجورد، توضّؤ يعنى شست و شو مىكند. فيغسل به وجهه و يده فى شىء نظيف. وجه و يد را كه پاك است در شىء نظيفى در ظرف نظيفى بشويد كه آب آلوده نشود فلا بأس ان يأخذه غيره ويتوضّأ جايز است ديگرى بگيرد و از او توضّؤ كند. اين را در مقابل آنها قرار داده است که آنها مشتمل بوده باشند بر شىء غير نظيف، آن است، و بدان جهت در ما نحن فيه ملتزم شديم كه نه حرمتى، نه منع وضعى ثابت نشده است. اما انسان احتياط بكند، احتياط نه اينكه كراهت اصطلاحى. احتياط بكند و اين وضوئش را با اين آب نگيرد عيبى ندارد. چونكه محتمل است اين روايت صادر از امام باشد و مراد هم از غسل جنابت مطلق غسل جنابت باشد. نه آن غسل جنابتى كه متعارف است. آدابى دارد. اگر او بوده باشد جاى احتياط هست. به عنوان رجاء. ولكن فتوا دادن به بطلان يا توقف در صحت كردن يا اينكه حكم به كراهت دادن على الاطلاق اينها را نمىشود كرد.
بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف در عروه يك مطلب ديگرى را مىفرمايد آن مطلب ديگرى كه هست و الماء الآجن است. يعنى آبى كه مانده است تغيير پيدا كرده است. رنگش تغير پيدا مىكند. بوش تغير پيدا مىكند. طعمش تغير پيدا مىكند. اين عيبى ندارد. اين مكروه است وضوء گرفتن. دليلش در باب سه، از ابواب ماء المطلق روايت دومى[14] است:
و بالاسناد عن على ابن ابراهيم، عن ابيه، محمد ابن الحسن هم محمد ابن نعمان مفيد عن ابي القاسم، جفعر ابن محمد قولويه عن ابيه. اينكه ما مىگفتيم مفيد هر وقت جعفر ابن محمد بگويد، جعفر ابن محمد قولويه است به قرينه اين روايات است. محمد ابن محمد ابن نعمان عن ابي القاسم، جعفر ابن محمد قولويه عن ابيه عن سعد ابن عبد الله همان سند است. عن على ابن ابراهيم، عن ابيه، عن ابى عمير، عن حماد يعنى حماد ابن عثمان عن الحلبى عن ابى عبد الله عليه السلام، «فِي الْمَاءِ الْآجِنِ يُتَوَضَّأُ مِنْهُ- إِلَّا أَنْ تَجِدَ مَاءً غَيْرَهُ فَتَنَزَّهَ مِنْهُ». ماء آجن مائى كه تغيير پيدا كرده است. بوش، رايحهاش. امام عليه السلام فرمود از ماء آجن يتوضأ منه، از او وضوء گرفته مىشود الاّ ان تجد ماء غيره فتنزه من، اين هم آن اولويت است در صورتى كه آب ديگرى انسان داشته باشد مكروه است با اين آب وضوء بگيرد. و الحمد الله رب العالمين.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص201.
[2] جَامِعُ الْأَخْبَارِ، قَالَ النَّبِيُّ ص عِشْرُونَ خَصْلَةً تُورِثُ الْفَقْرَ أَوَّلُهَا الْقِيَامُ مِنَ الْفِرَاشِ لِلْبَوْلِ عُرْيَاناً إِلَى أَنْ قَالَ وَ غَسْلُ الْأَعْضَاءِ فِي مَوْضِعِ الِاسْتِنْجَاءِ وَ فِي خَبَرٍ آخَرَ وَ الْبَوْلُ فِي الْحَمَّامِ؛ ميرزا حسين نوری مستدرك الوسائل ، (بيروت، مؤسسه آل البيت، چ1،ت 1408 ق)ج1، ص284.
[3] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ وَ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ: وَضَّأْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع بِجَمْعٍ- وَ قَدْ بَالَ فَنَاوَلْتُهُ مَاءً- فَاسْتَنْجَى ثُمَّ صَبَبْتُ عَلَيْهِ كَفّاً- فَغَسَلَ بِهِ وَجْهَهُ وَ كَفّاً غَسَلَ بِهِ ذِرَاعَهُ الْأَيْمَنَ- وَ كَفّاً غَسَلَ بِهِ ذِرَاعَهُ الْأَيْسَرَ- ثُمَّ مَسَحَ بِفَضْلَةِ النَّدَى رَأْسَهُ وَ رِجْلَيْهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 391.
[4] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ الْهَاشِمِيِّ مَوْلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَيْنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع ذَاتَ يَوْمٍ جَالِسٌ- مَعَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ- ائْتِنِي بِإِنَاءٍ مِنْ مَاءٍ أَتَوَضَّأْ لِلصَّلَاةِ- فَأَتَاهُ مُحَمَّدٌ بِالْمَاءِ فَأَكْفَاهُ- فَصَبَّهُ بِيَدِهِ (الْيُسْرَى عَلَى يَدِهِ الْيُمْنَى) - ثُمَّ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ- الَّذِي جَعَلَ الْمَاءَ طَهُوراً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً- قَالَ ثُمَّ اسْتَنْجَى فَقَالَ اللَّهُمَّ حَصِّنْ فَرْجِي- وَ أَعِفَّهُ وَ اسْتُرْ عَوْرَتِي وَ حَرِّمْنِي عَلَى النَّارِ- قَالَ ثُمَّ تَمَضْمَضَ فَقَالَ اللَّهُمَّ لَقِّنِّي حُجَّتِي- يَوْمَ أَلْقَاكَ وَ أَطْلِقْ لِسَانِي بِذِكْرَاكَ- ثُمَّ اسْتَنْشَقَ فَقَالَ اللَّهُمَّ لَا تُحَرِّمْ عَلَيَّ رِيحَ الْجَنَّةِ- وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ يَشَمُّ رِيحَهَا وَ رَوْحَهَا وَ طِيبَهَا قَالَ ثُمَّ غَسَلَ وَجْهَهُ فَقَالَ- اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهِي يَوْمَ تَسْوَدُّ فِيهِ الْوُجُوهُ- وَ لَا تُسَوِّدْ وَجْهِي يَوْمَ تَبْيَضُّ الْوُجُوهُ- ثُمَّ غَسَلَ يَدَهُ الْيُمْنَى فَقَالَ- اللَّهُمَّ أَعْطِنِي كِتَابِي بِيَمِينِي- وَ الْخُلْدَ فِي الْجِنَانِ بِيَسَارِي- وَ حَاسِبْنِي حِسَاباً يَسِيراً- ثُمَّ غَسَلَ يَدَهُ الْيُسْرَى فَقَالَ- اللَّهُمَّ لَا تُعْطِنِي كِتَابِي بِشِمَالِي- وَ لَا تَجْعَلْهَا مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِي- وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّعَاتِ النِّيرَانِ- ثُمَّ مَسَحَ رَأْسَهُ فَقَالَ- اللَّهُمَّ غَشِّنِي بِرَحْمَتِكَ وَ بَرَكَاتِكَ وَ عَفْوِكَ- ثُمَّ مَسَحَ رِجْلَيْهِ فَقَالَ- اللَّهُمَّ ثَبِّتْنِي عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ- وَ اجْعَلْ سَعْيِي فِيمَا يُرْضِيكَ عَنِّي- ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَنَظَرَ إِلَى مُحَمَّدٍ- فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ تَوَضَّأَ مِثْلَ وُضُوئِي وَ قَالَ مِثْلَ قَوْلِي- خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ كُلِّ قَطْرَةٍ مَلَكاً يُقَدِّسُهُ وَ يُسَبِّحُهُ- وَ يُكَبِّرُهُ فَيَكْتُبُ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ ذَلِكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 402.
[5] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ يَعْنِي الصَّفَّارَ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ع يَجُوزُ أَنْ يُغَسَّلَ الْمَيِّتُ وَ مَاؤُهُ- الَّذِي يُصَبُّ عَلَيْهِ يَدْخُلُ إِلَى بِئْرِ كَنِيفٍ- أَوِ الرَّجُلُ يَتَوَضَّأُ وُضُوءَ الصَّلَاةِ- يَنْصَبُّ مَاءُ وُضُوئِهِ فِي كَنِيفٍ- فَوَقَّعَ ع يَكُونُ ذَلِكَ فِي بَلَالِيعَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 491.
[6] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص201.
[7] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الطَّشْتِ يَكُونُ فِيهِ التَّمَاثِيلُ- أَوِ الْكُوزِ أَوِ التَّوْرِ يَكُونُ فِيهِ التَّمَاثِيلُ أَوْ فِضَّةٌ- لَا يُتَوَضَّأُ مِنْهُ وَ لَا فِيهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 491.
[8] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص201.
[9] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحُسَيْنِ الْفَارِسِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَاءُ الَّذِي تُسَخِّنُهُ الشَّمْسُ لَا تَتَوَضَّئُوا بِهِ- وَ لَا تَغْتَسِلُوا بِهِ وَ لَا تَعْجِنُوا بِهِ فَإِنَّهُ يُورِثُ الْبَرَصَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 207.
[10] وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ فِي الْعِلَلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ مِثْلَهُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 208.
[11] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ يَعْلَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا بَأْسَ بِأَنْ يَتَوَضَّأَ الْإِنْسَانُ بِالْمَاءِ الَّذِي يُوضَعُ فِي الشَّمْسِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 208.
[12] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْعُبَيْدِيِّ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى عَائِشَةَ- وَ قَدْ وَضَعَتْ قُمْقُمَتَهَا فِي الشَّمْسِ- فَقَالَ يَا حُمَيْرَاءُ مَا هَذَا قَالَتْ أَغْسِلُ رَأْسِي وَ جَسَدِي- قَالَ لَا تَعُودِي فَإِنَّهُ يُورِثُ الْبَرَصَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 207.
[13] وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا بَأْسَ بِأَنْ يُتَوَضَّأَ بِالْمَاءِ الْمُسْتَعْمَلِ- فَقَالَ الْمَاءُ الَّذِي يُغْسَلُ بِهِ الثَّوْبُ- أَوْ يَغْتَسِلُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الْجَنَابَةِ- لَا يَجُوزُ أَنْ يُتَوَضَّأَ مِنْهُ وَ أَشْبَاهِهِ- وَ أَمَّا [الْمَاءُ] الَّذِي يَتَوَضَّأُ الرَّجُلُ بِهِ- فَيَغْسِلُ بِهِ وَجْهَهُ وَ يَدَهُ فِي شَيْءٍ نَظِيفٍ- فَلَا بَأْسَ أَنْ يَأْخُذَهُ غَيْرُهُ وَ يَتَوَضَّأَ بِهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 215.
[14] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ يَعْنِي ابْنَ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الْمَاءِ الْآجِنِ يُتَوَضَّأُ مِنْهُ- إِلَّا أَنْ تَجِدَ مَاءً غَيْرَهُ فَتَنَزَّهَ مِنْهُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 138.