مسألة 39: « إذا اعتقد التقية أو تحقق إحدى الضرورات الأخرفمسح على الحائل ثمَّ بان أنه لم يكن موضع تقية أو ضرورة ففي صحة وضوئه إشكال ».[1]
مسائلی در مقام باقی مانده است که مختص به تقیه نیست، و این مسائل که مختص به تقیه است فی مابعد بحث می شود انشاالله. کلام در آن مسائلی است که مختص نیست به تقیه یا مختص است به غیر تقیه. آنها را بحث می کنیم.
ایشان در عروه اين جور می فرمايد، می فرمايد بر اینکه اگر کسی اعتقاد کرد تقیه را عند التوضأ یا اعتقاد کرد سایر ضرورات را، و روي اعتقاد تقیه یا اعتقاد به سایر ضرورات مسح علی الحائل، بر حائل مسح کرد یا خفین مسح کرد، ثم بعد معلوم شد که این اعتقاد به تقیه خطا بوده است. اعتقاد به ضرورت خطاء بوده است. در بین تقیه ای نبود، مورد مورد تقیه نبود، یا مورد مورد ضرورت نبود. مثل اینکه فرض کنید شخص غریبی وارد میشود به یك بلدی که در بلاد عربی خیلی اتفاق می افتد، بما اینکه اعتقاد میکند اینها عامه هستند از فِرَق سنی هستند، مسح میکند بر خفین یا غَسل میکند رجلین را رعایةً للتقیة، و بعد وقتی که وضوء گرفت ربما نمازش را هم خواند، صحبت میکند با آن رفقايش که اینجا مثلاً چه جور جایی است، چند نفر این جا جمعیت دارند، آن رفیقاش گفت که اینجا همش ما هم شیعه هستیم اثنا عشری هستیم، جعفری هستیم، فرض بفرمایید منتهی اینجا مانده ایم دیگر در این ده مانده ایم. این می بیند که خودش را به سنی گری زده است مابین اینها، مسح علی الخفین کرده است. مسح علی الرجلین کرده است به اعتقاد اینکه اینها، اینجا موضع تقیه است. یعنی این جماعتی که ناظر به او بودند او را میدیدند نفهمند که شیعه است خیال کنند سنی است. بعد معلوم شد که نه خود آن جاعتی که ناظر بودند همه شیعه بودند آنجا سنی نبود. این یك فرض، این در تقیه و اما در غیر تقیه اين جور میشود که در بیابان وضوء میگرفت، از دور دید که یه شیری، بله یه سبعی به طرف او هست، میاد، زود وضوء بگیرم، مسح علی الخفین بکنم، رجلینم را مسح نکنم که این سُبع میرسد، بله مسح کرد رجلینش را سوار ماشینش شد آن که دارد میآید دید که بابا سنگ است این کي سُبع بود در اینجا، رسید به آنجا دید که سبعُ کجا بود، سنگ است خیال کرده است بر اینکه این سُبع است.
ایشان در عبارت عروه اين جور می فرمايد، عین عبارتش این است، می فرمايد اذا اعتقد التقیة، اعتقاد کرد تقیه را، او تحقق احد الضرورات، یا اعتقاد کرد تحقق یکی از ضرورات را، فمسح علی الحائل، مسح بر حائل کرد، فمسح علی الحائل، مسح بر حائل کرد. در این صورت ثم بان، بعد از آن واضح شد انه لم یکن موضع تقیةٍ، موضع تقیه نبود، یا موضع ضرورتی نبود، ففی صحة وضوئه اشکالٌ، در صحت وضوئش اشکال است.
عرض میکنم اگر مرادش این صورت است که ما گفتیم، که مراد این است که بله مثل اینکه اصلاً موضوع تقیه نبود، تقیه باید از عامه بشود، تقیه، اصلا عامه ای نبود که از آنها تقیه بکند، عدوی نبود که از او تقیه بکند. یا بَردی که از آن بدر بر رجلش بترسد، یا از سبعی که بر مسح از رجلین بترسد با آن سبع، معلوم شد اصلا سُبع نبود، برد نبود، هوا گرم است هیچ سرما هم نیست، اعتقاد کرده است که هوا سرد ضرر است ضرر میزند. کفش هام رو دربیارم جوراب هام رو دربیارم. پس علی هذا الاساس اگر این را اراده کند، باید حکم بشود که وضوء باطل است. این وضوئی که گرفته باطل است. نماز هم خوانده اگر با آن وضوء باطل است. باید از سر بگیره. والوجه فی ذلک، برای اینکه اجزاء وضوئی که در او مسح علی الحائل میشود. او یا دلیلش روایت ابی ورد سابق است که از امام علیه السلام پرسید سائل یابن رسول الله هل فیه رخصةٌ، آیا در مسح به خفین در او رخصتی هست یه جا؟ امام فرمود بر اینکه لا، رخصت نیست، الا ان تتقی عدواً، از عدوی تقیه کنی. او تخاف علی رجلیک من البرد، یا از برد بر رجلینت توجه کردید بترسی. او عدواً تخافه، تتقیه. او من بردٍ تخاف علی رجلین. این روایت صورت را نمیگیرد، در این صورت برد نبود، سبع نبود، عدو نبود. بدان جهت این روایت شامل نمیشه و اگر دلیل دیگری بر اجزاء در تقیه ذکر بشود که آن عبارت از سیرهی مسلمین است در عبادات. عباداتی که با عامه اتیان میکنند پیش آنها تقیةً، اکتفا به آنها میکنند. تدارک نمیکنند او را که ادعا شده است خب آن سیره هم در اینجا نیست، آن سیره در آنجاییست که پیش عامه اتیان کنند عمل را تقیةً. تقیه چه تقیه ی خوف من الضرر باشد از آنها یا مداراة باشد، این ها هم فرَق مسلمین هستند با ما باید متحد بشوند دلشان را بدست بیاوریم که در شدائد بر ما کمک کنند آن وقتی که کفار بر ما توجه کردید میخواهند ستیز کنند اینها محبت داشته باشند با ما باشند. این تقیه تقیه ی مداراتی است، تقیه ی مداراتی از عامه است از مخالفین است و در ما نحن فیه آن مورد آن سیره ای که پیش بله، در سابق در زمان خود ائمه آنی که اصحاب ائمه و متشرعه بودند با این تقیه، با این عامه مماشات داشتند مخالطه داشتند به مساجد آنها حاضر میشدند، مثل آنها نماز میگرفتند، و ، مثل آنها وضوء میگرفتند، مما شاةً. یه چه به جهت مماشات یا به جهت تحفظ از ضرر مثل قضیه ی علی بن یقطین، اکتفا به آنها میکردند، هیج جا هم نقل نشده است که علی بن یقطین اینقدر نمازی که تقیةً وضوء گرفته بود برايش، اعاده کرد، این نیست. اگر به این سیره تمسک بشود، سیره هم در مانحن فیه نيست، در ما نحن فیه مفروض اين است سنی نبود. همه برادران جعفری بودند که این اشتباه کرده بود خیال کرده بود اینها سنی هستند. یا بَرد نبود، سبع نبود، سنگ بود این خیال کرده است بر اینکه این سنگ سبع است یا برد است مثلا این هوا. بدان جهت در ما نحن فیه نه روایت ابی ورد میگیرد، نه آن سیره ای که بر اجزاء ادعا شده است در عبادات که پیش متشرعه اجزا بود واکتفا به او می کردند او تمام میشود. بدان جهت این وضوئش محکوم به بطلان است دوباره باید وضوء بگیرد و نمازی هم که خوانده است باطل است چونکه بدون وضوء خوانده است. باید نماز را اعاده کند و اگر این است که مراد این است که مرحوم حکیم[2] آنجور تفسیر کرده است، یک شخصی بود عامه بود سنی بود، توجه کردید میترسید از او وضوء گرفت بعد دید که نه این آدم ضرر رسانی نیست، آدم بی اعتنا است به مذهب توجه کردید ولو سنی است ولو از عامه است از او بله، میترسید، ترسش بی جا بود اگر وضوء حسابی هم میگرفت کاری نداشت با او. اگر مراد این بوده باشد، نه در این صورت وضوء صحیح است. چونکه ملاک، ملاکی كه هست، ملاک این است که در ما نحن فیه بله، الا ان تتقیه، بله، الا ان تتقیه عدواً. اتقاء بکنی از عدوی، خب این شخص بالاخره عدو است دیگر، مخالف است یعنی از عامه است. از او بله اجتناب می کرد، ضرر نبود، این روایت نگیرد این را، که این نه این ضرر نداشت این عدو نبود ضرر رسان نبود. ولکن روایات تقیه ای که هست، تقیه ی مداراتی می گیرد. این تقیه عیب ندارد مشروع بود. ولو ضرر نبوده باشد در ضرر، در تقیه از عامه ضرر معتبر نیست. ولو مدارات بوده باشد. بله اگر سبع بود، از او میترسید ولکن سبع بعد معلوم شد که توجه کردید پاش بله شکسته، نمیتوانست بدود بیاد پیش من. مسح هم میکردم بر رجلین اشکالی نداشت. عیب ندارد روایت ابی ورد میگیرد. او تخاف من البرد، سبعی باشد که از آن بترسی ولو ترست بله، توجه کردید ترست مطابق با واقع نباشد، عیبی ندارد در این مواردی که برد هست سبع هست عامه هست، انسان بعد معلوم بشود که ضرری نداشت اگر مسح بر رجلین میکرد، آنجا نه حکم میشود که وضوء صحیح است، حکم به صحت وضوء در آن موارد که موضوع روایت ابی ورد تمام است، یا موضوع در ادله ی تقیه تمام است ولو تقیه ی مداراتی حکم به صحت میشود. این این فرمایش است.
مسألة 40« إذا أمكنت التقية بغسل الرجل فالأحوط تعينهوإن كان الأقوى جواز المسح على الحائل أيضاً »[3].
بعد ایشان مسئله ی دیگری را می فرمايد، این مسئله خیلی مهم است، ولکن تعجب این است که صاحب عروه این مسئله را ناقص ذکر کرده است در عروه و آن این است که اگر انسان وضوء ضرورتی گرفت یا وضوء تقیه ای گرفت، که نه ضرورت بود تقیه بود وضوء تقیه ای و ضرورتی را گرفت. نمازی را که این وضوء را بر او گرفته بود آن نماز را هم خواند. آیا این وضوء صحیح است و بعد اگر تقیه مرتفع بشود و ضرورت مرتفع بشود در وقت صلاة اخری مثلا فرض کنید که در چیزی که هست در بیابان بود صلاة ظهر و عصرش را که میخواست بخواند، آنجا بله، حرّی بود که بر رجلينش میترسید که بله، وا کند یا بردی بود که همون مورد روایت میترسید از رجلینش که رجلینش را دربیاورد و مسح کند بشره را از این میترسید، مسح علی الخفین کرد و نمازش را خواند. روز در بیابان بود، منتهی شب برگشت آمد به خونه اش، رسید یا به یه خونه ی کسی که میخواست مهمان بشود، آنجا دیگر سرد، سرما نیست گرم است بله آتش روشن کرده اند. میخواد نماز مغرب و عشا را بخواند. آن وضوئی که گرفته نقض نشده ناقض نیامده است، وضوء را که گرفته آخر وقت بود، چونکه گفتیم ذوي الاعذار را آخر وقت باید بگیرد، آخر وقت این وضوء را گرفت و تمام کرد آمد آنجا، با آن وضوئی که گرفته بود میتواند صلاة مغرب و عشا را با همون وضوء بخواند؟ ضرورت مرتفع شده دیگر تخاف من البرد نیست، یا تقیه مرتفع شده است دیگر خونه ی خودشه، با آن وضوء میتواند بخواند یا نه؟ مرحوم صاحب عروه به این جهت در مقام متعرض نشده است، این را ولو در بحث جواهر گفته است مطلبی را که از او استفاده میشود حکم این مقام که نه لازم نیست وضوء را اعاده کند، با همون وضوء بخواند، با آن وضوئی که مسح علی الخفین کرده است، با آن وضوء میتواند صلاة مغرب و عشاء را بخواند ولو رفع اضطرار شده است. والوجه فی ذلک این است درست توجه کنید، والوجه فی ذلک آن وضوئی که گرفت مسح علی الخفین بود، ظاهر ادله این است که در حال اضطرار همون وضوء است، شارع بدل قرار داده است بر وضوء اختیاری این وضوی اضطراری را. بدان جهت آن نمازی که با آن وضوء خوانده نماز صحیح است، لاصلاة الا بطهورٍ، طهارت هم موجود شده. منتهی بعضی ها گفته اند وضوئات اضطراریه مثل تیمم است. چه جوری که با تیمم میشود نماز خواند ولکن وقتی که مکلف وجدان ماء براش حاصل شد و متمکن از وضوء شد تیمم باطل میشود. جماعتی گفته اند وضوئات اضطراریه هم همين جور است، دائر مدار اضطرار است بقاء اینها و طهارت بودن اینها. وقتی که اضطرار مرتفع شد دیگر آن وضوء باقی نیست. آن طهارت باقی نیست. که عدم بقاء طهارت در باب تیمم به وجدان الماء. بدان جهت ملتزم شده اند که باید بر صلاة بعدی که رفع اضطرار شده است وضوء دیگری بگیرد. این فرمایشها، این فرمایش که اين جور فرمودهاند، به باب تیمم تنزیل کرده اند، این پیش ما درست نیست، پیش صاحب عروه هم درست نیست، در آن وضوء جبیره ای خواهد آمد؛ و الوجه فی ذلک این است که در ادله ی خود تیمم که صلاة مع التیمم مشروط است عند التمکن، در خود باب تیمم روایاتی وارد شده است که تیمم باقی میماند الا ان یحدث او یجد ماءً. مگر اینکه حدثی از او صادر بشود یا آب پیدا کند. که آب پیدا کرد تیمم باطل میشود. او در آنجا اين جوره. ولکن در ما نحن فیه ظاهر ادله این است، ظاهر ادله ای که بله، روایت ابی ورد بنا بر اینکه بر او عمل کردیم، ظاهرش عبارت از این است که در حالی که بله، از عدو اتقاء داری یا از برد میترسی، مسح علی الخفین مشروع در وضوء است، یعنی وضوئش، وضوء بالمسح علی الخفین میشود. هل فیهما رخصةٌ، یه جایی جا دارد این مسح علی الخفین که جای مسح علی الرجلین باشد، فرمود در این دو مورد دارد، خب وقتی که اين جور شد این میشه وضوء. ظاهر دلیل این است که این وضوء است. کسی خدشه کند که نه این روایت تمام نیست اینجا علی القاعدة باید تیمم بگیرد این وضوء تشریع نشده است آن یه مطلب دیگری است. درباب تقیه که قطعا تشریع شده است، و مفروض این است که در مسح علی الحائل عند الخوف من السبع و نحو ذلک هم تشریع است این میشه وضوء. ادله ای که میگوید لا ینقض الوضوء الا البول، و الغایة و الریح و الجنابة والنوم، مقتضاش این است که تامادامی که اینها نیامده اند این وضوء باقی میماند. برای اینکه لا ینقض الوضوء، طبیعی الوضوء است. وضوء، طبیعی الوضوء هرکجا محقق بشود، نقض نمیشود مگر اینکه یکی از نواقض بیاد و الا و هو علی وضوءٍ. وضوء دارد.
سؤال...؟ یا الله، لا ینقض الوضوء ، معناش این است که یصلی بوضوءٍ واحد الصلوات الواحدة مالم یحدث. مادامی که، و انه علی وضوءٍ دیگر و لا ینقض الیقین بالوضوء.
سؤال...؟ مثلا اینکه نمی رسید، جاده ی خلاف میروید، عرض میکنم کلام این است که اضطرار در جمیع الوقت گفتیم، فعلا، فعلا این جور فرض میکنیم. این اضطرار فی جمیع الوقت، در جمیع وقت ظهرین توجه کردید من مضطر بودم که مسح علی الخفین کردم. خیلی خب، این وضوء شد یا نشد؟ خب ادله ای که میگوید لا ینقض الوضوء الا الحدث یعنی این وضوء بدون حدث نقض نمیشود. ولا صلاة، نه ندارد صلاة ظهرین، این است که آقا لا صلاة الا بطهورٍ، که گفتیم ای بوضوءٍ یا بطهارةٍ. امام علیه السلام هم فرمود مردی که وضوء بگیرد، غسل الوجه و الیدین، و مسح الرأس و الرجلین را بکند که در ما نحن فیه مسح علی الخفین موضع اوست، که تعمیم داده شده است. این شخص یصلی صلوات را با همون وضوء ما لم یحدث مادامی که حدث، حدث را که بیان کردیم، روایات حاصله دلالت میکند مادامی که یکی از آن نواقص موجود نشده است طهارت باقی است. خود این معنا را مرحوم سید در وضوی جبیره ای فتوا میدهد. اینجا متعرض نشده است که جاش بود، و آن این است که شخصی دستش جبیره ای بود مسح علی الجبيرة کرده بود، یا سرش جبیره داشت رو آن جبیره مسح کرده بود، یا پاش جبیره داشت. توجه کردید روز همه اش همين جور بود بناست شب برود به مریض خانه تا جبیره را بردارد دکتر. رفت جبیره را شب برداشت. اما اینکه نمازش را با آن وضوی جبیره ای خوانده بود آن وضوئش باقیست. برگشت خونه، با آن وضوی جبیره ای میتواند نماز مغرب و عشاء را بخواند می فرمايد بله، عیب ندارد. خود عروه، صاحب عروه در وضوی جبیره ای ملاحظه بفرمایید فتوا میدهد. این عین مصداق این مسئله هست. از صغریات این مسئله هست. سؤال؟ آقای من از خودت نگو، روایت این بود آن وضوئی که شارع فرموده است، در آن وضوء هل رخصةٌ، در آن وضوء مسح در خفینش مثل اینکه آیا در آن وضوء رخصتی هست که مسح علی الجبيرة بشود؟ امام علیه السلام کما اینکه فرموده در مورد جبیره رخصت هست، هل در آن وضوء رخصة هست؟ فرمود بله، در موردی که موقع وضوء گرفتن از عدو اتقاء کنی. موقع وضوء گرفتن از عدو اتقا کنی یا موقع گرفتن از سرما بترسی که من هم همين جور بودم مفروض ما این است. مسح علی الخفین بکن. که خب کرده ام. این میشه وضوء. این تعیین نمیکند که وضوء چه چیز است؟ روایت ابی ورد می گوید که وضوء هرچه هست، در او مسح علی الخفینی که هست، مشروع است در این صورت جزء است. در این حالت اضطرار و آن روایتی که روايت حصر نواقض است. می گويد لا ینقض الوضوء. وضوء کجا محقق است تعیین نمیکند او، هرجا محقق شده. که روایت ابی ورد گفته به مسح علی الخفین محقق شده. بله، در این صورت لا ینقض الوضوء الا بالحدث. این یه مطلب مطلب روشنی است جای خدشه نیست و من هنا حکمنا که در این مواردی که هست وضوئش وضوی مشروع بود، وضوی اضطراری مشروع بود.
سؤال...؟ آقا، آقا اگر بنا بود فکر دائر مدار گفتن انسان باشد، خب انسان میگد، من اين جور میگم، فکر دائر مدار ظهور ادله و خطابات است. آن وضوئی که شارع او را تشریع کرده است به غَسل الوجه و الیدین و مسح الرأس و الرجلین که طهور است، سائل سؤال میکند که هل فیهما، هل فیه یعنی در مسح علی الخفین در این وضوء در موردی رخصتی هست؟ یعنی در آن وضوء طهور، که آن وضوء طهور با مسح علی الخفین بشود. درست یاد بگیر شیخنا، بدردد میخورد کیفیت استدلال. آن وضوئی که طهارت است به مسح علی الخفین میشود؟ امام علیه السلام می فرمايد بله میشود در این دو مورد. بدان جهت ادله ای که دلالت میکند، خود مرحوم سید هم بعد فتوا خواهد داد در وضوی جبیره ای که الوضوء جبیرةً رافعٌ. لا انه مبیحٌ . که فقط مبیح است که ایشان میگوید. پس در ما نحن فیه سؤال؟ صبرکنید دیگر که من تمام کنم وقت خیلی است بعد از مباحثه من خدمت مفروض همینه دیگر پس خوابیده بودید شیخنا خدا به شما طول عمر بدهد. من هم در مورد ضرورت مسح کرده ام. در مورد تقیه، اما با این چه نمازی می شود خواند؟ امام علیه السلام در آن روایت نفرموده. آن در آن روایت امام فرموده که در آن روایت امام فرموده که در این دو مورد وضوء میشود به مسح علی الخفین، بعد میگوییم مقتضای ادله ای که نواقض را حصر میکند، لا ینقض الوضوء الا البول و الغائط و الریح و الجنابة و النوم، و مکلف یصلی الصلواة بوضوءٍ واحد الا ان یحدث. این مقتضاش این است که مادامی که حدث صادر نشده است با این وضوء میتواند صلوات را اتیان کند.
علی هذا الاساس اینی را که گفتیم این جهتش جای کلام نیست. انما الکلام در حرفی که خیلی صاحب عروه بزرگش کرده است. ایشان می فرمايد که اگر وضوء تقیه ای را گرفت و وضوء را در حال خوف گرفت، ولکن قبل از اینکه داخل در صلاة بشود این تقیه زائل شد یا فرض بفرمایید بر اینکه آن ضرورت زائل شد. فرض بفرمایید بله در بیابان فرض بفرمایید در بیابان شخص مانده بود، دید که بله بیابان هم که بیابانی است که سرد است هوا خیلی سرد است، نماز هم که نخواند است، وضوء گرفت ترسید بر رجلینش که در بیاورد خشک بشود، سرما خیلی است، آب سرد است. بدان جهت در ما نحن فیه با پاهاش کار نداشته باش، بله روي خوف مسح کرد که نماز بخواند. فإذاً تصادفاً که اين جور بود وضوء را گرفت که نماز بخواند یه ماشینی رسید از راه، پیرمرد چکار میکنی این جا؟ مانده ام اینجا نمیتوانم، باید راه بروم، بیا سوار بشو. او را سوار کرد یه یه ربع ساعت رفت رساند به جای گرمی که هنوز هم آفتاب، توجه کردید مانده هنوز غروب نکرده، صلاة ظهرینش را نخوانده وضوئش را گرفته. ایشان فتوا میدهد در عروه که این وضوء صحیح است. این وضوء احتیاج به اعاده ندارد. نماز ظهر و عصر را که میخواهد بخواند با این وضوء میتواند بخواند. چرا؟ چونکه موقع این وضوء گرفتن تخاف من البرد بود یا چیزی که هست سبعی بود که از او میترسید. ولکن احتیاج به اعاده ندارد. قبل از صلاة هم اگر ضرورت مرتفع بشود این کافیست. اما ایشان می فرمايد اگر در اثناء وضوء، در اثناء وضوء، این قبل از صلاة و بعد از وضوء ضرورت مرتفع شد یه صورت را استثنا میکند. میگوید اگر وضوء تمام شد قبل از صلاة ضرورت مرتفع شد اگر بلّه در یدش هست که هنوز دستاش خشک نشده بود، توجه کردید، دستهاش خشک نشده بود ولو مسح بر خفین کرده ولکن دستهاش هنوز خشک نشده یا ریشش تری دارد آن ماشینه رسید، در این صورت میگوید که نه باید مسح علی الرجلین بکند با آن بلّه، در جایی که بلّه موجود بوده باشد، چونکه وضوء تمام نشده است، تا مادامی که بله هست وقت مسح بر رجلین، موضع مسح بر رجلین تمام نشده است. ضرورتی ندارد چونکه تقیه هم که مرتفع شده است یا عدو هم مرتفع شده است سبع هم که رفته است. تو ماشین آمده است برد همم که رفته است میتواند مسح کند بر رجلینش. باید یه صورت را استثناء میکند. پس اگر بعد الوضوء ضرورت مرتفع شد، بلّهاي داشته باشد بلّه ی وضوء که مسح علی الرجلین را تدارک کند تدارک میکند و الا وضوء صحیح است با آن وضوء برود نمازش را بخواند و اما رفع الاضطرار اگر در اثنا وضوء شد که هنوز رجلینش را مسح نکرده، ضرورت مرتفع شد، ماشین که رسید گفت بیا سوار بشو، هنوز مسح نکرده. خب در این صورت ایشان می فرمايد باید رجلینش را مسح کند دیگر، چونکه ضرورت ندارد تخاف من البَرد مرتفع شد، الان وضوء هم که تمام نشده، این وضوء مکلف است تمام بکند وضوی اختیاری، چونکه موضوع ضرورت نیست، یا موضوع تقیه نیست، آن عامه رفتند، تا این به مورد مسح برسد آنها سوار ماشین شدند رفتند آن عدو ها، نه باید مسح علی الرجلین بکند دیگر. بدان جهت می فرمايد اگر فرض کنید یه خورده طول کشید دستهاش خشک شد هنوز مسح علی الخفین نکرده ها، در اثناء وضوست، وضوء را باید از سر بگیرد تا مسح به بلّه کند چونکه وضوء را تمام نکرده، در اثناء وضوست. مثل آن کسی میشود که در اثناء وضوء طول کشید بلّه خشک شد که باید وضوء را از اول بگیرد اگر در صورتش بلّه نبوده باشد در لحیهاش. این عبارتی را که ایشان در عروه دارد بذارید از روی متنش بخوانم، میگوید بر اینکه، بله، اذا زال سبب المسوق للمسح علی الحائل من تقیةٍ او ضرورةٍ فان کانت بعد الوضو، فالاقوی عدم الوجوب اعادة. اعاده ی وضوء لازم نیست همون وضوء کافیست و ان کان قبل الصلاة، ولو قبل از صلاة هم باشد ها، صلاة خوانده باشد او به طریق اولی. نخوانده باشد بله وضوء را اعاده نمیخواهد. یك صورت را استثناء میکند. بله، میگوید که الا اذا کانت بلّة الید باقیةً، بعد از وضوء که وضوء تمام شده مسح علی الخفین کرده تمام شده ولکن بلّه ی وضوء در یدینش باقیست. فیجب اعادة المسح، اینجا مسح را اعاده میکند. چونکه بله، وقتش نگذشته وضوء فارق نشده از او، مسح علی الرجلینش مانده، ضرورتی هم که ندارد، ضرورت مرتفع شده است. در این صورت مسح علی، بله رجلین میکند، و ان کان انتفاء الضرورت فی اثنا الوضوء فالاقوی الاعاده، اقوی این است که باید اعاده کند اذا لم تبق البلّه. هنوز مسح رجلین نکرده موضوع اضطرار رفت باید مسح علی الرجلین بکند، بلّه باقیست با همون بلّه ی وضو، باقی نیست دوباره باید غَسل الوجه و الیدین بکند، به بله مسح کند. چونکه وضوء تمام نشده، مأمور است به این که وضوی اختیاری را تمام کند. این فرمایشی است که ایشان می فرمايد. گوش کنید. این فرمایش ایشان نسبت به تقیه صحیح است چونکه در تقیه امر اوسع است، لازم نیست که انسان مندوحه نداشته باشد خودش را هم میتواند به تقیه بیاندازد، گذشت ، بیان کردیم و تفصیلش هم میاد. که در تقیه اضطرار در جمیع الوقت معتبر نیست. ولو در بعض وقت برود، خودش را پیش عامه بوده باشد، آنجا عمل را میتواند اتیان کند، ولو موسع باشد. آنجا این فرمایشاتی که ایشان فرموده صحیح است. اگر وضوء را پیش عامه گرفت، پیش عامه بود، پیش آنها وضوء گرفت، مسح علی الخفین کرد، بعد آمد خونه ی خودش نماز بخواند، همون وضوئی که مسح علی الخفین کرده کافیست. بنا بر اینکه امر در تقیه موسّع هست و ادخال نفس در تقیه جایز است ولو مماشاتاً و آن عملی که علی نحو التقية اتیان می شود مجزی است. اگر این دلیل امر سومی تمام بشود که عملی مطلقا علی نحو التقية اتیان میکند از قبیل عبادت باشد مجزیست، با این وضوء میتواند نماز بخواند. اما در سایر ضرورات گفتیم اضطرار در جمیع الوقت شرط است. باید در تمام وقت مضطر بوده باشد. وقتی که در وسط بیابان مانده بود پیرمرد خیال میکرد که تا غروب اینجاست، از سرما هم میترسد باید مسح علی الخفین بکند، مسح علی الخفین کرد، وقتی که ماشین رسید این را برداشت بُرد، اضطرار قبل الخروج الوقت مرتفع شده است. کشف میشود موضوع وجوب الوضوء. بالمسح علی الخفین موجود نبود. چونکه موضوعش کما ذکرنا در دیروز اضطرار در تمام الوقت است. بدان جهت در این موارد نوشتهایم وفاقاً لجمعٍ من الفقهاء که اگر در این موارد اضطرار رفع بشود در بعض الوقت چه بعد الوضوء بشود چه بعد از صلاة بشود، نماز ظهر و عصرش را هم خوانده بود ماشین رسید، هنوز وقت باقیست ها، خیال میکرد دیگر تا غروب اینجا ماندنی است، گفت اقلا نمازمون را زودتر بخوانیم، خواند، بعد از خواندن نماز این ماشین رسید برد این را، که رسید در یك ساعت به غروب شمس باقی مانده، آن نماز و آن وضوء را باید اعاده کند. چرا؟ چونکه صلاة مشروط به طهارت است و طهارت هم، موضوعش تمکن از صرف الوجود، صرف وجود وضوء اختیاری است این شخص تمکن داشت در مجموع الوقت. چونکه مجموع داشت موضوع بدل اضطراری در حقش نبود. کشف میشود. بدان جهت آن عملی که اتیان کرده باطل است. سؤال؟ او باب تیمم است. سؤال؟ آخ آخ آخ، او در باب تیمم است که یأس لاحق است و اما در غیر تیمم که سایر الضرورات است دلیل نداریم روایت، سؤال؟ آقا جان خوف باید مستوعت تمام الوقت الصلاة بشود. این موضوع بدل اضطراری است. این موضوع وضوء اضطراری است و وقتی که قبل از اینکه وقت تمام بشود اضطرار مرتفع شد، موضوعش موجود نبود. بدان جهت است که از این کلام صاحب عروه، ظاهرش این است که ایشان اضطرار در بعض الوقت را موضوع برای جواز وضوی اضطراری میداند. آنکه دیروز تأسیس قاعده کردیم، گفتیم قاعده این است که اضطرار باید مستوعب بشود، هرجا بخواهیم بگیم اضطرار در بعض وقت کافیست در موضوع، احتیاج به دلیل خاص دارد، صاحب عروه در ما نحن فیه ملتزم شده است که اضطرار در بعض الوقت موضوع است. خب دلیل خاصش کو؟ دلیل خاصش توجه کردید شاید اطلاق عبارت ابی ورد است. که دارد بر اینکه هل فیهما رخصةٌ؟ یعنی موقعی که انسان وضوء میگیرد هروقت باشد، وضوء بگیرد در آن وضوء گرفتن در مسح علی الرجلین رخصتی هست؟ امام می فرمايد لا الا ان تخاف عدواً. ولو خوف از عدودر بعض وقت باشد. موقع وضوء گرفتن. یا بله، من بَرد، برد در بعض وقت بوده باشد. شاید وجهش این است که به اطلاق این روایت ایشان تمسک بکند. خب این میدانید، این روایت اطلاق ندارد. آن وقتی که انسان وضوء میگیرد عدوی باشد. کی باید وضوء بگیرد؟ آنجایی که عدو بوده باشد باید عدو در تمام وقت باشد. آن جایی که وضوء میگیرد تخاف من البرد بوده باشد باید برد در تمام الوقت باشد چونکه بدل اضطراری است. از آن بَرد بترسد که در تمام الوقت است. بدان جهت این روایات، این روایت و غیر روایتی که در مقام چیزی نیست که دلالت بکند به کفایت اضطرار فی بعض الوقت. آني که ایشان فرموده است در سایر الضرورات صحیح نیست و اما آني که در تقیه فرموده است صحیح است و الله سبحانه هو العالم.