« الثامن : أن يكون الوقت واسعاً للوضوء والصلاةبحيث لم يلزم من التوضُّؤ وقوع صلاته ولو ركعة منها خارج الوقت ، وإلا وجب التيمُّم إلا أن يكون التيمُّم أيضاً كذلك بأن يكون زمانه بقدر زمان الوضوء أو أكثر إذ حينئذ يتعيـَّن الوضوء ، ولو توضَّأ في الصورة الاُولى بطل إن كان قصده امتثال الأمر المتعلِّق به من حيثُ هذه الصلاة على نحو التقييد . نعم ، لو توضّأ لغاية اُخرى أو بقصد القربة صحَّ ، وكذا لو قصد ذلك الأمر بنحو الداعي لا التقييد ».[1]
كلام در اين مسأله بود كه سيّد فرمود در ضیق الوقت جايى كه مكلّف لصلاته بايد تيمم كند تا تمام الصّلاة را فى وقتها درك كند، در اين ضیق الوقت مكلّف وضوء گرفت، فرمود اگر وضوء لغاية اخرى باشد، كالكون على الطّهارة وضويش صحيح است، و بيان كرديم به اين كه امر به شئ نهى از ضدّ خاص نمىكند، و اين وضوء كه گرفته است، وضوء خودش عبادت است. از محدث مطلوب است. منتهى ضد با مأمور به است در ما نحن فيه، و امّا اگر براى همان صلاة وضوء بگيرد فرمود اگر على وجه التّقييد باشد باطل است و على وجه الدّاعى باشد صحيح است.
عرض مىكنم مىخواهيم اين مطلب را به طور تفصيل بيان كنيم و در تفصيلش اين جور عرض مىكنيم:
در باب اغسال مشهور ما بين العلماء اين است اين اغسالى كه داريم غسل الجنابة، غسل الحيض، غسل النّفاس، غسل الجمعه، غسل مس ميّت، و هكذا اين اغسال مستحبّه و واجبه اينها طبائع مختلفه هستند، ولو در يك جنس كه غسل است همه شريك هستند الاّ اینکه طبيعى الغسل انواعى دارد. يك نوعش غسل جنابت است. يك نوعش غسل حيض است. يك نوعش غسل نفاس است. يك نوعش غسل مسح ميّت است، و هكذا. اين مسلك در باب غسل عند المشهور اين جور است.
و امّا در باب الوضوء از بعضى علماء ظاهر مىشود همانطوری كه غسل يك طبيعت بود، انواعى دارد، وضوء هم يك طبيعت است و انواعى دارد، كه انسان وضوء مىگيرد للكون على الطّهارة، مثل غسل الجنابة. وضوء مىگيرد لدخول المساجد، چون كه افضل است. وضوء مىگيرد لقرائة القرآن، و هكذا. اين وضوئات مستحبى كه خوانديم ظاهر بعض كلمات اين است همانطور که غسل انواعى دارد وضوء هم انواعى دارد.
اگر كسى اين مسلك را قبول كرد، وقتى كه انسان در ضیق الوقت وضوء مىگيرد للكون على الطهارة، نوع آخر از وضوء را موجود كرده است. نوعى از وضوء را موجود كرده است كه نهى ندارد. ضد است با مأمور به و اشكالى هم ندارد به آن بيانى كه گفتيم.
جماعتى از علماء ما ظاهر كلماتشان اين است كه وضوء انواعى ندارد. وضوء بما آن كه خودش طهارت نيست. طهارت امر مسبب از وضوء است و آن وقتى اين طهارت به وضوء مترتّب مىشود و با وضوء گرفتن موجود مىشود كه انسان قصد غايت كند. وضوء مىگيرم براى نماز خواندن. اگر اين شخص قصد غايت را كرد آن وقت طهارت به او حاصل مىشود. اگر اين وضوء را گرفت براى نماز خواندن، قصد غايت كرد، طهارت آن وقت برايش حاصل مىشود. وضوء يك وضوء است، ولكن بما اين كه طهارت امر مسبب است، امرى است مسبب از وضويى كه قُصد به الغاية، غايت به او قصد شده است، به وضوء تنها مترتّب نمىشود طهارت. كسى بگويد وضوء مىگيرم قربة الى الله، متطهّر نمىشود. آن وضويش هم صحيح نيست، اشكال كردهاند گفتهاند وضوء استحباب نفسى ندارد. اين جماعت، اين طايفه اشكال كردهاند، گفتهاند بايد قصد غايت بكند، اين هم يك مسلكى است.
روى اين دو تا مسلك انسان در ضیق الوقت اگر قصد كند كه من وضوء به اين صلاتى كه وقتش ضیق شده است یعنی به خصوص اين صلاة الظّهر و العصر وضوء مىگيرم، غايتم فقط توضأ لهذه الصّلاة است. بنا بر اين كه بگوييم وضوء نوع دارد، كه مسك اول بود اين وضوء باطل است. چرا؟ چون كه امر ندارد. آن نوع از وضوء كه براى اين صلاة است امر ندارد. زیرا وظيفهاش تيمم است، چون اين داخل لم تجدوا ماءً است بايد تيمم كند براى اين نماز، پس وقتى كه قصد كرد من براى اين نماز وضوء مىگيرم، قصد كرده است نوعى از وضوء را اتيان كند كه آن نوع مشروع نيست، وقتى كه عبادت مشروع نشد، فتفسد فاسد مىشود، و هكذا بنا بر اين كه بگوييم طهارت آن وقت مترتّب مىشود كه قصد غايت بكند، بايد قصد كند غايت مشروعه را، قصد كند من وضوء مىگيرم براى اين صلاة كه غايت مشروعه است تا طهارت مترتّب بشود. بنا بر اين قول هم اگر شخصى بگويد من براى اين نماز وضوء مىگيرم، هيچ غايت ديگرى ندارم به حيثی كه اگر اين نماز نبود من وضوء براى چيز ديگرى نمىگيرم، پس قَصَد غايتى را كه غير مشروع است، وقتى كه قصد كرد غايت غير مشروع را طهارت حاصل نمىشود.
بدان جهت آنهايى كه در باب وضوء ملتزم شدهاند كه وضوء كالغسل انواعى دارد، به اين غايات تنوّع حاصل مىشود در وضوء يا ملتزم بشود كه وضوء وقتى كه لغاية مشروعة اتيان شد آن وقت طهارت به او مترتّب مىشود. صاحب اين دو تا قول در ما نحن فيه بايد ملتزم بشود بر اين كه اين وضوء باطل است، و امّا نه، اين وضوء مىگيرد كه پاك بشود، كون على الطّهارة داشته باشد، چون كه وقت نماز است. وقت نماز داعى شد. اين را دعوت كرد، به خيال انداخت كه وضوء بگيرد، امّا موقع وضوء گرفتن قصدش كون على الطّهارة است، در اين صورت وضويش صحيح مىشود. چرا؟ چون كه تقیید نکرده است که نوع خاصّى از وضوء که وضوء للصّلاة است را مىگيرم، تقييد نكرده است، وضوء لغاية خاصّه كه صلاة است این هم که نیست، غايت مشروعه را قصد كرده است كه كون على الطّهارة است، منتهى داعی اش بر اين كه چرا متطّهر بشوى، چون كه وقت نماز است، وقت نماز دعوت كرده است اين را داعى شده است، عيبى ندارد، وقت نماز خواندن داعى شده است كه وضوء را للكون على الطهارة بگيرد، وقتى كه للكون على الطهارة گرفت، كون على الطهارة هم كه محبوب شارع است، وقتى كه غرضى كه محبوب شارع است او را قصد كرد، وضوء محبوب مىشود بنا بر وجه اوّل تنوّع، و بنا بر وجه ثانى غايت محبوب شد طهارت مترتّب مىشود.
بعضىها در آن جايى كه گفتهاند وضوء لغاية مشروعه شد طهارت حاصل مىشود، اشكال فرمودهاند، گفتهاند اين امر صلاتى داعى هم بشود باز وضويش باطل است، وضوء را للكون على الطهارة مىگيرد، ولكن داعی اش اتيان اين امر به صلاة است، چون كه وقت صلاة بود امر دارد، اين داعى مىشود كه وضوء بگيرد للكون على الطهارة، اينها اشكال كردهاند، از آن جماعت يكى هم اين مرحوم آيت الله بروجردى[2] قدس الله سرّه است، اين سرّش اين است كه از قصد قربت اشكال كردهاند، گفتهاند قصد قربت اين است كه عمل به داعيّت امر شارع اتيان بشود، و در ما نحن فيه مكلّف مىداند كه شارع امر ندارد به وضوء للصلاة، بدان جهت اگر ولو صلاة هم داعویت داشته باشد به اتيان وضوء للكون على الطّهارة اين قصد قربت ندارد، غايت مشروعه را اتيان كرده است با وضوء لغاية مشروعه ولكن قصد قربت ندارد، اين جور فرمودهاند، ولكن بيان خواهيم كرد كه نه اگر داعى شد قصد قربت پيدا مىشود، چون كه اين فرض متصوّر مىشود از كسى كه جاهل به ضیق الوقت است، جاهل است به ضیق الوقت، نمىداند وقت اینجور مضیق است، كه در غسل كردن در حمّام خيلى اتّفاق مىافتد، نمىداند كه الان آفتاب مىزند و نماز صبح نخوانده است، خيال مىكند وقت وسيع است، در ما نحن فيه غسل مىكند للكون على الطهارة، به اين غايت، داعی اش هم نماز خواندن است، اين داعى محبوبيت دارد، چون كه تشريع نمىكند، خيال مىكند كه امر دارد شارع به نماز لذا دعوت مىكند به فعل، اين عبوديّت است، اين كه زعم امر شارع به فعلى دعوت كند مكلّف را به اتيان آن فعل، اين عبوديّت است، بدان جهت على نحو داعى بوده باشد كه داعى آن وقتى مىشود كه اعتقاد كند سعه وقت را، يا اقلاً جاهل به مسأله بوده باشد كه وظيفهاش در اين صورت تيمم است، خيال مىكند كه امر شارع اين است، اين جور اگر بوده باشد، به قصد امر شارع كه زعم دارد امر شارع را اتيان بكند، عمل را هم لغاية الاخرى اتيان بكند كه آن غايت غايت مشروع است، عمل صحيح مىشود، ولكن اين دو تا مسلك بود.
و امّا اين مطالبى كه عرض كردم مبتنى بر اين دو تا مسلک بود كه وضوء انواعى داشته باشد يا غاياتى داشته باشد كه ترتّب طهارت بر وضوء موقوف به قصد آن غايت مشروعه بشود، كه غايت مشروعه را اگر قصد كرد طهارت حاصل مىشود، اما در ما نحن فيه در باب وضوء مسلك ثالثى هست كه اخترنا آن مسلك را و بينّا که هو الصّحيح، و آن مسلك اين است كه خود وضوء طهارت است، نه اين كه طهارت امرى است مسبّب از وضوء، خود وضوء طهارت است، شخصى كه محدث به حدث الاصغر است، وضوء بگيرد به قصد قربت اين مىشود طهارت، وضوء و تيمم و غسل همهشان طهارت هستند، منتهى يكى از محدث بالاصغر عند كونه واجداً للماء، يكى طهارت است از محدث به حدث اكبر و اصغر عند فقد الماء، غسل هم طهارت است از آن كسى كه محدث بالاكبر بوده باشد، منتهى در اين طهارت كه وضوء اتيان مىكند چون كه عبادت است بايد قصد قربت داشته باشد، بدان جهت گفتيم در روايت امام علیه السلام در آن روايت صحيحه فرمود: فاذا تيمم فقد فعلى احد الطّهورين[3]، طهور به معناى طهارت است، چون كه فعل است، احد الطّهورين، عين قابل فعل نيست، فعلى احد الطّهورين يعنى احدی الطّهارتین، امام علیه السلام طهارت را به خود تيمم حمل فرمود كه فرمود تيمم در مقابل وضوء يكى از طهارتين است، و در روايات هم همين جور بود كه اينها مىگفتند كه وضوء قابل بقاء نيست، وضوء گرفت و دستهايش خشك شد و تمام شد، آنى كه قابل بقاء است طهارت مسبب است، گفتيم اين جور نيست، در خود روايات مباركات در صحيحه بود كه فانّه على وضوءٍ حتّى يستيقن انّه قد احدث، خود آن وضوء اعتبار بقاء شده است، تا مادامى كه حدثى صادر نشده است آن وضوء باقى است، بدان جهت لا ينقض الوضوء الا البول و الغائط و الرّيح، يعنى وضوء استمرار دارد، به اين روايات و غيرها بيّنا بما لعلّه لا مزيد علیه كه خود وضوء طهارت است، خود غسل طهارت است، خود تيمم طهارت است، اين يك مسلك را سابقا گفته بوديم، يك چيزى هم به آن مسلك سابقى الان اضافه مىكنيم، و آن اين است كه وضوء امر عبادى است، اينکه وضوء انواعى دارد يا ندارد، اين بايد از ادلّه استفاده بشود، در غسل يك رواتى هست كه از او استفاده كردهاند در آن صحيحه زراره [4]دارد اذا اجتمع علیک حقوق فيجزيك غسل واحد، وقتى كه بر گردن تو اغسال جمع شد يك غسل كافى است كه همان تداخل در اغسال مىگويند، روز جمعه هم یک غسل جنابت مىكند هم عوض از غسل جمعه و هم غسل جنابت، يا مثلاً مسح ميّت هم كرده است یک غسل بکند کافی است، اين اذا اجتمع عليك حقوق، حقوق یعنی اغسال، پس اين جور استفاده كردهاند كه اغسال حقايق است، هر كدام يك حقيقت است، خوب ما آن را مىگذاريم كنار، آن بحثش را در باب اغسال انشاء الله زنده مانديم خواهيم كرد كه اين استظهار درست است يا درست نيست، ولكن در باب وضوء بايد دليل داشته باشيم كه از او استفاده كنيم كه وضوء انواعى هست، اين كه وضوء طهارت نيست و اذا قصد به غايةٌ مشروعة طهارت موجود مىشود، اين را سابقا باطل كرديم كه مسلك ثانى بود که بيان كردم، امّا مسلك اول كه وضوء حقايقى هست و انواعى هست تحت يك طبيعت داخل هستند اين انواع كدخول الاغسال تحت طبيعت الغسل اين بايد روايت داشته باشد تا ما ملتزم بشويم، ولی ما اين جور چيزى نداريم، ما در باب وضوء نداريم كه وضوء انواعى هست، بلكه دليل بر خلاف داريم، دليل بر خلاف اين است كه امام علیه السلام فرموده است هر وقت تو وضوء بگيرى و هر جايى وضوء بگيرى وضوء اين است كه تغسل وجهك و يديك و تمسح رأسك و رجليك، وضوء يك حقيقت دارد، منتهى وضوء عنوان قصدى است، به هر غايتى بخواهى وضوء بگيرى وضوء عبارت است ان تغسل وجهك و يديك و تمسح رأسك و رجليك در صحيحه داود بن فرقد [5]امام علیه السلام اين جور حدّ وضوء را بيان فرمود:
در باب 15 از ابواب الوضوء در ، روايت 1 بود، «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ أَبِي دَاوُدَ »- ابى داود كه همان مسترق است، صحيح است، «جَمِيعاً عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ أَبِي كَانَ يَقُولُ إِنَّ لِلْوُضُوءِ حَدّاً» ، وضوء به هر داعى بگيرى بخواهى قرآن بخوانى، بخواهى داخل مساجد بشوى، بخواهى نماز بخوانى، يك حدّى دارد وضوء، «مَنْ تَعَدَّاهُ لَمْ يُؤْجَرْ»- ، تا اين كه پرسيده شد «وَ كَانَ أَبِي يَقُولُ إِنَّمَا يَتَلَدَّدُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ وَ مَا حَدُّهُ قَالَ تَغْسِلُ وَجْهَكَ وَ يَدَيْكَ- وَ تَمْسَحُ رَأْسَكَ وَ رِجْلَيْكَ»، اين حدّ الوضوء است، بدان جهت در ما نحن فيه قصد غايات به جهت تصحیح قصد تقرّب است، چون كه اين وضوء بايد به نحو عبادت واقع بشود، قصد غايات به جهت اين است كه اين قصد قربت درست بشود، چون كه صلاة محبوب خدا است، قرائت قرآن محبوب خدا است، طواف كردن محبوب خدا است، مشروط بر وضوء هست، اين غايات را قصد كردن به جهت این است که قصد تقرّب حاصل بشود، بدان جهت در ما نحن فيه انسان وقتى كه وضوء مىگيرد قصدش اين است كه من وضوء مىگيرم چون كه وضوء گرفتن محدث محبوب خدا است، گفتيم اين وضويش صحيح است، حدّ وضوء را هم که اتيان كرده است، غسل وجهه و يديه و مسح رأسه و رجليه با قصد تقرّب، انّ الله يحبّ المتطهّرين أی المتوضئین بعد از اين كه گفتيم وضوء خودش طهارت است از كسى كه محدث به حدث اصغر است، بناءً على هذا تقييد غير معقول است، تقييد آن وقتى مىشود كه نوع كند وضوء را، انسان بگويد آن نوع مشروع نيست، حدّ الوضوء كه غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين است در ضیق الوقت از كسى كه محدث است استحباب نفسى دارد، انّ الله يحبّ المتطهّرين، امر دارد صلاة را با تيمم در وقت بخواند، ولكن امر به شئ مقتضى نهى از ضدّ خاص نيست، اين اتيان وضوء ملازم است با ترك صلاة فى وقتها مع التّيمم، متلازمين كه گفتيم در باب امر به شئ گفتهاند كه متلازمين كه لازم نيست در حكم متحد بشوند، مختلف مىشوند، امر ترتّبى پيدا مىكنند، چون كه ترك ضد كه مقدمه ضد آخر نيست، امر ترتّبى پيدا مىكنند، بدان جهت شارع مىگويد كه صلاة را در وقت بخوان با تيمم كه وقت را درك كنى، اگر اين امر را مخالفت كردى وضوء بگير، مرخّص هستى در وضوء گرفتن، هيچ منافاتى ندارد، بدان جهت اين شخص هم كه محدث بالاصغر است در ضیق الوقت بايد وضويى تحويل بدهد كه قصد قربت داشته باشد، اگر بداند وقت ضیق است، براى صلاة در وقت بايد تيمم بكند، و مىداند بر اين كه وظيفه هم تيمم كردن است، بايد با تيمم بخواند، اين شخص اگر بگويد كه من براى اين نمازى كه بايد تيمم بكنم الان براى اين نماز وضوء مىگيرم، براى اين نماز نه براى چيز ديگر، اگر اين را بگويد وضويش باطل است، چرا؟ چون كه قصد قربت ندارد، بايد غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرّجلين با قصد قربت بشود، مىگويد نه من براى اين نماز هيچ قصدى ندارم هیچ تقرّبى ندارم الاّ نماز خواندن، اين اگر باشد مىداند وظيفه تيمم است، اين نماز را بايد با تيمم بخواند و نبايد اين نماز را با وضوء بخواند، اگر اين جور بوده باشد كه به نحوى كه اگر اين نماز نباشد وضوء اصلاً نمىگيرم براى خدا اين قصد قربت ندارد، عملش باطل است لفقد قصد قربت، و امّا نه اگر خيال مىكند وقت سعه دارد يا جاهل به حكم شرعى است، خيال مىكند وظيفه شرعى وضوء گرفتن است، غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين را كرده است، اين را اتيان كرده است با قصد قربت، وضوء صحيح مىشود.
سؤال...؟ براى آن رتبه نازله نمىگويد، مىگويد براى آن رتبه اولى من نماز مىخوانم كه به قصد قربت خلل برسد، اگر اين را بگويد كه بله من غسل مىكنم كه ولو تأخير انداختن نماز معصيت است، ولكن بعد يك ركعت از وقت مىماند او را اتيان كنم ولو بعد العصيان آن باز قصد قربت است، كلام اين است.
پس ادعا اين است وضوء حقيقت حقايق متعدده بشود بايد از روايات و از ادلّه استفاده بشود و اینکه ترتّب طهارت در وضوء در صورتى است كه به قصد غايت مشروعه اتيان بشود، بايد از روايات استفاده بشود، و قد استفدنا سابقا من الرّوايات المباركة انّ غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين نفسه من المحدث الاصغر اذا اتی به متقرّباً بنفسه طهارةٌ نه اين كه طهارت مترتّب مىشود، و كما اين كه از رواياتى كه در تحدید الوضوء وارد شده است مثل اين صحيحه، استفاده كرديم استفدنا كه انّ الوضوء حقيقةٌ واحده باىّ غاية اُتِی و باىّ امر، امر استحبابى باشد يا وجوبى باشد وجوب غيرى بشود يا كسى وجوب غيرى را هم منكر بشود، او وضويش صحيح است، بدان جهت مىگويد كه كسى در آن حمّامها كه محل ابتلاء هم سابقا خيلى مىشد در اين حمامهاى عمومى، مىگويد كه خوب از غير نماز گذشتيم، اقلاً غسلمان را بكنيم الان، ما غسل را اتيان مىكنيم كه ديگر جنابت نداشته باشيم، او قصد قربت كرده است، غسلش صحيح است، اين كه مىگويند در ضیق الوقت وضوء و غسل اينها باطل هستند اين حرف درستى نيست، در وضوء كه اصلاً درست نيست حقيقت واحده است، و در غسل جنابت هم انشاء الله مىرسيم و بيان مىكنيم چرا درست نيست، هذا كلّه فى هذه المسأله.
مسألة21: « في صورة كون استعمال الماء مضراً لو صبَّ الماء على ذلك المحل الذي يتضرَّر به ووقع في الضرر ثمَّ توضّأ صحَّ إذا لم يكن الوضوء موجباً لزيادته ، لكنـَّه عصى بفعله الأول ».[6]
بعد مىرسيم به مسأله دیگر، مرحوم سيد مىفرمايد كسى كه بنا بود وضوء بر او ضرر داشته باشد گفتيم در حال ضرر وضوء بگيرد وضويش محكوم به بطلان است، مع العلم بر اين كه مريض است اين وضوء گرفتن بر او القاء النّفس فى التّهلكة است يا ضررى مىرساند كه از قبيل جنايت است با اين وضوء گرفتن، گفتيم وضوء باطل است ديگر، ايشان مىفرمايد اين شخص اول اگر آب زد به صورتش، آنهايى كه در تيمم وسواس هستند و دلشان نمىآيد بر اين كه تيمم بكنند در اين موارد آنها اين كار را مىكنند، اول آن آب مىزند به صورتش و به دستهايش لا بقصد الوضوء، خوب اگر ضرر هست در آب مصرف كردن اين ضرر موجود شد ديگر، صورتش را آب زد، دستهايش را هم كه خيس كرد، بعد از اين شروع مىكند به وضوء گرفتن، دوباره يك مشت آب برمىدارد اللهمّ صلّ على محمد و آل محمد شروع مىكند به وضوء گرفتن، دست راست و چپش را، مىفرمايد اين وضوء صحيح است در صورتى كه موجب زيادتى مرض نشود، چون كه آن آبى كه اول ريخت خيلى بود، كارش را كرد، اين دومى آب مختصرى است، مسلك سيد اين است كه آب مختصر هم نمىخواهد، چون كه ايشان غسل بقاءيى را كافى مىداند، با همان تَرى صورت به قصد وضوء دست را بكشد كافى است، چون كه غسل بقاءيى را مىگويد عيبى ندارد، بنا بر مسلكنا كه غسل بايد حدوثى بشود بايد يك مقدار آب بردارد كه به صورت ثانياً به قصد وضوء بزند كه غسله ثانيه بشود، غسله ثانيه به قصد وضوء بشود، در اين صورت وضويش صحيح است، همين جور است، وقتى كه ضرر نداشته باشد غسله ثانيه غسله صحيح است، ولو عصی با آن اضرار بالنّفس، منتهى ما هم گفتيم سابقا اگر اين اضرار بالنّفس مثل القاء فى النّفس تهلكه باشد يا جنايت بر نفس حساب بشود، آنها حرام است، ولكن دكتر گفته است كه تو وضوء نگير، تيمم بكن، تو اگر وضوء بگيرى سردردت ادامه پيدا مىكند، خوب اینجا وضوء بگيرد ما گفتيم اشكالى ندارد، عيبى ندارد، چون كه كه اين ضرر حرمتى ندارد، در ما نحن فيه اين اضرار بالنّفسى كه از قبيل جنايت نيست يك روز سردرد مىگيرد خوب سردردش ادامه پيدا مىكند، بكند، چه مىشود؟ بنا بر اين كه ضرر حرام بوده باشد، اضرار بالنّفس حرام بوده باشد اولى حرام است، و امّا اگر آن اضرار بالنّفسى بوده باشد كه دليلى بر حرمتش نيست كما اين كه نيست، آن عيبى ندارد، اوّلیش هم حلال بود، منتهى اين وضويش صحيح است، وضوء اضرارى امر نداشت، بعد از اين كه به خودش ضرر زد، ضرر را به صبّ الماء كرد، ثانياً كه وضوء مىگيرد وضوء اضرارى نيست، امر دارد و اشكال ندارد، ترخيص در تطبيق دارد و هيچ اشكالى هم ندارد كما ذكرنا.
« التاسع : المباشرة في أفعال الوضوءفي حال الاختيار فلو باشرها الغير أو أعانه في الغسل أو المسح بطل ، وأمّا المقدِّمات للأفعال فهي أقسام ، أحدها : المقدِّمات البعيدة كإتيان الماء أو تسخينه أو نحو ذلك ، وهذه لا مانع من تصدِّي الغير لها ، الثاني : المقدِّمات القريبة مثل صبِّ الماء في كفِّه ، وفي هذه يكره مباشرة الغير ، الثالث : مثل صبِّ الماء على أعضائه مع كونه هو المباشر لإجرائه وغسل أعضائه ، وفي هذه الصورة وإن كان لا يخلو تصدي الغير عن إشكال إلا أنَّ الظاهر صحَّته فينحصر البطلان فيما لو باشر الغير غسله أو أعانه على المباشرة بأن يكون الإجراء والغسل منهما معاً »[7]
بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف در شرطى وارد مىشود از شرايط الوضوء، و آن شرط عبارت از اين است كه كسى كه وضوء مىگيرد بايد بالمباشره وضوء بگيرد، مثلاً خادمش را شخص صدا كرده است كه بيا صورت مرا تو بشور، من قصد وضوء مىكنم، بيا صورتم را تو بشور، دستهايم را تو بشور، حال اختيار است، اين هم يك چيزى است كه مىگويد فعل را بالمباشره موجود نكند، اگر اين شخص خادم آب ريخت و دستش را كشيد، يا دست اين را برداشت كشيد، دست اين را نمىشود در كسى كه مريض و اينها نيست وضوء گرفت، غسل الوجه شد، غسل يدين شد، مسح الرّأس و الرّجلين شد، اين وضوء محكوم به بطلان است، ولو با دستهاى خودش مسح كند، فقط صورتش را گفت تو بيا بشور، بعد دستهايش را خودش شست، اين وضوء محكوم به بطلان است، وضوء كه اولش غسل الوجه است، بعد غسل اليدين ثمّ مسح الرّأس و الرّجلين، اين وضوء بايد بالمباشره از انسان صادر بشود، دليلش چيست؟
دليلش اين جور است كه اگر يادتان بوده باشد اين جور گفتيم، گفتيم اگر خطاب متوجّه به مكلّفى شد، خداوند متعال فرمود: «اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهكم» ظاهر امر به فعل كه متوجّه به شخصى هست این است كه فعل را و متعلّق الامر را بايد بالمباشره موجود بكند، اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهكم يعنى هر كسى صورت خودش را بشوید، هر كس دست خودش را بشوید، اما اين صورت او را، او صورت اين را، اين دست او را، او دست اين را اين متفاهم عرفى نيست، اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهكم خادم، غير خادم، زن، مرد همه مكلّف هستند اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهكم يعنى هر كسى صورت خودش را بايد بشوید، خصوصاً در جايى كه امر متوجّه الى جميع المكلّفين است و امر جميع به فعلى است كه تكرار مىشود از كلّ مكلّفين، از هر مكلّفى خواسته مىشود معنايش اين است كه هر كس صورت خودش را بشوید.
بله در بعضى افعال در اين صحيحه مباركه داود بن فرقد بود كه حدّ الوضوء تغسل وجهك و يديك، و تمسح رأسك و رجليك يعنى خودت اين كار را بكن، ظاهرش اين است، و لكن بعضى افعالى هست كه امر به آنها اين ظهور را ندارد، كه فعل را بالمباشره اتيان بكن، آنجا افعالى هست كه آنها اسناد داده مىشود به غير المباشر هم ولو بالتّسبيب، مثل اين كه مىگويند حاتم طائی هر روز چهل شتر قربانى مىكرد، يا چهل شتر نحر مىكرد، خودش كه نحر نمىكرد، حاتم طائی كه خودش با دست خودش بالمباشره نحر نمىكرد، اين كه مىگويند من بنی مسجداً بنی الله له بيةً فى الجنّة، من بنی مسجداً نه اين كه خودش بنّايى كند، ربّما آن بنّا اصلاً اهل بهشت نيست، نماز هم نمىخواند، به دنبال پول آمده است كار مىكند، بنا مال آن كسى است كه بنا به او نسبت داده مىشود، من بنی بيةً بنی الله له بيةً فى الجنّه، شما فرض كنيد رفتيد آرايشگاه و گفتيد زمستان است، سر را امسال بتراشيم، مىگويند براى موها مفيد است، وقتى كه درآمديد رفيقتان مىگويد سرت را چرا تراشيدى، شما كه نتراشيديد، مىداند هم كه آرايشگاه رفته بودی، اما اين اسناد داده مىشود، و من هنا گفتيم در افعال الحج انسان كه مىخواهد در افعال منی ذبح كند هدی را يا حلق كند رأسش را يا تقصير كند، خودش كه لازم نيست مباشرت كند، بدان جهت خودش هم قصّابى بلد است، خوب گوسفند سر مىبرد، نه لازم نيست خودش ببرد، چون كه اين شخصى كه مىگويد خداوندا من به جهت امتثال تو با دست اين قصّاب خدا نشناس اين گوسفند را ذبح مىكنم، اين خودش كافى است، ولو آن خدا نشناس باشد يا كسى باشد كه مثل خدا نشناس است، ولكن اسم خدا را گفته است، كلام اين است، خدا نشناس طاعتی نه اين كه اصلاً حقيقةً قائل به خدا نشود و الا آنجا ذكر خدا معنا پيدا نمىكند، قصد ندارد، بدان جهت در منی همان حلقى كه متعارف است به غير المباشر نسبت مىدهند، شارع او را خواسته است.
على هذا الاساس آن افعال، افعالى است كه اسنادش به غير المباشر عرفاً صحيح است، نه آنها را نمىگوييم، مثل بناء مسجد، حلق، ذبح و امثال ذلک، ولكن در آن مواردى كه اسناد مثل اكل و شرب است و اينها، در اينها مىگوييم مباشرت است.
اینجا يك اشكالى شده است، و آن اشكال اين است كه غَسل مثل حلق و ذبح است، چون كه غسل در دو مورد متعلّق تكليف است، يكى در وضوء و غسل و اينها، يكى هم غسل از خبث، لباسش را بشوید، بدنش را پاك كند، غسل است ديگر، در آنجا كه مىگويد اغسل ثوبك من ابوال ما لا يؤكل لحمه انسان بايد خودش بشوید؟ كسى ديگر شست كافى نيست؟ بلااشكال كافى است، خودش لازم نيست بشوید و بدنش را تطهير كند، پس غسل اگر مثل ذبح است، در وضوء هم همين جور است، فاغسلوا وجوهمكم، غسل همان غسل است، منتهى در غسل وضوء قصد قربت مىخواهد، در غسل الثّوب نمىخواهد، و اگر مثل اكل است، در غسل الثّياب هم بايد انسان خودش بشوید، بدان جهت در ما نحن فيه اين اشكالى شده است كه غسل از افعالى است كه اسناد داده مىشود به شخص بالتّسبيب، بدان جهت مقتضاى اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهكم انسان به خادمش مىگويد بيا من مىخواهم نماز بخوانم، بيا صورت مرا بشور، امر مىكند، كما اين كه مىگويد اين ثوب مرا بشور، و قصد قربت هم مىكند به قصد وضوء اين شخص صورتم را بشوید، چه فرق شد آنجا و اینجا؟ فرقش چيست و فارقش چيست، انشاء الله فردا.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص233.
[2] الأقوى هو البطلان و إن كان بنحو الداعي. (البروجردي)؛ سيد محمد کاظم يزدی، عروة الوثقی (المحشی)، (قم دفتر انتشارات اسلامی، چ1، 1409ق)ج1، ص400.
[3] عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ فَتَيَمَّمَ بِالصَّعِيدِ وَ صَلَّى ثُمَّ وَجَدَ الْمَاءَ فَقَالَ لَا يُعِيدُ إِنَّ رَبَّ الْمَاءِ هُوَ رَبُّ الصَّعِيدِ فَقَدْ فَعَلَ أَحَدَ الطَّهُورَيْنِ؛ محمد بن الحسن طوسی، تهذيب الاحکام، ( تهران، دار الکتب الاسلامية، چ4، ت 1407ق)، ج1 ص197.
[4] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: إِذَا اغْتَسَلْتَ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ أَجْزَأَكَ- غُسْلُكَ ذَلِكَ لِلْجَنَابَةِ وَ الْحِجَامَةِ وَ عَرَفَةَ وَ النَّحْرِ وَ الْحَلْقِ وَ الذَّبْحِ وَ الزِّيَارَةِ- فَإِذَا اجْتَمَعَتْ عَلَيْكَ حُقُوقٌ أَجْزَأَهَا عَنْكَ غُسْلٌ وَاحِدٌ- قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ كَذَلِكَ الْمَرْأَةُ يُجْزِيهَا غُسْلٌ وَاحِدٌ- لِجَنَابَتِهَا وَ إِحْرَامِهَا وَ جُمُعَتِهَا- وَ غُسْلِهَا مِنْ حَيْضِهَا وَ عِيدِهَا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص.339-340.
[5] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ أَبِي دَاوُدَ جَمِيعاً عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ أَبِي كَانَ يَقُولُ إِنَّ لِلْوُضُوءِ حَدّاً مَنْ تَعَدَّاهُ لَمْ يُؤْجَرْ- وَ كَانَ أَبِي يَقُولُ إِنَّمَا يَتَلَدَّدُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ وَ مَا حَدُّهُ- قَالَ تَغْسِلُ وَجْهَكَ وَ يَدَيْكَ- وَ تَمْسَحُ رَأْسَكَ وَ رِجْلَيْكَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص387.
[6] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص233-234.
[7] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص234.