درس ششصد و بیست و پنجم

شرائط وضوء

« التاسع : المباشرة في أفعال الوضوء‌في حال الاختيار فلو باشرها الغير أو أعانه في الغسل أو المسح بطل ، وأمّا المقدِّمات للأفعال فهي أقسام ، أحدها : المقدِّمات البعيدة كإتيان الماء أو تسخينه أو نحو ذلك ، وهذه لا مانع من تصدِّي الغير لها ، الثاني : المقدِّمات القريبة مثل صبِّ الماء في كفِّه ، وفي هذه يكره مباشرة الغير ، الثالث : مثل صبِّ الماء على أعضائه مع كونه هو المباشر لإجرائه وغسل أعضائه ، وفي هذه الصورة وإن كان لا يخلو تصدي الغير عن إشكال إلا أنَّ الظاهر صحَّته فينحصر البطلان فيما لو باشر الغير غسله أو أعانه على المباشرة بأن يكون الإجراء والغسل منهما معاً »[1]

ادامه بحث در ادله شرط نهم

كلام در اين فرمايش بود كه صاحب العروة قدس الله نفسه الشّريف در عروه ذكر فرمود، فرمود بر اين كه در صحّة الوضوء دخيل است مباشرت مكلّف به غسل وجهش و يدينش و مسح الرّأس و الرّجلينش، و كانّ اين حكم از مسلّمات ما بين اصحابنا است، حكايت نشده است مخالفت از كسى حتّى نقل نشده است و جمعى دعواى اجماع كرده‏اند، بما اين كه در ما نحن فيه مدرك الاتّفاق يا معلوم است، يا محتمل است، در ما نحن فيه اجماع مدركى مى‏شود و نمى‏شود به اين اجماع تمسّك كرد، آنهايى كه اين شرط را كرده‏اند اگر قطعى و اطمينانى نبوده باشد كه وجه اتّفاقشان آن ما نذکر است، لااقلّ محتمل است. بدان جهت بايد آن امورى را كه ذكر مى‏شود در مقام و منشأ اتّفاق آنها هستند اطميناناً او احتمالاً آنها بحث بشوند كه تمام هستند يا ناتمام، فرض كرديم كه عمده در مقام دو تا وجه است:

بررسی دليل نخست مسأله و اشکال آن

 وجه اول آن بود كه ديروز عرض كرديم. وقتى كه فعلى را شارع از مكلّفى مى‏خواهد و تكليف متوجّه به مكلّف مى‏شود، مطلوب از آن مكلّف اگر در خارج قرينه‏اى بر خلاف نبوده باشد، مطلوب از مكلّف فعل خود آن مكلّف است. هر شخص آنى را كه قدرت دارد فعل خودش است و فعل او را از مكلّف شارع طلب مى‏كند، و واجب مى‏كند. منتهى عرض كرديم بعض افعال است كه به انسان نسبت داده مى‏شوند ولكن آن وقت گفته مى‏شود كه اين فعل از اين انسان صادر شده است كه مباشرت داشته باشد. مثل اَكَل و شَرَب و قام و قعد، در صورتى كه مكلّف مباشرت كند در ازدراد طعام و شراب، يا در قيام قعود آن وقت مى‏گويند فلانٌ قعد و قام، و قيام و قعود شخصى را به من نسبت نمى‏دهند كه به من بگويند قام و قعد و حال آن كه من قام قعد ندارم، شخص ديگر است، بدان جهت در اين موارد فعل فعل خارجى است، و ظاهر فعل اين است كه بالمباشرة صادر بشود. يعنى فعل بايد فعل شخص بشود. او را مى‏خواهد شارع، و اين نمى‏شود به اين كه بالمباشرة موجود بشود. بعضى افعال است عرفاً كه آنها به غير مباشر هم اسناد داده مى‏شوند. در صورتى كه فعلى را كسى مى‏كند، آجر را كسى ديگر مى‏برد و بنا مى‏كند و روى هم مى‏گذارد و مى‏چسباند، تا بنا بشود، مع ذلک كه بنا از او صادر مى‏شود و آن كسى كه تسبيب كرده است و آن عمله را گرفته است، بنّا را گرفته است و خرج و مخارج مى‏دهد به او مى‏گويند كه فلانٌ يبنى مسجداً عظيماً. خوشا به حالش.

بدان جهت در ما نحن فيه در حلق و هكذا ذبح آن كسى كه فرض كنيد سرش را خودش نتراشيده است، به آن آرايشگر گفته است كه بتراش، اين فعل او به اين هم اسناد داده مى‏شود كه اين كرد، اگر اين افعال بوده باشد اينها عيبى ندارد در اين افعال مباشرت شرط نيست.

 كلام ما اين بود كه در ما نحن فيه خداوند متعال كه مى‏فرمايد: «فاغسلوا وجوهكم»، غسل مستند الى مكلّف را مى‏خواهد كه هر كسى صورتش را بشوید، فعلى كه مستند الى شخص است او را مى‏خواهد، و اگر من وضوء نگيرم، كس ديگری وضوء بگيرد او مستند به من نمى‏شود. كسى صورت مرا بشوید، به من نمى‏گويند بر اين كه غسل وجهه کرده است.

 اشكال اینجا رسيد كه نه مى‏گويند، اشكال اين بود ديگر، چون كه غسل در ما نحن فيه نظير غسل‏ در خبث است، چه جورى كه اگر من تسبیب كنم و ديگرى ثوب مرا بشوید مى‏گويند غسل ثوبه فصلّى ولو تسبيب كرده‏ام به جاريه يا به غير جاريه گفته‏ام اين را بشور، آن هم شسته است، اجير گرفته‏ام شسته است، مى‏گويند كه غسل ثوبه فصلّى، اين غسل در باب الوضوء هم مثل آن حلق مى‏ماند، مثل ذبح مى‏ماند. اشكال اين بود، كما اين كه تمام اعتباريّات من العقود و الايقاعات از اين قبيل است. بالتّسبيب وقتى كه از كسى صادر شد. اسنادش را به شخص مى‏دهند. وقتى كه شخصى وكيل كرد غير را كه زنش را طلاق بدهد يا خانه‏اى براى خود اين شخص بخرد، يا فرض كنيد خانه‏اش را بفروشد، بعد از فعل آن شخص دلّال مى‏گويند كه «فلانٌ باع داره او اشترا داراً و كيف الدّار»، اينها را اسناد مى‏دهند، كلام اين است كه غسل هم ولو از افعال خارجيه است، مثل عقود و ايقاعات اعتباريات نيست، ولكن در افعال خارجيه هم مثل الحلق و الذّبح افعالى هستند كه اسنادش به شخص داده مى‏شود، در صورتى كه مباشر كس ديگر بوده باشد.

پاسخ اشکال

جواب واضح است، اين كه در اذهان مرتكز است كه در غسل مباشرت معتبر نيست. او در غسل خبثى و در غسل عرفى است. چون كه آنجا ملاك از امر به غسل معلوم است كه امر به غسل ملاكش اين است كه ثوب پاك بشود، يا اين متنجّس پاك بشود، در او فعل شخصى دون شخصى مدخليّتى ندارد، بلكه فعل مكلّف اصلاً مدخليّت ندارد، باد اگر شئ نجسى یا متنجّسی را توى آب انداخت و تمام جاهاى خيس شد و رسيد او پاك شده است، لازم نيست مستند به كسى بوده باشد. روى اين ارتكاز است كه در عرف غسل تعبّدى نيست. به كسى گفته‏اند پا شو صورتت را بشور، رفت كسى ديگر آب ريخت به صورتش و صورتش را اين جور نگه داشت برگشت مى‏گويند غسل وجهه. سرّش اين است كه آن قذارت و آن كثافت برود، آن چرك چشمها که دور چشم جمع شده است آنها از بين برود، غرض حاصل شده است، به خلاف غسل در باب الوضوء و در باب الغسل الجنابة اين غسل، غسل تعبّدى است و ملاكش پيش ما معلوم نيست. شارع اين را اعتبار طهارت كرده است. اعتبار طهارت را در غسل مباشرى كرده است. آن جايى كه انسان لله و تقرّباً الى الله غسل كند ان تغسل وجهك و يديك و تمسح رأسك و رجليك، آنجا اعتبار كرده است كه شارع اين را طهارت در صورتى كه غسل به التّقرّب كه خواهد آمد در وقت نيّت انشاء الله، و در اين غسل تعبّدى اسناد داده مى‏شود به شخص در صورتى كه مباشر كسى ديگر بوده باشد، اين اول كلام است، غايت الامر كسى بخواهد بگويد، مى‏گويد من احتمال مى‏دهم، بيشتر از اين نمى‏تواند بگويد، بدان جهت در ما نحن فيه ادله حدّ الوضوء ان تغسل وجهك و يديك و تمسح رأسك و رجليك، يا اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا اطلاق دارد كه هر كس بايد صورتش را بشوید، چه شخص ديگری صورت اين را بشوید يا نشوید، اطلاق دارد از این حیث،يعنى معنايش اين است كه شستن كس ديگر اثر ندارد، اين تكليف را كه «اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهكم» يا اين ارشاد به شرطيّتى كه هر شخصى وجه خودش را و يدين خودش را و مسح رأسش را شرط است اين اطلاق دارد كسى اين كار را بكند يا نه، كما اين كه مى‏گوييم در صلاة الظّهر بر انسان صلاة الظّهر واجب است كسى از طرف اين اتيان بكند يا نكند، يك رفيق دارد مى‏گويد او خسته است، من نماز را از قِبَل او بخوانم، كما اين كه او اطلاق دارد كه فايده‏اى ندارد، اذا زالت الشّمس وجبت الصّلاة و الطّهور ثمّ انت فى وقت منهما كه توى مكلّف حتّى تغرب الشّمس، چه جور آنها اطلاق دارند در ما نحن فيه هم اطلاق هست،

 سؤال...؟ عرض مى‏كنم غَسل تعبّدى است، غسل مستند، هدى به معناى عرفى او واجب شده است و در ما نحن فيه در غسل معناى عرفى‏اش اين نيست، ملاك، ملاك ازاله است، چون كه ازاله در آنها هست، مى‏گويند فرق نمى‏كند، اصلاً تسبيب هم نمى‏خواهد، باد ببرد توى آب كافى است، ولكن به خلاف غسل تعبّدى در غسل وضويى و اغسال ملاك بر ما معلوم نيست، شارع اين را اعتبار تعبّد كرده است، غايت الامر كسى بگويد من احتمال مى‏دهم او كافى باشد، آن وقت تمسّك مى‏شود به اطلاق و گفته مى‏شود از هر كسى مى‏خواهد، بدان جهت مقتضاى اطلاق اين است.

اگر كسى گفت نه اطلاق معلوم نيست، غايت الامر اين است كه مجمل است، ديگر بالاتر از اين كسى نمى‏تواند بگويد كه، بگويد: «اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا» مجمل است از اين كه به تسبيب مى‏شود غسل كرد يا نه، که اطلاقى ندارد كه مباشرت لازم است چه كسى اين را بالتّسبيب موجود بكند يا نكند، غايت الامر اين روايات مى‏شود مجمل، اين آيه مى‏شود مجمل، اين جور است ديگر.

دليل دوم (وضوئات بيانيه)

 خوب مى‏گوييم اين مجمل، اينها را به شما بخشيديم، ما يك دليل دومى داريم كه قاطع است، و آن دليل چيست؟ آن دليل اين است كه ائمه صلوات الله مشرّع اين وضوء براى صلاة خداوند متعال است و مبيّن او و بيان اين كه وضوء چه نحو است رسول الله صلی الله علیه وآله است در خود رواياتى كه وارد شده است در وضوئات بيانيه ائمه عليهم السلام فرموده‏اند الا احكى لكم وضوء رسول الله صلی الله علیه وآله [2]آن وضويى كه رسول الله صلی الله علیه وآله طیلة عمره براى صلوات مى‏گرفت او را براى شما حكايت كنم، چون كه مورد مخالفت بود بعضى خصوصياتش، در كيفيت غسل اليدين، در كيفيت مسح، اينها مورد مخالفت شد بعد از رسول الله صلی الله علیه وآله، و منشأش را هم يك وقتى بيان كرديم، باز هم در يك مورد مناسبى اگر پيدا شد عرض مى‏كنيم، بدان جهت ائمه عليهم السلام به جهت تفهيم اين كه وضوء رسول الله چه بوده است، تا شبهه به شيعه سرايت نكند و اين شيعه به ضلال نيفتد، ائمه عليهم السلام از هر فرصتى غنيمت گرفته‏اند و وضوء رسول الله را بر مردم بيان كرده‏اند، و من هنا گفتيم هر خصوصيتى كه در اين اخبار ذكر مى‏شود كه در وضوء رسول الله بود، در وضوء صاحب الشريعة بود، حكم مى‏كنيم به اعتبار آن خصوصيت، مگر يك جايى دليل قائم بشود كه اين خصوصيت استحبابى است يا اين خصوصيت بر وضوء كمال مى‏آورد، آنجا رفع ید مى‏شود، در اين وضوئات بيانيه از رسول الله فعل مباشر حكايت شده است. در اين وضوئات بيانيه از رسول الله صلی الله علیه وآله امام علیه السلام وضوء مباشرى را حكايت كرده است كه «الا احكى لكم وضوء رسول الله صلی الله علیه وآله» گفته‏اند بلى يبن رسول الله فدعا بقعب يا دعی بقدحٍ تا آب آورند، «فملأ كفّه من الماء فاسدلها من اعلی الوجه» و هكذا در مرفقين كه رسول الله اين جور وضوء مى‏گرفت، وضوء فعل رسول الله است، او را بيان مى‏كرد رسول الله اين جور وضوء مى‏گرفت، وقتى كه اين جور شد و قد ذكرنا مراراً لعلّ در مباحث سابقه، مراراً گفتيم عبادتى را كه خدا تشريع فرموده است و مبيّن او رسول الله صاحب الشّريعة او است، آن صاحب الشريعة بيان بكند كه آن وضويى كه خدا بيان كرده است اين است، ولو به فعل بيان كند. در يك خصوصيتى شك كنيم كه اين خصوصيتِ فضلى و كمالى بود يا مدخليّت داشت دليل نداشته باشيم بايد اخذ كنيم، چون كه اين صاحب الشريعة وضويش اين است آن كسى كه آورده است، بدان جهت در ما نحن فيه اين بيان مى‏شود كه فعل بيان آن عبادت مى‏شود، تا مادامى كه دليل بر خلاف نداريم فعل ولو ظهور در وجوب فى نفسه ندارد، ولكن وقتى كه در مقام بيان عبادت مشروعه شد كه آن عبادت را خدا فرض كرده است و آن را صاحب الشريعة بيان كرده است و در مقام بيان او شد، اين فعل حجّت است.

 سؤال...؟ من نمى‏گويم كه امام خودش صورتش را شست، اين كه بگوييد در مقام تعليم بود بايد خودش صورتش را بشوید، امام علیه السلام به اين حكايت مى‏كند وضوء رسول الله را، الا احكى لكم وضوء رسول الله صلی الله علیه وآله امام علیه السلام مى‏فرمايد اين كه من آب ريختم و صورتم و دستم را كشيدم، اين را رسول الله مى‏كرد، حكايت از صاحب الشريعة مى‏كند، وقتى كه از صاحب الشريعة حكايت كرد و صاحب الشريعة وضويش مباشرى شد، اخذ به او متعین است، اگر كسى در روايات وضوء آنهايى كه در آداب وضوء وارد است در آن روايات و در اين وضوئات بيانيه و غیر ضوئات بيانيه در صحيحه زراره اين بود كه «يجزيك فى الوضوء ثلاث غرف من الماء، غرفة للوجه و غرفتين لليدين» بعد فرمود «و تمسح ببلّة يمناك» يمناى خودت كه گفتيم معنايش اين است كه «و تمسح بيمناک مع بلّتها» اين جور گفتيم ديگر، خوب اين قيد مباشرت همين است ديگر، بدان جهت در ما نحن فيه كسى در اين رواياتى كه در وضوء وارد شده است يقين مى‏كند، جزم و يقينيات است كه در باب وضوء مباشرت معتبر است، امام علیه السلام در آن روايت مباركه که من حيث السّند هم معتبر است، مى‏فرمايد اذا وضعت يدك فى الاناء فقل بسم الله الرحمن الرحيم انّ الله يحبّ التّوابين و يحبّ المتطهّرين فرض كرده است كه در باب وضوء توضأ بالمباشرة است، و آداب او را بيان مى‏كند، فاذا غسلت وجهك اين جور بگو.

 پس على هذا الاساس صاحب الشّريعة وضويش مباشرى بود، و بدان جهت مردم هم در اين شك نداشتند كه رسول الله وضويش مباشرى بود، فقط خصوصيت او اختلافی بود كه مسح به ماء جديد بود يا به ماء جديد نبود، يا فرض كنيد غسل من المرفق بود يا نه من الاصابع الى المرفق بود، والاّ اين متسالمٌ عليه ما بين المسلمين است كه وضوء رسول الله وضوء مباشرى بود و وضوء مباشرى در خصوصياتش اختلاف داشتند، صاحب الشريعة با وضوء خودش در مقام بيان وضوء مباشرى بود، و به ما اين جور بيان كرده‏اند در اين وضوئات بيانيه، كه وضوء، وضوء مباشرى بود، بايد اخذ كنيم، آن يكى دليل نداريم، بلكه قطع به خلافش داريم، گفتيم كسى كه تتبّع بكند اين روايات را آداب وضوء و كيفيّات وضوء كسى اينها را ملاحظه بفرمايد يقين پيدا مى‏كند كه حكم از مسلّمات است، جاى شكّ و ترديد نيست، و لعلّ اين منشأ است اجماع در مسأله را كه كسى مخالفت نكرده است، چون كه روايات وضوئات بيانيه حاكى از اين است كه صاحب الشريعة اين جور وضوء مى‏گرفت.

مباشرت و عدم مباشرت در مقدمات وضوء

بعد سيّد قدس الله نفسه الشّريف بعد از اين كه اين اعتبار مباشرت را مى‏فرمايد، مى‏گويد و امّا الاستعانة بالغير در مقدمات وضوء، چون كه وضوء حقيقتش غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين است، انسان بايد خود وضوء را خودش موجود بكند، امّا چيزهايى كه خارج از وضوء هستند، مقدمات وضوء هستند يا مؤخّرات بعد الوضوء هستند، كفشهايم را بپوشم و بروم نماز بعد از وضوء گرفتن، آنها كه مؤخّرات وضوء است، آنها ربطى به وضوء ندارد، وضوء خودش بايد مباشرى بشود، كه غسل الوجه است.

 انواع مقدمات

اين که با استعانت به غير مقدمات را موجود بكند در وضوء اين را صاحب العروة قدس الله نفسه الشّريف به سه قسم تقسيم مى‏كند در عبارتش:

 يك مقدمات را مقدمات  بعيده مى‏گويد،دومى را مقدمات قريبه مى‏گويد سومى را مقدمات  مقارنه مى‏گويد، مقدّمه‏اى كه مقارن با وضوء است، يعنى مقارن با غسل الوجه است، مقارن با غسل اليدين است، ولكن مقدمات  قريبه قريب به آن غسل الوجه است.

نوع اول: مقدمات بعيده

 اولى را مثال مى‏زند مقدمات  بعيده مثل اين كه كسى آب بياورد، مثلاً آن آفتابه لگن را بياور، يا آن كاسه را بياور، يا فرض كنيد آب سرد است، گرمش كن، يا برو از اين چاه يك دلو بكش آب را، مقدمات  بعيده است، در اين مقدمات  بعيده كه گفته مى‏شود، در اين مقدمات  بعيده ايشان مى‏گويد استعانت به غير لا بأس، يعنى نه حرمت دارد و نه كراهت دارد، در اين مقدمات  بعيده نه حرمتى دارد استعانت بالغير، نه كراهتى، هيچ مكروه هم نيست، چرا؟ براى اين كه اين جور استعانت به غير در وضوء گرفتن اين يك چيزى است مستمر سيره متشرّعه بر اين بود در اين مساجد كه آب مى‏آوردند مساجد، اينها را اشخاص مخصوص اجير مى‏شدند و آب مى‏آوردند، مردم مى‏آمدند و وضوء مى‏گرفتند، اين جور بود ديگر، الان هم در بعض البلاد همين جور است، كه آنهايى كه لوله‏كشى و اينها ندارند اين جور است، آب مى‏آورند، خانه‏ها هم همين جور است، به دخترش، به جاريه‏اش، به خادمش، به ولدش مى‏گويد آب بياور وضوء بگيرم، در وضوئات بيانيه فدعا بقدح من الماء، فدعا بقعب امام علیه السلام فرمود كه آب بياور، اين يك چيزى است در بيوت، در مساجد، و هكذا در هر جايى كه انسان وضوء مى‏گيرد يك امر متعارفى است اين استعانت به غير در مقدمات  بعيده، و در هيچ روايتى از روايات منع نشده است از اين كه اين در وضوء نقصان مى‏آورد فضل وضوء را، فضل وضوء را كم مى‏كند، كراهت مى‏كند، نه اين كه افضل الاعمال احمزها برود خودش زحمت بكشد آن فضيلتش خيلى مى‏شود، آن استحباب است، نه كراهت بياورد به وضوء، يعنى آن طبيعى الغسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين فضيلتى كه دارد و ملاكى كه دارد او را كم مى‏كند، هيچ چيزى در روايات به اين معنا اشاره نشده است، حتّى در روايات به خلاف او اشاره شده است، مثل آب كشيدن از چاه، يا امام علیه السلام فرمودند بر اين كه آب بياوريد و امثال ذلک، اينها دليل است كه بر اينها هيچ حضاضتى نيست، حضاضتى كه قلّت ثواب مى‏آورد اين جور نيست.

اینجا بعضى‏ها كه خدشه كرده‏اند كه رواياتى كه در قسم ثانى خواهيم گفت مقتضاى آنها که مرحوم حكيم هم در مستمسک شان[3] دارند قلت ثواب است، اما اين درست نيست، اين رواياتى كه خواهيم گفت، اين روايات منصرف از اين مقدمات  بعيده است كه عادت بر آن جارى است، اين قسم اوّل.

نوع دوم: مقدمات قريبه

 امّا قسم ثانى مقدمات  قريبه است كه نزديك به غسل است، يعنى مقدمات  بعيده نيست كه ما اسمش را مقدمات  متوسّطه مى‏گذاريم، مقدمات ، مقدمات  متوسّطه است، كسى كه آب آورده است به كف انسان آب مى‏ريزد، به دستش آب مى‏ريزد، مثل اين كه آفتابه و لگن آورده است، از لگن آب مى‏ريزد به دستش، به كفش مى‏ريزد، يعنى بعد از اين بايد صب بشود كه صب مقدّمه است، مقدمّه مقارنه است، ولكن اين قبل از مقدّمه مقارنه است، به كفش آب مى‏ريزند، ايشان مى‏فرمايد استعانت در مقدمات  قريبه كه گفتيم مراد مقدمات متوّسطه است مثل آب به كف ريختن، مى‏فرمايد اين كراهت دارد، معناى كراهت، كراهت در عبادت است، معنايش اين است كه فضيلت وضوء را كم مى‏كند، مثل صلاة فى الحمّام چه جورى كه فضيلت صلاة را كم مى‏كند، اين هم فضيلت وضوء را كم مى‏كند، ايشان اين جور مى‏فرمايند، خوب اين كراهت به اين معنا كه ثواب وضوء يا ثواب صلاة را كم مى‏كند اين دليلش چيست؟ در ما نحن فيه مشهور ملتزم به كراهت شده‏اند، تمسّك كرده‏اند به رواياتى كه ببينيم اين روايات تمام است يا تمام نيست:

روايت حسن بن علی الوشاء

 يكى از آن روايات روايت حسن بن على الوشاء است كه در باب 47 از ابواب الوضوء روايت 1 است.[4]

« مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الوشاء»

مناقشه در سند روايت

اين على بن محمد بن عبد الله على بن بندار قدس الله سرّه است، معتبر است، از مشايخ كلينى است اين هم نقل مى‏كند عن ابراهيم بن اسحاق الاحمر، كه ابراهيم بن اسحق الاحمر تضعيف دارد، توثيق ندارد، نجاشى،[5] شيخ،[6] ديگران تضعيف كرده‏اند بلكه يك چيزى هم علاّمه[7] اضافه كرده است كه آنها دارند فى حديثه، چون ظاهر ضعيف در رجال يعنى ضعيفٌ فى حديثه، چون كه به عنوان محدّث و راوى عنوان مى‏كند، و راوى كتاب الحديث نقل مى‏كند. وقتى كه در كتب رجاليه ضعيف گفته شد ظاهرش ضعيف در حديث است. علاّمه اضافه كرده است ضعيفٌ فى حديثه و ضعيفٌ فى دينه. اين را هم علاوه كرده است علاّمه قدس الله نفسه الشّريف، ايشان هم نقل مى‏كند از حسن بن على بن وشاء، حسن بن على بن وشاء هم معتبر و از اجلاّء است، «قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا ع‌«داخل شدم بر امام رضا علیه السلام «وَ بَيْنَ يَدَيْهِ إِبْرِيقٌ»- أَنَاجلويش يك آفتابه‏اى بود، «يُرِيدُ أَنْ يَتَهَيَّأَ مِنْهُ لِلصَّلَاةِ»- مى‏خواست با اين ابريق مهيّاى به صلاة بشود، يعنى وضوء بگيرد براى صلاة،« فَدَنَوْتُ مِنْهُ لِأَصُبَّ عَلَيْهِ »، نزديك شدم به امام علیه السلام كه آب بريزم به دستش، «فَأَبَى ذَلِكَ َقَالَ مَهْ يَا حَسَنُ »ابا كرد امام علیه السلام، گفت برو كنار، عرض كردم براى امام -« - فَقُلْتُ لَهُ لِمَ تَنْهَانِي أَنْ أَصُبَّ عَلَى يَدَيْكَ- تَكْرَهُ أَنْ أُؤْجَرَ- قَالَ تُؤْجَرُ أَنْتَ وَ أُوزَرُ أنا»چرا نهى فرمودى كه من به دست مباركت آب بريزم، تکره ان اوجر، توى امام مكروه دارى كه من به بك اجرى برسم؟ امام علیه السلام قال توجر انت و اوزر انأ، تو اجر پيدا مى‏كنى، من وزر پيدا مى‏كنم، «فَقُلْتُ وَ كَيْفَ ذَلِكَ»، چه جور من اجر پيدا مى‏كنم، شما وزر؟ «فَقَالَ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ- فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً- وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً وَ هَا أَنَا ذَا أَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ وَ هِيَ الْعِبَادَةُ- فَأَكْرَهُ أَنْ يَشْرَكَنِي فِيهَا أَحَدٌ». من در اين عبادت كه صلاة است مكروه دارم كه كسى با من مشاركتى بكند.

مناقشه در دلالت روايت

اين روايت مى‏دانيد كه من حيث السّند كما ذكرنا ضعيف است، ولكن در دلالت اين روايت هم يك مناقشه‏اى هست و آن اين است كه شما مى‏دانيد اين آيه مباركه كه فمن كان يرجو لقاء ربّه فليعمل عملاً صالحاً و لا يشرك بعبادة[8] ربّه احدا كه شرك در معبود است، يعنى كسى كه عبادت مى‏كند خداى تنها را فقط عبادت كند، معبود لهش بايد شركت نداشته باشد، تعدد نداشته باشد، هم براى خدا و هم براى دنيا، به هر دو مثلاً فرض كنيد اين نماز را مى‏خوانيم، آن نماز باطل است، محكوم به بطلان است، معبود له بايد يكى بوده باشد، به نحوى كه امور ديگر هم نبود من به حساب خدا اين عمل را اتيان مى‏كردم.

سؤال...؟ عيب ندارد، در توصّليات عمل، عمل صالح است، قصد قربت هم نداشته باشد همين جور است، ولكن در عبادت قصد قربت معتبر است.

 سؤال...؟ عيب ندارد، آنهايى كه يك منصبى پيدا كنند مى‏روند در نماز جمعه اين جور سينه مى‏زنند بعضى‏ها پيدا مى‏شوند ديگر، همه‏شان كه خالص نيستند كه، مسلمان هم هست، ايمان هم دارد، عمل صالح هم دارد، امّا شيطان گولش مى‏زند، بدان جهت است مسلمين بايد چشمشان بايد باز بشود، با همه چيز گول نخورند، خودش را چيز نكند شخصى ما بين آنها و اسرار آنها را به دست بياورد، اينها براى چيست؟ براى اين است كه عمل صالح دارند در خارج.

 امّا در آن عبادتى كه هست، در آن عبادت چون كه خلوص معتبر است لله معتبر است، مؤمنين ممتاز مى‏شوند از غير المؤمنين، آن مؤمنين حقيقى كه ايمان دارند و باور دارند روز قيامت را، اينها همين جور است ديگر، بدان جهت در ما نحن فيه خداوند متعال همين جور مى‏فرمايد، مى‏فرمايد آنهايى كه ايمان آوردند، عمل صالح كردند و شرك در عبادت ربّشان نمى‏كنند يعنى معبود له دو تا نمى‏شود، هم خدا، هم دنيا نمى‏شود، اين براى رضاى خدا مى‏رود، كه اصلاً خود اين آيه مباركه ترغيب به اخلاص است، كه مؤمن بايد در عملش اخلاص باشد، چون كه اين اجرى كه در اين عمل پيدا مى‏كنند براى خداوند، براى آخرت او است، اگر ايمان دارد به آن آخرت تأمين آخرت با همين است، بدان جهت اين مال اين است، و امّا دو نفر جمع شدند و يك ميّت را غسل دادند، خوب یکی تنهايى هم مى‏توانست ميّت را غسل بدهد، دو نفرى جمع شدند، طرف يمين را كه مى‏شورند، يكى طرف پا را مى‏شوید و يكى طرف شكم را، خوب عيبى ندارد، چه اشكال دارد؟ يا هر دو دست مى‏كشند به شكم مى‏شورند، هر دو مى‏شورند.

 سؤال...؟ صلاة براى همه واجب است، براى همه عبادت است، فرض كنيد كسى بناى مسجد مى‏كند، ده نفر جمع شدند و بناى مسجد مى‏كنند، بناى مسجد خودش مطلوب است، عرض مى‏كنم بر اين كه دو نفر جمع شدند و پولى مى‏گذارند می دهند براى فقير، و هر كدام هم مستقلاً مستحب است، اينها اشكال ندارد، اين منافات با عبادت ندارد كه، تعاونوا على البر و التّقوا اگر عبادت عبادتى شد كه احتياج به تعاون دارد خوب عيبى ندارد، اين منافات ندارد با اخلاص، آن متعاونين بايد نيتشان خالص بشود، معبود لهشان خدا بوده باشد}، بدان جهت در ما نحن فيه امام علیه السلام كه استشهاد به اين آيه فرموده است اگر روايت از امام علیه السلام باشد باشد يكى از دو امر را محتمل است:

 يكى التّقريب الى الاذهان تا امام علیه السلام به اين مى‏فرمايد كه من عملم زحمت دارد مى‏شود اگر مقدمات را خودم انجام دهم عمل افضل مى‏شود، افضل الاعمال احمزها می شود به بعض متبكرّين تشبيه نمى‏شوک شباهت پيدا نمى‏كنم، اين كار متجبرین است ديگر، اينها كار متجبّرين است نوعاً، اين جور است ديگر، عادةً اين جور است، در عبادت هم خضوع داشته باشم، تشبّه نداشته باشم به متجبّرين، اين را تا به او بفهماند طول مى‏كشد، به جهت تقريب اين كراهت به ذهن او اين آيه را فرمود، كه خداوند متعال اين جور فرموده است اين را تقريباً بالحكم به ذهن او فرمود.

 يا از قبيل تفسیر با باطن است، وقتى كه تشريك در معبود له در آيه منهىٌ عنه شد به نهی تام امام علیه السلام مى‏خواهد بفرمايد كه خداوند در اين آيه اين شركت را هم كه شركت در نفس عمل است و در معبود له است، به اين هم نظر داشته است، از باب تفسير به باطن بشود، اين عيبى ندارد، خداوند متعال آن وقتی كه انسان مى‏تواند عمل را خودش مستقلاً اتيان كند و به زحمت بيفتد او بهتر است.

 ولكن اشكال به اين روايت این است كه اين روايت نمى‏شود به مضمونش اخذ كرد، چرا؟ چون كه اين آيه مى‏گويد وزر دارد، خوب در ما نحن فيه چه وزرى دارد، وزر معنايش عقاب است، عقابى نيست در ما نحن فيه در مورد آيه.

عرض كردم وزر در ما نحن فيه در موردى كه امام تطبیق كرده است، وزر در ما نحن فيه يكون لك الاجر و علىّ الوزر، وزر بمعنا قلّت ثواب است، قرينه قطعيه هم دارد، قرينه قطعيه‏اش اين است كه لک الاجر، اگر بنا بود اين استعانت در وضوء از محرّمات بوده باشد و عقاب داشته باشد بر او اجر نمى‏شود كه، بلكه بر او هم وزر مى‏شد، او هم اين حرام را تسبيباً موجود كرده است، بدان جهت امام كه مى‏فرمايد لك الاجر و علىّ الوزر اين وزر در مكان امام علیه السلام به معناى نقصان الاجر است كما ذكرنا، قرينه قطعيه هم دارد، بدان جهت اين روايت فى نفسها دلالتش تمام است، عيبى ندارد، مى‏شود اخذ كرد، تعليلش هم تقريبى يا از باب تفسیر بالباطن است، الاّ انّه من حيث السّند ضعيف است، كما ذكرنا در سند ابراهيم بن اسحاق الاحمر است و او ضعيف است، منتهى خوشبختانه روايت منحصر به اين نيست، ولو بعضى‏ها گفته‏اند اين روايت هم معتبر است، چرا؟ چون كه علماء فتوا داده‏اند بر طبقش، ضعف روايت مثل صاحب جواهر منجبر به عمل الاصحاب است.

اينها درست نيست، چون كه در ما نحن فيه ولو اصحاب به روايت ضعيفه‏اى عمل بكنند ضعف او را جبران بكند اینجا جايش نيست، چون كه در ما نحن فيه مكروهات و مستحبات آنجا اصحاب عمل كرده‏اند وجه عملشان تسامح در ادلّه سنن است، چون كه جماعت كثيره‏اى ملتزم شده‏اند كه در ادلّه سنن كه سنن را تعميم داده‏اند به ترك مكروه هم، ملتزم شده‏اند كه در سند آنها اعتنا نمى‏شود به ضعف، تسامح مى‏شود، شايد به آن جهت عمل كرده‏اند، ما كه آن را قائل نيستيم، ما مى‏گوييم حكم شرعى فرقى نمى‏كند، سند بايد معتبر بشود، اخبار من بلغ اعتبار سند و شرايط سند را الغاء نمى‏كند ، روى اين حساب اين روايت من حيث السّند ضعيف است تا برسيم انشاء الله به ساير الاخبار.



[1]  سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص234.

[2] وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَ لَا أَحْكِي لَكُمْ وُضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ ص- فَقُلْنَا بَلَى فَدَعَا بِقَعْبٍ فِيهِ شَيْ‌ءٌ مِنْ مَاءٍ- فَوَضَعَهُ بَيْنَ يَدَيْهِ ثُمَّ حَسَرَ عَنْ ذِرَاعَيْهِ- ثُمَّ غَمَسَ فِيهِ كَفَّهُ الْيُمْنَى- ثُمَّ قَالَ هَكَذَا إِذَا كَانَتِ الْكَفُّ طَاهِرَةً- ثُمَّ غَرَفَ مِلْأَهَا مَاءً- فَوَضَعَهَا عَلَى جَبِينِهِ - ثُمَّ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ وَ سَدَلَهُ عَلَى أَطْرَافِ لِحْيَتِهِ- ثُمَّ أَمَرَّ يَدَهُ عَلَى وَجْهِهِ- وَ ظَاهِرِ‌ جَبِينِهِ مَرَّةً وَاحِدَةً- ثُمَّ غَمَسَ يَدَهُ الْيُسْرَى فَغَرَفَ بِهَا مِلْأَهَا- ثُمَّ وَضَعَهُ عَلَى مِرْفَقِهِ الْيُمْنَى- فَأَمَرَّ كَفَّهُ عَلَى سَاعِدِهِ حَتَّى جَرَى الْمَاءُ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ- ثُمَّ غَرَفَ بِيَمِينِهِ مِلْأَهَا- فَوَضَعَهُ عَلَى مِرْفَقِهِ الْيُسْرَى- فَأَمَرَّ كَفَّهُ عَلَى سَاعِدِهِ- حَتَّى جَرَى الْمَاءُ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ- وَ مَسَحَ مُقَدَّمَ رَأْسِهِ وَ ظَهْرَ قَدَمَيْهِ- بِبِلَّةِ يَسَارِهِ وَ بَقِيَّةِ بِلَّةِ يُمْنَاهُ- قَالَ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع- إِنَّ اللَّهَ وَتْرٌ يُحِبُّ الْوَتْرَ- فَقَدْ يُجْزِيكَ مِنَ الْوُضُوءِ ثَلَاثُ غُرُفَاتٍ- وَاحِدَةٌ لِلْوَجْهِ وَ اثْنَتَانِ لِلذِّرَاعَيْنِ- وَ تَمْسَحُ بِبِلَّةِ يُمْنَاكَ نَاصِيَتَكَ- وَ مَا بَقِيَ مِنْ بِلَّةِ يَمِينِكَ ظَهْرَ قَدَمِكَ الْيُمْنَى- وَ تَمْسَحُ بِبِلَّةِ يَسَارِكَ ظَهْرَ قَدَمِكَ الْيُسْرَى- قَالَ زُرَارَةُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع- سَأَلَ رَجُلٌ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع عَنْ وُضُوءِ رَسُولِ اللَّهِ ص- فَحَكَى لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص388.

[3] ر. ک:  سيد محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسير، چ1، ت1416ق)، ج2، ص446-448.

[4] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا ع‌ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ إِبْرِيقٌ- يُرِيدُ أَنْ يَتَهَيَّأَ مِنْهُ لِلصَّلَاةِ- فَدَنَوْتُ مِنْهُ لِأَصُبَّ عَلَيْهِ- فَأَبَى ذَلِكَ فَقَالَ مَهْ يَا حَسَنُ- فَقُلْتُ لَهُ لِمَ تَنْهَانِي أَنْ أَصُبَّ عَلَى يَدَيْكَ- تَكْرَهُ أَنْ أُؤْجَرَ- قَالَ تُؤْجَرُ أَنْتَ وَ أُوزَرُ أَنَا- فَقُلْتُ وَ كَيْفَ ذَلِكَ- فَقَالَ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فَمَنْ كٰانَ يَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ- فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً- وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً وَ هَا أَنَا ذَا أَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ وَ هِيَ الْعِبَادَةُ- فَأَكْرَهُ أَنْ يَشْرَكَنِي فِيهَا أَحَدٌ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص476-477.

[5] إبراهيم بن إسحاق أبو إسحاق الأحمري النهاوندي‌كان ضعيفا في حديثه متهوما. له كتب، منها: كتاب الصيام، كتاب المتعة، كتاب الدواجن، كتاب جواهر الأسرار، كتاب المآكل، كتاب الجنائز، كتاب النوادر، كتاب الغيبة، كتاب مقتل الحسين عليه السلام، كتاب العدد، كتاب نفي أبي ذر. أخبرنا بها أبو القاسم علي بن شبل بن أسد قال: حدثنا أبو منصور ظفر بن حمدون البادرائي بها قال: حدثنا أبو إسحاق إبراهيم بن إسحاق الأحمري بها. قال أبو عبد الله بن شاذان: حدثنا علي بن حاتم قال: أطلق لي أبو أحمد القاسم بن محمد الهمداني عن إبراهيم بن إسحاق، و سمع منه سنة تسع و ستين و مائتين؛ احمد بن علی نجاشی، رجال نجاشی، ( دفتر انتشارات اسلامی، چ...، ت1407ق)، ص19، ش21.

[6] إبراهيم بن إسحاق الأحمري‌النهاوندي، له كتب، و هو ضعيف؛ ؛ محمد بن الحسن طوسی، رجال شيخ طوسی، (قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چ3، ت1427ق)، ص414، ش5994-75.

[7] إبراهيم بن إسحاق أبو إسحاق الأحمري النهاوندي‌كان ضعيفا في حديثه متهما في دينه و في مذهبه ارتفاع و أمره مختلط لا أعمل على شي‌ء مما يرويه، و قد ضعفه الشيخ [ره] في الفهرست. و قال في كتاب الرجال في أصحاب الهادي عليه السلام: إبراهيم بن إسحاق ثقة. فإن يكن هو هذا فلا تعويل على روايته. و قال البرقي: إبراهيم بن إسحاق بن أزور شيخ لا بأس به؛ علامه حسن بن يوسف حلی، خلاصة الاقوال، (نجف اشرف، منشورات مطبعة الحيدرية، چ2، ت1381ق)، ص198، ش4.

[8] فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَ لاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً؛ سوره کهف(18)، آيه 110.