« التاسع : المباشرة في أفعال الوضوءفي حال الاختيار فلو باشرها الغير أو أعانه في الغسل أو المسح بطل ، وأمّا المقدِّمات للأفعال فهي أقسام ، أحدها : المقدِّمات البعيدة كإتيان الماء أو تسخينه أو نحو ذلك ، وهذه لا مانع من تصدِّي الغير لها ، الثاني : المقدِّمات القريبة مثل صبِّ الماء في كفِّه ، وفي هذه يكره مباشرة الغير ، الثالث : مثل صبِّ الماء على أعضائه مع كونه هو المباشر لإجرائه وغسل أعضائه ، وفي هذه الصورة وإن كان لا يخلو تصدي الغير عن إشكال إلا أنَّ الظاهر صحَّته فينحصر البطلان فيما لو باشر الغير غسله أو أعانه على المباشرة بأن يكون الإجراء والغسل منهما معاً »[1]
كلام منتهى به اين جهت شده بود كه اگر وضوء را شخص بخواهد بالاستنابه[2] موجود بكند احتياج دارد به دفع الاجرة، آيا در اين صورت وضوء واجب مىشود وضوء استنابهاى ولو به اعطاء الاجرة باشد. مرحوم سيد فرمود بله واجب مىشود. تفصيل داده بودند، فرموده بودند اگر وضوء استنابهاى مطابق قاعده بوده باشد و آيه مباركه دلالت كند كه عاجزين از مباشرت به غسل الوجه و اليدين غسل الوجه را بالاستنابه موجود كند، اگر اين نحو بوده باشد بله اعطاء الاجرة لازم مىشود و وضوء استنابهاى به اعطاء الاجرة لزوم دارد، براى اين كه وضوء استنابهاى آن وضويى را كه غير به انسان مىدهد مثل شستن البسه انسان است، عملى است محترم، ماليّت دارد و شخص بايد اجرت را بپردازد، و امّا اگر استفاده شد اين مشروعيّت وضوء استنابهاى گفتيم خلاف القاعده است، از آن بعض روايات كه از تغسيل مولینا امام صادق سلام الله عليه كه فمرود فحمّلونى و غسّلونى يا از اجماع استفاده بشود در اين صورت نه اعطاى اجرت لازم نيست، وضوء در اين صورت واجب نمىشود، چون كه قدر متيقّن از اجماع و قدر آن مقدارى كه از اين روايات استفاده مىشود، آن وقتى است كه شخص مىتواند غير را نايب بگيرد بلا اجرةٍ آن مقدار استفاده مىشود وجوب، و امّا الاطلاق فلا.
عرض مىكنم اين فرمايش به نظر قاصر ما درست نيست، و فرقى پيدا نمىكند وضوء وضوء نيابتى را على القاعده از اطلاق آيه استفاده كنيم يا از اين روايات، براى اين كه ما يك سؤالى داريم، آن سؤال اين است كه گفتيم اين وضوء على القاعده نيست، فقط از اين روايات يا از اجماع استفاده شده است.
عرض مىكنيم در سؤال كسى که اجرت را داد و غير وضوء داد به انسان اين وضوء مشروع است يا مشروعيّت هم ندارد، يعنى در صورتى كه وضوء گرفتن بالاستنابه موقوف به بذل اجرت باشد انسان اگر اعطاء اجرت بكند آن وضوء بدهد اين وضوئش طهارت مىشود يا طهارت نمىشود. يك كلام، اگر بگويند نمىشود اين طهارت خوب اين التماس دعا اين احتمالى ندارد كه اجرت دادن موجب بشود حصول طهارت را به تغسیل غير. پس بايد ملتزم بشوند كه طهارت مائيه مىشود. خوب وقتى كه طهارت مائيه مىشود، اين حكومت پيدا مىكند به آيه مباركه، يعنى توسعه مىدهد، چه جور الفقّاع خمرٌ توسعه مىدهد متعلّق حرمت را و موضوع حرمت را، اینجا هم توسعه داده مىشود «اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهكم و ايديكم»[3] شارع تعبّد كرده است كه در صورتى كه شخص عاجز باشد، اين هم غسل وجه او است، اين هم غسل يدين او است، مسح رأس و رجل اوست، شارع اين را وضوء اعتبار كرده است در اين حال، اگر شما بخواهيد متوجه باشيد و يقين كنيد به عرض من حج را ببينيد، لله على النّاس حج البيت من استطاع، بلااشكال شارع حج مبادرتى را مىخواهد، اين همين جور است، شخص مستطيع بايد خودش به حج برود، ولكن در صورتى كه نرفت و عاجز شد پير شد ديگر نمىتواند، شارع فرستادن شخصى را از قِبِل خودش براى حج اين را حج او اعتبار كرده است، اين را حج او اعتبار كرده است كسى را كه او مىفرستد در وقتى كه پير شده است و عاجز است و نمىتواند خودش برود اين حجّى را كه آن نايب اتيان مىكند به بعث اين شخص، شارع او را حج اين شخص اعتبار كرده است. بدان جهت مىگوييم آيه مباركه مىگويد الاّ على النّاس حجّ البيت من استطاع واجب است نايب بگيرد. ولو ما در روايات دليلى نداشتيم كه واجب است. فقط دليل اين مقدار بود كه حجة الاسلام شخصى كه پير شده است و عاجز است و نمىتواند مباشرت كند، آن حجّى است كه نايبش اتيان مىكند.
خوب وقتى كه همين مقدار حج از نايبش مشروع است حجة الاسلام، فقط مشروعيّت بقيهاش به آيه درست مىشد به علی الناس حج البیت توسعه داد در حج، چه جور دليل قائم شد به مشروعيّت حج مباشرتى، اين دليل حكومت پيدا مىكند و حج را وسيع مىكند. در ما نحن فيه هم همين جور است. وقتى كه دليل قائم شد شخصی كه اجير است او وضوء بدهد به انسان، او هم وضوء انسان است. خوب «اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا» مىگويد اين وضوء را تحصيل كن، اين واجد الماء مىشود مكلّف، وقتى كه واجد الماء مىشود بايد وضوء بگيرد. خوب اگر شما فرموديد بله اين طهارت است، ولكن بگوييم اين شخص اين طهارت و اين وضوء را تحصيل كند ضررى است، بايد پول خرج كند. خوب مىگوييم در آن استنابه هم همين جور است، در مواردى كه انسان گفتيم على القاعده است استنابه، مواردى است كه احتياج ندارد به بذل المال، مثل خادمش است، غلمانش است، دخترش است، پسرش است، رفيقش است، يا شخص متبرّعى است ما بين مؤمنين خيلى پيدا مىشود كه احتياج به بذل اجرت ندارد به جهت رضاى خدا، چون كه وضوء هم عبادت است، من هم يك شركتى داشته باشم، آنى كه به دست امام علیه السلام آب مىريخت عرض كرد يابن رسول الله دوست ندارى من هم در اجر شريك باشم، همان قضاياست، در اين موارد در بيشتر جاها اين جور مىشود كه موقوف به اجرتی نيست، خوب وقتى كه موقوف به اجرت شد مىشود ضررى، وجوب استنابهاى مىشود ضررى، وقتى كه ضررى شد حديثى كه متضمّن قاعده نفى الضرر است وجوب الصّلاة را مقيداً به اين وضويى كه احتياج به بذل اجرت دارد برمىدارد، على كلا التّقديرين اگر گفتيد قاعده لا ضرر در ما نحن فيه مجری ندارد، چون كه از روايتى كه وارد شده است انسان بايد براى ماء وضوء آب بخرد ولو به اضعاف قيمتش بوده باشد از آن روايت كسى بفهمد كه وقتى كه انسان توانست وضوء بگيرد ولو به بذل المال بذل مال بكند، بله اين واجب است كه بايد بذل مال بكند و وضوء را بگيرد، كسى از آن روايت استفاده كرد، يا استفاده كرد از اين كه محتمل نيست صلاة از گردن اين شخص ساقط بشود، وقتى كه نتواند وضوء بگيرد بالمباشره و نتواند تيمم بكند بالمباشره هر دو اجرت بخواهد، بايد بگوييم مكلّف به صلاة نيست. چرا؟ چون كه گفتيم از روايات استفاده كرديم مشروعيّت نيابت را و روايات و اجماع قدر متيقنش صورت عدم الاجرة است، پس در صورت اجرت نماز خواندن با وضوء و تيمم وجوبى ندارد، چون كه هر دو اجرت مىخواهد، اگر كسى گفت از روايتى كه وارد شده است در شراء ماء الوضوء يا از رواياتى كه دلالت مىكند صلاة از اركان دين است و اول ما يحاسبها بها العبد يوم القيامة است اين اهميتش به اين حد است با لزوم اعطاى اجرت كه انسان متمكّن به او است و ميسور على شخص است تكليف صلاتى ساقط نمىشود. خوب قاعده لا ضرر در ما نحن فيه مجری ندارد. چه بگوييم از روايت استفاده شده است مشروعيّت وضوء استنابةً، چه بگوييم على القاعده. اگر گفتيم قاعده لا ضرر مجری دارد، در هر دو صورت مجری دارد، تفصيل ندارد.
لمّ كلام من اين است كه اگر اعطاء اجرت موقوف شد وجوب او نمىشود گفت كه در اين صورت مشروع نيست وضوء استنابهاى ، مشروعيّت را نمىشود منكر شد. وقتى كه مشروعيّت را منكر نشديم كسى منكر نشد آيه شريفه مىگيرد، چون كه به واسطه اين نصوص اين مثل و تنزيل شد منزلة الوضوء المباشري، فرد شد بر او، وقتى كه فرد شد بر او در اين صورت واجب مىشود كما اين كه در حج است، قاعده لا ضرر هم كه مجری ندارد، فرقى نمىكند روى روايات گفته بشود يا على القاعده گفته بشود، اگر قاعده لا ضرر مجری دارد كه هر حكمى كه دليلش بالاطلاق و العموم صورت ضرر را شامل شد قاعده لا ضرر آن تكليف را برمىدارد، فرقى نمىكند، قاعده لا ضرر حكومت می کند، چه بگوييم على القاعده است اين وضوء چه بگوييم روى روايات است، فرقى نمىكند، اين حاصل كلام ما بود در اين مقام.
« الحادي عشر : الموالاةبمعنى عدم جفاف الأعضاء السابقة قبل الشروع في اللاحقة ، فلو جفَّ تمامُ ما سبق بطل ، بل لو جفَّ العضو السابق على العضو الذي يريد أن يشرع فيه الأحوط الاستئناف وإن بقيت الرطوبة في العضو السابق على السابق ، واعتبار عدم الجفاف إنَّما هو إذا كان الجفاف من جهة الفصل بين الأعضاء أو طول الزمان ، وأمّا إذا تابع في الأفعال وحصل الجفاف من جهة حرارة بدنه أو حرارة الهواء أو غير ذلك فلا بطلان ، فالشرط في الحقيقة أحد الأمرين من ؛ التتابع العرفي ، وعدم الجفاف ، وذهب بعض العلماء إلى وجوب الموالاة بمعنى التتابع وإن كان لا يبطل الوضوء بتركه إذا حصلت الموالاة بمعنى عدم الجفاف ، ثمَّ إنَّه لا يلزم بقاء الرطوبة في تمام العضو السابق ، بل يكفي بقاؤها في الجملة ولو في بعض أجزاء ذلك العضو ».[4]
بعد سيّد قدس الله نفسه الشّريف امرى را در مقام متعرّض مىشود. مىفرمايد: موالات ما بين الاجزاء الوضوء كه غسل الوجه و غسل يد يمنى ثمّ اليسرى ثمّ مسح الرّأس ثمّ مسح الرّجل اليمنى ثمّ مسح رجل اليسرى، می باشد، شرط است.
موالات در باب الوضوء غير از آن موالاتى است كه در خود صلاة معتبر است كه اجزاء صلاة بايد پشت سر هم واقع بشود، مابينشان فصل طويلى واقع نشود، كه مثلاً الله اكبر را قبل از يك ربع گفته است، بعد از يك ربع يا بعد از ده دقيقه شروع مىكند فاتحة الكتاب را خواندن كه بايد موالات پى در پى هم بوده باشد، فاصله نشود، به نحوى كه شخص در آن زمان فاصله از صورت نماز گذار خارج بشود، در باب وضوء اين جور نيست كه بايد اين افعال را پى در پى اتيان بكند، اين لزومى ندارد، که اول غسل الوجه را بكند. ثمّ بلافصلٍ غسل يد يمنى ثمّ اليسرى ثمّ مسح کند. اين معنا موالات به اين معنا در ما نحن فيه در صحّة الوضوء معتبر نيست عند الكل، ولو جماعتى مثل الشّيخ [5]و هكذا سيد مرتضى و علامه قدس الله نفسه الشّريف[6] در بعضى كتبش بلكه محقق در معتبر[7] بلكه شهيد قدس الله نفسه الشريف در ذکری اينها ملتزم شدند كه اين پى در پى واجب است تكليفاً، و امّا شرطيّت كه اگر كسى پى در پى نگرفت اين وضوء را، وضوء باطل مىشود اين را كسى ملتزم نشده است از اصحاب ما بلكه در ما نحن فيه موالاتى كه در وضوء معتبر است موالات اين است وقتى كه جزئى را از وضوء اتيان كرد، جزء بعدى را آن قدر تأخير نيندازد كه به واسطه آن تأخير انداختن جزء بعدى وقتى كه شروع مىكند به جزء بعدى اجزاء قبلي خشك شده باشد، مثلاً وقتى كه دست چپ را مىشوید دست راست خشك شده است، اینجايز نيست، موالات به معناى عدم جفاف اعضاى سابقه از وضوء به واسطه تأخير، به واسطه تأخير و بطئ كه انسان تأخير بيندازد در جزء لاحق تأخير بيندازد شروع او را به نحوى كه به واسطه اين تأخير اجزاء سابقى خشك بشود، اين جور بايد نباشد، پس مراد از موالات در وضوء اين است كه اعضاء سابقى را كه اتيان كرده است به واسطه تأخير در شروع جزء بعدى، آن اجزاء سابقى خشك نشده باشد و امّا اگر اجزاء قبلى خشك شد نه به واسطه تأخير انداختن، هيچ تأخير مدخليتى ندارد، بلکه به مثل اين كه باد سوزانى مىآيد، هوا گرم است، بيابان است، اين زود صورتش را شست، زود دست راستش را شست، وقتى كه دست چپش را مىشوید، هم صورت و هم دست راست خشك شده است، فقط آن مقدار تَری دارد که دست چپ را مىشوید، آن عيبى ندارد، اگر جفاف الاعضاء مستند به تأخير نشد بلكه مستند به امر خارجى شد مثل حرارت الهواء و هب الرّيح العاصفه و نحو ذلک آن موالات را به هم نمىزند، آن جفافى كه مستند است به تأخير در شروع غسل عضو لاحق كه اين تأخير موجب شده است كه اعضاء سابقى خشك شدهاند اين مبطل است، و امّا پى در پى نگيرد، اجزاء سابقى هم اصلاً خشك نشود، مثل زمستان، زمستان است، هوا سرد است، بادى هم نيست، هوا هم مرطوب است، تازه برف ايستاده است، انسان فرض كنيد صورتش را شست، دست راستش را شست و ديد خوب است برود جاى گرم بقيه وضوء را اتيان بكند، پنج دقيقه طول كشيد تا رسيد به مسجد، كه از حوض مسجد دست چپش را بشوید، اعضاء هم خشك نشده است، اين كافى است، پى در پى اين معنا كه در صلاة معتبر است در وضوء معتبر نيست، در وضوء آنى معتبر است كه اجزاء سابقى بر اين جزئى كه مىخواهد شروع كند در غَسل او، اجزاء سابقى به واسطه تأخير خشك نشده باشد، امّا اگر خشك شدهاند لا بواسطة التّأخير، تأخير نكرده است شخص، پى در پى گرفته است، ولكن خشك شده است به هب الرّياح، آن ضررى ندارد، تأخير كرده است طويلاً هم ولكن خشك نشده است اعضاء سابقى، باز عيبى ندارد، وضويش صحيح است، پس دو تا امر بايد جمع بشود، يكى جفاف الاعضاء، يكى هم اين جفاف مستند بشود به تأخير در شروع عضوى كه بايد شروع كند به غسل او، اين شرط است، اين را در عروه مىفرمايد.
اين كه اين معنا شرط است و در وضوء بايد اين نحو بوده باشد، اين را همه ملتزم هستند، كسى اين اشتراط را منكر نشده است، بنا بر مذهب اماميه اين اشتراط در ما نحن فيه هست.
ما در ما نحن فيه در دو مقام بحث مىكنيم، يكى اين است كه اگر رواياتى خاصّهاى نبود ما بوديم و آن ادلّه وضوء را كه تا حال خواندهايم مقتضاى آنها چه بود؟ در مقام ثانى بحث مىكنيم بالنّظر الى الادلّة الخاصّة و الرّوايات الخاصّه از آن قاعده اوليه كه مقتضاى قاعده اوليه است چه مقدار بايد رفع كرد، دلالت اين ادلّه خاصّه چه مقدار است؟
اما مقام اول: ما اگر بوديم و روايات خاصّه نبود مىگفتيم كه وضوء مثل غسل جنابت است، چون كه امام علیه السلام تحديد كرد وضوء را بر اين كه ان تغسل وجهك و يديك يد اليمنى و يد اليسرى ثمّ تمسح رأسك و رجليك، خوب انسان يك ساعت قبل صورت را به قصد وضوء شسته است، مركّب را قصد كرده است حين وضوء، بعد از يك ساعت دست راستش را مىشوید، بعد از يك ساعت دست چپش را مىشوید، مسح الرّأس و الرّجلين مىكند، خوب وضويش ما بوديم على القاعده صحيح بود، چرا؟ براى اين كه هم غسل وجه كرده است، غسل يد هم كرده است، غسل يمنى را هم كرده است، مسح الرّأس و الرّجلين را كرده است، فقط آنى كه در ما نحن فيه لازم است، مسح الرّأس را بعد از غسل يد يسرى بايد قبل از اين كه بلّه يد خشك بشود مسح كند، چون كه مسح الرّأس و الرّجلين بايد به بلّة الوضوء بشود، نه به ماء جديد، ما بوديم و مقتضى القاعده اين بود، ولكن در غسل الجنابة چون كه مسح و اينها شرط نيست يك ساعت قبل يك طرفش را شست، دو ساعت بعد يك طرف، اول رأسش را شست، ثمّ يد يمينش را، ثمّ يسارش را مىگوييم عيبى ندارد، ولو در عرض سه ساعت، سر را شست به قصد غسل به قصد مركّب، آمد نشست و كارهايش را كرد و بعد رفت طرف راستش را شست، خيلى اتّفاق هم مىافتد، در حمّام است، غسل الرّأس و الرقبة كرده است، مهمانى وارد مىشود كه با او كارى دارد، مىگويند زود بيا، ناقص مىگذارد و مىآيد او را راه مىاندازد، بعد مىرود و بقيه را مىشوید، غسل الرّأس و الرقبة شده است، ما بوديم و همين جور مىگفتيم در غسل چه جور است، اين هم همين جور است، چون كه مأمور به اتيان شده است، ما نداشتيم كه در وضوء بايد موالات بشود.
مقام ثانی: ولی بعضى رواياتى است در ما نحن فيه که ادعا شده است كه بايد به واسطه اين روايات از آن قاعده اوليه رفع ید كنيم،
سؤال...؟ وضوئات بیانیه موالات داشت؟ تمام وضوء را بيان مىكرد، امام علیه السلام كه نمىتوانست 24 ساعت بنشيند آن جا، امام علیه السلام اجزاء وضوء را بيان مىكرد كه اجزاء وضوء اين است، چون كه امام علیه السلام در مقام بيان تمام الوضوء است، تمام وضوء را بايد موجود بكند ديگر، در مقام بيان او است، امّا اين كه در ما نحن فيه اينها بايد پشت سر هم باشند به نحوى كه از عضو سابقى خشك نشود نه اينها دليلى نداريم، تغسل وجهك و يديك و هكذا تمسح رأسك و رجليك با آن خصوصياتى كه ثابت شده است يمنى بر يسرى مقدم بشود، مسح الرّأس بر رجلين مقدم بشود، كه ترتيب بود گفتيم.
عرض مىكنم بر اين كه در ما نحن فيه فعلاً در مقام ثانى است كه آيا رواياتى كه در ما نحن فيه هست، از اين روايات بر خلاف آن قاعده چيزى استفاده مىشود يا نمىشود؟
روايات خاصّه را دو طايفه گفتهاند، يكى از آن روايات خاصّه كه در ما نحن فيه هست.
يكى موثّقه ابى بصير است كه در باب 33[8] از ابواب الوضوء روايت، روايت 2 است.
كلينى قدس الله نفسه الشّريف نقل مىكند «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ أَبِي دَاوُدَ جَمِيعاً عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ» حسين بن سعيد هم نقل مىكند «عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» آن هم از سماعه، سماعه هم از ابى بصير هم نقل می کند از ابى عبدالله علیه السلام. «قَالَ: إِذَا تَوَضَّأْتَ بَعْضَ وُضُوئِكَ» بعض وضوئت را گرفتى « وَ عَرَضَتْ لَكَ حَاجَةٌ» حاجتى بر تو عارض شد كه صدا كردند بيا فلانى آمده است با تو كار فورى دارد «حَتَّى يَبِسَ وَضُوؤُكَ» آن مقدار از وضويى كه گرفته بودى آن خشك شد فاعد وضوئك وضويت را اعاده كن، حتّى يبس يعنى اگر خشك نشده است به واسطه اين تأخير اعاده لازم نيست، و عرضت لك حاجتٌ حتّى يبس وضوئك در اين صورت « فَأَعِدْ وُضُوءَكَ- فَإِنَّ الْوُضُوءَ لَا يُبَعَّضُ» وضوء تبعيض نمىشود، يعنى مثل غسل جنابت نمىشود در ما نحن فيه، كه ولو خشك شده باشد رأس و رقبة بقيه را بشور ديگر، در غسل جنابت اين جور است، نه اين اينجور نيست، اگر خشك شد آن تبعيضى كه در غسل جنابت مشروع است، آن تبعيض در باب الوضوء مشروع نيست، يكى اين روايت است.
اين را مىدانيد كه اين روايت یبس بالتّأخير را مىگويد و امّا در جايى كه يبس بحرارت الهواء من پى در پى گرفتهام و لكن يبس بحرارت الهواء و بالریح العاصفة او را از قاعده اوليه خارج نمىكند، او مىماند تحت قاعده اوليه، و عرضت لك حاجة حتىّ يبس وضوئك فاعد وضوئك فان الوضوء لا یبعض يكى اين است.
يكى هم صحيحه معاوية بن عمّار است، كه روايت 3 است در اين باب.[9]
«وَ عَنْهُ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ» يعنى از حسين بن سعيد باز شيخ به اين سند نقل مىكند به همان سند قبلى هم نقل مىكند از حسين بن سعيد، حسين بن سعيد از معاوية بن عمّار نقل مىكند، كه حسين بن سعيد از معاوية بن عمّار يك روايت ديگرى هم دارد ولو غالباً آنى كه متعارف است حسين بن سعيد از معاوية بن عمّار به واسطه حمّاد بن عيسى و محمد بن ابی عمیر و امثال ذلک نقل مىكند، بلاواسطه از معاوية بن عمّار نقل كند، ما در دو مورد پيدا كرديم، يكى اين مورد است. يكى هم در جلد 6 تهذيب است، آن هم به همين سند است. آنجا دارد بر اين كه « قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رُبَّمَا تَوَضَّأْتُ» - بسا اوقات من وضوء گرفتم، «فَنَفِدَ الْمَاءُ » آب وضوء کم بود تمام شد «فَدَعَوْتُ الْجَارِيَةَ» را كه مثلاً بيا آب بياور، « فَأَبْطَأَتْ عَلَيَّ بِالْمَاءِ» او تأخير انداخت، آن وقت-«فَيَجِفُّ وَضُوئِي»، وضوء من خشك مىشود، «فَقَالَ أَعِدْ»، امام علیه السلام فرمود وضويت را اعاده بكن.
مىبينيد اين هم مدلول اين روايت آن جايى است كه جفاف به تأخير بشود، و امّا اگر تأخير شد جفاف حاصل نشد، روايت آنجا ندارد اعد،آن را نمىگيرد، حتّى يبس، حتّى جفّ در اين صورت مىگويند، پس انسان تأخير بيندازد بدون جفاف يا تأخير نيندازد و پى در پى بگيرد ولكن خشك بشود، اين روايت آنها را نمىگيرد، بدان جهت آنها تحت قاعده اوليه مىمانند، كه نه عيبى ندارد، بدان جهت آنها در تحت قاعده اوليه مىمانند، كه نه عيبى ندارد، انسان پى در پى گرفت، ولكن به واسطه هبوب خشك شد هب الرّياح و حرارت الهواء، يا تأخير انداخت ولكن خشك نشد، در تحت آن اطلاقات مىماند، مخرجى نداريم، بدان جهت اگر ما بوديم و اين دو تا روايت حكم اين جور بود، ولكن در ما نحن فيه گفتهاند طائفه ديگرى از روايات است،
سؤال...؟ آنى كه در غسل جنابت تبعيض مىشود، چون كه جفاف حاصل شده است در غسل جنابت عيبى ندارد، جفاف حاصل بشود، يعنى تبعيض يك جا هست كه آن تبعيض در اینجا نمىشود، آن موردش غسل است ديگر، غسل جنابت است، تبعيض در غسل الجنابه اى كه مورد دارد، در ما نحن فيه چون كه جفاف حاصل شده است نمىشود.
در ما نحن فيه گفتهاند طايفه ثانيهاى از روايات است، از آن طايفه ثانيه استفاده مىشود بر اين كه پى در پى بايد انسان وضوء بگيرد.
يكى از اينها صحيحه حلبى است كه روايت 1 است در همين باب.[10]
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ» ، على بن ابراهيم عن ابيه عن بن ابى عمير عن حمّاد بن عثمان، حمّادی كه از حلبى نقل مىكند حمّاد بن عثمان است «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: أَتْبِعْ وُضُوءَكَ بَعْضَهُ بَعْضاً»، كه آن روز هم عرض كردم كه در آن صحيحه تابع دارد، يعنى اتبع، تابع كن بعض وضوئت را به بعض ديگر، معنايش اين است كه پشت سر هم بگير، بايد انسان پشت سر هم بگيرد، در ما نحن فيه روايتى هست كه آن روايت هم آن روز خواندم، در آن روايت همين جور است كه امام علیه السلام همين جور فرمود، روايت، باز روايت حلبى است، كه محتمل است همين روايتى باشد كه خواندم، محتمل است غير او باشد:
روايت 9 است در باب 35 از ابواب الوضوء، روايت [11]9 است.
«وَ [محمد بن يعقوب] عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا نَسِيَ الرَّجُلُ أَنْ يَغْسِلَ يَمِينَهُ- فَغَسَلَ شِمَالَهُ وَ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ رِجْلَيْهِ- فَذَكَرَ بَعْدَ ذَلِكَ غَسَلَ يَمِينَهُ وَ شِمَالَهُ وَ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ رِجْلَيْهِ» برمىگردد و تدارك مىكند. «وَ إِنْ كَانَ إِنَّمَا نَسِيَ شِمَالَهُ فَلْيَغْسِلِ الشِّمَالَ- وَ لَا يُعِيدُ عَلَى مَا كَانَ تَوَضَّأَ- وَ قَالَ أَتْبِعْ وُضُوءَكَ بَعْضَهُ بَعْضاً» كه محتمل است همان روايتى كه مىگويد فى حديثٍ اتبع وضوئك بعضه بعضا عين همين روايت بوده باشد كه ظاهراً عينش است، اتبع تابع بكن.
يكى هم در صحيحه زراره بود كه در صحيحه زراره خوانديم كه امام علیه السلام اين جور فرمود بر اين كه تابع بين الوضوء تبعيّت بينداز پشت سر هم بينداز ما بين اعضاء الوضوء، بدان جهت جماعتى گفتهاند كه چون كه آن موثّقه كالصّريح است آنى كه شرط است در باب الوضوء آن يبسى است كه مستند به تأخير بوده باشد، بدان جهت جماعتى همه ملتزم شدهاند كه شرط او است ولكن گفتهاند كه تابع پشت سر هم شستن واجب است خودش، واجب نفسى است، امر افاده فور مىكند، اين روايت دلالت بر فوريّت مىكند كه شيخ فرموده است، سید فرموده است، محقق فرموده است.
اين را مىدانيد كه وجوب نفسى محتمل نيست در ما نحن فيه، چون كه وضوء گرفتن خودش وجوبش وجوب غيرى است اگر باشد، مقدمه صلاة است، يك واجب نفسى بوده باشد در وضوء غير از شرطيّت ظاهر امر به فعل در يك فعلى كه عبادت است از قبيل شرطيّت است يا مركّب اعتبارى است شرطيّت است، وجوب نفسى محتمل نيست، آن وقت مىماند كه مىگوييم اين تابع موالات را نمىگويد، تبعيّت در اجزاء را مىگويد، يعنى ترتيب را ملاحظه كن، ترتيبى كه ديروز بحثش را مىكرديم، آن ترتيب را مىگويد، شاهدش اين است كه مىفرمايد بر اين كه در صحيحه زراره تابع بين الوضوء كما قال الله عزّوجل، ابدأ بالوجه، اول وجه را شروع بكن، ثمّ باليمين، بعد دست راستت را بعد دست چپت را، كما قال الله، آن تابع را مىگويد، در آيه مباركه كه موالات نيست، در آيه مباركه كه استفاده مىشود ترتيب استفاده مىشود، هكذا در اين صحيحه حلبى كه الان گفتيم اتبع وضوئك بعضه بعضا صدرش اين بود كه رجلٌ نسى غسل يمينه بعد يادش افتاد، يا نسى غسل شماله آنجا امام مىفرمايد بر اين كه برگردد و تدارك كند، اتبع وضوئك بعضه بعضا، بايد در اين ترتيب و در اين تبعيّت اتباع درست كردن به نحو ترتيب اين را بايد داشته باشى، على الاطلاق شرط است، اينها را بايد به اين معنا حمل بكنيد و آن وقت هيچ اشكال پيدا نمىكند.
در حقيقت در جاهايى كه ما ملتزم مىشويم به موالات كه موالات شرط است، مراد از موالات اين است كه جفافى كه مستند به تأخير است حاصل نشود، اين را مىدانيد، مستند به تأخير تارةً تمام الاستناد به تأخير است، مثل اين كه فرض بفرماييد يك ساعت قبل صورتش را شسته است، هوا هم ابرى است و سرد است، مع ذلک آمد نشست و بعد پا شد بعد از يك ساعت صورت خشكيده است، اینجا جفاف تمام استنادش به تأخير است، اين طول الزّمان است، و ربّما استناد دارد جفاف به تأخير، ولكن استناد تام ندارد، مثلاً فرض كنيد توى حياط صورتش را شسته است، دست راستش را شسته است و شروع كرد به صحبت كردن با كسى، هوا هم يك خورده گرم است، اگر زود مىشست دست راست و صورت خشكيده نمىشد، چون كه هوا يك مختصر هم گرم است، يك خورده تأخير انداخت خشك شده است اينها، اين هم داخل است، در روايت نداشت در موثّقه ابى بصير كه جفاف تمام استنادش به تأخير بشود، اين جور بود كه اذا توضأت بعض وضوئك فعرضت لك حاجةٌ حتّى يبس وضوئك، وضوء تو خشك شد، چه به واسطه اين تأخير تنها، چه اينکه هوا هم گرم باشد، تمام استناد نمىخواهيم، بدان جهت در جايى كه من تأخير بيندازم اعضاء زود خشك خواهد شد چون كه هوا گرم است، نمىتوانم تأخير بيندازم، بايد فورى بشورم، چون كه داخل موثّقه ابى بصير مىشود، آن جايى كه مستند نباشد به تأخير جفاف عرفاً، بگويند هوا خشک کرد اين مضر نيست، يا آن جايى كه تأخير هم كرده است ولكن خشك نشده است، آن عيبى ندارد، ملاحظه بفرماييد، بقيه بماند.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص234.
[2] اين بحث تتمة بحث باقی مانده از شرط نهم (مباشرت در افعال وضوء) است.
[3] سوره مائده(5)، آيه 6.
[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص235-236.
[5] و قال الشيخ في مسائل الخلاف: هي أن تتابع بين غسل الأعضاء و لا يفرق الا لعذر. و كذا قال علم الهدى في المصباح. و قال الشيخ في المبسوط: الموالاة واجبة و هي أن تتابع بين الأعضاء فإن خالف لم يجزه، و الوجه وجوب المتابعة مع الاختيار لأن الأوامر المطلقة يقتضي الفور؛ جعفر بن حسن محقق حلی، المعتبر في شرح المختصر(قم، مؤسسه سيد الشهداء عليه السلام، چ1، ت1407)، ج1، ص157.
[6] إجماعاً، كما عن الخلاف، و الغنية، و المنتهى، و التذكرة، و شرح الدروس، و الذكرى، و المفاتيح، و المدارك، و غيرها.تفسير المتابعة بهذا المعنى هو المشهور، كما عن الروضة، و المقاصد العلية و الذخيرة، و غيرها؛ محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسير، چ1، ت1416ق)، ج2، ص453.
[7] جعفر بن حسن محقق حلی، المعتبر في شرح المختصر(قم، مؤسسه سيد الشهداء عليه السلام، چ1، ت1407)، ج1، ص156.
[8] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ أَبِي دَاوُدَ جَمِيعاً عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا تَوَضَّأْتَ بَعْضَ وُضُوئِكَ وَ عَرَضَتْ لَكَ حَاجَةٌ- حَتَّى يَبِسَ وَضُوؤُكَ فَأَعِدْ وُضُوءَكَ- فَإِنَّ الْوُضُوءَ لَا يُبَعَّضُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص446.
[9] وَ عَنْهُ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رُبَّمَا تَوَضَّأْتُ فَنَفِدَ الْمَاءُ- فَدَعَوْتُ الْجَارِيَةَ- فَأَبْطَأَتْ عَلَيَّ بِالْمَاءِ- فَيَجِفُّ وَضُوئِي فَقَالَ أَعِدْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص447.
[10] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: أَتْبِعْ وُضُوءَكَ بَعْضَهُ بَعْضاً؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص446.
[11] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص453.