درس ششصد و سی و یکم

شرائط وضوء

« الحادي عشر : الموالاة‌بمعنى عدم جفاف الأعضاء السابقة قبل الشروع في اللاحقة ، فلو جفَّ تمامُ ما سبق بطل ، بل لو جفَّ العضو السابق على العضو الذي يريد أن يشرع فيه الأحوط‌ الاستئناف وإن بقيت الرطوبة في العضو السابق على السابق ، واعتبار عدم الجفاف إنَّما هو إذا كان الجفاف من جهة الفصل بين الأعضاء أو طول الزمان ، وأمّا إذا تابع في الأفعال وحصل الجفاف من جهة حرارة بدنه أو حرارة الهواء أو غير ذلك فلا بطلان ، فالشرط في الحقيقة أحد الأمرين من ؛ التتابع العرفي ، وعدم الجفاف ، وذهب بعض العلماء إلى وجوب الموالاة بمعنى التتابع وإن كان لا يبطل الوضوء بتركه إذا حصلت الموالاة بمعنى عدم الجفاف ، ثمَّ إنَّه لا يلزم بقاء الرطوبة في تمام العضو السابق ، بل يكفي بقاؤها في الجملة ولو في بعض أجزاء ذلك العضو ».[1]

ادامه مباحث گذشته

كلام در موالات در وضوء بود. صاحب عروه بيان فرمود و توضيح داديم در ما تقدم كه مراد از موالات كه معتبر است در باب الوضوء معنايش اين است عضوى را كه انسان مى‏شوید قبل از آن عضو اجزاء سابقه خشك نشود به واسطه تأخير و فصل، و امّا اگر جفاف مستند به تأخير نشد نه تمام استنادش و نه استناد فى الجمله‏اش، مستند به تأخير نشد وضوء را پشت سر هم اتيان كرده است با عجله ولكن ریح عاصفه در هواى حار مى‏خشكاند هر عضوی را كه مى‏شوید، در اين صورت اين جفاف اعضاء سابقه ضررى نمى‏رساند، آن جفافى كه مستند است الى التّأخير تمام الاستناد او فى الجمله آن جفاف مبطل وضوء هست و اين معنا را استفاده كرديم از دو قيدى كه در موثّقه ابى بصير و هكذا در صحيحه معاوية بن عمّار فرض كرده بود.

 ولكن در مقابل اين دو تا روايت كه يكى موثّقه است و ديگرى صحيحه معاوية بن عمّار، روايتى هست و آن روايت دلالت دارد بر اين كه جفاف ولو مستند بشود به تأخير و تمام الاستنادش هم به تأخير بشود، ضررى نمى‏رساند، كانّ اين روايت دلالت مى‏كند باب الوضوء با باب غسل يكى است، چه جورى كه در باب غسل الجنابة او غيرها موالات معتبر نيست كما تقدم، در وضوء هم موالات معتبر نيست، اعتبارى ندارد، و اين روايت در ما نحن فيه صحيحه حريز است، ولكن اين روايت مضمره است. مضمره بودن ضرر نمى‏رساند. چون كه حريز مثل زراره و محمد بن مسلم است. از غير امام محتمل نيست نقل حكم بكند. بدان جهت اضرارش هم ضررى ندارد:

صحيحه حريز

 در همان باب كه باب 33 از ابواب الوضوء بود، روايت، روايت [2]4 است.

«و باسناد الشّيخ عن محمد بن احمد بن يحيى»، اين محمد بن احمد بن يحيى صاحب نوادر الحكمه اشعرى قدس الله سرّه است كه سند شيخ به كتاب او و به رواياتش صحيح است. محمد بن احمد بن يحيى نقل مى‏كند «عن احمد بن محمد عن ابيه»، يا احمد بن محمد بن خالد است از محمد بن خالد پدرش نقل مى‏كند، يا احمد بن محمد بن عيسى است از محمد بن عيسى نقل مى‏كند، هر كدام باشد ضررى ندارد، پدر احمد بن محمد بن خالد نقل مى‏كند از عبدالله بن مغیره كه از اجلاّء و از آن شش نفرى است كه اجمعت الاصابة علی تصحیح ما یصح عنه، که آن شش نفر اخيرى است كه اصحاب ابی الحسن سلام الله عليه هستند، يكى عبدالله بن مغیره است، عبدالله بن مغیره نقل مى‏كند «عَنْ حَرِيزٍ فِي الْوَضُوءِ يَجِفُّ» وضوء خشك مى‏شود، قال قلت كانّ از امام علیه السلام اين جور سؤال كردند، -« قَالَ قُلْتُ: فَإِنْ جَفَّ الْأَوَّلُ- قَبْلَ أَنْ أَغْسِلَ الَّذِي يَلِيهِ» اگر آن جزء اولى خشك شد قبل از اين كه من بشورم آن جزئى را كه یلیه آن جزء سابق را پشت مى‏كند، يعنى جزء لاحق، فان جفّ الاول قبل ان اغسل الثّانى يعنى العضو الثّانى الّذى یلیه يعنى عضو ثانى را، اين كه ثانى نفرموده است یلیه فرموده است سرّش را بعد مى‏گويم كه چرا اين جور تعبير كرده است، آنجا دارد بر اين كه « قَالَ جَفَّ أَوْ لَمْ يَجِفَّ اغْسِلْ مَا بَقِيَ» ما بقى عضو سابقى خشك بشود يا خشك نشود اغسل ما بقى، آنى كه از وضوء مى‏ماند او را بشور، «قُلْتُ وَ كَذَلِكَ غُسْلُ الْجَنَابَةِ- قَالَ هُوَ بِتِلْكَ الْمَنْزِلَةِ- وَ ابْدَأْ بِالرَّأْسِ ثُمَّ أَفِضْ عَلَى سَائِرِ جَسَدِكَ- قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ نَعَمْ» هم همين جور است، آنجا هم خشك بشود يا نشود يكى است.

جمع صحيحه حريز با صحيحه معاوية بن عمار و موثقه ابی بصير

 اين روايت مى‏بينيد كه معارض است با آن صحيحه معاوية بن عمّار و با موثّقه ابى بصير كه فرمود خشك بشود اعاده كن، شيخ الطّائفه قدس الله نفسه الشّريف كما اين كه صاحب وسائل نقل مى‏كند [3]تارةً اين مضمره حريز را حمل كرده است به آن جايى كه جفاف عن ضرورةٍ بوده باشد، مثل آن باد تند و هواى گرمى كه مى‏وزد آنجا بوده باشد، چون كه اين جف او لم يجف مطلق است، موثّقه ابى بصير گفت جفاف تأخيرى مبطل است، او مخصص اين و مقيّد اين اطلاق روايت مى‏شود، اين روايت حمل مى‏شود به آن جايى كه جفاف سابق به اضطرار و حرارت الهواء بشود لا للتّأخير، اين جور جمع كرده است.

 و كسى اين جمع را قبول نكرد جمع ديگرى هم فرموده است بر اين كه حمل مى‏شود اين مضمره حريز على التّقيه، چون كه مذهب عامّه اين است كه موالات در وضوء اعتبارى ندارد، مسأله وضوء اعتبارى ندارد که اجزائش خشك بشود يا نه، گفته‏اند موالات مستحب است، بله بعضى جماعتشان ملتزم شده‏اند به اعتبار، ولكن اكثرشان مى‏گويند معتبر نيست، روى اين حساب ايشان فرموده است بر اين كه حمل بر تقيه مى‏شود.

 در آن جمع عرفى كه اول است اشكال كرده‏اند و فرموده‏اند بر اين كه اين جمع عرفى درست نيست، چرا؟ چون كه اين روايت مضمره حريز خودش در صورت تأخير عن عمد است، جفاف حاصل شده است در صورت تأخير عن عمدٍ اين صورت را ناظر است، و الشّاهد على هذا در ذيلش دارد كه و كذلک غسل الجنابة قال هو بتلك المنزله غسل جنابت به منزله وضوء است، وابدأ بالرّأس ثمّ افض على ساير جسدك، حريز مى‏گويد به امام علیه السلام عرض كردم و ان كان بعض يومٍ ولو اين فصل در غسل الجنابة بعض يوم بوده باشد اين هم عيبى ندارد، انسان سه ساعت قبل سر و گردن را شسته است و الان طرف راست را مى‏شوید، قال نعم، فرمود بله همين جور است، بعض يوم هم بشود عيبى ندارد، خوب بعض يوم تأخير عن عمدٍ است ديگر، عمداً تأخير مى‏اندازد، كانّ اين روايت مى‏گويد وضوء هم مثل غسل است، فرقى ندارد، تأخير عن عمدٍ جف او لم يجف بشوید ما بقى را، به آن جفاف اعتنا نكند، بدان جهت فرموده‏اند كه اين روايت با آن روايت سابقى جمع عرفى ندارد، او جفاف تأخيرى را مى‏گويد مبطل است، و اين جفاف تأخيرى را مى‏گويد بر اين كه مبطل نيست.

اینجا به جهت اين كه تصحیح اين مطلب را تمام اداء كنم، يك جايى يك اشكالى هست، ممكن است كسى بگويد نه اين روايتین يعنى دو تا روايت سابقى كه موثّقه ابى بصير و صحيحه معاويه است، جمع عرفى دارند با اين مضمره حريز، اين مضمره حريز مى‏گويد با جفاف وضوء بگيرد عيبى ندارد ولو عن تأخيرٍ، ولكن موثّقه ظهور دارد در مانعيّت، نصّ در مانعيّت كه نيست، ظهور در اين است كه جفاف بشود نمی شود، حمل مى‏كنيم آن اعد را به استحباب، مى‏گوييم اگر اعضاء سابقى خوب جمع عرفى است ديگر، اين ترخيص است، نص است بر اين كه مع الجفاف بشوید مجزى است، او ظاهر است براى اين كه مجزى نيست، اعد ظهور دارد در عدم اجزاء كه بايد اعاده كند، حمل بر استحباب مى‏شود.

اين را هم بگذريم، هر كسى كه اين حرف را بگويد به صاحبش ببخشيد، اين درست نيست، چرا؟ براى اين كه در موثّقه ابى بصير قرينه قاطعه است كه حمل بر استحباب نمى‏شود، چون كه امام علیه السلام كه فرمود اعد،اگر اعضاء سابقى تأخير شد و خشك شد اعاده بكن، تعليل فرمود اعد را، فانّ الوضوء لا یبعض،وضوء امتياز دارد از غسل، تبعّض نمى‏شود، بدان جهت آن روايت را حمل بر استحباب اعاده نمى‏شود حمل كرد، او صريح است كه جفاف عن تأخيرٍ مبطل وضوء است، اين هم كانّ صريح است كه جفاف ولو مع التّأخير بشود صحيح است، عيبى ندارد، با هم مى‏شوند متباینين.

اين جور فرموده‏اند كه آن جمع ثانى شيخ الطّائفه درست است، كه اين مضمره را حمل بر تقيه مى‏كنيم، چرا؟ چون كه روايتين متعارضين هستند و آنى كه از متعارضين موافق با عامّه است طرح مى‏شود، و به مقتضای خذ بما خالفهم آن روايتى كه مخالف با عامّه است گرفته مى‏شود.

 خوب شما مى‏دانيد كه اين مطلب درست نيست، براى اين كه اگر اينها متعارضين بشوند نوبت به ترجیح بشود، بايد اين‏ مضمره را گرفت، چون كه موافق با كتاب است، آن روز اول گفتم مقتضاى كتاب مجيد الغاء موالات است، غايت الامر دليل داريم كه مسح بايد به بلّه وضوء بشود، بدان جهت دست چپ مادامى كه خشك نشده است بايد مسح الرّأس و القدمين را كرد، و امّا موالات ما بين اجزاء اين قائل خودش هم فرموده است كه اطلاق آيه شريفه و كذا اطلاق ساير روايات موالات را دفع مى‏كند، دليل بر موالات اعتبار موالات اين دو تا موثّقه و هكذا صحيحه معاويه است، خوب اگر اينها مبتلا به معارض شدند مرجّح در مقام معارضه مخالفت عامّه نيست اولاً، پيش خودشان هم موافقت كتاب است، بدان جهت در ما نحن فيه اگر نوبت به تعارض برسد، بايد اين مضمره را گرفت.

ولكن عرض مى‏كنم بر اين كه اين معارضه نيست در بین، تا اين كه ايشان بفرمايند مخالفت عامّه مرجّح است تا ما بگوييم نوبت به او نمى‏رسد، اين دو تا روايت متقدمه با اين مضمره جمع عرفى دارند، اين روايت را يك دفعه دیگر مى‏خوانم، قلت فان جفّ الاول قبل ان اغسل الذّى یلیه قبل از آن جزئى كه بعدش است بشویند جزء اولى خشك شد، قال جفّ او لم يجف اغسل ما بقى خشك بشود يا نشود ما بقى را بشوی، خوب اگر روايت تا اين مقدار بود جمع عرفى چه بود، اين جف او لم يجف مطلق است به هر چيز بشود، آن موثّقه مى‏گويد جفاف اگر مستند به تأخير بشود، باطل است، خوب تقييد مى‏كرد ديگر، خوب شما مى‏فرماييد اينها متعارضين هستند به واسطه ذيلش، در ذيل دارد بر اين كه بعد از اين كه فرمود اغسل ما بقى قلت و كذلک غسل الجنابة غسل الجنابة هم همين جور است، اگر مى‏فرمود قلت و الوضوء كالجنابة امام مى‏فرمود نعم، او صريح مى‏شد كه تأخير عمدى عيبى ندارد، چرا؟ چون كه وضوء هم فرمود مثل غسل جنابت است، اما اين جور نيست، سؤال مى‏كند غسل الجنابة مثل وضوء است؟ امام علیه السلام در جوابش مى‏فرمايد نعم، غسل الجنابة هم مثل الوضوء است، خوب در غسل الجنابة هم ملتزم مى‏شويم كه اگر جفاف از روى عذرى شد عيبى ندارد، صحيح است، بقيه را بشوید، غسل باطل نمى‏شود، بعد در جنابت يك توسعه ديگرى هست، از آن توسعه سؤال مى‏كند كه آن توسعه حقيقت دارد كه انسان در غسل جنابت اول بعضى آن سرش را بشوید، مدتی بعد طرف ديگرش را بشوید اين مى‏شود؟ امام فرمود بله مى‏شود، اين دلالت به وضوء ندارد، و از كذلک الغسل هم از اين سؤال نكرد، و الاّ اگر سؤال از اين مى‏كرد حريز، اعاده نمى‏كرد كه سؤال كند يابن رسول الله و ان كان بعض يومٍ، ديگر احتياج به سؤال نداشت، معلوم مى‏شود كه آن روايت اولى كه هست جفاف را مى‏گويد، جفاف در وضوء مضر نيست، ما بقى را بشوید، آن دو تا موثّقه مى‏گويد جفافى كه مستند بشود به غير التّأخير او مضر نيست، غسل جنابت هم همين جور است، جفاف مستند الى غير التّأخير مضر نيست، بلكه مستند الى التّأخير هم در غسل الجنابة مضر نيست، اين ذيل كه سؤال مى‏كند و ان كان بعض يومٍ، معلوم مى‏شود حكم از قبل معلوم نيست، فرق است ما بين سؤال از اين كه الوضوء كالجنابة؟ امام بفرمايد نعم، يا اين كه سؤال كند كه غسل الجنابة کالوضوء؟ اين اشتباه يك جا هم شده است، در غسل ميّت ترتيب معتبر است ما بين يمين و يسار ترتيب معتبر است، در روايات دارد بر اين كه الغسل الميّت كالجنابة، اين الغسل الميّت كالجنابة از اين استفاده كرده‏اند كه در غسل الجنابة هم ترتيب بين اليمين و اليسار معتبر است، و حال آن كه در روايت دارد كه غسل الميّت كالجنابة، نه اين كه غسل الجنابة كغسل الميّت تا ترتيب استفاده بشود، اینجا هم نظير او است، در روايت نگفته است كه الوضوء كغسل الجنابة، فرموده است غسل الجنابة كالوضوء، غسل الجنابة در وضوء، خوب وضوء حكمش چيست؟ وضوء حكمش اين است كه جفاف اگر مستند به غير تأخير شد وضويش صحيح است، خوب غسل جنابه هم همين جور است، بعد در غسل الجنابة يك تفضل ووسعتی هست، آن اين است كه جفاف مستند به غير تأخير به عمد هم شد عيبى ندارد، خوب اين چه تنافى دارد با آن مسأله؟

 سؤال...؟ اين جور بفرما كه حريز اصلاً حكم غسل الجنابة را نمى‏دانست، اين ظاهر سؤال اين است كه حريز در اين‏ كه در غسل الجنابة ترتيب معتبر است يا نه، موالات معتبر است يا نه نمى‏دانست اصلاً، بدان جهت سؤال از وضوء كرد، بعد از اين كه سؤال از وضوء كرد، سؤال كرد كه قلت و كذلک غسل الجنابة سؤال از این است غسل الجنابة هم مثل وضوء است، اول وضوء را سؤال كرده است، امام که نمی شود بفرمايد مثل او نيست، مى‏فرمايد همين جور است ديگر، مثل وضوء است، وضوء اصل است پيش حريز، و كذلک يعنى غسل الجنابة هم مثل وضوء است، جفاف مضر نيست، بعد سؤال مى‏كند كه در غسل الجنابة جفاف عمدى و تأخيرى و ان كان بعض يومٍ مضر است؟ مى‏فرمايد آن هم مضر نيست، يك دفعه ديگر مى‏خوانم، قلت فان جفّ الاول قبل ان اغسل الذّى یلیه قال جفّ او لم يجف اغسل ما بقى قلت و كذلک غسل الجنابة؟ غسل جنابه هم مثل وضوء است؟ امام مى‏فرمايد بله مثل وضوء است، اين نمى‏دانست كه در غسل الجنابة موالات شرط است يا نيست، اين موالاتى كه در وضوء معتبر نيست كه پى در پى باشد در غسل الجنابة هم معتبر نيست، امّا اگر جفاف مستند به تأخير شد در وضوء مضر است، در ذيل دارد، اگر ذيلش نبود قلت و ان كان بعض يومٍ امام مى‏فرمايد ابدأ بالرّس ثمّ افض على ساير جسدك، قلت و ان كان بعض يومٍ فاصله ولو، پس معلوم مى‏شود اين را حريز اول نفهميده است، از آن سؤالى كه فهميده است، اين را نفهميده است كه تأخير اين جورى در غسل جايز است، سؤال مى‏كند و ان كان بعض يومٍ؟ قال نعم، اين توسعه‏اى است در غسل الجنابة با همديگر اين روايت با آن روايتين متقدمتين جمع عرفى دارد و يظهر وجه الفرق بين الفرق بين قوله و كذلک غسل الجنابة يا الوضوء كاغسل الجنابة، اين دو تا با همديگر فرق دارد، سؤال؟ عيبى ندارد، پس معلوم مى‏شود از غسل جنابت مى‏پرسيد، از غسل جنابت، اطلاق در وضوء تقييد دارد.

به عبارت اخرى اين روايت غايت الامر اين است كه دلالت مى‏كند در وضوء و غسل جفاف عمداً تأخير عمدى، حرارت هوا هيچ كدام ضرر ندارد، آن صحيحه مى‏گويد الاّ الوضوء در جايى كه جفاف مستند به تأخير بشود، آنجا اعاده مى‏خواهد، با آن چه تنافى دارد؟ كذلک يعنى يك عام مى‏شود، يعنى اين كه الوضوء بالجفاف لا يبطل، اين مى‏شود، و كذلک الغسل بالجفاف لا يبطل ولو كان عمدياً اين مى‏شود عام، مى‏شود مطلق، جفاف هر جفافى باشد در ناحيه وضوء و در ناحيه غسل، آن وقت در باب وضوء يك استثناءيى دارد كه جفاف اگر مستند به تأخير شد مبطل است، در غسل حكم مى‏ماند ، ولكن در وضوء يك تقييد وارد مى‏شود، اين چه تنافى با همديگر دارد؟ اين دليل نمى‏شود كه و كذلک ان كان بعض يومٍ در وضوء هم همين جور است حكم، اين روايت دلالت ندارد، اين ذيل مال غسل است.

 بدان جهت على كلّ تقديرٍ غايت الامر فقيه فقط اين قدر مى‏تواند بگويد ما بوديم و اين روايت، اين روايت مى‏گفت جفاف على الاطلاق به هر علّتى بوده باشد در وضوء مضر نيست بالاطلاق، و در باب الغسل جفاف على الاطلاق مضر نيست منتهى بالتّصريح، در باب غسل تصريح هم هست كه عمداً تأخير انداخت، در باب وضوء اين اطلاق يك تقييدى دارد، و آن اين است كه جفاف اگر مستند به تأخير بشود وضوء اعاده مى‏خواهد، خوب آنها با همديگر تنافى ندارد، مثل ساير مطلقات و مقيّدات و مثل ساير عمومات و مخصصات است، هيچ با همديگر تنافى ندارند، و الوجه الصّحيح همين است كه عرض كردم.

در ما نحن فيه باقى مى‏ماند امورى كه آنها را بايد بحث كنيم:

ملاک جفافی که موجب اعاده می شود

 يكى از اين امور اين است كه انسان وقتى كه عضو بعدى را مى‏شوید، اعضاء سابقه خشك شده است، ولكن همه‏ اعضاء سابقه خشك نشده است، مثلاً فرض بفرماييد دست چپ را كه مى‏خواهد بشوید تأخير شد، دست راست خشك شده است، امّا چون كه صورت مباركش نورانى است، لحيه دارد و اينها صورت تَر است، ظاهر عبارت صاحب عروه اين است كه ملاك در جفافى كه موجب مى‏شود اعاده را، اگر تمام اعضاء سابقه جفاف پيدا كند، آنجا فتوا مى‏دهد بر اين كه وضوء باطل است، فتوا است، و امّا فقط اگر عضو سابق خشک شده است بتمامه، دست چپ را كه مى‏خواهد بشوید، دست راست تمامیش خشك شده است، الان كه دست راستش هم تَر شد، با آن آبى تَر شد كه مى‏خواهد دست چپ را بشوید، آب برداشت، و الاّ دست راست خشك شده است، ايشان مى‏فرمايد اگر عضو سابق بر آن عضوى كه مى‏خواهد بشوید، بتمامه خشك شده باشد ولكن عضو سابق بر اين سابق تَر باشد مثل صورت كه فرض كرديم هنوز تَر است، چون كه لحيه دارد، ايشان مى‏فرمايد احوط وجوبى اعاده وضوء است، اینجا فتوا نمى‏دهد، مى‏گويد احوط وجوبى اعاده وضوء است، اين فتواى صاحب عروه است.

ولكن اين احوط وجوبی درست نیست و احوط، احوط استحبابى است، والاّ اعاده وضوء لازم نيست، چرا؟ چونكه اين حكمى كه جفاف مع التأخير اگر بشود وضوء باطل مى‏شود، اين مستندش موثّقه ابى بصير[4] بود، يكى هم صحيحه معاويه[5] بود ديگر، اينها بودند، در آن موثّقه ابى بصير اين است كه اذا توضأت بعض وضوئك و عرضت لك حاجتٌ حتّى يبس وضوئك، يعنى آن مقدار از وضوء كه گرفته بودى خشك شد، آن مقدار خشك شده است، نه اين كه بعضش خشك شده باشد، ظاهر يبس شما مى‏خواهيد اگر يقين كنيد به عرايض بنده عبايتان را بشویيد و بيندازيد روى بند در منزل، خودتان بالمباشره يا بالتّسبيب، بعد از مدّتى به آن آقازاده بگوييد كه ببين عباى من خشك شده است يا نه، آن دست زد اين ور و آن ورش و ديد كه نه يك طرف خشك شده است، امّا يك طرفش هنوز تَر است، چه مى‏گويد به شما؟ مى‏گويد آقا خشك نشده است هنوز، يك طرفش تَر است، يبس الشئ يعنى شئ مغسول آنى كه انسان شسته است اگر به او اضافه يبس دادند يادتان باشد ظهورش اين است كه او بتمامه خشك شده است، يبس الثّوب اگر گفت، بدان جهت اگر گفت آقا خشك شده است، آورد و شما ديديد يك طرفش تَر است، مى‏گوييد چه جور به من گفتيد كه خشك شده است اين كه يك طرفش تَر است، فهم عرفى كه هست مى‏گويند فقيه بايد فهم عرفى داشته باشد معنايش اين است، نه اين كه بروند از بقاءل بپرسند كه يبس در اين روايت ابى بصير معنايش چيست، معنايش اين است كه نظير آن استعمال را در عرف پيدا مى‏كنند و آنى كه ظهور عرفى شد در آن نظاير چون كه امام علیه السلام در روايات هم به آن نحو عرفى، به همان استعمالات عرفى تفهيم كرده است.

 سؤال...؟ در هر مقامى همين جور است، يك جا قرينه‏اى بوده باشد كه مطلوبيّت فى الجمله است، يك خورده بگذار هوا بخورد و آبهايش بريزد اين جور باشد آن يك مطلب ديگرى است، و الاّ اين را در مسأله الشمس ما جففت الارض كه از مطهّرات است آنجا هم گفتيم.

اين موثّقه ابى بصير اين است، در معاوية بن عمّار هم اين است كه فيجفّ وضوئى وضويى كه گرفتم خشك مى‏شود، ظاهرش اين است كه تمام اعضاء خشك بشود، بدان جهت اگر بعضش تَر است و بعضش خشك شده است، عيب ندارد، ولو تمام عضو سابق خشك شده است، ولكن عضو سابق بر سابق تَر است اين كافى است، اين وضوء را ادامه بدهد.

 مؤيّدش هم آن رواياتى است كه تجويز كرد مسح را در جايى كه در يد بلّه نيست بلل را از لحيه بگيرد، خوب معلوم مى‏شود دستهايش خشك شده است همه‏اش ديگر، ولكن در لحيه تری هست هنوز خشك نشده است، فرمود بلّه را از او بگير و مسح كن، اين مؤيد است، چون كه دليل نمى‏شود كما اين كه بعضى‏ها فرموده‏اند، ممكن است اين صورت اضطرار بوده باشد و تضعيف شده باشد، ولكن مؤيد اين معنا است.

 صاحب عروه سه صورت گفته است:

 در يك صورت فتوا به بطلان، وضوء الاعاده.

 در يك صورت احتياط، احتياط وجوبى.

 در يك صورت هم فتوا به صحّت داده است، آنجاست كه عضو سابق بعضش خشك شده است، دست چپ را كه مى‏شوید دست راست بعضش خشك شده است، بعضى ديگرش تَر است، اینجا مى‏فرمايد نه اعاده لازم نيست، اين را هم به صورت فتوا مى‏گويد، اين يك جهت بود كه در عبارت عروه بود.

 جهت ديگر كه در ما نحن فيه بايد بحث بشود، آن جهت ديگر اين است شما مى‏دانيد انسان وقتى كه وضوء مى‏گيرد، به تأخير بيندازد و جفاف حاصل مى‏شود ربّما فرض كنيد دست راستش را شسته است، دست چپ هم نصفش را شسته بود ولی هنوز نصف ديگرش را نشسته بود فرض كنيد، مثلاً اهل بيتش صدا كرد فلانى بدو بيا كه بچّه ببين چه شد، اين هم دويد رفت و همين جا گذاشت، دويد و رفت و ديد الحمد الله هيچ چيز نشده است، برگشت وضوء بگيرد، ديد كه اين اعضاء خشك شده است، اعضاء همه‏اش خشك شده است، اینجا در ما نحن فيه آن عضو وضوء كه مى‏خواست به او شروع بكند او را شروع كرده بود، دست راستش را شسته بود، ولكن تأخيرى حاصل شد كه آنى كه شسته بود خشك شد، اینجا هم وضوء باطل است، لازم نيست قبل بدأ به آن عضوى كه در وضوء معتبر است كه يمين و يسار اين اعضاء بوده باشند قبل از بدأ به اینها، بلکه حتی اگر اينها را بدأ كرده بود در اثناء اینها خشك شد، بعد ديد كه همه‏اش خشك شده است، آن وضوء باطل است، چرا فرق نیست؟ چون كه دليل ما يا فقهاى آتيه ان شاء الله اين موثّقه ابى بصير و هكذا صحيحه معاوية بن عمّار است، آنجا امام علیه السلام تفصيل نداد، اذا توضأت بعض وضوئك و عرضت لك حاجةٌ حتّى يبس وضوئك وضوء كه گرفته بودى آن مقدار خشك شد اعد الوضوء، اين مقدار در نصف عضو واحد بوده باشد، يا نه هنوز عضو لاحق را اصلاً شروع نكرده بود، در آن روايتى كه نفرمود اين مضمره حريز كه امروز عرض كردم آنجا بود كه فان جفّ الاول قبل ان اغسل الثّانى اين به جهت اين است كه ثانى مدخليّت ندارد، قبل ان اغسل الّذى یلیه آن جزئى كه تالی آن سابق است، ولو نصف العضو باشد، چون كه نصف بعدى را بايد بعد از اين بشوید، چون كه بايد غسل از اعلى فالاعلى بشود، ولو در اثناءى غسل بوده باشد اجزاء سابقه خشك شده باشد وضوء را بايد اعاده كند.

 سؤال...؟ نه، وقتى كه مثال زدم كه جاى هيچ اشکال واشتباه و داد نماند، بچّه صدا كرد، رفت، نصفه كاره گذاشته بود ديگر، آمد ديد همه‏اش خشك شده است، اعضاء سابقى همه خشك شده است، اين سابق خشك شده است، ولكن صورت اينها اين دست صورت تَر است، بقيه را مى‏شوید، و امّا اگر اجزاى آن مقدار مغسول، (درست توجه كنيد به نكاتى كه در روايات است، اصل الفقاهه همين است، خصوصيات و عناوينى كه در روايات ذكر شده است ما بايد به ظهور آنها اخذ كنيم، يك كسى خلاف او را بگويد يا نگويد، ما مكلّف هستيم به ظهور، مگر اين كه ميزانى باشد، قرينه قطعيه داشته باشيم يا مقيّدى داشته باشيم كه بايد از ظهور رفع يد كنيم، والاّ يؤخذ به).

امر ديگرى كه در مقام مى‏ماند آن امر ديگر اين است كه خيلى تأخير داد، ولكن جفاف حاصل نشد، اگر هوا گرم بود يا هوا ملايم بود خشك مى‏شد، خيلى طول كشيد، آيا ملاك جفاف تقديرى است، تأخير ولو جفاف تقديرى كافى است در بطلان، يا جفاف فعلى مى‏خواهيم؟

قاعده (ظهور عناوين اخذ شده در خطابات شارع در فعليت)

يك قاعده كلّيه خدمت شما عرض مى‏كنم، هر خطابى كه وارد مى‏شود در آن خطاب شارع عنوانى را اخذ كرده است يا در ناحيه موضوع حكم يا در ناحيه متعلّق الحكم يا در ناحيه نفس الحكم كه قيد حكم است اخذ بكند ظهور اولى فعليّت است. آن عنوان بفعليّته قيد موضوع است. آن عنوان بفعليّته قيد متعلّق است. آن عنوان به قيد فعليّته موضوع حكم است. نمى‏بينيد اين شيره پزها را، شيره پزها وقتى كه شيره مى‏پزند آب انگور را توى ديگ ريخته‏اند آن جور هم كه آتش گذاشته‏اند كه اين بپزد، هى مى‏گرداند، چوبشان را هى مى‏گردانند، اين را چرا مى‏گردانند؟ چون كه غليان حاصل نشود، ولو اين را دست بردارد غل غل مى‏كند، غليان مى‏كند، غليان كه شد مى‏شود عصير عنبى، بعد از غليان بايد دو ثلثش برود، حرام مى‏شود، اين برمى‏گرداند، نمى‏گذارد جوش بخورد، چون كه جوش خوردن همان غليان است كه بالا و پايين مى‏آيد، ديگر همين جور كه مى‏دانيد، اين نمى‏گذارد بر اين كه اين غليان و جوش حاصل بشود، بدان جهت موضوع حرمت موجود نمى‏شود، اين عصير نجوشيده است، بله چوب را برمى‏داشت مى‏جوشيد، امّا چون كه چوب را هى مى‏زد نگذاشت بجوشد، عيبى ندارد، حلّيت دارد، موضوع حرمت كه كلّ عصير اذا غلی و سؤال كرد در آن روايت از امام علیه السلام سؤال كرد يبن رسول الله غليان چيست؟ امام علیه السلام فرمود كه همان به قول ما غل غل كردن است و بالا و پايين آمدن است، اين عصير است، ايشان‏ فرمود او حاصل نشده است، بدان جهت اين را در بحث تغيّر ماء معتصم هم گفتيم، ما نحن فيه هم از صغريات اين كبرى است، و الحمد الله ربّ العالمين.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص235-236.

[2] وَ [محمد بن الحسن] بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ حَرِيزٍ فِي الْوَضُوءِ يَجِفُّ- قَالَ قُلْتُ: فَإِنْ جَفَّ الْأَوَّلُ- قَبْلَ أَنْ أَغْسِلَ الَّذِي يَلِيهِ- قَالَ جَفَّ أَوْ لَمْ يَجِفَّ اغْسِلْ مَا بَقِيَ- قُلْتُ وَ كَذَلِكَ غُسْلُ الْجَنَابَةِ- قَالَ هُوَ بِتِلْكَ الْمَنْزِلَةِ- وَ ابْدَأْ بِالرَّأْسِ ثُمَّ أَفِضْ عَلَى سَائِرِ جَسَدِكَ- قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ نَعَمْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص447.

[3] قَالَ الشَّيْخُ الْوَجْهُ فِي هَذَا الْخَبَرِ أَنَّهُ إِذَا لَمْ يَقْطَعْ وُضُوءَهُ وَ إِنَّمَا تُجَفِّفُهُ الرِّيحُ الشَّدِيدَةُ أَوِ الْحَرُّ الْعَظِيمُ وَ إِنَّمَا تَجِبُ عَلَيْهِ الْإِعَادَةُ فِي تَفْرِيقِ الْوُضُوءِ مَعَ‌ اعْتِدَالِ الْوَقْتِ وَ الْهَوَاءِ قَالَ وَ يَحْتَمِلُ أَنْ يَكُونَ وَرَدَ مَوْرِدَ التَّقِيَّةِ لِأَنَّ ذَلِكَ مَذْهَبُ كَثِيرٍ مِنَ الْعَامَّةِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص447-448.

[4] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ أَبِي دَاوُدَ جَمِيعاً عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا تَوَضَّأْتَ بَعْضَ وُضُوئِكَ وَ عَرَضَتْ لَكَ حَاجَةٌ- حَتَّى يَبِسَ وَضُوؤُكَ فَأَعِدْ وُضُوءَكَ- فَإِنَّ الْوُضُوءَ لَا يُبَعَّضُ؛   شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص446.

[5] وَ عَنْهُ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رُبَّمَا تَوَضَّأْتُ فَنَفِدَ الْمَاءُ- فَدَعَوْتُ الْجَارِيَةَ- فَأَبْطَأَتْ عَلَيَّ بِالْمَاءِ- فَيَجِفُّ وَضُوئِي فَقَالَ أَعِدْ؛   شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص447.