درس ششصد و سی و ششم

شرائط وضوء

« الثاني عشر : النية‌وهي القصد إلى الفعل مع كون الداعي أمر الله تعالى إمّا لأنـَّه تعالى أهل للطاعة وهو أعلى الوجوه أو لدخول الجنة والفرار من النار وهو أدناها وما بينهما متوسطات ، ولا يلزم التلفّظ بالنيـَّة ، بل ولا إخطارها بالبال ، بل يكفي وجود الداعي في القلب بحيث لو سئل عن شغله يقول أتوضّأ مثلاً ، وأمّا لو كان غافلاً بحيث لو سئل بقي متحيـَّراً فلا يكفي وإن كان مسبوقاً بالعزم والقصد حين المقدّمات ، ويجب استمرار النيـَّة إلى آخر العمل فلو نوى الخلاف أو تردَّد وأتى ببعض الأفعال بطل إلا أن يعود إلى النية الاُولى قبل فوات الموالاة ، ولا يجب نيـَّة الوجوب والندب لا وصفاً ولا غايةً ولا نيـَّة وجه الوجوب والندب بأن يقول : أتوضّأ الوضوء الواجب أو المندوب أو لوجوبه أو ندبه أو أتوضّأ لما فيه من المصلحة ، بل يكفي قصد القربة وإتيانه لداعي الله ، بل لو نوى أحدهما في موضع الآخر كفى إن لم يكن على وجه التشريع أو التقييد ، فلو اعتقد دخول الوقت فنوى الوجوب وصفاً أو غاية ثمَّ تبيـَّن عدم دخوله صحَّ إذا لم يكن على وجه التقييد ، وإلا بطل كأن يقول : أتوضّأ لوجوبه و‌‌إلا فلا أتوضّأ ».[1]

ادامه بحث وضوء متردد يا وضوء با نيت متزلزل

كلام در اين مسأله بود كه شخصى شروع كرده بود به وضوء گرفتن، و در اثناء الوضوء پشيمان شد از وضوء گرفتن يا تردد پيدا كرد که اين وضوء را تمام بكنم يا نه، و در حال اين تردد كه تمام ‏كنم يا نه. بعضى از اين وضوء را در حال تردد اتيان كرد. مثل اين كه بعد از اين كه صورتش را شسته بود تردد حاصل شد كه وضوء را تمام بكنم يا نگيرم پا شوم، گفت الان دست راستمان را بشوريم و ببينيم چه مى‏شود، اینجا كه در حال تردد اين دست راستش را شست، صاحب عروه فرموده است اگر عود بكند به نيتش و موالات به هم نخورده باشد عيبى ندارد، وضويش صحيح مى‏شود.

بررسی ديدگاه اعاده وضوء

 ظاهر كلامش در ما نحن فيه اين است كه آن دست راست را كه شسته است، دوباره شستن نمى‏خواهد، و من هنا كتبوا فى التّعاليق على العروة همه‏اش را نمى‏دانم و نمى‏گويم، عدّه‏اى از اين اعاظم نوشته‏اند كه و يعيد ما اتی به حال التّردد، او را بايد اعاده كند. [2]

مدرک ديدگاه اعاده

كلام در مدرك و دليل اين مطلب بود كه چرا اعاده كند. اين مسأله‏اى كه در ما نحن فيه در باب وضوء مى‏گوييم اين مختص به باب وضوء نيست. در باب غسل هم مى‏آيد. در هر عبادتى مى‏آيد. در صلوات هم مى‏آيد كه انسان در اثناء صلاة متردد شد كه بخوانم يا نخوانم. هنوز وقت خيلى است. رها كنم اين را و بروم بخوابم بعد، يا فلان كار را اتيان كنم بعد، يا در حال اين كه رها كنم يا نكنم. گفت بگذار يك خورده‏اش را هم بخوانيم نماز را ببينيم رها مى‏كنيم يا نه، آنجا هم مى‏آيد، در عبادات ديگر در حج هم مى‏آيد، در هر واجب ارتباطى يا مستحب ارتباطى كه عبادت بوده باشد و مثل صوم شهر رمضان و غير ذلک همه جا اين مسأله هست، مسأله سيّاله است، بدان جهت برای اینکه حكم تمام اين مسائل را منقّح بكنيد، به اينی كه عرض مى‏كنم و نظرات حضرات است، اين را به طور منقّح براى شما عرض مى‏كنم، و بعد آنى كه در نظر قاصر ما است متعرّض مى‏شويم:

 اين حضرات اين جور مى‏فرمايند، مى‏فرمايند آن واجبات عباديه سه قسم است، مستحبات عباديه هم همين جور است، چون كه در مستحبات يك توسعه‏اى هست، واجبات را تخصيص به ذكر مى‏كنند، اين واجبات ارتباطيه اينها سه قسم هستند:

 يك قسمشان اين است به مجرّد اين كه مكلّف قصد خلاف كرد يا به مجرّد اين كه تردد در او پيدا كرد، به مجرّد الترّدد آن عمل باطل مى‏شود و او قابل اصلاح نيست، ولو بعد از آن مائى پشيمان بشود و دوباره بر آن عمل برگردد فايده‏اى ندارد، آن عمل محكوم به بطلان است، مثل صوم شهر رمضان، آن كسى كه مكلّف است صیام شهر رمضان را اتيان كند من طلوع الفجر الى دخول الّلیل اين در اثناء مثلاً قبل از ظهر خصوصاً در روز اول ديد خيلى گرسنه است، گفت خدا كريم است، ظهر بشود ما برويم در خانه چيزى بخوريم، به مجرّد اين كه اين معنا را قصد كرد كه بروم بخورم يا تردد پيدا كرد كه آيا بروم خانه بخورم چيزى يا روزه را ادامه بدهم اين روزه باطل مى‏شود، به مجرّد حدوث اين معنا، ولو بعد از يك آن پشيمان بشود كه خدا به شيطان لعنت كند، چرا من اين قصد را كردم كه بروم ناهار بخورم؟ يا چرا تردد كردم؟ اين صوم باطل شد، اين قابل تدارك نيست، نمى‏گويم كه بعد از اين مى‏تواند ناهار بخورد و تناول مبطل كند، او حرام است، و بخورد هم كفّاره دارد، ولكن حرمت آن تناول المبطل ربطى به صوم ندارد. آن واجب توصّلى است، ولو بلاقصد قربت هم بعد از اين تردد اتّفاقاً يك كارى پيش آمد، يك معامله مهمّى پيش آمد، صدايش كردند كه بيا فلان معامله صورت مى‏گيرد. رفت آنجا مشغول شد و يك وقت ديد كه اذان مغرب را مى‏گويند. هيچ قصد صوم هم نداشت. گفت روزه نمى‏گيرم، اتّفاقاً هم چيزى نخورد، اين كفّاره ندارد، چون كه تناول مفطر نكرده است، آن كسى كه تناول مفطر است او را بكند، او كفّاره دارد، ولكن اين وجوبش وجوب امساك صومى نيست، آن تكليف تمام شده است، مخالفت شده است، اين كه حرام است تناول مفطر، حرمتش هم حرمت توصّلى است عيبى ندارد، اين هم امتثال كرده است او را، اين صوم قابل تصحیح نيست، فرقى نمى‏كند كه انسان آن وقتى كه توى ذهنش مى‏آيد الان يك چيزى بخورم خيلى دلم از حال دارد مى‏رود يا بعد از دو ساعت بروم در خانه ناهار بخورم، فرقى نمى‏كند چه نيّت تناول مفطر را فى ما بعد بكند، قبل غروب الشّمس و قبل دخول الّلیل يا قصد تناول مفطر را فعلاً بكنم، يا روزه‏ام را الان ديگر نگيرم، يا بگويد نه بعد از ظهر ديگر روزه نگيرم، الان روزه باشم، بعد از ظهر نگيرم، در تمام اين فروض روزه باطل مى‏شود، ما بين تناول مفطر فعلاً او مستقبلاً و قبل الغروب يا ما بين اين كه انسان آنى شد برگشت به نيّت اولیش يا برنگشت فرقى نمى‏كند، صوم باطل شد، قابل تصحیح نيست و تردد هم اگر حاصل بشود همين جور است، بدان جهت مى‏گويند و مى‏نويسند نيّة الافطار و المفطر مفطرٌ يعنى يبطل الصّوم ولكن لا تجب الكفّاره، كفّاره واجب نمى‏شود، وقتى كه انسان اگر او را مفطر را مرتكب شد، آن وقت كفّاره واجب مى‏شود.

چرا مى‏گويند صوم باطل مى‏شود، حضرات گوش كنيد كه چه جور تقريب مى‏كنم، اينها مى‏فرمايند كه صوم عمل واحد است، شارع اين امساك من طلوع الفجر را الى دخول الّلیل صوم نهار شهر رمضان عمل واحد فرض كرده است، اعتبار كرده است، فرض يعنى اعتبار، اين را عمل واحد اعتبار كرده است، روى ملاك واحدى كه در اين عمل واحد است وجوب واحدى متعلّق به اين عمل واحد كرده است كه حقيقتش مجموع است و اين مجموع هم تدرجی است، بما اين كه اين عمل مجموع را عمل واحد اتيان كرده است و امر واحد به اين عمل كرده است و بما اين كه مى‏دانيم اين عمل واحد كه امر به او شده است از قبيل عبادت است، بايد در او قصد تقرّب بشود، فرض اين است كه صوم از عبادات است، بدان جهت بايد آن مكلّف كه عند طلوع الفجر امساك را شروع مى‏كند، اين امساك شروعش به داعویت امر شارع و به قصد تقرّب بوده باشد، چون كه شارع امر كرده است به صوم هذا اليوم من امساك را شروع مى‏كنم، اين بايد اين جور باشد، آن داعویت امر به كل كه آن امر امر عبادى است داعویت به كل دارد داعویتش به اجزاء آن كل در ضمن داعویتش به خود كل است، امر اگر داعى شد مكلّف را به اتيان كل، جزء را كه مكلّف اتيان مى‏كند به جهت اين كه آن امر دعوت مى‏كند به اين اتيان جزء هم در ضمن داعویتش به اتيان الكل، والاّ اين جزء امر مستقلى ندارد، امر اين امر ضمنى است، در ضمن داعویّت آن امر به اتيان الكل داعى است كه اين جزء را هم بياور، چون كه كل عين اجزاء است، پس بدان جهت مكلّف كه جزء اول را شروع مى‏كند، بايد در ضمن نيّة الكل شروع كند، همين جور است ديگر، چون كه داعویت آن امر به اتيان این جزء در ضمن داعویتش به كل است، بدان جهت وقتى كه مكلف آن جزء اول را شروع مى‏كند در ضمن داعویت آن امر به كل اين جزء را اتيان مى‏كند، والاّ اگر اين جور نباشد، مى‏گويد خوب الان اول طلوع الفجر است، تازه سحرى خورده‏ايم، الان امساك كنيم ببينيم بعد ادامه مى‏دهيم يا ادامه نمى‏دهيم، اين امساكِ اول امساك عبادى نيست، اين آن صوم نيست، جزء صوم نيست، آن صوم و امساكى را شارع امر كرده است و از مكلّف خواسته است که به نحو عبادت بوده باشد و آن به نحو عبادت بودنش اين است كه به داعویت امر به كل اتيان بشود، به نحوى كه مكلّف جزء را اراده كند در ضمن ارادة الكل، اين مكلّف كه اراده كل ندارد فعلاً، مى‏گويد ببينيم چه مى‏شود، اراده كل ندارد فعلاً، آن داعویت امر به كل هم نسبت به اجزاء ضمنى مى‏شود، در ضمن داعویت مكلّف به كل داعى بر جزئش هم مى‏شود، و مفروض اين است كه در ما نحن فيه اين مكلّف داعى بر كل ندارد، مى‏گويد نه معلوم نيست من امتثال كنم كل را، پس داعى بر اين جزئيت در ضمن داعویت به كل نيست، و نيت مكلف در ضمن نية الكل نيست، بدان جهت اگر از اول گفته بود از طلوع الفجر الى دخول الّلیل من امساك مى‏كنم، قسم حضرت عبّاسى هم خورده بود به خاطر تكليف خداوندى من روزه مى‏گيرم، گرفت، بعد از ظهر كه يك ساعت از ظهر گذشت تردد حاصل شد يا مثلاً قصد كرد بخورد خيلى گرسنه‏اش است، كما اين كه در اكثر جوان‏ها كه عارف به احكام شرعیه نيستند پيدا مى‏شود، يا متردد شد كه بگيرم يا نگيرم، وقتى كه اين جور شد، اين امساك در اين آن هم يكى از اجزاء واجب است، اين امساك به چه داعى موجود مى‏شود، اين امساك اين آب، به چه داعى موجود مى‏شود، اين امساك در اين در ضمن ارادة الامتثال بالكل است، يعنى در اين حال كه حال تردد است اراده به اتيان كل ندارد،

 سؤال...؟ از مسائلى است كه همه مى‏دانند، حتّى از اول كسى كه وارد شد مكلّف به باب صلاة در شرح لمعه مى‏بيند، در رساله‏هاى عمليه نوشته‏اند بر اين كه كسى كه مى‏خواهد سفر بكند بايد موقعى كه خارج مى‏شود به آن سفر، قصد ثمانیة فراسخ را داشته باشد يا ذهاباً يا ذهاباً و اياباً كه چهار فرسخ برود وچهار فرسخ برگردد اين جور است ديگر، گفته‏اند على هذا كسى كه براى طلب ضالّه خارج مى‏شود، خودش هم احتمال مى‏دهد كه ضالّه‏اش آن حيوانى كه گم شده است يا آن پسرش كه شب از خانه فرار كرده است شايد از هشت فرسخ بيشتر رفته باشد كه مجبور است برود، ولكن نمى‏داند، الان قصدش اين است كه تا دو فرسخى برود، تا يك فرسخى برود كه آنجا يك محلّى هست كه شايد آنجا پيدا كند، قصدش دو فرسخ رفتن است، ولكن احتمال مى‏دهد كه نه ادامه بدهد، پشت سرش را هم اتيان بكند، سير را تا هشت فرسخى برود، اتّفاقاً همين جور هم رفت به آنجا و ديد آنجا نيست، يك دو فرسخ هم بروم، يك فرسخ هم بروم باز يك فرسخ هم برود يك وقت ديد كه سر هشت فرسخى رسيده است، در آن مكان هشت فرسخى از شما مى‏پرسم نماز را قصر بخواند يا تمام؟ تمام است. چرا؟ براى اين كه ولو اين هشت فرسخ آمده است و هر جزئى را كه مى‏آمده است قصد مى‏داد و احتمال ادامه هم مى‏داد، ولكن عند البدأ در اين عمل اين يك فرسخ را در ضمن هشت فرسخ قصد نكرده بود، مستقلاً قصد كرده بود، او موضوع حكم نيست. آن دو فرسخى كه در ضمن قصد ثمانیة فراسخ بوده باشد او موضوع حكم است. بدان جهت اگر نه در ضمن هشت فرسخ قصد كرده بود يك فرسخ رفت ديد كه حال ندارد، به جهنّم كه پسر فرار كرده است، برگشت، تمام مى‏شود. سفر ديگر تمام شد. چرا؟ چون كه الان هم بگويد يك نیم فرسخ هم برويم آن سفر نيست، چرا؟ چون كه سفر آنى است كه آن جزئش در ضمن نيّة الكل اتيان بشود، بدان جهت در ما نحن فيه وقتى كه اين جور شد، اين شخص ولو در آن آن هم امساك مى‏كند، مى‏گويد بعد از يك ساعت برويم، شايد خورديم توى خانه، الان كه تا آن وقت امساك مى‏كند تا خانه رفتن اين در ضمن ارادة الكل نيست، چون كه در ضمن ارادة الكل نيست و به داعویّت الامر بالكل نيست كه در ضمن باشد، مى‏گويند عمل باطل مى‏شود، اين فايده‏اى هم ندارد، مثل آن مسأله غسل، آن موضوع حكم است، اين متعلّق الحكم، فرقى نمى‏كند، اينکه قصد كل را مكلّف بكند ما نمى‏خواهيم بگوييم كه در موارد امر به كل مكلّف بايد هيچ ترديدى نداشته باشد، مثلاً زنى است محترمه كه نشسته است و وضوء مى‏گيرد، اين قصد دارد كه وضوء بگيرد، ولكن احتمال مى‏دهد در اثناء وضوء حيضش بيايد، ديگر وضوء را قطع مى‏كند ديگر، او نه مضر نيست، آن تردد عيبى ندارد، زنى در ماه رمضان روزه مى‏گيرد، احتمال مى‏دهد قبل از دخول الّليل حايض بشود، الان جزم ندارد كه روزه را تا آخر تمام مى‏كند، آنها عيبى ندارد، يا كسى وضوء مى‏گيرد، احتمال مى‏دهد كسى موقعى كه هنوز وضويش تمام نشده، كاسه آب را بردارد و فرار كند، بى آب بماند، وضوء را نتواند تمام كند، آنها عيب ندارد، چرا؟ چون كه اين قيود خود تعليق  را دارد در خودش، صوم خودش معلّق است كه در حال حيض نباشد، وضوء خودش معلّق است بر اين كه در حال طهارت از حدث اصغر باشد. اگر اين جور ترديدها بشود عيبى ندارد، يا مثلاً شخص جوانى است. روز ماه مبارك خوابيده است، از خواب پا شده است و ديده است كه محتلم شده است. خودش احتمال مى‏دهد روزه‏اش باطل شد. مى‏گويد ولكن من مى‏گيرم، بلكه انشاء الله صحيح است. اين باطل نمى‏كند روزه را. گرفت و پرسيد گفتند نه احتلام كه باطل نمى‏كند روزه را. اين طور ترددها عيبى ندارد، اين ترددها در قصد كل نيست. اين اصلاً در بعضى موارد اصلاً به كل مأمور به نيست. مثل اين كه فرض بفرماييد پاييز بوده باشد، يا در بعضى موارد احتمال مى‏دهد كه امر نداشته باشد، محتلم شده است و ديگر مكلّف به صوم نيست، يا سفر كرده باشد احتمال مى‏دهد سفر كند ديگر، مكلّف به صوم نيست، اين صومى كه خداوند متعال با آن قيود امر كرده است. اين قاصد بوده باشد كه آن كل را من اتيان مى‏كنم، فعل اختيارى خودش را بايد قصد كند، امّا چيزهايى كه خارج از آن عمل هست يا فعل اختيارى اين شخص نيست، فعل الغير است. آنها موجود بشود تكليف به صوم نيست يا تكليف به وضوء نيست آنها منافاتى ندارند. مكلّف بايد آن جزء را كه عمل اختيارى خودش است و كلّ فعل اختيارى او است، آن وقتى بعضش جزء بر آن عمل مى‏شود كه آن بعض در ضمن نيّة الكل اتيان بشود، و داعویت امر به آن عمل به اتيان آن جزء در ضمن داعویتش به كل بشود، خوب مى‏بينيد كه ديگر اينها مى‏فرمايند وقتى كه خلل به نيّت صوم رسيد قابل اصلاح نيست، چه خلل به قصد افطار فعلاً باشد، يا به قصد الافطار و تناول المبطل فیما بعد بوده باشد، چه به نحو تردد بوده باشد كه تناول مى‏كنم يا نه.

سؤال...؟ اگر برگردم يا نه اين چه بنايى است كه شك در او داريم، بنا يعنى قصد، بنا كه بناى مسجد نيست كه خراب كنم يا نكنم، اين كه شما مى‏گوييد اين بناى خارجى مسجد است كه خراب كنم يا نكنم، بناى قلبى عقد القلب است، قصد است، وقتى كه تردد دارى كه بكنم يا نكنم، كجا قصد موجود است؟

 عرض مى‏كنم بر اين كه در ما نحن فيه كه هست يقين را انسان علمش را باور نكند آن يك مطلبى است، ما اين را در اصول گفتيم و مثالش را هم زديم، انسان به شيئى علم داشته باشد ولكن باور نكند، اين مى‏شود، و مثالش را هم زديم، ولكن علم با شك نمى‏شود. اين يك قسم از عبادات است.

يك قسم ديگرش اين است كه نه مى‏شود او را در فرضى تصحيح كرد بعد حصول التّردد، مثل باب الصّلاة، كه انسان نماز مى‏خواند، يك ركعت را نماز خوانده است، مى‏گويد وقت وسيع است، اول ظهر است، تا غروب خيلى وقت است، بگذار اين يك ركعت را رها كنم و بروم بخوابم، كسالت هم دارم، طرف عصر نماز را از اول مى‏خوانم فرض كنيد، اين قصد توى ذهنش آمد، ولكن بعد گفت اين آخوندها مى‏گويند قطع صلاة حرام است، ما چرا حرام بكنيم، نه نمازمان را ادامه بدهيم، در اینجا برگردد صلاتش را، چيزى در حال تردد اتيان نكرده است، همين كه يك ترددى برايش حاصل شد يا جزم بر اين كه نماز را رها كند بعد از يك ركعت، ركعت دومى را شروع نكند، بعد هم بدون اين كه چيزى از نماز اتيان بكند به ركعت ثانيه شروع كند، پشيمان شد و گفت نه من تمام مى‏كنم صلاة را، اين صلاة صحيح است، اشكالى ندارد، چرا؟

سرّش اين است كه در باب الصّلاة آن آناتى كه متخلل مى‏شود ما بين اجزاء الصّلاة از صلاة نیست، جزء صلاتى شروع به سوره حمد است عن قيامٍ، بعد القيام من ركعت الاولى، مادامى كه شروع به آن حمد نكرده است، آنى كه اتيان كرده است كه همين جور آن آنى است كه متخلل ما بين جزء اول و جزء ثانى است، او از صلاة نيست،

 سؤال...؟ اينها كه اين حرف را گفته‏اند اين جور ساده نبودند، اينها متبحّرين بودند، حرف را با ميزان مى‏گويند. آنى كه فرض كنيد آنات متخلله است، آنات متخلله داخل صلاة نيست. صلاة مركّب است از اجزاء كه آن آنات متخلله‏اى كه هست داخل در صلاة نيست، انسان در حال اتيان بالاجزاء بايد قصد كل را داشته باشد، و مفروض اين است وقتى كه فكرش افتاد نماز را قطع كند قبل از شروع كردن به جزء بعدى برگشت به نيّتش كه نه، من جزء بعدى را در ضمن امر به كلّى كه شارع كرده است تمام مى‏كنم، خوب به قصد خلل نرسيده است، جزء را در ضمن نيّة الكل اتيان كرده است، و داعویت شارع، امر شارع هم به اتيان جزء در ضمن داعویتش به كل است، مثل آفتاب روشن.

 منتهى امورى را كه شارع در صلاة قواطع و موانع شمرده است مثل الحدث قاطعٌ يا التّكلم قاطعٌ، اينها در آنات متخلله هم نمى‏تواند موجود بشود، نه اين كه آن آنات متخلله صلاة است، اين به جهت حرمت صلاة است كه تحرميها التّكبير و تحليلها التّسليم آن چيزهايى كه به تكبير حرام مى‏شود، حلّيت آنها به تسليم است، در آنات متخلّله آنها حلال نمى‏شود، نه اين كه آنات متخلله صلاة است، محرّمات صلاتى باقى است يا شيخنا و يا ملاذنا، روى اين اساس چون كه انحراف من القبله از قواطع صلاة است از موانع صلاة است نمى‏تواند بگويد در آنات متخلله پشت به قبله بکنم، استدبار از قواطع صلاة است، بدان جهت چون كه شارع امر كرده است بر اينكه تكبيره گفته مى‏شود تا مادامى كه تسلیمه اتيان نشده است بايد استقبال الى القبله فولوا وجوهكم شطر مسجد الحرام[3] باشد، بدان جهت استدبار مبطلش مى‏شود ولو در آنات متخلله، بدان جهت در باب صلاة اين جور است.

از اینجا چه معلوم شد؟ از اینجا معلوم شد كه نه تردد كه حاصل شد، گفت بگذار يك ركعت را هم بخوانم ببينم در ركعت سوم قطع مى‏كنم يا نمى‏كنم، يك ركعت را در حال تردد خواند، يك ركعت لازم نيست همه‏اش را در حال تردد بخواند، فقط فاتحه و سوره را در حال تردد مثلاً خواند، بعد گفت بخوانم، همه‏اش را بخوانم و يك دفعه راحت بشوم، اين صلاة باطل است، اين قابل تدارك نيست، چرا؟ چون كه در صلاة اين جور است كه من زاد فى صلاته، زيادت عمديه باشد، من زاد فى صلاته فعليه الاعاده، خوب آن حمد و سوره را كه آورده است به قصد اين كه به داعویّت امر صلاتى آنها را اتيان كند يا اينها را اراده كند در ضمن ارادة الصّلاة اين جور كه نشده است، چون كه تزلزل داشت كه تمام مى‏كنم يا نه، اين عملى است زايد، و قصد جزئيت به آنها كرده است كه اينها را از نماز هم بياورد، وقتى كه در شيئى به قصد جزئيت اتيان شد كه او جزء نمى‏تواند بشود مع التّعمد اتيان شد، اين زيادت، زيادت عمديه مى‏شود، و صلاة را باطل مى‏كند.

 و امّا در اعمالى كه زيادت عمديه مبطل آنها نيست، مثل باب الوضوء، در باب الوضوء ولو زيادت عمديه باشد مثل صلاة مبطل نيست، دست چپش را كه دست راستش را شست نمى‏داند وضوء را تمام مى‏كند يا نه، وقتى كه به دست چپ رسيد گفت خداوند به شيطان لعنت كند، بگذار وضوء را تمام كنم، در اين صورت گفتيم بايد برگردد و آن دست را دوباره بشوید، همين جور است، چون كه او به قصد جزئيت اتيان نشده است، برگشت عيبى ندارد، وضويش صحيح است. چرا؟ چون كه زيادت در باب وضوء مبطل نيست. اين سرّ اين است كه مى‏گويند در باب وضوء اذا رجع و اعاد آن بعض ما اتی به در حال تردد او را اعاده بكند، وضويش تمام مى‏شود، چون كه زيادت مبطل نيست.

 سؤال...؟ نه ساير شرايط، مفروض اين است كه موالات محفوظ است. مسح به بلّة الوضوء دست راست را مثال زدم كه موجود است. آن شرايط ديگر موجود است. اعاده مى‏كند و وضويش را صحيح مى‏كند.

اين تمام آن حاقّ كلامى است كه اين اعاظم دارند. مى‏بيند كه در حج هم این جارى مى‏شود، ولكن در زكات جارى نمى‏شود، اينها را بايد حساب كنيم. چرا؟ چون كه زكات اقل و اكثر استقلالى است، هر كدام از اين دينارى را كه مى‏دهيد خودش تكليف مستقلى دارد، كسى نصف زكاتش را داد و نصفش را نداد، گفت ديگر نمى‏دهم، خداوند به نصف لی و نصف لك و الله خير الرّازقين روز قيامت اكتفا مى‏كند، آن نصفى كه داده است صحيح است، آن زكات صحيح است، وجوب در مثل صلاة و صوم و اينها وجوب ارتباطى است، نه در باب زكات نه، ولو زكات واجب است به عنوان عبادت است، ولكن ارتباطى نيست، خمس همين جور است، ارتباطى نيست، بعضش را داده است عيبى ندارد، اين اينها است كه بايد شما حساب بكنيد، ولكن در حج مى‏آيد، حج ارتباطى است، حج وعمره، عمره تمتّع نه عمره مفرده وحج قران، در حجّ تمتّع كه انسان قصد مى‏كند عمره را اتيان مى‏كند ارتباطى است، بايد در ضمن امر به اين كه در رواياتش هم هست خداوندا تو امر كردى به حجّة الاسلام، من عمره تمتّع براى حجّة الاسلام را اتيان مى‏كنم، يعنى اين جزء را در ضمن آن امر به كل قصد مى‏كنم، اين معنايش اين است، وقتى كه اين جور شد اين عمل صحيح مى‏شود.

خوب مى‏دانيد چه شد مطلب؟ مطلب اين شد كه كسى از شما اشكال كرد، خوب بناءً بر اين موقعى كه انسان وضوء مى‏گيرد بايد قصد نماز داشته باشد، چرا؟ چون كه شارع امر به صلاة كرده است، وضوء مقدّمه است، شرط صلاة است و بما انّه شرط صلاة است من اگر بخواهم قصد تقرّب بكنم با اين وضويى كه مى‏گيرم بايد صلاة را قصد كنم، بما اين كه شارع به صلاة مشروط امر كرده است من وضوء را اتيان مى‏كنم بما اين كه شرط آن صلاة است، قيد بر آن صلاة است.

نه اين نمى‏خواهد، چرا؟ چون كه وضوء خودش مطلوب استقلالى است. مستحب نفسى است. آن کلام در جاهايى است كه فقط مطلوبيّت به جزئيت و ارتباط است، و امّا در جايى كه مطلوبيت مستقله شد مثل مستحب و مستقل شد نه وضوء را اتيان مى‏كنم، اصلاً نماز اتيان نخواهم كرد، خدا من نماز امروز اتيان نمى‏كنم، ولكن وضوء را امروز مى‏گيرم، شما فرموديد: «و الله يحبّ المتطهّرين»[4] عمل صحيح است، بدان جهت در آن مواردى فقط اين حرف را اين اعاظم و فحول فرموده‏اند آن جايى است كه فقط مطلوبيّت آن مأتىٌّ به ممحّض در جزئيت بوده باشد، و الاّ اگر مطلوبيّت ديگرى و مطلوبيّت نفسى به او داشته باشد، آنجا اين حرف‏ها جارى نيست، آنجا حكم همين است كه گفتيم، اين مطلبى است كه اين حضرات فرموده‏اند، آنى كه به حسب طاقت بشريه من حقير بود براى شما بيان كردم كلام آنها را، ببينيد غبارى در كجاى اين كلام هست، والحمد الله ربّ العالمين.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص237-238.

[2]  ر. ک: سيد محمد کاظم يزدی، عروة الوثقی (المحشی)، (قم دفتر انتشارات اسلامی، چ1، 1409ق)ج1، ص407.

[3] فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ حَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ؛ سوره بقره(2)، آيه 144.

[4] إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛ سوره بقره(2)، آيه222.