درس ششصد و چهل و یکم

شرائط وضوء

« الثالث عشر :الخلوص‌فلو ضم إليه الرياء بطل سواء كانت القربة مستقلة والرياء تبعا أو بالعكس أو كان كلاهما مستقلا و سواء كان الرياء في أصل العمل أو في كيفياته أو في أجزائه بل و لو كان جزء مستحبا على الأقوى و سواء نوى الرياء من أول العمل أو نوى في الأثناء و سواء تاب منه أم لا فالرياء في العمل بأي وجه كان مبطل له‌: لقوله تعالى على ما‌ ‌في الأخبار : أنا خير شريك من عمل لي و لغيري تركته لغيري. ‌هذا و لكن إبطاله إنما هو إذا كان جزءاً من الداعي على العمل و لو على وجه التبعية و أما إذا لم يكن كذلك بل كان مجرد خطور في القلب من دون أن يكون جزء من الداعي فلا يكون مبطلا و إذا شك حين العمل في أن داعيه محض القربة أو مركب منها و من الرياء فالعمل باطل لعدم إحراز الخلوص الذي هو الشرط في الصحة و أما العجب فالمتأخر منه لا يبطل العمل و كذا المقارن و إن كان الأحوط فيه الإعادة و أما السمعة فإن كانت داعية على العمل أو كانت جزء من الداعي بطل و إلا فلا كما في الرياء فإذا كان الداعي له على العمل هو القربة إلا أنه يفرح إذا اطلع عليه الناس من غير أن يكون داخلا في قصده لا يكون باطلا لكن ينبغي للإنسان أن يكون ملتفتا فإن الشيطان غرور و عدو مبين و أما سائر الضمائم فإن كانت راجحة كما إذا كان قصده في الوضوء القربة و تعليم الغير فإن كان داعي القربة مستقلا و الضميمة تبعا أو كانا مستقلين صح و إن كانت القربة تبعا أو كان الداعي هو المجموع منهما بطل و إن كانت مباحة فالأقوى أنها أيضا كذلك كضم التبرد إلى ‌القربة لكن الأحوط في صورة استقلالهما أيضا الإعادة و إن كانت محرمة غير الرياء و السمعة فهي في الإبطال مثل الرياء لأن الفعل يصير محرما فيكون باطلا نعم الفرق بينها و بين الرياء أنه لو لم يكن داعيه في ابتداء العمل إلا القربة لكن حصل له في الأثناء في جزء من الأجزاء يختص البطلان بذلك الجزء فلو عدل عن قصده و أعاده من دون فوات الموالاة صح و كذا لو كان ذلك الجزء مستحبا و إن لم يتداركه بخلاف الرياء على ما عرفت فإن حاله حال الحدث في الإبطال ».[1]

شرط سيزدهم: خلوص

 صاحب عروه قدس الله نفسه امر آخرى را از شرايط وضوء مى‏شمارد، كه امر سيزده مى‏شود، ايشان بعد از اين كه فرمود در وضوء قصد القربه معتبر است، مى‏فرمايد بايد قصد مكلّف هم كه قصد تقرّب كرده است، خلوص داشته باشد، و اگر ریاء منضم بشود به عمل، آن عمل محكوم به بطلان است.

 بعد متعرّض مى‏شود به اقسام الرّياء، عرض مى‏كنم مشهور ما بين اصحابنا اين است كه در وضوء و ساير عبادات اگر ریاء منضم بشود در اتيان اين عمل، عامل به عمل عبادى ریاء داشته باشد در آن عمل، عمل محكوم به بطلان است.

عدم بطلان وضوء برای رياء از ديدگاه مرحوم سيد مرتضی(قدس)

 بلكه مخالفی معروف نيست در مسأله، خلافى لم يعرف الاّ عن السّيد المرتضى قدى الله سرّه، [2]ايشان ملتزم شده است كه ریاء در عمل، عمل را باطل نمى‏كند، بلكه ثواب عمل را و اجر عمل را از بين مى‏برد، و امّا السّقوط التّكليف به حيثی كه اعاده و قضاء لازم نباشد، اين صحّت عمل و سقوط تكليف هست ولو ریاء كرده است. لا يجب الاعاده و القضاء ولكن ثواب ندارد، ما در مقام در اين معنا بحث مى‏كنيم در اين جهت اگر آن ادلّه‏اى كه وارد شده است در حرمت الرّياء و مبطليّة الرياء فى العبادة اگر آن ادلّه نبود و ما از آن روايات و ادلّه غمض عين مى‏كرديم مقتضى القاعدة الاوليه اين بود كه ریاء در عمل مبطل باشد يا مقتضاى قاعده اوليه بطلان نبود یا تفصيل بود، و بعد از اين كه مقتضى القاعده معلوم شد در مسأله، نظرى به ادلّه مى‏كنيم، به آن خطاباتى كه در ریاء وارد است كه آيا از آنها حكم زايد بر قاعده‏اى كه ذكر كرديم استفاده مى‏شود يا از آنها حكم زايد استفاده نمى‏شود، بعد ما فرغنا که وضوء عبادت است و كغيره من العبادات در اتيان او قصد قربت معتبر است، و شخصى كه وضوء را اتيان مى‏كند بايد وضوء را به حساب خداوند متعال اتيان كند، و تذللا و تخشّعاً براى او اتيان كند، پس اين معنا در وضوء معتبر است كغيره من العبادات كه قصد تقرّب داشته باشد.

 فعلی هذا الاساس امرى در بين هست كه آن امر به اين قصد قربت كه در عبادت معتبر است لطمه‏اى نمى‏زند، و آن امر عبارت از اين است كه انسان عملى را كه اتيان مى‏كند، به حساب خداوند متعال است و به جهت امتثال او اين فعل را اتيان مى‏كند تخشّعاً و خضوعاً له، هيچ حساب ديگرى نيست، ولكن در اثناء اين كه نماز شب را مى‏خواند ملتفت مى‏شود كه فلانى او را مى‏بيند، از اين كه فلانى مى‏بيند مرا در اين حال از اين سرورى و فرحى و انبساطى براى نفسش حاصل مى‏شود كه عمل خالصاً و مخلصاً لله است، اين عملى كه اتيان مى‏كرد او مى‏ديد يا نمى‏ديد همين عمل به حساب خدا است، ولكن خوب ديد ما را كه اين كار را مى‏كنيم، يك حالتى كه حالت سرور و انبساط است در نفسش حاصل مى‏شود، ما بوديم و على القاعده مى‏گفتيم اين ضررى ندارد، چرا؟ براى اين كه قصد قربت عمل خضوعاً لله به حساب خداوند است، در اثناء مسرور شده است به جهت اين كه ديگرى مطّلع به عملش مى‏شود، خوب شده است، طبيعى مطلب است عند غالب النّاس و متعارف النّاس، اين ضررى ندارد، خواهيم گفت انشاء الله كه ریاء هم صدق نمى‏كند به اين، ریاء در عمل صدق نمى‏كند، مفهوم ریاء بيان خواهد شد انشاء الله، مى‏رسيم انشاء الله.

روايات وارده در ما نحن فيه

ببينيم از رواياتى كه در باب ریاء وارد شده‏ است چيزى هست كه اين خلاف قاعده استفاده بشود و بايد به او ملتزم بشويم، مى‏گوييم در روايات هم ما چيزى نداريم در ادلّه كه خلاف به اين معنا كه حكم به بطلان استفاده بشود، يا مثلاً اين نحو سرور براى عمل يك مبغوضيتى مى‏آورد، بطلانى مى‏آورد، چيزى از روايات هم بر خلاف اينی كه گفتيم استفاده نمى‏شود، بلكه در روايات چيزى هست كه از او استفاده مى‏شود اين خللى به عمل نمى‏رساند، بلكه عدم اخلال اين معنا به عمل اين معنا در روايات است كه اين نه خللى نمى‏رساند به عمل.

صحيحه زراره

 در آن صحيحه زراره كه وسائل، باب 15 از ابواب مقدمات  العبادات روايت اولى[3] است.

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَعْمَلُ الشَّيْ‌ءَ مِنَ الْخَيْرِ» سؤال كردم ابى جعفر علیه السلام را از مردى كه عمل مى‏كند، عامل است شيئى از خير را يعنى خير به حسب اخرايش كه مثلاً عملى را اتيان مى‏كند، صومى، صلاتى، اعطا مالى، صدقه‏اى، «فَيَرَاهُ إِنْسَانٌ» ، حين العمل انسان آخرى عامل را مى‏بيند «فَيَسُرُّهُ ذَلِكَ» ، عامل مسرور مى‏شود، «قَالَ لَا بَأْسَ»، امام علیه السلام فرمود منعى ندارد سرورى برايش حاصل بشود، « مَا مِنْ أَحَدٍ» نيست كسى كه «إِلَّا وَ هُوَ يُحِبُّ أَنْ يَظْهَرَ لَهُ فِي النَّاسِ الْخَيْرُ»، امام علیه السلام فرمود نيست كسى، البتّه اين حصر، حصر غالبى است، متعارف النّاس است، ما من احدٍ كانّ من متعارف النّاس الاّ و هو يحبّ ان يظهر له ظاهر بشود درباره او فى النّاس بين مردم خير را «إِذَا لَمْ يَكُنْ صَنَعَ ذَلِكَ لِذَلِكَ»، وقتى كه اين خير را به جهت اين اتيان نمى‏كند كه مردم بفهمند خوبى و خيرش پيش مردم ‏ ظاهر بشود، مجرّد اين كه كسى ديد اين مسرور شد، اين اشكالى ندارد، ما من احدٌ الاّ و هو يحبّ ان يظهر له فى النّاس الخير اذا لم يكن صنع ذلک لذلک، اين عمل خير را براى اين ظهور نكند، مادامى كه اين كار را نكرده است عيبى ندارد.

 ولكن بسا اوقات گفته مى‏شود در بعضى روايات منافى اين روايت موجود است كه نه اين معنا كه انسان كسى را ديد كه عملش را مى‏بيند اين اعطاء مال لوجه الله را مى‏بينيد يا اين صلاة ليلش را مى‏بيند خوشحال مى‏شود، اين هم داخل ریاء است، اين روايت نفى كرد فرمود عيبى ندارد، نوع مردم اين را دارند، اين ریاء نيست، آنى كه در ما نحن فيه گفته شده است كه منافى اين روايت است، معتبره سكونى است:

معتبره سکونی

 معتبره سكونى[4]  در باب 13 از ابواب مقدمات  العبادات اين جور است. «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ» كه گفتيم از معاريف است، عن السّكونى، ذمی درباره‏اش وارد نشده است، از سكونى روايت مى‏كند، روايت معتبره است. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ لِلْمُرَائِي» آن كسى كه ریاء مى‏كند در عمل، آن ريايى كه حرام است و مبطل كه خواهد آمد، ظاهرش اين است كه آن مرائى سه تا علامت دارد، ظاهرش اين است كه يعنى مجموع سه تا، نه احدٌ من ثلاثه، سه تا علامت مجموعش است، «يَنْشَطُ إِذَا رَأَى النَّاسَ» وقتى كه ملتفت شد مردم عملش را مى‏بينند شوق به عمل پيدا مى‏كند «وَ يَكْسَلُ إِذَا كَانَ وَحْدَهُ» وقتى كه مى‏بيند كسى نیست و خلوت است، آن وقت نه آن فرح و آن نشاط نيست، كسالت است. «و ینشط اذا رأی النّاس» اين يك علامت، و يكسل اذا كان وحده دو علامت «وَ يُحِبُّ أَنْ يُحْمَدَ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ» مدحش بكنند مردم. اين را خيلى دوست دارد كه مردم بگويند كذا و كذا، اين علامات مرائى است، اين معنا سرور و نشاط عند العمل كه پيدا مى‏شود، اين شخص را علامت است بر اين كه اين مرائى است.

 عرض مى‏كنم بر اين كه اين روايت منافات با صحيحه ندارد و صحيحه مضمونش را اخذ مى‏كنيم و ملتزم مى‏شويم، چون كه شما مى‏دانيد وقتى كه انسان نشاط پيدا مى‏كند يك وقت اين است كه كسل كه مى‏شود اصلاً عمل را اتيان نمى‏كند، حوصله ندارد به نماز خواندن، وقتى كه ديد مردم است و نماز، نماز جمعه است و اينها است، ينشط، مى‏دود، يك وقت اين است كه نه در كيفيّت عمل، عمل را تنها هم بود و كسل هم بود اتيان مى‏كند ولكن كيفيّتش فرق مى‏كند، آن وقتى كه تنهاست عمل را يك جور اتيان مى‏كند، آن وقتى كه پيش مردم است آن عمل را جور ديگر اتيان مى‏كند، نشاط برايش پيدا مى‏شود، ظاهر اين روايت كه ينشط اذا رأی النّاس و يكسل اذا وحده ظاهر اينها اين است كه عمل فرق كند يا عمل را فرق كند ما بين دو حالت كه مردم ببينند و مردم نبينند در اين دو حالت عمل فرق مى‏كند امّا بالاتيان و عدم الاتيان او بكيفيةّ الاتيان كه كيفيّت اتيان آن وقتى كه مردم ديدند يك جور است، و آن وقتى كه مردم نديدند جور ديگر است، ظاهر اين روايت اين است.

و اگر كسى دو پايش را توى يك كفش كرد و گفت اين روايت اطلاق دارد ينشط برايش نشاط حاصل مى‏شود، ولو عملش فرق نكند، خوب مى‏گوييم غايت الامر اين روايت اطلاق دارد ديگر، بيشتر از اطلاق كه نمى‏شود ادّعا كرد، آخرين مرحله كه مى‏تواند آنجا دعوا ديگر تمام بشود و ادّعاى شخص به آنجا برسد آخرين مرتبه اطلاق است، خوب مى‏گوييم آن روايت مقيِّد است، آن روايت مى‏گويد كه مجرّد السّرور در نفس حاصل بشود عيبى ندارد، نوع مردم هم همين جور هستند، نوع مردم هم دوست دارند كه خيرشان پيش مردم ظاهر بشود، يعنى از اين معنا سرور دارند، ما لم يكن صنع ذلک لذلک قيدش مى‏زند.

 بدان جهت در ما نحن فيه اين معنا كه مجرّد اين كه انسان سرورى بر نفسش پيدا بشود اين عمل محكوم بوده باشد به بطلان، نه اين جور نيست، عمل صحيح است و با خلوص هم منافات ندارد، نه اين كه ریاء است و صحيح است، نه، ریاء مبطل عمل است كما سيأتى، اين داخل ریاء نيست اصلاً، مجرّد دخول السرور در نفس انسان وقتى كه اطلّاع به اين معنا پيدا كرد.

بله آنجا ریاء مى‏شود كه در دو حالت پيش مردم و در خلوت عمل مختلف بوده باشد، امّا بالفعل و عدم الفعل پيش مردم باشد اتيان مى‏كند، وقتى كه خلوت بوده باشد اتيان نمى‏كند آن عبادت را، يا اين كه در كيفيّة الاتيان فرق مى‏كند ما بين حالتين كه پيش مردم باشد براى مردم اين جور كيفيّت را بالا مى‏برد، آن وقتى كه خلوت بوده باشد و تنها باشد كسل مى‏شود.

 اين مطلب را درست توجه كنيد، عمل اختلاف پيدا كند ما بين مردم و ما بين خلوت كه گفتيم اين روايت اين صورت را مى‏گيرد، اين على الاطلاق نيست. خيلى جاها است كه عمل پيش مردم با خلوت فرق پيدا مى‏كند، ولكن مى‏گوييم عيبى ندارد، مثلاً فرض كنيد شخصى امام الجماعة است، نماز را كه مى‏خواند، ركوعش را مفصّل اتيان مى‏كند، براى اين كه همه مأمومینى كه هستند يا آن كسى كه از در وارد مى‏شود برسد به ركوعش، غرضش از اين تفاوت فعل غرض الهى است، غرض اين جور نيست كه من اين عبادت را كه اين جور اتيان مى‏كنم پيش اينها مردم مرا بنده خوب بدانند پيش خدا، نه اين حرف‏ها در مغزش نيست، عرض مى‏كنم بر اين كه مجرّد اين كه از اين روايت را حمل كرديم كه عمل ما بين مردم يك جور بشود آن وقتى كه خلوت بوده باشد عمل يك جور بشود، حمل به اين معنا كرديم اين مطلقا نيست، ربّما عمل پيش مردم جورى مى‏شود و در آن جايى كه وحده است جور آخر مى‏شود، ولكن غرضش از اين كه كيفيّت را تغيير مى‏دهد  غرضش غرض الهى است، مى‏خواهد به يك غرض الهى برسد، اين كه مردم او را آدم خوب بدانند و خيال كنند و مدح كنند، نه اينها غرضش نيست، غرضش غرض الهى است، مثل امام الجماعتى كه در ركوع و در سجود تطويل مى‏كند مقدارى، خلوت باشد و خودش فرادا نماز بخواند اين كار را نمى‏كند، ولكن طول مى‏دهد تا مأمومين لكثرتهم برسند به تبعيّت در افعال، بما اين كه مأمومين بعد از اين ركوع مى‏كنند اين طول مى‏دهد كه آنها به ركوع برسند و ذكر بگويند و تبعيّت كنند در ساير الافعال، يا بين السّجدتين مى‏نشيند طول مى‏دهد، ذكر مى‏گويد امام الجماعة بعد رفع رأسه من السجود غرضش غرض الهى است كه مأمومين برسند و سجده دومى را با او تبعيّت بكنند، و هكذا فرض كنيد وقتى كه قرائت را مى‏خواند، قرائت را بلندتر مى‏خواند از موقعى كه در خانه خودش هست، ولكن غرضش از اين بلندتر خواندن غرض الهى است كه مأمومين بشنوند و به ثواب اصغاء لقرائة الامام برسند، يا فرض بفرماييد ذكر ركوع و سجود را كه تمام كرد از سجده بلند مى‏شود الله اكبر را بلندتر مى‏گويد اين امام الجماعة تا مأمومين متوجّه بشوند و رفع رأس كنند، و تبعيّت كنند، اينها همه‏اش غرض الهى است. تفاوت عمل به اين كيفيّات مثل اين كه فرض بفرماييد پيش اولادش كه نماز مى‏خواند. آن نماز را خيلى اهميت مى‏دهد تا بچّه‏هايش متوجّه بشوند كه نماز اهميت دارد، وقتى كه به اين نحو تطويل كرد، به اين نحو خواند، آنها سهل نمى‏گيرند، و امّا اگر اين نماز را زود بخواند آنها پيشانى‏شان به مهر نرسيده بلند مى‏كنند پيشانى را. اهميت نمى‏دهند. پدرمان با اين وضعيت نماز مى‏خواند، اين بس است براى ما. اينها غرض الهى است. در آن جاهايى كه اختلاف و تفاوت در كيفيت عمل به غرض الهى شد. اين داخل مسأله ریاء نيست، ریاء عبارت از اين است كه عمل كيفيّتش فرق پيدا كند و غرضش اين بوده باشد كه ليحسب النّاس انّه نعم العبد ببين چه بنده خدايى است. چه جور نماز مى‏خواند، اين از اين كه كيفيت را عوض کرده غرضش اين است كه مردم اين جور بگويند. بگويند به به چه نمازى است كه ايشان مى‏خواند، ما لم يكن صنع ذلک لذلک.

 اين اگر غرضش اين بوده باشد اين صنع ذلک لذلک، او را خواهيم گفت كه آن داخل ریاء است. غرض اين است كه مجرّد اختلاف ما بين الخلوة و غير الخلوة ولو نشاط هم حاصل بشود. مثل اين كه مردم را ديد و ديد عجب جاى تبليغى هست براى مردم كه نماز را بخواند با اهميت، به اينها بفهماند اهميت نماز را، نشاط پيدا كرد، مثل آن جايى كه واعظ مستمعش خيلى بشود نشاط پيدا مى‏شود برايش ديگر، ولكن نشاطش اين است كه به به فرصتى پيدا شد بگويم اينها را كه هدايت كنم، بله آن غرض الهى است.

بدان جهت در ما نحن فيه نشاط حاصل بشود و اين عمل فرق پيدا بكند ولكن غرض، غرض الهى بوده باشد. غرض اين است كه فرصتى شد كه اين غرض الهى را انجام بدهم، نه آنها هيچ اشكالى ندارد. آنها داخل ریاء نيست. ریاء آن جايى است كه عمل اختلاف پيدا كند بين الحالتين، و اين غرضش از اين اختلاف و غرضش از اين عملى كه اتيان مى‏كند ارائه خودش است براى ناس كه ناس بگويند نعم العبد يا عملش را بگويند نعم العمل الّذى يعمل لربّه، آن جايى كه اين نحو بوده باشد اين شرك است، اين داخل عنوان شرك مى‏شود، در روايات تعبير به شرك شده است از اين معنا.

 بدان جهت در ما نحن فيه بحث مى‏كنيم على القاعده اين ضررى ندارد، قصد قربت موجود است، و آن جاهايى كه قصد قربت اصلاً منتفى بشود به واسطه رياء، قصد قربت يعنى امر شارع به عمل امر شارع به صلاة الّلیل هيچ دعوت نمى‏كند اين را كه صلاة الّلیل را اتيان كند، فقط امر شارع براى ریاء مورد درست كرده است، چون كه اگر شارع به صلاة الّلیل امر نمى‏كرد، اصلاً مشروع نمى‏كرد او را جاى ریاء نبود، او ریاء نمى‏شد كه، بايد يك فعلى باشد كه شارع امر بكند تا مورد ریاء درست بشود كه آن شخصى كه عبد است عبادت كند تقربا الی الله و آنى كه عبدالله نيست و عملش عمل شيطانى است ریاء كند با آن عمل، والاّ شارع اگر امر نكرده باشد به عمل مثل روى كوه خضر رفتن با او نمى‏شود ریاء كرد كه، چون كه شارع او را عبادت تشریع نكرده است، بدان جهت اگر در موردى اين جور بوده باشد كه امر شارع هيچ دعوت به فعل نمى‏كند، فقط امر شارع مورد درست كرده است براى ریاء و اين نماز را كه پا مى‏شود در اين شب مى‏خواند فقط داعی اش اين است كه مردم ببينند و غرضش باز الهى نباشد، غرض شيطانى باشد كه بگويند عجب بنده خوب خدا است، عجب عملى مى‏كند، عجب صلاة ليلى را اتيان مى‏كند، فقط اين معنا دعوت مى‏كند، بدان جهت در اين صورت اگر خلوت بود اصلاً اتيان نمى‏كرد، اين حرف‏ها نبود اتيان نمى‏كرد، چون كه امر شارع داعویت ندارد، اگر اين جور باشد بطلان اين عمل احتياج به روايت ندارد، اين عمل باطل است چون كه قصد قربت ندارد، داعویت امر شارع نيست در ما نحن فيه، بدان جهت در آن جاهايى كه قصد قربت منتفى بشود آن جاها عمل محكوم به بطلان است و احتياج به روايات خاصّه و ادلّه خاصّه ریاء ندارد، و آن جاهايى كه به قصد قربت ضرر نزده است و ریاء هم نشده است مجرّد السّرور است آن هم عيبى ندارد على القاعده بلكه روايت هم بود كه مانعى ندارد.

انّما الكلام بعد از اين كه ریاء فى الجمله معلوم شد كه چيست، ریاء از اين روايات كه از اين روايت علامت و از اين صحيحه زراره[5] معلوم شد كه انسان عملى را كه اتيان مى‏كند در آن عمل اين كه به مردم نشان بدهد آن عمل را ليحسبوا النّاس كه اين نعم العمل است يا يحسبوا اين را مردم نعم العبد است، اين تمام غرضش باشد كه عمل باطل مى‏شود لقصد القربه، يا نه در قصدش دخيل است هم خدا هم خرما كه مى‏گويند مثل عوامی، هم نمازمان را بخوانيم و هم به مردم بفهمانيم كه آدم خوبى هستيم، مردم ما را مدح كنند، كه آن جايى كه عملى را كه اتيان مى‏كند رضا النّاس را داخل به رضاى خدا مى‏كند، در اين مواردى كه هست غرض اين است كه عمل را به مردم نشان بدهد كه مردم او را مدح كنند نعم العبد يا عملش را مدح كنند، غرضش اين است، فى الجمله اين ریاء است، باقى خصوصياتش را خواهيم گفت، كلام اين است كه اين جور ریاء در وضوء و در ساير العبادات خودش محرّم است، حرام تكليفى است، يعنى عمل را مبغوض مى‏كند، عمل چه جورى كه عبادت الوثن حرام است، اين عبادتى كه در او ریاء هست، اين خودش حرام است، علاوه بر حرمتش عمل هم كه حرام كه شد فاسد مى‏شود، چون كه عملى كه حرام است نمى‏تواند صحيح بشود، در عبادت معنا ندارد كه محرّم بشود و صحيح بشود، اين معنا معقول نيست، اين كه حرمتش لا ينبغى التّأمّل بر اين كه اين ریاء حرام است در اين عمل عبادى، در عمل عبادى عرض مى‏كنم در عبادت لا ينبغى التّأمّل بر اين كه اين حرام است و عمل را باطل مى‏كند و دليل بر اين خطابات است كه هم قرآن مجيد آيه‏اى كه ذكر مى‏كنيم ديگر در دلالت او خدشه‏اى نيست. «ويلٌ للمصلّين الّذين هم عن صلاتهم ساهون»، الّذين يراءون ریاء مى‏كنند، ریاء صدق مى‏كند، گفتيم اينها ریاء است و يمنعون الماعون، هر كدام واجب مستقل است.

سؤال...؟ يمنعون الماعون[6] خودش واجب است. اعطاء زكات است واجب است، او خودش جهنّم مى‏برد انسان را، اگر ماعون آن باشد كه محلّ كلام ما است، كه ظاهرش هم همين است، يمنعون الماعون مانع زكات مى‏شوند، او خودش واجب مستقل است، او به آتش مى‏برد، يراءون را كه ذكر كرده است با او ضم الحجر فى جنب الانسان مى‏شود اگر اين حرام نباشد، پس معلوم مى‏شود كه كلّ من هذه الامور الثّلاثه الذّين هم عن صلاتهم ساهون الّذين يراءون و يمنعون الماعون اين هر كدام از اينهايى كه هست هر كدام از اينها مبغوض الهى است و هر كدام از اينها وقتى كه مبغوض الهى شد وقتى كه صلاتى كه انسان در او ریاء مى‏كند مبغوض الهى شد ویل داشت آن وقت ديگر معنا ندارد آن صلاة صحيح بشود.

 علاوه بر اين آيه مباركه بلكه بعضى آيات ديگر كه دلالت به آنها خالى از خدشه نيست، رواياتى در باب داريم كه در آن روايات، ويل است ديگر، ويل حرمت را دلالت مى‏كند،

 سؤال...؟ ساهون يعنى معنايش اين است كه مثل آن كسى كه اعتنا نمى‏كند، مى‏گويند اصلاً تو اعتنا نمى‏كنى، تو غافل هستى، خودش را به غفلت انداخته است، بدان جهت در ما نحن فيه رواياتى است كه از آن روايات استفاده مى‏شود بر اين كه ریاء هم حرام است و هم مبطل عمل:

صحيحه علی بن جعفر

 يكى از اين روايات صحيحه على بن جعفر از برادرش است، صحيحه على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر سلام الله عليه، در مقدمات  عبادات، باب 12 است. [7]

«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ بَابَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فِي كِتَابِ عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِيهِ» از پدرش على بن الحسين كه پدر صدوق است نقل مى‏كند. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى» اين محمد بن يحيى العطّار است كه شيخ پدر صدوق است رضوان الله عليهما، اين محمد بن يحيى عن العمرکی الخراسانى، اين عن در نسخه ثابت شده است، اين محمد بن يحيى العطّار است، «عَنِ الْعَمْرَكِيِّ الْخُرَاسَانِيِّ» كه راوى از على بن جعفر است از او نقل مى‏كند كه خراسانى مى‏گويند، نيشابورى مى‏گويند. «عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ»، اين عن افتاده است، خيال نشود كه اين شخص مجهول الحال است، اين محمد بن يحيى العطّار است مثل ساير روايات، كه راوى از عمرکی بوفکی است. عمرکی بوفکی هم نقل مى‏كند از على بن جعفر، على بن جعفر هم از برادرش موسى بن جعفر سلام الله عليه «عن ابيه عن آبائه صلوات الله عليهم قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُؤْمَرُ بِرِجَالٍ إِلَى النَّارِ» روز قيامت امر مى‏شود به مردم، امر، امر تكوينى است ديگر، انداخته مى‏شود توى آتش، «إِلَى أَنْ قَالَ فَيَقُولُ لَهُمْ خَازِنُ النَّارِ- يَا أَشْقِيَاءُ مَا (كَانَ) حَالُكُمْ» حال شما چه بود در دار دنيا؟  «قَالُوا كُنَّا نَعْمَلُ لِغَيْرِ اللَّهِ» ما در دنيا براى غیر خدا عمل مى‏كرديم، «فَقِيلَ لَنَا خُذُوا ثَوَابَكُمْ مِمَّنْ عَمِلْتُمْ لَهُ»، معلوم مى‏شود كه فعل خودش فعل حرام است، نه التّاركين الصّلاة، اشقیاء، اين فعل خودش فعل حرام است. اين خواهد آمد بر اين كه آن كسى كه ریاء مى‏كند يعبد لغير ربّه، يا يعبد ربّه و غيره شريكا، بدان جهت قالوا كنّا نعمل لغير الله، فقیل لهم لتاخذوا ثوابکم ممن عملتم له، از كسى كه براى او عمل مى‏كرديد.

 سؤال...؟ فرق نمى‏كند، بعد از اين كه دليل آمد، روايات آمد كه خواهيم گفت مرائى يعبد لغير ربّه اين معنا آمد، اين داخل اين روايت مى‏شود.

موثقه مسعدة بن صدقه

روایت بعد جهت موثّقه مسعدة بن زياد است، در باب 11 از اين ابواب روايت 16 است[8]. صدوق عليه الرّحمه باز در عقاب الاعمال نقل مى‏كند «عن ابيه عن عبد الله بن جعفر»، عبد الله بن جعفر حميرى رضوان الله عليه است. از هارون بن مسلم كه لا بأس به، ثقه است. عن مسعدة بن زياد كه آن هم ثقه است.« عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ سُئِلَ فِيمَا النَّجَاةُ غَداً » روز قيامت نجات در چه چيز است؟ فرمود «فَقَالَ إِنَّمَا النَّجَاةُ فِي أَنْ لَا تُخَادِعُوا اللَّهَ فَيَخْدَعَكُمْ» نجات در اين است كه به خدا مخادعه نكنيد تا خدا شما را خدعه كند، يعنى نفاق در عمل، «فَإِنَّهُ مَنْ يُخَادِعِ اللَّهَ يَخْدَعْهُ» ، هر كسى كه مخادعه با خدا بكند او را خدا خدعه مى‏كند «وَ يَخْلَعْ مِنْهُ الْإِيمَانَ وَ نَفْسَهُ يَخْدَعُ لَوْ يَشْعُر»ُ ايمان را از او خلع مى‏كند و اين شخص خدعه خدا نمى‏كند، «قِيلَ لَهُ فَكَيْفَ يُخَادِعُ اللَّهَ» ، گفته شد بر اين كه يا رسول الله چه جور خدعه مى‏شود خداوند؟ «قَالَ يَعْمَلُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ ثُمَّ يُرِيدُ بِهِ غَيْرَهُ» ، امر الله مورد ریاء را درست مى‏كند، موضوع ریاء را درست مى‏كند، يعمل بما امر الله، شخص عمل مى‏كند به آن چيزى كه خداوند امر كرده بود ثمّ يريد غيره غير خدا را عند العمل اراده مى‏كند، «فَاتَّقُوا اللَّهَ فِي الرِّيَاءِ فَإِنَّهُ الشِّرْكُ بِاللَّهِ» بپرهيزيد از ریاء در اعمال، فانّه الشّرك بالله، شرك بالله است، شرك بالله دو جور مى‏شود ديگر، يكى اين است كه انسان به وثن تنها عبادت كند، ديگرى هم عبارت از اين است كه هم به وثن عبادت مى‏كند و هم به خدا عبادت مى‏كند كه مى‏گويند اينها مقرّب بودند، كه هر دو تا شرك است، هر دو قسمش شرك است، «إِنَّ الْمُرَائِيَ يُدْعَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِأَرْبَعَةِ أَسْمَاءٍ» آن كسى كه در عبادتش ریاء مى‏كند روز قيامت به چهار اسم صدا مى‏شود كه چهار اسم همه‏اش مقتضاى حرمت است، «يَا كَافِرُ يَا فَاجِرُ يَا غَادِرُ» كه غدر نفس كرده است، «يَا خَاسِرُ» خاسر به حسب يوم القيامة، «حَبِطَ عَمَلُكَ وَ بَطَلَ أَجْرُكَ فَلَا خَلَاصَ لَكَ الْيَوْمَ- فَالْتَمِسْ أَجْرَكَ مِمَّنْ كُنْتَ تَعْمَلُ لَهُ»، آنى كه به او عمل مى‏كردى از او اجرت را بگیر.

سؤال...؟ شرك، شرك است، شرك خودش اعظم معاصى است، وقتى كه تنزيل كرد اين شرك است، احكام شرك را دارد، خودش هم يا فاجر، يا خاسر، دارد، وقتى كه عمل را مبغوضاً اتيان كرد و فاجر شد، خوب قهراً خاسر هم مى‏شود، چون كه اجرى ندارد، عوضش آتش دارد كه مبتلا به او مى‏شود، و للكلام تتمة.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص239-241.

[2] و لفظة «مقبول» يستفاد بها في عرف الشرع أمران: أحدهما: الإجزاء، كقولنا: لا تقبل صلاة بغير طهارة. و الأمر الآخر: الثواب عليها، كقولنا: إن الصلاة المقصود بها الرياء غير مقبولة، بمعنى سقوط الثواب و إن لم يجب إعادتها.و قول المعتزلة: إن صلاة صاحب الكبيرة غير مقبولة، لأنه لا ثواب عندهم عليها، و إن كانت مجزية لا يجب إعادتها.و يجب حمل لفظة نفي القبول على الأمرين، غير أنه إذا قام الدليل على أن من غسل يديه و ابتدأ بأصابعه و انتهى إلى المرافق يجزي و ضوؤه، بقي المعنى الآخر و هو نفي الثواب و الفضل، و هو مرادنا؛ سید علی ابن حسين مرتضی، الانتصار، (قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسين، چ1، ت1415)، ص99-100، م9.

[3] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص75.

[4] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص73.

[5] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص75.

[6] فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ. الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ. الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ. وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ. سوره ماعون (107)، آيه2، 3، 4، 5.

[7] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ بَابَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فِي كِتَابِ عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ الْخُرَاسَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ص قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُؤْمَرُ بِرِجَالٍ إِلَى النَّارِ إِلَى أَنْ قَالَ فَيَقُولُ لَهُمْ خَازِنُ النَّارِ- يَا أَشْقِيَاءُ مَا (كَانَ) حَالُكُمْ- قَالُوا كُنَّا نَعْمَلُ لِغَيْرِ اللَّهِ- فَقِيلَ لَنَا خُذُوا ثَوَابَكُمْ مِمَّنْ عَمِلْتُمْ لَهُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص70.

[8]  وَ فِي عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سُئِلَ فِيمَا النَّجَاةُ غَداً- فَقَالَ إِنَّمَا النَّجَاةُ فِي أَنْ لَا تُخَادِعُوا اللَّهَ فَيَخْدَعَكُمْ- فَإِنَّهُ مَنْ يُخَادِعِ اللَّهَ يَخْدَعْهُ- وَ يَخْلَعْ مِنْهُ الْإِيمَانَ وَ نَفْسَهُ يَخْدَعُ لَوْ يَشْعُرُ- قِيلَ لَهُ فَكَيْفَ يُخَادِعُ اللَّهَ- قَالَ يَعْمَلُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ ثُمَّ يُرِيدُ بِهِ غَيْرَهُ- فَاتَّقُوا اللَّهَ فِي الرِّيَاءِ فَإِنَّهُ الشِّرْكُ بِاللَّهِ- إِنَّ الْمُرَائِيَ يُدْعَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِأَرْبَعَةِ أَسْمَاءٍ- يَا كَافِرُ يَا فَاجِرُ يَا غَادِرُ يَا خَاسِرُ- حَبِطَ عَمَلُكَ وَ بَطَلَ أَجْرُكَ فَلَا خَلَاصَ لَكَ الْيَوْمَ- فَالْتَمِسْ أَجْرَكَ مِمَّنْ كُنْتَ تَعْمَلُ لَهُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص69.