« الثالث عشر :الخلوصفلو ضم إليه الرياء بطل سواء كانت القربة مستقلة والرياء تبعا أو بالعكس أو كان كلاهما مستقلا و سواء كان الرياء في أصل العمل أو في كيفياته أو في أجزائه بل و لو كان جزء مستحبا على الأقوى و سواء نوى الرياء من أول العمل أو نوى في الأثناء و سواء تاب منه أم لا فالرياء في العمل بأي وجه كان مبطل له: لقوله تعالى على ما في الأخبار : أنا خير شريك من عمل لي و لغيري تركته لغيري. هذا و لكن إبطاله إنما هو إذا كان جزءاً من الداعي على العمل و لو على وجه التبعية و أما إذا لم يكن كذلك بل كان مجرد خطور في القلب من دون أن يكون جزء من الداعي فلا يكون مبطلا و إذا شك حين العمل في أن داعيه محض القربة أو مركب منها و من الرياء فالعمل باطل لعدم إحراز الخلوص الذي هو الشرط في الصحة و أما العجب فالمتأخر منه لا يبطل العمل و كذا المقارن و إن كان الأحوط فيه الإعادة و أما السمعة فإن كانت داعية على العمل أو كانت جزء من الداعي بطل و إلا فلا كما في الرياء فإذا كان الداعي له على العمل هو القربة إلا أنه يفرح إذا اطلع عليه الناس من غير أن يكون داخلا في قصده لا يكون باطلا لكن ينبغي للإنسان أن يكون ملتفتا فإن الشيطان غرور و عدو مبين و أما سائر الضمائم فإن كانت راجحة كما إذا كان قصده في الوضوء القربة و تعليم الغير فإن كان داعي القربة مستقلا و الضميمة تبعا أو كانا مستقلين صح و إن كانت القربة تبعا أو كان الداعي هو المجموع منهما بطل و إن كانت مباحة فالأقوى أنها أيضا كذلك كضم التبرد إلى القربة لكن الأحوط في صورة استقلالهما أيضا الإعادة و إن كانت محرمة غير الرياء و السمعة فهي في الإبطال مثل الرياء لأن الفعل يصير محرما فيكون باطلا نعم الفرق بينها و بين الرياء أنه لو لم يكن داعيه في ابتداء العمل إلا القربة لكن حصل له في الأثناء في جزء من الأجزاء يختص البطلان بذلك الجزء فلو عدل عن قصده و أعاده من دون فوات الموالاة صح و كذا لو كان ذلك الجزء مستحبا و إن لم يتداركه بخلاف الرياء على ما عرفت فإن حاله حال الحدث في الإبطال ».[1]
صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف فرمود در جايى كه ضميمه راجح بوده باشد يا مباح بوده باشد در دو صورت عمل محكوم به صحت است. آنجايى كه كل من الضميمة و امر الشارع داعويت مستقلهاى الى العمل داشته باشد، و ديگرى اين است كه امر شارع فقط داعويت مستقله دارد ولكن آن ضميمه مؤكد است داعويت را، داعویتش تبعی است يعنى مؤكد است، و اما در جايى كه مجموع امر شارع و ضميمه مجموعشان اصل داعويت را بياورد، عمل محكوم به بطلان است، و در آنجايى كه كل منهما مستقل بشود در داعويت و ضميمه مباح بشود آنجا هم احتياط كرده است، احتياط استحبابى كه محكوم به بطلان است، فقد ذكرنا انه لا وجه للاحتياط.
آن وقت كلام ما اين بود، در جايى كه مجموع امر شارع و ضميمه داعويت مىآورند اين موارد از موارد داعى بر داعى است، عمل بايد صحيح بشود، در موارد داعى بر داعى عمل محكوم به صحت است، براى توضیح اين معنا كه معلوم بشود حقيقة الحال فى المقام، اينجور عرض مىكنم:
در يك جا مسئله داعى بر داعى تشخيصش و مِيزش واضح است، آنجاهايى كه آن ضميمه كه امر مباح است يا امرى است راحج، حصول آن غرض ضميمهاى آن غرض مباح يا غرض راجح موقوف بوده باشد بر وقوع العمل عبادةً، مثل صلاة الليل كه مثال مىزديم، صلاة اللّيلى كه موجب مىشود فقر از انسان رفع بشود و مبتلا به فقر نشود آن صلاة اللّيلى است كه عبادة لله واقع مىشود و تعبدا و تقربا الى الله اتيان مىشود، آن صلاة الليل و آن عبادت يك فايده دنيوى دارد غير از فايده اخروى كه مبتلا نمىشود شخص به فقر، و آن وقتى مال انسان نموّ پيدا مىكند كه زكاتش لوجه الله بشود، زكات به طور عبادت واقع بشود آن وقت است كه فايده اين زکات ابتغاء لوجه الله نمو المال است، پس آنجاهايى كه غرض مباح و غرض راجح موقوف بشود به وقوع الشئ عبادة،كسى كه نماز استيجارى مىگيرد ولو داعی اش بر داعويت امر پول گرفتن است، الاّ انه در ما نحن فيه اين پول را شرعا مالك بشود و خوردن اين مال حلال بشود، اين موقوف است بر اينكه ما على الميت من الصلاة او الصوم او الحج او را عبادةً اتيان كند، چون اجير بر عبادت شده است كه فعل را عبادة اتيان كند، و الاّ عبادة اتيان نكند، خوردن مال الاجاره براى او حلال نمىشود، چونكه تسليم نكرده است عمل را بر قيد، آنجاهايى كه غرض مباح را تحصيل كردن موقوف است بر وقوع العمل عبادة آنجاها داعى بر داعى است، آنجا ضميمه عرضى متصور نمىشود، آنها اگر موجود بشوند داعى بر داعى است و عمل صحيح است.
اما آنجاهايى كه غرض راجح موقوف نيست كه عمل به طور عبادت واقع بشود، نه غرض راجح يا مباح موقوف به اين نيست، انسان مستحب است تعليم كند وضوء را، به آن بچهاش تعليم كند، یا فرض كنيد واجب است تعلیم كند اگر پدر بوده باشد، اين تعليم وضوء موقوف نيست كه انسان وضوء را لوجه الله اتيان بكند، بلکه صورة الوضوء را اتيان بكند، بگويد دخترم هر وقتى كه وضوء مىگيرى، بعد از آن نيتت صورتش را اينجور مىشويى، دست راستت را اينجور، دست چپ را هم اينجور، بعد مسح مىكنى به رأس و رجلين، مثل اينكه من الان دارم مسح مىكنم، اين ولو اين زن حائض بوده باشد و قصد اتيان به این وضوء را لداعويت امر نكرده است، اما تعليم حاصل مىشود، غرض راجح موقوف بر اين نيست كه لوجه الله اتيان بشود، يا جايى كه انسان گرمش است مىخواهد خنك بشود، خنك شدن موقوف نيست كه وضوء بگيرد لوجه الله، دست و صورتش را آب بزند خنك مىشود ديگر، در اين مواردى كه آن غرض مباح يا غرض راجح حصولش موقوف نيست بر اينكه عمل لوجه الله و متقربا اتيان بشود، اينجاها انسان بايد به نفس خودش نگاه بكند، اگر در اين موارد اين غرض راجح و غرض مباح موجب شده است كه قصد كرده است امتثال امر را، چونكه گرمم هست، خوب چه بهتر كه من وضوء بگيرم لوجه الله، هم ثواب داشته باشم هم خنک بشوم، اگر اينجور شد صحيح است، اين داعى بر داعى است، اينجا غرض مباح اين داعى بر داعى است مثل ساير موارد، يك وقت اين است كه نه، داعى بر امتثال امر نمىشود، داعى مىشود آن غرض راجح و هكذا آن غرض مباح كه ذات العمل را اتيان بكند، داعى بر امتثال نمىشود، خوب دست و صورتم را آب بزنم، در اين موارد عمل محكوم به بطلان است، چونكه قصد قربت ندارد، مىگفتيم كسى كه فرض كنيد كه گرمش شده است مىخواهد خنك بشود وضوء مىگيرد مبتدئا من قصاص الشعر الى الذقن و من المرفق الى الاصابع ثم مسح مىكند اين كاشف از اين است كه داعى بر داعى است، چونكه تبريد اقتضاء نمىكند وضوء اتيان كردن را، بلکه به سر و صورت آب بزند.
در ما نحن فيه همين جور است اين موجب مىشود تارة كه امتثال كند قصد امر وضوئى را، خوب ثواب را هم نايل بشود، آن عیبی ندارد، داعى بر داعى مىشود، يك وقت اين است كه نه داعى بر امتثال امر نمىشوند، آنجا اگر نشود عمل باطل است، ولكن در آنجايى كه وضوء را تماما اتيان مىكند كه تبريد موقوف به آن وضوء نيست، مجرد ايصال الماء به وجه و يدين است، موقوف به آن وضوء نيست مىگوييم در اين موارد وجدان شاهد است، آنى كه داعى است امر شارع است، غرض مباح داعويت بر امر آورده است، مسئله داعى بر داعى مىشود و عمل صحيح مىشود، و اما يك جايى مسئله داعى بر داعى نشد، آنجا نه، قصد قربت اگر نباشد عمل باطل است کما ذکرنا.
ثم صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف ضميمه محرمه را متعرض مىشود، كه انسان عمل واجب را اتيان مىكند و به آن قصد كرده است، اتيان واجب را غرض محرمى هم به او منضم شده است، مثل اينكه امام الجماعةاى در مسجد، در محراب نماز مىخواند، اين شخص هم شخص معروفى است، اهل البلد است، مردم او را مىشناسند، اين آمده است در مسجد بلند صلاة فرادى مىخواند، غرضش هم اين است كه اين مأمومين را به شبهه بيندازد، كه خوب مأمومين هم مىدانند كه اين شخص هم اهل بلد است، خودش هم معروف است، اينكه اقتدا نمىكند و نمازش را فرادى مىكند معلوم می شود در امام الجماعة يك حسابى هست، اين هم غرضش همين است. غرضش همين است كه نماز ظهر و عصر را كه خواهم آورد، بروم آن مسجد بخوانم و آن امام الجماعة را بكوبم اين غرض را هم دارد. ايشان فتوا مىدهد اگر در جايى غرض محرم ضميمه شد عمل على الاطلاق باطل است، ديگر تفصیل ندارد، اين صلاتى را اتيان مىكند اين صلاتش محكوم به فساد است. چرا؟ چونكه خود اين فعل حرام مىشود، خود اين فعل هتك است، ايذاء است، ايهام است. مردم را به وسوسه انداختن است در حق شخصى بلا موجب و بلا وجه، خود اين صلاة فرادى مصداق محرم است كه عنوان محرم با صلاة اتحاد وجودى پيدا كرده است، در خود عبارت عروه هم دارد وقتى كه عمل محرم شد ديگر اين عمل محرم قابل تقرب نيست، نمىتواند اين شخص، اين عمل را متقربا الى الله اتيان كند، و ان كانت محرمة غير الرياء و السمعة فهى فی الابطال مثل الرياء، عمل را باطل مىكند، لانّ الفعل يسير محرما، فعل محرم مىشود فيكون باطلا.
يك فرقى مىگذارد ما بين ريا و اين ضميمه محرمه، ايشان مىفرمايد كه در ریاء اگر قصد ریاء در اثناء العمل شد، مثل اينكه فرض كنيد اول انسان نمازش لوجه الله شروع كرد، يا وضوئش را لوجه الله شروع كرد، بعد در اثناء عمل قصد ریاء كرد، در اثناء صلاة قصد ریاء كرد، در اثناء وضوء ديد كه مردم مىبينند وضوء گرفتنش را، ریاء كرد، گفت خوب وضوء بگيرم كه مردم بگويند به به! عجب وضوئى مى گيرد ما تا به حال اينجور وضوء به اين خوبى نديده بوديم، قصد ریاء در اثناء كرد، ايشان مىفرمايد اگر قصد ریاء در اثناء بكند، بعد منصرف بشود بگويد كه خدا به شيطان لعنت كند، دوباره آن دستش را لوجه الله بشويد، پشيمان شده است، می گوید فايده ندارد، وضوء از اول باطل مىشود، در موارد رياء، وقتى كه به عمل داخل شد، عمل را مىسوزاند، حتى در جزء مستحبى، يك دفعه دستش راستش را لوجه الله شسته بود، ديد يك جماعتى اينجا هستند، گفت دو دفعه هم بشويم، دفعه دومى خودم را نشان بدهم به آنها كه وضوء را به نحو اكمل مىگيرم، دفعه دومى دست راستش را شست پشيمان شد كه بابا خدا به شيطان لعنت كند ما چرا اين كار را كرديم؟ اين وضوء باطل است، ولو جزء مستحبى است، چونكه ریاء به جزء مستحبى هم داخل بشود قد تقدم كه اصل عمل را مىسوزاند.
اما غايت محرمه اينجور نيست. انسان اگر در اول عمل غايت محرمه نداشت. فرض كنيد صورتش را شست لوجه الله خالصا، مخلصا، بدون نيت حرامی، صورت را كه تمام كرد ديد يك كسى آنجا ايستاده است آب غساله به سرش بريزد خيلى بدش مىآيد، آدم وسواسى است، رفت بقيه وضوء را بالاى سر او بگيرد، كه غرضش اين است كه اذيت كند او را، اين دست راستش را اينجور شست فرض كنيد، بعد متذكر شد كه بابا چرا اين كار را كردم، من عبادت مىكنم، دوباره دست راستش را شست، وضوئش صحيح مىشود، غايت محرمه فقط آن فعل را حرام مىكند، اگر منطبق به آن فعل بشود او را حرام مىكند، اما اجزاء سابق از آن فعل كه لوجه الله اتيان شده است آنها را ابطال نمىكند، بدان جهت در ما نحن فيه در صلاة هم اگر انسان خالصا مخلصا اتيان مىكرد در اثناء غرضش اين شد كه امام الجماعة رسيد، قصدش اين شد كه اين را اذيت كند، مأمومينش را به شك بيندازد، در جزئى از صلاتش كه اتيان مىكرد اين ايهام را كرد، بعد پشيمان شد، او فقط آن جزء حرام بود، صلاة باطل شد، ولكن صلاة نمىشود در ما نحن فيه تدارک بشود، به جهت اينكه در صلاة زياده پيدا شد، آن جزء كه محرم است، به قصد جزئيت اتيان كرده است، دوباره اگر اتيان كند جزء را اتيان كرده است ولكن مع الزيادة اتيان كرده است، من زاد فى صلاة فعليه الاعاده در مثل الوضوء كه زيادت مبطل نيست مىتواند دست راستش را دوباره بشويد و وضوء را تمام كند، بدان جهت مىفرمايد ضميه محرم در اثناء وضوء خود آن جزئى را كه باز به قصد ضميمه اتيان شده است او را حرام مىكند ولی به اجزاء قبلى مبطليت سرايت نمىكند، به خلاف ریاء در اثناء الوضوء، ریاء در اثناء وضوء مثل حدث در اثناء است، انسان وضوء را تمام كرده بود فقط رأس و رجلين باقى مانده بود حدثى از او صادر شد، وضوء از اول باطل مىشود، مىفرمايد حدث در وضوء چه حور وضوء را باطل مىكند، ریاء هم در اثناء الوضوء وضوء را از اول باطل مىكند به خلاف ضميمه محرمه، اين ضميمه محرمه اينجور نيست، فقط آن ضميمه حرام مىشود، اگر موالات بوده باشد يعنى صورتش خشك نشده باشد، دست راستش را دوباره بشويد، عملش صحيح مىشود، منتهى در باب الصلاة اين فايده ندارد، چرا؟ چونكه در باب الصلاة زيادة فى الصلاة مىشود به قصد جزئیت آورده است، من زاد فى صلاة فعليه الاعاده، محرم كه جزء نمىشود، تدارك بكند جزء زايد واقع شده است و نماز باطل مىشود.
بعضىها فرمودهاند بر اينكه اين فرقى كه صاحب عروه ما بين ضميمه محرمه و ما بين ریاء در اثناء گذاشت اين مبتنى بر مسلك خودش است كه ریاء اگر در جزء واجبى شد بلكه در جزء مستحبى شد تمام عمل را باطل مىكند، ولكن در مقابل اين قول جماعتى بودهاند، كه ریاء اگر در جزء عمل شد جزء واجبى يا جزء مستحبى، در جزء مستحبى كه خيلىها گفته بودند كه اگر در جزء مستحبى رياء شد فقط آن جزء باطل مىشود، چونكه آن عملى كه در او غير خدا داخل شده است جزء است نه كل و سائر الاجزاء، اين فرمايشش مبتنى است بر اينكه صاحب عروه كه سابقا ملتزم شده بود ریاء در جزء مبطل عمل است ولو جزء مستحبى باشد آن مسلك صحيح باشد و اما بنا بر مسلک ديگر كه ریاء فقط جزء را باطل مىكند ما بين ضميمه محرمه و ما بين رياء فرقى نيست، چونكه ریاء هم اگر در جزء شد فقط جزء را باطل مىكند، چه جزء واجبى باشد، چه مستحبى باشد.
قد تقدم سابقا كه آنى كه ظاهر روايات است اين است كه آن عملى كه در او ریاء داخل شده است و بما اينكه مركب بما هو مركب ذات الاجزاء عمل واحد حساب مىشود و به قصد جزئيت و فعل واحد اتيان مىشود مقتضاى ظاهر ادله التزام است به آنى كه التزم به صاحب عروه قدس الله سره، كه اگر ریاء جزء را باطل كرد، كل باطل مىشود، حتى در جزء مستحبى جزء فرد است، آن فرد عمل واحد است، در او داخل شد، عمل باطل مىشود، بدان جهت اين فرقى كه ايشان گذاشته است پیش ما تمام است.
ولكن اين قائل بزرگوار يك فرق ديگرى فرمودهاند. فرمودهاند فرق ما بين ریاء در بعض العمل و ما بين ضميمه محرمه فرق ما بين اينها، ولو اثناء العمل نباشد، فرق ما بين الرياء و ضميمه محرمه اين است، سابقا گذشت اگر انسان در حين العمل در اثناء يا از اول ملتفت بشود كه جماعتى اينجا هستند، عمل اين را مىبينند و به ديدن عمل اين شخص مىگويند كه نعم العبد، ولكن اين معنا در نفس فاعل هيچ تأثيرى ندارد، اينها باشند يا نباشند، بگويند، نگويند اين عمل را همين جور خالصة لوجه الله اتيان مىكند، شخص اين جور قوى دل است، اعتنا نمىكند اينها فقط خطور است كه سابقا مىگفتيم ریاء خطورى، كه به ذهن خطور می کند که اينهايى كه مىبينند مرا، خيال مىكنند نعم العبد، خيال بكنند يا نكنند، من اين عمل را خالصة مخلصة لوجه الله اتيان مىكنم سابقا گذشت كه اين ریاء مبطل عمل نيست، ریاء خطورى است، حقيقت الرياء نيست در عمل.
ولكن ايشان فرموده است در رياء، ریاء خطورى مبطل عمل نيست و قد تقدم، ولكن در ضميمه محرمه مبطل عمل است، كسى كه در اين مسجد نماز فرادى مىخواند قصدش اين نيست كه امام الجماعة را اذيت بكند، او را هتك بكند يا مأمومين را به شبهه بياندازد، فقط متوجه است، كه اگر اينجا نماز بخواند آنها به شبهه مىافتند، امام الجماعة پيش آنها مهتوك مىشود، فقط اين را متوجه است، قصدش اين است كه اينجا نماز بخواند، آنها اينجور خيال بكنند يا نكنند اين قصدش نماز است، رب و جبرئيل هم مىداند كه هيچ دخلى ندارد، ولكن متوجه است كه اگر اين نماز را اينجور بخواند اينجا اين مهتوك مىشود، يا مردم به وسوسه مىافتند، مجرد اين معنا موجب ابطال عمل است، چرا؟ چونكه محرم منطبق مىشود به عنوان عمل، به خود صلاة، عنوان كه ايهام و مردم را به وسوسه انداختن است اين عنوان منطبق بر نفس العمل مىشود و نفس العمل باطل مىشود، يا عنوان محرم كه شد التفات كه پيدا كرد عمل حرام مىشود، غافل نيست، حرام است هتك آن امام الجماعة، بدان جهت در اين صورت عمل حرام مىشود، عمل حرام قابل تقرب نيست، اين كه ايشان فرمودهاند اين معنا را فرق ما بينهما اين نحو است، در ریاء صحيح است، چونكه ریاء از عناوين قصديه است، ولكن اين فرمايش در ضمايمى كه عنوان قصدى نيستند در آنها صحيح است، مثل اينكه كسى بگويد كه نه، مجرد نماز خواندن فرادى در مسجدى كه امام راتبی دارد مشغول به جماعت است مجرد اين نماز خواندن اين شخص ولو قصد هم نكند ايهام الناس است، مردم را به وسوسه انداختن است، همين جور هم هست، مردم را، اگر شخصى بوده باشد معروف، يك وقت است غريب است، اهل اين شهر نيست، آمده است كسى را نمىشناسد او ايهام نيست، و اما شخص اهل بلد است، شب و روز هم با خود اين امام الجماعة است مع ذلک فرادى مىخواند اين ايهام است، يك وقت ايهام نمىشود چونكه مردم او را مىشناسند كه يك خرده نمىپسندد هيچ كس را، اينكه فرادى مىخواند روی تكبّرى است كه دارد که هيچ کس را اعتناء نمىكند از آن جهت است، آن ايهام نيست، نماز صحيح است، آنجايى كه عنوان ايهام منطبق شد بر صلاة كه اين کارش ايهام الناس شد به وسوسه انداختن اشخاص شد، قصد هم نداشته باشد عمل باطل مىشود، چونكه ايهام عنوان ذاتى است، عملى را اتيان كند كه مردم به وهم مىافتند اين ايهام است، عنوان، عنوان ذاتى است، چونكه عنوان رياء، عنوان قصدى است، ارائه عمل است، قصد كردن اين است كه من عملم را به ديگران نشان بدهم مرا نعم العبد حساب كنند، عنوان قصدى است، قصد اگر نداشته باشد، بداند كه مردم مىبينند و خوب آدم مىگويند اين اثرى ندارد، به خلاف ايهام، ايهام الناس چونكه عنوان ذاتى است ضميمه اگر عنوان ذاتى شد، محرمش عنوان قصدى نشد اين حرف صحيح است.
و اما در مواردى كه محرم خودش هم عنوان قصدى شد عنوان ذاتى نشد، در آن موارد مثل ریاء است، اگر آن عنوان محرم را قصد نكند، چونكه حرام را قصد نكرده است، مثل اينكه اگر گفتيم ايذاء هم عنوان قصدى است، انسان بايد قصد كند كه او را اذيت كند، بدان جهت اين نماز خواندنش ايذاء به امام الجماعة نيست، چونکه قصد نكرده است، ولكن عنوان ايهام الناس و انداختن مردم به وسوسه عنوان ذاتى است اين وقتى كه منطبق به عمل شد، عمل را باطل مىكند، هذا كله در اين ضميمه محرمه.
مسألة 29: « الرياء بعد العملليس بمبطل ».[2]
بعد صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف مسئلهاى را متعرض مىشود مىفرمايد كسى اگر در اثناء العمل، عمل را خالصة و مخلصة لله اتيان كرد، هيچ حساب كسى نبود، خالصةً، مخلصةً در نصف شب براى رضاى خداوندى و براى غفران ذنوبش و تضرع الى البارى نماز شب را خوانده است، صبح آمده است بازار، در نفسش مىافتد كه بگذار نماز شبم را به مردم بگويم، كه ديشب اينجور با لذت نماز شب خواندهام، مردم هم بفهمند مقام مرا كه من نماز شب هم مىخوانم و به من بگويند نعم العبد، مىفرمايد الرياء بعد العمل ليس بمبطل العمل، ریاء بعد از عمل مبطل نمىشود.
خوب اين را مىدانيد كه اين مسامحه در تعبير است، ریاء اصلا بعد از عمل نمىشود، ریاء عند العمل ممكن است، اين است كه شخصى قصد كند عملى را كه دارد اتيان مىكند نشان بدهد به مردم، خود عمل را نشان بدهد، نه اينكه شب فيلم برداشته است از نماز شبش بعد روز آن عمل را نشان مىدهد آن ارائه نيست آن حكايت است، خود عمل را نشان بدهد به مردم، آن حين العمل مىشود، بعد العمل ریاء نمىشود، سمعه مىشود، سمعه اين است كه دوست داشت حين العمل مطلع بشود، حين العمل دوست نداشت و مطلع هم نمىكرد، دوست هم نداشت، بعد العمل كه صبح آمده است بازار به نفسش افتاده است كه بابا بگوييم ديگر، جماعتى نشستهاند به آنها گفت، آنها رفتهاند يك جماعت ديگرى آمدهاند به دكانش باز دوباره به آنها مىگويد، بگذار بگوييم آخر، معلوم بشود كه ما چه كار كردهايم، اين سمعه بعد العمل مبطل عمل نيست، ولكن اين را مىشود گفت كه ديگر آن فضيلتى كه در نماز شب بود، آن فضيلت نمىماند، اصل فضيلت مىرود يا اينكه نه آن مقدارش مىرود، اين مهم نيست، اين مقدار از روايات استفاده مىشود كسى كه اين كار را بكند، سمعهاى داشته باشد اين سمعه انحطاط در عمل مىآورد، سمعه بعد از عمل كه حين العمل سمعه و ریاء نداشت، در ما نحن فيه يك روايتى هم هست:
صاحب وسائل در در باب چهارده بابى را عنوان كرده است باب كراهة ذكر الانسان عبادته للناس، مكروه است كه انسان عبادتى را كه كرده است او را به مردم حكايت بكند، در آنجا روايت دومى [3]اين جور است:
محمد بن يعقوب، عن عدة من اصحابنا عن سهل بن زياد، عن على بن اسباط عن بعضى اصحابه، اين روايت دو تا خدشه دارد من حيث السند، يكى سهل بن زياد است، يكى هم مرسله است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ- قَالَ وَ مَا الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ» رِيَاءًمىدانند كه اينجور هست واقعيتش، الابقاء على العمل اشد من العمل، انسان عملی را كه لله فى الله كرده است خالصة كه ذخيره آخرت است ابقاء كردن او اشد است از خود آن عمل كردن، قال، آن بعض اصحاب گفت به ابى جعفر عليه السلام: «قَالَ يَصِلُ الرَّجُلُ بِصِلَةٍ- وَ يُنْفِقُ نَفَقَةً لِلَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ- فَكُتِبَتْ لَهُ سِرّاً ثُمَّ يَذْكُرُهَا- فَتُمْحَى فَتُكْتَبُ لَهُ عَلَانِيَةً- ثُمَّ يَذْكُرُهَا فَتُمْحَى وَ تُكْتَبُ لَهُ رِيَاءً» كسى صلهاى مىكند يا انفاق مالى را مىكند كه بخاطر خداوند متعال است، وحده لا شريك له، خالص و مخلص است، فكتب له سرا، براى او عمل خيرى كه سرّا اتيان كرده است نوشته مىشود، ثم يذكرها، بعد از آن، آن عمل را به مردم بيان مىكند، فتمحی محو مىشود آن سرّا، فتكب له علانية، مىگويند آن ملائكه كه اين عمل را علانية كرده است، ثم يذكرهها، بعد از آن دوباره هم ذكر مىكند، طايفه سوم و چهارم كه آمدند به همه نقل مىكند، فتمحی، اصل العمل محو مىشود، فتكب له رياء، ریاء همان سمعه است، سمعه نوشته مىشود كه اين عمل را سمعهاى اتيان كرده است، بله، اینکه سمعهاش بعد شده است نه حین العمل، كه آن اگر اصل ثواب ندارد يا آن ثواب معتد به ندارد اين عيب ندارد ملتزم بشويم به اين معنا كه ریاء بعد از عمل است و سمعه بعد العمل حبط مىكند ثواب العمل را، اين از بعض روايات هم ظاهر مىشود، براى اينكه در روایتی است روايت اولى است در اين باب، روايت هم معتبر است جماعتى مىگفتند ما ديشب چه جور نماز خوانديم، مولی امير المومنين گفت ما ديشب خوابيديم، اين مقامى است كه انسان مقامى داشته باشد اين معنا را، يك حبط براى ثواب العمل مىماند.
سؤال...؟ آنى كه قصد را مىگفتيم قصد در داعى بود، داعى در حدوث العمل مىشود، و اما در ابقاء قصد قربت معتبر نيست، مادامى كه حدث نيامده است، توالت نرفته است آن وضوء خودش باقى است، حكم شرعى است، اعتبار شرعى است، آن ابقاء اعتبار شرعى است، فعل من نيست، احداثش فعل من است كه بايد به قصد بشود، بدان جهت بعد العمل، يعنى بعد از آن عملى كه در او خلوص معتبر است انجام شد، سمعه كردن در او ثواب او را از بين نمىبرد يا مقدارى مىبرد، اين به بقاء مربوط نيست، والاّ طهارت را مىگفتيم، طهارت را كه اينها مىگويند بقائى است، طهارت عمل مكلف است، آنهايى كه مسبب گرفتهاند، به فعل مسببی گرفتهاند، فعل عمل مكلف مىشود، وقتى كه سبب تحت يد مكلف شد، مسبب هم فعل مكلف است، منتهى در ما نحن فيه، در ايجاد طهارت بايد قصد قربت كند، اخلاص داشته باشد، اما در بقائش سمعه بشود، چونكه داعويت در مرحله ايجاد است، بدان جهت اگر عمل بشرائطه موجود شد و محكوم به صحت شد ساير احكام به او مترتب مىشود، اما اجر و ثواب ابقاء بر آن اجر و ثواب ربما به عدم سمعه است، در روايت هم دارد[4] كه رسول الله صلی الله علیه وآله مىفرمايد ايها الناس اگر اين ذكر را بگوييد براى هر ذكرى كه بر الله اكبر، سبحان الله، و الحمد الله، براى هر كدام از اينها براى شما شجرى مىشود در جنت، قيل يا رسول الله و ما كثر اشجارنا، پس ما در بهشت خيلى اشجار داشتيم، رسول الله فرمود على ما فى الروایة اما شما حساب نمىكنيد آن آتشى كه بعد به اين اشجار افتاده است و اينها را از بين برده است، اين اعمال معاصى كه بعد كردهايد آن ابقاء على العمل است ثوابش را انسان ابقاء بكند، از بين نرود، ضايع نشود آن يك مرحله ديگرى است.
مسألة 30: « إذا توضأت المرأة في مكان يراها الأجنبيلا يبطل وضوؤها وإن كان من قصدها ذلك ».[5]
بعد مىفرمايد كه اگر مرئهاى وضوء بگيرد در مكانى كه يراه الاجنبى، اجنبى او را مىبيند، خيلى اتفاق مىافتد در اين صحن شريف و اينها مىبيند كه زن است هيچ اعتنايى هم ندارد، كنار حوض نشسته است بازوهايش را درآورده است، صورتش را درآورده است، وضوء مىگيرد. «لو توضأت المرأة فى مكان يراها الاجنبى»، ايشان مىفرمايد در اين صورت وضوئش صحيح است، وضوء صحيح است و ان كان قصدها من ذلک، ولو قصدش از اين وضوء گرفتن در اين محل كه اين محل را اختيار كرده است قصدش هم اين باشد كه مردم ببينند، ولو قصدش هم اين بوده باشد، اين وضوئش صحيح است، اين را چرا در ما نحن فيه ذكر كرده است؟ درست توجه كنيد، اين چه ربط دارد اين مسئله به مسئله ریاء و سمعه و ساير ضمائم، اين مربوط به مسئله ضميمه است كه مىخواهد بگويد اين مسئله از قبيله مسئله ضميمه محرمه نيست كه بگوييم اگر ضميمه، ضميمه محرمه بوده باشد عمل باطل مىشود اين از آنجا نيست، ضميمه محرمه در جايى است كه تركيب اتحادى بوده باشد، خود آن نمازى كه انسان مىخواند خود آن نماز به وهم مىدهد كه اين امام جماعت فيه ما فيه است، عنوان ايهام منطبق بر خود صلاة است.
اما در ما نحن فيه قصد كرده است كه بازوها و صورتش را باز كند، كه نعمت الهى را طغيان كرده است كه به مردم نشان بدهد، اين ربطى به وضوء ندارد، اين ضميمه در كشف اعضاء بدن است، عنوان واجب ستر بدنش بود، اين واجب را ترك كرده است به اينكه كشف كرده است و اما الوضوء او غسل الوجه و اليدن و مسح الرأس و الرجلين است، با او قصد كرده است خدا را، بدان جهت مىگويد وضوء بگيرم بروم نماز بخوانم، ولكن اين را هم نشان بدهيم، غصهاش ما را هلاك نكند، اين قصد دارد بر اين معنا، اين ضميمه حساب نمىشود، آن وقتى ضميمه مبطل عمل مىشود كه تركيب، تركيب اتحادى باشد، و لهذا المسألة تتمة انشاء الله فردا اشاره مىكنم.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص239-241.
[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص241.
[3] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ- قَالَ وَ مَا الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ- قَالَ يَصِلُ الرَّجُلُ بِصِلَةٍ- وَ يُنْفِقُ نَفَقَةً لِلَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ- فَكُتِبَتْ لَهُ سِرّاً ثُمَّ يَذْكُرُهَا- فَتُمْحَى فَتُكْتَبُ لَهُ عَلَانِيَةً- ثُمَّ يَذْكُرُهَا فَتُمْحَى وَ تُكْتَبُ لَهُ رِيَاءً؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص75.
[4] وَ [محمد بن علی ابن الحسين] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ- غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِي الْجَنَّةِ- وَ مَنْ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ- غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِي الْجَنَّةِ- وَ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِي الْجَنَّةِ- وَ مَنْ قَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ- غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِي الْجَنَّةِ- فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ يَا رَسُولَ اللَّهِ- إِنَّ شَجَرَنَا فِي الْجَنَّةِ لَكَثِيرٌ فَقَالَ نَعَمْ- وَ لَكِنْ إِيَّاكُمْ أَنْ تُرْسِلُوا عَلَيْهَا نِيرَاناً فَتُحْرِقُوهَا- وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا- أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ- وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج7، ص178.
[5] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص241.