درس ششصد و چهل و هفتم

شرائط وضوء

مسألة 30: « إذا توضأت المرأة في مكان يراها الأجنبي‌لا يبطل وضوؤها وإن كان من قصدها‌ ذلک ».[1]

ادامه بحث وضوء زنان در مکانهای که نامحرم او را ببيند

كلام در اين مسأله بود كه صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف فرمود اگر زن وضوء بگيرد در مكانى كه اجنبى او را مى‏بيند، وضويش صحيح است، ولو قصدش اين بوده باشد كه در اين مكان که وضوء مى‏گيرد خود را به اجنبى نشان بدهد، مسأله دو تا صورت دارد:

وضوء در مکانهای ياد شده در صورت تمکن از وضوء در غير معرض ديد

 صورت اولى اين است كه اين زن متمكّن است از اینکه وضويش را در مكانى بگيرد كه اجنبى او را نمى‏بيند، در حال تمكّن اختيار مى‏كند به سوء الاختيار اين مكان را. در ما نحن فيه اين زن مكلّف است به صلاة مع الوضوء چونكه متمكّن است صلاة را با طهارت مائيه اتيان كند بدون اين كه مبتلا بشود به محذورى و ارتكاب حرامى، اين كه به سوء اختيار خودش آمده است در اين مكان وضوء مى‏گيرد، اين وضوء موقوف است به كشف عن ذراعيها و وجهها، بايد ستر را از صورت و دو تا دستش بردارد، در ما نحن فيه وضوء مقدّمه‏اش حرام است، خود وضوء كه غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين است، خود غسل حرام نيست، اگر اين بازوهايش را ستر را ساتر را بردارد، ستر را از وجهش بردارد وضوء بگيرد يا نگيرد حرام را مرتكب شده است، آنى كه حرام است كشف عن وجهها و ذراعيها است، ولكن غسل الوجه و اليدين ومسح الرّأس و الرّجلين او حرمتى ندارد. فقط مقدمّه است براى وضوء گرفتن، و بما اين كه در ما نحن فيه وضوء مقدمه مباحه دارد و مى‏تواند اين شخص برود در جاى ديگرى وضوء بگيرد كه اجنبى او را نمى‏بيند، مقدمّه محرّمه اگر منحصر بشود مقدمه واجب به محرّم، آن وقت تكليف از واجب ساقط مى‏شود. اینجا مقدمه محرّمه منحصره نيست. مقدمه مباحه دارد. بدان جهت شارع مى‏گويد كه اين دست و صورت و اينها را باز نكن، تحريم كند، ولكن اگر باز كردى و به اختيار خودت آن غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين را در ما نحن فيه خواستى اتيان بكنى، در آن غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين در خود آن غسل ترخيص در تطبيق است، عيب ندارد تطبيق بكنى، اگر حرام را مرتكب شدى و خودت را مستحق عقوبت من قرار دادى، به كشف عن ذراعیك و وجهك بخواهى غسل را تطبيق به اين غسل در اين حال بكنى آن مانعى ندارد، ترخيص ترتّبى منافات ندارد با آن نهى از مقدمه كما ذكرنا در بحث ترتّب.

وضوء در مکانهای ياد شده در صورت عدم تمکن از وضوء در مکان ديگر

 و امّا در صورتى كه مكان منحصر است، جاى ديگرى نمى‏تواند وضوء بگيرد، فقط اینجا مى‏تواند وضوء بگيرد در صحن، جاى ديگر آب ندارد، جايى بلد نيست، اینجا هم كه مردم مى‏بينند، در اين صورت اگر مكان منحصر بشود [به گونه ای که] جاى ديگر متمكّن نيست وضوء بگيرد، و وقت صلاة هم ضیق باشد كه در مجموع وقت متمكّن نيست جايى را پيدا كند و آنجا وضوء بگيرد، تكليفش تيمم است، چون كه وضوء مقدمه‏اش محرّم است. كشف الوجه و الذراعين مى‏خواهد، اين وقتى كه مقدمه واجب منحصر به حرام شد داخل مى‏شود «فان لم تجدوا ماءً[2]»، لم تجدوا ماءً يعنى متمكّن از استعمال آب نشدى، نه اينكه آب پيدا نكردى به قرينه مرضى، ان كنتم مرضى او علی سفرٍ، مريض آب دارد، ولكن متمكّن از استعمالش نيست، بدان جهت در ما نحن فيه اين شخص متمكّن از استعمال آب نمى‏شود، داخل «فلم تجدوا ماءً فتيمموا» مى‏شود. اینجا اگر گفت كه نه بگذار الان كه باز كرديم وضوء بگيريم، اين حوض هم جلوى ما است ديگر، وضوء بگيرد امر ترتّبى است عيب ندارد، كما اين كه در توضأ به اناء غصبى كه آب منحصر بود به آبى كه در اناء غصبى بود، شارع مى‏گويد كه اگر سه مشت آب برداشتى، عصيان كردى و تصرّف در اناء كردى سه مشت آب مباح را از اين اناء مردم برداشتى، آب مباح است، با او بايد صورت و ذراعينت را بشورى، اینجا هم شارع مى‏گويد كه نه كشف ذراعين نكن، كشف وجه نكن، برو تيمم بگير، امّا اگر كشف كردى بايد وضوء بگيرى، اين عيبى ندارد، امر ترتّبى است، چون كه وجود منهىٌّ عنه غير از وجود واجب و متعلّق الامر است، تركيب انضمامى است، اگر اين حرام را كشف را كردى به سوء اختيارت، مى‏تواني يا واجب است بر اين كه اين وضوء را بگيري، هيچ منافاتى نيست.

 بدان جهت در ما نحن فيه در عروه تفصيل نداده است، فرموده است بر اين كه اگر در جايى وضوء بگيرد زن كه اجنبى او را مى‏بيند مطلق است، مندوحه‏اى داشته باشد يا نداشته باشد وضويش صحيح است، منتهى اگر مندوحه‏ نداشته باشد بايد تيمم كند. تكليف را مخالفت نكند، تكليف سترى را تحفّظ كند. اين كه وضوء صحيح است و در عبارت عروه هم هست، آن جايى است كه قصد قربت در وضوء صحيح بشود، قصد قربت داشته باشد در وضوء، مى‏شود ديگر، فرض كنيد بعضى زن‏ها پيدا مى‏شوند، غرضش اين است كه خودش را به مردم نشان بدهد، تا مشترى پيدا كند، منتهى اين وضوء گرفتن را بهانه قرار می دهد كه مردم خيال بكند كه اين وضوء مى‏گيرد، كانّ آن وقت اوقع فى النّفوس هم مى‏شود، مشترى بهتر جلب مى‏شود، اين كه غسل مى‏كند وجهش را و يدينش را، اين در غسلش غسل امتثال امر الهى نكرده است، اين را وسيله قرار مى‏دهد شستن را، آب به صورت زدن را كه مردم خيال بكنند وضوء مى‏گيرد، در ما نحن فيه كه هست اين وضوء محكوم به بطلان است، چون كه قصد تقرّب ندارد، آنى كه ما گفتيم وضوء صحيح است و عروه هم فرمود وضويش صحيح است كه وضوء با شرايط موجود بشود كه یک شرطش هم قصد قربت است، يعنى غسل الوجه و اليدين را، مى‏گويد من كه معصيت مى‏كنم لااقل يك واجبى را اتيان بكنم، وضوء بگيرم و بروم نماز بخوانم، در اين صورت كه وضوء را لله و به جهت امتثال امر صلاتى اتيان مى‏كند اینجا صحيح است، چه مندوحه‏ باشد چه نباشد، اين كه در عروه دارد و ان كان من قصده ذلک يعنى قصدش در اين مكان وضوء گرفتن قصدش اين باشد كه خودش را نشان بدهد، وضوء گرفتنش مفروض است كه وضوء مى‏گيرد با قصد قربت، ولكن اختيار كرده است به وضوء تقرّبى اين مكان را به جهت اين كه خودش را به مردم نشان بدهد، در اين صورت وضوء صحيح است، و امّا وضوء گرفتنی که فقط صورت باشد، قصد تقرّب در وضوء گرفتن نباشد كه در بعضى نسائى كه نساء كذايى هستند پيدا مى‏شود اينها، آن وضوء محكوم به بطلان است، چون كه قصد قربت ندارد.

بدان جهت در ما نحن فيه اين فتواى عروه صحيح است و ان كان من قصد ذلک هم معلوم شد يعنى قصدش از وضوء گرفتن در اين مكان كه وضوء را وضوى شرعى مى‏گيرد، آنى كه خدا مى‏خواهد مى‏گيرد، منتهى قصدش اين كه اختيار كرده است وضوء الهى را در اين مكان بگيرد، قصدش اين است كه خودش را به مردم نشان بدهد، كه گفتيم او وجود آخر است، ربطى به وضوء ندارد، متّحد با وضوء نيست و مانعى هم ندارد.

 سؤال...؟ وضوء غسل الوجه مبغوض نيست. آنى كه مبغوض شارع است اين ساتر را از دست‏ها و صورت برداشتن است، بدان جهت وضوء بگيرد يا نگيرد مبغوض الهى فرقى نمى‏كند، همان وقتى كه خودش را نشان بدهد. مبغوض الهى موجود شده است، بشوید دستهايش را يا صورتش را يا نشوید در مبغوض مدخليّتى ندارد، آنى كه متعلّق التّكليف است وجود آخر دارد، تركيب انضمامى است، و آنى كه مبغوض شارع است او وجود آخر دارد كه رفع السّتر عن وجهها و يديها است، آن مبغوض است و عصيان خداوند است، اين منافات ندارد كه انسان نماز مى‏خواند، نمازش باطل نيست، در نماز مى‏گويد ما كه بايد نماز بخوانيم، بگذار اینجا بخوانيم، زن‏ها رد مى‏شوند به آنها نگاه كنيم، نماز را حقيقةً قصد كرده است، بدان جهت در ما نحن فيه در ضمن فعل آخر را كه محرّم آخر است قصد مى‏كند، ثواب را از بين مى‏برد، آن يك مطلب ديگرى است، چون كه عقاب او بيشتر از ثواب اين نمازى است كه حضور قلب ندارد، آن يك مطلبى است، كلام در صحّت است كه تكليف صلاتى ساقط مى‏شود، چون كه امتثال امر الهى كرده است.

 سؤال...؟ اگر متعلّق حرمت و وجوب دو تا است چه مانعى دارد؟ چه منافاتى دارد؟ كلام اين است كه امر شارع با نهى شارع تهافت ندارد، ترتّبى است، اگر عصيان كردى، اگر اين كار را كردى و خواستى وضوء بگيرى وضويت مانعى ندارد، يعنى غسل الوجه مانعى ندارد، و هكذا چون كه غسل الوجه حرام نيست، آنى كه حرام است، آن كشف است، غسل وجه بكند يا نكند.

 سؤال...؟ اگر متمكّن از تيمم نبوده باشد آن وقت امر داير مى‏شود بين التكليفين المتزاحمين كه صلاة را ترك كند يا وجوب السّتر را ترك كند، صلاة را ترك كند، آنهايى كه مى‏گويند فاقد الطّهورين مكلّف به صلاة نيست، صلاة را ترك كند.

اشکال نداشتن اجتماع غايات متعدده در وضوء

مسالة 31« لا إشكال في إمكان اجتماع الغايات المتعددة للوضوء‌كما إذا كان بعد الوقت و عليه القضاء أيضا و كان ناذرا لمس المصحف و أراد قراءة القرآن و زيارة المشاهد كما لا إشكال في أنه إذا نوى الجميع و توضأ وضوءا واحدا لها كفى و حصل امتثال الأمر بالنسبة إلى الجميع و أنه إذا نوى واحدا منها أيضا كفى عن الجميع و كان أداء بالنسبة إليها و إن لم يكن امتثالا إلا بالنسبة إلى ما نواه و لا ينبغي الإشكال في أن الأمر متعدد‌ ‌حينئذ و إن قيل إنه لا يتعدد و إنما المتعدد جهاته و إنما الإشكال في أنه هل يكون المأمور به متعددا أيضا و أن كفاية الوضوء الواحد من باب التداخل أو لا بل يتعدد ذهب بعض العلماء إلى الأول و قال إنه حينئذ يجب عليه أن يعين أحدها و إلا بطل لأن التعيين شرط عند تعدد المأمور به و ذهب بعضهم إلى الثاني و أن التعدد إنما هو في الأمر أو في جهاته و بعضهم إلى أنه يتعدد بالنذر و لا يتعدد بغيره و في النذر أيضا لا مطلقا بل في بعض الصور مثلا إذا نذر أن يتوضأ القرآن و نذر أيضا أن يتوضأ لدخول المسجد فحينئذ يتعدد و لا يغني أحدهما عن الآخر فإذا لم ينو شيئا منهما لم يقع امتثال أحدهما و لا أداؤه و إن نوى أحدهما المعين حصل امتثاله و أداؤه و لا يكفي عن الآخر و على أي حال وضوؤه صحيح بمعنى أنه موجب لرفع الحدث و إذا نذر أن يقرأ القرآن متوضئا و نذر أيضا أن يدخل المسجد متوضئا فلا يتعدد حينئذ و يجزي وضوء واحد عنهما و إن لم ينو شيئا منهما و لم يمتثل أحدهما و لو نوى الوضوء لأحدهما كان امتثالا بالنسبة إليه و أداء بالنسبة إلى الآخر و هذا القول قريب‌ ».[3]

 كلام مى‏رسد به مسأله بعدى. مسأله بعدى اين است كه يك مسأله مهمّه‏اى هست، ولو اصلش را سابقا خوانده‏ايم، ولكن خصوصياتش را در مقام صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف متعرّض مى‏شود، ايشان مى‏فرمايد كه از ما تقدّم معلوم شد ربّما بر محدث به حدث الاصغر غايات متعدده‏اى جمع مى‏شوند، كه غايات يا واجب هستند يا مستحب هستند، وضوء كه مستحب مى‏شود بر غاياتى، واجب مى‏شود بر غاياتى، يا هم غايت واجبه دارد و هم غايت مستحبه، اين مثال مى‏زند به غايت واجبه و غايت مستحبه، مثل اين كه وقت صلاة داخل شده است، ظهر شده است. انسان صلاة ظهر و عصر را مكلّف است با وضوء بخواند، وضوء براى صلاة ظهر و عصر امروزى واجب است، اتّفاقاً ديروز هم صلاة ظهر و عصرش را نخوانده است و قضاء شده است، الان قضاى آن صلاة الظّهر و العصر ديروزى واجب است به طور مضیق يا به طور موسع، هر جور بگويى، ولو واجب موسّع است قضايش، باز وضوء براى آن صلاة قضايى هم واجب است، به طور مضیق او به طور موسع، از آن طرف هم چشمهايش درد مى‏كرد، نذر كرد كه لله علىّ به قصد شفا قرآن مجيد را به چشمهايم بمالم، مس وفائا بالنذر تعظیما للقرآن واستشفائا بالقرآن ما هو شفاءٌ و رحمة نذر كرده است كه اين قرآن را به چشمهايم بمالم، خوب در اين صورت كه مس محدث كتابت قرآن را كه گفتيم در حال حدث حرام است، وفاءً بالنّذر بايد وضوء بگيرد تا قرآن را مس كند به عضوش، از آن طرف هم مى‏خواهد قرآن بخواند. قرآن خواندن هم كه فضيلتش با وضوء است ديگر، قرائت كامله مقدمه‏اش وضوء است، که با وضوء باشد، هم مى‏خواهد قرآن بخواند، هم مى‏خواهد به زيارت ائمه سلام الله عليهم به زيارت كربلاى مقدّسه است يا مشهد الرّضا سلام الله عليه است قصدش اين است كه به حرم مشرّف بشود، تشرّف به مشاهد مشرّفه و مساجد وضوء بر آنها هم مستحب است، استحباب غيرى دارد كه آن تشرّف، تشرّف كامله مى‏شود، تمامى اين غايات در اين مكلّف غايات واجبه و مستحبه جمع شده است، ايشان مى‏فرمايد بر اين كه در ما نحن فيه دو مطلبى هست كه در اين دو مطلب جاى شبهه و كلام نيست:

 يكى اين كه اگر يك وضوء بگيرد اين محدث بالاصغر به قصد تمام الغايات مى‏گويد من وضوء مى‏گيرم كه نماز قضاى ديروز را اتيان كنم، ادائى را اتيان كنم، مس كتابت قرآن بكنم، قرائت قرآن بكنم به مشاهد وارد بشوم با وضوء، به يك وضوء اگر قصد كند تمام الغايات را اين كافى است و امتثال الجميع حاصل مى‏شود، چون كه با وضوء مس كتابت قرآن كرده است، به نذر وفاء كرده است، با وضوء داخل مشهد شده است، مشهد الرّضا علیه السلام، به استحباب عمل كرده است، صلاة قضايى را با وضوء خوانده است، صلاة ادايى را با وضوء خوانده است، شرط تمام اينها موجود است، يك وضوء اگر بگيرد به قصد تمام الغايات اين كافى است و امتثال الجميع حساب مى‏شود، امتثال يعنى داعویت، امتثال معنايش اين است كه فعل به داعویت آن امر اتيان بشود، در ما نحن فيه هم فعل را به داعویت قضاى صلاتى اتيان كرده است هم به داعى امر به صلاة ادايى اتيان كرده است، هم به داعویت وفاء بالنّذر اتيان كرده است، هم به داعویت امر به قرائة القرآن متوضئاً اتيان كرده است، تمامى اينها را هم امتثال كرده است، يعنى فعل را اتيان كرده است به داعویت اين غاياتى كه در ما نحن فيه فرض شده است.

وضوء به قصد يک غايت معيّن و انجام ساير غايات با آن

بعد ايشان مى‏فرمايد اگر به يك غايتى از غايات وضوء را اتيان كرد گفت وضوء مى‏گيرم كه نماز ادائیم را اتيان كنم، ايشان مى‏فرمايد وقتى كه وضوء قصد كرد يكى از اين غايات را كه غايات همه جمع شده است بر مكلّف وقتى كه وضوء گرفت به قصد اين كه نماز ادايى بخواند امتثال اين غايت شده است، امرى كه به صلاة مع الوضوء شده است در وقت، او را امتثال كرده است و اداءً للباقى، وقتى كه وضوء صحيح شد و نسبت به غايتى قصد امتثال كرد و در وضوء قصد قربت موجود شد و وضوء صحيح شد، ساير غايات را مى‏تواند اتيان كند، صلاة قضايى را باز مى‏تواند اتيان كند، مى‏تواند مس كتابت قرآن بكند، چون كه با وضوء است، محدث نيست، مى‏تواند داخل مشهد بشود، مى‏تواند قرآن بخواند، مى‏تواند صلاة قضايى بخواند، مى‏گويد اگر يكى از غايات را قصد كرد كان امتثالاً له و اداءً للباقى، اداى للباقى گفتيم يعنى امتثال باقى نيست، ولكن آنچه را كه باقى غايات مى‏خواهد او را اتيان كرده است كه وضوء صحيح است كه طهارت داشته باشد، آن طهارت را دارد، و مى‏تواند ساير غايات را اتيان كند.

بررسی دو مطلب مطرح شده در کلام صاحب عروه(قدس)

اين دو مطلبى است كه كه ايشان در ما نحن فيه در صدر كلامش مى‏گويد و مى‏گويد در اينها شبهه‏اى نيست.

ديدگاه مرحوم حکيم (قدس)

 خوب در مطلب اولیش كه اگر وضوء را به قصد تمام اين غايات اتيان كرد كه مطلب اولى بود كه گفت امتثال جميع حساب مى‏شود و وضوء صحيح است.

مرحوم حكيم در مستمسك[4] دارد فرموده‏اند كه امتثال جميع الغايات دو نحو متصوّر مى‏شود:

 يك وقت اين است كه كلّ واحدٍ من الغايات داعویت دارد بر وضوء گرفتن بداعویة مستقلّه، يعنى هر كدام از اين غايات تنها بود باز وضوء را من مى‏گرفتم، الان كه تمام غاياتى كه جمع شده است كه هر كدام داعویت مستقله دارد، ايشان فرموده است كه در اين صورت وضوء صحيح است و اشكالى ندارد.

 قسم ثانى اين مى‏شود كه نه اگر اين غايات هر كدام تنها بود من وضوء نمى‏گرفتم، اگر فقط نماز ادايى بود الان من وضوء نمى‏گرفتم، يا الان اصلاً وضوء نمى‏گرفتم، هوا سرد است، مى‏گفتم بعد قضاء مى‏كنم، چون كه ديده‏ام هم نذر كرده‏ام، هم نماز قضايى از ديروز هست، هم نماز ادايى هست، هم مشهد رفتن است، انسان نماز نخواند و به مشهد برود و اينها نمى‏شود، مجموع من حيث المجموع داعویت پيدا كرده است بر اين كه من وضوء بگيرم، قصد كرده است تمام غايات را، يعنى داعی اش بر توضؤ مجموع الغايات من حيث المجموع است. ايشان فرموده است اگر اين جور بشود، اين وضوء بايد حكم به بطلانش بشود، چرا؟ چون كه سابقا پريروز خودش گفت بر اين كه ضميمه غايت راجحه و مباحه به امر شارع به نحوى كه مجموع من حيث المجموع اصل داعویت را بياورند باطل مى‏كند عمل را، اين جور گفت ديگر، فرمود بايد امر شارع داعویت مستقلّه داشته باشد، والاّ امر شارع با ضميمه راجحه مجموع من حيث المجموع داعویّت پيدا كند یعنی اصل داعویت به عمل، او مبطل عمل است، اين جور فرموده است. فرموده ايشان قدس الله سرّه اینجا هم همين جور است، مفروض اين است كه آن غايت وضوء كه يكى‏اش اتيان به صلاة است، او داعویت مستقله ندارد، يا آن غايت صلاة قضايى او داعویّت مستقله ندارد، مجموع من حيث المجموع كه جمع شده‏اند اصل داعویت پيدا شده است، پس عمل باطل است، چون كه گفتيم قصد قربت اين است كه داعویت مستقله داشته باشد، و من هنا ذكر قدس الله سرّه انّه يشكل الحكم بصحّة الوضوء فیما اذا قصد المجموع بما هو المجموع كه داعی اش مجموع من حيث المجموع بشود، حيث اعتبر در صحّة الوضوء كه آن امر به وضوء داعویّت مستقله داشته باشد، و مجموع من حيث المجموع را اگر قصد كند اين داعویت مستقله درست نمى‏شود، فيبطل على ما تقدّم، اين اشكالى است كه ايشان فرموده‏اند.

به اين فرمايش جواب فرموده‏اند كه نه حكم مى‏شود در ما نحن فيه به صحّة الوضوء كه وضوء صحيح است، وقتى كه مجموع الغايات بما هو مجموع الغايات داعى شد بر اتيان به وضوء و به توضّؤ وضوء صحيح مى‏شود و آن حرفى هم كه سابقا گفته شد كه بايد امر به عمل داعویت مستقله داشته باشد، ضمّ غايت راجحه يا غايت مباحه اگر ضمّ بشود و مجموع داعویت بياورد عمل محكوم به بطلان است، با اين حرف منافات ندارد در مقام، چرا؟ فرموده‏اند در باب الوضوء عباديّة الوضوء به اين غايات نيست و به قصد غايات نيست، وضوء خودش امر استحبابى عبادی دارد انّ الله يحبّ المتطهّرين[5] على ما تقدّم، بنا بر اين كه تطهّر و طهارت عين الوضوء است، خود وضوء بما هو وضوءٌ طهارت است، اين وضوء عباديتش به واسطه اين است كه نفسش محبوب لله است، يا كسى گفت نه طهارت مسبّب است، باز وضويى كه قصد به الطّهاره محبوب الهى است، او عباديّت و مقرّبیت الى الله دارد، وقتى كه محدث قصد مى‏كند بر اين كه من اتيان بكنم وضوء اگر در او قصد قربت تمام شد اين قصد قربت اتيان عمل به حساب خداوند است كه غير از خداوند متعال حساب كسى توى كار نبوده باشد، پس وقتى كه مجموع الغايات داعى شد من وضوء اتيان بكنم، اين عملى كه فى نفسه عبادت است و مطلوب شارع است، اين را من مضافاً الى الله و به حساب خداوند اتيان كرده‏ام، فيكون طهارةً، آن وضوء طهارت مى‏شود، وقتى كه وضوء طهارت شد و به حساب خداوند اتيان شد، تمامى آن غايات حلال مى‏شوند، مى‏شود نماز قضاء بخوانم، اداء بخوانم، مس كتابت قرآن بكنم، در ما نحن فيه آنى كه عبادت را موجب مى‏شود که وضوء عبادت مى‏شود، اين غايات غيريه نيست، كه از اينها تعبير به مقدميّت خواهيم كرد، اينها موجب عباديّت وضوء نيستند، موجب عباديّت وضوء آن امر نفسى خود وضوء است.

آن وقت فرموده است ولكن كسى اگر مثل اكثر عوام ملتفت نباشند كه خود وضوء بما هو وضوءٌ يا بما هى محصّلٌ للطّهاره محبوب نفسى الهى است اين را متوجّه نشوند، قصد غايت بكنند، باز مى‏گوييم وضوء صحيح است، چرا؟ چون كه قصد قربت آمده است، فعلى كه محبوب الهى است در او قصد قربت شده است، قصد قربت اين است كه به حساب خداوند اتيان بشود، و به حساب خداوند اتيان شده است، فتكون طهارةً، و هر چيزى كه مشروط به طهارت است اتيان مى‏شود، آن حرف يك مطلب ديگرى است، آن اين است كه امرى كه موجب عباديّة الشئ است، امرى كه موجب محبوبيّة الشئ است آن امر نفسى، او داعویت مستقله نداشته باشد، اين جور جواب فرموده‏اند، و فرموده‏اند كانّ اين اشكال درست نيست.

ملاحظه بر ديدگاه مرحوم حکيم(قدس)

 به نظر قاصر ما اين جواب تمام نيست. چرا؟ چون كه خوب نقض مى‏شود كه كسى كه مى‏داند وضوء استحباب نفسى دارد ومى داند وضوء بما هو وضوءٍ محبوب اله عالمين است، يا بما هو محصّلٌ لطّهاره محبوب الهى است، ولكن آن امر هيچ داعویت ندارد بر امتثال، مى‏گويد اگر آن امر نفسى بود مى‏گويد بابا خيلى مستحبها را ما امتثال نكرده‏ايم، اين هم يكى از آنها است، حوصله استحباب را من ندارم، وقتى كه ظهر مى‏شود و وجوب غيرى مى‏شود و از آن وقت قضاء هم از ديروز گردنش هست، نذر هم كرده است، به حرم هم بايد برود، مجموع اينها داعویت پيدا كرد كه وضوء را اتيان بكند، به نحوى كه امر نفسى هيچ داعویت ندارد، اين از آن مواردى مى‏شود كه عمل بايد محكوم به بطلان بشود، چون كه امر نفسى هيچ داعویت ندارد، جزء داعویت داشت باطل مى‏شد، الان اصلاً هيچ داعویت ندارد، والاّ نمى‏شود ملتزم شد، چه کسی مى‏تواند ملتزم بشود بر اين كه كسى كه وضوء مستحبى را نمى‏گيرد، فقط براى نماز مى‏گيرد وضويش باطل است، كسى نمى‏تواند.

 الجواب ثمّ الجواب از آن اشكالى كه مرحوم حكيم كرده است، آن ضميمه‏اى كه گفته‏اند اگر منضم بشود به امر شارع موجب نمى‏شود صحّت عمل را، آن ضميمه‏اى است كه داعویت به عمل به نحو عبادت نشود، مثل قصد تعليم، آن جايى که زن قصد دارد تعليم كند وضوء را براى بچّه‏اش، دخترش، اين قصد تعليم اقتضاء نمى‏كند وضوء عبادى را گرفتن، بدان جهت در ايّام حيض هم ياد مى‏دهد، چون كه تعليم عبارت از اين است كه اين غسل وجه را بكن و يدين را غسل بكن و موقع غسل كردن بگو به خاطر خدا، چون كه تعليم نيّت به بيان مى‏شود، آن تعليم نيّت به فعل نيّت نمى‏شود، تعليم غسل الوجه و اليدين به غسل وجه و اليدين مى‏شود، امّا تعليم نيّت به گفتن مى‏شود كه بگو نماز مى‏خوانم واجب قربةً الى الله، وضوء مى‏گيرم واجب قربةً الى الله، اين تعليم او است، بدان جهت آن ضميمه اقتضاء نمى‏كند بر اين كه وضوء را به نحو قربت اتيان بكند، و امر شارع به وضوء هم که داعویت مستقله نداشت، آنجا گفتيم قصد قربت ناقص است، تمام نيست، در آن جايى كه ضميمه خودش داعى بشود، ضميمه اگر داعى بر داعى بشود كه حرف ما بود، آن گفتيم عيبى ندارد، آنجا هم حكم كرديم به صحّت، حتّى ضميمه خودش اقتضاء نكند عمل را، اقتضاء كند كه آن امر به وضوء داعویّت پيدا كند، گفتيم عيبى ندارد وضوء صحيح است، و امّا در جايى كه ضميمه اقتضاء داعویت در امر نمى‏كند در امر شارع، خودش داعى عرضى مى‏شود كه ديروز مى‏گفتيم، خودش كه دعوت به ذات عمل مى‏كند،

 سؤال...؟ نمى‏شود، چون كه آنى كه تعليم مى‏شود صورة الوضوء است، قصد تعليم نمى‏شود، دعوت به خود فعل است، قصد تعليم دعوت مى‏كند به اتيان ذات العمل، قصد تعليم اقتضاء مى‏كند اتيان به ذات العمل را، پس خود قصد تعليم مقربيّت ندارد، خود قصد تعليم چون كه اقتضاء نمى‏كند قصد تقرّب را، خودش مقربيّت ندارد، خودش توصّلى است، چون كه وجوب تعليم يا استحباب تعليم توصّلى است، اقتضاء نمى‏كند كه متعلّقش عبادت بشود، آن امرى اقتضاء مى‏كند كه متعلّقش عبادت بشود، كه امر تعبّدى باشد، مى‏گويم بما انّه آن ضميمه در ما نحن فيه اقتضاء نمى‏كرد متقرّباً اتيان كردن را، و مفروض اين است در ما نحن فيه مقربيّت و به قصد تقرّب اتيان كردن همدر ناحيه امر نبود مستقلاً، بدان جهت عمل در مقام قصد تقرّب نقصان داشت، بدان جهت مى‏گفتيم عمل محكوم به بطلان است، چون كه قصد تقرّب ندارد در حين عمل، آن قصد تقرّب لله فى الله نيست اين عمل، بدان جهت محكوم به بطلان است.

 سؤال...؟ كلام ما در قصد تقرّب بود اشكالش، در ضميمه مى‏گفتيم قصد تقرّب حاصل نمى‏شود، مى‏گفتيم اگر ضميمه مباحه يا ضميمه راجحه در امر شارع داعویت بیاورد، اين عمل صحيح است، داعى بر داعى است آن جاى اشكال نيست، و امّا بر امر شارع داعویت نياورده است، خودش داعى بر عمل است به كمك امر شارع، وقتى كه خودش داعى بر عمل شد، داعى بر ذات العمل است، نه به نحو تقرّب، و بما اين كه اين داعى به تقرّب نيست بدان جهت ذات عمل را آورده است، و آنى كه او اقتضاء مى‏كند تقرّب را اقتضاء در او ناقص است و تمام نيست، بدان جهت عمل نقصان دارد از ناحيه قصد تقرّب، و امّا در ما نحن فيه ضمايم در ما نحن فيه كلّش اقتضاء مى‏كند قصد تقرّب را، چون كه آن وضويى صلاة به او موقوف است كه وضوء تقرّبى باشد، آن وضويى با او مسح كتابت قرآن جايز است كه وضوء تقرّبى باشد، يعنى طهارت آورده باشد، چون كه اين ضمايم همه‏شان دعوت بر فعل على نحو التّقرّب مى‏كنند، در قصد تقرّب در فعل خللى نيست، عمل به حساب خدا آمده است خالصاً و مخلصاً و هيچ چيزى غير از خدا مدخليّت ندارد، عرض مى‏كنم فرق پرواضح است، ضمايم در ما نحن فيه اقتضاء مى‏كنند اتيان به وضوء را به نحو عبادت، چون كه آن وضوءِ به نحو العباده مقدّمه صلاة است، وضوءِ به نحو العباده‏ او شرط مس كتابت قرآن است كه طهارت را داشته باشد، و بما انّه در ما نحن فيه ضمايم همه‏اش دعوت مى‏كنند به فعل به قصد تقرّب را، كلام در آنجا در ضميمه‏اى بود كه آن ضميمه اقتضاء قصد تقرّب نمى‏كرد، ولكن آنى كه اقتضاء مى‏كرد قصد تقرّب را، آن هم اقتضایش فعل را مستقله نبود، پس من الان ذات فعل را به مجموع اتيان كرده‏ام، ولكن ذات الفعل قصد تقرّبش نقصان دارد، چون كه قصد تقرّبش نقصان دارد، قصد تقرّب لله و فى الله نيست، بدان جهت در ما نحن فيه فرق است ما بين ما نحن فيه و تلك المسأله، مضافاً بر اين كه در آن مسأله هم گفتيم وجداناً مسأله داعویت بر داعى است، آنجا هم محكوم به صحّت است على ما ذكرنا.

 سؤال؟ راجح معنايش اين است كه ملاك دارد، ملاك مثل وفاء الدّين راجح است يا مرجوح؟ راجح است، راجح يعنى ملاك دارد، امّا كلام اين نيست كه اين ضميمه راجحه اقتضاء كند قصد تقرّب را، به خلاف ما نحن فيه كه ضميمه در ما نحن فيه اقتضاء مى‏كند قصد تقرّب را، بطلان در آن صورت اقتضاء نمى‏كند التزام بطلان در اين صورت را، اين هذا وجه صحيح است كه ما نحن فيه گفتيم و تتمّة الكلام فى ما بعد انشاء الله.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص241.

[2] سوره مائده(5)، آيه 6.

[3] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص242-243-244.

[4] ر. ک: سيد محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسير، چ1، ت1416ق)، ج2، ص309.

[5]   إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛ سوره بقره(2)، آيه222.