درس ششصد و شصت و دوم

شرائط وضوء

مسألة 42: « إذا صلى بعد كل من الوضوءين نافلة ثمَّ علم حدوث حدث بعد أحدهما‌فالحال على منوال الواجبين لكن هنا يستحب الإعادة إذ الفرض كونهما نافلة و أما إذا كان في الصورة المفروضة إحدى الصلاتين واجبة و الأخرى نافلة فيمكن أن يقال بجريان قاعدة الفراغ في الواجبة و عدم معارضتها بجريانها في النافلة أيضا لأنه لا يلزم من إجرائها فيهما طرح تكليف منجز إلا أن الأقوى عدم جريانها للعلم الإجمالي فيجب إعادة الواجبة و يستحب إعادة النافلة»‌.[1]

علم به حدث بعد از يکی از دو وضوء پس ازانجام دو نافله با هر کدام

صاحب عروه قدس الله سره مسأله ای را ذكر مى‏کند، مى‏فرمايد اگر شخصى وضوئى گرفت و با آن وضوء نماز مستحبى اتيان كرد مثل اينكه دو ركعت از نافله ظهر را بعد از وضوء اتيان كرد و بعد وضوء آخرى گرفت و بعد از وضوء آخر نافله دومى را اتيان كرد، دو ركعت آخر از نافله ظهر را اتيان كرد و بعد از اتيان بالوضوئين و الصلاتين علم اجمالى پيدا كرد، قبل از يكى از اين دو صلاة نافله و بعد الوضوء حدثى از او صادر شده بود يا دو ركعت نافله اول را با حدث خوانده است. يا دو ركعت دومى را با وضوئى كه گرفته بود مع ذلك مع الحدث خوانده است. چونكه بعد الوضوء حدث صادر شده است. احدی النافلتين باطل است لوقوعها مع الحدث، ولكن تعيين نمى‏تواند بكند كدام يكى است.

ايشان مى‏فرمايد در اين صلاتين نافلتين بعد الوضوئين حكم همان حكمى است كه بعد الوضوئين و صلاتين فریضتين گذشت، دو وضوء گرفته بود پشت سر هر وضوئى يك نماز فريضه خوانده بود، يكى ظهر، يكى هم عصر بعد از وضوء دومى، يا قضاء صلاة عشاء كه ديروز مثال مى‏زديم، آنجا نفرمود كه هر دو صلاة را بايد اعاده كند بلکه يك نماز چهار ركعتى كافى است. اينجا هم مى‏فرمايد وقتى كه علم پيدا كرد در يكى از نافلتين که واقع شده است يكى از اينها مع الحدث، آن دو تا نافله‏اى كه اتيان كرده است. آن دو تا را اعاده مى‏كند، يعنى يك نماز دو ركعتى مى‏شود در اين مثال، به قصد نافلة الظهر يك نماز دو ركعتى اتيان مى‏كند،

مى‏دانيد كه فرض ايشان در آن نوافلى است كه اگر باطل بشوند تدارك دارند بالاعادة و بالقضاء، كه آن نوافل غير ابتدائيه است. مثل نوافل صلوات يوميه، نافله صلاة الليل يا نافله‏هاى مخصوصى كه منصوص است. مثلا صلاة جعفر طيار و امثال ذلك كه آنها تدارك دارند و اما دو ركعت انسان نماز مستحبى انسان اتيان مى‏كند او را فاسدا اتيان كند او تدارك ندارد، چونكه دو ركعت نماز ديگر بخواند با وضوء، اين خودش مستحب مستقل است. تدارك سابق نيست. در هر آنى در هر زمانى انسان بخواهد صلاة مستحبى را اتيان كند، مستحب است. بدان جهت كلام ايشان اين است يك صلاة نافله اى را اتيان كرده است با يك وضوء، كه اگر آن صلاة نافله باطل بشود تدارك دارد، بالاعاده كما فى المثال او بالقضاء، مثل صلاة الليل، هم پريشب صلاة اللیل را خوانده بود وضوء گرفته بود، هم ديشب صلاة الليل را خوانده است. امروز علم اجمالى پيدا مى‏كند كه يكى از اين صلاة الليلتين بالحدث واقع شده بود، بعد از وضوئش محدث شده بود، در اين صورت حكم در اين صلاة نافلتين، حكم صلاة فريضتين است. يك صلاة الليل را قضاء اتيان مى‏كند به قصد آن صلاة الليلى كه مع الحدث واقع شده است يا ديشبى يا پريشبى، فرقى نمى‏كند، فى علم الله هر كدام مع الحدث واقع شده است تدارك مى‏شود بالقضاء.

 بعد ايشان مى‏فرمايد بعد از اينكه حكم صلاتين نافلتين، حكم آن صلاتين فرضيتين است که سابقا گذشت، می گوید فقط فرقش اين است كه در صلاتين فريضتين اعاده لازم بود چونكه صلاة فريضه بود ولكن در نافلتين اعاده و تدارك مستحب است. چونكه صلاة، صلاة نافله است.

بعد ايشان يك فرض ديگرى مى‏كند، مى‏گويد اگر يكى از صلاتين نافله بود ولكن ديگرى فريضه بود، يعنى بعد از اينكه طلوع فجر شد، انسان يك وضوء گرفت نافله صلاة صبح را خواند، بعد رفت يك‏ وضوء ديگرى گرفت آمد صلاة الفجر را، فريضة الوقت را خواند، بعد علم پيدا كرد، به مثال دقت كنيد، هر دو در وقت است. بعد طلوع الفجر هم نافلة صلاة الفجر وقتش باقى است. هم كه وقت صلاة الفجر است. يك وضوء گرفت نافله فجر را خواند، يك وضوء گرفت فريضة الفجر را خواند، بعد علم اجمالى پيدا كرد که بعد از يكى از وضوئين حدث صادر شده است از او، يعنى يكى از اين دو نماز كه يكى نافلة الفجر است. ديگرى فريضة الفجر مع الحدث واقع شده است. اينجا مى‏فرمايد بر اينكه در اين صورت ممكن است گفته بشود كه قاعده فراغ در صلاة فريضة الفجر جارى مى‏شود، مى‏شود گفت كه نه، صلاة صبح هم صحيح است. چونكه فارغ شده است از صلاة صبح، شك دارد صلاة صبح را، فريضة الفجر را، صحيح خوانده است يا نه، احتمال مى‏دهد صحيح باشد، چرا؟ چونكه حدث در نافله بود، در وضوئى كه در نافله گرفت در او بود، بعد از آن وضوء بود، صلاة فريضة الوقت صحيح شده است. قاعده فراغ در اين صلاة جارى است و معارضه نمى‏كند به قاعده فراغ در نافلة الفجر، براى اينكه هر دو تا جارى مى‏شوند، هم آن نافله حكم به صحتش مى‏شود و هم اين صلاة فرضيه حكم به صحتش مى‏شود، لانّه لا يلزم من جريانها فيهما، لازم نمى‏آيد از جريان قاعده فراغ در نافله و در فريضه طرحُ تكليفٍ منجزٍ، مخالفت و طرح تكليف منجز لازم نمى‏آيد، چونكه مخالفت طرح تكليف منجّز لازم نمى‏آيد، بدان جهت محتمل است قاعده فراغ جارى بشود در هر دو تا، ولكن مى‏گويد و لكن الاقوی خلاف ذلک، اقوی اين است كه قاعده فراغ در هيچ كدام از اينها جارى نمى‏شود، بدان جهت در ما نحن فيه آن صلاة الفريضه را و نافله را بايد اعاده بكند، منتهى اعاده آن صلاة فريضه واجب است. اعاده صلاة نافله مستحب است. على منوال ما تقدم، اين كلامى است كه ايشان در عروه فرموده است. عبارت عروه را خواهم خواند كه همين نحو است كه عرض كردم.

اشکال سيد حکيم (ره)

 بعضى‏ها و منهم السيد الحكيم[2] قدس الله سره اشكال فرموده‏اند كه اگر بنا بشود قاعده فراغ جارى بشود در فرض ثانى كه يكى از صلاتين نافله است و ديگرى فريضه است. اگر بنا بشود قاعده فراغ در هر دو جارى بشود و معارضه‏اى با همديگر نداشته باشند، چونكه اينجور احتمال داد، اگر قاعده فراغ در اين دو صلاة در فرض ثانى جارى بشود نتيجه‏اش اين باشد كه نه فريضه اعاده‏اش لازم است. نه نافله اعاده‏اش لازم است. جريان اين قاعده فراغ در فرض اول به طريق اولى مى‏شود، فرض اول این بود كه هر دو صلاة نافله بود، هر دو صلاة الليل بود، علم پيدا كرد كه يكى از صلاة الليلتين را بعد الوضوء بالحدث اتيان كرده است. بعد الوضوء حدث صادر شده بود، آنجا به طريق اولى قاعده فراغ در آن صلاة ليل پريشبى و صلاة ليل ديشبى جارى مى‏شود بلا معارضٍ، چرا؟ لانّه لا یلزم طرح تكليف منجز، چونكه استحباب است آنجا قطعا تكليف منجز نيست. قطعا اصلا تكليف نيست حكم استحبابى است. پس در اينجا كه در فرض ثانى اگر بنا شد با احتمال تكليف، چونكه صلاة صبح حكمش تكليف است وجوب است. اگر در اين فرض ثانى قاعده فراغ در هر دو جارى بشود، چونكه طرح تكليف منجز لازم نمى‏آيد در آن صورت اولی به طريق اولى قاعده فراغ در هر دو جارى مى‏شود و آن وقت اصلا مخالفت لازم نمى‏آيد،

اين عبارت عروه است خدمت شما بخوانم، مسئله 42: [3]

«اذا صلّى بعد كل من الوضوئين نافلة»، اگر مكلف بعد از هر يكى از دو تا وضوء كه در مسئله سابقه بود كه مكلف دو وضوء گرفته است. «اذا صلّى بعد كل من الوضوئین نافلة، ثم علم حدوث حدث بعد احدهما»، بعد علم پيدا كرد كه حدثى بعد از احد الوضوئين صادر شده است «فالحال على منوال الواجبين»، حال بر منوال واجبين است. يعنى بايد دو تا نافله را اعاده كند، كما اينكه واجبين را اعاده مى‏كرد، لكن هنا يستحب الاعاده، چونكه صلاتها نافله است. اعاده مستحب است. «اذ الفرض كونهما نافلة»، فرض اين است كه هر دو نافله است. «واما اذا كان فى الصورة المفروضة احدی الصلاتين واجبة»، در صورت مفروض يكى از دو نماز واجب بشود «و الاخرى نافلة» و آن ديگرى نافله بشود، مثل فريضة الصبح با نافلة الصبح كه مثال زدم، «فيمكن ان یقال بجريان قاعده الفراغ فى الواجبة»، ممكن است گفته بشود كه جارى مى‏شود قاعده فراغ در واجب، و عدم معارضتها، در آن صلاة نافله هم جارى مى‏شود، نه اينكه در او هم جارى نمى‏شود، در او هم جارى مى‏شود، «و عدم معارضتها بجريانها فى النافلة ايضا»، معارضه نمى‏كند، لانّه، چرا معارضه نمى‏كند هر دو جارى مى‏شوند، «لانّه لا يلزم من اجرائها فيهما»، چونكه لازم نمى‏آيد از اجراء قاعده، فيهما هم در نافله و هم در فريضه، طرح تكليف منجز،طرح تكليف منجز لازم نمى‏آيد «الاّ انّ الاقوی عدم جريانها للعلم الاجمالى،» الاّ اينكه اقوی اين است كه جارى نمى‏شود در هيچ كدام، هر دو تا را بايد اعاده كرد،

ظاهر كلام ايشان اين است كه در فرض ثانى قاعده فراغ هم در نافله جارى مى‏شود هم در فريضه، و اينكه علم داريم يك صلاة مع الحدث واقع شده است اين مانع نيست از جريان قاعده فراغ در نافله و فريضه، چرا؟ چونكه لا يلزم  از جريان این قاعده مخالفت قطعيه تکلیف منجز، چونكه يكى استحبابى است.

 روى اين اساس که مرحوم حكيم[4] مى‏فرمايد اگر بنا شد اين جور بشود که قاعده فراغ در هر دو تا جارى بشود در جايى كه نافلتين بشود هر دو تا، به طريق اولى قاعده فراغ در هر دو تا جارى مى‏شود، چرا؟ چونكه آنجا اصلا احتمال مخالفت تكليف يعنى ايجاب نیست، آنجا استحباب است. هر كدام بوده باشد، بس چه جور شد شما آنجا را معارضه گرفتيد؟! گفتيد براى اينكه فالحال کمنوال الواجبین، آنجا معارضه مى‏كنند تساقط مى‏كنند ولكن در فرض ثانى گفتيد نه معارضه احتمال دارد و ممکن است بگوييم که معارضه نمى‏كند و هر دو جارى مى‏شود، اگر بنا شد در فرض ثانى معارضه‏اى نبوده باشد، هر دو جارى بشود در فرض اولى به طريق اولى بايد هر دو جارى بشود، اين اشكالى است كه در بر عبارت عروه شده است در اين مسئله.

بررسی و توضيح کلام صاحب عروه (قدس)

پس ما در دو مقام بايد بحث كنيم، يك مقام اين است كه چرا ايشان اينجور كرده است. با وجود اين كه كلام مرحوم حكيم در ذهن تمام مى‏آيد و اين اشكال تمام است. چه جور اين صاحب عروة این حکم را كرده است؟ چه جور در ذهن مباركش بود كه قاطع حكم كرد كه صلاتين را بايد اعاده كند، يعنى استحبابا، هر دو اعاده مى‏شود ولكن در دومى احتمال داد كه بگوييم هيچ كدام اعاده نمى‏خواهد، هر دو صحيح هستند، اين چه چيز در ذهن مبارک ايشان بود كه این را گفته است؟ ديگرى اين است كه اصل حكم ايشان چيست، اینکه ايشان چه گفته براى خوشان فرموده‏اند و براى مقلدينشان، ما بايد چه بگوييم در اين مسئله و در اين مقام بحث مى‏كنيم.

اول به جهت اينكه عبارت ايشان و بيان ايشان منقح بشود، عرض مى‏كنم كلام ايشان را مقدم مى‏كنم كه چرا اينجور فرموده است:

 عرض مى‏كنم دو تا احتمال مى‏شود داد، يك احتمال اين است كه ايشان ملتزم بشوند كه اصلا قاعده فراغ در مستحبات جارى نمى‏شود، چونكه در مستحبات اثرى ندارد قاعده فراغ، من يك صلاة الليلى خوانده‏ام ديشب، نمى‏دانم بر اينكه صحيح خوانده‏ام يا غير صحيح؟ شارع تعبد بكند كه آن صلاة الليل صحيح است و تمام است. چه اثرى دارد؟ تعبد نكند، چه مى‏شود؟ براى اينكه من مى‏توانم الآن ولو قاعده فراغ هم نبوده باشد، صلاة الليل ديشبى را قضاء كنم لاحتمال بطلان اينها، قاعده فراغ هم جارى بشود باز مى‏توانم قضاء كنم لاحتمال بطلان آنها، پس قاعده فراغ چه اثرى دارد؟ قاعده فراغ جارى بشود، مى‏توانم قضاء كنم لاحتمال بطلانها، جارى نشود باز مى‏توانم قضاء بكنم، پس اين قاعده فراغ چه اثرى دارد؟ بدان جهت روى اين حرف در مستحبات قاعده فراغ جارى نمى‏شود، قاعده فراغ موارد تكليف الزامى است كه شارع مى‏گويد كه عيبى ندارد اگر امتثال هم نكرده باشي من عقابت نمى‏كنم، عذر درست مى‏كند، چونكه عقل مى‏گفت كه بايد احراز كنى امتثال را لقاعده اشتغال، دفع ضرر محتمل است. احراز نكنى شايد واجب را ترك كرده‏اى كه مى‏دانى، شارع مى‏گويد كه نه، من تو را عقاب نمى‏كنم، ضرر محتمل مى‏رود، عقل مى‏رود كنار، مى‏گوید خود صاحب مسئله ‏گفت كه من عقابت نمى‏كنم، همين مقدار كافى است.

 بدان جهت در واجبات قاعده فراغ معنا دارد تعذير است احتمال عقابت را از بين مى‏برد ولكن در مستحبات قاعده فراغ اثرى ندارد، ممكن است كسى بگويد ايشان كه در اولى فرمود دو تا صلاة نافله بخواند، بعد علم پيدا كند بعد الوضوئين نافلتين كه يكى مع الحدث بود چونكه هيچ كدام قاعده فراغ ندارد بايد اعاده كند، منتهى اعاده‏اش هم مستحب است. چونكه قاعده فراغ جارى نيست و اما در فرض دومى چونكه يكى فريضه است يكى نافله، در آن صلاة نافله كه قاعده فراغ جارى نمى‏شود چون گفتيم اثرى ندارد، پس جريان قاعده فراغ در آن فريضه بلا معارض مى‏ماند، چونكه بلا معارض مى‏ماند، يكّه تاز است آن صلاة فريضه، مورد است بر قاعده فراغ و حكم به صحّت مى‏شود،

اين يك احتمالى است كه در عبارت عروه ممكن است كسى بدهد و نسبتش را هم به كسى نمى‏دهم، ممكن است اين را بگويد، لکن اين توجيه با عبارت عروه مخالت دارد، چرا؟ چونكه ظاهر عبارت عروه اين است كه در فرض ثانى قاعده فراغ هم در فريضه جارى مى‏شود هم در نافله، ولكن چونكه طرح تكليف منجَّز لازم نمى‏آيد عيبى ندارد معارضه ای ندارد، اين معنايش اين است كه نافله بودن مانع از جريان قاعده فراغ نيست. خوب در آن صورت اولى هر دو نافله است. قاعده فراغ جارى مى‏شود و معارضه هم بايد نداشته باشند به طريق اولى چونكه طرح تكليف منجّز لازم نمى‏آيد، اشكال مرحوم حكيم قدس الله سره باقی مى‏ماند، چونكه در عبارت ايشان داشت بر اينكه اما اذا كان فى الصورة المفروضة احدی الصلاتين واجبة و الاخرى نافلة فيكمن ان يقال بجريان قاعدة الفراغ فى الواجبة و عدم معارضتها فى النافلة ايضا كه در او هم جارى مى‏شود، لانّه لا يلزم من اجرائها فيهما طرح تكليف منجز، اگر اين احتمال صحيح بود، مى‏گفت بر اينكه اين قاعده فراغ معارضه نمى‏كند با جريانش فى النافله لانّ النافله ليس مجری القاعده، بايد اينجور بگويد، نه اينكه بفرمايد لانّه لا يلزم من اجزائها فيهما كه در هر دو جارى مى‏شود طرحُ تكليفٍ منجزٍ، پس اين نيست.

احتمال دوم که احتمال صحیح است و از اينجا معلوم مى‏شود كه چرا گفت و الاقوی خلاف ذلك، اگر يادتان بوده باشد، شيخ [5]قدس الله نفسه الشريف در اطراف علم اجمالى يك احتمالى ذكر كرده است. فرموده است بر اينكه احتمال علم اجمالى ممكن نيست در صورتى كه از جريان اصلين لازم بیايد مخالفت قطعيه تكليف، تكليفى كه به نوع معلوم است و اما در مواردى كه از جريانشان مخالفت تكليف معلوم بالجنس لازم آمد آن اشكالى ندارد، اين احتمال را نقل كرده است. در فرض اولى اينجور است كه دو تا صلاة نافله خوانده بود، چونكه دو تا صلاة نافله خوانده بود قاعده فراغ در هر دو جارى بشود لازم مى‏آيد مخالفت قطعيه تكليف، استحباب هم تكليف است. تكاليف خمسه كه مى‏گويند تكليف همان تكليف گفته مى‏شود، از جريان آن اصلين لازم مى‏آيد ترخيص در مخالفت قطعيه، يعنى ترخيص در طرح تكليفى كه معلوم است بالنوع، كه همان استحباب است. همان تكليف استحبابى، چونكه مى‏دانم من دو ركعت نافله را نخوانده‏ام، چهار ركعت را كه خوانده‏ام، دو ركعتش باطل است. يك تكليف باقى مانده است. يك صلاة الليل باقى مانده است. بما انّه چونكه من تكليف بالنوع را مى‏دانم بدان جهت در ما نحن فيه قاعده فراغ‏ها معارضه مى‏كنند و اما به خلاف صورت ثانيه، يكى اگر فريضه شد يكى نافله شد از جريان قاعدتين تكليفى كه بالنوع معلوم است و منجّز او لازم نمى‏آيد، تكليف يعنى تكليف معلوم بالنوع، او لازم نمى‏آيد، چونكه يكى استحباب است. يكى وجوب، دو تا نوع هستند، بدان جهت چونكه اين احتمال هست در آن مورد جريان اصول در اطراف علم اجمالى آن وقتى بالمعارضه ساقط مى‏شود كه لازم بیايد مخالفت تكليف معلوم بالنوع، لذا در صورت ثانيه جارى مى‏شود،

الاّ انّ الاقوی خلاف ذلك، برای عقل فرقى نمى‏كند ما بين اينكه تكليف مولا بالنوع معلوم بشود يا بالجنس معلوم بشود، در آن بحث مقرر است. چونكه فرقى نمى‏كند در نظر عقل مخالفت تكليف معلوم بالاجمالى كه موافقت قطعيه‏اش هم ممكن است. مخالفت قطعيه‏اش هم ممكن است در نظر عقل فرقى نمى‏گذارد، بدان جهت مى‏فرمايد الاّ انّ الاقوی عدم جريانها للعلم الاجمالى فيجب اعادة الواجبة و یستحب اعادة النافله، دو تا تكليف است. دو تا نوع است. يكى استحباب يكى وجوب.

ملاحظه بر اشکال مرحوم حکيم (ره)

 اين اشكال مرحوم حكيم [6]قدس الله سره بنظرى القاصر غفلت از اين نكته است وقتى كه اين نكته‏اى كه در اطراف علم اجمالى گفته شده است. انسان به او چشم انداخت مى‏بيند كه نه اولويت ندارد، اين همين است كه صاحب عروه گفته است. همين نحو بايد گفته بشود، اين اصل مطلب ايشان.

و اما خودش صحيح است يا نه؟ اين مبتنى بر اين است. اگر بنا شد قاعده فراغ در مستحبات مجرى داشته باشد، حكم همين مى‏شود كه گفتيم، در هر دو صورت بايد اعاده بشود، منتهى در هر دو اگر نافله باشد، اعاده مستحب مى‏شود، اگر يكى فريضه باشد يكى نافله فريضه اعاده‏اش واجب مى‏شود، نافله اعاده‏اش مستحب مى‏شود، يعنى احتياط مستحبى و احتياط واجبى مى‏شود، چونكه يكى فوت شده است. اگر قاعده فراغ در مستحبات مجرى داشته باشد همين حكم كه در عروه فرموده است متعين است.

و اما اگر كسى در جريان قاعده فراغ در مستحبات اشكال كرد به همان اشكالى كه عرض كرديم، معنا ندارد تعبد به قاعده فراغ در مستحبات، چونكه يك صلاة ليل من باطل شده است. یا پريشبى يا ديشبى، چه قاعده فراغ جارى بشود در هر دو تا، چونكه قاعده فراغ واقع را كه تغيير نمى‏دهد، قاعده فراغ حكم ظاهرى است و حكم ظاهرى بايد يك اثرى داشته باشد كه لغو نشود، اثرى ندارد لغو است. چونكه من صلاة ليل فائته را مى‏توانم الآن قضاء كنم، يك صلاة ليلى از من قضاء شده است او را قضاء مى‏كنم، چه قاعده فراغ داشته باشد آن دو صلاة چه نداشته باشد، چونكه واقع که تغيير پيدا نكرده است به حكم ظاهرى، يك صلاة از من فوت شده است. بما اينكه يك صلاة از من فوت شده است. در نوافلى كه آن نوافل قضاء دارند كه غير ابتدائيه هستند كه محل كلام هم در آنها هست، خوب اقض ما فات مى‏گيرد او را بايد قضاء كند، حكم ظاهرى مغيّر واقع نيست.

 سؤال...؟ جارى بشود، حكم ظاهرى واقع را تغيير نمى‏دهد، اين از ابتدائيات مسئله اصولى است. چونکه مسلک تسبیب باطل است. در موارد احكام ظاهريه حكم واقعى سر جايش هست، اين از ابتدائيات مسئله اصولى است. بدان جهت در ما نحن فيه حكم واقعى تغيير پيدا نكرده است. يك استحباب واقعى فوت شده است. يك صلاة لیل مستحب واقعى فوت شده است. من او را مى‏توانم قضاء كنم كه يكى از اينها فوت شده است. چه هر دو قاعده فراغ داشته باشد، چه نداشته باشد، قاعده فراغ استحباب واقعى را كه از بين نمى‏برد،

بدان جهت چونكه در ما نحن فيه تعبد به قاعده فراغ معنى ندارد، چيست اثرش؟ معنا ندارد، اصلا تعبد به صحّت، چونكه در جايى كه من احتمال بطلان بدهم مى‏توانم لاحتمال البطلان قضاء كنند ولو اصلا علم اجمالى هم نباشد، يك صلاة ليلى خوانديم احتمال مى‏دهم باطل شد حدث داشتیم.

 بدان جهت در ما نحن فيه، عرض مى‏كنم بر اينكه بايد اثر عملى بشود، چونكه اثر عملى ندارد اين مستحبات جاى قاعده فراغ نيست. ما هم تا حال همين را ملتزم بوديم، يعنى تا قبل ذلك همين جور در ذهنمان بود كه همين جور هم هست.

کلام بعضی از فحول در حاشيه عروه

اينكه در حاشيه عروه[7] مى‏بينيد بعضى از فحول نوشته‏اند در ذيل كلام اين صاحب عروه که الا انّ الاقوی خلاف ذلك، يعنى قاعده فراغها تعارض مى‏كند، اين است ديگر، چونكه احتمال داد كه صلاة فريضه مورد قاعده فراغ بشود، الاّ انّ الاقوی خلاف ذلك، آنجا تعليق زده‏اند كه لا قوة فيه، در خلاف اين حرف قوة نيست. اين حاشيه و اين تعليقه مبتنى بر اين است كه قاعده فراغ مختص است به موارد تكليف الزامى و در موارد تكليف ندبى و استحباب قاعده فراغ مجری ندارد، بدان جهت در فرض اول يك صلاة را اعاده كردن لازم است. چونكه قاعده فراغ ندارد، يكى باطل شده است قضاء بايد بكند، يعنى مستحب است قضاء، در فرض دومى صلاة مستحب قاعده فراغ ندارد در صلاة فريضه جارى مى‏شود بلا معارض.

 اينكه در حاشيه نوشته است لا قوة فيه يعنى در خلاف، الاّ انّ الاقوی خلاف ذلك لا قوة فيه، يعنى در خلاف قوتى نيست مبتنى بر اين حرف است كه در مستحباب قاعده فراغ مجری ندارد، ما هم عرض كرديم در ذهنمان همين جور بود كه قاعده فراغ در مستحبات مجرايى ندارد، اثر عملى مترتب نمى‏شود ولكن در روايات يك شاهدى پيدا كرديم بر جريان قاعده فراغ و تجاوز در مستحبات، و بدان جهت از اين عقيده رفع ید كرديم، آن شاهد چه بود؟ اين شاهد صحيحه زراره است كه در قاعده تجاوز وارد است. چونكه قاعده تجاوز و فراغ يا يك قاعده هستند يا يك حكم دارند، در آن صحيحه است كه رجل شكّ فى الاذان بعد ما اقام، بعد از اينكه اقامه گفت شك در اذان كرد كه بر صلاتش اذان گفته شده است يا نه؟ اين را از خارج مى‏دانيد كه اذان شرط صحّت صلاة نيست عند الكل، حتى آنهايى كه گفته‏اند براى صلاة باید اذان گفت اذان را شرط صحت نمى‏دانند مثل وضوء، مى‏گويند واجب مستقلى است ولكن عند المشهور و هو الصحيح اذان مستحب نفسى است وجوب ندارد، ظرف امتثالش قبل الاقامه است. انسان وقتى كه نماز مى‏خواند قبل الاقامه ظرف امتثالش اين است كه اذان بگويد، ظرف امتثال است. مستحب نفسى است. شرط اقامه هم نيست. شرط افضليت اقامه هم نيست. خودش استحباب نفسى است. خودش مستحب است كه انسان قبل الاقامه اذان بگويد، قبل الاقامه بودن ظرف براى استحباب اذان است. بدان جهت اگر كسى اذان را نگفت، اقامه گفت، نمازش را خواند، فقط آن تكليف استحباب اذان را مخالفت كرده است. صلاتش هيچ ضررى ندارد،

 عرض مى‏كنم در آن صحيحه دارد كه رجلٌ شكّ فى الاذان بعد ما اقام،[8] بعد از اينكه داخل در اقامه شد شك در اذان كرد، امام عليه السلام فرمود بر اينكه یمضی، اعتناء نكند، همان قاعده تجاوز، حكم كرد به تحقق و حصول، خوب آنجا اثرش چيست؟ آن اثرش معنايش همين است كه شارع در مقام امتثال اكتفاء كرده است به موافقت احتماليه، قاعده فراغ در آن مواردى كه جارى مى‏شود، حتى در واجبات اكتفاء و اشاره است در مقام امتثال تكليف به موافقت احتماليه، منتهى به شرط اينكه كشف واقع نشود، اگر بعد كشف واقع شد كه واقع امتثال نشده است واقع امتثال مى‏خواهد، تا مادامى كه واقع كشف نشده است و به شرط اينكه واقع تا آخر كشف نشود شارع اكتفاء كرده است به موافقت احتماليه، قاعده فراغ همين است. آنى كه اگر مستحب را امتثال مى‏كردى، به تو چه مى‏دانند، موافقت احتماليه كه شد، ما دامى كه جاهل هستى و كشف خلاف بعد نشد همان را مى‏دهند، خاطر جمع بشو، اين معناى قاعده فراغ است.

وقتى كه اينجور شد، در ما نحن فيه قاعده فراغ در مستحبات هم مورد پيدا مى‏كند، پيدا كرديم و بيان كرديم، روى اين اساس در فرض اول كه دو صلاة نافله اتيان كرده است هر دو نمى‏تواند قاعده فراغ داشته باشد، چرا؟ چونكه شارع در فرض شك گفته است ولی من علم دارم يكى از اينها را امتثال نكرده ام، يعنى علم دارم كه از نافله ظهر دو ركعت خوانده‏ام، چونكه چهار ركعت خواندم آخر، علم پيدا كردم كه دو تا ركعتش مع الحدث است. يعنى علم دارم كه دو ركعت اتيان كرده‏ام، اين شارع آنى كه تعبد كرده است ولو انصرافا تعبد در صورتى است كه كشف نشود خلاف واقع، و در صورتى كه انسان بداند يك تكليف را امتثال نكرده است او باقى است مورد بر قاعده فراغ نمى‏ماند، نسبت به آن يكى نمى‏دانم، نسبت به اين يكى نمى‏دانم، ولكن نسبت به يكى مى‏دانم، بدان جهت در ما نحن فيه چونكه تكليف واقعى است و شارع از او رفع ید نكرده است و من او را مى‏دانم امتثال دارد، امتثال او داشتن با اينكه امتثال نمى‏خواهم نه در او، نه در اين، اين مناقضه است. مناقضه در غرض است و مناقضه در تكليف است ولو استحبابى بوده باشد، بدان جهت تعارض مى‏كنند، تساقط مى‏كنند، اين تعارض در صورت ثانيه هم هست، بلكه اقوی هم هست، چونكه يك تكليف ايجابى است نسبت به فريضه. بدان جهت در ما نحن فيه ما ملتزم مى‏شويم به آنى كه در متن العروه ذكر شده است. الاّ انّ الاقوی خلاف ذلك و تفصیل ما بين صورتين را نمى‏دهيم و قاعده فراغ جارى نمى‏شود،

حکم حدوث حدث و نماز پس از وضوء با عدم علم به تقدم و تأخر

مسألة 43: « إذا كان متوضئا و حدث منه بعده صلاة و حدث ‌و لا يعلم أيهما المقدم و أن المقدم هي الصلاة حتى تكون صحيحة أو الحدث حتى تكون باطلة الأقوى صحة الصلاة لقاعدة الفراغ خصوصا إذا كان تاريخ الصلاة معلوما لجريان استصحاب‌ ‌بقاء الطهارة أيضا إلى ما بعد الصلاة».[9]

 بعد ايشان قدس الله سره الشريف فرعى را ذكر مى‏فرمايد اين را عنوان كنم بعد تأمل شود و آن اين است كه انسان يك وضوئى گرفته است و بعد از وضوء يك نمازى اتيان كرده است. مى‏داند نماز را اتيان كرده است و علم دارد يك حدثى هم صادر شده است. اين حدث يقينا قبل الوضوء نيست وضوء كه گرفته است اين حدث معلوم بالاجمال يقينا قبل الوضوء نيست. يا بعد الوضوء و قبل الصلاة است که صلاة باطل بشود، يا اينكه بعد از صلاة است كه صلاة صحيح بشود، ايشان در ما نحن فيه حكم مى‏فرمايد در عروه كه صلاتش صحيح است. لقاعدة الفراغ، چونكه قاعده فراغ جارى است. شك دارد صلاة را فارغ شده است. صحيح است يا نه؟ احتمال صحّت مى‏دهد، قاعده فراغ جارى است.

يك كلمه‏اى در عروه مى‏ فرماید كه مردم را به جان هم مى‏اندازد به آن يك كلمه، مى‏فرمايد لا سيما اذا كان تاريخ الصلاة معلوما، مى‏داند ساعت يازده نماز را خواند، نمى‏داند حدث قبل از يازده بود يا بعد از يازده بود، اينجا مى‏گويد اينجا صلاة صحيح است. لا سيما، چرا؟ چونكه قاعده فراغ تنها نيست. كمك هم دارد، كمكش استصحاب بقاء وضوء است. قبلا وضوء داشت آخر، استصحاب مى‏كند بقاء آن وضوء را تا آن ساعت يك كه نماز را تمام كرده است. تا اتمام آن وقت صلاة وضوئش باقى است. خوب هم آن استحباب مى‏گويد هم قاعده فراغ مى‏گويد، اينكه اين استحباب را منضم كرده است اختلاف واقع شده بين علماء كه اين درست است يا درست نيست؟ انشاء الله متعرض مى‏شويم.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص250.

[2] لكن كان المناسب له جعل الفرعين المذكورين في هذه المسألة من باب واحد، مع أنه- رحمه اللّه- جزم في الفرع الأول بعدم جريان الأصول، و لم يستوضح ذلك في الفرع الثاني. و كان الأولى العكس لأن أحد الطرفين في الفرع الثاني لزومي، فيمكن دعوى كون جريان الأصل فيه ترخيصاً في المعصية، بخلاف الفرع الأول، فإنه لا مجال لتوهم ذلك في جريان الأصل في كل من أطرافه؛ سيد محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسير، چ1، ت1416ق)، ج2، ص510.

[3]  سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص250.

[4]  سيد محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسير، چ1، ت1416ق)، ج2، ص510.

[5] الرابع الفرق بين كون الحكم المشتبه في موضوعين واحدا بالنوع كوجوب أحد الشيئين و بين‏ اختلافه كوجوب الشي‏ء و حرمة آخر.

و الوجه في ذلك أن الخطابات في الواجبات الشرعية بأسرها في حكم خطاب واحد بفعل الكل فترك البعض معصية عرفا كما لو قال المولى افعل كذا و كذا و كذا فإنه بمنزلة افعلها جميعا فلا فرق في العصيان بين ترك واحد منها معينا أو واحد غير معين عنده؛ شیخ مرتضی انصاری، فرائد الاصول، (قم، مجمع فکر الاسلامی، چ9، ت1428ق)، ج1، ص95.

[6] لكن كان المناسب له جعل الفرعين المذكورين في هذه المسألة من باب واحد، مع أنه- رحمه اللّه- جزم في الفرع الأول بعدم جريان الأصول، و لم يستوضح ذلك في الفرع الثاني. و كان الأولى العكس لأن أحد الطرفين في الفرع الثاني لزومي، فيمكن دعوى كون جريان الأصل فيه ترخيصاً في المعصية، بخلاف الفرع الأول، فإنه لا مجال لتوهم ذلك في جريان الأصل في كل من أطرافه؛ سيد محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسير، چ1، ت1416ق)، ج2، ص510.

[7] ر. ک: سيد محمد کاظم يزدی، عروة الوثقی (المحشی)، (قم دفتر انتشارات اسلامی، چ1، 1409ق)ج1، ص429.

[8] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ شَكَّ فِي الْأَذَانِ- وَ قَدْ دَخَلَ فِي الْإِقَامَةِ قَالَ يَمْضِي- قُلْتُ رَجُلٌ شَكَّ فِي الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ- وَ قَدْ كَبَّرَ قَالَ يَمْضِي- قُلْتُ رَجُلٌ شَكَّ فِي التَّكْبِيرِ وَ قَدْ قَرَأَ قَالَ يَمْضِي- قُلْتُ شَكَّ فِي الْقِرَاءَةِ وَ قَدْ رَكَعَ قَالَ يَمْضِي- قُلْتُ شَكَّ فِي الرُّكُوعِ وَ قَدْ سَجَدَ- قَالَ يَمْضِي عَلَى صَلَاتِهِ- ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَةُ إِذَا خَرَجْتَ مِنْ شَيْ‌ءٍ- ثُمَّ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ فَشَكُّكَ لَيْسَ بِشَيْ‌ءٍ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج8، ص237.

[9]  سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص250-251.