درس ششصد و شصت و سوم

شرائط وضوء

مسألة 45: « إذا تيقن ترك جزء أو شرط من أجزاء أو شرائط الوضوء‌ فإن لم تفت الموالاة رجع و تدارك و أتى بما بعده و إما إن شك في ذلك فإما أن يكون بعد الفراغ أو في الأثناء فإن كان في الأثناء رجع و أتى به و بما بعده و إن كان الشك قبل مسح الرجل اليسرى في غسل الوجه مثلا أو في جزء منه و إن كان بعد الفراغ في غير الجزء الأخير بنى على الصحة لقاعدة الفراغ و كذا إن كان الشك في الجزء الأخير إن كان بعد الدخول في عمل آخر أو كان بعد ما جلس طويلا أو كان بعد القيام عن محل الوضوء و إن كان قبل ‌ذلک أتى به إن لم تفت الموالاة و إلا استأنف»‌.[1]

ادامه بحث گذشته

صاحب عروه قدس الله سره مى‏فرمايد اگر شخصى وضوئى را گرفت و علم پيدا كرد در آن وضوء خلل رسانده است به جزء الوضوء يا به شرط الوضوء، مثلا علم پيدا كرده است كه يد يمنی را نشسته است يا يد يمنی را از ترتيبى كه معتبر است از مرفق بشويد آن ترتيب را مراعات نكرده است. در اين صورت مى‏فرمايد اگر بتواند عملى را كه خلل رسانده است تدارك كند مثل اينكه صورتش خشك نشده است و موالات از بين نرفته است. برمى‏گردد آن عضوى را كه خلل رسانده است مى‏شويد و بعد آن اجزاء بعدى را اتيان مى‏كند كه بعد يد يسرى را دوباره مى‏شويد مسح مى‏كند رأس و رجلين را كه ترتيب را مراعات كند و اگر موالات به هم خورده است اگر برگردد دست راست را بشويد صورتش خشك شده است. در اين صورت استأنف، وضوء را بايد از سر بگيرد تا وضوء با شرطش كه موالات و ترتيب است موجود شده باشد، اين معنا جاى استدلال نيست. بعد از اينكه موالات در وضوء شرط شد، ترتيب شرط شد، مقتضايش اين است كه اگر موالات به هم نمى‏خورد بواسطه رجوع كردن به آن جزئى كه خلل رسانده است. برمى‏گردد و اتمام مى‏كند والاّ اگر موالات به هم خورده است اعضاء خشك شده است بايد وضوء را از سر بگيرد، چونكه شرطيت موالات و ترتيب اينها شرطيتش مطلقه بود كما ذكرنا.

 علاوه بر اين در صحيحه زراره‏اى [2]كه خواهيم خواند انشاء الله در ذيلش ذكر شده است که امام عليه السلام فرموده است اگر بتواند برگردد و تدارك كند فهو، والاّ وضوء را استيناف مى‏كند،

 انّما الكلام در مسئلتنا در جايى است كه انسان موقعى كه وضوء مى‏گيرد و مشغول وضوء است شك كند در غسل بعضى الاجزاء يا اصل بعضى اجزاء را شسته است يا نه؟ يا شك كند كه با شرط شسته است يا نه؟ من الاعلى شسته است يا نه؟ در حال وضوء است و در اثناء وضوء است شك مى‏كند بر اينكه جزئى را شسته است قبل ذلك يا جزء را با شرطش اتيان كرده است قبل ذلك، ام لا؟ اين را مى‏دانيد شارع يك قاعده‏اى تشريع فرموده است که از او تعبير مى‏شود به قاعده تجاوز، آن وقتى كه انسان مركّبى را اتيان مى‏كند كه آن مركب اجزاء متدرّجه دارد و در آن اجزاء ترتيب معتبر است. مثلا اول تكبيرة ثم القرائة ثم الركوع ثم السجود، ترتيب معتبر است مثل باب الصلاة، شارع قاعده‏اى تأسيس فرموده است كه اگر انسان محل جزئى را گذشت و به جزء بعدى داخل شد كه مكلف بود آن جزء را قبل از اين جزء اتيان كند اگر شك كند كه جزء قبلى را اتيان كرده است يا نه، شارع تشريع كرده است كه لا يعتنى بالشك، از اين تعبير به قاعده تجاوز مى‏شود، مثل اينكه انسان فرض كنيد موقعى كه مشغول سجدتين است به سجده رفته است شك مى‏كند من ركوع كرده‏ام يا از قرائت يكسره آمده‏ام به سجود، شك مى‏كند ركوع كرده‏ام يا نه، شارع براى ركوع محل قرار داده است و محله بعد القرائه و قبل السجود، اين داخل شده است به جزء بعدى كه سجود است. شك مى‏كند جزء قبلى كه ركوع است در جايش اتيان كرده است يا نه، شارع فرموده است بلی ركعت، ركوع كرده‏اى، سجده را تمام كن، هر جزئى كه انسان مشغول است شك كند جزء قبلى را در آن محلش اتيان كرده است يا نه، شارع قاعده‏اى تشريع فرموده است كه نه جزء اتيان شده است. يا شك كند كه آن جزء را در محلش صحيح اتيان كرده است يا نه، مى‏داند ركوع كرد قبل از سجود ولكن نمى‏داند ركوعش استقرار داشت يا بدنش مى‏لرزيد، اشتباه كرد بدنش در ركوع استقرار نداشت، كه ركوعش ركوع صحيح نباشد، يا ركوع كرد اما كم خم شد به نحوى كه دستهايش به سر زانوهايش نمى‏رسيد، قاعده تجاوز مى‏گويد ركوع كرده ای، قاعده فراغ هم مى‏گويد آن را صحيح اتيان كرده‏اى، شك در اصلش بكند قاعده تجاوز، شك در صحت جزء بكند، قاعده فراغ، شارع اين قاعده تجاوز را كه جزئى از محلش بگذري و داخل جزء ديگر بشوي اين قاعده را در باب صلاة تشريع فرموده است. بلا شبهةٍ قاعده تجاوز در باب صلاة معتبر است. موردى كه دليل قاعده تجاوز در آن وارد شده است خودش باب صلاة است. رجلٌ شكّ فى الاذان بعد ما اقام، رجلٌ شكّ فى الاقامة بعد ما كبّر، رجلٌ شكّ فى التكبيرة بعد ما قرأ، رجلٌ شكّ فى الركوع بعد السجود الى آخر، اين قاعده در باب صلاة تشريع شده است.

جريان و عدم جريان قاعده تجاوز در غير نماز

انما الكلام اين است كه اين قاعده تجاوز مختص به باب الصلاة است. انسان مثلا در حج يك وقت ديد كه سعى مى‏كند در صفا و مروه، شك مى‏كند كه من نماز طواف را اتيان كرده‏ام آمده‏ام سعى مى‏كنم، يا نماز را اتيان نكرده‏ام؟ جماعتى گفته‏اند بر اينكه قاعده تجاوز در اجزاء مختص به باب صلاة است و در غير الصلاة تشريع نشده است. بدان جهت در حج بايد اعتناء كند به شکش برگردد نماز را بخواند، جماعتى گفته‏اند نه قاعده تجاوز فى كل مركبٍ كه ذات اجزاء است و انسان در جزء بعدى داخل بشود و شك كند در جزء قبلى كه اتيان كرده‏ام يا نه، قاعده تجاوز حاكم است. بدان جهت مى‏گويد بعد، انشاء الله نماز طواف را اتيان كرده‏ام، هيچ شبهه‏اى نيست سعيش را ادامه مى‏دهد و مشهور ما بين الاصحاب اين است كه قاعده تجاوز اعتبارش مختص به باب صلاة نيست. در باب غير الصلاة و ساير العبادات هم جاری است. قاعده‏اى كه امام عليه السلام آنجا ذكر فرموده است قاعده عامه است؛ كه در صحيحه زراره اينجور دارد، در جلد پنج باب سى و سه از ابواب الخلل روايت اولى است. آنجا فرموده است: قلت رجلٌ شكّ فى الاذان و الاقامه و قد كبّر قال یمضی، قلت رجلٌ فى الشكّ فى التكبيرة و قد قرأ قال یمضی، قلت شک فی القرائة و قد رکع قال یمضی، قلت شكّ فى الركوع و قد سجد قال یمضی على صلاته، ثم قال يا زراره اذا خرجت من شى‏ء و دخلت فى غيره فشكك ليس بشى‏ء.

يك كلمه‏اى مى‏گويم يادتان باشد، دليل وجه اينكه اختلاف شده است قاعده تجاوز مختص به باب صلاة است يا عام است در تمامى مركبات جارى است اين يك مطلب است كه يا زراره خرجت من شى‏ء ثم دخلت فى غيره، آیا مراد اين است كه يا زراره اذا خرجت من شى‏ء من الصلاة و دخلت فى غير ذلك الشى‏ء كه جزء بعدى صلاة است. اگر اين باشد مختص به باب صلاة مى‏شود و اگر این باشد که اذا خرجت من شى‏ء ثم دخلت فى غيره يعنى اذا دخلت من شى‏ء من اىّ مركب، که اختصاص به باب صلاة ندارد، آن وقت عام مى‏شود،

آنهايى كه مى‏گويند مختص به باب صلاة است آنها كسانى هستند كه مى‏گويند يكى از مقدمات اطلاق اين است كه در آن مقام ما یصح ان یتکل علیه المتکلم من القيد نبوده باشد، خود اينكه سؤال از اجزاء صلاة است اين موجب مى‏شود بر اينكه اذا خرجت من شى‏ء ثم دخلت فى غيره، از اين نتوانيم اطلاق استفاده كنيم كه قرينه مقاميه صلاة است. آنهايى كه منكر هستند، مى‏گويند سؤال قيد نمى‏شود، قرينه نمى‏شود، مخصص و مقيد نمى‏شود،  لذا كبرايى را كه در آنجا ذكر شده است مى‏گويند اىّ مركب، اذا خرجت من شى‏ء مركب ثم دخلت فى غير ذلك من الجزء فشککت فشکک لیش بشئ، اين بحثش در اصول است. سند اختلاف همين است.

 اين را بدانيد آنهايى كه گفته‏اند قاعده تجاوز مختص به باب صلاة است. آنها راحت هستند در باب وضوء، در باب وضوء من دست چپم را مى‏شويم شك مى‏كنم بر اينكه صورتم همه‏اش را شسته‏ام يا يك مقدارى از صورت مانده است كه نشسته‏ام، كسى بگويد قاعده تجاوز مختص به باب صلاة است اين راحت است مى‏گويد بايد برگردد بشويد تا يقين كند كه صورت را شست، چونكه قاعده تجاوز اعتبار ندارد، فقط در باب صلاة است. آنهايى كه مى‏گويند قاعده تجاوز اختصاصش به باب صلاة نيست عام است. آنها همه اتفاق دارند كه باب وضوء از آن قاعده‏ تجاوز استثناء شده است. در باب وضوء در اجزاء وضوء اگر به جزئى داخل شدي و شك كردي جزء قبلى را آورده‏اى يا صحيح آورده‏اى بايد اعتناء كني، بايد برگردي تدارك كني و يقين كني كه آن جزء را اتيان كرده‏اى و بعدش را اتيان كني، يعنى اعتناء به شكتان بايد بكنيد، اين معنا در باب الوضوء گفته شده است كه مجمع عليه بين الاصحاب است و جماعتى ادعا كرده‏اند كه غسل و تيمم هم لاحق به وضوء است. اينكه لاحق است به وضوء يا نه؟ انشاء الله بحثش مى‏آيد، جماعتى مثل خود صاحب عروه قدس الله سره منكر شده‏اند الحاقش را، گفته‏اند نه آنها در كبراى كلى باقى است ولكن جماعتى بل مشهور الحاق كرده‏اند تيمم و غسل را هم به باب الوضوء.

بررسی مستثنی بودن و نبودن باب وضوء از قاعده تجاوز

كلام در اين است. كه اگر اين قاعده تجاوز دليلش عام شد و كبراى كلى شد چرا باب الوضوء از او مستثنى است. چرا در باب وضوء قاعده تجاوز در اجزاء اعتبارى ندارد؟ گفته‏اند به واسطه اين صحيحه زراره كه دلالت مى‏كند قاعده تجاوز، حتى قاعده فراغ در صحّت اجزاء، وقتى كه جزئى را تمام كرديم وارد جزء بعدى شدى، شك كردى كه جزء بعدى را صحيح اتيان كرده‏اى يا نه، قاعده فراغ در اجزاء اعتبار ندارد، بايد برگردى تدارك بكنى، گفته شده است كه دليل اين مطلب اين صحيحه زراره است كه خدمت شما عرض مى‏كنم، آن صحيحه زراره در باب چهل و دو از ابواب الوضوء روايت اولى[3] است:

صحيحه زراره

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ» شيخ الطايفه از استادش شیخ مفيد نقل مى‏كند، «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ » شيخ مفيد هم از احمد بن محمد، احمد بن محمد بن حسن بن وليد است. يا احمد بن محمد بن يحيى است. او هم از پدرش نقل مى‏كند، چونكه هر دو از مشايخ مفيد هستند، عن احمد بن محمد بن يحيى، هم از احمد بن محمد بن حسن بن وليد، «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ وَ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ» اينها نقل مى‏كنند عن احمد بن ادريس قمى و سعد بن عبد الله اشعرى، عن احمد بن محمد، احمد بن محمد بن عيسى است عن الحسین بن سعيد، «عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَة» ، اين احمد بن محمد عن ابيه، اين احمد بن محمد بن يحيى باشد يا احمد بن محمد بن حسن وليد باشد هيچ كدام ضررى ندارد ولو گفتم اينها توثيق نشده‏اند اين دو تا احمد، نه پسر محمد بن حسن وليد نه هم پسر محمد بن يحيى العطار كه احمد بن محمد بن يحيى العطار است. هيچ كدام توثيق نشده‏اند، هر دو از معاريف هستند وانگهى در سند، سعد بن عبد الله است. كه سعد بن عبد الله از كسانى است كه شيخ الطايفه به جميع روايات او سند ديگرى دارد، بدان جهت اين روايت سند ديگر دارد، چونكه از سعد بن عبد الله نقل مى‏كند، در سند است كه از اين تعبير مى‏كنيم به تبديل السند،

 علاوه بر اين كه شيخ اينجور است. كلينى هم اين روايت را نقل كرده است به سند صحيح «و رواه الكلينى عن على بن ابراهيم عن ابيه و عن محمد بن اسماعيل عن فضل بن شاذان»، دو تا سند، «جميعا عن حماد بن عيسى عن حريز»، بدان جهت روايت هيچ خدشه‏اى در سندش نداريم.

 مضمونش هم اين است كه «قال ابوجعفر عليه السلام، اذا كنت قاعدا على وضوئك»، اگر نشسته باشى بر وضوء گرفتنت، «فلم تدر اغسلت ذراعيك ام لا»، هنوز وضوء مى‏گيرى، شك كردى ذراعينت را شسته‏اى يا نه، ما اينجور عرض كرديم كه اين قرينه است كه شك در صحت غسل ذراعين است. چونكه انسان وقتى كه مى‏نشيند وضوء بگيرد به ذراعين نگاه مى‏كند ببيند تَر است يا خشك است. همين جور است چون در حال وضوء است. بدان جهت در ما نحن فيه شك كردى در غسل ذراعينت يعنى در صحتش كه آيا با آن ترتيبى كه معتبر است شسته‏اى يا نه، شك در صحت است. ممكن است هر دو تا را بگيرد، هم شك در صحت، هم شك در اصل وضوء، آن شك در اصل وجودش امر نادرى است.

سؤال...؟ عيبى ندارد، در باب وضوء عرض كردم مدعا و متسالم عليه اين است که نه قاعده تجاوز در اجزاء جارى است. نه قاعده فراغ در اجزاء جارى است}، اينجور دارد بر اينكه، اذا كنت قاعدا على وضوئك وقتى كه نشسته باشى بر وضوئت فلم تدرى اغسلت ذراعيك ام لا؟ نفهميدى كه ذراعينت را شسته‏اى يا نه؟ فاعد عليهما، اعاده بكن غسل را بر ذراعين، و على جميع ما شكکت فيه انك لم تغسله، ذراعين خصوصيتى ندارد، هر عضوى باشد كه شك كنى كه او را نشسته‏اى بايد غسل او را اعاده كنى، مادامى كه در حال وضوء هستى، او تمسحه، يا شستنى ها را شك ندارد، شك دارد بر اينكه پاهايش را الآن دارد مسح مى‏كند، پاى چپش را مسح مى‏كند كه تمام كند، شك مى‏كند سرش را مسح كرده است يا نه، بايد برگردد، او تمسحه مما سمّی الله ما دمت فى حال الوضوء، آن چيزهايى كه خدا اسم برده است. «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم و امسحوا برئوسكم و ارجلكم »[4]كه اينها را اسم برده است كه از اجزاء وضوء هستند در هر كدام از اينها شك كردى، چه در اصلش چه در صحتش فرقى نمى‏كند، بايد اعاده بكنى، مى‏گويد بر اينكه مما سمّی الله ما دمت فى حال الوضوء، مادامى كه در حال وضوء هستى، فاذا قمت من الوضوء، وقتى كه از حال وضوء بلند شدى و فرغت منه از وضوء هم فارغ شدى، اين كلمه فرغت را حفظ كنيد و فرغت من الوضوء و قد صرت فى حال اخرى، در حال ديگر شدى، ديگر حال وضوء ندارى، فى حال اخرى فى الصلاة او غيرها داخل نماز شدى، داخل قرائت قرآن شدى، يا نشسته‏اى طعام مى‏خورى كه، وضوء گرفته‏اى كه طعام بخورى و امثال ذلك در اين صورت فشكکت فى بعض ما سمّی الله مما اوجب الله عليك فیه وضوئه لا شى‏ء عليك فى، بعد از فراغ و صیرورت در حال اخرى اگر شك كردى بعضى يا اخلال رسانده‏اى، چه نشسته باشى يا با شرط نشسته باشى، لا شى‏ء عليك، در اين صورت شيئى براى تو نيست.

 قاعده فراغ آن وقتى جارى مى‏شود كه انسان وضوء را تمام كند و در حالت ديگرى بيفتد بعد از افتادن در حالت ديگرى شك كند كه آن وضوئى كه گرفته بود در جزء او نقصى بود، در شرط اجزاء و شرط الوضوء نقصى بود يا نه؟ حكم مى‏شود در اين صورت به تمام.

 يك كلمه دومى بگويم اينجا يادتان باشد، به نظر قاصر ما اين است كه امام عليه السلام در اين صحيحه ما بين شك در غسل و ما بين شك در مسح فرق گذاشته است. انسان اگر وضوء را گرفت رفت شروع به نماز كرد وقتى كه شروع به نماز كرد داخل شد، شك كرد صورتش را خوب شسته بود يا صورتش را اصلا شسته بود يا نه؟ اعتناء نمى‏كند، نمازش را تمام مى‏كند، چونكه حالت اخرى است. بعد از اينكه داخل شد در حالت اخرى اعتناء نمى‏كند، اما داخل نماز شد ركعت دوم هم بود شك كرد اصلا من سرم را مسح كرده‏ام يا نه، مثل بعضى مردم كه عادتشان اين است كه وضوء را خشك نمى‏كنند، هوا هم كه زمستان است تَر است اعضايش، در ركعت دوم شك مى‏كند مسح رأس كرده‏ام يا نه؟ اينجا بايد سرش را مسح كند، اگر بلل دارد، اگر بلل وضوء خشك نشده است از بين نرفته است بايد مسح كند سرش را، بعد رجلينش را مسح كند، دوباره صلاة را شروع كند، امام عليه السلام به نظر قاصر ما (كه الآن مى‏گويم متوجه باشيد) ما بين شك در غسل و شك در مسح فرق گذاشته است. اينى كه بعد از فراغ عن الوضوء و صیرورت در حال ديگر به شك در اجزاء وضوء اعتناء نمى‏شود آن اجزاء غسلى است و اما اجزاء مسحى اگر انسان شك كرد، اگر بلل داشته باشد بايد مسح كند و صلاة را اعاده كند ولی اگر بلل ندارد، شك مى‏كند سرش را مسح كرده است يا نه؟ لا يعتنى، عدم الاعتناء به شك در مسح در صورتى كه در حال اخرى شد اين مشروط بر اين است كه بلل در اجزاءئش نبوده باشد والاّ اگر بلل بوده باشد بايد مسح را تدارك كند، اين را ما از اين صحيحه استفاده کرده ایم، ببينيد استفاده مى‏شود يا نه؟

 مى‏گويد «إِذَا كُنْتَ قَاعِداً عَلَى وُضُوئِكَ- فَلَمْ تَدْرِ أَ غَسَلْتَ ذِرَاعَيْكَ أَمْ لَا- فَأَعِدْ عَلَيْهِمَا وَ عَلَى جَمِيعِ مَا شَكَكْتَ فِيهِ- أَنَّكَ لَمْ تَغْسِلْهُ وَ تَمْسَحْهُ مِمَّا سَمَّى اللَّهُ- مَا دُمْتَ فِي حَالِ الْوُضُوءِ»[5] كه خداوند تبارك و تعالى در قرآن اسم برده است. ما دمت فى حال الوضوء، مادامى كه در حال وضوء هستى بايد اعتناء بكنى، فاذا قمت من الوضوء و فرغت منه، وقتى كه از وضوء بلند شدى و فارغ شدى و قد صرت فى حال اخرى فى الصلاة او غيرها فشكکت فى بعض ما سمّی الله مما اوجب الله عليك وضوئه، شستن آنجا را به تو واجب كرده است. در حال اخرى شدى، شك كردى در چيزى كه خداوند غسل او را واجب كرده است كه وجه و يدين است. در اين شك كردى، فلا شى‏ء عليك فيه، شيئى بر تو نيست.

 سؤال...؟ اين وضوء معناى لغوى است. يعنى شستن، مما اوجب الله فى وضوئه، شستن آنجا را واجب كرده است. آنجايى كه خداوند شستن او را واجب كرده است. در آن صورت اعتناء نمى‏كنى.

آن مال غسل بود، بعد مى‏فرمايد: «فان شککت فى مسح رأسك فاصبت فى لحيتک بللا فامسح بها عليه»، به آن بلل رأست را مسح كن و على ظهر قدميك، فان لم تصب بللا در اين صورت فلا تنقض الوضوء بالشك، وضوئى كه گرفته‏اى او را به شك نقض نكن وامض فى صلاتك، در نمازى كه شروع كردى، در حال نماز بودى بگذر، وقتى كه بلل پيدا نكردى بگذر.

ما اين تفصیل ما بين شك در غسل، و شك در مسح را از اين صحيحه استفاده كرده‏ايم، اگر اين صحيحه ملاحظه بفرماييد همين جور بوده باشد ما تفصیل مى‏دهيم باكى هم از تفرد نداريم، مى‏گوييم شك در غسل با شك در مسح فرق دارد، در جايى كه حالت اخرى شد و شك در غسل شد اعتناء نمى‏شود، شك در مسح شد اگر بلل هست بايد مسح كند و آن صلاتی را که شروع كرده استيناف كند و اگر بلل نيست مضی فى صلاة، در آن صلاتى كه شروع كرده است مضى پيدا مى‏كند،

اين صحيحه على كل تقدير دلالت مى‏كند قاعده تجاوز مادامى كه انسان مشغول وضوء است و در حال وضوء است قاعده تجاوز در اجزاء اعتبارى ندارد ولو كسى ملتزم بشود آن صحيحه زراره‏اى كه در شك در اذان و اقامه وارد است از آن صحيحه زراره استفاده مى‏شود كه قاعده تجاوز فى كل المركبات معتبر است ولو اين هم استفاده شد در باب وضوء اين صحيحه زراره مخصص است و او را تخصيص مى‏زند كه الاّ باب الوضوء، در باب وضوء قاعده تجاوز اعتبارى ندارد، قاعده فراغ هم در اجزاء وضوء اعتبارى ندارد، شك در صحّت اجزاء بشود يا شك در اصل جزء بشود كه آمده است يا نه، مادامى كه در حال الوضوء است اعتناء مى‏كند، اين معنى از اين صحيحه استفاده مى‏شود،

 سؤال...؟ مطلق را به نادر نمى‏شود حمل كرد كه مراد شك در اصل است. اما نادر و غالب، هر دو تا را بگيرد، عيبى ندارد و انصرافى ندارد، هر ندرتى موجب انصراف نمى‏شود، نادر است انسانى كه سه تا داشته باشد ولكن اگر سه تا داشته باشد حكم انسان بر او هم جارى است.

اشکال معارض داشتن صحيحه دال بر عموميت قاعده تجاوز

 ولكن اشكال شده است بر اين مطلب كه با اين صحيحه اگر بنا گذاشتيم قاعده تجاوز عام است. چونكه بنا گذاشته مى‏شود كه قاعده تجاوز عام است. در تمام مركبات جارى است. اختصاص به باب صلاة ندارد، اگر بنا گذاشتيم قاعده تجاوز عام است. اختصاص به باب الصلاة ندارد، با اين صحيحه نمى‏شود رفع ید كرد از آن قاعده تجاوز، چرا؟ چونكه اين صحيحه زراره كه الآن خدمت شما عرض شد مبتلا به معارض است. اگر معارض نداشت بله اعتبارقاعده تجاوز را تخصيص مى‏زد، الاّ باب الوضوء، اذا خرجت من شى‏ء و دخلت فى غيره و شك ليس بشى‏ء الاّ باب الوضوء، و اما اشكال اين است كه اين صحيحه مبتلا به معارض است. معارضش كجاست؟ گفته‏اند معارضش موثقه عبد الله بن ابى يعفور است كه موثقه عبد الله بن ابى يعفور [6]روايت دومى است در اين باب:

موثقه عبدالله بن ابی يعفور

شيخ نقل مى‏كند باز از استادش مفيد، عن احمد بن محمد عن ابيه يا احمد بن محمد اين يحيى است عن ابيه يا احمد بن محمد بن حسن بن وليد است پسر محمد بن حسن وليد است. كه از پدرش نقل مى‏كند عن سعد بن عبد الله عن احمد بن محمد بن عيسى، چونكه در سند سعد بن عبد الله است اشكالى ندارد تبدیل سند دارد، به جميع روايات و كتب سعد بن عبد الله شيخ سند معتبر ديگرى دارد،[7] عن احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى، احمد بن محمد بن عيسى اشعرى هم از احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى، عن عبد الكريم بن عمرو.

کلمه ای بگویم یادتان باشد، در بعضى روايات هست كه محمد بن يحيى عن احمد عن احمد، بعضى‏ها خيال مى‏كنند كه اين احمد يكى زايد است. نه، محمد بن يحيى عن احمد عن احمد عن جميل يا غير جميل كه مثلا يا عبد الكريم عمرو و امثال ذلك اين احمد دومى، احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى است. آن احمد اولى، احمد بن محمد بن عيسى است. اينها دو نفر هستند، يكى از ديگرى نقل مى‏كند، احمد زايد در حديث نيست. اين را از كجا فهميديم كه احمد در آنجا زايد نيست؟ به قرينه اينجور روايات كه مى‏گويد سعد بن عبد الله عن احمد بن محمد بن عيسى عن احمد بن محمد بن ابى نصر يعنى بزنطى، عن عبد الكريم بن عمرو كه از ثقات است. عن عبد الله بن ابى يعفور كه از اجلاست. چونكه آن عبد الكريم مذهبش فاسد است علی ما ذکروه، خيلى مسلم هم نيست می گویند واقفی است. بدان جهت موثقه تعبير مى‏شود، «عن عبد الله بن ابى يعفور عن ابى عبد الله عليه السلام، قَالَ: إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْوُضُوءِ- وَ قَدْ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ فَلَيْسَ شَكُّكَ بِشَيْ‌ءٍ- إِنَّمَا الشَّكُّ إِذَا كُنْتَ فِي شَيْ‌ءٍ لَمْ تَجُزْهُ» ، اين شى‏ء بعض وضوء است. فى شى‏ء من الوضوء، وضوء را مركب فرض كرده است. كه از شيئى در وضوء شك كردي و قد دخلت فى غيره، داخل در غير آن شى‏ء شدي، يعنى شك كرديم در غسل يد يمنی و حال اينكه داخل در يد يسرى شده‏ايم، اذا شککت فى شى‏ء من الوضوء و دخلت فى غيره، ضمير غيره برمى‏گردد به آن شى‏ء، آن شيئى كه شك مى‏كنيد و داخل شده‏ايد در غير آن شى‏ء فليس شکش بشئ، شكت شيئى نيست. اين همان قاعده تجاوز است. قاعده تجاوز اين است كه جزئى را بگذرى به جزء ديگر داخل بشوى، شك كنى كه جزء اولى را آورده‏اى يا نه؟ شك كنى كه تكبيرة الاحرام را آورده‏اى يا نه؟ مشغول قرائت هستى، اذا كنت فى شى‏ء من الوضوء، وقتى كه شك كردى در شيئى از وضوء مثلا در غسل يد يمنی و قد دخلت فى غيره، داخل شدى در غير آن شى‏ء، فليس شكک بشئ، انما الشک اذا کنت فی شئ لم تجزه، شك آن وقتى اعتناء مى‏شود که شك كنى در شيئى كه هنوز محل آن شى‏ء را نگذشته‏اى، مثل اينكه هنوز قرائت را شروع نكرده‏ام شك مى‏كنم كه تكبيرة الاحرام گفته‏ام يا نه، بايد بگويم، اينجا هم وقتى كه هنوز يد يمنی را نشسته‏ام شك كنم كه شسته‏ام يا نه؟ يد يسرى را نشسته‏ام، نگذشته‏ام جايش را، شك كنم شسته‏ام يا نه يا صحيح شسته‏ام يا نه، بايد اعتناء بكنم، اذا كنت فى شى‏ء لم تجزه، اين مى‏گويد قاعده تجاوز در باب وضوء هم اعتبار دارد، اين معارض مى‏شود با صحيحه زراره، و اين معارضه موجب مى‏شود كه صحيحه زراره‏اى[8] كه گفته بوديم نتواند تخصيص بزند قاعده تجاوز را كه معتبر است مطلقا، که بگويد در باب الوضوء معتبر نيست.

خوب چه كار بكنيم اينها معارض هستند؟ گفته‏اند كه اعتناء را در باب وضوء حمل بر استحباب مى‏كنيم، مى‏گوييم بر اينكه در باب وضوء اعتناء كردن به شك بعد تجاوز المحل مستحب است. اولى است ولكن در باب الصلاة و اينها اين استحباب اولويت نیست، اينجور جمع عرفى، توهم فاسدى است. اينجور در ما نحن فيه نمى‏شود جمع كرد، اين روايتين اگر اين نحو بوده باشد، متعارضتين است. چونكه مدلولو موثقه عبد الله بن ابى يعفور که اذا كنت فى شى‏ء من الوضوء و قد دخلت فى غيره فليس شكك بشى‏ء، يعنى شك نداريم نفى شك است. در جايى كه تو در شيئى از وضوء شك كنى كه به غير آن شى‏ء داخل شده‏اى آن شكت هيچ است. يعنى حكمى ندارد، آن شكت كلا شك است. كانّ شك ندارى، اين الغاء شك است. اين موثقه عبد الله بن ابى يعفور دلالت مى‏كند به نفى الشك كه نفى موضوعى است. اصلا شك ندارى تو، حكم ندارد اين شك، صحيحه زراره‏اى كه خوانديم او مى‏گويد نه اين حكم است. شك دارد،

سؤال...؟ اذا شککت فى شى‏ء من الوضوء و دخلت فى غيره، داخل در غير آن شى‏ء شده است. چه شك كنى در صحت آن شى‏ء يا در اصل وجودش، مطلق است. سؤال؟ در اجزاء غير معتبر است والاّ فراغ حاصل نمى‏شود، فراغ آن صورتى حاصل مى‏شود كه در ما نحن فيه داخل در غير بشود، در اجزاء وقتى كه فراغ از غير شد، شك كرد در آن صورت اعتبارى به او نمى‏شود و اما تا مادامى كه دخول در غير نشده است و تجاوز نشده است كه بحث خواهيم كرد اين خصوصيت را، در اين صورت اعتناء مى‏شود،

اين موثقه دلالت مى‏كند شك، شك نيست. ملغى است. آن صحيحه مى‏گويد ملغى نيست بايد اعتناء بشود، اين دو تا متعارضتين است. اين علاج معارضه چيست، آيا اين معارضه تمام است و صحيحه زراره را اين موثقه از كار مى‏اندازد تا اينكه تشبّث به اجماع بكنيم كه اجماع  این است كه در وضوء، قاعده تجاوز معتبر نيست يا اينكه نمى‏تواند معارضه كند، صحيحه مخصص است. انشاء الله بيان مى‏شود.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص251.

[2][2] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ وَ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا كُنْتَ قَاعِداً عَلَى وُضُوئِكَ- فَلَمْ تَدْرِ أَ غَسَلْتَ ذِرَاعَيْكَ أَمْ لَا- فَأَعِدْ عَلَيْهِمَا وَ عَلَى جَمِيعِ مَا شَكَكْتَ فِيهِ- أَنَّكَ لَمْ تَغْسِلْهُ وَ تَمْسَحْهُ مِمَّا سَمَّى اللَّهُ- مَا دُمْتَ فِي حَالِ الْوُضُوءِ- فَإِذَا قُمْتَ عَنِ الْوُضُوءِ وَ فَرَغْتَ مِنْهُ- وَ قَدْ صِرْتَ فِي حَالٍ أُخْرَى فِي الصَّلَاةِ أَوْ فِي غَيْرِهَا- فَشَكَكْتَ فِي بَعْضِ مَا سَمَّى اللَّهُ- مِمَّا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْكَ فِيهِ وُضُوءَهُ- لَا شَيْ‌ءَ عَلَيْكَ فِيهِ- فَإِنْ شَكَكْتَ فِي مَسْحِ رأْسِكَ فَأَصَبْتَ فِي لِحْيَتِكَ بَلَلًا- فَامْسَحْ بِهَا عَلَيْهِ- وَ عَلَى ظَهْرِ قَدَمَيْكَ فَإِنْ لَمْ تُصِبْ بَلَلًا- فَلَا تَنْقُضِ الْوُضُوءَ بِالشَّكِّ- وَ امْضِ فِي صَلَاتِكَ- وَ إِنْ تَيَقَّنْتَ أَنَّكَ لَمْ تُتِمَّ وُضُوءَكَ فَأَعِدْ عَلَى مَا تَرَكْتَ يَقِيناً- حَتَّى تَأْتِيَ عَلَى الْوُضُوءِ الْحَدِيثَ؛  شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص469.

[3] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ وَ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا كُنْتَ قَاعِداً عَلَى وُضُوئِكَ- فَلَمْ تَدْرِ أَ غَسَلْتَ ذِرَاعَيْكَ أَمْ لَا- فَأَعِدْ عَلَيْهِمَا وَ عَلَى جَمِيعِ مَا شَكَكْتَ فِيهِ- أَنَّكَ لَمْ تَغْسِلْهُ وَ تَمْسَحْهُ مِمَّا سَمَّى اللَّهُ- مَا دُمْتَ فِي حَالِ الْوُضُوءِ- فَإِذَا قُمْتَ عَنِ الْوُضُوءِ وَ فَرَغْتَ مِنْهُ- وَ قَدْ صِرْتَ فِي حَالٍ أُخْرَى فِي الصَّلَاةِ أَوْ فِي غَيْرِهَا- فَشَكَكْتَ فِي بَعْضِ مَا سَمَّى اللَّهُ- مِمَّا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْكَ فِيهِ وُضُوءَهُ- لَا شَيْ‌ءَ عَلَيْكَ فِيهِ- فَإِنْ شَكَكْتَ فِي مَسْحِ رَأْسِكَ فَأَصَبْتَ فِي لِحْيَتِكَ بَلَلًا- فَامْسَحْ بِهَا عَلَيْهِ- وَ عَلَى ظَهْرِ قَدَمَيْكَ فَإِنْ لَمْ تُصِبْ بَلَلًا- فَلَا تَنْقُضِ الْوُضُوءَ بِالشَّكِّ- وَ امْضِ فِي صَلَاتِكَ- وَ إِنْ تَيَقَّنْتَ أَنَّكَ لَمْ تُتِمَّ وُضُوءَكَ فَأَعِدْ عَلَى مَا تَرَكْتَ يَقِيناً- حَتَّى تَأْتِيَ عَلَى الْوُضُوءِ الْحَدِيثَ؛  شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص469.

[4] سوره مائده(5)، آيه 6.

[5] ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص469.

[6] وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ‌ ‌عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْوُضُوءِ- وَ قَدْ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ فَلَيْسَ شَكُّكَ بِشَيْ‌ءٍ- إِنَّمَا الشَّكُّ إِذَا كُنْتَ فِي شَيْ‌ءٍ لَمْ تَجُزْهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص469-470.

[7] سعد بن عبد الله القمي يكنى أبا القاسم جليل القدر، واسع الأخبار، كثير التصانيف، ثقة... أخبرنا بجميع كتبه و رواياته عدة من أصحابنا عن محمد بن علي بن الحسين بن بابويه عن أبيه، و محمد بن الحسن عن سعد بن عبد الله عن رجاله، قال ابن بابويه إلا كتاب المنتخبات فإني لم أروها عن محمد بن الحسن إلا أجزاء قرأتها عليه و أعلمت على الأحاديث التي رواها محمد بن موسى الهمداني، و قد رويت عنه كلما في كتاب المنتخبات مما أعرف طريقه من الرجال الثقات، و أخبرنا الحسين بن عبيد الله و ابن أبي جيد عن أحمد بن محمد بن يحيى عن أبيه عن سعد بن عبد الله؛ محمد بن الحسن طوسی، الفهرست، (نجف اشرف، مکتبة الرضوية، چ1، ت......)، ص75-76.

[8] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص469.