مسألة44: « إذا تيقن بعد الفراغ من الوضوء أنه ترك جزءا منهو لا يدري أنه الجزء الوجوبي أو الجزء الاستحبابي فالظاهر الحكم بصحة وضوئه لقاعدة الفراغ و لا تعارض بجريانها في الجزء الاستحبابي لأنه لا أثر لها بالنسبة إليه و نظير ذلك ما إذا توضأ وضوءا لقراءة القرآن و توضأ في وقت آخر وضوءا للصلاة الواجبة ثمَّ علم ببطلان أحد الوضوءين فإن مقتضى قاعدة الفراغ صحة الصلاة و لا تعارض بجريانها في القراءة أيضا لعدم أثر لها بالنسبة إليه».[1]
صاحب عروه قدس الله سره مىفرمايد اگر مكلف وضوئى گرفت و بعد الوضوء علم اجمالى پيدا كرد که اين وضوئى را كه گرفته است يا در اين وضوء جزء مستحبى را ترك كرده است. مثل اينكه گفتيم مسمى المسح مجزى است ولكن استحباب دارد که به مقدار سه اصبع بوده باشد، مىداند يا جزء مستحبى را ترك كرده است در وضوء يعنى رأس را به اصبع واحد مسح كرده است. يا جزء واجبى را ترك كرده است كه اصلا رجل يمنی را مسح نكرده است. مىداند در اين وضوء خللى هست و امر خلل داير است ما بين اينكه خلل در جزء واجبى بشود و وضوء باطل بشود، چونكه الآن دستهايش خشك است اگر رجل يمنی را مسح نكرده است وضوء باطل شده است. يا اينكه رأس را به مقدار اصبع واحد مسح كرده است كه جزء مستحبى را ترك كرده است. مىفرمايد در ما نحن فيه حكم مىشود به صحّة الوضوء، مىتواند مكلف با اين وضوئى كه گرفته است نماز بخواند، اين فرمايش ايشان به لحاظ آن مطلبى است كه خودش تعريض مىكند در عروه.
مىدانيد قاعده فراغ در مواردى جارى مىشود عند الشك فى صحة العمل او فى تمامية العمل و فى كمال العمل، آن وقتى قاعده فراغ جارى مىشود كه در جريان قاعده فراغ اثرى بوده باشد يعنى اگر من بدانم آن عمل مع الخلل واقع شده است تداركش لازم بوده باشد، يا مستحب بوده باشد در موارد كمال، قاعده فراغ در مواردى جارى مىشود كه اگر بدانم آن خلل در عمل هست، تداركش يا واجب مىشود يا مستحب است در موارد استحباب، و اما در مواردى كه من وجدانا بدانم خلل را آن علم اثرى ندارد عمل قابل تدارك نيست در آن موارد تعبد به قاعده فراغ معنا ندارد، بلا فرق ما بين المستحباب و الواجبات، مثلا انسان دو ركعت نماز مستحبى اتيان كند از نوافل ابتدائيه، که انّ الصلاة خيرَ موضوع در هر آنى انسان دو ركعت نماز بخواند استحباب دارد، شخصى وضوء گرفت يك دو ركعت نماز اتيان كرد بعد شك مىكند بر اينكه آيا آن نماز نافلهاى را كه اتيان كرد در آن نماز نافله يك ركعت خواند يا دو ركعت خواند، الآن نماز نافله را تمام كرده است. ركوع و سجود كرد يا ركوع و سجود نكرد؟! يا شك كرد که رو به قبله ايستاده بود يا اشتباه كرد رو به قبله نه ايستاد، جاى قاعده فراغ نيست. چونكه اگر بداند كه رو به قبله نه ايستاده است اثرى ندارد، الآن بخواهد دو ركعت نماز بخواند اين مستقل است نه قضاء او، آن نوافلى ابتدائيه قضاء ندارند، انسان در هر آنى بخواهد نمازى را دو ركعت اتيان كند خودش مستحب است. چونكه آن صلاتى كه خوانده است على غير قبله هم باشد بداند اثرى ندارد نماز باطل بوده است ديگر، قاعده فراغ جارى نمىشود اگر شك كند كه اشتباه كردم على غير القبلة خواندم يا نه الى القبلة خواندم در صورتى كه در حال مشى نبوده است. در حالى كه ايستاده بودم رو به قبله بودم يا رو به قبله نبودم پشت به قبله بودم، قاعده فراغ جارى نمىشود،
فرض كنيد خيلى مسئله مبتلا به است. توجه كنيد، انسان خيلى اتفاق مىافتد در راه مىرود يك كسى سلام مىگويد خوب انسان هم عليك السلام و جواب مىگويد، او وقتى كه رد شد و فاصله پيدا كرد بعد از مدتى شك مىكند من آن مؤمن را كه جواب گفتم جوابى گفتم كه او شنيد؟! آخر واجب است عند رد التحية جوابى گفته بشود كه او بشنود، منتهى در صورتى که شخصى باشد كه عيبى نداشته باشد گوشهايش، بايد طورى بگويد كه او بشنود، بعد از اينكه او مدتى رد شد و رفت، شك مىكند كه من جواب گفتم به نحوى كه اسماع به او كردم و به او رساندم جواب را يا يواش گفتم اصلا نفهميد، قابل اسماع نبود، خيلى اتفاق مىافتد انسان شك مىكند، اينجا قاعده فراغ مَجرَی ندارد، چرا؟ چونكه اگر يقين كنم كه نشنيده است. يواش گفتم، چه اثرى دارد، او رد شده است رفته است. بدان جهت در مواردى كه قاعده فراغ جارى مىشود چه در مستحبات، چه در واجبات كه اگر من بدان آن خلل واقع شده است در عمل، تدارك داشته باشد، شارع با قاعده فراغ مىگويد تدارك نمىخواهد، چونكه از عمل فارغ شدي و شك كردى تدارك نمىخواهد، همان معنى كافى است.
على هذا در موارد علم اجمالى كه در وضوء من خللى است. اگر خلل مردد باشد ما بين خللى كه لا تداركَ له، تداركى ندارد، مثل مسح الرأس به اصبع، خوب اگر من وضوء گرفته باشم به يك اصبع هم مسح كرده باشم، فهميدم الآن به يك اصبع شده است. خوب چه اثر دارد؟ وضوء هم صحيح است. مىشود نماز بخوانم، او هم قابل تدارك نيست. چونكه مسح الرأس گذشته است. اگر بخواهم يك وضوء ديگرى بگيرم، آن وضوء، وضوء تجديدى مىشود خودش مستحب است. بما اينكه خودش وضوء مستحبى است مسح كردن با ثلاثة اصابع در آن وضوء مستحب است. ربطى به آن وضوء سابقى ندارد، چونكه اگر علم هم پيدا كند كه مسح الرأسش به اصبع واحده شده تدارك ندارد، پس قاعده فراغ نسبت به اين مجرا ندارد، چونكه اثرى ندارد نسبت به مسح الرأس، و اما نسبت به مسح رجل يمنی او تدارك دارد، بدانم كه رجل يمنی را مسح نكردهام دوباره بايد وضوء بگيرم چونكه وضوء باطل است. جفاف حاصل شده است در اعضاء، بلل نيست. بايد وضوء را از سر بگيرم، او هيچ است. آن مسح رجل يمنی تدارك دارد، بدان جهت قاعده فراغ جارى مىشود در وضوء بلا معارض.
علم اجمالى به خلل در صورتى كه هر دو طرف تدارك داشته باشد على فرض اينكه خلل او باشد تدارك دارد، اين باشد تدارك دارد، در اين موارد است كه قاعده فراغ معارضه مىكند، مىگويد نه او را تدارك كن، نه اين را، و مىداند يكى تدارك مىخواهد و اما در مواردى كه يكى تدارك دارد و آن ديگرى خلل يقينى هم باشد آن ديگرى تدارك ندارد، قاعده فراغ در اين يكى جارى مىشود بلا معارض، لعدم الاثر له، اينكه مىگويد اگر جزء مستحبى ترك بشود، چونكه خلل او اثرى ندارد يعنى تدارك ندارد، بدان جهت قاعده تجاوز و فراغ نسبت به آن جزء واجبى جارى مىشود بلا معارض.
بعد ايشان يك نظيرى درست مىكند براى اين مسئله، مىگويد انسان اگر فرض بفرماييد وضوئى را گرفت كه قرائت قرآن بكند وضوء را گرفت بعد از او مشغول قرائت قرآن شد، بعد وضوء ديگرى را براى صلاة گرفت، مثل اينكه بعد از آن قرائت قرآن رفت توالت و برگشت، وضوء ديگرى گرفت و نمازش را اتيان كرد، دید وقت نماز ظهر است نماز ظهرش را اتيان كرد، ظهر و عصر را يا ظهر تنها را اتيان كرد، ثم علم پيدا كرد که يكى از اين وضوها باطل بوده است يا آن وضوئى كه براى نماز ظهر گرفتم او باطل بوده است. مثلا يد يمنی یش را در او نشسته است لذا وضوء باطل بوده است. يا آن وضوئی که برای قرائت قرآن گرفت او باطل بوده است. ايشان مىفرمايد اين نظير اين است. قاعده فراغ در نماز ظهر جارى مىشود گفته مىشود نماز ظهر صحيح است وضوء او هم وضوء صحيح بوده است اما نسبت به قرائت قرآن قاعده فراغ جارى نمىشود، چونكه اگر بدانند كه آن قرائت قرآن را بدون وضوء خوانده است. چه اثرى دارد؟ اگر وضوء بگيرم قرائت قرآن ديگر بكنم، آن مستحب آخر است. ربطى به او ندارد قضاء نيست. مثل آن نوافل ابتدائيه مىشود، بدان جهت در ما نحن فيه قاعده فراغ جارى مىشود در صلاة ولكن چونكه در قرائت مجری ندارد قاعده فراغ در قرائت جارى نمىشود، چونكه اثرى ندارد، اين كلامى است كه ايشان در عروه اين جور فرمودهاند،
بعضىها مناقشه كردهاند در كلام ايشان، يعنى در اين مثال، نه اصل آن مطلبى كه در باب مسح إما جزء مستحبى يا جزء واجبى را خلل شده است. او صحيح است. اين مثالى كه فرمود که وضوء گرفت قرائت قرآنى كرد وضوء گرفت نمازى خواند، قاعده فراغ در صلاة جارى مىشود و معارضه نمىكند با قاعده فراغ در قرائت، فرمودهاند كه نه در نماز قاعده فراغ جارى مىشود نه در قرائت، هيچ كدام مجراى قاعده فراغ نيستند، نه اينكه اثر دارد، اصل قرائت و صلاة مجراى قاعده صلاة نيستند، چرا؟ چونكه جماعتى از فقهاى ما و از اجلاء معتبر دانستند در جريان قاعده فراغ احتمال تذكر عند العمل را، كه قاعده فراغ در صورتى جارى مىشود كه انسان عند العمل احتمال تذكر بدهد، چونكه مؤمنى كه عملى را اتيان مىكند عمدا خلل نمىرساند در عمل، چونكه وظيفه شرعىاش را اتيان مىكند، قاعده فراغ در مواردى كه انسان ربما در حال العمل از عمل غافل مىشود و خلل مىرساند به او، قاعده فراغ در مواردى كه احتمال غفلت در عمل است و روى اين احتمال غفلت خلل رسيده است در آن موارد جارى مىشود، چه جور در مواردى كه من بدانم اگر خلل رساندهام عمدا رساندهام، مثل اين که انسان مىداند بر اينكه نماز ظهر را شروع كرد خواند ولكن احتمال مىدهد كه در وسط قطع كرد او را و تمام نكرد، يا در وسط عمدا قطع كرد كه برويم بخوابيم، بعد مىخوانيم صلاة ظهر را، اين بايد صلاة ظهرش را بخواند، قاعده فراغ جارى نمىشود، قاعده فراغ در مواردى است كه احتمال خلل عن عمدٍ نباشد و در موارد احتمال خلل عن عمد، قاعده فراغ مجری ندارد، در مواردى كه خلل روى احتمال غفلت باشد آنجاها قاعده فراغ جارى است. چه جور در موارد احتمال التعمد در خلل قاعده فراغ جارى نيست. در مواردى كه انسان مىداند حال العمل غافل بود هيچ التفات نداشت، ولكن احتمال صحّت واقعيه را مىدهد، مثل اينكه مسئله محل ابتلاء است كه انسان مىداند كه وضوئى گرفت آمد، بعد فكر كرد گفت من در موقع وضوء گرفتن اصلا غافل بودم اين انگشتر در دست من است. انگشتر هم ضيق است. غافل بودم اين انگشتر را حركت ندادم خارج نكردم اين را يقين دارم، غافل بود كه دستش انگشتر است. احتمال مىدهد كه آب زيرش رفته است. آن جور ضيقى نيست كه آب نرود زيرش، رفته است آب، احتمال مىدهد كه نه، زيرش آب نرفته است و شسته نشده است. اين دسته از فقهاء ما فرمودهاند و ملتزم شدهاند كه قاعده فراغ در اين موارد جارى نمىشود، چرا؟ چونكه مىداند غافل بود، امام عليه السلام چونكه در روايت فرموده است حين يتوضأ اذكر منه حين يشك، از اين تعليل امام عليه السلام در اين موثقه، موثقه عبد الله بن بكير است. فهميده مىشود كه شارع مىگويد كه حين يتوضأ اذكر،[2] آن وقت بهتر يادت بود وضوء گرفتن و ذكرت بهتر بود، خوب من در صورتى كه مىدانم حال العمل ذكرم بهتر نبود، حال العمل هم غافل بودم از اين انگشتر، نمىدانم آب زيرش رفته است يا نه، قاعده فراغ در ما نحن فيه جارى نمىشود،
بدان جهت اينهايى كه اين فرمايش را فرمودهاند بعضى از آنها در ما نحن فيه مناقشه فرمودهاند، فرمودهاند در ما نحن فيه نه در صلاة قاعده فراغ جارى مىشود، نه در قرائت جارى مىشود، [3]اما در قرائت جارى نمىشود، چونكه[ غير قابل تدارک است و اما در صلاة جاری نمی شود صورت عمل برای مکلف محفوظ است و مکلف عالم به غلفتش می باشد و عالم می باشد که نماز را با وضوی مشکوک خوانده است].
سؤال...؟ وضوء گرفته است وضوء تمام شده است ولكن يادش مىافتد كه حال الوضوء حركت نداد اين انگشتر را، مىداند الآن حركت ندارد، نمىداند زيرش آب رفته است يا نرفته است؟ رفته باشد وضوء صحيح است والاّ صحيح نيست. اين جاها قاعده فراغ مىگويد كه وضوء صحيح است. حين ما يتوضأ اذكر من حين ما يشك، و اما در جايى كه علم دارد انگشتر را حركت نداده است كه غافل بوده است. حين يتوضأ از قبل مجری ندارد، چونكه مجری ندارد بايد وضوء را اعاده كنند، اين جور فتوا مىدهند در تعليقات عروه در رسائل، كسى بعد از وضوء شك كند كه حاجبى بوده ولو انگشترى بوده است كه زيرش آب نرفته است اگر احتمال مىدهد حركت داده زيرش آب رفته است وضوئش صحيح است والاّ بايد وضوء را اعاده كند}.
اين روى اين مسلك است كه عرض مىكنم، روى اين مسلك در ما نحن فيه، فرمودهاند بعضىها كه در قرائت قاعده فراغ جارى نيست. چونكه اثر ندارد، در صلاة هم جارى نيست. چرا؟ چونكه صورت صلاة محفوظ است كه عرض كردم، نمازى خواندهام با يك وضوئى كه علم اجمالى دارم كه يا او باطل است يا آن وضوء قبلى، در ما نحن فيه حين نماز خواندن من مىدانم صورت عمل محفوظ است مىدانم چه كار كردهام، نماز خواندهام با وضوء دومى اين را مىدانم، نمىدانم، در نماز شك ندارم نماز را با وضوء دومى خواندهام، منتهى وضوئى كه مشكوك است. معلوم بالاجمال است فساد او یعنی فساد آن وضوء سابق كه الآن مىدانم كه در آن وضوء دومى يا در وضوء اولى در يكى خلل بوده است. چونكه صورت عمل محفوظ است در ما نحن فيه صلاة مجراى قاعده فراغ نيست. مجراى قاعده فراغ خود وضوء است. خود وضوء كه دو تا وضوء گرفتهام، علم اجمالى دارم يكى از اين وضوها باطل بود قاعده فراغ در خود وضوء بايد جارى بشود وقتى كه قاعده فراغ در وضوء جارى بشود اين دو صورت دارد، در يك صورت قاعده فراغ جارى مىشود در وضوء، در يك صورت جارى نمىشود:
اما آن صورتى كه قاعده فراغ در وضوء جارى مىشود، آن جايى است كه يك وضوء بگيرد نماز ظهرش را بخواند، بعد توالت برود بيايد يك وضوئى بگيرد قرائت قرآن بكند، الآن كه شك مىكند باز توالت رفته است. از توالت درآمده است شك مىكند كه الآن يقينا محدث است. الآن در حال شك يقينا محدث است چون توالت دومى رفته است. در اين صورت علم اجمالى پيدا مىكند که يا آن وضوء اولى كه براى نماز گرفتم و نماز خواندم، او باطل بود يا آن وضوئى كه بر قرائت قرآن گرفتم و قرائت قرآن كردم او باطل بود، یا در وضوء دومى مسح رجل يمنی را نكرده بود يا در آن وضوء اولى مسح رجل يمنی نكرده بود، در ما نحن فيه در وضوء ثانى قاعده فراغ جارى نيست چونكه چه اثر دارد؟ در وضوء دومى مسح رجل يمنی را كرده باشم يا نكرده باشم، اثرى ندارد، چونكه توالت رفتهام الان، محدث هستم، صحّت وضوء ثانى اثرى ندارد، چونكه اثرى ندارد قاعده فراغ در آن وضوء جارى نمىشود، لعدم الاثر له، و اما آن وضوء اول اثر دارد، او اگر صحيح بشود نماز ظهرم صحيح است. قاعده فراغ اگر وضوء اول را تصحیح كند و احتمال مىدهم وضوء اولم صحيح بوده است مسح رجل يمنی را در او كردهام نماز ظهرم در او صحيح مىشود، بدان جهت فرمودهاند در اين صورت قاعده فراغ در وضوء صلاتى جارى مىشود بلا معارض، در صلاة جارى نمىشود در وضوء صلاتى جارى مىشود بلا معارض، اين يك صورت.
صورت ثانى اين است كه قاعده فراغ ها در وضوء معارضه مىكنند، آن جايى است كه وضوئى بگيرد نماز بخواند و قبل خروج الوقت رفت توالت، يك وضوء ديگرى گرفت قرائت قرآن كرد، اما توالت ديگر نرفته است بعد از قرائت قرآن، علم اجمالى پيدا كرد كه يا وضوء اول باطل است يا وضوء دومى، در ما نحن فيه قاعده فراغ در وضوئها تساقط مىكند، چونكه قاعده فراغ در وضوء اول مىگويد كه صلاة ظهرت صحيح است. قاعده فراغ در وضوء ثانى مىگويد الآن وضوء دارى تو با اين مىتوانى نماز بخوانى مىتوانى قرائت قرآن بكنى، وضوء دارى، قاعده فراغ مىگويد، تو ديگر نمىخواند وضوء ديگر بگيرى، وضویت تام است. چونكه قاعده فراغ مىگويد بر اينكه اين وضوء تو صحيح است و قاعده فراغ هم مىگويد كه وضوء اولى صحيح است يعنى تو مىتوانى با اين نماز ديگر بخوانى قرائت قرآن بكنى، آن نماز ظهر را هم اعاده نكنى، ولی من مىدانم اينجور نيست يا بايد نماز ظهر را اعاده كنم يا براى نماز بعدى يا براى قرائت قرآن وضوء بگيرم، چونكه از جريان اينها مخالفت قطعيه تكليف لازم مىآيد معارضه مىكنند قاعده فراغ ها و تساقط مىكنند وقتى كه قاعده فراقها معرضه كرد و تساقط كرد ديگر قاعده فراغ نه در وضوء جارى مىشود نه در صلاة، اين فرمايشى است كه ايشان فرموده است.
سؤال...؟ عرض مىكنم مىگويند قاعده فراغ در جايى جارى مىشود كه انسان احتمال غفلت بدهد كه خلل رسانده است روى احتمال غفلت و اما در مواردى كه مىداند غافل از عمل بود، احتمال صحت واقعى مىدهد مثل مسئله وضوء گرفتن با انگشتر دست در اين موارد قاعده فراغ جارى نيست. روى اين حساب فرموده بودند كه در صلاة قاعده فراغ جارى نيست. چونكه من مىدانم كه نماز خواندهام با آن وضوء اول هم خواندهام، من شك در نماز ندارم غفلت در نماز ندارم، مىدانم نماز را، آن وضوئى كه در ما نحن فيه هست، نمىدانم در واقع آن وضوء صحيح بود يا غير صحيح بود؟ قاعده فراغ بايد آن وضوء را تصحيح كند}، اين فرمايشى است كه در ما نحن فيه فرمودهاند،
ولكن به نظر قاصر ما اين اشكال درست نيست. قاعده فراغ در خود صلاة جارى مىشود، حتى در آن صورت ثانيه كه وضوء گرفت نماز خواند، قبل خروج الوقت وضوء دومى گرفت قرائت قرآن كرد و فعلا هم اگر وضوء دومى صحيح است وضوء دارد باطل نشده است بالحدث، وضوء گرفت نماز خواند، رفت توالت از توالت درآمد وضوء گرفت قرائت قرآن كرد، الآن هم توالت ديگر نرفته است. احتمال مىدهد كه الآن متطهر بوده باشد علم به حدث ندارد، قبل خروج الوقت است. اينجا مىگوييم كه قاعده فراغ در وضوء اولى با وضوء ثانى معارضه و تساقط مىكند، معارضه مىكند و اما صلاة ظهر مورد قاعده فراغ است و اما قاعده فراغ در قرائت جارى نمىشود، چرا؟ چونكه اثرى ندارد، يعنى با وضوء بودن يا بى وضوء بودن آن قرائت اثرى ندارد، تدارك ندارد، پس قاعده فراغ در وضوء اولى با قاعده فراغ در وضوء ثانى تعارض مىكنند، چونكه وضوء ثانى هم صحتش اثر دارد، كه الآن مىتواند نماز ديگر بخواند قرائت قرآن بكند، صحّت وضوء اول هم اثر دارد كه صلاة صحيح است. در ما نحن فيه قاعده فراغ در وضوء با قاعده فراغ در وضوء ثانى معارضه مىكند و اما قاعده فراغ در صلاة محذورى ندارد، بعد از اينكه اينها جارى نشدند، قاعده فراغ در صلاة جارى مىشود بلا معارض، چرا؟ چونكه در ما نحن فيه اگر صلاة من صحيح بشود مثل آن صحت با انگشتر نيست. صلاة من اگر صحيح بشود روى اين است كه فعل را صحيح اتيان كردهام بالارادة و القصد، اگر صلاة من باطل بشود بطلانش روى احتمال غفلت است. چرا؟ چونكه صلاة كه اولها التكبير و آخرها التسليم است فعل است وضوء هم كه اولش غسل الوجه و آخرش مسح القدمين است فعل است. فعل اختيارى وقتى كه از انسان صادر شد آن بالعمد و الاختيار صادر مىشود، عادتا اينجور است كه فعل را موجود بكند قصد مىكند فعل را، بدان جهت در ما نحن فيه من در اولها التكبير و آخرها التسليم احتمال غفلت نمىدهم، مىدانم كه اولها التكبير و آخرها التسليم را اتيان كردهام، احتمال غفلت را در وضوئش مىدهم، در وضوئش احتمال مىدهم كه غفلت كردهام پاى راست را مسح نكردهام، خوب قاعده فراغ در عملى جارى مىشود ولو احتمال غفلت را در شرطش بدهيد، لازم نيست كه احتمال غفلت در اجزاء داده بشود، قاعده فراغ در جايى جارى مىشود كه احتمال غفلت را ولو در شرطش بدهيد، مثل چه؟
ما از ايشان مىپرسيم از هر كسى باشد جواب بگويد، انسان يك نمازى خوانده است. در ما نحن فيه يك نمازى خوانده است. نماز مستحبى ابتدائی خوانده که تدارك ندارد، بعد نماز ظهر را خوانده است. بعد از اينكه نماز ظهر را خوانده است علم پيدا كرده است غفلةً در يكى از صلاتين از قبله منحرف شده است. علم پيدا كرد ديگر، احتمال غفلت مىدهد كه غفلت كرده است يا در صلاة نافله يا در صلاة فريضه از قبله منحرف شده است. قبله را هم مىشناسد ولكن علم دارد اجمالا از اين قبله منحرف شده است يا در آن دو ركعت صلاة ابتدائى يا در صلاة واجبى اين غفلت را پيدا كرده است. بلا اشكال قاعده فراغ در صلاة واجبی جارى مىشود، چونكه در صلاة مستحبى اثر ندارد، چه جور قبله شرط است. احتمال اخلال به او عن غفلةٍ موجب مىشود كه در اينكه قاعده فراغ در صلاة جارى بشود وضوء هم همين جور شرط است. احتمال مىدهد در اين وضوئى كه گرفته است غفلت كرده پاى راستش را مسح نكرده است. اگر قاعده فراغ در اين صلاة الى القبلة جارى است كه جارى است و جارى مىكنيم، چونكه احتمال مىدهيد كه نه در صلاة ظهر ملتفت بود منحرف نشده است و معارضه هم ندارد با آن صلاتى كه نافله خوانده است. چونكه او اثر ندارد که قاعده فراغ جاری بشود، چه جور در اين صلاة واجبى جارى مىكنيد و شبهه نمىكنيد، شرط شرط است چه فرق مىكند، استقبال قبله هم شرط است وضوء هم شرط است. در صلاة احتمال مىدهد غفلت را از ناحيه شرطش كه وضوء است. احتمال مىدهد يقين كه ندارد در او، قاعده فراغ جارى مىشود و معارضه ندارد با قرائت با شرط، چرا؟ چونكه او تدارك ندارد، مثل صلاة نافله است.
بدان جهت على ما ذكرنا كه فرقى نمىكند و تفصیلى نيست. آنى كه سيد در عروه فرموده است اگر وضوء گرفت قرائت قرآن كرد، بعد وضوء گرفت نماز خواند نمازش صحيح است قاعده فراغ جارى مىشود اين مطلب ايشان صحيح است. منتهى يك شبهه اساسى دارد:
و آن اين است كه قاعده فراغ در آن وضوئى كه فعلا متطهر است. فعلا فرض كنيد مىداند كه توالت دومى نرفته است. اين قاعده فراغ در وضوء چرا با هر دو قاعده فراغ معارضه نكند؟ هم قاعده فراغ در وضوء اول هم قاعده فراغ در صلاة، چرا با هر دو معارضه نكند؟ چرا با يكى معارضه كند؟ آن يك اشكال اساسى است بحثش در علم اصول است و اينجا اگر وارد بشويم خارج از بحث مىشويم، روى آن مسلك معروف كه دو تا اصل عرضی تساقط كردند نوبت به اصل طولى مىرسد روى اين مسلك مشهور در ما نحن فيه قاعده فراغ نسبت به صلاة جارى مىشود، معارضه هم ندارد، اين هذا كله فى هذه المسأله.
مسألة 45: « إذا تيقن ترك جزء أو شرط من أجزاء أو شرائط الوضوء فإن لم تفت الموالاة رجع و تدارك و أتى بما بعده و إما إن شك في ذلك فإما أن يكون بعد الفراغ أو في الأثناء فإن كان في الأثناء رجع و أتى به و بما بعده و إن كان الشك قبل مسح الرجل اليسرى في غسل الوجه مثلا أو في جزء منه و إن كان بعد الفراغ في غير الجزء الأخير بنى على الصحة لقاعدة الفراغ و كذا إن كان الشك في الجزء الأخير إن كان بعد الدخول في عمل آخر أو كان بعد ما جلس طويلا أو كان بعد القيام عن محل الوضوء و إن كان قبل ذلک أتى به إن لم تفت الموالاة و إلا استأنف».[4]
بعد صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف آن مسئله معروفه را مىخواهد عنوان كند و آن اين است كه قاعده تجاوز و قاعده فراغ در اجزاء وضوء عند الشك در اجزاء الوضوء كه شك انسان فرض كنيد دست چپش را مىشويد، شك مىكند بر اينكه من دست راستم همهاش را شستهام يا نشستهام، احتمال مىدهد بر اينكه دست راست همهاش را نشسته است. خوب اگر قاعده فراغ و تجاوز در اجزاء وضوء معتبر و جاری بود مىگفتيم نه بگويد انشاء الله همهاش را شستهام، مثل اينكه كسى ركعت دوم را مىخواند، نمىداند در ركعت اول ركوع كرده است يا نكرده است. مىگويد انشاء الله كردهام، همين جور است اين قاعده تجاوز است. در باب الوضوء عند الشک در صحّت اجزاء وضوء قاعده تجاوز و قاعده فراغ جارى نيست. انسان وضوء را تمام كرد بعد شك كرد قاعده فراغ جارى است و اما مادامى كه وضوء را فارغ نشده است شك كرد باد تدارك بكند، قاعده فراغ و قاعده تجاوز در اثناء وضوء جارى نيست به اين مسئله وارد مىشود، به چه بيان وارد مىشود؟ انشاء الله خدمتتان عرض مىكنم.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص251.
[2] و َ[محمد بن الحسن] بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يَشُكُّ بَعْدَ مَا يَتَوَضَّأُ- قَالَ هُوَ حِينَ يَتَوَضَّأُ أَذْكَرُ مِنْهُ حِينَ يَشُكُّ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص471
[3] ثمّ إن الماتن (قدس سره) قد أجرى القاعدة في نفسي القراءة و الصلاة، و قد اتضح مما أسلفناه سابقاً عدم إمكان المساعدة عليه لأن القاعدة لا تجري في شيء منهما لأن القاعدة لا تجري في شيء منهما، أما في القراءة فلمّا مرّ. و أمّا في الصلاة فلمّا تقدّم من أن القاعدة إنما تجري فيما إذا احتمل المكلّف إحرازه الشرائط و الأجزاء حال الامتثال كما أنه يحتمل عدم إحرازه، و أمّا إذا كانت صورة العمل محفوظة عنده بعد العمل و كان عالماً بغفلته حين الإتيان به كما هو الحال في المقام لأنه لا يشك في صلاته إلّا من جهة وضوئه فهو عالم بأنه صلّى مع ذلك الوضوء المشكوك صحّته و فساده فهو خارج عن مورد قاعدة الفراغ، و قد عرفت أنها تختص بما إذا كان المكلّف حال العمل أذكر؛ سيد ابو القاسم موسوی الخویی، موسوعة الإمام الخوئي، (قم، مؤسسة إحياء آثار الإمام الخوئي ره، چ1، 1418ق)ج6، ص110.
[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص251.