درس ششصد و شصت و پنجم

شرائط وضوء

مسألة 45: « إذا تيقن ترك جزء أو شرط من أجزاء أو شرائط الوضوء‌ فإن لم تفت الموالاة رجع و تدارك و أتى بما بعده و إما إن شك في ذلك فإما أن يكون بعد الفراغ أو في الأثناء فإن كان في الأثناء رجع و أتى به و بما بعده و إن كان الشك قبل مسح الرجل اليسرى في غسل الوجه مثلا أو في جزء منه و إن كان بعد الفراغ في غير الجزء الأخير بنى على الصحة لقاعدة الفراغ و كذا إن كان الشك في الجزء الأخير إن كان بعد الدخول في عمل آخر أو كان بعد ما جلس طويلا أو كان بعد القيام عن محل الوضوء و إن كان قبل ‌ذلک أتى به إن لم تفت الموالاة و إلا استأنف»‌.[1]

ادامه بحث گذشته

كلام در اين جهت بود كه قاعده تجاوز بناء بر اينكه جارى بوده باشد در غير باب الصلاة و مختص نشود به اجزاء الصلاة، و در اجزاء ساير العبادات وقتى كه انسان به جزء بعدى داخل شد و شك كرد جزء قبلى را اتيان كرده است يا نه، اگر قاعده تجاوز معتبر شد وضوء را بايد از آن قاعده استثناء كنيم و بگوييم اگر انسان به جزئى از وضوء مشغول بود و در جزء قبلى شك كرد كه آيا اتيان كرده است يا صحيحا اتيان كرده است بايد به شکش اعتناء كند، برگردد آن جزء قبلى را بشويد و غسل كامل را در او احراز كند بعد دوباره اين عضو بعدى را بشويد تا ترتيب حاصل بشود، كلام اين بود كه اين را دعواى اجماع هم كرده‏اند كانّ مسأله متسالم عليه بين الاصحاب است ولكن بما اينكه اين اجماع مدركى است مى‏دانيد در يد مجمعين غير از آنى كه فعلا در يد ما هست از روايات چيز ديگرى نبوده است. لااقل اگر اين را علم و اطمينان نداريم احتمالش را مى‏دهيم، و على ذلك اجماع تعبدى نمى‏شود كه يكى از ادله حساب بشود و از مدارك احكام حساب بشود، ما نگاه مى‏كنيم به آن ادله، ديديم اگر تمام است ما هم ملحق به آنها مى‏شويم. ديديم تمام نيست از آنها جدا مى‏شويم، كما اينكه در تنجس ماء البئر جدا شديم، گفتيم ماء البئر نجس نمى‏شود، كه آنها مى‏فرمودند نجس مى‏شود، چونكه دليلشان اخبار منزوحات بود و بينّا اخبار منزوحات دلالتى بر تنجس ماء بئر ندارد،

 خوب على هذا الاساس دليل در ما نحن فيه صحيحه زراره بود ولكن عرض كرديم كه اشكال مى‏شود كه اين صحيحه زراره [2]ولو دلالت مى‏كند قاعده تجاوز اعتبارى ندارد در اجزاء الوضوء و انسان مادامى كه در حال وضوء است داخل به عمل ديگر نشده است شك كند بايد تدارك كند جزء مشكوك را به آن بيانى كه در صحيحه گذشت، الاّ انّ هذه الصحيحه تعارضها موثقه عبد الله ابى يعفور[3] كه در موثقه عبد الله بن ابى يعفور اينجور است كه در اجزاء الوضوء و غير اجزاء الوضوء قاعده تجاوز جارى است. كما اينكه در اجزاء غیر الوضوء جارى است در اجزاء وضوء هم جارى است. فرقى ندارد، معارضه مى‏كند با صحيحه زراره.

 موثقه عبد الله ابى يعفور كه روايت دومى در باب چهل و دو بود، چهل و دو از ابواب الوضوء در جلد اول، اينجور بود،[4] «و عن المفيد عن احمد بن محمد عن ابيه»، احمد بن محمد بن يحيى عن ابيه يا احمد بن محمد بن حسن بن وليد است عن ابيه، عن سعد بن عبد الله عن احمد بن محمد بن عيسى عن احمد بن محمد بن ابى نصر كه بزنطى است. «عن عبد الكريم عمرو» كه ثقه است. «عن عبد الله بن ابى يعفور» كه از اجلاء است. «عن ابى عبد الله عليه السلام: اذا شککت فى شى‏ء من الوضوء و قد دخلت فى غيره»، اگر شك كردى در شيئى از وضوء و در غير آن شى‏ء داخل شدى، شك كرد صورتش را شسته است يا نه، در حالى كه فعلا مسح رأس مى‏كند، داخل در غير او شده است. «فليس شکش بشى‏ء، انما الشك اذا كنت فى شى‏ء لم تجزه»، اگر در شيئى شك كنى كه محلش را نگذشته‏اى، آن وقت بايد به شك اعتناء كني كه همان قاعده تجاوز است. معارضه مى‏كند با صحيحه زراره، و عرض كردم صحيحه زراره را که مى‏فرمود اگر قبل الفراغ اعتناء به شك كن، حمل بر استحباب كردن به عنوان جمع عرفی ما بين اين روايت و آن صحيحه درست نیست، چونكه در اين موثقه اين است كه كسى كه شك كند در شيئى و آن شى‏ء را بگذرد يعنى به جزء بعدى داخل بشود اصلا آن شك نيست. اين مى‏گويد شك نيست. او مى‏گويد شك است و بايد اعتناء كند، بدان جهت شك هست و نيست با همديگر متنافيين هستند، جمع عرفى نمى‏شود، مثل آن موارد ديگرى كه امر را بواسطه ورود ترخيص فى الترك در خطاب ديگر حمل به استحباب مى‏كنیم، مثل اينكه در يك روايتى امر كرده است به استهلال هلال رمضان در خطاب ديگرى گفته است بر اينكه لا بأس به ترك استهلال هلال رمضان، آن لا بأس را حمل بر استحباب مى‏كنيم، اين اينجور نيست. اين مى‏گويد شك نيست. او می گوید بايد به شكت اعتناء كنى، بدان جهت در ما نحن فيه گفته شده است اين معارضه مى‏كند،

خوب اين را مى‏دانيد، اينها اگر معارضه كردند رجوع مى‏شود به عموم اعتبار قاعده تجاوز كه در صحيحه زراره‏ كه در باب صلاة وارد شده بود، اذا خرجت من شى‏ء و دخلت فى غير فشککت ليس بشى‏ء، آن مختص به باب وضوء نيست. آن عام و كبراى كلى بود، رجوع به او مى‏شود،

 عرض مى‏كنم ولكن در اين موثقه يك احتمال ديگرى هست، اينجور نيست كه اين قاعده تجاوز در وضوء را اعتبار بكند، اذا شککت فى شى‏ء من الوضوء، شك كردى در شيئى از وضوء و قد دخلت فى غيره، در حالى كه داخل شده باشى در غير او، ضمير غيره اگر به آن شى‏ء برگردد مى‏شود قاعده تجاوز، منافات پيدا مى‏كند با صحيحه، اذا شککت فى شى‏ء من الوضوء و قد دخلت فى غير ذلك الشى‏ء فشكك ليس بشى‏ء مى‏شود قاعده تجاوز، با صحيحه زراره منافات پيدا مى‏كند، اما محتمل است ضمير غيره به وضوء برگردد، اذا شكکت فى شى‏ء من الوضوء و قد دخلت فى غير الوضوء كه داخل صلاة شده باشى، فليس شكک بشى، شكت چيزى نيست. اگر اين باشد با صحيحه منافات ندارد، هر دو هم لسان هستند، صحيحه هم مى‏گويد كه اگر در شيئى مما سمّی الله غسل، شك كردى و در غير وضوء داخل شدى اعتناء نكن.

كلام اين است كه قاعده تجاوز مادامى كه انسان از وضوء فارغ نشده است اين موثقه دلالت بكند كه اعتبار دارد، مثل باب الصلاة كه دست چپ را مى‏شويم شك كردم كه دست راست همه‏اش را شسته ام يا نه، بگويم انشاء الله شسته‏ام، كه اذا خرجت من شى‏ء و دخلت فى غيره فشكك ليس بشى‏ء، که در آن صحيحه زراره در باب قاعده تجاوز وارد شده بود، اين معنا آن وقتى در اين موثقه درست در مى‏آيد كه ضمير غيره به شى‏ء برگردد، شیء من الوضوء، اذا شكکت شى‏ء من الوضوء و قد دخلت فى غيره در غير آن شى‏ء داخل شدى، فليس شك بشى‏ء، شکش شيئى نيست. پس کی گفته غيره ضميرش به شئ بر می گردد بلکه شاید برمى‏گردد بر وضوء، اذا شكکت فى شى‏ء من الوضوء و قد دخلت فى غير الوضوء فليس شكك به شى‏ء كه صحيحه هم همين را مى‏گفت.

 پس در ما نحن فيه در این ضمير غيره دو تا احتمال است. يك احتمال اين است كه به شى‏ء برگردد با صحيحه تنافى پيدا كند، يك احتمال اين است كه با ضمير به وضوء برگردد همدم بشود با صحيحه، وقتى كه دو احتمال آمد معارض نمى‏شود، بايد اثبات بشود كه ضمير غيره ظهور دارد كه به شى‏ء برمى‏گردد، اين ظهور را از كجا اثبات كنيم كه ظهور دارد به شى‏ء برمى‏گردد؟

 پس عرض مى‏كنم بر اينكه در ما نحن فيه خود صدر اذا شكکت فى شى‏ء من الوضوء و قد دخلت فى غيره فليس شکش بشى‏ء، اين اذا شكکت فى شى‏ء من الوضوء و دخلت فى غيره بايد اثبات كنيم كه غيره ظهور دارد كه به شى‏ء برمى‏گردد با صحيحه‏اى هست تنافى دارد، خوب جوابش را اينجور مى‏گوييم، مى‏گوييم اولا ظهور ندارد، چرا؟

چونكه موجب ظهور را آنى كه ادعا كرده‏اند گفته‏اند اگر امر داير بشود، ضمير به تابع برگردد يا به متبوع برگردد ضمير به متبوع برمى‏گردد، در ما نحن فيه اذا شكکت فى شى‏ء من الوضوء، من الوضوء بيان شى‏ء است. شى‏ء متبوع است. من الوضوء تابع است. امر داير است در ما نحن فيه، ضمير در غيره به شى‏ء كه متبوع است برگردد يا به آن تابع كه وضوء است برگردد، كه بيان شى‏ء است «و كل ما دار امر الضمير بين ان يرجع الى تابع الشى‏ء او الى نفس ذلك الشى‏ء» كه متبوع است «فالرجوع الى المتبوع متعين»، اين ادعا شده است ولكن اين صرف ادعا است. به چه دليلّ؟ آيه دارد اين، استقراء دارد، علما عدد ذكر كرده‏اند همه‏اشان يا بعضى از آنها، اينجور چيزى نيست. بلكه آنى كه در كلمات است الضمير یرجع الى اقرب اليه، آنى كه اقرب به ضمير است برمى‏گردد، اذا شكکت فى شى‏ء من الوضوء و قد دخلت فى غيره، اقرب به ضمير خود وضوء است نه شى‏ء، آنى كه در كلمات است این است. البته ما او را هم نمى‏گوييم كه موجب ظهور مى‏شود، گفته آنها حجت نيست. تابع ظهور بايد بشويم، پس اولا اين روايت ظهورى ندارد، مى‏شود مجمل، وقتى كه مجمل شد صحيحه زراره بيانش مى‏كند، صحيحه زراره مبيّن مى‏شود، چونكه اگر در موردی يك خطاب مجملى وارد مى‏شود يك خطاب مفصلى وارد بشود، خطاب مفصل مبيّن خطاب مجمل مى‏شود، در باب محرماتى كه هست، در باب محرمات احرام كسى كه در حال احرام مرتكب مى‏شود آن چيزهايى كه محرم بر محرم است در بعضى رواياتش اين است كه مثلا فرض كنيد من قلّم اظافيره فعليه كفارة، بر گردنش كفاره است. خوب بر گردنش كفاره است. مجمل است كفاره، كدام كفاره، چونكه كفارات احرام متعدد است. بعد در خطاب ديگر وقتى كه تعيين مى‏شود شاة يا غير الشاة امر ديگرى تعيين مى‏شود اجمال را از اين خطاب برمى‏دارد، در ما نحن فيه هم صحيحه زراره اين اجمالى كه در موثقه عبد الله بن ابى يعفور است را برمى‏دارد، كه اين غيره يعنى غير الوضوء، چونكه تا مادامى كه در وضوء هستى بايد اعتناء كنى، اين اولا.

و ثانيا اينكه بالاتر از اين نيست كه ما قبول كنيم كه ظهور دارد، غيره ظهور دارد به قول آنى كه بعضى‏ها ادعا كرده‏اند که كلما دار امر الضمير بين رجوعه الى متبوع الشى‏ء او الى تابع ذلك الشى‏ء ظهور دارد در رجوعش الى المتبوع، قبول كرديم اين ظهور را، خوب بالاخره اين ظهور است. اما صحيحه زراره در اين معنا صريح بود که مادامى كه مشغول در وضوء هست بايد اعتناء به شك كند، چونكه حمل به استحباب گفتيم خلاف ظهور است. آن جمع عرفى نيست. ظاهرش اين است تا مادامى كه در حال وضوء است بايد رجوع كند و اعتناء به شکش بكند، خوب به قرينه او اين موثقه عبد الله بن ابى يعفور را بر خلاف ظاهرش حمل مى‏كنيم، مى‏گوييم كه غيره ولو ظهور دارد در رجوعش به شى‏ء اما اينجا به خود وضوء برمى‏گردد، خلاف آن قاعده است كه كل ما امر دار الضمير بين رجوعه الى تابع الشى‏ء او الى المتبوع ظهور دارد که به متبوع رجوع كند، اين در صورتى است كه قرينه‏اى بر خلاف نباشد، صحيحه زراره قرينه‏اى بر خلاف است كه اينجا برنمى‏گردد،

 اين در صورتى است كه صدر بما هو صدر خودش را ملاحظه كنيم كه اذا شكکت فى شى‏ء من الوضوء و دخلت فى غيره فليس شكک بشى‏ء، شكت چيزى نيست. يعنى اذا شكکت فى شى‏ء من الوضوء و قد دخلت فى غير الوضوء فليس شكک بشى، خوب اين حسابش صاف شد، در ذيل اين موثقه يك جمله ديگرى دارد، جمله حاصر است. از عدات حصر است. انما الشك اذا كنت فى شى‏ء لم تجزه، خود آن شى‏ء را نگذشته باشى.

مى‏گوييم بر اينكه ربما كسى در ذهنش مى‏رسد بر اينكه اين ذيل نمى‏دانم قرينه است بر اينكه ضمیر به آن شى‏ء برمى‏گردد نه به وضوء برمى‏گردد، چونكه انما الشك اذا کنت فی شئ لم تجزه، يعنى آن شى‏ء را نگذشته باشي، در ما نحن فيه وقتى كه انسان مثلا محل غسل الوجه را گذشت يا محل غسل اليمنی را گذشت فليس شكك بشى‏ء، ذيل قرينه است كه ذيل قاعده تجاوز است. انما الشك اذا كنت فى شى‏ء لم تجزه، اگر شيئى محلش را نگذشته باشى اعتناء مى‏كنى و اما گر شيئى محلش را گذشته باشى كه در صدر گفت اعتناء نمى‏شود،

ديدگاه مرحوم شيخ(قدس) در رسائل

 مرحوم شيخ[5] قدس الله نفس الشريف در رسائل اين جور فرموده است. فرموده است ظاهر اينكه جاز عن شى‏ء يعنى از خود شى‏ء گذشت، يعنى شى‏ء موجود شده است و آن شى‏ء را گذشت، شى‏ء موجود را گذشت، نه اينكه محل شى‏ء را گذشت، ظاهر اينكه جاز عن شى، يعنى از خود شى‏ء گذشت، گفتن اينكه اين اسناد مجازى است محل را گذشتن است نه خود شى‏ء را، اين اسناد خلاف ظاهر است. بدان جهت شخصى مرور مى‏كرد يك كسى به او گفت كه شما زيد را گذشتيد، يعنى اعتناء نكرديد به زيد، نه اينكه آن محلى كه زيد بود آن محل را گذشتيد، ظاهرش اين است كه جازَ يعنى خود آن شى‏ء را گذشت، بدان جهت در ما نحن فيه انما الشک اذا كنت فى شى‏ء لم تجزه، شك تو بايد در شيئى بشود كه خود آن شى‏ء را نگذشته باشى، خوب كى مى‏شود كه انسان خود شى‏ء موجود است و شى‏ء موجود را بگذرد و در او شك كند؟ آن در اين وقت مى‏شود كه مركب را تمام كند، مثلا نماز را تمام كرد، شك مى‏كند بر اينكه در ركعت اولى من ركوع كرده‏ام يا نكرده‏ام، شكَّ فى شى‏ء بعد أن جازه، يعنى شكّ فى صلاة بعد أن جازه، بعد از اينكه صلاة را گذشته است. كه مركب خودش موجود مى‏شود و شك در نقص و عدم نقص او مى‏شود، امام عليه السلام فرموده است در اين روايت موثقه انمّا الشك فى شى‏ء، شك در مركبِ موجودى مى‏شود كه مركب را تمام كرده باشيد، يعنى تا مادامى كه وضوء را تمام نكرده‏ايد شك كردى بايد تدارك كنى، و اما وقتى كه آن مركب را گذشتى شك كردى كه او را ناقص اتيان كرده‏اى يا نه، اعتناء نكن، اين موافق با صدر مى‏شود، در صدرش دارد كه اذا شكکت فى شى‏ء من الوضوء و قد دخلت فى غير الوضوء فليس شکش بشى‏ء انمّا الشك اذا كنت فى شى‏ء لم تجزه، شكی كه بايد اعتناء كنى در آن مركبى مى‏شود که مركب را نگذشته باشى، خود آن شى را كه شك در مركب مى‏كنى، مركب را نگذشته باشى، وقتى كه وضوء را كه مركب است گذشتى، ديگر اعتناء نكن، كانّ اين ذيل كالتعليل للصدر است. كه در صدر كه گفتيم وضوء را شك كردى و داخل در غير وضوء شدى، اعتناء نكن چونكه شك در مركب در جايى مى‏شود كه مركب را تمام نكرده باشى، والاّ اگر مركب را تمام كردى، بعد شك كردى كه ناقص اتيان كرده‏ام يا تمام، اعتناء نمى‏كنى، اين هم ذيل.

 علاوه بر اين در ذيل احتمال ديگرى هست، و آن احتمال ديگر اين است كه انمّا الشك اذا كنت فى شى‏ء من الوضوء و لم تجز الوضوء كه وضوء را نگذشته باشى، اين همان مفهوم آن قيد است. اذا شكکت فى شى‏ء من الوضوء و دخلت فى غيره، دخول در غير كردى، يعنى وضوء را گذشتى، وضوء را گذشتى اعتناء نكن، انمّا الشك، شك در شيئى از وضوء اذا كنت فى شى‏ء وقتى كه شك بكنى در شيئى از وضوء كه لم تجزه، وضوء را نگذشته باشى، اصلا اين قاعده عامه هم نيست. اين كه شك در مركب آن وقت اعتناء مى‏شود كه مركب را نگذشته باشى، هر مركبى از مركبات، نه اصلا عموم ندارد، اين انّما شك در وضوء را مى‏گويد، مى‏گويد انما يعتنى بالشك فی الوضوء آن وقتى كه تو در حالى باشى كه وضوء را تمام نكرده‏اى، وضوء را وقتى كه تمام نكرده‏اى، چونكه اسناد حقيقى است. خود وضوء را نگذشته باشى، اسناد، اسناد حقيقى مى‏شود، به خلاف قاعده تجاوز، شيخ فرموده است در قاعده تجاوز اسناد تجاوز به شى‏ء مجازی است. چونكه من وقتى كه ركوع مى‏كنم، در ركوع شك مى‏كنم قرائت را خوانده‏ام يا نه؟ اذا جاوزت شى‏ء و دخلت فى غيره، اسناد اينكه من قرائت را گذشته‏ام مجاز است. چونكه قرائت اصلا وجودش معلوم نيست كه من بگذرم، من محل قرائت را گذشته‏ام، موضع القرائة را گذشته‏ام، از موضع القرائه خارج شده‏ام نه از خود قرائت، بدان جهت شيخ فرموده است در اسناد تجاوز به شى‏ء اسناد حقيقى‏اش آنجايى است كه خود شى‏ء موجود بشود و اینكه محلش را بگذرى اين اسناد، اسناد مجارى است. اينكه شيخ فرموده است. نفرموده بود هم همين جور بود، جاوز الشى‏ء يعنى وجود شى‏ء را گذشته است. اين را مى‏دانيد كه عدم را تقييد به عدم مى‏كنند، عدم وجود را تقييد نمى‏كند، مى‏گويند الرجل خير من المرأة، نمى‏گويند وجود الرجل خير من المرأة، عنوان تقييد به وجود نمى‏شود، خودش ظاهر در وجود است ولكن اگر خواستن به عدم رجلى يك حكمى بگويند، بگويند باز ويلا يوما لا رجل فى الدنيا، آنجا مقيد مى‏كنند رجل را به عدم، هر عناوينى كه روى آن حكم گفته‏اند ظاهر عنوان وجود است. اذا جاوز الشى‏ء يعنى وجود الشى‏ء، اذا خرجت من شى‏ء يعنى از وجودش خارج شدی، بدان جهت در ما نحن فيه ظاهر اين اسناد حقيقى اين است و كل ما دار الامر در خطابى ما بين اينكه ما حمل به ظاهر بكنيم يا حمل به مجاز بكنيم، كدام يكى را بايد حمل بكنيم؟ به اسناد حقيقى حمل كنيم.

 از اينجا معلوم شد، آن صحيحه زراره‏اى[6] كه در قاعده تجاوز است رجل شكّ فى الاذان بعد ما اقام، شكّ فى التكبير بعد ما قرأ، رجل شكّ فى القرائة بعد ما ركع، امام فرمود در جوابش كل شى‏ء يا زراره قد خرجت منه و دخلت فى غيره فليس شكك بشى‏ء، آنجا مجبوريم حمل كنيم به قاعده تجاوز كه خروج از محل است. نه خروج از خود شىء، چونكه فرض كرده است شكّ فى القرائة كه اصل قرائت كرده‏ام يا نه؟ اذا خرجت من شى‏ء چونكه آنجا حمل به معناى حقيقى ممكن نيست مى‏گوييم قاعده تجاوز، ولكن در ما نحن فيه مجبور نيستيم، ظاهرش را اخذ مى‏كنيم، انمّا الشكّ اذا كنت فى شى‏ء لم تجزه، [7]شك در شيئى بكنی كه آن شى‏ء را نگذشته باشی، يعنى شك در مركبى بكنى كه مركب را تمان كرده باشى، یعنی شك كنى در وجود شيئى، یعنی وجود وضوء تام شك در او بكنى كه وضوء تام است ولكن وضوء را گذشته‏اى، خود وجود را گذشته‏اى، اين مى‏شود قاعده فراغ بعد تمام الوضوء با صدرش هم منافات ندارد، اين علاوه بر اينكه این حرف را گفتيم، گفتيم كه اصلا محتمل است انمّا الشك اذا كنت فى شى‏ء من الوضوء لم تجز الوضوء، اصلا كبرى کلی نباشد، بلکه مال مفهوم آن قيد در جمله اولى بوده باشد، مورد سوال اين روايت است. اذا شكکت فى شى‏ء من الوضوء، امام ابتداءً مى‏فرمايد اذا شكکت فى شى‏ء من الوضوء و قد دخلت فى غيره انما الشک اذا کنت فی شئ لم تجزه.

 سؤال...؟ در اجزاء قاعده تجاوز در وضوء معتبر نيست. با صحيحه زراره منافات ندارد اين حديث، قاعده فراغ معتبر است در باب الوضوء كه با صحيحه زراره هم تنافى ندارد، قاعده فراغ بعد تمام الوضوء معتبر است صحيحه هم مى‏گفت معتبر است. اما قاعده تجاوزى كه صحيحه مى‏گفت معتبر نيست. در اجزاء الوضوء مثل الصلاة اين موثقه با او تنافى ندارد،

فقط مى‏ماند اين شبهه كه انمّا الشك اذا كنت فى شى‏ء لم تجزه مفهوم دارد، جمله حصريه مفهوم دارد، اگر انما الشك اذا كنت فى شى‏ء لم تجزه كبراى كلى بوده باشد مفهومش عبارت از اين است كه هر شيئى، خود منطوق همين جور است. انمّا الشك اذا كنت، هر شيئى، يعنى هر مركبى را كه نگذشتی در او شك كردى كه آيا ناقص آورده‏ام يا تمام، بايد اعتناء كنى، اينجور مى‏شود ديگر، چونكه كبراى كلى است. هر مركبى را كه تمام نكردى شك در آن مركب كردى كه تمام خوانده‏ام يا ناقص خوانده‏ام، بايد او را اعتناء كنى و تمام اتيان بكنى، خوب اين لازمه‏اش اين است كه در باب صلاة قاعده تجاوز جارى نشود، چرا؟ چونكه صلاة هم يكى از مركبات است. قبل از اينكه من صلاة را تمام بكنم، چونكه در ركوع هستم، شك كردم که قرائت خوانده‏ام يا نه؟ يا در سجود هستم شك كردم ركوع كرده‏ام يا نه، اين روايت مى‏گويد كه بايد اعتناء كنى، انمّا الشك اذا كنت فى شى‏ء لم تجزه مى‏گويد اعتناء كن، در باب حج در سعى هستم، نمى‏دانم طواف كرده‏ام، يا صلاة طواف را اتيان كرده‏ام، آمده‏ام به سعى يا بيخود آمده‏ام، اين انمّا الشك اذا كنت فى لم تجزه مى‏گويد برگرد به طواف، چرا؟ مركب حج را تمام نكرده‏ام، شك كرده‏ام در اینکه اتيان كرده‏ام بعضى‏اش را يا نكرده‏ام، بايد بگردم ديگر، پس اگر بنا بشود ذيل را یعنی انمّا الشك اذا كنت فى شى‏ء لم تجزه او را حمل به مركب بكنيد و به قاعده فراغ حمل بكنيد اين مدلولش اين مى‏شود بر اينكه مادامى كه مركب را تمام نكرده‏اى بايد به شکت اعتناء كنى، آن منافات پيدا مى‏كند با آن روايات.

خوب وقتى كه اين منافات پيدا كرد اينجور جواب فرموده‏اند دیگر العهدة علی المجیب، فرموده‏اند آن موارد را استثناء مى‏كنيم، مى‏گوييم انما الشك فى شى‏ء لم تجزه در آن موارد ديگر كه غير باب الوضوء است اذا جاز الجزء و دخل فى جزء آخر فلا يعتنى الاّ در آنجاهای غير وضوء، الاّ در غير الوضوء كه اذا جاز جزئا و دخل فى غير ذلك الجزء در غير آن جزء داخل شد فلا يعتنى، اين را مى‏دانيد كه اگر اينجور تقیيد بكنيم اين كبرى نمى‏شود بلکه مختص به باب وضوء مى‏شود، در باب وضوء هست كه وضوء را تمام نكرده شك كنى بايد اعتناء كنى، مى‏شود مختص به باب وضوء كما اينكه مختص به باب وضوء است. اگر ساير موارد را، تقييدا خارج بكنيم اين كبرى مختص به باب وضوء مى‏شود،

 سؤال...؟ مركب گرفتيم شى‏ء را، كلام اين است كه مركب گرفته‏ايم، مى‏گويم كه اين بنا شد كه اذا كنت فى شى‏ء يعنى فى مركب، كه آن مركب را نگذشته باشد، اينجور گرفتيم، اين معنا لازمه‏اش اين است كه در ساير موارد شك در جزء كرد، بعد الدخول فى جزء آخر كه مورد قاعده تجاوز است جارى نشود، بايد آنها را خارج بكنيم، وقتى كه خارج كرديم او مختص به باب وضوء مى‏شود، مختص به باب وضوء شد دیگر كبرى و قاعده كليه نمى‏شود،

بدان جهت از اول يك كلمه بگوييد اصلا دليل نداريم كه كبراى كلى است. انما الشك اذا كنت فى شى‏ء لم تجزه يعنى فى شى‏ء من الوضوء، در وضوء گفتيم كه اگر در غير وضوء داخل شده اعتناء نكن، آن وقتى اعتناء مى‏شود كه وضوء را نگذشته باشى، انما الشك فى شى‏ء من الوضوء كه لم تجزه، وضوء را نگذشته باشى، اين عام نيست. اگر اينجور باشد ولو اين حمل جمعا بين هذه الصحيحه‏اى كه مى‏گويد در باب وضوء قاعده تجاوز معتبر نيست و ما بين صحيحه زراره كه مى‏گويد در قاعده تجاوز در باب الصلاة و غير باب الصلاة و جميع العبادات حتى الوضوء معتبر است. جمعا بينهما و بين هذه الموثقه مى‏گوييم كه اين موثقه از آن كبراى كلى كه قاعده تجاوز است خارج است به صحيحه زراره، ودر او قاعده فراغ بعد از فراغ عن الوضوء جارى است. چونكه مدلول این قدر متيقن است. بدان جهت باب الوضوء از قاعده تجاوز خارج مى‏شود به صحيحه زراره و به قاعده فراغ اخذ مى‏شود در باب الوضوء به موثقه عبد الله ابى يعفور و به اين صحيحه زراره چونكه قاعده فراغ را نفى نمى‏كند، حاصلش اين مى‏شود كه مادامى كه انسان در حال الوضوء است شك در وضوء بكند بايد اعتناء بكند وقتى كه وضوء را تمام كرد يا فارغ شد از وضوء، شك بعد الفراغ كرد اعتناء نكند،

 ثم اين فتواى صاحب عروه كه اگر شك در اثناء وضوء كرد بايد اعتناء كند و تدارك بكند، در اين تعليقه‏اى نيست. همين است كه ايشان فرموده است وفاقا للمشهور، صحيحه زراره دلالت مى‏كند،

يبقى الكلام در جايى كه شك بعد الفراغ عن الوضوء بشود، حكم او چيست انشاء الله فردا.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص251.

[2] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ وَ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا كُنْتَ قَاعِداً عَلَى وُضُوئِكَ- فَلَمْ تَدْرِ أَ غَسَلْتَ ذِرَاعَيْكَ أَمْ لَا- فَأَعِدْ عَلَيْهِمَا وَ عَلَى جَمِيعِ مَا شَكَكْتَ فِيهِ- أَنَّكَ لَمْ تَغْسِلْهُ وَ تَمْسَحْهُ مِمَّا سَمَّى اللَّهُ- مَا دُمْتَ فِي حَالِ الْوُضُوءِ- فَإِذَا قُمْتَ عَنِ الْوُضُوءِ وَ فَرَغْتَ مِنْهُ- وَ قَدْ صِرْتَ فِي حَالٍ أُخْرَى فِي الصَّلَاةِ أَوْ فِي غَيْرِهَا- فَشَكَكْتَ فِي بَعْضِ مَا سَمَّى اللَّهُ- مِمَّا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْكَ فِيهِ وُضُوءَهُ- لَا شَيْ‌ءَ عَلَيْكَ فِيهِ- فَإِنْ شَكَكْتَ فِي مَسْحِ رَأْسِكَ فَأَصَبْتَ فِي لِحْيَتِكَ بَلَلًا- فَامْسَحْ بِهَا عَلَيْهِ- وَ عَلَى ظَهْرِ قَدَمَيْكَ فَإِنْ لَمْ تُصِبْ بَلَلًا- فَلَا تَنْقُضِ الْوُضُوءَ بِالشَّكِّ- وَ امْضِ فِي صَلَاتِكَ- وَ إِنْ تَيَقَّنْتَ أَنَّكَ لَمْ تُتِمَّ وُضُوءَكَ فَأَعِدْ عَلَى مَا تَرَكْتَ يَقِيناً- حَتَّى تَأْتِيَ عَلَى الْوُضُوءِ الْحَدِيثَ؛  شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص469.

[3] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص469-470.

[4] وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ‌ ‌عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْوُضُوءِ- وَ قَدْ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ فَلَيْسَ شَكُّكَ بِشَيْ‌ءٍ- إِنَّمَا الشَّكُّ إِذَا كُنْتَ فِي شَيْ‌ءٍ لَمْ تَجُزْهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص469-470.

[5] ر. ک: شیخ مرتضی انصاری، فرائد الاصول، (قم، مجمع فکر الاسلامی، چ9، ت1428ق)، ج3، ص337.

[6] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ شَكَّ فِي الْأَذَانِ- وَ قَدْ دَخَلَ فِي الْإِقَامَةِ قَالَ يَمْضِي- قُلْتُ رَجُلٌ شَكَّ فِي الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ- وَ قَدْ كَبَّرَ قَالَ يَمْضِي- قُلْتُ رَجُلٌ شَكَّ فِي التَّكْبِيرِ وَ قَدْ قَرَأَ قَالَ يَمْضِي- قُلْتُ شَكَّ فِي الْقِرَاءَةِ وَ قَدْ رَكَعَ قَالَ يَمْضِي- قُلْتُ شَكَّ فِي الرُّكُوعِ وَ قَدْ سَجَدَ- قَالَ يَمْضِي عَلَى صَلَاتِهِ- ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَةُ إِذَا خَرَجْتَ مِنْ شَيْ‌ءٍ- ثُمَّ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ فَشَكُّكَ لَيْسَ بِشَيْ‌ءٍ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج8، ص237.

[7] وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ‌ ‌عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْوُضُوءِ- وَ قَدْ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ فَلَيْسَ شَكُّكَ بِشَيْ‌ءٍ- إِنَّمَا الشَّكُّ إِذَا كُنْتَ فِي شَيْ‌ءٍ لَمْ تَجُزْهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص469-470.