درس ششصد و شصت و ششم

شرائط وضوء

مسألة 45: «إذا تيقن ترك جزء أو شرط من أجزاء أو شرائط الوضوء‌فإن لم تفت الموالاة رجع و تدارك و أتى بما بعده و إما إن شك في ذلك فإما أن يكون بعد الفراغ أو في الأثناء فإن كان في الأثناء رجع و أتى به و بما بعده و إن كان الشك قبل مسح الرجل اليسرى في غسل الوجه مثلا أو في جزء منه و إن كان بعد الفراغ في غير الجزء الأخير بنى على الصحة لقاعدة الفراغ و كذا إن كان الشك في الجزء الأخير إن كان بعد الدخول في عمل آخر أو كان بعد ما جلس طويلا أو كان بعد القيام عن محل الوضوء و إن كان قبل ذلک أتى به إن لم تفت الموالاة و إلا استأنف‌«.[1]

حکم شک در وضوء بعد از فراغ از وضوء

صاحب عروه قدس الله سره، بعد از اينكه فارغ شد از بيان حكم الشك فى الوضوء فى اثناء الوضوء شروع مى‏كند حكم الشك فى الوضوء بعد الفراغ عن الوضوء را بيان مى‏كند و ايشان در شك در وضوء بعد الفراغ من الوضوء دو صورت را در عروه ذكر مى‏فرمايد، مى‏فرمايد انسان بعد الفراغ عن الوضوء ربما شك مى‏كند در غير جزء الاخير من الوضوء، مى‏داند جزء اخير كه مسح رجل يسرى است. جزء اخير را اتيان كرده است. شکش در مسح الرأس است يا شکش در غسل يد يسرى است كه شك مى‏كند بعد الفراغ عن الوضوء در غير جزء اخير من الوضوء.

ايشان در عبارت عروه مى‏فرمايد در اين صورت به شکش اعتناء نمى‏كند و بنا مى‏گذارد كه وضوئى را كه گرفته است صحيح و تام است و تفصیل ديگرى هم نمى‏دهد، مى‏فرمايد شك در وضوء بعد الفراغ عن الوضوء اگر در غير جزء اخير من الوضوء بشود محكوم به صحّت است.

صورت ثانيه شك در جزء الاخير است. نمى‏داند بر اينكه آيا پاى چپش را مسح كرده است يا نه مسح نكرده است؟ در شكّ در جزء الاخير تفصیل مى‏دهد، مى‏فرمايد اين مكلف كه شك در جزء الاخير است تارة از آن مكانى كه وضوء مى‏گرفت بلند شده است رفته است. مثلا در حياط وضوء مى‏گرفت آمده است اتاق، در اتاق شك مى‏كند كه رجل يسرى را مسح كرد و جورابش را پوشيد مثل رجل يمنی، يا اصلا رجل يسرى را مسح نكرد، يا اینکه در همان مكان الوضوء است ولكن در مكان الوضوء مشغول نماز شده است. داخل در صلاة شده است. يا نه، نه از آنجا منتقل شده است و نه هم از آنجا بلند شده است ولكن خيلى وقت است نشسته است. ديد آفتاب خوبى است. هوا هم كه سرد بود قبلا گفت عجب آفتابى است بنشينيم بعد از وضوء، جلس جلوسا طويلا، و بعد از جلوس طويل شك كرد آيا رجل يسرى را من مسح كرده‏ام، جورابم را پوشيدم يا اصلا يادم رفت رجل يسرى را مسح نكردم، ايشان مى‏فرمايد اذا جلس فى مكان الوضوء، به جلوس طويلی يا از آنجا بلند بشود به مكان ديگرى برود يا داخل در صلاة و نحو الصلاة بشود، داخل فعل آخر بشود، مشغول غذا خوردن شده است شك كرد، اعتناء به شکش نمى‏كند ولو شك در جزء الاخير است.

و اما اگر در مكان وضوء كه هست از آنجا پا نشده است داخل فعل آخر هم نشده است، جلوس طويل هم نشده است، مى‏بيند جورابش در پاست. شك مى‏كند رجل يسرى را مسح كرده‏ام جورابم را پوشيدهم يا نه، رجل يسرى را اصلا يادم رفت، رجل يمنی را فقط مسح كردم، اينجا مى‏فرمايد وقتى كه جلوس طويل نشد، دخول در فعل آخر نشد، قيام از مكان نشد، در اين صورت كه قعد فى مكان الوضوء در اين صورت اگر در يدش بلّه هست يا در مواضع وضوء بلّه هست مسح مى‏كند رجل يسرى را، اگر بلّه نيست استأنف الوضوء، وضوء را از سر مى‏گيرد تا مسح رجل يسرى را موجود بكند چونكه بلّه ندارد، بايد وضوء را از سر بگيرد، يعنى وضوئش محكوم به بطلان است. اين فرمايشى است كه ايشان در عروه در شك در جزء الاخير بيان‏ فرموده‏اند و ما هم اين فرمايشى كه ايشان فرموده است را منقحا حساب مى‏كنيم، اگر موافق با ايشان درآمديم كه فهو، و الا جدا می شويم.

صور شک در غير جزء اخير

عرض مى‏كنم شك در جزء اخير كه ايشان در يك صورت بيان فرمود و فرمود وضوء محكوم به صحّت است. شك در غير جزء اخير دو صورت دارد:

صورت نخست شک در غير جزء اخير

صورت اولى اين است آن وقتى كه شك مى‏كند در غير جزء اخير كه يد يسرى را من شسته بودم در وضوء يا نشسته بودم، اعضاء وضوء همه‏اش خشك شده است. يعنى موالات به هم خورده است. صورتش هم خشك شده است. اگر بداند يد يسرى را نشسته است. بخواهد بشويد بايد وضوء را از سر بگيرد، چونكه موالات به هم خورده است. اعضاء خشك شده است.

در اين صورت بنا مى‏گذارد كه وضوء تمام است. اين صورت اشكالى ندارد، چرا؟ براى اينكه اين رواياتى كه ما در باب وضوء داشتيم، آن رواياتى كه مى‏گفت انمّا الشك فى شى‏ء من الوضوء اذا لم تجاوزه، يا كل ما مضی من صلاتك و طهورك  فشککت فشكک ليس بشى‏ء،[2] یا كلما خرجت من شى‏ء فشککت فيه فشكک ليس بشى‏ء، تمامى اينها در ما نحن فيه دلالت دارند به اينكه به شك اعتناء نمى‏شود، من از وضوء خارج شده‏ام، جزء اخير اتيان شده است. من از وضوء گذشته‏ام، يعنى جزء اخيرش را اتيان كرده‏ام و از اصل مركب گذشته‏ام، شك مى‏كنم كه آيا اين وضوء را اين مركب را صحيح اتيان كرده‏ام يا نه؟ كل ما مضی من صلاتك و طهورك، طهور گذشته است وضوء گذشته است. مضی اين وضوء شك مى‏كنم شكك ليس بشى‏ء، تمام رواياتى كه دلالت مى‏كنند بعد الشك از مضی از شى‏ء و خروج از شى‏ء و فراغ عن الشى‏ء اعتناء به شك نمى‏شود، همه آنها دلالت دارند كه اعتناء نمى‏شود،

مى‏ماند صحيحه زراره، [3]در صحيحه زراره اين بود وقتى كه در مكان وضوء نشسته‏اى و شك كردى فى بعض ما سمّی الله، اگر من در همان مكان نشسته‏ام ولكن جزء اخير را هم اتيان كرده‏ام كه موالات هم به هم خورده است. در ما نحن فيه شك مى‏كنم بر اينكه آيا من آن يد يسرى را شسته‏ام يا نشسته‏ام ، صحيحه زراره هم كه دلالت مى‏كرد وقتى كه قاعد على مكان الوضوء هستى شك كردى به شكت اعتناء كن، مفروض در صحيحه زراره اين است در صدرش كه اذا كنت قاعدا، كه بلل موجود است حین الشك، موالات به هم نخورده است. چونكه در صحيحه زراره امام عليه السلام اينجور فرمود، فرمود اذا كنت قاعدا على وضوئك فلم تدر اغسلت ذراعيك، ام لا فاعد عليهما، اعاده بكن بر ذراعين وضوء را، اين معنايش اين است كه موالات موجود است. صورت كه شسته شده است هنوز تَر است. شك در آن صورت است. اين خصوصيات است كه در روايات بايد فقيه ملتفت بشود، اذا كنت قاعدا على وضوئك فلم تدر اغسلت ذراعيك ام لا فاعد عليهما، اعاده بكن بر ذراعين، يعنى مفروض اين است كه موالات هست، و على ما جميع ما شککت فيه، یعنی مختص به ذراعين نيست. هر عضوى كه شك دارى شسته‏اى يا نه به آن عضو برگرد، يعنى موالات به هم نخورده است. على ما جميع شککت فیه انك لم تغسلهُ او لم تمسحه، آنى را كه نمى‏دانى شسته‏اى يا مسح كرده‏اى، به او برگرد، مما سمّی الله ما دمت فى حال الوضوء مادامى كه در حال وضوء هستى، در ما نحن فيه اولا در حال وضوء نيستم، چونكه وضوء را تمام كرده‏ام، ثانيه اين است كه اگر هم كسى بگويد در حال وضوء هستى، اين صحيحه آن حال وضوء را مى‏گويد كه موالات محفوظ بشود حين الشك، يعنى اجزاء سابقى خشك نشده باشد و بما انّه در اين صورت اولاى مفروضه ما جزء اخير آمده است و شك در حالى است كه تمام اعضاء خشك شده است موالات به هم خورده است كه اصلا در ما نحن فيه تَرى و رطوبتى نيست بدان جهت در ما نحن فيه صحيحه زراره خلاف آن عموماتى كه كل ما مضی من صلاتك و طهورك كلما خرجت من شى‏ء و شککت فيه، انّما الشك فى شى‏ء من الوضوء اذا لم تجزه، تمامى آنها شامل است صورت اولى را، بدون اينكه صحيحه زراره منافاتى با آنها داشته باشد، اين صورت اولى.

صورت دوم شک در جزء غير اخير

الصورة الثانيه، صورت ثانيه اين است كه شك در غير جزء اخير است. يعنى يمنی را شسته‏ام يا نه، ولكن موالات به هم نخورده است. معنايش اين است كه اعضاء هنوز تَر است. از وضوء من فارغ شده‏ام، يعنى جزء اخير را آورده‏ام شك مى‏كنم كه آيا در اين وضوء، مسح رأس را كرده‏ام يا نه؟ يا يد يمنی را شسته‏ام يا نه؟ مشهور اينجور مى‏گويند که در اين صورت هم اعتناء، و شك نمى‏شود ولو موالات بهم نخورده است. اعضاء خشك نشده است ولكن چونكه جزء اخير آمده است. بعد از آمدن جزء الاخير اگر شك بكند به شکش اعتناء نمى‏كند ولو فرض بفرماييد دستهايش تَر باشد، صورتش تَر باشد، موالات به هم نخورده باشد، چرا؟ به همان اذا خرجت من شى‏ء از وضوء، خارج شدم چونكه جزء اخير آمده است. كل ما شککت فيه مما سمّی الله، وقتى كه جزء اخير را آوردم مضىّ پيدا كرده ام، اگر شك بكنم شكك ليس بشى‏ء، شكت چيزى نيست. بدان جهت در ما نحن فيه عمومات و مطلقات حكومت دارند،

اشکال

بدان جهت در ما نحن فيه آن حرفى كه مى‏شود زد اين است كه اين صحيحه زراره كه الآن خواندم ذيل او دلالت مى‏كند كه آن وقتى اعتناء نمى‏كنى كه دخول در غير شده باشد، قيام از محل الوضوء شده باشد، براى اينكه در صحيحه زراره اينجور بود: و اذا قمت من الوضوء و فرغت منه بلند شدى از وضوء و فارغ شدى، و قد صرتَ فى حالٍ اخرى در حال ديگر شدى، فى الصلاة او فى غيرها، آن حال اخرى يعنى به صلاة داخل شدى یا به غير صلاة داخل شدى فشککت فى بعض ما سمّی الله مما اوجب الله عليك وضوئه لا شى‏ء عليك فيه، اعتناء به شكت نكن، وقتى كه از مكان وضوء بلند شدى و در فعل ديگرى داخل شدى آن وقت شك كردى اعتناء نكن، اين صحيحه مى‏گويد بلا فرق كه در جزء اخير شك كنى يا در جزء وسطى شك كنى، مطلق است. بدان جهت گفته‏اند اين صحيحه زراره اطلاقش که اذا فرغت من الوضوء و قمت منه و صرت فى حال اخرى فشککت فيه، در آن وقت اعتناء نكن، اين قيودات در صحيحه زراره منافات دارد با جريان قاعده فراغ در اين صورتى كه فرض كرديم موالات به هم نخورده است و بلل در اعضاء موجود است. در اين صورت مقتضاى صحيحه زراره اين است كه مجرد الفراغ كافى نيست. اين اشكالی است که در ما نحن فيه بر مسلك مشهور شده است كه ولو جماعتى گفته‏اند كه نه دخول در غير بايد بشود من صلاة او غيرها ولكن مشهور مثل صاحب عروه، ملتزم شده‏اند در غير جزء الاخير مجرد الفراغ كافى است. دخول در غير، قيام من محل الوضوء، او عدم القيام اينها دخلى ندارد، در غير جزء الاخير اگر شك شد، صحيحه زراره هم شك در جزء اخير را مى‏گيرد هم شك در غير جزء اخير را و مى‏گويد بايد داخل در غير بشويد، اين اشكال است.

دو پاسخ داده شده به اين اشکال

از اين اشكال دو جواب فرموده‏اند:

پاسخ نخست: صحت تقييد منوط به غالبی نبودن قيد است

يك جواب اين است كه فاذا قمت عن الوضوء و فرغت منه و قد صرت فى حالت اخرى او غيرها، گفته‏اند و قد صرت فى حالة اخرى قيد غالبى است. چونكه انسان وقتى كه وضوش را تمام كرد، بلند مى‏شود مشغول كار ديگر مى‏شود، نه اينكه از آنجا بلند شدن و مشغول كار ديگر شدن موضوعيت دارد، نه! مجرد اين است كه انسان شك بكند و فارغ از عمل بشود و شك بعد الفراغ بكند، يعنى به عبارت واضحه كما اينكه كرات و مرات گفته‏ايم آن وقتى خطاب مقيّد مطلق يا عموم را تخصيص و مطلق را تقييد مى‏كند كه قيد، قيد غالبى نباشد و در آن رواياتى كه عرض كرديم كه اذا فرغت من الوضوء و شککت فى، تمامى اين مطلقات به مجرد الفراغ كه جزء اخير را اتيان كرد صدق مى‏كند، اينها مقيّد مى‏خواهند، مقيّدش اين صحيحه زراره است. غير از اين مقيّد نداريم، و بما انّ القيد در ما نحن فيه، قيد غالبى است. چونكه غالبا انسان وقتى كه جزء اخير را اتيان كرد و فارغ شد بلند مى‏شود و مشغول كار ديگر مى‏شود، چونكه بيكار نمى‏نشيند انسان، ولو مى‏رود نهار بخورد، مى‏رود دراز بكشد، يك كار ديگرى مى‏كند و قد صرت فى حالة اخرى من صلاة او غيرها، اين قيد غالبى است و قيد غالبى اطلاق و مطلق را تقیید نمی کند وقتى كه در خطابى آمد حرّمت علكيم ربائبكم اللاتى فى حجوركم اين نمى‏تواند تقييد كند مطلقاتى كه می گوید الربيبة حرام، او را نمى‏تواند، چونكه ربائبكم اللاتى فى حجوركم قيد غالبى است. چونكه انسان زنى را بگيرد، عقد كند كه زن از شوهر سابق بچه دارد بچه هم دختر است. او را رها نمى‏كند، مى‏آورد خانه شوهرش، بدان جهت در ما نحن فيه اين قيد بما اينكه قيد غالبى است در خارج اينجور مى‏شود آن مطلق را كه الربية حرام او را تقييد نمى‏كند،

ما نحن فيه از صغریات اين كبرى است كما اينكه اصرار كرده‏اند بر اين معنا جماعت كثيره‏اى، حتى به نحوى است كه مقدس اردبيلى [4]كه خدشه مى‏كند در تمام مثل اين امور اينجا توقف كرده است در اين خدشه كه اين قيد، قيد غالبى است در صحيحه زراره و آن مطلقات و عموماتى كه در ما نحن فيه هست آنها را تقييد نمى‏كند،

 سؤال...؟ شك ما در ما نحن فيه در غير جزء الاخير است و بما انّه شك در ما نحن فيه شك در غیر جزء اخير است قيود نسبت به اين فرض در ما نحن فيه قيد غالبى مى‏شود، چونكه انسان وقتى كه تمام كرد و فارق شد مشغول كار ديگر مى‏شود، اين يك حرف است.

خدشه بر پاسخ نخست

 اين جواب خدشه دارد، خدشه‏اش اين است كه نه ما احتمال مى‏دهيم در اعتناء به شك در وضوء خصوصيتى است كه شارع دخول در عمل الغير را اعتبار كرده است. كما اينكه در جزء اخير اگر شك كنيم اين قيود، قيود غالبى نمى‏شود كه خود صاحب عروه هم اين قيود را حفظ كرده است. چه جور در شك در جزء غیر الاخير اين قيود، قيود غالبى نمى‏شود تحفظ به آنها مى‏شود، در اينجا هم در صورتى كه شك در غير جزء اخير بشود صحيحه دلالت مى‏كند كه معتبر است.

پاسخ دوم: مقيد بودن معتبره بکير برای صحيحه زراره

بدان جهت در ما نحن فيه وجه ديگرى فرموده‏اند كه آن وجه ديگر موجب مى‏شود كه در جايى كه شك در غير جزء الاخير بشود اين صحيحه زراره را قيد بزنيم، كه قيام از وضوء بشود و انسان مشغول فعل آخر بشود اين در صورتى است كه شك در غير جزء اخير نباشد، شك در جزء اخير باشد، در شك در غير جزء الاخير نه اين قيود معتبر نيست. آن قيد كدام است و از كدام روايت آن قيد را مى‏فهميم؟ او مقتضاى تعليلى است كه در آن معتبره بکیر بن اعين وارد است. كه روايت هفتمى است در باب چهل و دو از ابواب الوضوء.[5]

معتبره بکير بن اعين

 سند اين است:

و باسناد الشيخ عن الحسين بن سعيد، سند شيخ به كتاب حسين بن سعيد صحيح است[6]، آن هم عن فضالة بن ايوب نقل مى‏كند كه از اجلاء است. آن هم از ابان بن عثمان نقل مى‏كند كه ثقه است. چونكه در مذهبش يك خرده خدشه دارد به آن اعتبار مى‏شود موثقه تعبير كرد، عن بكير بن اعين، بكير بن اعين اقلش اين است كه از معاريفى است كه مدح کرده امام عليه السلام درباره او فرموده كه اهل الجنة است و داخل جنت مى‏شود لذا ممدوح است. معتبره مى‏شود، «قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يَشُكُّ بَعْدَ مَا يَتَوَضَّأُ»مردى بعد از اينكه وضوء را گرفت شك مى‏كند، يعنى وضوء را تمام كرد، «قَالَ هُوَ حِينَ يَتَوَضَّأُ أَذْكَرُ مِنْهُ حِينَ يَشُكُّ»، اعتناء نكند براى اينكه آن وقتى كه وضوء مى‏گرفت ذُكرش به وضوء بيشتر بود از زمان شك، اين را مى‏دانيد انسان هر قدر نزديك به فعل بشود ذُكرش به فعل بيشتر است. انسان مثلا ممكن است بداند كه ديشب چه شام خورده است. اما دو شب قبل يادش رفته باشد، چونكه دور مى‏شود، انسان يك كارهايى،يك اعمالى يك قضايايى را ديده است در مرور زمان، الآن همه را از ياد برده است. چونكه هر قدر انسان دور مى‏شود از عمل و از شى‏ء خصوصيت او از يادش مى‏رود، امام عليه السلام كانّ مى‏فرمايد اعتناء به شکش نكند، چونكه موقع وضوء گرفتن اذكر بود، خوب معلوم مى‏شود بر اينكه به صلاة داخل شدن یا از مكان بلند شدن مدخليتى ندارد وقتى كه پاى چپش را مسح كرد، بعد از او شك كرد، حين يتوضأ يعنى آن وقتى كه هنوز وضوء مى‏گرفت پاى چپ را مسح نكرده بود اذكر بود آن وقت، مقتضاى تعليل و ظهور تعليل اين است كه دخول در غير معتبر نيست. چرا؟ براى اين كه حين ما يتوضأ اذكر، آن وقتى كه وضوء را فارغ نشده بود ذُكرش بيشتر بود، بدان جهت به صلاة داخل شدن يا به فعل آخر داخل شدن مدخليت ندارد، بلكه آن وقتى كه اين فعلها را نياورده است قبل از اينها اذكريتش خيلى مى‏شود، چونكه نزديك به فعل است. مقتضاى تعليل اين است بعد الفراغ عن الوضوء اگر شك كرد اعتناء به او نمى‏شود، اين را مقيد آورده‏اند،

ملاحظه بر پاسخ دوم

اين مقيد هم به نظر قاصر ما اشكال دارد، چرا؟ اولا: اينكه اين روايت مضمره است. اين روايت مسند امام عليه السلام نيست. راجعنا تهذيب را و رأينا ان الروايه كما نقل صاحب الوسايل در خود تهذيب هم مضمره است.[7] اينجور است عن ابان بن عثمان، عن بكير بن اعين، قال قلت له، شايد از غير امام پرسيده است. چونكه بكير بن اعين مثل زرارة بن اعين و محمد بن مسلم نيست كه محتمل نيست که از غیر الامام سوال کند، اصلا خود ثقه بودن و توثيق داشتن بكير بن اعين محل كلام است ولو گفتيم معاريف است. ممدوح است ولكن اينجورى نيست كه اگر قلت له امام عليه السلام يقينا بوده باشد، شايد كس ديگر است. اين اولا.

 ثانيا: اگر اين روايت صحيحه هم بود واینجور هم بود که عن بكير بن اعين و زرارة بن اعين عن ابى جعفر و عن ابى عبد الله عليهم السلام، باز اين روايت دليل نمى‏شد، چرا؟ براى اينكه اين روايت حين يتوضأ اذكر، اين را ما اگر به تعلیل حمل كنيم كه به تعليل حمل كرده‏اند و بدان جهت تعدى كرده‏اند به غير الوضوء هم، گفته‏اند در باب صلاة هم در باب الحج هم همين جور اين تعليل جارى است. حين يصلى اذكر منه حين يشك، حين يحج اذكر منه حين يشک، اگر اين را حمل به تعليل بكنيم، لازمه‏اش اين است كه قاعده فراغ در اثناء وضوء هم جارى بشود، چه جور؟ انسان دست چپش را مى‏شويد، شك مى‏كند من اين دست راستم را كه شستم و فارغ شدم از دست راست والآن دست  چپ را مى‏شويم، دست راست را از مرفق شستم كه ترتيب حاصل شد، يا اينكه نه، از دون مرفق شستم كه از اعلى فالاعلى که شرط بود حاصل نشد، خوب دليل مى‏گويد حين يتوضأ اذكر منه حين یشك، يعنى حين يغسل يده اليمنی اذكر من حينما يشك كه يد يسرى را مى‏شويد، اين تعليل آنجا هم جارى است. اگر بنا شد اين ظهور تعليل را حفظ كنيم، و بگوييم اين تعليل است اين مقتضايش این است که قاعده فراغ در اثناء وضوء هم جارى بشود،

 سؤال...؟ اصول را مراجعه كنيد، آن قاعده فراغ در تمام عمل است. شما الآن سوره مى‏خوانيد، شك مى‏كنيد كه سوره حمد را كه من خواندم غلط خواندم، آيه بعدى را اول و آيه قبلی را بعد از او خواندم، ترتيبش به هم خورد يا نه؟ چه مى‏كنيد؟ قاعده فراغ جارى است. شك در وجود نيست. شك در صحت است. شك در صحت بعد از فراغ عن العمل مى‏شود، قاعده فراغ، نه اينكه عمل بايد مركب بشود، بعد از اينكه شما صورتتان را شستيد، تمام كرديد، داخل شديد به غسل يد يمنی، شك مى‏كنيد صورت را از اعلی شستيد الى الذقن يا عكس شد، بنا مى‏گذاريد به صحت، اگر اين تعليل بوده باشد كه حينما يتوضأ اذكر منه حين يشك، مقتضايش اين است كه قاعده فراغ در اجزاء وضوء هم جارى بشود،

نگوييد بله! مقتضاى تعليل اين است ولكن صحيحه زراره مقيد است.

اين را نفرماييد، براى اينكه در ما نحن فيه صحيحه زراره نمى‏تواند اين تعليل را تقييد كند، چرا؟ عامى كه مى‏گويند قابل تخصيص نيست اين است كه ملاك حكم در تمام افراد يكسان بشود، آن عام قابل تخصيص نيست. چونكه ملاك و علت الحكم يكسان است. اگر در ما نحن فيه علت حكم به عدم الاعتناء اذكريت انسان بوده باشد حين العمل اين قابل تخصيص نيست. چون آنجا هم اذكريت است. اين تعليل قابل تخصيص نيست اگر قابل تعليل باشد، پس بما اينكه صحيحه زراره دلالت مى‏كند که شك در اثناء الوضوء اعتناء به او مى‏شود و اثرى ندارد وضوئى كه گرفته شده است بايد برگردد و تدارك كند، معلوم مى‏شود كه حين يتوضأ اذكر منه حين يشك حكمت است. علت نيست. حكمت اينكه شارع قاعده فراغ را اعتبار به او داده است اذكريت انسان است که نوعا اذكر مى‏شود حين العمل، نه اينكه اين علة الحكم است وقتى كه حكمت شد، ديگر صحيحه زراره مى‏گويد دخول در غیر مى‏خواهد، صحيحه زراره مى‏گويد وقتى كه شك در بعد الفراغ من الوضوء كردى و داخل در صلاة و نحوها شدى آن وقت به شكت اعتناء نكن، مقتضاى تقييد اين است اگر شک قبل الدخول فى الصلاة و نحوها بشود بايد اعتناء بشود،

 بدان جهت على ما ذكرنا چونكه اين روايت من حيث السند ضعيف است و من حيث الدلاله هم ضعيف است. على ما ذكرنا، بعد الفراغ عن الوضوء انسان شك بكند در غير جزء الاخير، اگر به صلاة و فعل آخر داخل شده یا قيام از محل وضوء پيدا كرده است به شکش اعتناء نمى‏كند و اگر نه به صلاة داخل نشده است يا آن محل را رد نكرده است شك بكند، نه! موالات بهم نخورده باشد بايد اعتناء بكند، مقتضاى صحيحه زراره اين است.

و اين اشتغال به صلاة و فعل آخر و قيام از محل وضوء اين در صورتى است كه شك در غسل باشد، در شك در غسل اعتناء نمى‏كند و اما اگر شك در مسح باشد، كما اينكه آن روز عرض كردم، شك در مسح بوده باشد كه موالات به هم نخورده است ولو صلاة داخل شده است. آنجا لازمه‏اش اين است كه مسح كند رأسش را، شك در غير جزء اخير است. در خود صحیحه زراره هم هست، در صحيحه زراره ذكر شده است. فاذا قمت من الوضوء و فرغت منه و قد صرت فى حال اخری فی صلاة او غيرها فشککت فى بعض ما سمّی الله مما اوجب الله عليك وَضوئه فيه[8] يعنى شستنش در وضوء را واجب كرده است. فلا شى‏ء عليك فيه، و ان شککت اين مال غسل است. فان شککت فى مسح راسک واصبت فی لحیتک بلّة فامسح بها علیه وعلی ظهر قدمیک، وقتى كه به صلاة داخل شدى، شك كردى مسح كرده‏اند يا نه، بايد به شكت اعتناء بكنى، مقتضاى صحيحه تفصیل ما بين الشك در غسل و مسح است بعد الدخول فی فعل الغیر كما ذكرنا.

 اينجا يك نكته‏اى بگويم، که به تفصیلش اشاره مى‏كنم، اينکه اعتبار كرده‏اند در قاعده فراغ در جريانش كه انسان صورت عمل محفوظ نباشد، اگر صورت عمل محفوظ بوده باشد جارى نمى‏شود، بداند غافل بود حين العمل جارى نمى‏شود سندش اين خبر بكير بن اعين بود كه از بين رفت و تفصيلش انشاء الله فردا.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص251-252.

[2] وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ‌ ‌عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْوُضُوءِ- وَ قَدْ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ فَلَيْسَ شَكُّكَ بِشَيْ‌ءٍ- إِنَّمَا الشَّكُّ إِذَا كُنْتَ فِي شَيْ‌ءٍ لَمْ تَجُزْهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص469-470.

[3] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ وَ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا كُنْتَ قَاعِداً عَلَى وُضُوئِكَ- فَلَمْ تَدْرِ أَ غَسَلْتَ ذِرَاعَيْكَ أَمْ لَا- فَأَعِدْ عَلَيْهِمَا وَ عَلَى جَمِيعِ مَا شَكَكْتَ فِيهِ- أَنَّكَ لَمْ تَغْسِلْهُ وَ تَمْسَحْهُ مِمَّا سَمَّى اللَّهُ- مَا دُمْتَ فِي حَالِ الْوُضُوءِ- فَإِذَا قُمْتَ عَنِ الْوُضُوءِ وَ فَرَغْتَ مِنْهُ- وَ قَدْ صِرْتَ فِي حَالٍ أُخْرَى فِي الصَّلَاةِ أَوْ فِي غَيْرِهَا- فَشَكَكْتَ فِي بَعْضِ مَا سَمَّى اللَّهُ- مِمَّا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْكَ فِيهِ وُضُوءَهُ- لَا شَيْ‌ءَ عَلَيْكَ فِيهِ- فَإِنْ شَكَكْتَ فِي مَسْحِ رَأْسِكَ فَأَصَبْتَ فِي لِحْيَتِكَ بَلَلًا- فَامْسَحْ بِهَا عَلَيْهِ- وَ عَلَى ظَهْرِ قَدَمَيْكَ فَإِنْ لَمْ تُصِبْ بَلَلًا- فَلَا تَنْقُضِ الْوُضُوءَ بِالشَّكِّ- وَ امْضِ فِي صَلَاتِكَ- وَ إِنْ تَيَقَّنْتَ أَنَّكَ لَمْ تُتِمَّ وُضُوءَكَ فَأَعِدْ عَلَى مَا تَرَكْتَ يَقِيناً- حَتَّى تَأْتِيَ عَلَى الْوُضُوءِ الْحَدِيثَ؛  شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص469.

[4] ر. ک: احمد بن محمد مهدى‌ نراقى، مستند الشيعة فی احکام الشريعة، (مؤسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1415ق)، ج2، ص234.

[5] وَ [محمد بن الحسن] بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يَشُكُّ بَعْدَ مَا يَتَوَضَّأُ- قَالَ هُوَ حِينَ يَتَوَضَّأُ أَذْكَرُ مِنْهُ حِينَ يَشُكُّ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص471

[6] الحسين بن سعيد بن حماد‌بن سعيد بن مهران الأهوازي من موالي علي بن الحسين عليه السلام ثقة روى عن الرضا و أبي جعفر الثاني و أبي الحسن الثالث عليهم السلام و أصله كوفي و انتقل مع أخيه الحسن (رض) إلى الأهواز، ثم تحول إلى قم فنزل على الحسن بن أبان و توفي بقم، و له ثلاثون كتابا، و هي كتاب الوضوء، و كتاب الصلاة، كتاب الزكاة، كتاب الصوم، كتاب الحج، كتاب النكاح و الطلاق، كتاب الوصايا، كتاب الفرائض، كتاب التجارات كتاب الإجارات، كتاب الشهادات، كتاب الأيمان و النذور و الكفارات، كتاب الحدود و الديات، كتاب البشارات، كتاب الزهد، كتاب الأشربة، كتاب المكاسب، كتاب التقية، كتاب الخمس، كتاب المروة و التجمل كتاب الصيد و الذبائح، كتاب المناقب، كتاب المثالب، كتاب التفسير، كتاب المؤمن، كتاب الملاحم، كتاب المزار، كتاب الدعاء، كتاب الرد على الغالية، كتاب العتق و التدبير، أخبرنا بكتبه و رواياته ابن أبي جيد، القمي عن محمد بن الحسن عن الحسين بن الحسن بن أبان عن الحسين بن سعيد بن حماد بن سعيد بن مهران، قال ابن الوليد و أخرجها إلينا الحسين بن الحسن بن أبان بخط الحسين بن سعيد و ذكر أنه كان ضيف أبيه، و أخبرنا بها عدة من أصحابنا عن محمد بن علي بن‌ الحسين عن أبيه، و محمد بن الحسن و محمد بن موسى بن المتوكل عن سعد بن عبد الله، و الحموي [الحميري عن أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسين بن سعيد؛ محمد بن الحسن طوسی، الفهرست، (نجف اشرف، مکتبة الرضوية، چ1، ت......)، ص58-59، ش220.

[7] محمد بن الحسن طوسی، تهذيب الاحکام، ( تهران، دار الکتب الاسلامية، چ4، ت 1407ق)، ج1 ص101.

[8] فَإِذَا قُمْتَ عَنِ الْوُضُوءِ وَ فَرَغْتَ مِنْهُ- وَ قَدْ صِرْتَ فِي حَالٍ أُخْرَى فِي الصَّلَاةِ أَوْ فِي غَيْرِهَا- فَشَكَكْتَ فِي بَعْضِ مَا سَمَّى اللَّهُ- مِمَّا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْكَ فِيهِ وُضُوءَهُ- لَا شَيْ‌ءَ عَلَيْكَ فِيهِ- فَإِنْ شَكَكْتَ فِي مَسْحِ رَأْسِكَ فَأَصَبْتَ فِي لِحْيَتِكَ بَلَلًا- فَامْسَحْ بِهَا عَلَيْهِ- وَ عَلَى ظَهْرِ قَدَمَيْكَ فَإِنْ لَمْ تُصِبْ بَلَلًا- فَلَا تَنْقُضِ الْوُضُوءَ بِالشَّكِّ- وَ امْضِ فِي صَلَاتِكَ- وَ إِنْ تَيَقَّنْتَ أَنَّكَ لَمْ تُتِمَّ وُضُوءَكَ فَأَعِدْ عَلَى مَا تَرَكْتَ يَقِيناً- حَتَّى تَأْتِيَ عَلَى الْوُضُوءِ الْحَدِيثَ؛  شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص469.