مسألة 2« إذا كانت الجبيرة مستوعبة لعضو واحد من الأعضاء فالظاهر جريان الأحكام المذكورة و إن كانت مستوعبة لتمام الأعضاء فالإجراء مشكل فلا يترك الاحتياط بالجمع بين الجبيرة و التيمم»[1]
تا حال كلام ما در جبيرهاى بود كه در بعض عضو واحد از اعضاء الوضوء بود و در آنجا هم گفتيم وظيفه اين است که آن مواضعى كه خالى از جبيره است آنها را بشوید و آن موضع الجبيرة را مسح كند و امّا اگر فرض كرديم عضوى از اعضاء الوضوء بتمامه جبيره دارد، یعنی جبيره مستوعب است بر عضو واحد، صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف مىفرمايد اگر جبيره مستوعب بشود تمام عضو واحد را، فالظّاهر جريان الاحكام المذكوره، يعنى آن جزء واحد را كه بتمامه جبيره دارد، مسح مىكند و ساير الاعضاء را مىشوید.
بعد متعرّض مىشود كه اگر فرض كرديم تمام اعضاء الوضوء جبيره به اينها مستوعب است نه به عضو واحد، مىفرمايد در اين صورت اجراء احكام مذكوره بر اين جبيره مشكل است و احوط اين است كه ضم كند تيمم را، يعنى احتياط وجوبى اين است كه وضوء بگيرد بالمسح على الجبائر و به او تيمم را منضم كند.
عرض مىكنم بر اين كه امّا كلام در موردى كه عضو واحد جبيره مستوعبه دارد كه فرض اول است و فتوا داد در آنجا كه بايد حكم وضوء جبيرهاى اجرا بشود، در رواياتى كه ما داريم كه اين روايات در قرح و جرح و کسر وارد است. در روايات قرح كه در آنها فرض جبيره ذكر شده است يك روايتى بوده باشد که ظهور داشته باشد كه تمام العضو الواحد جبيره دارند اينجور روايتى را ما نداريم، آن رواياتى كه در قرح مجبور وارد شده است آن روايات ظهورشان اين است كه بعض عضو واحد جبيره دارد، بدان جهت از آن روايات بخواهد كسى به اطلاق استفاده كند كه اين روايات مطلق است. اين استظهار اشتباه است. عمده اين روايات صحيحه حلبى بود، در صحيحه حلبى[2] كه روايت دومى بود اينجور وارد بود:
«عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ تَكُونُ بِهِ الْقَرْحَةُ فِي ذِرَاعِهِ» قرحه در ذراعش مىشود، مىدانيد ذراع و ساعد كه در بعضى روايات هم ساعد ذكر شده است ساعد همان ذراع است كه از مرفق تا مچ دست ساعد و ذراع گفته مىشود، اين بعض است. «أَوْ نَحْوِ ذَلِكَ مِنْ مَوْضِعِ الْوُضُوءِ» نحو الذراع از مواضع وضوء قرحه دارد «َفيَعْصِبُهَا بِالْخِرْقَةِ وَ يَتَوَضَّأُ- وَ يَمْسَحُ عَلَيْهَا إِذَا تَوَضَّأَ- فَقَالَ إِنْ كَانَ يُؤْذِيهِ الْمَاءُ فَلْيَمْسَحْ عَلَى الْخِرْقَةِ» معنايش اين است كه اگر آن «وَ إِنْ كَانَ لَا يُؤْذِيهِ الْمَاءُ »که در قضيه شرطيه هم هست «فَلْيَنْزِعِ الْخِرْقَةَ ثُمَّ لْيَغْسِلْهَا»فرض در بعض شده است ولكن مىتواند شخصی دعوا و ادعا كند كه متفاهم عرفى از اين صحيحه اين است كه اگر در ذراع قرحهاى بود كه تمام الذراع را مىگرفت، بلااشكال اين روايت مىگيرد او را، كذلك مىگيرد اين روايت آن جايى كه تمام الذراع و دست را قرحه بگيرد، قرحهاى كه جبيره شده است. قهراً جبيره مستوعبه مىشود، كسى بگويد در روايت اوّلى متفاهم عرفى خصوص اوّلى است. دومى متفاهم عرفى نيست. بله مدلول لفظى نيست ولكن عرف فرق نمىگذارد وقتى كه به او گفتند در ذراع قرح است او را مسح كن، آب اگر اذيّت مىكند يا نزع الخرقة ممكن نيست به قرح ضرر مىرساند، متفاهم عرفى اين است كه دستم با آن ذراع اينجور باشد حكم اين است. بدان جهت عضو واحد اگر جبيره مستوعبه بوده باشد و جبيرهاش جبيره قرحى بوده باشد، اين صحيحه دلالت مىكند به اين معنا.
و امّا در جايى كه قرحى نيست. انسان دستش از چند جا شكسته است. تمام ذراع و يد را از مرفق تا سر انگشتان چون كه از چند جا شكسته است بستهاند و جبيره دارد و جبيره مستوعب است. اين روايت در قرح است. اگر كسى هم ادّعا كرد قرح با کسر فرقى ندارد بعد از اين كه روايات وارد شد در کسر مجبور هم وظيفه تيمم است. باز اين دعوا بعيد نيست و اگر كسى اين دعوا را قبول نكند، قبول نكند ضررى نمىرساند، معتبره کلیب اسدى كه ديروز هم خوانديم و گفتيم من حيث السّند معتبر است چون کلیب صيداوى از معاريف است و قدحى براى او وارد نشده است كه روايت 8 [3]است:
و باسناد الشّيخ از كتاب حسين بن سعيد عن فضالة بن ايّوب قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ- إِذَا كَانَ كَسِيراً كَيْفَ يَصْنَعُ بِالصَّلَاةِ- ؟ در صلاة چه كار مىكنند؟ «قَالَ إِنْ كَانَ يَتَخَوَّفُ عَلَى نَفْسِهِ- فَلْيَمْسَحْ عَلَى جَبَائِرِهِ وَ لْيُصَلِّ»اين جبيرهاى كه در دست فرض كردم از چند جا شكسته است تمام دست را جبيره كردهاند حتّى انگشتان را چون كه آنها هم شكستگى در او هست، فليمسح على جبائره او را مىگيرد.
و امّا اين كه بعضىها فرمودهاند اين روايات جبيره مستوعبة للعضو الواحد را به مدلول لفظى غير از اين روايت اخيرى كه روايت کلیب است غير از اين روايت ساير روايات نمىگيرد، به مدلول لفظى گفتيم همين جور است. به مدلول لفظى روايات نمىگيرد ولكن گفتيم متفاهم عرفى از صحيحه حلبى است. مىماند روايت کلیب اسدى، فرمودهاند اگر بنا بشود كسى ادّعا كند اين روايت کلیب اسدى مىگيرد آن جايى كه جبيره مستوعبه بوده باشد لتمام العضو الواحد آن جايى كه مستوعب لتمام الاعضاء هست آن را هم مىگيرد وجهى ندارد كسى تفكيك كند و بگويد اگر مستوعبه لتمام الاجزاء هست، نه حكم خصوص جبيره نيست. يا بايد احتياط كرد يا تيمم، كما اين كه فتوا دادند که يا احتياط است و يا تيمم، اگر بنا بوده باشد به اين صحيحه به اطلاقش تمسّك كنيد اطلاق درست است ولكن اين اطلاق يقيناً مراد نيست. چرا؟ چون كه اگر اين اطلاق مراد بوده باشد مستوعبه لجبيره اعضاء را هم مىگيرد و بيّنا فى بحث الاصول و لعلّ فى بحث الفقه مراراً در جايى كه خطاب مطلقى وارد بشود و علم داشته باشيم كه اين اطلاق مراد نيست ولكن مقیدى ندارد، فقط اين قدر مىدانيم كه اين اطلاق مراد نيست. اين جا آن خطاب مجمل مىشود، به قدر متيقّن از اراده اكتفاء مىشود. اگر قدر متيقنّى داشته باشد قدر متيقّن و اگر نداشته باشد مجمل مىشود. اين كه آن مقدارى كه يقين داريم مراد نيست آن مقدار را رفع ید مىكنيم گفتيم درست نيست. این در جائی است که خطاب مقید باشد یعنی مقيد دليل داشته باشد، عنوان مقيد معلوم بشود و بما اينكه در ما نحن فيه خطاب مقيدى نداريم كه مستوعبه لجميع الاعضاء را وضوء جبيرهاى نگيرد، مقيد نداريم، در ما نحن فيه علم خارجى داريم كه يا تييم متعين است يا بايد جمع كند ما بين تيمم و وضوء جبيرهاى، وضوء جبيرهاى تنها نمىتواند مكفى بشود، كما اينكه ايشان هم فرمود مشكل است و باید ضم تیمم بشود.
پس وقتى كه يا صاحب عروه و يا غير صاحب عروه نتوانستيد به اين اطلاق صحيحه عمل بكنيد پس به اين صحيحه نمىشود تمسك كرد، حتى در جايى كه جبيره مستوعبه لعضو واحد باشد، چونكه اطلاقش شامل مىشود ولكن به اين اطلاق نمىشود عمل كرد، اين خطاب مثل مجمل مىشود، هر خطابى كه اطلاقى داشته باشد و علم خارجى باشد كه اين اطلاق مراد نيست و آن علم خارجى معين نداشته باشد كه اين مقدار به اين عنوان معلوم است كه نمىشود عمل كرد، عنوانى هم نداشته باشد صرف علم خارجى است از آن اطلاق رفع ید مىشود، اين كلام ايشان است.
بدان جهت در آن جبيره مستوعب لعضو واحد مورد روايات نيست. تمسك مىشود در آن جبیره مستوعبه لعضو واحد به آن قاعدهاى كه در اول بحث اشاره كرديم، وضوء اختيارى ممكن نشد آن وقت در ما نحن فيه وظيفه تيمم است و من هنا ذكروا ان الاقوی يعنى اظهر در مواردى كه جبيره مستوعب عضو واحد بشود يا لجميع الاعضاء بشود آنجا وظيفه اتیان به تيمم است. احتياجى به اين وضوء جبيرهاى نيست. اينجور فرمودهاند.
ولكن اين فرمايش به نظر قاصر ما تمام نيست. اما در جايى كه جبيره در قرح باشد و آن جبيره مستوعبه باشد. گفتيم متفاهم عرفى اين است و اما تمام اعضاء قرحه دارد بدن از سر تا پا جبيرهاى است آنجا هم متفاهم عرفى اين باشد، نه آنجا متفاهم عرفى نيست. متفاهم عرفى عضو واحد است.
و اينكه فرمودهاند وضوء غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين است درست است وضوء غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين است ولكن وقتى كه شارع مسح جبيره ای على العضو را بدل غسل آن عضو قرار داد، موضع جبيره قرار داد متفاهم عرفى اين است عضو واحد هم اگر جبيره داشته باشد مسح آن جبيره على العضو الواحد بدل غسل آن عضو واحد است وضوء ابتدائى اختيارى غسل الويدين و مسح الرأس و الرجلين است و اما وضوء بدلى نه! مسح دارد كما ذكرنا، بعضى عضو واحد يا كل عضو واحد، بدان جهت در موارد قرح و جرح عضو واحد حكم جبيره را دارد ولو مستوعبه باشد و اما در موارد الكسر اين روايت كليب اسعدى به او تمسك مىكنيم، عضو واحد مكسور بشود.
خوب اشكال اين بود، دو تا حرف داشتند، يكى اين كه اين روايت اگر اين را بگيرد مستوعبه لجمیع الاعضاء را هم مىگيرد، يكى هم اين بود كه وضوء غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين است.
جواب این دومى را داديم كه وضوء غسل وجه و اليدين است ولكن وضوء اختيارى است. شارع وقتى كه بدل قرار داد مسح علی الجبيرة را بدلا عن الغسل، وضوء اضطرارى مىشود الغسل و المسح، مسح علی الجبيرة است و مسح الرأس و الرجلين، اين وضوء توسعه پيدا مىكند، توسعه، توسعه واقعى است در حال جبيره، اين وضوء حقيقتا اين است و خواهيم گفت اگر اين شخص اين وضوء را گرفت تمام احکام وضوء اختيارى بر او بار مىشود،
و اما مطلب اولى كه اگر مستوعبه عضو واحد را بگيرد مستوعبه تمام اعضاء را هم مىگيرد، نه اين درست نيست. چرا؟ چونكه مستوعبه در تمام اجزاء متصور نيست جبيره داشته باشد، اعضاء وضوء عبارت از غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين است يدين ممكن است همهاش جبيره داشته باشد، اما صورت كه همهاش جبيره ندارد، بشكند پيشانى مىشكند، يا اين ذقن مىشكند يا اين طرف و آن طرف، اين كه تمام صورت همهاش جبيره داشته باشد، اين معنا معناى غير محقق است. هم سرش شكسته است. در كسر است اين روايت، در روايت اين است كه عن الرجل اذا كان كسيرا، اين در كسر وارد است. آنى كه در كسير متعارف است تمام اعضاء نمىشكند، تمام اعضاء بشكند اين امرى است که اگر اتفاق بيافتد يك امر نادرى است. بدان جهت اينكه سؤال مىكند عن الكسير معنايش اين است كه بعض اعضائش شكسته است. بعضش نشسكته است. آن بعضش هم كه شكسته است اينجور دارد عن الرجل اذا كان كسيرا كيف يصنع؟ آن بعض هم كه شكسته است كلش شكسته است. يا بعضش شكسته است. اين اطلاق دارد، بدان جهت اين قاعدهاى كه در اصول گفتهايم و در فقه تكرار كردهايم كه اطلاق اذا كان لا يعمل به، اين علم خارجى اطلاق كلام را مجمل مىكند و به او نمىشود تمسك كرد اين را قبول كردهايم، درست است اين حرف، الاّ انّه در ما نحن فيه صغرى ندارد، در ما نحن فيه اين روايت اطلاق ندارد، چونكه در ما نحن فيه كسر فرض شده است. كسر تمام الاعضاء به حيث اينكه همهاش جبيره داشته باشد اين امرى است لا يقع، این واقع نمىشود، هر كسى كه شکسته را ديده است. يك شكستهاى در عمر خودش ديده است. يك شكستهاى كه مثلا شكستن متعارفى در آن زمان بود، شكستنی كه خورده به زمين و امثال ذلك، اين تمام اعضاء شكسته باشد من كه نديدهام كه شايد عمرم بيشتر است نديدهام، شما اگر ديدهايد سلام برسانيد، پس بدان جهت اين روايتى كه هست تمام است كما ذكرنا و من حيث الدلالة هم تمام است.
و اما الفرض ثانى، عرض مىكنم بر اينكه فرض بفرماييد در ما نحن فيه فرض ثانى صاحب عروه اين بود كه تمام اعضاء جبيره دارد، اينجا فرمود احوط جمع ما بين الوضوء و التيمم است. اين فتوا يك خرده در ذهن ما مىزند اين فتوای به احتیاط، چرا؟ براى اينكه مراد از تمام الاعضاء، تمام اعضاء الغسل و المسح است. يعنى اگر به نحو، چيزى كه هست اعضاء غسل و مسح همه آنها مجروح هستند يا فقط تمام اعضاء غسل است. يكى از اينهاست كه بعيد نيست دومى مراد بوده باشد، تمام اعضاء الغسل همهاش جبيره دارد، آیا مراد اين است که همهاش جبيره مستوعبه دارد، هم فرض كنيد صورتش جبيره مستوعبه دارد هم دست راستش جبيره مستوعبه دارد هم دست چپش كه مىگفتيم فرضش هم لا یقع، اگر اين بوده باشد برای این شخص تيمم ممكن نيست. چون تيمم ضرب اليدين است على الارض و مسح الجبین است يعنى بشره جبين، ضرب يدين به بشره با باطن اليدين، در ما نحن فيه تيمم هم ممكن نيست. كما اينكه در ما نحن فيه وضوء اختيارى ممكن نيست. تيمم اختيارى هم ممكن نيست. خوب در ما نحن فيه وقتى كه تيمم اختيارى ممكن نشد، شارع وضوء را گذاشته است تيمم اضطراری را واجب مىكند، اين احتمالش هست؟! اين احتمالش هست كه شارع وضوء اضطرارى كه تمام جبيره را مسح كند ولو با آن يد ماسح كه جبيره دارد با او مسح كند ناصيهاش را و رجلینش را و آن اعضاء ديگرش را مسح كند به اين اكتفاء نكند، بگويد كه نه، تيمم بكن، با اين دستهايى كه باند شده است نمىشود اينها را به زمين زد، به جبین نمی شود مسح کرد، روى پارچه مسح كن، آیا اين احتمال را فقيهى ينبغى بدهد؟ مىتواند فقيهى احتمال بدهد كه شارع وضوء را گذاشته است مىگويد تيمم اينجورى بكن كه روى پارچه مسح كن، پارچه را به زمين بزن، پارچه مسح می کند به زمین، اين احتمالش نيست. بدان جهت اگر اينجور مستوعب بوده باشد كه به حيثی كه از اعضاء تيمم آنها هم جبيره دارد، كه تيمم هم بگيرد تيمم جبيرهاى مىشود، اينجور بوده باشد كفى الوضوء الاضطراری، وضوء جبيرهاى كافى است. چونكه احتمال اينكه تيمم واجب است نيست وضوء و تيمم هر دو واجب واقعى باشند احتمالش نيست. یا اين شخص اصل نماز براى او واجب نيست. متمكن از وضوء و تيمم است و لا صلاة الاّ بطهور بايد قضاء كند يا اگر صلاة واجب است در وقت كه فرض اين است بايد همين وضوء اضطرارى را بگيرد كه همان وضوء جبيرهاى است.
بدان جهت در ما نحن فيه عرض كردهايم اگر مراد از جبيره مستوعبه لتمام الاعضاء اين است كه جبريه مستوعب است لكل عضو كه آن عضو هم عضو وضوئى باشد مستوعب است و يا عضو تیممی باشد مستوعب است. اينجا لا اشكال فی الاکتفاء به همان وضوء جبيرهاى كه گفتيم.
و اما در صورتى كه نه اينجور نيست. جبيره مستوعب است يعنى تمام الاعضاء جبيره دارند، هم صورتش جبيره دارد، هم يدينش جبيره دارد ولكن اعضاء تيمم جبيره ندارد، صورت جبيره دارد، ذقنش شكسته است. ذراعينش جبيره دارد ولكن کفینش و جبينش كه اعضاء تيمم است اينها جبيره ندارد، اين را اگر مىفرماييد، خوب در ما نحن فيه اگر اينجور است اطلاق اين روايت كليب صیداوی كه عرض كرديم اطلاقش مىگيرد كه فليمسح على جبائره، بر جبيرههايش مسح كند، جبيره غير مستوعب است ولكن در هر عضو است. خوب اطلاق مىگيرد اين را و علم هم نداريم كه مراد نيست. اطلاقش أخذ مىشود، چونكه اين فرض ممكن است. آن تمام اعضاء بشكند، تمام اعضاء جبيرۀ مستوعب داشته باشد ما مىگفتيم او نادر است لا يقع، بل لم يقع شايد در آن كسرهاى متعارف الى العام، و اما در جايى كه مستوعبه به اين معنا باشد كه هم صورت جبيره دارد هم دست راست. هم دست چپ، اين اشكالى ندارد، اكتفاء به وضوء مىشود،
بدان جهت گفتيم در ما نحن فيه جبيره اگر مستوعبه بوده باشد باز آن وضوء جبيرهاى متعين مىشود و اشكالى ندارد، چه استيعاب به آن معنا بوده باشد كه اعضاء تيمم هم جبيره دارد، چه استيعاب به اين معنا بوده باشد كه اعضاء تيمم خالى از جبيره است.
بله احتياط كرديم در صورت اولى كه تمام اجزاءئى كه جبيره دارد وضوئا و تيمما او آن صلاة را بعد قضاء كند، چونكه احتمال اين است كه هيچ كدام از اين وضوء و تيمم طهارت نبوده باشد ممّن فات منه الصلاة بوده باشد، اين احتياط هست، ولكن در ما نحن فيه اگر بخواهيم بگوييم وظيفه فى الوقت، وظيفه فى الوقت وضوء گرفتن است. این نسبت به اين مسئله، اينى كه الاحوط جمع بين الوضوء و التيمم اين را احتياط گفتيم دل ما را گرفت كه وجه گرفتنش هم اين بود كه خدمت شما عرض كرديم كه استيعاب دو تا احتمال دارد.
مسألة3: « إذا كانت الجبيرة في الماسح فمسح عليها بدلا عن غسل المحليجب أن يكون المسح به بتلك الرطوبة أي الحاصلة من المسح على جبيرته».[4]
بعد صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف يك مسئله ديگرى را در مقام عنوان مىكند وآن مسئله اخرى اين است كه آن جبيره در عضو ماسحه است. آن عضوى كه بايد به او مسح كند جبيره در او است. مثلا با يدين بايد پيشانى را و رجلين را مسح كند، ايشان مىفرمايد در آن جايى كه جبيره در آن جزء ماسحه است بايد مسح به بلة الجبيرة باشد، يعنى اين دست راست را كه فرض كنيد با آن مسح جبيرهاى كرده است. چون دست راست را بايد بشويد، بعد با بلّهاش مسح كند، مىگويد اين بلّهاى كه به مسح كردن منتقل شده است به اين يد، با اين بلّه منتقله الى الجبيرة كه در دست راست است بايد پيشانىاش را مسح كند، با اين بلّهاى كه منتقل است به جبيره دست چپ، پاى چپ را به همان بلّه مسح کند،
اين همان حرفى است كه بايد سابقا مي گفتيم که مستفاد از روايات جبيره، عبارت از اين است که مسح الجبيرة بدل غسل موضع الجبيرة است و مسح موضع الجبيرة در صورتى كه جبيره در اعضاء مسح باشد بدل مسح آن بشره است. با آن شرايطى كه در مسح بشره معتبر است. با آن شرايطى كه در غسل بشره معتبر است كه من الاعلى فالاعلى بشود، مقتضاى اين عبارت از اين است كه اگر بشره رأس را و رجلين را مسح مىكرد به بلّة الوضوء مسح مىكرد و امسح ببلة یمناک ناصیتک و ببقية يمنا ک ویسراک رجليك آن معتبر بود كما ذكرنا بايد با آن بلّهاى كه منتقل به جبيره شده است ولو جبيره را زياد منتقل كند به آخرین جبيرهاى كه در يدين هست، كه آن بلّه رطوبت مسريه بوده باشد كه بتواند با او مسح كند رأس و رجلين را، اين فرمايش را ايشان مىفرمايد ولكن اينجا يك نكتهاى هست بگويم:
اينی كه ايشان مىفرمايد اگر فرض كنيد جبيره مستوعبه بوده باشد، مستوعبه بوده باشد از ذراع تا آخر اليد، آن همين جور است. پاى چپ را كه مسح مىكند با دستش مسح مىكند و پاى راستش را كه مسح مىكند ناصيه را که مسح مىكند آن وقت با بلّهاى كه در جبيره هست بايد مسح كند و اما اگر جبيره در خصوص كف است. آن ما بقى مافوق جبيره ندارد شسته شده است. اينجا اين مسح به بله جبيره بشود يا با خود آن عضو عضو مکشوف بشود، چونكه يد اطلاق مىشو از ذراع تا سر انگشتان يد باشد، اينجور است ديگر، در صحيحه زراره هم بود كه وامسح ببلة يمناك، يمناك صدق مىكند به ما فوق الکف هم او هم یمنی است وضوء اختيارى و مسح اختيارى متمكن علیه است اينجا كسى احتياط بكند اول با يكى مسح كند بعد اين را خشك كند با دیگری مسح كند جمع كند بين المسحين احتياط حسن على كلها، الاّ انّه به حسب استظهار از ادله در ما نحن فيه، مقتضی اين است كه با با خود يمنا مسح کند ولو فوق الکف بوده باشد، چونكه يمنی صدق مىكند، خصوصا در كسى كه با يد نمىتواند مسح بكند، مثل اينكه اصلا كف ندارد، مثل بعضى جانبازها يا بعضى آنهايى كه از اول همين جور بودهاند یک کفش تصادفی شده، يا يك مرضى گرفته است كفش قطع شده است. بله، اين اگر وضوء بگيرد چه جور بايد مسح بكند؟ با همان ذراعى كه باقى مانده است با او مسح مىكند، همانطورى كه او هست اين ذات جبيره هم همين جور است. آنى كه در بعضى روايات داشت که امام رضا عليه السلام كه دستش را گذاشت روى سر ظاهر پا و مسح كرد الى الساق يا الي الكعبين او در صورتى بود كه محذور نباشد، انسان در صورتى كه محذور ندارد در كف ديگر با ساعد نمىكشد مسح را، و اما در موارد محذور بودن فامسح ببلّة يمناك، اطلاق شامل مىشود بدان جهت عضو ماسحه تمامىاش جبيره داشته باشد اين فرمايش عروه درست است و اما اگر آن عضو ماسحه فقط تمام الکف بشود و تمام الکف جبيره داشته باشد لا يمكننا آن معنى، لااقل بايد احتياط كند جمع كند بين المسحين، خصوص اكتفاء به آن مسحی که به جبيره باشد مشكل است. يعنى به عضوى باشد كه جبیره دارد مشکل است. اين هم مسئلهاى است كه ايشان مىفرمايد،
پس كلام در جبيرهاى است كه حركت مىتواند بدهد مسح كند ولكن جبيره دارد، اين در كف شد گفتيم اگر اين را به خصوص نكرده بايد احتياط كند جمع كند ما بين اينها، بله اگر مستوعبه باشد با بله جبيره، جبيرهاى كه در دست است با بله آن جبيره مسح مىكند، اگر فرض كرديم جبيره در موضع المسح است و الحمد الله رب العالمين.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص259.
[2] وَ (محمد بن يعقوب) عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ تَكُونُ بِهِ الْقَرْحَةُ فِي ذِرَاعِهِ- أَوْ نَحْوِ ذَلِكَ مِنْ مَوْضِعِ الْوُضُوءِ- فَيَعْصِبُهَا بِالْخِرْقَةِ وَ يَتَوَضَّأُ- وَ يَمْسَحُ عَلَيْهَا إِذَا تَوَضَّأَ- فَقَالَ إِنْ كَانَ يُؤْذِيهِ الْمَاءُ فَلْيَمْسَحْ عَلَى الْخِرْقَةِ- وَ إِنْ كَانَ لَا يُؤْذِيهِ الْمَاءُ فَلْيَنْزِعِ الْخِرْقَةَ ثُمَّ لْيَغْسِلْهَا- قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْجُرْحِ كَيْفَ أَصْنَعُ بِهِ فِي غَسْلِهِ- قَالَ اغْسِلْ مَا حَوْلَهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص463-464
[3] وَ[محمد بن الحسن] بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ كُلَيْبٍ الْأَسَدِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ- إِذَا كَانَ كَسِيراً كَيْفَ يَصْنَعُ بِالصَّلَاةِ- قَالَ إِنْ كَانَ يَتَخَوَّفُ عَلَى نَفْسِهِ- فَلْيَمْسَحْ عَلَى جَبَائِرِهِ وَ لْيُصَلِّ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص464.
[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص259.