مسألة9: « إذا لم يكن جرح و لا قرح و لا كسر بل كان يضره استعمال الماء لمرض آخرفالحكم هو التيمم لكن الأحوط ضم الوضوء مع وضع خرقة و المسح عليها أيضا مع الإمكان أو مع الاقتصار على ما يمكن غسله«.[1]
صاحب عروه قدس الله نفسه در مقام فروعى را ذكر مىكند كه بعضى از آن فروع محل ابتلاء كثير است:
يك فرع اين است كه مكلف در اعضاء الوضوء جرحى او قرحى يا كسرى ندارد ولكن بما اين كه بر عضوى از اعضايش آب رساندن مضر است. آن عضو را جبيره كرده است بسته است. مثل اينكه استخوان ذراعش اگر آب به او برسد درد مىكند، نه كسرى هست، نه قرحى هست، نه جرحى هست، روى اين اساس اين را بسته است. كما اين كه كثيراً اتفاق مىافتد در بعضى اشخاص، موضعى از بدنش را مىبندند چون كه درد دارد، سرما به او اذيت مىكند، استخوانش درد مىگيرد.
ايشان مىفرمايد اذا كان استعمال الماء مضراً من غير جرحٍ و قرحٍ و كسر در اين صورت مىفرمايد بر اين كه مكلّف تيمم مىكند براى صلاتش و اين وضوء جبيرهاى را هم مىگيرد، كانّ با اين وضوء جبيرهاى آن اطرافى كه اين جبيره را ندارد ساير المواضع آنها را مىشوید و روى اين جبيره مسح مىكند و ظاهر عبارتش هم احتیاط، احتياط استحبابى است. در اين صورت احتياط اين است كه اين نحو را بكند، عبارتشان این است که:اذا لم يكن جرحٌ و لا قرحٌ و لا كسر كان يضرّه استعمال الماء در اين صورت لمرضٍ آخر الحكم هو التيمم، فتوا است. لكنّ الاحوط ضمّ الوضوء مع وضع خرقةٍ و المسح عليها، اگر آن موضع باز است پارچه مىگذارد روى او و روى او مسح مىكند، اگر خودش جبيره دارد بسته است. روى آن جبيره مسح مىكند، اين احتياط استحبابى را مىكند، فالحكم هو التيمم يعنى وظيفهاش تيمم است. قهراً اين احتياط، احتياط استحبابى مىشود، خوب چرا اين حكمش تيمم است؟
معلوم است بر اين كه رواياتى كه در جبيره وارد بود، آن كسى كه كسر داشت و قرحى داشت و جرحى داشت به آن شخص فرمود كه اگر شستن ضرر دارد به موضع الجرح و القرح و عضو مكسور، به آن شخص فرمود بر اين كه مسح بر جبيره كند يا حول القرح و الجرح را بشوید، به آن بيانى كه عرض كرديم، و بما اين كه در ما نحن فيه شخص هيچ گاه كسر و قرح و جرحى ندارد مجرّد اين كه اين استخوان ذراع حسّاسيت دارد آب برسد، هوا بخورد درد مىگيرد، روى اين حرف بسته است اين را، اين مشمول روايات نيست. پس وجه احتياط استحبابى چه بوده باشد؟ قاعده اوليه «و ان كنتم مريضا او على سفرٍ او جاء احد منكم من الغائط» تا اين كه مىفرمايد «فلم تجدوا ماءً فتيمموا» وظيفه اين شخص تيمم است. چون كه بر وضوء كه غسلتان و مسحتان است تمكن ندارد، كانّ اين يك مرضى دارد، درد استخوان دارد، حكمش تيمم است. چون استعمال الماء مضر است. فلم تجدوا يعنى لم تتمكّنوا متمكن نباشى بر شستن به قرينه مرضی آن وقت فتيمموا تيمم بكنيد وجه اين كه در ما نحن فيه احتياط استحبابى كرده است چیست؟
وجه احتياط استحبابى اين است كه شيخ انصارى[2] قدس الله نفسه الشّريف در طهارتش ادعا فرموده است ملاك اين كه شارع در اين موارد امر به وضوء جبيرهاى كرده است. ملاك ضرر الماء است بر عضو، ملاك ضرر الماء است كه آب را نمىتواند بر عضو برساند، آن ملاك در ما نحن فيه هم موجود است كه آب مضر است بر آن عضو. [3]
اين را كه مىدانيد ملاك اين است كه ضرر رساندن مدخليت دارد. امّا تمام الملاك او است يا بايد قرح و جرح و كسرى بوده باشد، روايات ظاهرش اين است كه در اين موارد وارد بود، يك قاعده كليّهاى در اين روايات نيست. به صاحب القرح فرمود اذا اضرّه الماء فليمسح على جبيرته، به آن كسير فرمود اذا خاف على نفسه فليمسح على جبائره، اين شخص كه كسر ندارد، به آن جريح فرمود كه او الجرح يغسل ما حول اين جرح كه ندارد، بدان جهت قاعده اوليه در ما نحن فيه حكومت دارد.
يك چيزى را بگويم ياد داشته باشيد، يك صورت را استثناء مىكنيم و آن جايى است كه آن عضوى را كه بسته است دواء گذاشته باشد، يا اصلاً نبسته هم، دوايى هست، يك چيزهايى است كه براى درد موضع مىچسبانند، اسامى خاصّهاى هم دارد كه دواء است كه چسبانده است. چون آن دواء زیر نايلون است و آن نايلون را پيچيده است روى بدنش كه دواء اگر گذاشته باشد عيبى ندارد، حكم جبيره جارى مىشود، چرا؟ آن عضوى كه مطلیّ بالدّواء هست، دواء به او ماليدهاند، آن حكم جبيره را دارد كما اين كه به اين معنا عضو مطلیّ بالدواء حكم جبيره را دارد دلالت مىكند بر اين معنا صحيحة الوشّاء، صحيحه وشاء[4] روايت 9 است در همان باب 39:
«و بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ» بن عيسى يا خالد هر كدام باشد عيبى ندارد، عن الحسن بن على الوشّاء كه از اجلاء است از اصحاب امام رضا سلام الله عليه است «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الدَّوَاءِ- إِذَا كَانَ عَلَى يَدَيِ الرَّجُلِ- أَ يُجْزِيهِ أَنْ يَمْسَحَ عَلَى طَلَى الدَّوَاءِ- فَقَالَ نَعَمْ يُجْزِيهِ أَنْ يَمْسَحَ عَلَيْهِ»، آن دوايى كه ماليده است روى او مسح كند عيبى ندارد،
آن جا هم باز يك صحيحه ديگرى كه شايد همين صحيحه بوده باشد كه به «وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الدَّوَاءِ يَكُونُ عَلَى يَدِ الرَّجُلِ- أَ يُجْزِيهِ أَنْ يَمْسَحَ فِي الْوُضُوءِ- عَلَى الدَّوَاءِ الْمَطْلِيِّ عَلَيْهِ- فَقَالَ» كه عوض غسل است. چون كه در دستش است. دستش شستن مىخواهد، امام علیه السلام فرمود: « نَعَمْ يَمْسَحُ عَلَيْهِ وَ يُجْزِيهِ»[5]اين مكفى مىشود، روى اين اساس آن باندهايى كه دواء حساب مىشود، شامل بر دواء هستند و بر عضو بسته مىشود اين حكم جبيره را دارد، اين معنا از روايات استفاده مىشود و فرقى هم نمىكند كه دواء زير پارچهاى يا نايلونى بوده باشد يا اين كه نبوده باشد، اين نوارهايى كه فى يومنا هذا مرسوم است كه اينها را بر جسم مىگذارند اگر كندن او ضررى داشته باشد بر عضو چون كه مجروح است و نحو ذلك است و مجروح هم نيست چون كه بر جرح مىگذارند، روى آنها مسح كنند كه كندن آنها ضرر دارد كافى است. هم جرح است. هم طلی الدواء است. اگر جرح خالص بود مىگفتيم حولش را بشوید، چون كه جبيره دارد دواء صدق مىكند، بايد رويش مسح بشود، اين مسأله گذشت.
مسألة 10: « إذا كان الجرح أو نحوه في مكان آخر غير مواضع الوضوءلكن كان بحيث يضر استعمال الماء في مواضعه أيضا فالمتعين التيمم».[6]
ايشان متعرض مىشود به مسأله اخرايى، آن مسأله اخرى اين است كه باز مواضع الوضوء سالم است. نه در وجهش نه در يد از مرفق تا انگشتنانش هيچ زخم و قرحى نيست. قرح بالاتر از ذراع است ولكن زخمى است يا جرحى است كه اگر ذراع را بشوید ولو ذراع سالم است. او متضرر مىشود. آن قرح جرح به او ضرر مىكند. شستن اين دست به او ضرر مىكند. اين امرى است كه اتفاق مىافتد. انسان ولو مناسبتش را خيلى نمىفهمد ولكن آن اهلش مىفهمند آنهايى كه اطباء هستند آنها وجهش را هم ربما مىفهمند. بدان جهت در ما نحن فيه وضوء گرفتن ضررى است ولكن در اعضاء وضوء چيزى ندارد از زخم و كسر، اين از مورد روايات خارج است. مورد روايات در جايى است كه ايصال الماء الى القرح ايذاء و ضرر داشته باشد، يا كندن جبيره و شستن تحتش و ايصال ماء به تحت الجبيرة اين ضررى داشته باشد، اين جا نه جبيره دارد، نه قرحى دارد، اين شستن به قرحى كه در جاى ديگر است و او شسته نمىشود به او ضرر دارد، اين خارج از مشمول روايات است. لذا حكم در ما نحن فيه تيمم است و احتياط مستحبى هم نمىكند صاحب عروه، تعيّن دارد تيمم چون كه معلوم است كه از مورد اخبار خارج است.
ولكن اگر آن وجهى را كه شيخ[7]فرموده است كسى او را ملتزم بشود، باز هم آن وجه اينجا نمىآيد، چون كه آن وجه اين بود كه آب رساندن به عضو ضرر دارد، عضوى كه قرح و جرح و كسر ندارد به آن عضو ضرر مىرساند، اما اينجا اينجور نيست. او را هم بگوييم در ما نحن فيه جاى احتياط نيست. چرا؟ چون كه در ما نحن فيه شستن ذراع به ذراع ضرر نمىرساند، ضرر بر قرح مىرسد كه فوق الذراع است.
بدان جهت اگر كسى از شما پرسيد چه فرق است ما بين اين مسأله و مسأله متقدمه، اين از همان نكاتى است كه اجتهاد شخص را با آنها امتحان مىكنند، چه فرق است بين اين مسأله و مسأله متقدمه كه در مسأله متقدمه احتياط استحبابى كرد به وضوء جبيرهاى آن جايى كه دستش قرح و جرح نداشت ولكن آب ضرر مىرساند و ما بين اين مسأله كه باز دستش قرح و جرح ندارد ولكن آب ضرر مىرساند به آن قرح كه در جاى ديگر است. اين جا احتياط نفرمود؟
سرّش اين است كه آن وجهى را كه شيخ قدس الله نفسه الشّريف براى تعدّى ذكر كرده بود آن وجه در اينجا نمىآيد، چون كه به خود عضو ضرر نمىرساند، ضرر به جاى ديگرى مىرساند، بدان جهت در ما نحن فيه وظيفه تيمم است. اين مثل آن شخصى است كه هر وقت وضوء بگيرد سردرد شديد مىگيرد، اين مريض است. اين شخص، شخص مريضى است. يا مريض هم نباشد اين لم تجدوا است. چون كه ضرر دارد، درد سر شديدى است كه وضوء گرفتن برايش حرجى يا ضررى است. داخل فلم تجدوا مىشود فتيمموا مىشود، اين هم تمام شد.
مسألة 11: « في الرمد يتعين التيممإذا كان استعمال الماء مضرا مطلقا أما إذا أمكن غسل أطراف العين من غير ضرر و إنما كان يضر العين فقط فالأحوط الجمع بين الوضوء بغسل أطرافها و وضع خرقة عليها و مسحها و بين التيمم«.[8]
بعد ايشان متعرّض مىشود مسأله رمد را، كسى كه چشمش درد مىكند، هيجان كرده است كه چشم درد است. اين را دو قسم مىكنند. يك وقت مىفرمايد بر اين كه (اين مسأله سابقاً گذشت) آنى كه در وضوء واجب است داخل چشم را شستن لازم نيست. ظاهر چشم را انسان بشوید، يك وقت اين است كه ظاهر چشم را شستن فقط ضررى است. اطراف چشم را انسان بشوید به ظاهر چشمش دست نزند متضرر نمىشود، اين جا مىفرمايد بر اين كه احوط عبارت از اين است كه تيمم بكند و بعد هم وضويى بگيرد كه اطراف چشمش را بشوید، بعد يك پارچهاى روى ظاهر چشمش بگذارد و روى آن پارچه مسح كند، يعنى موقعى كه نوبت غَسل آنجا مىرسد روى آن پارچه مسح كند، بعد وضويش را تمام كند، در ما نحن فيه اينجور مىفرمايد، امّا اگر وضوء گرفتن به غَسل اطراف العين هم اگر بوده باشد ضرر مىرساند به چشمش، ولو آن اطراف كه هنوز به ظاهر چشم نرسيده است. اگر اينجور بوده باشد وظيفه تيمم است. اين مطلقا را معنا كردم، اين كه در عبارت عروه دارد كه امّا ارمد اگر وضوء گرفتن ضررى بوده باشد مطلقا يعنى ولو اطراف العين را هم بشوید ضررى است در اين صورت وظيفه تيمم است و امّا اگر مطلقا ضرر ندارد، اطراف عين را بشوید متضرر نمىشود، فقط ظاهر العين را بشوید ضررى مىشود در اين صورت وضع خرقه مىكند و مسح مىكند روى آن خرقه وقتى كه نوبت غسل عين رسيد وضويش را تمام مىكند و تيمم را منضم مىكند، لعلّ كه ظاهر عبارت ايشان همين است. بخوانم اين ظاهر عبارت ايشان را: فى الرّمد در صورتى كه انسان رمد داشته باشد اگر استعمال الماء مضر بوده باشد براى آن كسى كه ارمد است مطلقا، يعنى ولو اطراف عين را هم بشوید مضر است. در اين صورت تعين پيدا مىكند تيمم، فى الرّمد يتعيّن التيمم اذا كان استعمال الماء مضرّاً مطلقا و امّا اذا امكن غسل اطراف العين يعنى اطراف ظاهر العين من غير ضرر و انّما كان يضرّ العين فالاحوط احوط در اين صورت الجمع، احوطش هم احوط وجوبى است. الجمع بين الوضوء بغسل اطرافها و وضع خرقةٍ عليها و مسحها و بين التيمم، احتياطش احتياط وجوبى است. ايشان در ما نحن فيه احتياط وجوبى مىكند.
سرّش اينکه ايشان احتياط وجوبى مىكند این است که لسان روايات آن ذو قرح است و آن كسى است كه ذو جراحت است. يكى هم كسير است و در ما نحن فيه چشم وقتى كه هيجان پيدا كرد خصوصاً هيجانش قوى شد، اگر اين نحو شد، اين هيجان قرح به او اطلاق مىشود، قرح عين، بدان جهت در آن مثل معروف هم هست ابکاه الحزن حتّى قرحت جفونها قرح است. بما انّه صدق قرح احتمالش دارد كه اين هم داخل قرح بشود، بدان جهت در ما نحن فيه جمع مىكند ما بين وضوء اين جورى و ما بين تيمم، و امّا اين وجه اگر مرادش اين بوده باشد كه ظاهراً همين جور است. مثل معروف است ابکاه الحزن حتّى قرحت جفونها اين اطلاق، اطلاق مجازى است و الاّ قرح نيست حقيقةً، ولو در رمد به حساب طبابت عند الدّكتور كه با ميكروسكوپ نگاه مىكند به چشم، اين چشم چرك كرده است. جراحت چركى دارد، الاّ انّه عرفاً قرح نمىگويند به او، بما انّه عرفاً قرح نمىگويند اين اطلاق مجازى است. مبالغه است در آن سرخ شدن چشمها از گريه، آن كسانى كه عاشق امام حسين هستند مىدانند چه مىگويم، در آنها چشم حالتى پيدا مىكند يك سرخى پيدا مىكند كه مىگويد تبکی دما، دم گريه نمىكند حقيقةً، اين مبالغه است. به آن حال افتاده است. اين هم حتّى قرحت عيونها از اين قبيل است. بدان جهت در ما نحن فيه روايات باب ما نحن فيه را نمىگيرد، صدق عرفى ندارد به صدق حقيقى، و صدق عنائى فايدهاى ندارد، بدان جهت در ما نحن فيه ادله تيمم متعين است.
و من هنا علّق على هذه المسأله غير واحدٍ من الفقهاء[9] بر اين كه ولكنّ الاظهر تعيّن التيمم، تيمم متعين است. احتياط وجوبى ندارد بلكه استحبابى هم ندارد در ما نحن فيه، اين مسأله هم گذشت.
مسألة12: « محل الفصد داخل في الجروح فلو لم يمكن تطهيره أو كان مضرا يكفي المسح على الوصلة التي عليه إن لم يكن أزيد من المتعارف و إلا حلها و غسل المقدار الزائد ثمَّ شدها كما أنه إن كان مكشوفا يضع عليه خرقة و يمسح عليها بعد غسل ما حوله و إن كانت أطرافه نجسة طهرها و إن لم يمكن تطهيرها و كانت زائدة على القدر المتعارف جمع بين الجبيرة و التيمم«.[10]
بعد ايشان متعرّض مىشود مسأله ديگر را كه آن مسأله ديگر هم باز در ما نحن فيه فى يومنا هذا به طور ديگرش محل ابتلا است. ايشان مىفرمايد كه محل الفصد داخل فى الجروح آن موضعى كه از آنجا خون گرفته مىشود از بدن انسان، او داخل جروح است. بدان جهت در ما نحن فيه حكم جروح به او جارى مىشود، اگر جروح مكشوف است و غسل اطرافش ممكن است متعارفا خوب غسل اطراف مىكند، اگر جبيره دارد بسته است روى جبيره هم مسح مىكنند، حكم همان قرح و جرحى مىشود كه جبيره دارد و امّا اگر اطراف را كه ربما نجس مىشود خون گرفتهاند، اطرافش را پاك مىكند، خود آن زخم را مىگذارد، يا اگر بستهاند خود زخم را كه در فصد مىبندند كه خون بند بشود، باز نمىماند، روى او جبيره مىكشند، اگر غسل اطراف ممكن نشد، به جهت اين كه بستهاند، محكم هم بستهاند، خيلى هم بستهاند که مواضع ديگر را هم گرفته است. خودش هم نجس است. روى او نمىشود مسح كرد، تبديلش هم ممكن نيست چون كه باز كنند خون مىپرد بالا، مىفرمايد اگر اينجور بوده باشد آن مقدار ممكن را مىشورد بعدضمّ تيمم مىكند، از ما تقدم معلوم شد كه در اين موارد امّا موضع الفصد الان هم آن موضعى كه براى انسان به بدن انسان آمپول مىزنند يا مغذّى مىگذارند به بدن كه مجروح مىشود، او داخل جراحت است. داخل جراحت است نه حكماً، عنوان جرح صدق مىكند، هذا جرحٌ، بدان جهت مىگويد بدنم را ببين چه جور پاره كرده است. بدان جهت در ما نحن فيه اين جرح است و حكم جرح جارى است. مكشوف باشد اطرافش را مىشوید، جبيره داشته باشد روى جبيره مسح مىكند، اگر طورى است كه خيلى بستهاند كه عرض كردم در موارد خون گرفتن و امثال ذلك خيلى بستهاند خودش هم نجس است. نمىشود تبديل كرد و نمىشود بازش كرد او را، در اين صورت وظيفه تيمم است. چرا؟ چون كه لما ذكرنا اخبار در صورتى است كه برداشتن جبيره و شستن زيرش را ضرر به آن زيرش بوده باشد، مفروض اين است كه ضرر به آنها نيست. خود جبيره نجس است نمىشود مسح كرد يا نمىشود باز كرد چون كه خون از جاى ديگر فوران مىكند، مثل اين است كه دست را بشورى، آن زخم در آنجا متضرر مىشود، مثل او مىشود، بدان جهت در ما نحن فيه هم تيمم كافى مىشود، اين هم راجع به اين مسأله.
مسألة 13: « لا فرق في حكم الجبيرة بين أن يكون الجرح أو نحوه حدث باختياره على وجه العصيان أم لا باختياره«.[11]
بعد رسيديم به مسأله ديگرى كه اين مسأله ديگر را عرض كنم، و آن مسأله ديگر عبارت از اين است كه اين احكامى كه در جرح گفتيم و نحو الجرح گفتیم تارةً اين جرح و نحو الجرحى كه هست اختيارى مىشود، شخصى عصبانى شد با اهل بيتش دعوايشان شد، شوهر گفت خودم را مىكشم، چاقو را برداشت زد به دستش كه مىبرم، گلويم را همين جور مىبرم، دستش را بريد، اين فرض كنيد كه اين جراحت جراحتى است كه به اختيار حاصل شده است. الآن كه توطئه و فتنه شيطان وقتى كه منقضى شد و وقت نماز رسيد و مىخواهد نماز بخواند چه كار بكند، بايد وضوء جبيرهاى بگيرد، بدان جهت مىفرمايد لا فرق فى الجرح و نحوه بين ان يكون بالاختيار كه بالعصيان بوده باشد به اختيارى كه عصيان است يا بغير الاختيار بوده باشد، مثل اين كه تصادفاً چاقو خورد، گوشت را مىبريد، دستش را بريد، فرقى ما بين عصيان و غير عصيان نمىكند، امّا اين كه توجّه بفرماييد فرقى نمىكند اطلاق روايات شامل مىشود، سألته عن الجرح، جرح چه جور حاصل شده است در بدنش امام علیه السلام استفسار نكرد که اين جرح به چه چيز حاصل شده است. دعوايى و نحو اينهايى با كسى دعوا كرده است و اينها، اينجور شده است. مطلقا فرمود كه يغسل ما حول الجرح، ما حول جرح را غسل مىكند، حكم مسلّم است. در او خدشهاى نيست.
و انّما الكلام در اين حرفى است كه ايشان بالعصيان فرموده است كه اين جرح بالاختيار عصيان است. اين جرح بالاختيار كى عصيان مىشود؟ آن وقتى كه جرح بالاختيار جنايت على النّفس و ظلم على النّفس حساب بشود، اگر جرح نفس، جنايت بر نفس و ظلم على النّفس حساب شد، اين دليل تحريم ظلم شامل مىشود ظلم نفس را، دليلش دلالت مىكند كه جنايت بر نفس كه ظلم بر نفس حساب مىشود حرام است. امّا جرحی که جنایت و ظلم بر نفس حساب نمىشود، آن ادله او را نمىگيرد، مگر كسى قائل بشود كه مطلق اضرار بالنّفس ولو به سيگار كشيدن حرام است. او را اگر كسى دليل پيدا كرد كه ما پيدا نكردهايم اگر دليل پيدا كرد در ما نحن فيه اين عيبى ندارد كسى ملتزم بشود و امّا آنى كه دليل پيدا كرديم جنايت بر نفس هر وقت منطبق شد بر ضرر بر نفس كه ظلم بر نفس حساب مىشود، ادله تحريم الظّلم من الآيات و الرّوايات فرقى نمىكند مىگويد كه اين حرام است ولو ظلم بر نفس بشود، اين نسبت به اين.
يك صورت ديگر را هم فرمودهاند حرام است و آن يك صورت ديگر اين است كه بعد دخول الوقت مىشود، انسان فرض بفرماييد بالاختيار مىخواهد جراحتى بر نفسش وارد بكند كه آن جراحت جنايت بر نفس نيست ولكن اختيارى است. بعد از اين كه دخول وقت شد بعد از دخول وقت كسى را صدا كرد كه از من خون بگير، بِبُر، يا من خودم بريدم تو خون بگیر، خودش عمداً و اختياراً جنايت بر نفس هم حساب نشود ولی بعد دخول الوقت اين كار را مىكند، گفتهاند اين جايز نيست. چرا؟ اين نكته اين است مىگويم يادتان باشد، نكته صحيحه كه خيلى جاها به درد شما خواهد خورد و آن نكته اين است متفاهم از خطابات مأمور به اضطرارى متفاهم عرفى اگر قرينه خاصّهاى در يك موردى بر خلاف قائم نشود قرينه عامّه اين است كه تفویت اختيار و اینکه انسان خودش را داخل موضوع مأمور به اضطرارى بكند اين جايز نيست. متفاهم عرفى اين است. من ادرك من الغداة ركعةً كمن ادركها تامة [12]بگويد موقع نماز صبح بگوید خوب الآن بهار است خوابمان مىگيرد، به اندازه يك ركعت هم بخوانم بعد پا مىشوم به طلوع شمس دو ركعت مانده يك ركعت هم بخوابم يك ركعت مىخوانم ديگر، من ادرك من الغداة ركعةً كمن ادركها تامة، يا فرض كنيد كه عمداً وقتى كه مشرّف مىشود به مكّه نوبت اختيارى مشعر را به فوت بدهد كه نه من ادرك المشعر قبل زوال العيد فقد ادرك الحج، بگويد مشعر را قبل از ظهر كه همان بدل اضطراى است و مجزى است او را من اتيان مىكنم، اين نيست. نمىتواند اينها را بكند. -ياد داشته باشيد به دردتان مىخورد در فقه در موارد كثيره-، متفاهم عرفى حتّى در استعمالات عرفيه كه اگر نتوانستى اين كار را بكن. متفاهم عرفى اين است كه نتوانستن عمدى نباشد، غرض اولى آن مأمور به اختيارى است. اين به جهت اين كه تمام او استيفاء نمىشود اقلاً اين قدر استيفاء بشود، بدان جهت در موارد اضطرارى فرق ما بين خطابات اضطراريه و خطابات عدليه كه مىگويد اذا ضربتم فى الارض فلا جناح علیکم ان تقصروا من الصّلواة، ظهر شده است حاضر است نماز نمىخواند، مىگويد مىروم توى راه مىخوانم، مىگويند عيبى ندارد، چرا؟ چون كه اذا ضربتم خطابات ارضيه است. نگفته است اگر به اتمام قادر نشدىد فقصروا، نه، گفته است هر وقت مسافر شديد قصر بخوانيد، اين را مىگويند خطابات ارضيه، كه مكلّف را تقسيم به دو قسم مىكند مسافر و حاضر يعنى غير المسافر، مسافر حكمش قصر، غير المسافر حكمش تمام، و امّا اگر خود خطابات عدليه و تخييريه نشدهاند، خطابات طوليه شد، يعنى مأمور به اضطرارى شد، متفاهم عرفى اين است كه جايز نيست مع التمكن از مأمور به اختيارى، اين مأمور به اختيارى را از دست بدهيم، بله از دست داديد بايد اتيان كند مأمور به اضطرارى را، اگر زخم زديد بايد اينجور وضوء بگيريد، اگر آن موقفها را نرفتيد بايد آن را درك كنيد تا صحيح بشود آن وقوف اضطرارى، اگر دو ركعت را پا نشدى خوابيدى ركعت دوم را بايد پا شوى و من ادرك را امتثال كنى، ولكن متفاهم عرفى اين است كه القاء النفس فى العجز جايز نيست كه موضوع خطاب اضطرارى است. يك جا يك قرينهاى قائم بشود قرينه خاصّه مثل اين كه كسى ظهر شده است يا نماز مغرب و عشاء شده است وضوء هم دارد مىتواند نمازش را بخواند، مىداند كه اگر اين وضوء را ابطال بكند ديگر وضوء نخواهد گرفت مشکلی به او وارد شده مىخواهد كه مسألهاى را با اهل بيتش انجام بدهد روايت گفته است عيبى ندارد ولو عيبى ندارد، مىدانيد بعد تيمم بكن و نماز بخوان، آن قرينه خاصّه است. اگر قرينه خاصّهاى در يك موردى قائم نشود ما بوديم و خطابات اوليه آن عيبى ندارد، خودش را عاجز بكند انسان.
و من هنا آنهايى كه در روز عاشورا قمه مىزدند و ملتزم بودند كه اين قمه عيبى ندارد جنايت بر نفس حساب نمىشود اين عنوان ديگرى داشتند صبر مىكردند تا طلوع فجر بشود، نماز صبح را بخوانند و بعد اين قمه را بزنند، سرّش اين است كه در ما نحن فيه وقتى كه نماز نخوانده اين قمه را بزنند در وقت نماز اين تعجيز نفس است. چون كه بعد نمىتوانند خونها را بشورند يا وضوء آن جورى بگيرند وضوء هم ممكن شد تطهير ممكن نمىشود، بدان جهت به جهت اين كه خودشان را عاجز نكنند القاء در عجز است اين كار را مىكردند ولو اگر اين قمه زدن قبل طلوع الفجر بوده باشد وقت نماز نيست. عيبى ندارد، بنا بر اين كه فعلش جايز بوده باشد، قبل از نماز چون كه وقت نماز نيست. بعد وقت نماز قبل از اين كه نماز بخواند اين كار را بكند، اين اشكال دارد، اين روی اين مسأله تعجيز النفس است. ادخال نفس فى مأمور به اضطرارى است ولو فرض بفرماييد اين كسى ملتزم شد كه اين فعل مباح است حرمتى ندارد يا به جهت اين كه جنايت بر نفس حساب نمىشود در آن وقت كما اين كه در بعضى موارد انسان ضررى بر خودش وارد بكند جنايت حساب نمىشود به واسطه بعض دواعی، فرمودهاند جماعتى از فقهاى ما كه در آن روز احیاء لذكر الحسين سلام الله عليه اين جنايت بر نفس حساب نمىشود، كسى را هم نمىكشد او، بدان جهت فقط اشكال نماز مىماند، آن هم حلّش به آن نحو مىشود، اين هم راجع به اين مسأله است.
مسألة 14:« إذا كان شيء لاصقا ببعض مواضع الوضوءمع عدم جرح أو نحوه و لم يمكن إزالته أو كان فيها حرج و مشقة لا تتحمل مثل القير و نحوه يجري عليه حكم الجبيرة و الأحوط ضم التيمم أيضا«.[13]
بعد ايشان در عروه متعرض مىشود به آن مسألهاى كه آن مسأله محل الابتلاء است فى يومنا هذا كثيراً، كسى دستهايش در بدنش چيزى چسبيده كه نمىشود کَند، در اجزاءى بدن چيزى چسبيده است كه او قابل رفع نيست. نمىشود ازاله بشود، به هيچ چيز ازاله نمىشود، مگر اين كه دستش را ببُرّد، بعضى موادى هست كه چسبيدهاند اينها مىمانند، اگر اينجور بوده باشد كه اينجور موادى بوده باشد كه به دست يا به غير دست بچسبند ازالهاش ممكن نبوده باشد صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف فتوا مىدهد كه حكم در اين موارد وضوء جبيرهاى است. يعنى روى آن مانع آن جايى كه قير چسبيده يا آن شئ چسبيده است روى او آب بريزد و دست بكشد تا عنوان مسح بشود، مسح صدق كند، مسح علی الجبيرة، و الاّ آب بريزد و همين جور بشوید نمىشود، ايشان مىگويد حكم جبيرهاى جارى است يا جارى نيست. مسأله هم مسألهاى است كه محلّ ابتلاء است. ربّما زايل مىشود ولكن فعلاً ممكن نيست. نه نفتى هست، نه چيزى است تا زايل بشود از بدن، نمىشود، تا نفت پيدا كنيم وقت نماز مىگذرد، چه كار كنيم، مسأله محل ابتلاء است. بدان جهت تأمل بفرماييد ببينيم چه مىشود گفت، و الحمد الله رب العالمين.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص261.
[2] فإلحاق ما عدا مورد النصّ بالجبيرة، يحتاج إلى تنقيحالمناط، و لعلّه منقّح بالنسبة إلى كلّ ملصق لعذر؛ شيخ مرتضی انصاری، کتاب الطهارة، (قم، کنگره بزرگداشت شيخ اعظم انصاری، چ1، ت1415ق)، ج2، ص373-374.
[3] البته مرحوم شيخ انصاری ادعای صد در صدی و جزمی ندارد در مسأله ندارد بلکه ايشان می فرمايد: اگر ما عدای مورد نص را به مورد نص در مسأله موردبحث از باب تنقيح مناط ملحق کنيم در اين صورت شايد از باب تنقيح مناط می توان حکم جبيره را نسبت به هر زمانی که استعمال آب برای مکلف ضرر داشته باشد تسری داد، بعد هم مرحوم سيد خويي اين سخن را به صورت يک نظر جزمی و قطعی از ايشان نقل کرده است و شايد مرحوم ميرزا هم بدون مراجعه به کتاب شيخ از کتاب مرحوم خويي سخن شيخ را نقل کرده است و به صورت جزمی و قطعی به شيخ نسبت داده است. (س. م. ی. م) ، ر. ک: شيخ مرتضی انصاری، کتاب الطهارة، (قم، کنگره بزرگداشت شيخ اعظم انصاری، چ1، ت1415ق)، ج2، ص373-374 و سيد ابو القاسم موسوی الخویی، موسوعة الإمام الخوئي، (قم، مؤسسة إحياء آثار الإمام الخوئي ره، چ1، ت 1418ق)ج6، ص173.
[4] وَ (محمد بن الحسن) بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الدَّوَاءِ- إِذَا كَانَ عَلَى يَدَيِ الرَّجُلِ- أَ يُجْزِيهِ أَنْ يَمْسَحَ عَلَى طَلَى الدَّوَاءِ- فَقَالَ نَعَمْ يُجْزِيهِ أَنْ يَمْسَحَ عَلَيْهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص465-466.
[5] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص466.
[6] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص261.
[7] فإلحاق ما عدا مورد النصّ بالجبيرة، يحتاج إلى تنقيحالمناط، و لعلّه منقّح بالنسبة إلى كلّ ملصق لعذر؛ شيخ مرتضی انصاری، کتاب الطهارة، (قم، کنگره بزرگداشت شيخ اعظم انصاری، چ1، ت1415ق)، ج2، ص373-374.
[8] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص261-262.
[9] ر. ک: محمد کاظم يزدی، عروة الوثقی (المحشی)، (قم دفتر انتشارات اسلامی، چ1، 1409ق)ج1، ص445.
[10] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص262.
[11] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص262.
[12] قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ أَدْرَكَ مِنَ الْغَدَاةِ رَكْعَةً قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ- فَقَدْ أَدْرَكَ الْغَدَاةَ تَامَّةً؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج4، ص218.
[13] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص262.