درس ششصد و نود و یکم

احکام جبائر

مسألة 28: « حكم الجبائر في الغسل كحكمها في الوضوء واجبة و مندوبة‌و إنما الكلام في أنه هل‌ يتعين حينئذ الغسل ترتيبا أو يجوز الارتماسي أيضا و على الثاني هل يجب أن يمسح على الجبيرة تحت الماء أو لا يجب الأقوى جوازه و عدم وجوب المسح و إن كان الأحوط اختيار الترتيب و على فرض اختيار الارتماس فالأحوط المسح تحت الماء لكن جواز الارتماسي مشروط بعدم وجود مانع آخر من نجاسة العضو و سرايتها إلى بقية الأعضاء أو كونه مضرا من جهة وصول الماء إلى المحل»‌.[1]

ادامه بحث جواز ارتماس غسل صاحب جبيره

كلام در اين فرمايشى بود كه صاحب عروه بيان فرموده است و ديگران تلقّى به قبول فرموده‏اند كه فرمود اين كه گفته شد انسان مى‏تواند غسل جبيره‏اى را به نحو ارتماس اتيان كند اين در صورتى است كه مانع آخرى در بين نباشد، مانع آخر را دو تا ذكر فرمود، يكى تنجيس ساير اجزاء كه تحت الجبيرة بودند و پاك بودند که اگر غسل ارتماسى بكند آنها نجس مى‏شود و تطهيرشان ممكن نيست، گفتيم بعد دخول الوقت نمى‏تواند اين كار را بكند یعنی تنجيس بدن كند.

و ديگرى آن جايى بود كه اگر غسل جبيره‏اى را هم به نحو ارتماس اتيان بكند، بر آن جراحت يا بر آن كسر يا به جرح ضرر وارد مى‏شود مثل اين كه آب نفوذ مى‏كند به ما تحت الجبيرة كه قرح و جرح است يا كسر است و آب ضرر دارد بر او.

فرمود در اين دو صورت كه مانع آخر است لم يجز که غسل ارتماسى به نحو جبيره‏اى صورت بگيرد.

توضيح کلام صاحب عروه(قدس)

براى اين كه شما معلوم بشود اين فرمايش ايشان درست است يا غير درست، مسأله‏اى را براى شما ذكر مى‏كنيم، و آن مسأله اين است گفتيم در جايى كه وضوء براى انسان ضررى شد شارع برداشته است آن وجوب الوضوء را و امر فرموده است به تيمم به آن نحوى كه گفتيم ديروز، شخصى هست كه نه قرحى دارد و نه جرحى و نه ذات جبيره است، وضوء برايش ضررى نيست ولكن در صورتى كه با آب گرم وضوء بگيرد، و امّا اگر با آب سرد وضوء بگيرد متضرر مى‏شود، استخوانهايش درد مى‏كند، اين شخص وظيفه‏اش وضوء است يا تيمم است؟ همه مى‏گويند وظيفه‏اش وضوء است، چرا؟ چون كه اين متمكن از وضوء است، شارع وضوء با آب سرد كه نخواسته بلکه طبيعى الوضوء را خواسته است كه غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين است چه به آب سرد و چه به آب گرم، اينها خصوصيتى ندارد، وقتى كه مكلّف مى‏تواند اين صرف وجود وضوء را كه ضرر ندارد موجود بكند، مفروض اين است مى‏تواند وضوء با آب گرم بگيرد و صرف وجود وضوء را موجود بكند من غير ضررٍ نه حديث نفى الضرر رفع مى‏كند تكليف را چون كه ضررى نيست صلاة مع الوضوء، مى‏تواند وضوء با آب گرم بگيرد، نه هم آيه «وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً»[2] چون اين آب گرم دارد، هيچ باكش هم نيست وضوء مى‏گيرد، بدان جهت همه مى‏گويند اگر در آن مورد انسان تيمم بكند، تيممش باطل است. چرا؟ چون كه واجد الماء است، خب آنجا آن مسلمانى كه آب گرم برایش ضررى ندارد، آب سرد ضرر دارد، گفت عيبى ندارد، ضررى كه آب سرد مى‏زند تب مى‏كنم امشب بگذار تب بكنم، وضوء را با آب سرد گرفت، آیا اين وضويش صحيح است يا نه؟

 بلااشكال صحيح است، ضرر اگر ضررى بوده باشد كه ادخال آن ضرر بر نفس حرام است، ادله اطلاق وضوء« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ»[3] قيد مى‏خورد بغير هذا الوضوء، چون كه اضرار به نفس و جنايت به نفس حرام است، شارع به محرّم نمى‏تواند امر و ترخيص بدهد.

 و امّا در جايى كه ضرر به حدّ محرّم نيست سرش درد مى‏گيرد با آب سرد وضوء بگيرد يك دو ساعتى، سه ساعتى يا يك شبى تب مى‏كند، نصف شبى يا يك شبى، ادخال اينجور ضررها بر نفس كه محرّم نيست على ما تقدم، خب در ما نحن فيه اين شخص متمكن بود از طبيعى الوضوء و اين وضوء با آب سرد هم محرّم نيست، وقتى كه محرّم نشد اطلاق اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهكم اين وضوء با اين آب سرد را هم مى‏گيرد، ترخيص در تطبيق شامل اين وضوء با آب سرد هم مى‏شود، ولو تب مى‏كند، چون كه حرامى را كه اتيان نكرده است، اين كه محرّم نمى‏تواند مصداق واجب بشود چون كه تحريم با امر و ترخيص در تطبیق نمى‏سازد. وقتى كه اضرار محرم نشد فقط اگر وضوء ضررى باشد وجوبش برداشته مى‏شود. ضرر، ضرر غير محرّم است، و وضوء هم ضررى نيست چون كه فرد ديگر را متمكن است، با آب گرم وضوء نگرفت، با آب سرد گرفت. خب خودش كرده است ديگر، شارع او را به ضرر نينداخته است. خودش به اختيار خودش وضوء با آب سرد را متضرر شده است. ضرر مستند به شارع نيست لذا حديث نفى الضرر نمى‏گيرد و حرام هم نيست. اطلاق «اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهكم» ترخيص در تطبيق مى‏دهد، مى‏گويد می خواهی خودت تب بكنى بگیر، در وضوء اينجور است، ما نحن فيه عين او است، چرا؟ چون كه مفروض اين است كه در غسل جبيره‏اى ضررى نيست، مى‏تواند غسل جبيره‏اى را اتيان بكند به نحو ترتبى و هيچ ضررى هم نباشد، مفروض اين است، بدان جهت در ما نحن فيه موضوع تيمم نيست. موضوع تيمم كما بيّنا ديروز آن جايى است كه در وضوء اختيارى هم ضررى باشد، در غسل اختيارى هم ضررى باشد، در غسل جبيره‏اى هم ضرر باشد، نه غسل جبيره‏اى كه صرف وجودش مطلوب است هيچ ضررى ندارد، اين فردى را اختيار كرده است كه صرف وجود غسل را مى‏خواهد شارع، غسل جبيره‏اى صرف الوجودش را مى‏خواهد، اين دو قسم است، ترتيبى، ارتماسى، صرف الوجود به هر دو موجود مى‏شود، در ما نحن فيه اين مكلّف آن فردى را اختيار كرده است كه ضرر غير محرّم دارد، تب مى‏آورد مثلاً، يا يك خورده آن زخمش دير خوب مى‏شود، جنايت حساب نمى‏شود بر نفس، اوست که ضرر محرم است، دير خوب مى‏شود يك چند روزى، خب فلیکن، چرا غسلش باطل بشود، چرا حرام باشد؟ حرام مرتكب نشده است، چرا عملش باطل بشود؟ اگر اين غسل حرام بود ترخيص در تطبيق نداشت و امر شاملش نمى‏شد، و اگر صرف غسل‏جبيره‏اى مطلقا ضررى بود حديث نفى الضرر برمى‏داشت، و آن رواياتى كه آن روز گفتيم شامل مى‏شد، ولكن در ما نحن فيه صرف الوجود ضررى نيست.

 بدان جهت نفهميديم وجه اين كه ايشان فرموده است اگر مستلزم ضرر بشود در اين صورت جايز نيست اين غسل ارتماسى، لم يَجُز وجهش را نفهميديم، فیما اذا لم يكن الضّرر ضرر مثل آن تركيدن بدن بوده باشد كه در سرما مى‏تركد، انسان اگر با آب گرم وضوء بگيرد هيچ دستش نمى‏تركد، محل ابتلاء است ديگر، خودمان در زمستان وضوء با آب گرم بگيريم دست هم نمى‏تركد، نه با آب سرد وضوء مى‏گيريم آیا وضويمان باطل است؟ بدان جهت ترك خوردن دست هم كه ضرر محرم نيست، بدان جهت ما نحن فيه داخل همان مسأله است كه فردى از واجب ضررى است ولكن اصل الواجب ضررى نيست و ضررى بودنش هم نه به نحو ضررى است كه محرّم است ادخالش بر نفس، بلكه ضررى است به نحوى كه اين ضرر در طبيعى بود، وجوب را برمى‏داشت قاعده لا ضرر، در اينجور موارد انسان فردى را اختيار بكند كه آن فرد ضررى است و در آن ضرر محرمى نيست حكم به صحّت و جواز مى‏شود تكليفاً و وضعاً، حكم به جواز مى‏شود وضعاً، چون كه اطلاق خطاب متعلق الامر اين را مى‏گيرد، ترخيص در تطبيق دارد، امّا جايز است تكليفاً، چون كه مفروض اين است كه اين اضرار حرام نيست، اضرار ترك خوردن دست است با آب سردى كه وضوء مى‏گيرد، اين وضويش باطل نيست، اگر كسى بگويد اين باطل است، بايد بگويد اين وضوئاتى كه مردم مى‏گيرند در زمستان در هواى سرد كه مى‏توانند آب گرم تحصيل كنند آنها هم باطل است، بدان جهت در ما نحن فيه حكم عندنا واضح است و در ما نحن فيه هيچ جاى تأمّلى نيست، گذشتيم اين مسأله را.

حکم تيمم در فرض جرح يا قرح در موضع آن

مسألة29: « إذا كان على مواضع التيمم جرح أو قرح أو نحوهما فالحال فيه حال الوضوء‌ في الماسح كان أو في الممسوح‌«.[4]

 بعد مسأله اخرايى را در ما نحن فيه ايشان ذكر مى‏فرمايد، مى‏فرمايد آن احكامی كه در وضوء جبيره‏اى گفتيم او در غسل جارى شد، آنى كه در وضوء جبيره‏اى گفتيم در تيممى كه انسان در اعضاء تيمم جبيره دارد، در آنها هم جارى مى‏شود، يعنى فرض كنيد انسان در تيمم كه بايد مسح على الجبين بكند، جبينش جبيره دارد يا مسح بكند روى دستهايش، روى دست‏ها جبيره دارد، يا نه كف دست‏ها كه بايد با اينها مسح كند جبيره دارد. در ما نحن فيه مى‏فرمايد حكم وضوء جبيره‏اى در تيمم هم جارى است و در اجزاء تيمم اگر جبيره شد فى الممسوح او الماسح، ماسح كه كف دست است، ممسوح كه ظهر اليدين و جبين است، جبيره شد همان حكم جارى است، يعنى وقتى كه انسان مريض است و نمى‏تواند غسل بكند، غسل ضررى است، آب گرم و آب سرد ضررى است، مريض است خودش، قطع نظر از جبيره مريض است، اتفاقاً جبيره‏اى هم در دستش است يا در جبينش هست، وظيفه‏اش اگر اين هم نبود تيمم بود، الآن كه اين جبيره در اعضاء تيمم است يمسح على الجبيرة، چه جورى كه در وضوء مسح مى‏كرد بالماء على الجبيرة اين جا هم يمسح به آن يدى كه به تراب زده است على الجبيرة، الكلام الكلام، كانّ اين مسأله متسالمٌ عليه بين الاصحاب است، مخالفى در اين حكم از اصحاب نقل نشده است نه مخالفى شناخته شده است، نه مخالفى هم نقل شده است كه فلان كس مخالف است مثلاً ولو قول شاذ.

ولكن كلام در ما نحن فيه این استکه مجرّد اين تسالم نمى‏تواند بر ما دليل بشود، چون كه شايد تسالمشان روى دليلى است كه دارد و ما آن دليل را بايد بررسى كنيم، آن دليل اگر پيش ما تمام نشد كه نمى‏توانيم با آنها همراهى كنيم، انّما الكلام در سند اين فتوی الاصحاب است كه گفته‏اند وضوء جبيره‏اى احكامش در تيمم هم جارى مى‏شود و تيمم هم جبيره‏اى مى‏شود.

در ما نحن فيه آنى كه گفته مى‏شود و ممكن است كسى بگويد سه وجه است، وجه اول اين است كه در آن حسنه‏اى كه مال وشّاء است، حسن بن على بن وشّاء است، در آنجا امام علیه السلام در مقام جواب از آن سؤالى كه در او شده بود، آنجا امر كرد به مسح على الدواء:

حسنه وشاء

روايت نهمى بود در باب 39 از ابواب[5] الوضوء:

و به اسناد الشّيخ «عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ» كه يا خالد است و يا عيسى، «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ» كه حسن بن على بن وشّاء از معروفين است، كسى اين را هم قبول ندارد ممدوح است، حسنه مى‏شود، «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الدَّوَاءِ- إِذَا‌ ‌كَانَ عَلَى يَدَيِ الرَّجُلِ» سؤال كردم از دواء وقتى كه بر روى دست مردى شد «أَ يُجْزِيهِ أَنْ يَمْسَحَ عَلَى طَلَى الدَّوَاءِ- فَقَالَ نَعَمْ يُجْزِيهِ أَنْ يَمْسَحَ عَلَيْهِ» جايز است اين مسح كند روى آن دوايى كه ماليده شده است؟ گفته شده است در اين روايت فرض وضوء غسل نشده است، شامل مى‏شود اين روايت آن صورتى را كه فرض كنيد انسان مى‏خواهد تيمم بكند و در تيمم عضو جبيره‏اى دارد، سألته عن الدواء اذا كان على يدي الرّجل ايجزيه ان يمسح على طلى الدواء؟ فقال نعم، يجزىه ان يمسح عليه ولو فیما كان وظيفته التيمم، ولو اطلاق دارد اين روايت، موردى كه وظيفه تيمم است را هم مى‏گيرد اين روايت، امام علیه السلام استفسار نكرد كه مسح كه مى‏كنى در وضوء و غسل مسح مى‏كنى يا در تيمم مسح مى‏كنى، استفسار هم نكرد.

چند مناقشه در حسنه ياد شده

در اين حسنه دو تا مناقشه شده است:

مناقشه نخست

 مناقشه اولى اين است كه اين فقط دواء را مى‏گيرد، امّا جبيره ديگرى را كه انسان دارد روى موضع الکسر يا در موضع قرح و الجرح آنها را نمى‏گيرد، فقط دواء را مى‏گيرد، و دعواى اين كه فرق ما بين دواء و ما بين آنها نيست، اين اول الكلام است، اين در باب دواء است، ساير الجبائر را نمى‏گيرد.

پاسخ مناقشه

عرض مى‏كنم اگر مناقشه اين بود، اين درست نيست، چرا؟ براى اين كه سابقاً عرض كردم كه مسح على الدواء صدق مى‏كند، در جايى كه آن دواء زير پارچه بوده باشد، پارچه نازكى كه بعضى دواها همين جور است كه مى‏مالند روى پارچه و به زخم مى‏گذارند، كه آن دواء هم روى آن پارچه اثر و نفوذ مى‏كند، مى‏شود روغن، اين صدق مى‏كند كه عن الرّجل يمسح على الدواء، صدق مى‏كند اين دوا، وقتى كه اين روايت اين قسم را گرفت ديگر فرق ما بنى اين قسم و ما بين آن قسمى كه دواء گذاشته است و رويش باند پيچيده است که او را هم مى‏گيرد احتمال فرق نيست، مناقشه اگر اين معنا بوده باشد، اين مناقشه قابل الدّفع است.

مناقشه دوم

انّما الكلام در مناقشه ثانيه است. آن سند نقل شيخ بود، شيخ الطّائفه او را نقل كرد، گفته‏اند بر اين كه اين روايت را صدوق‏ به سندى نقل كرده است كه آن سند عين اين سند است، صاحب وسائل مى‏گويد و رواه الصّدوق[6] فى عیون الاخبار عن ابيه عن سعد بن عبد الله عن احمد بن محمد بن عيسى عن الحسن بن على وشّاء عن الحسن الرّضا علیه السلام، شيخ هم سندش اين بود. و باسناده عن سعد بن عبد الله عن احمد بن محمد عيسى بود «عن الحسن بن على وشّاء قال سألت ابا الحسن علیه السلام» سؤال يكى، جواب هم يكى، روات هم يكى، اين يك روايت است، بدان جهت صاحب وسائل مى‏گويد و رواه الصدوق فى عیون الاخبار، يعنى همين روايت است، وقتى كه صدوق نقل مى‏كند در نقل صدوق با نقل شيخ خلاف است، در نقل صدوق اين است كه «سَأَلْتُهُ عَنِ الدَّوَاءِ يَكُونُ عَلَى يَدِ الرَّجُلِ- أَ يُجْزِيهِ أَنْ يَمْسَحَ فِي الْوُضُوءِ- عَلَى الدَّوَاءِ الْمَطْلِيِّ عَلَيْهِ»دارد در سوال كه در وضوء مى‏تواند به دواء مسح كند يا نه، امام علیه السلام مى‏فرمايد: «فَقَالَ نَعَمْ يَمْسَحُ عَلَيْهِ وَ يُجْزِيهِ قيد وضوء»  لا بأس بطلی الدواء، مسح كند اين شخص، چون كه اين قيد وضوء دارد خوب اين روايت مى‏شود مجمل. چرا؟ چون كه احتمال اين كه دو تا حديث باشد اين حسن بن على بن وشّاء دو دفعه خدمت امام علیه السلام رسيده است و سؤال كرده است عين اين مسأله را به همان اشخاصى را كه نقل كرده بود، و اين دومى را هم به همان اشخاص نقل كرده است، اين احتمال نيست، كسى كه نفَس روايت را ببيند مى‏بيند كه يك روايت است او را نقل كرده است هم شيخ و هم صدوق.

 اين نكته را داشته باشيد موارد كثيره‏اى هست كه آن جاها خيال شده است كه روايت متعدد است و حال آن كه تمام اينها يك روايت است، مثل اين مورد، بدان جهت در ما نحن فيه مشهور است پيش فقهاء که وقتى كه يك حديثى را دو نفر نقل كرد،چه دو نفر در آخر نقل كند مثل صدوق و شيخ، يا نه دو نفر در وسط نقل كنند، يا دو نفر از امام يك حديث را نقل كنند كه مى‏گويند ما هر دو بوديم و شنيديم، يكى يك جور نقل كند، ديگرى نحو آخر نقل كند كه نقل‏ها اختلاف داشته باشند. يك قاعده‏اى هست پيش فقهاء و مى‏گويند اذا دار الامر-  مى‏گويند اگر اختلاف بالزّيادة و النّقيصه باشد، يؤخذ بالزّيادة، چرا؟ چون كه راوى زياده مى‏گويد من از امام شنيده‏ام هم آنی را كه اين مى‏گويد و هم اين را، و اين ديگرى نمى‏گويد كه من از امام آنى را كه او زياده دارد نشنيده‏ام، مى‏گويد اين مقدار را شنيده‏ام، خب اين مقدار را شنيده و نقل كرده است، آن مقدار را نشنيده نقل نكرده است، يا درست نشنيده و نقل نكرده است، راوى النقیصه لا ینفی الزياده، زياده را نفى نمى‏كند، ولكن راوى الزّيادة يثبت الزّيادة، زياده را اثبات مى‏كند، بدان جهت گفته‏اند چون كه راوى زياده و نقيصه با هم تنافى و تعارضى ندارند يؤخذ بالزّيادة، خب وقتى كه اينجور شد، اين حرف صحيح است، اینجا يكى حكم واحد نقل كرده است، ديگرى دو تا حكم نقل كرده است، آنجا عيبى ندارد، آن يك حكم نقل كرده است و آن ديگرى آن يك حكم را نقل نكرده است، و امّا در موردى كه حكم يكى باشد، آن حكم واحد فرق پيدا مى‏كند بالزّيادة و النّقيصه مثل مسئلتنا و مثل آن حديث عصير عنبى كه خمرٌ لا تشربه، حكم، حكم واحد است، اين حكم واحد را يكى به طريق عام نقل مى‏كند مثل شيخ كه فرمود بر اين كه يمسح علی طلی الدواء در مقابل سؤال عن الدواء علی یدی الرجل كيف يصنع، آن ديگرى مى‏گويد كه يمسح على طلی الدّوا فى الوضوء، چون كه او سؤال كرده بود كيف يصنع فى الوضوء؟ اين هم حكم را خاص نقل مى‏كند، در ما نحن فيه آنى را كه زياده نقل مى‏كند صدوق نقل مى‏كند، چون كه صدوق مى‏گويد قيد وضوء هم بود، به نقل شيخ قيد وضوء نبود، شيخ راوى نقيصه است، صدوق راوى زياده است، اينجا آن قاعده كلّما دار الامر بين نقل الزّيادة و النّقيصه يؤخذ بالزّيادة اين جا صغرايش نيست، چون كه حكم، حكم واحد است و آن حكم واحد نقل مى‏شود، ولو يؤخذ بالزّياده نيست، ولكن روايت مجمل مى‏شود، چون كه شيخ يك جور نقل كرده است و صدوق طور ديگرى نقل كرده است، احتمال مى‏دهيم كلام الامام آنى باشد كه صدوق نقل كرده است، احتمال مى‏دهيم كه نه کلام امام آنى باشد كه شيخ نقل كرده است.

 نگوييد كه شيخ خيلى خطا دارد و اينها دارد، صدوق هم خطا دارد نسبت به آن كتابى كه نوشته است، نسبت خطا در تهذيب را با نسبت خطا در من لا يحضر بسنجيد كبر كتاب تهذيب و صغر من لا يحضر الفقيه كسى كه تتبع بكند در مى‏يابد بر اينکه نسبت‏های خطاء فرقى ندارد، بدان جهت در ما نحن فيه هيچ كدام مزّيتى ندارند، افرض اگر مزيّت هم داشته باشد دليل بر ترجيح نداريم كه، ترجيح دليل مى‏خواهد، مجرّد اين كه ظن كرديم كه اشتباه از خود شيخ است نه از صدوق، اين زن چه قيمتى دارد، مادامى كه اطمينان و يقين نشود.

 ما نحن فيه از صغريات اختلاف بالزيّادة و نقيصه‏اى كه فقهاء گفته‏اند تؤخذ بالزّيادة از صغريات آنجا نيست، چون كه تعليلى كه آورده‏اند لانّ راوى النّقيصة لا تنفی الزّيادة اينجا جارى نمى‏شود، مواردى كه مثل اين است که حكم واحد است يكى جورى نقل كرده است كه حكم مضیّق مى‏شود، آن ديگرى موسّع مى‏شود، اين جا جايش نيست، اين جا جاى تعارض است. زياده و نقيصه تعارض مى‏كنند، و در ما نحن فيه روايت صدوق را هم مقدم نمى‏كنيم كه صدوق اضبط است. اين اولاً به ما ثابت نشده است، ثانياً ثابت هم بشود دليل ندارد بر مرجحيت چون داخل ظن است. بدان جهت در ما نحن فيه روايت مجمل مى‏شود. وقتى كه مجمل شد در تيمم مسح بر جبيره بايد بشود، دليل ندارد. ممكن است نسخه فى الوضوء درست باشد، نسخه فى الوضوء صحيح بشود اصلا براى تيمم دليلى نيست.

 سؤال...؟ شيخ مى‏گويد لفظ وضوء نبود، نه اين كه شيخ مى‏گويد فى الوضوء و الغسل و التيمم صدوق مى‏گويد فى الوضوء كه بگوييم كه آنها را نقل نكرده است صدوق محل حاجتش نبود، او مى‏گويد كه لفظ فى الوضوء بود، آن يكى مى‏گويد نبود، پس در ما نحن فيه چون كه حكم واحد مختلف مى‏شود مورد آن تعليل لانّ راوى النّقيصه لا تنافیها نيست، شيخ مى‏گويد لفظ وضوء نبود اين كه نقل مى‏كند مى‏گويد روايت اين بود که لفظ وضوء نداشت، چون كه لفظ وضوء اگر باشد در وسط است، در سؤال سائل است، يك دفعه دیگر هم مى‏خوانم، «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الدَّوَاءِ- إِذَا‌ ‌كَانَ عَلَى يَدَيِ الرَّجُلِ- أَ يُجْزِيهِ أَنْ يَمْسَحَ عَلَى طَلَى الدَّوَاءِ» ؟ اين سؤال است، صدوق اين سؤال را اينجور نقل كرده است «سَأَلْتُهُ عَنِ الدَّوَاءِ يَكُونُ عَلَى يَدِ الرَّجُلِ- أَ يُجْزِيهِ أَنْ يَمْسَحَ فِي الْوُضُوءِ- عَلَى الدَّوَاءِ الْمَطْلِيِّ عَلَيْهِ» ، صدوق مى‏گويد اين كلمه وضوء در سؤال بود، شيخ مى‏گويد كه نه در سؤال نبود، سؤال مطلق بود، بدان جهت در ما نحن فيه مورد راوى النّقيصه لا تنفی الزّياده اين جا جايش نيست، اين جا متعارضين هستند، اضبطیت صدوق هم گفتيم اگر باشد هم به درد نمى‏خورد، روايت مى‏شود مجمل، از كار مى‏افتد.

سؤال...؟ به سؤال سائل جواب گفته است كه امام علیه السلام فرموده است آن شخص به دواء مسح كند يعنى در وضوء كه سؤال كرده است مسح كند، اطلاقى ندارد، به مورد سؤال جواب داده است.

آنى كه در ما نحن فيه مهم است، اين معتبره كليب صیداوی[7] است، روايت هشتمى است «و بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ كُلَيْبٍ الْأَسَدِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ- إِذَا كَانَ كَسِيراً كَيْفَ يَصْنَعُ بِالصَّلَاةِ» ؟ صلاة ربّما تيمم مى‏خواهد، ربّما غسل مى‏خواهد، ربّما وضوء، اين صلاة را گفته است، «قَالَ إِنْ كَانَ يَتَخَوَّفُ عَلَى نَفْسِهِ- فَلْيَمْسَحْ عَلَى جَبَائِرِهِ وَ لْيُصَلِّ» ، اگر مى‏ترسد بر جبيره مسح كند، مى‏ترسد نه اینکه از آب مى‏ترسد، بلکه از اين كه از موضع الجبيرة جبيره را بردارد و وظيفه اولى را اتيان كند از اين مى‏ترسد، اين به اين مى‏شود كه ربّما آب ضررى است، و ربّما آب ضررى نيست بلکه برداشتن جبيره و رساندن آب به آن موضع يا مسح خود بشره بالتّراب اين برداشتنش ضررى است، كما اين كه سابقاً هم گفتيم و صاحب عروه هم تصريح كرد، همه تصريح كرده‏اند، ضرر يا در ايصال الماء مى‏شود يا در رفع الجبيرة مى‏شود، ان كان يتخوف على نفسه اطلاق دارد، از نفسش مى‏ترسد از رفع جبيره يا از ايصال الماء، بدان جهت روايت كليب اسدى مطلق است و اين دليل مى‏شود بر مشروعيّت تيمم جبيره‏اى، بدان جهت كلام اشكالى ندارد.

وجه ثالث این است که يك كلام ديگر هم مى‏شود گفت، و آن كلام ديگر را ديگران فرموده‏اند. اينجور فرموده‏اند كه اين معلوم است بالضّرورة يعنى از مسلّمات است. كسى که نمى‏تواند وضوء بگيرد يا غسل بكند، مريض است. استخوان درد دارد، آب گرم و سرد همه ضرر دارد، مى‏گويند آب را دست نزن، فقط بخور، فقط به مقدار خوردن مى‏توانى بخورى، اينجور مريض است، اين بايد تيمم بكند، خوب دستش هم شكسته است، اين شكسته هم يك سال طول مى‏كشد، بعضاً ده سال طول مى‏كشد، پيرمرد، پيرزن است، خوب بشود يا خوب نشود، اين بگوييم ديگر نماز نخواند، فاقد الطّهورين است. وضوء و غسل كه نمى‏تواند، تيمم هم ساقط است، چون كه در مواضع تيمم جبيره است، دليل هم بر مشروعيّت تيمم جبيره‏اى نداريم، بگوييم اين اصلاً نماز نخواند، ده سال بدون نماز زندگى بكن بر تو نماز واجب نيست. فرموده‏اند اين مقطوع البطلان است، يقينى است كه اينجور نيست، خوب وقتى كه اينجور شد كلام اينجور مى‏شود صلاة هم كه بدون طهارت نمى‏شود، اين معنا هم كه محتمل نيست كه اصلاً نه تيمم بگيرد، وضوء و غسل هم كه نمى‏كند، همين جور نماز بخواند، اين هم كه محتمل نيست چون لا صلاة الاّ بطهورٍ پس اين تيمم را بگيرد، فرموده‏اند دليل صحيح بر مشروعيّت تيمم جبيره‏اى اين است، وجه ثالث است.

و امّا اين وجه ثالث درست نيست، نه اين شخص بايد نماز بخواند، بايد تيمم هم بكند، آن مواردى كه جبيره ندارد آنها را فقط مسح كند، آن قدرش را علم داريم، آن مواردى كه جبيره دارد رها كند، چه جورى كه در جرح مکشوف مى‏گفتيم آن مواردى را كه مى‏تواند بشوید، بشوید، جرح را رها كند، خوب احتمال است كه از اين پيرمرد و پيرزن در اين ده سال تكليف ساقط نشود، قطع نظر از روايت كليب اسدى، قطع نظر از او، قطع نظر از روايت دواء، اگر آنها نبود، و فقط ما بوديم و وجه ثالث بود، جوابش را مى‏گفتيم نه! نمازش را بخواند، فقط در نماز آن مقدارى كه جبيره ندارد، رويش جبيره نيست آن مقدار را مسح كند بالتّراب، چرا؟ چون كه اين قدر متيقّن است، اين مقدار را بايد بكند، نمى‏دانيم مسح على الجبائر هم واجب است، جبيره هم رويش مسح كند يا نه، لزومى ندارد، اقل و اكثر است ديگر، چون كه طهارت را عنوان وضوء گرفتيم بحث بحث اقل و اكثر مى‏شود، در مورد دوران امر بين الاقل و الاكثر در متعلق التّكليف كه صلاة مقيد است به مسح مواضع خالى عن الجبيرة بالتراب، نمى‏دانيم مقيّد هم هست به مسح على الجبيرة الّتى فى المواضع الّتى عليها الجبيرة به او هم مقيّد است يا مقيّد نيست، خوب مى‏شود دوران الامر بين الاقل و الاكثر رجوع به برائت مى‏شود.

بله! كسانى كه طهارت را مسبب مى‏دانند، وضوء و غسل و تيمم را محصل و سبب مى‏دانند، بنا بر مسلك آنها مورد مورد احتياط مى‏شود، ولكن شما كه آن را قائل نيستيد، شما مى‏فرماييد طهارت عنوان خود وضوء و تيمم است، بنابراين در ما نحن فيه اين وجه ثالث به نظر قاصر و فاطر ما تمام نيست.

عمده در جريان حكم جبيره بر تيمم روايت يعنى معتبره كليب اسدى است كما ذكرنا.

سؤال...؟ سابقاً گفتيم ديگر احتمال فرق در تمامى احكام كسير با غير كسير شريك هستند الاّ در اين حكم، اين احتمالش نيست، با وجود اين كه همه براى صلاة و طهارت صلاتى هستند.

جواز و عدم جواز استيجار صاحب جبيره

مسألة30: «في جواز استيجار صاحب الجبيرة إشكال‌بل لا يبعد انفساخ الإجارة إذا طرأ العذر في أثناء المدة مع ضيق‌ ‌الوقت عن الإتمام و اشتراط المباشرة بل إتيان قضاء الصلوات عن نفسه لا يخلو عن إشكال مع كون العذر مرجو الزوال و كذا يشكل كفاية تبرعه عن الغير‌«.[8]

بعد صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف مسأله ديگرى را مطرح می کند كه مسأله مسأله دقيقه است، انصافاً وقتى كه فارغ شدى مى‏دانى چه مسأله‏اى است، ايشان مى‏فرمايد فى جواز استيجار صاحب الجبيرة اشكال، مثلاً فرض كنيد يك كارگرى بود، بيچاره افتاده و دستش شكسته است و ديگر نمى‏تواند كار كند، كسى مى‏گويد كه خوب اهل و عيال دارى، نان مى‏خواهى و اينها، بيا اجير بشو، حمد و سوره‏ات خوب است و نماز را خوب بلد هستى، اجير بشو، يك سال كه اينجور خواهى ماند يا شش ماه، بيا نماز استيجارى بخوان و نان زن و بچّه را در بياور، ايشان مى‏فرمايد فی استيجار صاحب الجبيرة اشكالٌ، آن كسى كه صاحب الجبائر است او را اجاره كردن كه براى ميّتى نماز بخواند، اشكال است، بعد مى‏فرمايد بلكه اگر شخص صحيحى اجير شد براى نماز عن الميّت، در اثناء اتّفاقاً خيلى سجود و ذكر كرده بود گيج شده بود، از پلّه افتاد دستش شكست در اثناء بعد از شش ماه، شش ماه نمازش را خوانده بود، شش ماهش مانده بود، ايشان مى‏فرمايد بلكه اين عذر اگر در اثناء طاری شد، يمكن ان يقال كه آن‏ اجاره باطل مى‏شود، آن اجاره‏اى كه سابقاً واقع شده بود، اين شش ماهش صحيح و بعد از شش ماه باطل مى‏شود، اين فرمايشى است كه ايشان در عروه دارد.

وجه اشکال استيجار صاحب جبيره

خوب اين وجه اشكال آنهايى كه اشكال كرده‏اند و گفته‏اند جايز نيست، يا مشكل است، چه مى‏خواهم بگويم، خوب فرموده‏اند نقل مى‏كنيم از ديگران فرموده‏اند كه اگر گفتيم وضوء جبيره‏اى، غسل جبيره‏اى، تيمم جبيره‏اى طهارت نيست، فقط مبيح للصّلاة است، آن مقدارى كه از ادلّه استفاده شده است كه انسان براى نماز خودش بايد تيمم بكند، و امّا اگر بخواهد نمازى را از ميّت اتيان بكند تبرءاً او بالاجاره فرقى نمى‏كند و برای او هم وضوء جبيره‏اى، غسل جبيره‏اى، تيمم جبيره‏اى بگيرد، دليلى بر مشروعيّت اين معنا كه نسبت به او هم مبیح است دليلى نداریم.

و امّا اگر كسى گفت نه وضوء جبيره‏اى و غسل جبيره‏اى طهارت است حقيقةً كه صاحب عروه فرمود، گفته‏اند بله بر اين كه طهارت است ولی طهارت اضطراريه است نه طهارت اختياريه، يعنى آن وقتى كه انسان مضطر است و مشروط را با اين مى‏آورد، آن وقت اين طهارت مى‏شود، آن صلاة يوميه خودش است ديگر، دستش شكسته است، او را مضطر است به اين نحو بياورد، يا نوافل يوميه را بخواهد اتيان بكند مضطر است با اين وضوء اتيان كند، نماز شب بخواهد بخواند بايد اينجور اتيان بكند، امّا از ميتى كه مرده است از فلانى نمازهايى كه به ذمّه او است آنها را مضطر نیست با اين وضوء اتيان بكند چون ربطى ندارد او به اين شخص، چونكه اضطرار نيست كه آن صلوات با اين وضوء اتيان بشود، كس ديگر را اجير مى‏كنند كه بدنش سالم است، چاق و چلّه وضوء اختيارى مى‏گيرد و قضاء مى‏كند، اضطرار نيست كه آن صلاة با اين اتيان بشود، هر صلاتى كه اضطرار است با اين وضوء اضطرارى اتيان بشود اين نسبت به او طهارت مى‏شود، صلواتى كه على الميّت است اضطرارى نيست كه آنها با اين وضوء اتيان بشود، حتّى انسان نماز قضايى خودش دارد، نماز قضاء چون كه وقتش موسّع است بناءً على القول الصحيح، بدان جهت انسان فعلاً دستش شكسته است، ولكن سه ماه ديگر خوب مى‏شود، بخواهد آن نمازها را قضاء كند با اين وضوء جبيره‏اى نمى‏تواند، چرا؟ چون كه وقت وسيع است و مى‏تواند قضاء كند آنها را، مضطر نيست آنها را با اين وضوء اتيان كند، به خلاف اين كه قضاى آنها ضيق داشته باشد وقتش، يا عذرى دارد شكسته‏اى است كه ديگر درست نمى‏شود، كارش تمام شده است، نه آنها را مضطر است قضاء كند با اين حال، بدان جهت است در صلاة يوميه هم انسان در اول وقت جبيره دارد، سه ساعت، يك ساعت به غروب مانده اين شخص مى‏آيد اين جبيره را برمى‏دارد، الآن بخواهد وضوء جبيره بگيرد در اول وقت با او نماز بخواند محكوم به بطلان است، چرا؟ چون كه اضطرار ندارد صرف الوجود را با طهارت جبيره‏اى اتيان كند، بما انّه در ما نحن فيه طهارت اضطرارى نسبت به آن صلاتى است و نسبت به آن عملى است مثل الطّواف كه مشروط به طهارت است و انسان بايد آن مشروط را بخواهد اتيان بكند كه مستحبات يا بايد اتيان بكند مثل مشروطات واجبه، بخواهد اتيان بكند يا بايد اتيان كند چاره‏اى ندارد الاّ با اين وضوء جبيره‏اى، غسل جبيره‏اى، تيمم جبيره‏اى آن جاها غسل و وضوء و تيمم جبيره‏اى مشروع است، بدان جهت در ما نحن فيه فى استيجار صاحب الجبيرة اشكالٌ، لو عرض اين عجز در اثناء مى‏شود گفت اجاره باطل است، بلكه بخواهد صاحب الجبيرة نمازهاى خودش را قضاء بكند در صورتى كه عذرش مرجوء الزّوال است او هم اشكال دارد، اين فرمايش است كه ايشان فرموده است، ديگران توجیه كرده‏اند، ببينيم چه جور مى‏شود.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص267-268.

[2] سوره مائده(5)، آيه 6.

[3] سوره مائده(5)، آيه 6.

[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص268.

[5] و [محمد بن الحسن] بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الدَّوَاءِ- إِذَا‌ ‌كَانَ عَلَى يَدَيِ الرَّجُلِ- أَ يُجْزِيهِ أَنْ يَمْسَحَ عَلَى طَلَى الدَّوَاءِ- فَقَالَ نَعَمْ يُجْزِيهِ أَنْ يَمْسَحَ عَلَيْهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص465-466.

[6]  وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الدَّوَاءِ يَكُونُ عَلَى يَدِ الرَّجُلِ- أَ يُجْزِيهِ أَنْ يَمْسَحَ فِي الْوُضُوءِ- عَلَى الدَّوَاءِ الْمَطْلِيِّ عَلَيْهِ- فَقَالَ نَعَمْ يَمْسَحُ عَلَيْهِ وَ يُجْزِيهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص466.

[7] وَ [محمد بن الحسن] بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ كُلَيْبٍ الْأَسَدِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ- إِذَا كَانَ كَسِيراً كَيْفَ يَصْنَعُ بِالصَّلَاةِ- قَالَ إِنْ كَانَ يَتَخَوَّفُ عَلَى نَفْسِهِ- فَلْيَمْسَحْ عَلَى جَبَائِرِهِ وَ لْيُصَلِّ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص465.

[8]  سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص269.