درس ششصد و نود و دوم

احکام جبائر

مسألة 30: « في جواز استيجار صاحب الجبيرة إشكال‌بل لا يبعد انفساخ الإجارة إذا طرأ العذر في أثناء المدة مع ضيق‌ ‌الوقت عن الإتمام و اشتراط المباشرة بل إتيان قضاء الصلوات عن نفسه لا يخلو عن إشكال مع كون العذر مرجو الزوال و كذا يشكل كفاية تبرعه عن الغير‌«.[1]

ادامه بحث در جواز و عدم جواز استيجار صاحب جبيره

كلام در اين مسأله‏اى بود كه صاحب الجبيرة را اجير مى‏كنند براى ميتى نماز قضاء اتيان كند.

در مرحله در بحث

 در دو مرحله ما تكلّم مى‏كنيم، تكلّم در مرحله اولى بر كسى است كه از اول ذات الجبيرة است، و آن كسى را كه از اول ذات الجبيرة و ذو الجبيرة است مى‏خواهند اجير كنند براى صلاة عن الميّت، مرحله ثانيه كسى است كه شخص مختارى بود و او را اجير كرده‏اند بر صلاة قضائی عن الميّت ولكن در اثناء مدّت قبل از اين كه عمل را تمام بكند، از ذوات الاعذار شد كه نمى‏تواند وضوء اختيارى يا غسل اختيارى كند، بايد جبيره‏اى اتيان كند.

مرحله نخست: جواز استيجار صاحب جبيره از ابتدا

 امّا الكلام در مرحله اولى، عرض كرديم جماعتى اينجور فرموده‏اند که نمى‏شود ذات الجبيرة را اجير كرد چون كه طهارت اين طهارت اضطرارى است، ولو آن وضوء جبيره‏اى رافع حدث است و شخص وقتى كه وضوء جبيره‏اى گرفت متطهّر مى‏شود، ولكن اين شخص كه وضوء جبيره‏اى گرفت و متطهّر شد نسبت به آن عملى كه نمى‏تواند آن عمل را اتيان بكند الاّ بالوضوء جبيرةً، نسبت به آن عمل طهارت دارد، نسبت به نمازى كه خودش اتيان مى‏كند نماز واجبى‏اش را يا نوافلش را كه در تمام وقت هم عذر و جبيره دارد، اين اگر بخواهد اين صلوات را اتيان كند بايد با وضوء جبيره‏اى اتيان كند، نسبت به آن صلوات طهارت است، و امّا نسبت به صلواتى كه در ذمّه ميت جمع شده است و وصى يا ورثه مى‏توانند شخص آخرى را اجير كند كه ذو الجبيرة نيست اين شخص كه عذر دارد اين نمى‏تواند آن صلوات را به وضوء اختيارى اتيان كند ديگرى كه مى‏تواند، يا كسى نمازش قضاء شده است، ولكن قضاء وقتش واسع است، الآن ذو الجبيرة است، مى‏تواند آن صلواتى كه قضاء شده است بعد از دو ماه اتيان كند به وضوء اختيارى، اين شخص در اين صورت طهارت اضطرارى دارد نسبت به آن صلوات قضاء عن نفسه نسبت به آن صلوات اضطرار نيست مرجوّء الزوال است، بعد اتيان مى‏كند، اينجور فرموده‏اند.

اشکال به سخن صاحب عروه(قدس)

به صاحبان اين فرمايش كه يكى هم از آنها صاحب عروه است يك اشكالى به اينها متوجه است و آن اشكال عبارت از اين است كه اين حضرات فتوا داده‏اند و در عروه در مسأله بعدى تصريح مى‏كند انسان اگر در وقت نمازى مثلاً نماز ظهر و عصر جبيره داشت، جبيره‏اى داشت دست و پايش شكسته بود بسته بودند، يا زخم بود بسته بودند، در تمام الوقت جبيره داشت، وضوء جبيره‏اى گرفت و نماز ظهر و عصرش را خواند، شب شكسته بند آمد نگاه كرد گفت خوب شده است اين جبيره را باز مى‏كند، اين جبيره را باز كرد، يا براى شب خون زخم ديگر بند آمد، الآن احتياج به بستن نيست، بسته بودند كه خونش بند بشود، وقتى كه ظهر و عصر را با وضوء جبيره‏اى خواند شب كه شد ديد خون بند آمده است باز كرد، مى‏گويند اين حضرات برای نماز مغرب و عشاء لازم نيست وضوء اختيارى بگيرد، چرا؟ چون كه اين شخص متطهّر است، خوب متطهر است، چون كه متطهر است، وضوء جبيره‏اى گرفته بود و طهارت آمده بود، متطهر است لا صلاة الاّ بطهورٍ نماز بخواند، اگر كلمات را نگاه كرده باشيد اينجور فرموده‏اند، خوب اشكال اين است كه نسبت به آن صلاة اين وضويى كه قبلاً گرفته بود ولو بول نكرده است، ريح خارج نشده است، ولكن اين وضوء جبيره‏اى كه گرفته بود نسبت به صلاتى كه يضطرّ الى الاتيان بهذا الوضوء نسبت به آن صلاة طهارت است، نسبت به صلاة مغرب و عشاء كه مضطر نيست به آن وضوء اتيان كند لذا نسبت به او طهارت نيست، كانّ مثل متيمم است كه نماز ظهر و عصر را با تيمم خواند كه آب نداشت، بعد از اين كه مغرب و عشاء شد آب پيدا شد، با آن تيمم نمى‏تواند نماز بخواند چون كه تيمم منتقض شد به وجدان الماء، اين جا هم وضوء وضوى اضطرارى بود، وقتى كه جبيره مرتفع شد و انسان ذات الجبيرة و ذو الجبيرة نيست خوب آن وضوء طهارت نمى‏شود براى اين شخص فعلاً و حال اين كه در عروه تصريح كرده است و ديگران تصريح كرده‏اند بر اين كه اين شخص مى‏تواند بقيه صلوات را اتيان كند، خوب اگر طهارت اضطرارى است چه مى‏شود؟ طهارت اگر اضطرارى است استيجار جايز نيست، ولكن آنها هم جايز نيست، صلوات بعدى را بايد وضوء اختيارى بگيرد.

توجيه اشکال از جانب جماعتی

جماعتى خواسته‏اند توجيه كنند اين را و اين اشكال متوجه را دفع كنند، به چه چيز دفع مى‏كنند؟ مى‏گويند بله! وضوء طهارت اضطرارى است، چون كه نسبت به قضاء صلاة الميت اضطرار ندارد اين شخص، مضطر نيستند كه آن صلاة را با وضوء جبيره‏اى اتيان كنند، اين شخص را نمى‏شود اجير كرد يا آن صلوات قضاء عن نفسه، قبل از ظهر است، بيكار است، مى‏گويد قضاء بكنم صلوات را، چون كه قبل از ظهر است و قضاء صلاة هم موسّع است عذرش هم مرجوء الزّوال است نمى‏تواند وضوء جبيره‏اى بگيرد به اتيان آنها، الاّ انّه وقتى كه وضوء جبيره‏اى مشروع شد، مثل اين كه وقت صلاة داخل شد و در آن وقت صلاة اصلاً متمكن از وضوء اختيارى نيست و وضوء جبيره‏اى را گرفت، هر عملى كه مشروط به طهارت است مى‏تواند اتيان كند، اگر آن وضوء جبیره ای باقى ماند صلاة مغرب و عشاء را با اين وضوء مى‏تواند اتيان كند، چون كه نقض نشده است و مى‏تواند صلواتى كه از خودش قضاء شده است بعد از اين كه در وقت جبيره‏اى بود براى صلاة فريضه‏اى وقتى جبيره گرفت بعد از اتيان صلاة ظهر و عصر مى‏تواند قضاء از نفس را اتيان كند، بلكه در اين صورت اگر اجير بشود كه در اين حال قضاء عن الميت بكند عيبى ندارد، چرا؟ چون كه طهارت دارد و اين طهارت داشتنش با اضطراريت منافات ندارد، چرا؟ چون كه در اخبار حصر النّواقض فرموده است كه الوضوء لا ينتقض الاّ بالبول و الغائط و الرّيح و النّوم و المنى، و در ما نحن فيه هيچ يك از اين نواقض موجود نشده است، و اين قياس نمى‏شود به مسأله تيمم، چون كه در باب تيمم از نواقض تيمم يكى هم وجدان الماء ذكر شده است، او يجد ماءً، و بما انّه در ما نحن فيه نواقض منحصر است به اين پنج تا يا مثلاً شش تا و غیر از اينها بقيه نواقض نيستند اين شخص هم وضوء داشت، وضويش نقض نشده است، مقتضاى بقاء الطّهارة ولو طهارت، طهارت اضطرارى بوده باشد به آن معنا مى‏تواند اين اعمال را اتيان كند، تصریح كرده‏اند به اين تفصيل كه ابتداءً نمى‏تواند براى صلاة قضاء عن الميت يا عن نفسه وضوء جبيره‏اى بگیرد، ولكن وقتى كه صلاة موقته رسيد، كه در آن صلاة مكلّف است به وضوء جبيره‏اى يا غسل جبيره‏اى او را موجود كرد، مقتضاى ادلّه حاصره نواقض در آن اشياء خمسه يا استه مقتضايش اين است كه بقيه اعمالى كه مشروط بالطّهارة است مى‏تواند اتيان كند، چون كه طهارتش نقض نشده است، اين وجه را فرموده‏اند، يكى از اين اشخاص هم مرحوم بروجردى رضوان الله عليه است كه در حاشيه‏ و تعليقه‏اش بر عروه تصريح به اين معنا كرده است.

ملاحظه بر توجيه

ولكن اين تفصیل به نظر ما درست نيست، چرا؟ چون كه سابقاً گفتيم اگر شيئى دو فرض دارد اختيارى و اضطراى و آن شى‏ء در خطابى موضوع حكم شد، منصرف به فرض اختيارى‏اش است، مثل قبله كه دو فرد دارد، قبله اختيارى، قبله اضطرارى، اگر در خطابى موضوع حكم شد كه اذا قعدت علی القبلة فلا تستقبل القبله و لا تستدبرها گفتيم ظهورش قبله اختيارى مى‏شود، اگر فرمود بر اين كه من ادرك يجب التّحفظ على الوقت و الاتيان بالصّلاة فى وقتها يعنى وقت اختيارى، اينجور مى‏شود، اينجور گفتيم ديگر، يكى از آنها هم عبارت از وضوء اختارى و وضوء اضطرارى است، يك وضوء اختيارى داريم كه همان غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين، يك وضوء اضطراى داريم كه غسل مواضع الخالية عن الجبيرة و المسح على المواضع الّتى عليها جبيرةٌ، اين وضوء اضطراى است، اين ادله كه گفته‏اند لا ينقض الوضوء الاّ البول و الغائط و الرّيح و المنى و النّوم يعنى وضوء اختيارى آنها نقض نمى‏شود، انصراف به آنها دارد، و امّا الوضوء الاضطراى او خودش به اضطرار تمام مى‏شود، چون كه وضوء، وضوء اضطرارى است به اضطرار تمام مى‏شود، و من هنا كتب جملة من المحشّين على العروه که نسبت به صلوات آتيه ولو احوط وجوباً اقوی هم نگويند، احوط وجوباً تجديد الوضوء، يعنى وضوء اختيارى بايد بگيرد، اين سرّش اين است.

 مى‏دانيد چرا احوط وجوباً مى‏گويم؟ آنها فرموده‏اند و بنده هم احوط وجوباً عرض مى‏كنم سرّش اين است، ظاهر ادله كه در وضوء جبيره‏اى وارد است، ظاهر ادله اين است آن جاهايى كه وضوء اختيارى مشروع است، ظاهر ادلّه‏اى كه در وضوء جبيره‏اى وارد است اين است که آن جاهايى كه وضوء اختيارى مشروع است، انسان نتواند در آن جاها وضوء اتيان كند الاّ جبيرةً وضوء جبيره‏اى اتيان كند، آن جاهايى كه وضوء اختيارى مشروع است بخواهد اين شخص آن وضوء را اتيان كند اگر ذات جبيره باشد اين نحو اتيان كند، چه مشروعيّتش به نحو وجوب باشد مثل وضوء للصّلاة چه مشروعيتش به نحو استحباب بوده باشد مثل كون على الطّهاره، انسان مستحب است كه هميشه متوضّئ باشد ديگر، هميشه طهارت داشته باشد، معنايش اين است كسى كه مى‏خواهد با طهارت باشد اگر جبيره دارد وضوء جبيره‏اى بگيرد، قبل الوقت باشد يا بعد الوقت، ظاهر ادله بلکه صريح ادله اين است در جاهايى كه وضوء مشروع است يا غسل مشروع است نتوانست آن وضوء را اتيان كند جبيره‏اى را اتيان كند، در آن صحيحه عبد الرحمن بن حجاج [2]آنجا دارد كه عن الكسير تكون عليه الجبائر او تكون به الجراحه كيف يصنع بالوضوء؟ وضوء كه مى‏خواهد بگيرد چه كار كند؟ خوب نپرسيد كه وضوء را بر نماز مى‏گيرد يا براى كون على الطّهاره مى‏گيرد، امام علیه السلام نفرمود، و كذلك غسل الجنابة، اين كه گفتم كالصّريح به جهت غسل الجمعه است، غسل الجمعه كه ضرورتى ندارد انسان بگيرد، خوب ممكن است جبيره در بدن بوده باشد، در اعضاء وضوء اصلاً جبيره نيست، وضوء اختيارى مى‏گيرد و نماز مى‏خواند، با غسل جمعه نمى‏خواهد نماز بخواند، اضطرار ندارد.

 بدان جهت در ما نحن فيه ظاهر ادله بلكه بالاتر از ظهور كالصّراحة اين است كه آن جاهايى كه وضوء و غسل مشروع است اگر انسان در آن موارد ذات الجبيرة و ذو الجبيرة باشد، وضوء و غسل جبيره‏اى را اتيان مى‏كند، خوب على هذا استيجار ذات الجبيرة اشكال ندارد، چون كه وقتى كه ما ذات الجبيرة را اجاره مى‏كنيم لازم نيست كه براى نماز قضايى جبيره بگيرد تا اين كه بگويد كه در نماز قضايى اضطرار نيست، در صحت اجاره قدرت بر متعلق الاجاره شرط است، خوب ذات الجبيرة و ذو الجبيرة اگر وضوء گرفت كه على طهرٍ بوده باشد، على طهرٍ شد ديگر، خوب ادله لا ينقض الوضوء كه اينها مى‏فرمايند مقتضايش عبارت از اين است كه اين وضوء لا ينتقض الاّ بالبول، بول هم كه نكرده است، لا صلاة الا بطهورٍ هم مى‏گويد صلاة به طهارت خوانده بشود، قضاء عن الميت صلاة است به طهارت اتيان شده است، لازم نيست كه وضوء را لقضاء صلاة الميت بگيرد، اين بايد به متعلق اجاره قدرت داشته باشد، وضوء را للكون على الطّهاره مى‏گيرد و آن وقت وقتى كه وضوء را للكون على الطّهاره گرفت نماز را قضاء مى‏كند، از خودش از ديگرى بالاجاره یا تبرءاً مى‏تواند، لا اظنّ فقيهى ملتزم بشود آن كسى كه ذات الجبيرة است، نمى‏تواند للكوت على الطهاره وضوء بگيرد قبل الوقت، او بايد منتظر بشود تا وقت صلاة داخل بشود، اگر گفت بايد منتظر بشود وقت صلاة داخل بشود معنايش اين است كه ملتزم به طهارت اضطرارى است، در حال اضطرار نسبت به آن عملى كه يضطّر اليه طهارت است، لازمه او اين است كه به صلوات بعدى بعد ارتفاع الوضوء تجديد وضوء كند، و به حصر اخبار نواقض هم نمى‏شود تمسّك كرد، چرا؟ چون كه آنها منصرف هستند به وضوء اختيارى، و امّا اگر كسى اينجور گفت كه از ادله استفاده مى‏شود كما اين كه استفاده مى‏شود وضوء از ذات الجبيرة همين وضوء است، يعنى آن جاهايى كه وضوء اختيارى مشروع است اين نحو از وضوء مشروع است، اين كانّ همين جور وضوء حساب مى‏شود نه وضوء اضطراى، از اين يعنى نسبت به مشروطى كه مضطر است به اتيان او، خودش استحباب نفسى دارد وضوء، اين استحباب نفسى دارد، خود وضوء جبيره‏اى، اگر كسى گفت از روايات اين استفاده مى‏شود، بعيد نيست ملتزم بشود بر اين كه صلاة را مى‏تواند اتيان كند قضاءً عن المیت، چرا؟ براى اين كه متمكن است از صلاة صحيحه، چون كه طهارت پيدا كرد، طهارت که پيدا كرد آن صلاة را اتيان مى‏كند، بدان جهت نظر قاصر فاتر ما عبارت از اين است كه اين شخص نمى‏تواند اجير بشود على الاحوط، و الاّ نمى‏شود فتوای به بطلان داد، انسان احتياط بكند فتوا دادن واجب نيست بمقتضى الادله، خلاف واقع را فتوا دادن جايز نيست حرام است، افتراءء على الله است، فقيه مى‏تواند احتياط كند در اين موارد، احتياط اين است كه صاحب الجبيرة استيجار نشود و احتياط اين است كه بعد از اين كه عذر جبيره مرتفع شد در وقت صلاة بعدى نسبت به صلاة بعدى تجديد وضوء كند كما اين كه اينها در تعليقه فرموده‏اند،[3] و در مسأله بعدى جدا نمى‏شود، در مسأله بعدى هم بايد گفته بشود احوط اين است وقتى كه عذر مرتفع شد نسبت به آن صلوات بعدى كه در زمان او عذر مرتفع شد، نسبت به او بايد وضوء اختيارى را تجديد كند، هذا كلّه در جايى كه استيجار نسبت به شخصی باشد که از اول اين شخص ذو الجبيرة و ذات الجبيرة بود.

مرحله دوم: جواز ادامه استيجار صاحب جبيره با عروض در اثناء

 اما اگر از اول شخص سليم بود و در اثناء عاجز شد و از عمل مستأجرٌ عليه باقى مانده است، آنجا مرحوم سيد يزدى فرمود بلكه ممكن است در طریان العذر در اثناء در صورتى كه وقت عمل ضيق باشد، بنا شد اجير شده بود در عرض دو ماه تمام بكند، دو ماه دارد تمام مى‏شود، هنوز اين شخص نصف سنة را اتيان كرده است، خوب عذرش زايل نمى‏شود، وقت ضيق است، اين شكسته يك ماه اقلاً طول مى‏كشد، اگر وقت مضيّق بود آن وقتى كه اجير شده است عمل را در او اتيان بكند، و شرط مباشرت هم شده است كه خودت بايد اتيان بكنى، به عيالت بدهى يا به برادرت بدهى يا به پسرت او اتيان بكند يا به رفيقت نه، خودت بايد قضاء بكنى، در اين صورت مى‏فرمايد بله ممكن است بگوييم كه اجاره باطل شده است، اين مثل اين مى‏ماند كه انسان يك خانه‏اى را اجاره كرده بود پنج سال اجاره كرده بود، دو سال نشست، سال سوم زلزله‏اى شد و خانه خراب شد ديگر قابل سكنى نيست، به كمك خداوندى فرار كرد و جانش سالم ماند، ديگر اجاره نسبت به ما بقى مدت باطل مى‏شود، چون كه قابليت سكنى ندارد، اجاره تمليك قابليت سكنى است، و این منزل قابلیت سکنی برای پنج سال نداشت، دو ساله داشت، اجاره نسبت به ما بقى منحل مى‏شود، اين هم قابليت نداشت صلاة عن الميت اتيان كند الاّ شش ماه را، اجاره نسبت به ما بقى مدت منحل مى‏شود و باطل مى‏شود، نمى‏تواند اين عمل را اتیان بكند، بدان جهت اگر فرض كنيد كسى را اجير كردند عملى را اتيان بكند، مثل بنّايى آمده بود كار مى‏كرد مثلاً اجير شده بود كه يك ماه كار بكند، 15 روز كار كرد و بعد كمر درد پيدا كرد و گفت نمى‏توانم بينى و بين ربى كار بكنم، عاجز هستم، اجاره منفسخ مى‏شود نسبت به مابقی، مثل ساير موارد، اگر بنا شد بر اين كه اين استيجار ذو الجبيرة و ذات الجبيرة جايز نباشد در اثناء وقتى كه عذر طریان كرد باطل مى‏شود، چرا اين را گفت؟ يك خورده اين را از آن لا يجوز استيجار صاحب الجبيرة از او پايين آورد، گفت بلكه مى‏شود اين را هم گفت، اين چه فرق دارد با او؟ اين طریان عذر در اثناء يك فرقى دارد، جماعتى گفته‏اند اگر انسان اجير بشود به عملى به شرط المباشره عملى كه هم مى‏شود او را به مباشرت اتيان كرد، هم مى‏شود او را به غير مباشرت اتيان كرد، مثل اين كه كسى اجير شده است اين فرش را بشوید، هم خودش مى‏تواند بشوید و هم ديگرى مى‏تواند بشوید، اين عمل، عملى است كه از دو نفر صادر مى‏شود، ولكن شرط شده است به مباشرت كه خودت بشور، كسى را اجير كرده بودند كه اين فرش را بايد خودت بشورى، اين نصف فرش را شست و كمرش درد گرفت، بينى و بين ربّى نمى‏تواند بشوید، اين جا گفته‏اند بر اين كه نصف ديگرش را بدهد پسرش بشوید، رفيقش بشوید، منتهى در اين صورت آن مستأجر كه اين را اجير كرده است خيار فسخ پيدا مى‏كند، اجاره را فسخ كند، شرط كرده بودم تو خودت بشورى، نمى‏توانى بشورى، فسخ كردم، رجوع به اجرت المثل مى‏شود نسبت به آن عملى كه اتيان كرده است به آن نصف فرش، و محتمل است كه اجاره را ابقاء بكند كه اين شخص پسرش بشوید و تمام اجرت را بدهد، در موارد اشتراط المباشره جماعتى ملتزم شده‏اند كه اگر عمل، عملى باشد كه هم از مباشر ممكن است صادر بشود هم از غير مباشر صادر مى‏شود، مثل خوردن نيست، مثل پا شدن نيست كه فقط مباشر مى‏تواند پا شود، كسى ديگر پا شود پا شدن اين شخص را نمى‏گويند، اگر فرض كرديم عمل، عملى است كه هم از مباشر صادر مى‏شود، هم از غير المباشر اينجا اگر اشتراط مباشرت بشود اگر مباشرت ممكن نشد و متعذّر شد خيار تخلف الشّرط است، كه از او تعبير مى‏شود ربّما در موارد العذر به خيار تعذر الشّرط على من لاحظ الخيارات، او خيار تعذر الشّرط مى‏شود، اين جا هم همين جور است، اجير شده بود خودش نماز بخواند از می ت، عاجز شد مى‏گويد پسرم تو پا شو و شش ماه ديگر را تو بخوان، تو كه جبيره ندارى، منتهى آن مالك كه اين را اجير كرده است مى‏تواند فسخ كند كه نه پسرت نخواند، بس است كه آن شش ماه را خودت خواندى، و ممكن است بگويد عيبى ندارد، بخواند، اين خيار فسخ مى‏آورد نه اینکه بطلان بیاورد، ولكن در مواردى كه انسان بر عملى اجير مى‏شود، اجير شدن بر عمل دو جور است، تارةً اجير مى‏شود بر عمل خاص كه قيدى كه دارد آن عمل، قيد عمل را خاص مى‏كند، كوچك مى‏كند، مثل اين كه اجير شده بود ثوب شما را بدوزد و خياطت بكند به دو درز اجير شده بود، بعد وقتى كه رفتيد سر مدت ثوب را بگيريد، ديديد كه به يك درز دوخته است، اين عمل به اجاره نكرده است، به خياطت مطلق اجير نشده بود، به خياطت خاصّه‏اى اجير شده بود و او خياطت خاصّه را اتيان نكرده است، لا يستحق شيئاً، هيچ چيز را مستحق نيست، مى‏گويد يك درز دوختى، من كه نگفته بودم يك درز بدوز، من دو درز گفته بودم، آنى كه من گفته بودم ندوختى، آنى كه تو دوختى من نگفته بودم، برو پى كارت، ثوب را هم مى‏گيرد و مى‏رود پى كارش، او مى‏تواند نخهايش را اگر قابل كشيدن باشد بكشد، چون كه در ملك خياط باقى است على ما تقدم، در عمل تارةً قيد و شرط عمل را كوچك مى‏كند، و اخرى نه مورد اجاره را كوچك نمى‏كند، مى‏گويد من اجير كردم اين فرش من شسته بشود، تميز بشود، تو را اجير كرده‏ام، ولكن با تو شرط مى‏كنم كه خودت اين را بشویى، كه اشتراط است، اشتراط که خودت بشویى، مثل اين كه مى‏گويد من تو را اجير كردم ثوب را بدوزى، ولكن شرط مى‏كنم كه دو نخه بدوز، شرط است، اين تخلّف شرط مى‏شود، مباشرت از آن قيودى است كه اگر تصريح بر خلاف نشود، عمل را كوچك مى‏كند، عمل خاص مى‏كند، مى‏گويد من اجير كرده‏ام كه تو نماز بخوانى، كس ديگر را که مطلق نماز خوانده شود اجير نكرده‏ام، من خصوص تو را اجير كرده‏ام كه تو نماز بخوانى، نماز تو را می خواهم من اجير كرده‏ام كه نماز را خودت بخوانى، مستند به خودت بشود، در ما نحن فيه عمل كوچك است، در ما نحن فيه اشتراط نيست تقييد است.

 بدان جهت در ما نحن فيه طرأ العجز فى اثنائه اگر استيجار ذات الجبيرة و ذو الجبيرة جايز نبوده باشد اجاره محكوم به بطلان است. چون كه ظاهر قيد مباشرت عمل را كوچك مى‏كند، عمل را عمل خاص مى‏كند، نه اين كه مطلق العمل مورد اجاره است، يك شرط آخرى شده است مثل اين كه اين فرش شسته بشود، امّا خواهش مى‏كنم، خودت باید بشویى، اينجور نيست. بار من بايد برده بشود به منزل به شوهر مى‏گويد خواهش مى‏كنم خودت ببرى، آن خواهش مى‏كنم يعنى بايد خودت ببرى، اين بشود يعنى شرط، اگر نبرد خودش به كس ديگر دارد خيار تخلّف الشّرط مى‏شود، اين فرقش چه شد؟ كسى از شما پرسيد كه فرقش چيست؟ در متن العقد تارةً اجاره واقع مى‏شود بر ذات العمل، من تو را اجير مى‏كنم كه اين بارم را به منزل برسانى اعم از اين كه بالمباشره او بالتّسبيب، بار رساندن بالمباشره او بالتّسبيب صدق مى‏كند، امّا شرط آخر مى‏كند كه خودت ببرى، اين موارد تخلّف الشّرط است، و امّا در مواردى كه من تو را اجير مى‏كنم اين فعل را اتيان كنى، فعل با او قائم مى‏شود، ظاهر اولى اين است كه فعلِ خودش را اجير مى‏كند، آنجا كه خصوصيت داشته باشد تو را اجير مى‏كنم كه يك قرآن ختم كنى خودت، اين ختمِ خودش متعلّق اجاره است، خودش نكرده است، به پسرش گفت كه تو قرآن ختم بكن لا يستحق شيئاً، مورد اجاره را نياورده است و آنى كه آورده است او مورد اجاره نبود، آن جايى كه ذات العمل متعلّق اجاره نشود بلکه به حسب متفاهم عرفى عمل صادر از او متعلّق اجاره بشود، عمل صادر بالمباشره او متعلّق اجاره بشود، آنجا اگر مباشرت ممكن نشد، اين اشتراط مباشرت و اين قيد مباشرت ممكن نشد، اجاره محكوم به فساد است.

عدم وجوب اعاده نمازهای صاحب جبيره بعد از برطرف شدن عذر

مسألة31: « إذا ارتفع عذر صاحب الجبيرة لا يجب إعادة الصلوات‌التي صلاها مع وضوء الجبيرة و إن كان في الوقت بلا إشكال بل الأقوى جواز الصلوات الآتية بهذا الوضوء ‌في الموارد التي علم كونه مكلفا بالجبيرة و أما في الموارد المشكوكة التي جمع فيها بين الجبيرة و التيمم فلا بد من الوضوء للأعمال الآتية لعدم معلومية صحة وضوئه و إذا ارتفع العذر في أثناء الوضوء وجب الاستئناف أو العود إلى غسل البشرة التي مسح على جبيرتها إن لم تفت الموالاة‌«.[4]

 بعد سيد يزدى قدس الله نفسه الشّريف به مسأله بعدى كه عمده كلام در او را گفتيم متعرّض مى‏شود، و آن كلام بعدى اين است كه انسان نماز را خواند که در وقت صلاة اضطرار داشت به جبيره، بعد از اين كه در همه وقت صلاة مضطر بود به وضوء جبيره‏اى، وضوء جبيره گرفت و نماز را خواند، وقتى كه نماز را خواند، بعد از خروج وقت زوال عذر شد، جبيره را آمدند برداشتند، مى‏فرمايد لا اشكال بر اين كه آن صلاتى كه اتيان كرده است مجزى است، چون كه مفروض اين است كه شارع بدل جعل كرده است بر طهارت، قدر متيقن از جعل بدل اضطرار در جميع الوقت است، صلاة را هم اتيان كرده است، دو نماز واجب نبود براى مكلّف، يك نماز واجب است. يك صلاة الظّهر و يك صلاة العصر در شبانه روز واجب است كه اين هم اتيان كرده بود، مجزى است، قضاء نمى‏خواهد.

ايشان به اين منضم مى‏كند آن جايى را كه در حال اضطرار بود و وضوء جبيره‏اى گرفت ولكن قبل خروج الوقت آن شخص رسيد و جبيره را باز كرد و گفت ديگر جبيره نمى‏خواهد، قبل خروج الوقت وضوء گرفته بود، جبيره هم گرفته بود، نمازش را هم خوانده بود با آن وضوء جبيره‏اى، ولكن قبل از خروج وقت همان صلاة عذر برطرف شد، اين كه در اولش مى‏فرمايد لا اشكال بر اين كه صلاتش مجزى است، اين صورت را هم مى‏گيرد، مى‏گويد كسى كه صلاة جبيره‏اى اتيان كرد، لا اشكال بر اين كه او مجزى است ولو رفع اضطرارش قبل خروج الوقت بشود.

خوب اين را مى‏دانيد كه اين حرف درست نيست، چون كه گفتيم ظاهر ادلّه اين است كه اگر اضطرار در جميع الوقت شد، صلاة را با تيمم بخوان يا با وضوء جبيره‏اى بخوان اين مأمور به نبوده است، بدان جهت بعضى‏ها تفصيل داده‏اند و گفته‏اند اگر براى صلاة قبلى وضوء جبيره‏اى گرفته بود و در تمام وقت صلاة قبلى مضطر بود عذر داشت، بعد صلاة بعدى وقتش رسيد و با آن وضوء جبيره‏اى نماز خواند و قبل خروج وقت صلاة دومى رفع جبيره شد اضطرار رفع شد اين مجزى است، چرا؟ چون كه لا ينقض الوضوء الاّ بالبول و النّوم، وضويش، وضوء مشروع بود، اين را گفتند مجزى است، اين بود كه مى‏گفتيم مجزى نيست، چون كه اگر طهارت، طهارت اضطرارى بشود نسبت به صلاة بعدى اضطرار نداشت، بدان جهت اين حرف سابقي مان بود، نسبت به صلوات بعدى اضطرار ندارد، نسبت به آنها طهارت حساب نمى‏شود، بدان جهت بايد آنها را اعاده كند، بعد ترقّى مى‏كند در عبارت عروه، مى‏گويد بلكه اگر وضوء جبيره‏اى گرفت و وضوء جبيره‏اى را تمام كرد و هنوز نماز نخوانده است رفع اضطرار شد، وضويش صحيح است، چرا؟ چون كه وضوء جبيره‏اى گرفت در حال اضطرار شد طهارت و نقض نشده است، ولو نماز هم نخوانده باشد، وضوء جبيره‏اى گرفت و بعد از تماميّت وضوء رفع اضطرار شد، آن وقت وضويش صحيح است، این روزنمى‏شود ملتزم شد، آن روز هم گفتم كه قلم است اينجور فتوا مى‏دهد، چون كه كسى اينجور وضوء بگيرد به صرف الوجود صلاة مع الوضوء الاختيارى تمكن دارد، اصل اين وضوء جبيره‏اى عذرى است، ظاهر ادله عذريه اين است كه اضطرار مستوعب مى‏خواهد، اين بعد الوضوء نماز هم نخوانده اضطرار رفع شد، اين چه جور وضوئی است، این وضوء مشروع نيست، ايشان فقط اثناء وضوء را مى‏گويد، در اثناء وضوء جبيره‏اى هنوز وضوء را تمام نكرده بود، صورتش را شست، دست راستش جبيره داشت شست، دست چپ مى‏شست آن شخص از راه رسيد و گفت بگذار آن جبيره را باز كنم، باز كرد، هنوز وضوء را تمام نكرده بود، اين جا مى‏گويد رفع الاضطرار اگر در اثناء وضوء شد، وضوء را استيناف مى‏كند، آن وقتى كه موالات به هم خورده باشد، تا اين باز كند خشك شده است اعضاء سابقى، اگر موالات به هم نخورده باشد برمى‏گردد دست راستش را مى‏شورد و بعد دست چپش را، فقط اين را سيد يزدى استثناء مى‏كند، از اين عدم صحّت وضوء اضطرارى رفع اضطرار در اثناء وضوء را استثناء مى‏كند، اين شما، اين هم عروه.

و حال اين كه اينجور نيست ولو نماز هم خوانده باشد، اضطرار بعد حاصل بشود قبل خروج الوقت دليل نداريم بر صحّت آن وضوء جبيره‏اى، چون كه عرض كرديم متفاهم از ادله اضطرار اين است كه نتواند مأمور به اختيارى را كه وظيفه‏اش است اتيان كند، اين مى‏تواند، چون كه صرف الوجود در بين الحدّين مطلوب است، و اين صرف وجود صلاة را با وضوء اختيارى مى‏تواند اتيان كند، وضوء جبيره‏اى در حق اين مشروع نيست.

دليل خاصّى در مقام اقامه كرده‏اند كه دعواى اجماع هست و آن هم درست نيست، چون كه اجماع بر اين است كه اگر انسان وضوء جبيره‏اى مشروع گرفت و نماز خواند آن نماز مجزى است، اجماع بر اين است، و در ما نحن فيه كلام در مشروعيّت اين وضوء جبيره‏اى است، اين وضوء جبيره‏اى‏ها مشروع نيست، بدان جهت بايد برای صلوات بعدى احتياطاً وضوء بگيرد، اگر قبل خروج الوقت رفع اضطرار شد آن صلاة را بايد اعاده كند، فضلاً از اين كه نماز نخوانده رفع اضطرار شد آن وضوء مشروعيتى ندارد، بايد اعاده بشود، و الحمد الله رب العالمين.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص268-269.

[2] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنِ الْكَسِيرِ تَكُونُ عَلَيْهِ الْجَبَائِرُ- أَوْ تَكُونُ بِهِ الْجِرَاحَةُ- كَيْفَ يَصْنَعُ بِالْوُضُوءِ- وَ عِنْدَ غُسْلِ الْجَنَابَةِ وَ غُسْلِ الْجُمُعَةِ- فَقَالَ يَغْسِلُ مَا وَصَلَ إِلَيْهِ الْغَسْلُ مِمَّا ظَهَرَ- مِمَّا لَيْسَ عَلَيْهِ الْجَبَائِرُ- وَ يَدَعُ مَا سِوَى ذَلِكَ مِمَّا لَا يَسْتَطِيعُ غَسْلَهُ- وَ لَا يَنْزِعُ الْجَبَائِرَ وَ لَا يَعْبَثُ بِجِرَاحَتِهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص463.

[3] ر. ک: محمد کاظم يزدی، عروة الوثقی (المحشی)، (قم دفتر انتشارات اسلامی، چ1، 1409ق)ج1، ص455-456.

[4]  سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص269.