مسألة 30: « في جواز استيجار صاحب الجبيرة إشكالبل لا يبعد انفساخ الإجارة إذا طرأ العذر في أثناء المدة مع ضيق الوقت عن الإتمام و اشتراط المباشرة بل إتيان قضاء الصلوات عن نفسه لا يخلو عن إشكال مع كون العذر مرجو الزوال و كذا يشكل كفاية تبرعه عن الغير«.[1]
كلام در اين مسألهاى بود كه صاحب الجبيرة را اجير مىكنند براى ميتى نماز قضاء اتيان كند.
در دو مرحله ما تكلّم مىكنيم، تكلّم در مرحله اولى بر كسى است كه از اول ذات الجبيرة است، و آن كسى را كه از اول ذات الجبيرة و ذو الجبيرة است مىخواهند اجير كنند براى صلاة عن الميّت، مرحله ثانيه كسى است كه شخص مختارى بود و او را اجير كردهاند بر صلاة قضائی عن الميّت ولكن در اثناء مدّت قبل از اين كه عمل را تمام بكند، از ذوات الاعذار شد كه نمىتواند وضوء اختيارى يا غسل اختيارى كند، بايد جبيرهاى اتيان كند.
امّا الكلام در مرحله اولى، عرض كرديم جماعتى اينجور فرمودهاند که نمىشود ذات الجبيرة را اجير كرد چون كه طهارت اين طهارت اضطرارى است، ولو آن وضوء جبيرهاى رافع حدث است و شخص وقتى كه وضوء جبيرهاى گرفت متطهّر مىشود، ولكن اين شخص كه وضوء جبيرهاى گرفت و متطهّر شد نسبت به آن عملى كه نمىتواند آن عمل را اتيان بكند الاّ بالوضوء جبيرةً، نسبت به آن عمل طهارت دارد، نسبت به نمازى كه خودش اتيان مىكند نماز واجبىاش را يا نوافلش را كه در تمام وقت هم عذر و جبيره دارد، اين اگر بخواهد اين صلوات را اتيان كند بايد با وضوء جبيرهاى اتيان كند، نسبت به آن صلوات طهارت است، و امّا نسبت به صلواتى كه در ذمّه ميت جمع شده است و وصى يا ورثه مىتوانند شخص آخرى را اجير كند كه ذو الجبيرة نيست اين شخص كه عذر دارد اين نمىتواند آن صلوات را به وضوء اختيارى اتيان كند ديگرى كه مىتواند، يا كسى نمازش قضاء شده است، ولكن قضاء وقتش واسع است، الآن ذو الجبيرة است، مىتواند آن صلواتى كه قضاء شده است بعد از دو ماه اتيان كند به وضوء اختيارى، اين شخص در اين صورت طهارت اضطرارى دارد نسبت به آن صلوات قضاء عن نفسه نسبت به آن صلوات اضطرار نيست مرجوّء الزوال است، بعد اتيان مىكند، اينجور فرمودهاند.
به صاحبان اين فرمايش كه يكى هم از آنها صاحب عروه است يك اشكالى به اينها متوجه است و آن اشكال عبارت از اين است كه اين حضرات فتوا دادهاند و در عروه در مسأله بعدى تصريح مىكند انسان اگر در وقت نمازى مثلاً نماز ظهر و عصر جبيره داشت، جبيرهاى داشت دست و پايش شكسته بود بسته بودند، يا زخم بود بسته بودند، در تمام الوقت جبيره داشت، وضوء جبيرهاى گرفت و نماز ظهر و عصرش را خواند، شب شكسته بند آمد نگاه كرد گفت خوب شده است اين جبيره را باز مىكند، اين جبيره را باز كرد، يا براى شب خون زخم ديگر بند آمد، الآن احتياج به بستن نيست، بسته بودند كه خونش بند بشود، وقتى كه ظهر و عصر را با وضوء جبيرهاى خواند شب كه شد ديد خون بند آمده است باز كرد، مىگويند اين حضرات برای نماز مغرب و عشاء لازم نيست وضوء اختيارى بگيرد، چرا؟ چون كه اين شخص متطهّر است، خوب متطهر است، چون كه متطهر است، وضوء جبيرهاى گرفته بود و طهارت آمده بود، متطهر است لا صلاة الاّ بطهورٍ نماز بخواند، اگر كلمات را نگاه كرده باشيد اينجور فرمودهاند، خوب اشكال اين است كه نسبت به آن صلاة اين وضويى كه قبلاً گرفته بود ولو بول نكرده است، ريح خارج نشده است، ولكن اين وضوء جبيرهاى كه گرفته بود نسبت به صلاتى كه يضطرّ الى الاتيان بهذا الوضوء نسبت به آن صلاة طهارت است، نسبت به صلاة مغرب و عشاء كه مضطر نيست به آن وضوء اتيان كند لذا نسبت به او طهارت نيست، كانّ مثل متيمم است كه نماز ظهر و عصر را با تيمم خواند كه آب نداشت، بعد از اين كه مغرب و عشاء شد آب پيدا شد، با آن تيمم نمىتواند نماز بخواند چون كه تيمم منتقض شد به وجدان الماء، اين جا هم وضوء وضوى اضطرارى بود، وقتى كه جبيره مرتفع شد و انسان ذات الجبيرة و ذو الجبيرة نيست خوب آن وضوء طهارت نمىشود براى اين شخص فعلاً و حال اين كه در عروه تصريح كرده است و ديگران تصريح كردهاند بر اين كه اين شخص مىتواند بقيه صلوات را اتيان كند، خوب اگر طهارت اضطرارى است چه مىشود؟ طهارت اگر اضطرارى است استيجار جايز نيست، ولكن آنها هم جايز نيست، صلوات بعدى را بايد وضوء اختيارى بگيرد.
جماعتى خواستهاند توجيه كنند اين را و اين اشكال متوجه را دفع كنند، به چه چيز دفع مىكنند؟ مىگويند بله! وضوء طهارت اضطرارى است، چون كه نسبت به قضاء صلاة الميت اضطرار ندارد اين شخص، مضطر نيستند كه آن صلاة را با وضوء جبيرهاى اتيان كنند، اين شخص را نمىشود اجير كرد يا آن صلوات قضاء عن نفسه، قبل از ظهر است، بيكار است، مىگويد قضاء بكنم صلوات را، چون كه قبل از ظهر است و قضاء صلاة هم موسّع است عذرش هم مرجوء الزّوال است نمىتواند وضوء جبيرهاى بگيرد به اتيان آنها، الاّ انّه وقتى كه وضوء جبيرهاى مشروع شد، مثل اين كه وقت صلاة داخل شد و در آن وقت صلاة اصلاً متمكن از وضوء اختيارى نيست و وضوء جبيرهاى را گرفت، هر عملى كه مشروط به طهارت است مىتواند اتيان كند، اگر آن وضوء جبیره ای باقى ماند صلاة مغرب و عشاء را با اين وضوء مىتواند اتيان كند، چون كه نقض نشده است و مىتواند صلواتى كه از خودش قضاء شده است بعد از اين كه در وقت جبيرهاى بود براى صلاة فريضهاى وقتى جبيره گرفت بعد از اتيان صلاة ظهر و عصر مىتواند قضاء از نفس را اتيان كند، بلكه در اين صورت اگر اجير بشود كه در اين حال قضاء عن الميت بكند عيبى ندارد، چرا؟ چون كه طهارت دارد و اين طهارت داشتنش با اضطراريت منافات ندارد، چرا؟ چون كه در اخبار حصر النّواقض فرموده است كه الوضوء لا ينتقض الاّ بالبول و الغائط و الرّيح و النّوم و المنى، و در ما نحن فيه هيچ يك از اين نواقض موجود نشده است، و اين قياس نمىشود به مسأله تيمم، چون كه در باب تيمم از نواقض تيمم يكى هم وجدان الماء ذكر شده است، او يجد ماءً، و بما انّه در ما نحن فيه نواقض منحصر است به اين پنج تا يا مثلاً شش تا و غیر از اينها بقيه نواقض نيستند اين شخص هم وضوء داشت، وضويش نقض نشده است، مقتضاى بقاء الطّهارة ولو طهارت، طهارت اضطرارى بوده باشد به آن معنا مىتواند اين اعمال را اتيان كند، تصریح كردهاند به اين تفصيل كه ابتداءً نمىتواند براى صلاة قضاء عن الميت يا عن نفسه وضوء جبيرهاى بگیرد، ولكن وقتى كه صلاة موقته رسيد، كه در آن صلاة مكلّف است به وضوء جبيرهاى يا غسل جبيرهاى او را موجود كرد، مقتضاى ادلّه حاصره نواقض در آن اشياء خمسه يا استه مقتضايش اين است كه بقيه اعمالى كه مشروط بالطّهارة است مىتواند اتيان كند، چون كه طهارتش نقض نشده است، اين وجه را فرمودهاند، يكى از اين اشخاص هم مرحوم بروجردى رضوان الله عليه است كه در حاشيه و تعليقهاش بر عروه تصريح به اين معنا كرده است.
ولكن اين تفصیل به نظر ما درست نيست، چرا؟ چون كه سابقاً گفتيم اگر شيئى دو فرض دارد اختيارى و اضطراى و آن شىء در خطابى موضوع حكم شد، منصرف به فرض اختيارىاش است، مثل قبله كه دو فرد دارد، قبله اختيارى، قبله اضطرارى، اگر در خطابى موضوع حكم شد كه اذا قعدت علی القبلة فلا تستقبل القبله و لا تستدبرها گفتيم ظهورش قبله اختيارى مىشود، اگر فرمود بر اين كه من ادرك يجب التّحفظ على الوقت و الاتيان بالصّلاة فى وقتها يعنى وقت اختيارى، اينجور مىشود، اينجور گفتيم ديگر، يكى از آنها هم عبارت از وضوء اختارى و وضوء اضطرارى است، يك وضوء اختيارى داريم كه همان غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين، يك وضوء اضطراى داريم كه غسل مواضع الخالية عن الجبيرة و المسح على المواضع الّتى عليها جبيرةٌ، اين وضوء اضطراى است، اين ادله كه گفتهاند لا ينقض الوضوء الاّ البول و الغائط و الرّيح و المنى و النّوم يعنى وضوء اختيارى آنها نقض نمىشود، انصراف به آنها دارد، و امّا الوضوء الاضطراى او خودش به اضطرار تمام مىشود، چون كه وضوء، وضوء اضطرارى است به اضطرار تمام مىشود، و من هنا كتب جملة من المحشّين على العروه که نسبت به صلوات آتيه ولو احوط وجوباً اقوی هم نگويند، احوط وجوباً تجديد الوضوء، يعنى وضوء اختيارى بايد بگيرد، اين سرّش اين است.
مىدانيد چرا احوط وجوباً مىگويم؟ آنها فرمودهاند و بنده هم احوط وجوباً عرض مىكنم سرّش اين است، ظاهر ادله كه در وضوء جبيرهاى وارد است، ظاهر ادله اين است آن جاهايى كه وضوء اختيارى مشروع است، ظاهر ادلّهاى كه در وضوء جبيرهاى وارد است اين است که آن جاهايى كه وضوء اختيارى مشروع است، انسان نتواند در آن جاها وضوء اتيان كند الاّ جبيرةً وضوء جبيرهاى اتيان كند، آن جاهايى كه وضوء اختيارى مشروع است بخواهد اين شخص آن وضوء را اتيان كند اگر ذات جبيره باشد اين نحو اتيان كند، چه مشروعيّتش به نحو وجوب باشد مثل وضوء للصّلاة چه مشروعيتش به نحو استحباب بوده باشد مثل كون على الطّهاره، انسان مستحب است كه هميشه متوضّئ باشد ديگر، هميشه طهارت داشته باشد، معنايش اين است كسى كه مىخواهد با طهارت باشد اگر جبيره دارد وضوء جبيرهاى بگيرد، قبل الوقت باشد يا بعد الوقت، ظاهر ادله بلکه صريح ادله اين است در جاهايى كه وضوء مشروع است يا غسل مشروع است نتوانست آن وضوء را اتيان كند جبيرهاى را اتيان كند، در آن صحيحه عبد الرحمن بن حجاج [2]آنجا دارد كه عن الكسير تكون عليه الجبائر او تكون به الجراحه كيف يصنع بالوضوء؟ وضوء كه مىخواهد بگيرد چه كار كند؟ خوب نپرسيد كه وضوء را بر نماز مىگيرد يا براى كون على الطّهاره مىگيرد، امام علیه السلام نفرمود، و كذلك غسل الجنابة، اين كه گفتم كالصّريح به جهت غسل الجمعه است، غسل الجمعه كه ضرورتى ندارد انسان بگيرد، خوب ممكن است جبيره در بدن بوده باشد، در اعضاء وضوء اصلاً جبيره نيست، وضوء اختيارى مىگيرد و نماز مىخواند، با غسل جمعه نمىخواهد نماز بخواند، اضطرار ندارد.
بدان جهت در ما نحن فيه ظاهر ادله بلكه بالاتر از ظهور كالصّراحة اين است كه آن جاهايى كه وضوء و غسل مشروع است اگر انسان در آن موارد ذات الجبيرة و ذو الجبيرة باشد، وضوء و غسل جبيرهاى را اتيان مىكند، خوب على هذا استيجار ذات الجبيرة اشكال ندارد، چون كه وقتى كه ما ذات الجبيرة را اجاره مىكنيم لازم نيست كه براى نماز قضايى جبيره بگيرد تا اين كه بگويد كه در نماز قضايى اضطرار نيست، در صحت اجاره قدرت بر متعلق الاجاره شرط است، خوب ذات الجبيرة و ذو الجبيرة اگر وضوء گرفت كه على طهرٍ بوده باشد، على طهرٍ شد ديگر، خوب ادله لا ينقض الوضوء كه اينها مىفرمايند مقتضايش عبارت از اين است كه اين وضوء لا ينتقض الاّ بالبول، بول هم كه نكرده است، لا صلاة الا بطهورٍ هم مىگويد صلاة به طهارت خوانده بشود، قضاء عن الميت صلاة است به طهارت اتيان شده است، لازم نيست كه وضوء را لقضاء صلاة الميت بگيرد، اين بايد به متعلق اجاره قدرت داشته باشد، وضوء را للكون على الطّهاره مىگيرد و آن وقت وقتى كه وضوء را للكون على الطّهاره گرفت نماز را قضاء مىكند، از خودش از ديگرى بالاجاره یا تبرءاً مىتواند، لا اظنّ فقيهى ملتزم بشود آن كسى كه ذات الجبيرة است، نمىتواند للكوت على الطهاره وضوء بگيرد قبل الوقت، او بايد منتظر بشود تا وقت صلاة داخل بشود، اگر گفت بايد منتظر بشود وقت صلاة داخل بشود معنايش اين است كه ملتزم به طهارت اضطرارى است، در حال اضطرار نسبت به آن عملى كه يضطّر اليه طهارت است، لازمه او اين است كه به صلوات بعدى بعد ارتفاع الوضوء تجديد وضوء كند، و به حصر اخبار نواقض هم نمىشود تمسّك كرد، چرا؟ چون كه آنها منصرف هستند به وضوء اختيارى، و امّا اگر كسى اينجور گفت كه از ادله استفاده مىشود كما اين كه استفاده مىشود وضوء از ذات الجبيرة همين وضوء است، يعنى آن جاهايى كه وضوء اختيارى مشروع است اين نحو از وضوء مشروع است، اين كانّ همين جور وضوء حساب مىشود نه وضوء اضطراى، از اين يعنى نسبت به مشروطى كه مضطر است به اتيان او، خودش استحباب نفسى دارد وضوء، اين استحباب نفسى دارد، خود وضوء جبيرهاى، اگر كسى گفت از روايات اين استفاده مىشود، بعيد نيست ملتزم بشود بر اين كه صلاة را مىتواند اتيان كند قضاءً عن المیت، چرا؟ براى اين كه متمكن است از صلاة صحيحه، چون كه طهارت پيدا كرد، طهارت که پيدا كرد آن صلاة را اتيان مىكند، بدان جهت نظر قاصر فاتر ما عبارت از اين است كه اين شخص نمىتواند اجير بشود على الاحوط، و الاّ نمىشود فتوای به بطلان داد، انسان احتياط بكند فتوا دادن واجب نيست بمقتضى الادله، خلاف واقع را فتوا دادن جايز نيست حرام است، افتراءء على الله است، فقيه مىتواند احتياط كند در اين موارد، احتياط اين است كه صاحب الجبيرة استيجار نشود و احتياط اين است كه بعد از اين كه عذر جبيره مرتفع شد در وقت صلاة بعدى نسبت به صلاة بعدى تجديد وضوء كند كما اين كه اينها در تعليقه فرمودهاند،[3] و در مسأله بعدى جدا نمىشود، در مسأله بعدى هم بايد گفته بشود احوط اين است وقتى كه عذر مرتفع شد نسبت به آن صلوات بعدى كه در زمان او عذر مرتفع شد، نسبت به او بايد وضوء اختيارى را تجديد كند، هذا كلّه در جايى كه استيجار نسبت به شخصی باشد که از اول اين شخص ذو الجبيرة و ذات الجبيرة بود.
اما اگر از اول شخص سليم بود و در اثناء عاجز شد و از عمل مستأجرٌ عليه باقى مانده است، آنجا مرحوم سيد يزدى فرمود بلكه ممكن است در طریان العذر در اثناء در صورتى كه وقت عمل ضيق باشد، بنا شد اجير شده بود در عرض دو ماه تمام بكند، دو ماه دارد تمام مىشود، هنوز اين شخص نصف سنة را اتيان كرده است، خوب عذرش زايل نمىشود، وقت ضيق است، اين شكسته يك ماه اقلاً طول مىكشد، اگر وقت مضيّق بود آن وقتى كه اجير شده است عمل را در او اتيان بكند، و شرط مباشرت هم شده است كه خودت بايد اتيان بكنى، به عيالت بدهى يا به برادرت بدهى يا به پسرت او اتيان بكند يا به رفيقت نه، خودت بايد قضاء بكنى، در اين صورت مىفرمايد بله ممكن است بگوييم كه اجاره باطل شده است، اين مثل اين مىماند كه انسان يك خانهاى را اجاره كرده بود پنج سال اجاره كرده بود، دو سال نشست، سال سوم زلزلهاى شد و خانه خراب شد ديگر قابل سكنى نيست، به كمك خداوندى فرار كرد و جانش سالم ماند، ديگر اجاره نسبت به ما بقى مدت باطل مىشود، چون كه قابليت سكنى ندارد، اجاره تمليك قابليت سكنى است، و این منزل قابلیت سکنی برای پنج سال نداشت، دو ساله داشت، اجاره نسبت به ما بقى منحل مىشود، اين هم قابليت نداشت صلاة عن الميت اتيان كند الاّ شش ماه را، اجاره نسبت به ما بقى مدت منحل مىشود و باطل مىشود، نمىتواند اين عمل را اتیان بكند، بدان جهت اگر فرض كنيد كسى را اجير كردند عملى را اتيان بكند، مثل بنّايى آمده بود كار مىكرد مثلاً اجير شده بود كه يك ماه كار بكند، 15 روز كار كرد و بعد كمر درد پيدا كرد و گفت نمىتوانم بينى و بين ربى كار بكنم، عاجز هستم، اجاره منفسخ مىشود نسبت به مابقی، مثل ساير موارد، اگر بنا شد بر اين كه اين استيجار ذو الجبيرة و ذات الجبيرة جايز نباشد در اثناء وقتى كه عذر طریان كرد باطل مىشود، چرا اين را گفت؟ يك خورده اين را از آن لا يجوز استيجار صاحب الجبيرة از او پايين آورد، گفت بلكه مىشود اين را هم گفت، اين چه فرق دارد با او؟ اين طریان عذر در اثناء يك فرقى دارد، جماعتى گفتهاند اگر انسان اجير بشود به عملى به شرط المباشره عملى كه هم مىشود او را به مباشرت اتيان كرد، هم مىشود او را به غير مباشرت اتيان كرد، مثل اين كه كسى اجير شده است اين فرش را بشوید، هم خودش مىتواند بشوید و هم ديگرى مىتواند بشوید، اين عمل، عملى است كه از دو نفر صادر مىشود، ولكن شرط شده است به مباشرت كه خودت بشور، كسى را اجير كرده بودند كه اين فرش را بايد خودت بشورى، اين نصف فرش را شست و كمرش درد گرفت، بينى و بين ربّى نمىتواند بشوید، اين جا گفتهاند بر اين كه نصف ديگرش را بدهد پسرش بشوید، رفيقش بشوید، منتهى در اين صورت آن مستأجر كه اين را اجير كرده است خيار فسخ پيدا مىكند، اجاره را فسخ كند، شرط كرده بودم تو خودت بشورى، نمىتوانى بشورى، فسخ كردم، رجوع به اجرت المثل مىشود نسبت به آن عملى كه اتيان كرده است به آن نصف فرش، و محتمل است كه اجاره را ابقاء بكند كه اين شخص پسرش بشوید و تمام اجرت را بدهد، در موارد اشتراط المباشره جماعتى ملتزم شدهاند كه اگر عمل، عملى باشد كه هم از مباشر ممكن است صادر بشود هم از غير مباشر صادر مىشود، مثل خوردن نيست، مثل پا شدن نيست كه فقط مباشر مىتواند پا شود، كسى ديگر پا شود پا شدن اين شخص را نمىگويند، اگر فرض كرديم عمل، عملى است كه هم از مباشر صادر مىشود، هم از غير المباشر اينجا اگر اشتراط مباشرت بشود اگر مباشرت ممكن نشد و متعذّر شد خيار تخلف الشّرط است، كه از او تعبير مىشود ربّما در موارد العذر به خيار تعذر الشّرط على من لاحظ الخيارات، او خيار تعذر الشّرط مىشود، اين جا هم همين جور است، اجير شده بود خودش نماز بخواند از می ت، عاجز شد مىگويد پسرم تو پا شو و شش ماه ديگر را تو بخوان، تو كه جبيره ندارى، منتهى آن مالك كه اين را اجير كرده است مىتواند فسخ كند كه نه پسرت نخواند، بس است كه آن شش ماه را خودت خواندى، و ممكن است بگويد عيبى ندارد، بخواند، اين خيار فسخ مىآورد نه اینکه بطلان بیاورد، ولكن در مواردى كه انسان بر عملى اجير مىشود، اجير شدن بر عمل دو جور است، تارةً اجير مىشود بر عمل خاص كه قيدى كه دارد آن عمل، قيد عمل را خاص مىكند، كوچك مىكند، مثل اين كه اجير شده بود ثوب شما را بدوزد و خياطت بكند به دو درز اجير شده بود، بعد وقتى كه رفتيد سر مدت ثوب را بگيريد، ديديد كه به يك درز دوخته است، اين عمل به اجاره نكرده است، به خياطت مطلق اجير نشده بود، به خياطت خاصّهاى اجير شده بود و او خياطت خاصّه را اتيان نكرده است، لا يستحق شيئاً، هيچ چيز را مستحق نيست، مىگويد يك درز دوختى، من كه نگفته بودم يك درز بدوز، من دو درز گفته بودم، آنى كه من گفته بودم ندوختى، آنى كه تو دوختى من نگفته بودم، برو پى كارت، ثوب را هم مىگيرد و مىرود پى كارش، او مىتواند نخهايش را اگر قابل كشيدن باشد بكشد، چون كه در ملك خياط باقى است على ما تقدم، در عمل تارةً قيد و شرط عمل را كوچك مىكند، و اخرى نه مورد اجاره را كوچك نمىكند، مىگويد من اجير كردم اين فرش من شسته بشود، تميز بشود، تو را اجير كردهام، ولكن با تو شرط مىكنم كه خودت اين را بشویى، كه اشتراط است، اشتراط که خودت بشویى، مثل اين كه مىگويد من تو را اجير كردم ثوب را بدوزى، ولكن شرط مىكنم كه دو نخه بدوز، شرط است، اين تخلّف شرط مىشود، مباشرت از آن قيودى است كه اگر تصريح بر خلاف نشود، عمل را كوچك مىكند، عمل خاص مىكند، مىگويد من اجير كردهام كه تو نماز بخوانى، كس ديگر را که مطلق نماز خوانده شود اجير نكردهام، من خصوص تو را اجير كردهام كه تو نماز بخوانى، نماز تو را می خواهم من اجير كردهام كه نماز را خودت بخوانى، مستند به خودت بشود، در ما نحن فيه عمل كوچك است، در ما نحن فيه اشتراط نيست تقييد است.
بدان جهت در ما نحن فيه طرأ العجز فى اثنائه اگر استيجار ذات الجبيرة و ذو الجبيرة جايز نبوده باشد اجاره محكوم به بطلان است. چون كه ظاهر قيد مباشرت عمل را كوچك مىكند، عمل را عمل خاص مىكند، نه اين كه مطلق العمل مورد اجاره است، يك شرط آخرى شده است مثل اين كه اين فرش شسته بشود، امّا خواهش مىكنم، خودت باید بشویى، اينجور نيست. بار من بايد برده بشود به منزل به شوهر مىگويد خواهش مىكنم خودت ببرى، آن خواهش مىكنم يعنى بايد خودت ببرى، اين بشود يعنى شرط، اگر نبرد خودش به كس ديگر دارد خيار تخلّف الشّرط مىشود، اين فرقش چه شد؟ كسى از شما پرسيد كه فرقش چيست؟ در متن العقد تارةً اجاره واقع مىشود بر ذات العمل، من تو را اجير مىكنم كه اين بارم را به منزل برسانى اعم از اين كه بالمباشره او بالتّسبيب، بار رساندن بالمباشره او بالتّسبيب صدق مىكند، امّا شرط آخر مىكند كه خودت ببرى، اين موارد تخلّف الشّرط است، و امّا در مواردى كه من تو را اجير مىكنم اين فعل را اتيان كنى، فعل با او قائم مىشود، ظاهر اولى اين است كه فعلِ خودش را اجير مىكند، آنجا كه خصوصيت داشته باشد تو را اجير مىكنم كه يك قرآن ختم كنى خودت، اين ختمِ خودش متعلّق اجاره است، خودش نكرده است، به پسرش گفت كه تو قرآن ختم بكن لا يستحق شيئاً، مورد اجاره را نياورده است و آنى كه آورده است او مورد اجاره نبود، آن جايى كه ذات العمل متعلّق اجاره نشود بلکه به حسب متفاهم عرفى عمل صادر از او متعلّق اجاره بشود، عمل صادر بالمباشره او متعلّق اجاره بشود، آنجا اگر مباشرت ممكن نشد، اين اشتراط مباشرت و اين قيد مباشرت ممكن نشد، اجاره محكوم به فساد است.
مسألة31: « إذا ارتفع عذر صاحب الجبيرة لا يجب إعادة الصلواتالتي صلاها مع وضوء الجبيرة و إن كان في الوقت بلا إشكال بل الأقوى جواز الصلوات الآتية بهذا الوضوء في الموارد التي علم كونه مكلفا بالجبيرة و أما في الموارد المشكوكة التي جمع فيها بين الجبيرة و التيمم فلا بد من الوضوء للأعمال الآتية لعدم معلومية صحة وضوئه و إذا ارتفع العذر في أثناء الوضوء وجب الاستئناف أو العود إلى غسل البشرة التي مسح على جبيرتها إن لم تفت الموالاة«.[4]
بعد سيد يزدى قدس الله نفسه الشّريف به مسأله بعدى كه عمده كلام در او را گفتيم متعرّض مىشود، و آن كلام بعدى اين است كه انسان نماز را خواند که در وقت صلاة اضطرار داشت به جبيره، بعد از اين كه در همه وقت صلاة مضطر بود به وضوء جبيرهاى، وضوء جبيره گرفت و نماز را خواند، وقتى كه نماز را خواند، بعد از خروج وقت زوال عذر شد، جبيره را آمدند برداشتند، مىفرمايد لا اشكال بر اين كه آن صلاتى كه اتيان كرده است مجزى است، چون كه مفروض اين است كه شارع بدل جعل كرده است بر طهارت، قدر متيقن از جعل بدل اضطرار در جميع الوقت است، صلاة را هم اتيان كرده است، دو نماز واجب نبود براى مكلّف، يك نماز واجب است. يك صلاة الظّهر و يك صلاة العصر در شبانه روز واجب است كه اين هم اتيان كرده بود، مجزى است، قضاء نمىخواهد.
ايشان به اين منضم مىكند آن جايى را كه در حال اضطرار بود و وضوء جبيرهاى گرفت ولكن قبل خروج الوقت آن شخص رسيد و جبيره را باز كرد و گفت ديگر جبيره نمىخواهد، قبل خروج الوقت وضوء گرفته بود، جبيره هم گرفته بود، نمازش را هم خوانده بود با آن وضوء جبيرهاى، ولكن قبل از خروج وقت همان صلاة عذر برطرف شد، اين كه در اولش مىفرمايد لا اشكال بر اين كه صلاتش مجزى است، اين صورت را هم مىگيرد، مىگويد كسى كه صلاة جبيرهاى اتيان كرد، لا اشكال بر اين كه او مجزى است ولو رفع اضطرارش قبل خروج الوقت بشود.
خوب اين را مىدانيد كه اين حرف درست نيست، چون كه گفتيم ظاهر ادلّه اين است كه اگر اضطرار در جميع الوقت شد، صلاة را با تيمم بخوان يا با وضوء جبيرهاى بخوان اين مأمور به نبوده است، بدان جهت بعضىها تفصيل دادهاند و گفتهاند اگر براى صلاة قبلى وضوء جبيرهاى گرفته بود و در تمام وقت صلاة قبلى مضطر بود عذر داشت، بعد صلاة بعدى وقتش رسيد و با آن وضوء جبيرهاى نماز خواند و قبل خروج وقت صلاة دومى رفع جبيره شد اضطرار رفع شد اين مجزى است، چرا؟ چون كه لا ينقض الوضوء الاّ بالبول و النّوم، وضويش، وضوء مشروع بود، اين را گفتند مجزى است، اين بود كه مىگفتيم مجزى نيست، چون كه اگر طهارت، طهارت اضطرارى بشود نسبت به صلاة بعدى اضطرار نداشت، بدان جهت اين حرف سابقي مان بود، نسبت به صلوات بعدى اضطرار ندارد، نسبت به آنها طهارت حساب نمىشود، بدان جهت بايد آنها را اعاده كند، بعد ترقّى مىكند در عبارت عروه، مىگويد بلكه اگر وضوء جبيرهاى گرفت و وضوء جبيرهاى را تمام كرد و هنوز نماز نخوانده است رفع اضطرار شد، وضويش صحيح است، چرا؟ چون كه وضوء جبيرهاى گرفت در حال اضطرار شد طهارت و نقض نشده است، ولو نماز هم نخوانده باشد، وضوء جبيرهاى گرفت و بعد از تماميّت وضوء رفع اضطرار شد، آن وقت وضويش صحيح است، این روزنمىشود ملتزم شد، آن روز هم گفتم كه قلم است اينجور فتوا مىدهد، چون كه كسى اينجور وضوء بگيرد به صرف الوجود صلاة مع الوضوء الاختيارى تمكن دارد، اصل اين وضوء جبيرهاى عذرى است، ظاهر ادله عذريه اين است كه اضطرار مستوعب مىخواهد، اين بعد الوضوء نماز هم نخوانده اضطرار رفع شد، اين چه جور وضوئی است، این وضوء مشروع نيست، ايشان فقط اثناء وضوء را مىگويد، در اثناء وضوء جبيرهاى هنوز وضوء را تمام نكرده بود، صورتش را شست، دست راستش جبيره داشت شست، دست چپ مىشست آن شخص از راه رسيد و گفت بگذار آن جبيره را باز كنم، باز كرد، هنوز وضوء را تمام نكرده بود، اين جا مىگويد رفع الاضطرار اگر در اثناء وضوء شد، وضوء را استيناف مىكند، آن وقتى كه موالات به هم خورده باشد، تا اين باز كند خشك شده است اعضاء سابقى، اگر موالات به هم نخورده باشد برمىگردد دست راستش را مىشورد و بعد دست چپش را، فقط اين را سيد يزدى استثناء مىكند، از اين عدم صحّت وضوء اضطرارى رفع اضطرار در اثناء وضوء را استثناء مىكند، اين شما، اين هم عروه.
و حال اين كه اينجور نيست ولو نماز هم خوانده باشد، اضطرار بعد حاصل بشود قبل خروج الوقت دليل نداريم بر صحّت آن وضوء جبيرهاى، چون كه عرض كرديم متفاهم از ادله اضطرار اين است كه نتواند مأمور به اختيارى را كه وظيفهاش است اتيان كند، اين مىتواند، چون كه صرف الوجود در بين الحدّين مطلوب است، و اين صرف وجود صلاة را با وضوء اختيارى مىتواند اتيان كند، وضوء جبيرهاى در حق اين مشروع نيست.
دليل خاصّى در مقام اقامه كردهاند كه دعواى اجماع هست و آن هم درست نيست، چون كه اجماع بر اين است كه اگر انسان وضوء جبيرهاى مشروع گرفت و نماز خواند آن نماز مجزى است، اجماع بر اين است، و در ما نحن فيه كلام در مشروعيّت اين وضوء جبيرهاى است، اين وضوء جبيرهاىها مشروع نيست، بدان جهت بايد برای صلوات بعدى احتياطاً وضوء بگيرد، اگر قبل خروج الوقت رفع اضطرار شد آن صلاة را بايد اعاده كند، فضلاً از اين كه نماز نخوانده رفع اضطرار شد آن وضوء مشروعيتى ندارد، بايد اعاده بشود، و الحمد الله رب العالمين.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص268-269.
[2] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنِ الْكَسِيرِ تَكُونُ عَلَيْهِ الْجَبَائِرُ- أَوْ تَكُونُ بِهِ الْجِرَاحَةُ- كَيْفَ يَصْنَعُ بِالْوُضُوءِ- وَ عِنْدَ غُسْلِ الْجَنَابَةِ وَ غُسْلِ الْجُمُعَةِ- فَقَالَ يَغْسِلُ مَا وَصَلَ إِلَيْهِ الْغَسْلُ مِمَّا ظَهَرَ- مِمَّا لَيْسَ عَلَيْهِ الْجَبَائِرُ- وَ يَدَعُ مَا سِوَى ذَلِكَ مِمَّا لَا يَسْتَطِيعُ غَسْلَهُ- وَ لَا يَنْزِعُ الْجَبَائِرَ وَ لَا يَعْبَثُ بِجِرَاحَتِهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص463.
[3] ر. ک: محمد کاظم يزدی، عروة الوثقی (المحشی)، (قم دفتر انتشارات اسلامی، چ1، 1409ق)ج1، ص455-456.
[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص269.