درس ششصد و نود و هشتم

احکام دائم الحدث

مسألة3: « يجب على المسلوس التحفظ من تعدي بوله بكيس فيه قطن أو نحوه‌و الأحوط غسل الحشفة قبل كل صلاة و أما الكيس فلا يلزم تطهيره و إن كان أحوط و المبطون أيضا إن أمكن تحفظه بما يناسب يجب كما أن الأحوط تطهير المحل أيضا إن أمكن من غير حرج».‌[1]

وجوب تحفظ از بول برای مسلوس

 صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف در اين مسأله‏اى كه عنوان مى‏شود متعرض مى‏شود بر اين كه بر مكلّف كه سلس دارد بر او لازم است بر اين كه در حال صلاة كيسى را با خودش حمل كند، و در كيس قطنی بگذارد كه اگر قطره بول از مخرج افتاد جذب بشود و به ساير الثوب يا به ساير البدن سرايت نكند، يكى متعرض مى‏شود به اين جهت.

و ديگرى هم مى‏فرمايد بر اين كه مخرج را قبل از اين كه وارد بشود در صلاة عند ادخاله فى الکیس بايد تطهير كند، از نجاست بول سابقى، اين دو جهت را بيان مى‏فرمايد.

و امّا مسأله جعل الخريطة و ادخال الذكر فى الکیس اين را مى‏دانيد، سابقاً گفته‏ايم در بحث اشتراط الصلاة به طهارت الثوب و البدن كه اين نجاست بدن و نجاست ثوب اينها انحلالى هستند، مثلاً شخصى ثوبش هم طرف يمينش متنجس است و هم طرف شمالش، طرف يمين يا طرف شمال يكى را مى‏تواند آب بكشد، آن مقدار آب دارد، ولكن دو تا را نمى‏تواند تطهير كند، لفقد الماء، سابقاً بحثش گذشت كه بايد يك طرف را تطهير كند، چونكه هر موضعى كه متنجس از ثوب است آن موضع متنجس فى نفسه مانعيت از صلاة را دارد، لا تصلّ فى النّجس يعنى در ثوبى كه آن ثوب نجاست دارد، ظهورش اين است كه نجاست ثوب در هر نقطه‏اى از ثوب باشد مانعيت مستقله دارد، بدان جهت در ما نحن فيه اگر توانست اين نجاست را از بعضى ثوب بردارد متعين مى‏شود و كذلك فى البدن، اين بحثش سابقاً گذشته است كه مانعيت نجاست ثوب و البدن انحلالى است.

 على هذا الاساس اين كسى كه سلس دارد آنى كه مجبور است او با نجاست باشد، يكى ذكر است يعنى رأس الحشفه كه مخرج بول است و ديگرى آن كيسى كه با او حمل مى‏كند، امّا الکیس او نجاستش مانعيتى ندارد، چرا؟ اولاً بر اين كه كيس صدق ثوب نمى‏كند به او، آنى كه معتبر است در باب الصلاة طهارت ثوبى است كه يلبسه، کیسی را با خودش حمل كرده است آن کیسی را كه با خودش مى‏بندد حمل مى‏كند، مثل آن بارى كه به كولش بسته است و او را حمل مى‏كند الآن اين كيس را حمل مى‏كند و اگر كسى گفت بر اين كه نه لبس و پوشيدن صدق مى‏كند كه اين كيسه را پوشيده است، خوب عيبى ندارد نجاستش. چرا؟ چون كه سابقاً در بحث طهارت ثوب و نجاست ثوب در صلاة خدمت شما عرض شد آنى كه مانعيت دارد نجاست ثوبى است كه تتمّ فيه الصّلاة، آن ثوبى كه ‏صلاة در او تمام مى‏شود و مى‏شود نماز را در او خواند كه ساتر قبل و دبر بوده باشد طهارت او شرط است، كيس خيلى هنر داشته باشد آن قبل را ستر مى‏كند و امّا دبر را ستر نمى‏كند، بدان جهت لا تتمّ فيه الصّلاة است، و طهارت او اعتبارى ندارد، پس كيس اولاً محمول است، و اگر كسى گفت نه، مثل پوشيدن انگشتر، كمر بند اين كيس را پوشيده است لبس صدق بكند لا تتمّ فيه الصّلاة است، نجاستش مانعى ندارد، بدان جهت اگر اين كيس را بردارد ساير بدن و ساير ثيابش پاك مى‏شود، قطره بول خارج شد به آنها سرايت نمى‏كند، و امّا اگر اين را برندارد ساير ثوب را عمداً و اختياراً نجس كرده است، ثوب نجس مى‏شود و بدن نجس مى‏شود، ما بوديم و على القاعده رواياتى نبود كه فليجعل خریطة ملتزم مى‏شديم كه بايد اين كار را بكند، اين احتياج به روايت ندارد، تحفظاً على مانعيت النّجاسه ثوب و البدن اين كار را بايد بكند.

 علاوه که در ما نحن فيه روايات هم داشت كه فليجعل خریطة، پس هيچ جاى شكّ و شبهه نيست كه بايد اين كيسترا با خودش بردارد، هم حكمى است على القاعده مقتضاى قاعده اوليه است، هم روايات هم داشت كه بلاء ابتلی به فالله اولى بالعذر فليجعل خریطة، و امّا مسأله‏اى كه رأس الحشفه و ذكر را قبل از صلاة تطهير بايد بكند كه طاهراً داخل كيس بكند و شروع به صلاة بكند، با آن وضويى كه مى‏گيرد، ايشان اين را تعبير به احتياط مى‏كند، احوطش احوط وجوبى است، می گوید احوط وجوبى اين است كه اگر آن وقتى كه كيس را برمى‏دارد كه شروع به صلاة بكند ذكر نجس بوده باشد به خروج القطرة احوط اين است كه او را تطهير بكند، چرا تعبير به احتياط فرمود و فتوا به وجوب نداد كه بايد طاهر باشد بدنش؟ دو وجه مى‏شود گفت:

وجوه احتياط وجوبی بودن تطهير ذکر

وجه اول اين است كه نجاست ولو در ثوب و بدن انحلالى است، يعنى هر موضعى از بدن از اول الصّلاة تا آخر الصّلاة بايد نجاست نداشته باشد، هر موضعى از ثوب، ثوبى كه تتمّ فيه الصّلاة هر موضعى از ثوب بايد از اول تا آخر الصّلاة پاك بوده باشد، نجاست غير معفوّ عنها نداشته باشد، اين ولو اينجور است، ولكن آنى كه شرط است، نبود نجاست است من اول الصّلاة الى آخر الصّلاة در هر موضعى از بدن، و مفروض اين است كه اين شخص در اثناء صلاة ذَكَرش نجس مى‏شود، آن موضع خروج البول نجس مى‏شود، نمى‏تواند شرط بشود در باب الصّلاة كه شرط است اين موضع طاهر باشد از اول الصلاة الى آخر الصلاة، اين اگر بوده باشد اين شخص قادر به اتيان اينجور صلاتى نيست، اين لا محالة نجس مى‏شود، پس آنى كه شرط در صلاة اختيارى است طهارت بودن موضع خروج البول است من اول الصلاة الى آخر الصّلاة، او را كه شخص قادر نيست، پس تكليف به صلاتى كه در آن صلاة شرط بوده باشد طهارت المخرج من ابتداء الصّلاة الى انتهاء الصّلاة آن تكليف مرتفع است، چون كه آن تكليف غير مقدور است، آن وقت طهارت اين موضع خروج البول ديگر شرط نمى‏شود، خوب قبل از صلاة هم نجس باشد، چه مى‏شود؟ تطهيرش لازم نيست، چون كه طهارتش در صلاة معتبر نيست، اينكه طهارت اين موضع در بعض الصلاة معتبر است دون بعض الآخر اين احتياج به دليل دارد، دليل اگر قائم شد كه بله موضع بايد تطهير بشود و داخل صلاة بشود، ملتزم مى‏شويم كه نه در بعض الصّلاة طهارت شرط است، و امّا اگر دليلى قائم نشد آنى كه ما يقين داريم اين استکه این مكلّف است به اتيان صلاة ولو آن موضعش نجس بوده باشد در اثناء صلاة، و امّا از اول بايد پاك بشود ولو در اثناء نجس بشود اين شرط دليل مى‏خواهد، آنى كه شرط اولى بود او ساقط شده است، چون كه متعذّر است، كه من اول الصّلاة الى آخر الصّلاة بايد پاك بشود و مفروض اين است كه اينجور نيست، خریطه كه مى‏گذارد ديگر اثناء صلاة تطهير نمى‏كند، در اثناء صلاة گفتيم احتمال اين كه وضوء بگيرد هست، و امّا احتمال اين كه تطهیر کند نيست، چون كه روايت گفت فليجعل خریطة، پس لا محالة شرطيّت طهارت آن موضع خروج البول من اول الصلاة الى آخر الصّلاة از شرطيت افتاده است، و امّا اینکه در بعض الصّلاة شرط باشد اين دليل مى‏خواهد، بدان جهت در ما نحن فيه احوط اين است كه تطهير كند، چون كه احتمال مى‏دهيم در بعض الصّلاتى كه هنوز قطره‏اى خارج نشده است آن طهارت در بعض آن صلاة شرط بشود، اين يك وجه.

وجه ديگرى كه به عدم وجوب گفته شده است اطلاقات اخبار است، اخبارى كه امام علیه السلام در آن اخبار فرمود فليجعل خریطة هيچ نفرمود بر اين كه فليغسل المخرج و يجعل خریطة، هيچ متعرض نشد امام علیه السلام به تطهير مخرج، ولو در بعضى روايات متعرض شد به وضوء گرفتن، ولكن در كثيرى از روايات كه مال سلس بود بلكه در تماميشان متعرّض شد امام علیه السلام كه فليجعل خریطة، فليدخل ذكره فى الکیس اينها را متعرض شد، امّا تطهير را متعرض نشد، روى اين اساس معلوم مى‏شود كه طهارت آن موضع شرط نيست، و الاّ امام علیه السلام متعرض مى‏شد، اين دو تا وجه است.

بررسی و ملاحظه وجوه پيش گفته

امّا اطلاق الاخبار اين درست نيست، ولو در روايات متعرّض نشده است به تطهير الذكر، ولكن اين روايات در مقام بيان طهارت بدن عند الدّخول فى الصّلاة نيست، آن روايات دلالت كرده است كه انسان با ثوب متنجّس نمى‏تواند نماز بخواند، بايد بشوید داخل صلاة بشود، بدنش اگر نجس شد بايد بشوید داخل صلاة بشود، چه جور ساير البدن اگر نجس بشود اين روايات ناظر بر اين نيست كه آنها را تطهير بكند داخل صلاة بشود در مقام بيان نيست، باز در مقام بيان اين نيست كه آن ذكر را تطهير كند و داخل صلاة بشود، كارى ندارد روايات با او، اين روايات علاج خروج البول است، كه بولى كه خارج مى‏شود در اثناء الصّلاة اين تعدّى به ثوب و بدن نكند، آن بول خارجى اثناء الصّلاة که موجب تنجّس حشفه مى‏شود او مضر به صلاة نيست، و بايد مكلف تحفظ كند كه آن نجاستى كه در آن حشفه مضر نيست بخروج البول آن بول ساير جاها را نجس نكند، اين روايات در مقام بيان اين است، و هم در مقام بيان اين است كه آن بولى كه خارج مى‏شود ناقض وضوء نيست، آنى كه در اثناء الصّلاة خارج مى‏شود ناقض وضوء نيست و همان وضويى كه گرفته است و به همان طهارتى كه داخل صلاة شده است با او صلاة را اتمام بكند، و على الجملة اين روايات ناظر است به تحفظ به طهارت بدن و ثوب از ناحيه سرايت قطره خارجه اثناء الصّلاة، اين روايت در مقام بيان اين است، و امّا اینکه ساير البدن قبل از صلاة بايد تطهير بشود چه جور اين روايات در مقام بيان او نيست هكذا مخرج قبل از صلاة بايد تطهير بشود استنجاء بايد بشود مخرج تطهير بشود لا صلاة الاّ بطهورٍ و يجزيك من الاستنجاء ثلاثة احجارٍ بايد مخرج پاك بشود، اين روايات در مقام بيان اين كه مخرج طهارتش شرط نيست، قبل از صلاة شستن نمى‏خواهد در مقام بيان اين نيست.

و امّا الوجه الاول، وجه اول وجهى دارد، آنى كه شرط در باب الصّلاة است، آن است كه هر جزئى از بدن من اول الصّلاة الى آخر الصّلاة بايد طاهر بشود، الاّ انّه يك قرينه عرفيه‏اى هست، شارع وقتى كه عند الاضطرار شرط را از شرطيت انداخت متفاهم عرفى اين است كه به مقدار اضطرار از شرطيت انداخته است، وقتى كه شارع به كسى گفت وقتى در نمازت قادر بر قيام نيستى، درست توجه كنيد، اينها اساس فقهه است، اگر شارع براى كسى گفت در نمازت نمى‏توانى بايستى بنشين يا تكيه كن خوب كسى مى‏تواند دو ركعت اول را بايستد، امّا در دو ركعت بعدى ديگر كمر همراهى نمى‏كند به قيام، خوب آیا می تواند در ركعت اول و دوم هم بنشيند قيام نكند، بلااشكال اينجور نيست، آن ركعاتى كه قادر است بر قيامش بايد قيام كند، يا كسى است كه فرض كنيد فتراتى مى‏شود كه رعشه مى‏گيرد، استقرار ندارد، فتراتى هم هست كه بدن مستقر است، خوب نسبت به اين شخص استقرار در صلاة اعتبارى ندارد، خوب بگوييم آن فتره‏اى كه هنوز رعشه نگرفته است آنجا هم خودش همين جور عمداً بكند، چون كه استقرار كه به اين شخص شرط نيست نمى‏تواند از اول صلاة تا آخر صلاة تحفّظ به شرط بكند، هيچ متشرّعی اين احتمال را نمى‏دهد، يعنى متفاهم عرفى هم در اوامر اضطراريه عرفيه اين است، وقتى كه شارع شرط را عند الاضطرار از شرطيت انداخت متفاهم عرفى اين است كه به مقدار اضطرار از شرطيت يا از مانعيت افتاده است، بدان جهت در ما نحن فيه ذَكر را بشوید داخل صلاة بشود تا خروج قطره بعدى مى‏تواند صلاة را با طهارت از خبث اتيان كند، اما اگر تطهير نكند از اول صلاة با خبث اتيان مى‏كند، متفاهم عرفى اين است كه آن مخرج را بايد تطهير كند، بدان جهت اين احوطى كه ايشان مى‏فرمايد اين احوط حقيقةً الاظهر است، چون كه روايات اطلاقش گفتيم ناظر نيست به نجاست مخرج قبل از صلاة.

مى‏ماند اين وجه كه وجهى كه گفته بودند، آن وجه گفتيم خلاف متفاهم عرفى است، در اوامر اضطراريه و در شروط كه عند الاضطرار ساقط مى‏شود.

 بدان جهت الاظهر اين است كه مخرج را بايد قبل از صلاة تطهير كند و داخل صلاة بشود.

 روى اين اصل ما مبادرت را گفتيم، مبادرت را كه گفتيم زود بايد داخل صلاة بشود اين تحفظاً على طهارت الاجزاء بود كه به قدر امكان به طهارت الاجزاء من الخبث تحفظ كند فی الصورة الثانیة كما ذكرنا، اين اين مطلب.

اين نسبت به آن كسى كه سلس دارد، امّا آنى كه صاحب بطن غالب است آن هم همين جور است، آن هم بايد آن مخرج را اگر حرجى نبوده باشد شستنش ممكن است حرجى نيست مخرج غائط را بشوید، يك چيزى به آنجا ببندد كهنه‏اى، پنبه‏اى، چيزى كه مانع از سرايت بشود، الكلام در مخرج البول و آن قطره‏اى كه از او خارج مى‏شود بولاً مثل آنی است كه از مخرج غائط خارج مى‏شود، اگر تحفّظ ممكن است و غسلش ممكن است بايد اين غسل را بكند كما ذكرنا.

لزوم و عدم لزوم معالجه سلس و بطن

مسألة 4: « في لزوم معالجة السلس و البطن إشكال‌و الأحوط المعالجة مع الإمكان بسهولة نعم لو أمكن التحفظ بكيفية خاصة مقدار أداء الصلاة وجب و إن كان محتاجا إلى بذل مال‌«.[2]

 بعد رسيديم به مسأله ديگرى كه درست توجه كنيد، صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف در متن عروه اينجور فتوا مى‏دهد، مى‏گويد فى لزوم معاجلة السّلس و البطن اشكالٌ و الاحوط مع الاحوط المعالجة مع الامکان بسهولة، يعنى بسهولةً معالجه بشود احوط وجوبى اين است كه معالجه كند. بعد ايشان يك مطلبى دارد كه آن مطلب را مى‏گذرم كه نكته‏اى دارد كه مى‏گذرم، بعد خواهم آمد، در ذيلش مى‏گويد اين معالجه ولو محتاج الى بذل المال باشد، يجب، ولو احتياط وجوبى اين است كه موقوف به بذل المال هم بوده باشد، در اين صورت مى‏فرمايد بر اين كه واجب مى‏شود و ان كان محتاجاً الى بذل المال ولو محتاج به بذل المال بوده باشد اين معالجه واجب مى‏شود.

ديدگاه عده لزوم معالجه

بعضى‏ها اينجور فرموده‏اند كه اينجور در كلامشان هست، فرموده‏اند نه اين معالجه وجهى ندارد واجب بشود، آن من به السلس و هكذا من به البطن الغالب موضوع حكم است در روايات، بر انسان واجب نيست كه خودش را از موضوعى كه داخل آن موضوع است خارج كند و داخل موضوع ديگر بكند، يعنى داخل بكند به آن كسى كه ليس له سلسٌ، آدم چاق و چلّه‏اى هست و هيچ مرضى هم ندارد الحمد الله صحت و سلامتش تمام است، اخراج از موضوع و ادخال بر موضوع ديگر مثل اين كه اخراج از قصر و ادخال در موضوع تمام واجب نيست، و عكسش هم همين جور است، فرموده‏اند به حسب ادله شرعيه من به السّلس و هكذا من به بطن الغالب موضوع حكم است و ادخال از موضوع واجب نيست به اخراج از موضوع و ادخال به موضوع آخر.

بررسی ديدگاه

عرض مى‏كنم بر اين كه در مقام دو تا جهت است:

يك جهت اين است كه اين معالجه ممكن است براى مكلف در وقت الصّلاة مثلاً وقتى كه سلس دارد ديد سلس دارد، مى‏تواند در اول ظهر دكتر مراجعه بكند تا آخر تمام شدن ظهر و عصر اين بند بشود، حبّى چيزى داده‏اند كه ديگر اين قطره ايستاد، معالجه كرد، ولو معالجه نشود حقيقةً ولكن اين بايستد، ولو معالجه‏اش تدريجى مى‏شود، ولكن اين معالجه‏اى كه فعلاً مى‏كند اين را حبس مى‏كند، ديگر قطرات نمى‏افتد، يك وقت اينجور است، يك وقت اينجور است كه نه اگر رجوع به دكتر بكند وقت صلاة باز الكلام الكلام، طول مى‏كشد تا اين يواش يواش خودش خوب بشود، امّا در فرض الاول فالاظهر وجوب المعالجه است كه همان كه لعل است و مراد صاحب عروه هم همين است بر اين كه ان امكن المعالجة بسهولةٍ يعنى فورى خوب مى‏شود كه مى‏تواند نماز را در وقتش همين جور اتيان بكند، واجب مى‏شود، چرا؟

 يك مسأله‏اى است ابتداءً او را بگويم كه نقل نكرده‏ام، در وسط انداخته‏ام، و آن اين است كه شخصى سلس البول دارد، ولكن نمازش چه قدر طول مى‏كشد؟ پنج دقيقه، پنج دقيقه مى‏تواند با نخ سر آن حشفه را ببندد و اصلاً قطره‏اى خارج نشود، يا پنج دقيقه به آن طرف قطنه ای وارد كند، پنبه‏اى داخل كند كه غائطى خارج نشود، اين را صاحب عروه مى‏گويد واجب است، اين دليلش چيست كه واجب است، دليلش مفهوم اين صحيحه منصور بن حازم است، در صحيحه منصور بن حازم اينجور دارد، روايت [3] 2 بود در باب 19.

صحيحه منصور بن حازم

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ يَعْتَرِيهِ الْبَوْلُ- وَ لَا يَقْدِرُ عَلَى حَبْسِهِ- قَالَ فَقَالَ لِي إِذَا لَمْ يَقْدِرْ عَلَى حَبْسِهِ- فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْعُذْرِ يَجْعَلُ خَرِيطَةً» ، اگر قادر به حبس نشود معذور است، مفهومش اين است كه اگر تمكّن بر حبس داشته باشد معذور نيست، روى آن جهت اگر نخى ببندد يا كار ديگرى بكند كه اثناء الصّلاة قطره بول يا ذرّه غائط خارج نشود بايد اين كار را بكند، در متن عروه هم فتوا داد، به اين معنا فتوا مى‏دهد، خوب وقتى كه اينجور شد كسى كه در وقت صلاة مى‏تواند معالجه كند كه حبّى بدهند يا چيز ديگرى بدهند كه اين بايستد در وقت صلاة، خوب اذا لم يقدر على حبسه فالله اولى بالعذر، مفهومش اين است كه اين قادر بر حبس است، چه جور به نخ بستن حبس صدق مى‏كند، به معالجه‏اى كه در وقت صلاتى آن معالجه صورت مى‏پذيرد به حيثی كه صلاة فى الوقت را بخواند به حبس بول در وقت صلاة قادر است، بدان جهت مقتضاى مفهوم اين صحيحه اين است در اين جهتى كه بسهولةٍ علاج مى‏شود و بول توقّف پيدا مى‏كند، بايد اين را معذور نيست، بايد علاج كند، بايد حبس كند، مثل او، فرقى نمى‏كند، بله آنى كه مدّتى طول مى‏كشد فايده‏اى ندارد، دو سه ماه بايد برود تا قطرات قطع بشود اين جا نه در وقت صلاة قادر نيست، اين معالجه دلالت نمى‏كند بر وجوبش، مى‏ماند به آن آخر كه اگر معالجه كرد قطع می شود آن اخيرى واجب مى‏شود كه در وقت صلاة قطع مى‏شود تقطير، در اين صورتى كه فرض كرده است در وقت صلاة بسهولةٍ قطع مى‏شود، اين معنا را بايد بكند به واسطه اين، منتهى اين احتياج دارد به بذل المال.

بعضى‏ها ممكن است ذهنشان بيايد، که محتاج بشود معالجه هم احتياج به بذل مال دارد، ربّما هم بذل مال مال كثير است، ولو متمكن است و برايش حرجى نيست بذل كردن اين مال، صاحب عروه مى‏گويد ولو بذل مال موقوف بشود وجب.

ديدگاه مرحوم حکيم(قدس)

 بعضى‏ها فرموده‏اند مثل مرحوم آقاى حكيم[4] كه لعلّ نظر ايشان به روايتى است كه در شراء ماء  الوضوء وارد است كه در آنجا وارد است كه ماء وضوء را بخرد ولو به ثمنٍ كثير، بعد اشكال فرموده‏اند كه اگر نظر صاحب عروه او بوده باشد اين مثل قياس مى‏شود، معالجه سلس به شراء ماء وضوء چه ربطى دارد ؟ اين حرف‏ها نيست، اين كه گفته‏اند در ما نحن فيه بذل مال واجب نيست چون كه متمكن است صلاة را اتيان بكند با طهارت اختياريه با حبس البول، اين تكليف ضررى است برايش، چون موقوف به صرف المال است ديگر، قاعده لا ضرر اين تكليف را برمى‏دارد.

قاعده لا ضرر در ما نحن فيه مجری ندارد، و الوجه فى ذلك قاعده لا ضرر ضررى را برمى‏دارد كه آنجا ضرر باشد و رفعش امتنانى بوده باشد، اين تكليف به صلاة مع الطّهارة الاختياريه در رفع اين وجوب چه امتنانى هست؟ در صورتى كه آن مكلّف با امتثال اين تكليف صحّتش را پيدا مى‏كند، اصلا این ضرر نیست، لذا کسی که می رود معالجه می کند ولی صحّتش را پيدا نمى‏كند نمى‏گويد من متضرر شدم، مى‏گويد خدا را شكر، چه خير كثيرى عايد من شد كه اين صحّتم را پيدا كردم، اولاً ضرر صدق نمى‏كند و ثانياً رفعش موافق با امتنان نيست، ضررى كه انسان بيچاره بماند قطره خارج بشود و اُه اُه بكند آن ضرر حساب مى‏شود يا اين كه نه صحّتش را پيدا كند به صرف المال، اين قياس نيست، لعلّ و الله العالم سيد يزدى نظر دارد كه مواردى بذل مال واجب نمى‏شود و قاعده نفى الضّرر تكليف ضررى را برمى‏دارد كه در رفعش امتنان به شخص بوده باشد، و امّا در ما نحن فيه رفع اين امتنان بر شخص نيست، بلكه وضعش مطابق با امتنان است كه صحّتش را پيدا مى‏كند.

بدان جهت نتيجه اين مى‏شود كه معالجه كردن براى سلس در صورتى كه آن معالجه بسهولةٍ ممكن بشود يعنى در وقت همان صلاة نتيجه بدهد اين واجب مى‏شود ولو موقوف بشود به بذل المال.

مسألة4: « في لزوم معالجة السلس و البطن إشكال‌و الأحوط المعالجة مع الإمكان بسهولة نعم لو أمكن التحفظ بكيفية خاصة مقدار أداء الصلاة وجب و إن كان محتاجا إلى بذل مال‌«.[5]

مسأله را يك دفعه ديگر مى‏خوانم، فى لزوم معاجلة السّلس و البطن اشكالٌ و الاحوط المعالجة مع الامکان نعم لو امكن التّحفظ بكيفية الخاصّه مقدار اداء الصّلاة وجب، او واجب مى‏شود، او بلااشكال تمكّن از حبس است، در اين صورت واجب مى‏شود و ان كان محتاجاً الى بذل المال، اگر اين تحفظ يا معالجه موقوف به بذل المال بشود واجب مى‏شود كما ذكرنا، در معالجه بذل المالى كه هست بذل المال اشكالى ندارد، قاعده لا ضرر در ما نحن فيه مجری ندارد.

و امّا نسبت به آن حبس محتاج به مال بوده باشد آنجا مى‏شود گفت كه قاعده لا ضرر رفعش امتنانى است و اين ضرر مالى به او نمى‏خورد، اين حاصل حرف ما است.

مس کتابت قرآن توسط مسلوس و مبطون با وضوی نمازش

 مسألة 5: « في جواز مس كتابة القرآن للمسلوس و المبطون بعد الوضوء للصلاة مع فرض دوام الحدث و خروجه بعده إشكال ‌حتى حال الصلاة إلا أن يكون المس واجبا‌«.[6]

و امّا مسأله ديگرى كه همان مسأله‏اى است كه آن روز اشاره كردم، تا حال ما اينجور برداشت كرده بوديم كه ايشان مى‏فرمايد كسى كه سلس دارد و آن تكليف وضويى را بگيرد، در حال تكليف وضويى محدث است در فرض ثانى و ثالث، در فرض ثانى كه در اثناء وضوء وضوء را تجديد مى‏كرد که فرض ثانى بود، و فرض ثالث اين است كه تجديد نمى‏كرد چون كه حرجى است. آنجا حرجى بود تجديد كردن، اينجور مى‏فهميديم كه ايشان مى‏خواهد به خروج بول در اثناء صلاة محدث مى‏شود، و امّا در صورت رابعه كه حدث استمرارى باشد مثل آن لوله آب هى مى‏چكد، آنجا تصريح فرمود كالتّصريح گفتيم كه نه اين وضويش منتقض نمى‏شود الاّ بالحدث المتعارف، كانّ اين ناقض نيست اين متطهّر است، ولكن در ما نحن فيه كلامى را مى‏گويد كه اين كلام اين ظهور و صراحتى كه سابقاً مى‏گفتيم اين را عوض مى‏كند، چون كه مى‏گويد كسى كه سلس البول داشته باشد در مس كتابت قرآن بر او اشكال است.

توضیح مساله: يك وقت اين است كه انسان براى صلاة وضوء گرفت و خروج بول هم فترات است مستمر نيست، وقتى كه داخل صلاة شد، هم او از حين شروع كردن در وضوء تا حين دخول الصّلاة قطره‏اى از او خارج نشده است، اين بلااشكال مس كتابت قرآن مى‏تواند بكند تا مادامى كه قطره خارج نشده است. چون كه حقيقةً متطهّر است. وضوء دارد و وضويش نقض نشده است. انّما الكلام در جايى است كه بعد از وضوء گرفتن قطره خارج شده باشد، و ما هم ملتزم شده باشيم بر اين كه به خاطر آن قطره اعاده وضوء لازم نيست، يا اعاده وضوء هم كرده است، نمازش را تمام كرده است، ولكن وضوء را كه اعاده كرد و نماز را تمام كرد، بعد از تمام كردنِ بعد از آن وضوء باز قطره خارج شد مى‏خواهد بعد از خروج آن قطره مس كند اين را اشكال مى‏كند كه اين را نمى‏تواند، و امّا اگر قبل خروج قطره آن وقتى كه وضوء مى‏گيرد از آن حين تا حين المس قطره‏اى خارج نشود اين اشكال ندارد. وضوء حقيقى دارد وقتى كه وضويش تمام شد، و امّا در صورتى كه از حين وضوء گرفتن قطره‏اى خارج بشود تا مثلاً حين المس ولو بگوييم كه تكرار وضوء به اين لازم نيست در صلاة چون كه حرجى است، اين بخواهد مس بكند اشكال است، و هكذا آنى كه مستمر الحدث است، او اگر بخواهد مس بكند اشكال است. چرا؟ چون كه آنى كه از روايات استفاده مى‏شود اين است كه سلس دارد داع بطن دارد نماز را آن نحو مى‏تواند بخواند، چه وضوء را اول بگيرد بعد اعاده بكند و چه اعاده نكند، آنى كه مستفاد از ادله است او عبارت از اين است كه او طهارت صلاتى است و امّا نسبت به ساير الامور هم طهارت است مثل مس كتابة القرآن نسبت به او هم طهارت است، هيچ دلالتى در آن روايات نيست، حتّى اگر موثقه سماعه[7] را كه امام علیه السلام آنجا اينجور فرمود بلايى است كه ابتلا شده است و در ذيلش فرمود و لا يعیدنّ وضوئه الاّ من الحدث الّذى يتوضأ منه كه آنجا استفاده شده بود كه ناین شخص طهارت دارد، حتّى بنا بر او هم، براى اين كه آن موثقه طهارت صلاتى را مى‏گويد، طهارت صلاتى نقض نمى‏شود، و امّا طهارت بالنسبة الى مس الكتابه اصلاً طهارت ندارد، مثل زن مستحاضه كه انشاء الله زنده مانديم خواهيم رسيد، زن مستحاضه نسبت به آن صلاتى كه مى‏خواند طهارت دارد، و امّا ساير الامورى كه مشروط به طهارت است نسبت به آنها طهارت ندارد بلکه حدث دارد.

روى اين اساس كه از اين اخبار غير از مبيحيّت چيز ديگرى استفاده نمى‏شود که از طهارت نسبت به صلاة تعبير به مبيحيت مى‏شود، چون كه صلاة مباح مى‏شود فقط، حتّى در حال صلاة هم بخواهد مس كتابت قرآن بكند نمى‏تواند، چون كه نسبت به صلاة طهارت دارد و نسبت به مس كتابت قرآن طهارتى ندارد، از اين روايات غير از اين معنا استفاده نمى‏شود.

و امّا وجه اين كه بگوييم مى‏شود مس كتابت قرآن بكند، وجهش اين است كه آن موثقه سماعه كه مى‏گويد و لا يعیدنّ وضوئه الاّ من الحدث الّذى يتوضأ منه ظاهرش اين است كه اين خروج البول وضوء نمى‏آورد، اين ناقض وضوء نيست اصلاً، اينجور خروج البول من السّلس اين ناقض وضوء نيست، لا يتوضأ منه، اين حدثى كه يتوضأ منه باشد نيست، وضوء اين شخص نقض نمى‏شود، وضوء براى هر چه بوده باشد، حتّى براى كون على الطّهاره بوده باشد، از موثقه يعنى اين معنا را استفاده كرديم كه بعيد نيست و ما هم گفتيم استفاده مى‏شود که مسّ كتابة القرآن اشكالى ندارد، چرا؟ چون كه متطهر است اين شخص، ولو يعيدنّ وضوئه الاّ من الحدث الّذى يتوضأ منه يعنى اين وضوء دارد به اين قطرات وضويش از بين نمى‏رود، هر وضويى كه مشروع بود آن وضوء را بگيرد همان وضوء مشروع را دارد، بدان جهت متطهر است و نقض نمى‏شود.

بعد ايشان مى‏فرمايد كه اگر گفتيم كه نه مس كتابت قرآن اشكال دارد به اين، نمى‏تواند، مى‏گويد احوط اين است كه در اين صورت مس را ترك كند الاّ اين كه واجب بشود مس، مراد از وجوبش نه وجوب بالنّذر، كه نذر كند كه قرآن را مس كند، سابقاً گفتيم كه نذر بايد متعلّقش راجح باشد، مع الحدث قرآن را نذر كردند كه مس بكند اين راجح نيست، مراد از وجوب، وجوب به نحو افتادن قرآن لا سمح الله توى بلّوعه بول و غائط است كه اين اگر بخواهد در بياورد ذات السّلس است، اين عيبى ندارد، چون كه او يا اهم است، اهم هم فرض نشد متزاحمين هستند، مساوى بشود كافى است، تكليف بر اين كه ترک قرآن فی البالوعه را رفع كن و تكليف اين كه مس كتابت قرآن توسط محدث نشود دو تكليفى هست متزاحمين، آنى كه اهم است مقدم مى‏شود، و اگر اهميت هم در هيچ كدام از اينها ثابت نشود حكم، حكم تخييرى مى‏شود، والحمد الله ربّ العالمين.



[1]  سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص274.

[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص274.

[3] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص397.

[4] ر. ک:سيد محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسير، چ1، ت1416ق)، ج4، ص323-325.

[5] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص274.

[6] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص274.

[7] وَ [محمد بن الحسن باسناده] عَنْهُ (محمد بن علی ابن محبوب) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَخَذَهُ تَقْطِيرٌ- مِنْ قُرْحِهِ  إِمَّا دَمٌ وَ إِمَّا غَيْرُهُ- قَالَ فَلْيَضَعْ  خَرِيطَةً وَ لْيَتَوَضَّأْ وَ لْيُصَلِّ- فَإِنَّمَا ذَلِكَ بَلَاءٌ ابْتُلِيَ بِهِ- فَلَا‌ يُعِيدَنَّ إِلَّا مِنَ الْحَدَثِ الَّذِي يُتَوَضَّأُ مِنْهُ. ‌؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص266.