درس هفتصدم

فصل في الأغسال‌

«و الواجب منها سبعة‌غسل الجنابة و الحيض و النفاس و الاستحاضة و مس الميت و غسل الأموات و الغسل الذي وجب بنذر و نحوه كأن نذر غسل الجمعة أو غسل الزيارة أو الزيارة مع الغسل و الفرق بينهما أن في الأول إذا أراد الزيارة يجب أن يكون مع الغسل و لكن يجوز أن لا يزور أصلا و في الثاني يجب الزيارة فلا يجوز تركها و كذا إذا نذر الغسل لسائر الأعمال التي يستحب الغسل لها‌«.[1]

تقسيم اغسال به واجب و مستحب

صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف تقسيم مى‏كند اغسال را به اغسال واجبه و به اغسال مستحبه، و مى‏فرمايد اغسال واجبه هفت است اين على مسلك المشهور است كما سيأتى، اغسال واجبه عند المشهور هفت تا است، مى‏شمارد غسل الجنابة و الحيض و الاستحاضة و النّفاس و غسل مسح الميت، بعد مى‏فرمايد و غسل الاموات و الغسل الواجب بالنّذر و نحوه كه يمين بوده باشد، امر والد باشد، و نحو ذلك.

وجه انحصار اغسال واجب به هفت غسل

اين را مى‏دانيد كه اغسال واجبه را منحصر به هفت تا كردن اين به حسب مستفاد از ادله شرعيه است كه آنى كه از ادله شرعيه استفاده مى‏شود اغسالى كه لازم است مكلّف اتيان بشود هفت تا است، ولكن آن وجوبى كه مستفاد از ادله شرعيه است، مختلف است. در بعضى از اين هفت تا آن وجوب، وجوب شرطى است. يعنى شرط است اين غسل در صحّت عمل واجب و الاّ خودش فى نفسه وجوب نفسى ندارد، مثل غسل الجنابة و الحيض و الاستحاضة و النّفاس و غسل مسح الميّت، اينها وجوبشان وجوب شرطى است. يعنى شرط صحّت صلاة هستند و آنى كه مثل الصّلاة مشروط به طهارت است كالطّواف، و الاّ وجوب نفسى ندارد، و بعضى از اينها وجوبشان وجوب نفسى است، وجوب شرطى ندارند مثل غسل الاموات، ميّت را كه انسان غسل مى‏دهد اين غسل وجوبش وجوب نفسى است، بدان جهت اگر ميّتى بوده باشد كه انسان متمكّن نشود از تكفين او و الصّلاة عليه و دفنه فقط ممكن بشود غسل دادنش بايد غسل داد، بدان جهت در ما نحن فيه وجوبش وجوب نفسى است و بعضى‏ها ربّما يكون وجوبه نفسياً و ربّما يكون وجوبه غيرياً مثل غسل واجب بالنّذر على ما سيأتى. انسان اگر نذر بكند كه خداوندا «لك علىّ» يا «لللّه علیّ علیّ أن أزور الحسين علیه السلام بالغسل قبلها» كه زيارت را نذر مى‏كند منتهى زيارت خاصّه را زيارتى كه قبلش غسل است، منذورش زيارت خاصّه است. «لللّه علیّ علیّ ان ازور الحسين علیه السلام فى مشهده و بعد الغسل» يعنى زيارت بكنم زيارتى كه مسبوق به غسل است. غسل وجوبش غيرى مى‏شود. وجوبش وجوب غيرى مى‏شود، و امّا اگر نذر بكند كه لللّه علیّ ان اغتسل للزّيارة كه اين هم دو جور است كه خواهيم گفت، غسل وجوب نفسى پيدا مى‏كند، آن زيارت است كه وجوبش وجوب غيرى مى‏شود كه خواهيم گفت، غرض از اين كه در آن جايى كه نذر كند اگر منذور زيارت خاصّه بشود كه آن غسل قيد منذور است، منذور خودش زيارت است، غسل وجوبش وجوب غيرى مى‏شود، و امّا در صورتى كه منذور خود غسل بشود منتهى غسل خاص، غسلى كه للزّياره است، زيارت را نذر نكرده است، غسل للزّياره را نذر كرده است، در اين صورت غسل وجوبش وجوب نفسى پيدا مى‏كند كما سيأتى توضيحش را خواهيم گفت انشاء الله.

وجوب شرطی بودن غسل جنابت

 براى اين كه بعد شما در فقه آشنا بشويد ولو اين مسأله بعد بايد متعرّض بشود و بعد متعرّض خواهد شد اجمالش را مى‏گويم تا اين كه شما مأنوس بشويد كه چه جور از ادله استفاده مى‏شود، مثلاً غسل الجنابة گفتيم وجوبش وجوب غيرى است و وجوب نفسى ندارد، استحباب نفسى دارد. امّا شخصى كه جنب است غسل الجنابة وجوب نفسى به او ندارد.

نگويد كسى كه در بعضى روايات وارد شده است غسل الجنابة فريضةٌ؟ اين جواب گفته مى‏شود كه‏ غسل الجنابة فريضةٌ دلالت نمى‏كند بر اين كه وجوبش وجوب نفسى است. چرا؟ چون كه فريضه معنايش اين است كه ذكرها الله سبحانه فى كتاب الله مجيد، كه «اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهكم» تا اين كه مى‏فرمايد: «و ان كنتم جنباً فاطّهّروا» خداوند در كتاب مجيد ذكر كرده است و آنى كه در كتاب مجيد ذكر كرده است وجوب شرطى است. وجوب نفسى نيست، فريضه به اين معنا است كه در قرآن مجيد ذكر شده است نه اين كه وجوبش نفسى است. اين بحث در باب وضوء هم گذشت. در وضوء در بعضى روايات بود كه ما فرضه الله است و فريضه است با وجودى كه وجوب نفسى نداشت، وجوبش وجوب شرطى بود براى صلاة بود.

و در بعضى روايات كه ذكر شده است كه غسل الجنابة واجبٌ غسل الحيض واجبٌ آن روايات هم دلالت نمى‏كند بر اين كه وجوب، وجوب نفسى است. چرا؟ چون كه اين روايات مثل آن است كه در رساله‏هاى عمليه مذكور است، فقهاء ذكر كرده‏اند در كتبشان كه در عروه هم هست. «و الواجب من الغسل سبعةٌ، غسل الجنابة و الحيض و الاستحاضه و النّفاس و غسل مسح الميّت»، اينها دليل بر اين نمى‏شود كه اين وجوب، وجوب نفسى است. اين در مقام تعداد اغسال واجبه است در مقابل اغسال مستحبه، اين روايت هم در مقام تعداد اغسال واجبه است در مقابل اغسال مستحبه، و امّا اين در مقام بيان خصوص اين وجوب نفسى نيست، بلكه در مقام بيان اعم از وجوب نفسى و غيرى است. يعنى اغسال مستحب نيستند واجب هستند. امّا وجوبشان غيرى است يا نفسى، در مقام بيان او نيستند. ببينيد يك روايتش را مى‏خوانم، آشنا بشويد:

موثقه سماعه

در باب اول از ابواب الجنابة در آنجا موثقه سماعه است، روايت 3 است.

 «محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى العطار عن احمد بن محمد»، احمد بن محمد يا عيسى است يا خالد، عن عثمان بن عيسى كه ثقات است شيخ الطائفه توثيق كرده است در عدّه. «عن سماعة،[2] سماعة بن مهران است كه واقفى است ولكن ثقه است، «عن ابى عبد الله علیه السلام قَالَ: غُسْلُ الْجَنَابَةِ وَاجِبٌ- وَ غُسْلُ الْحَائِضِ إِذَا طَهُرَتْ وَاجِبٌ- وَ غُسْلُ الْمُسْتَحَاضَةِ وَاجِبٌ- إِذَا احْتَشَتْ بِالْكُرْسُفِ وَ جَازَ الدَّمُ الْكُرْسُفَ» آن وقتى كه پنبه برداشته، پارچه برداشته خون گذشته است، يعنى استحاضه‏اش قليله نيست، در اين صورت مى‏فرمايد كه و غسل المستحاضة واجبٌ اذا احتشت بالکرسف، کرسف همان پارچه‏اى است كه با خود برمى‏دارد، با آن كهنه، «فَعَلَيْهَا الْغُسْلُ لِكُلِّ صَلَاتَيْنِ» ، مى‏بينيد فعليها تفريع مى‏فرمايد كه اين مستحاضه بايد براى هر دو نماز يك غسل بكند، پس اين غسل، غسل واجب نفسى نيست، اين روايت مباركه در مقام تعداد اغسال واجبه است در مقابل اغسال مستحبه كما اين كه در رساله‏هاى عمليه‏ها و حتى در كتب فقهيه، حتّى در عروه‏اى كه ما خوانديم نگاه بكنيد، اين كه مى‏گويد و الواجب سبعةٌ در مقابل اغسال مستحبه است، كه آنها فقط استحباب دارند، وجوب پيدا نمى‏كنند، اين در مقابل او است، و امّا وجوب اينها نفسى است يا شرطى است در مقام بيان اينها نيستند.

مى‏دانيد كه اگر شيئى وجوبش شرطى شد، واجب غيرى بودنش مبنى است بر وجوب مقدمه واجب، و الاّ وجوب تكليفى ندارد، فقط وجوبش وجوب شرطى است، بله! اگر گفتيم امر به ذى المقدمه موجب مى‏شود امر مولوى به مقدمه‏اش بشود و ملازم هست، وجوب، وجوب غيرى مى‏شود، بدان جهت وجوب در بعضى اينها شرطى است، اگر قائل به ملازمه شديد اين بحث وجوبش غيرى مى‏شود، شرطى كه هست غيرى هم مى‏شود، و الاّ وجوبش شرطى مى‏ماند.

مصححه حجر بن زائده و توهم نفسی بودن وجوب غسل جنابت

در ما نحن فيه يك روايت ديگرى هم هست كه شايد از او كسى توهّم بكند وجوب نفسى را كه غسل الجنابة وجوب نفسى دارد و آن روايت مصححه حجر بن زائده است، روايت 5 است[3] در همين باب اول.

 شيخ قدس الله نفسه الشريف تمام سند را نقل كرده است، شيخ نقل مى‏كند از استادش يعنى شيخ الطّائفه از استادش عن المفيد، مفيد هم نقل مى‏كند از صدوق، چون كه صدوق عليه الرّحمه از مشايخ مفيد است، از مشايخ مفيد محمد بن محمد بن نعمان از مشايخ مهمش صدوق عليه الرّحمه است عن المفيد، شيخ نقل مى‏كند عن المفيد و مفید عن الصدّوق عن محمد بن الحسن آن هم محمد بن الحسن وليد است كه شيخ صدوق است، اين محمد بن حسنى كه بعد از صدوق وارد مى‏آيد در روايات، اين محمد بن حسن بن وليد است رضوان الله عليه نقّاد الرّجال كه استاد صدوق قدس الله نفسه الشّريف است كه خيلى هم صدوق عليه الرّحمه عقيده داشت به اين استادش کما یظهر من  بعض عباراته خصوصاً در رجال که چون كه او اينجور گفته است من هم مى‏گويم، در بعضى موارد در فقيه هم نقل مى‏كند قال شيخنا محمد بن حسن همين محمد بن حسن وليد است، اين محمد بن حسن وليد هم نقل مى‏كند عن محمد بن يحيى العطّار، محمد بن يحيى العطار از مشايخ محمد بن حسن وليد است، كما اين كه سعد بن عبد الله از مشايخ محمد بن حسن بن وليد است، از مشايخ عمده‏اش محمد بن يحيى العطار است و سعد بن عبد الله اشعرى است، او هم نقل مى‏كند عن محمد بن احمد بن يحيى كه صاحب كتاب نوادر الحكمة است كه توثيق شده است شخص جليل القدرى است، اين هم نقل مى‏كند از محمد بن حسين اين محمد بن حسين هم محمد بن حسين ابی الخطّاب اشعرى است، اين هم مثل محمد بن احمد بن يحيى اشعرى است و از اجلاء است، اين محمد بن حسن بن وليد روايات كثيره‏اى دارد و اشخاص متعدده‏اى و كثيره‏اى از او نقل حديث كرده‏اند و از اشخاص كثيره‏اى نقل حديث كرده است، يكى هم جعفر بن بشير است، اين جعفر بن بشير هم از اجلاء است، اين جعفر بن بشير كه ربّما به وشّاء هم تعبير مى‏كنند بجلى است، از اعاظم است و از ثقات است، او هم نقل مى‏كند از حجر بن زايده، حجر بن زايده به نظر ما از اجلاء است و هيچ اشكالى ندارد، و آن روايتى كه كشّى نقل كرده است درباره حجر بن زايده كه امام صادق سلام الله عليه به بعضى‏ها كه اسمشان يادم نيست فرموده‏اند بر اين كه دو نفر آمدند پيش من يكى حجر بن زايده بود، يكى ديگر را هم اسم برد الآن توى ذهنم نيست، اينها آمدند پيش من براى مفضّل عيب ذكر كردند، مفضل بن صالح بود يا مفضل بن عمر يكى از اينها بود، و من منع كردم آنها را كه اين كار را نكنيد اين حرف‏ها را نگوييد و آنها به حرف من گوش ندادند، خدا نيامرزد اين دو نفر را كه يكى حجر بن زايده است، روى اين اساس گفته‏اند اينها كسانى هستند كه امام صادق سلام الله عليه نفرين كرده است اينها را، ولكن اين روايتى كه كشّى نقل كرده است، سندش ضعيف است، خودش قابل اعتماد نيست، بدان جهت توثيقى كه در حجر بن زايده است اين توثيق تمام است و روايت پيش ما مصححه است، در آنجا اينجور دارد كه عن ابى عبد الله علیه السلام حجر بن زايده از اصحاب امام صادق سلام الله عليه است، آنجا دارد بر اين كه من ترك شعرةً آنهايى كه موى سر بلندى دارند، نه بلندی كه خارج از متعارف باشد، يعنى متعارف كه بايد دقت كند، «قَالَ: مَنْ تَرَكَ شَعْرَةً مِنَ الْجَنَابَةِ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِي النَّارِ».، هر كسى كه شعر كوچكى را ترك بكند نشوید كه شعرِ تابع بدن است فهو فى النّار، او در آتش است، ربّما توهّم مى‏شود بر اين كه اين ظهورش وجوب نفسى است، چون كه واجب نفسى است كه ترك او انسان را به آتش مى‏برد.

 عرض مى‏كنيم الكلام الكلام، اين من ترك شعرةً فى الجنابة نمى‏گويد كه من ترك غسل الجنابة، يعنى آن كسى كه غسل مى‏گيرد موقع غسل گرفتن اين را ترك بكند کذا می شود، امّا غسل را بايد كى بگيرد آن وقتى كه نماز واجب است يا على الاطلاق واجب است به اين دلالتى ندارد، اين روايت اين است كه آن وقتى كه غسل را بايد بگيرد و غسل مى‏گيرد ترك كند در آتش است، خوب در آتش است چون كه نمازش باطل مى‏شود، شرط نماز است، نماز باطل مى‏شود از اركان دين است، در آتش مى‏شود، نظير آنى كه در بول وارد است كه در روايت است كه اكثر امّت من به واسطه بول به آتش مى‏روند، خوب بول كه حرمت نفسى ندارد، خوردنش به پاى انسان به ثوب انسان يا به آبى كه وضوء مى‏گيرد از او، اين معنايش اين است كه وضوء باطل مى‏شود، به واسطه اينکه اعضاى مسحش بول دارد، بول ترشّح كرده است، مسح باطل مى‏شود، وضوء باطل مى‏شود، مى‏رود به آتش، اين مثل او است.

اگر اين ظاهر اين حديث هم اين نبوده باشد ظاهرش اين باشد كه نه خود غسل الجنابة واجب نفسى است، تركش انسان را به آتش مى‏برد، خوب اگر اين تمام بشود، لو فرض تمام است و آن رواياتى كه الواجب سبعةٌ اطلاقشان تمام است که واجب اطلاقش اقتضاء مى‏كند كه وجوب نفسى باشد، اين كه گفتيد اينها در مقابل اغسال مستحبه ذكر مى‏كند يعنى اینها اغسال واجبه هستند دون المستحبه امّا وجوبش نفسى است يا غيرى متعرّض نيستند، كسى اگر جمود كرد گفت نه اين مى‏گويد واجب است، اطلاق واجب اين است كه در همه حال واجب است نماز واجب باشد يا نباشد، كه اطلاق الوجوب اقتضاء مى‏كند وجوبش نفسى بشود ديگر.

كسى اگر آن را ادعا كند و در اين روايت هم اين را ادعا مى‏كند، مى‏گوييم خوب اين اطلاق است، رفع ید مى‏شود از اين اطلاق به آن رواياتى كه خواهد آمد که دلالت می کنند كه اگر صلاة واجب نشد، غسل وجوبى ندارد، لذا رفع ید مى‏شود و تقييد مى‏شود اطلاق اين و حمل مى‏شود اطلاق اين روايت به آنى كه در مثل بول وارد است که فى النّار، مثل آن در نار مى‏شود، ما مى‏گفتيم ظهور اوليشان قاصر است به حسب اين كه اينها در مقابل اغسال مستحبه است، تعداد اغسال واجبه است در مقام بيان وجوب نفسى نيستند، كسى گفت دو چشمش را روى هم گذاشت گفت من در اصول خوانده‏ام كه اطلاق الوجوب يقتضی وجوب نفسى بشود، اين هم مطلق است، مقدمات اطلاق بايد تمام بشود، اگر شخصی اين حرف را گفت، مى‏گوييم از اين اطلاق رفع ید مى‏شود به آن ادله‏اى كه فى ما بعد گفته مى‏شود.

اين يك راهى بود نسبت به اغسال بعدى كه چه جور وجوب در آنها وجوب شرطى مى‏شود و غيرى مى‏شود، راهش همين است كه در غسل جنابت اشاره كرديم.

نفسی بودن وجوب اغسالی که خودشان مورد نذر واقع شده است

«و الغسل الذي وجب بنذر و نحوه كأن نذر غسل الجمعة أو غسل الزيارة أو الزيارة مع الغسل و الفرق بينهما أن في الأول إذا أراد الزيارة يجب أن يكون مع الغسل و لكن يجوز أن لا يزور أصلا و في الثاني يجب الزيارة فلا يجوز تركها و كذا إذا نذر الغسل لسائر الأعمال التي يستحب الغسل لها‌«.[4]

 بعد سيد قدس الله نفسه الشّريف در عبارت كه مى‏گويد غسلى كه واجب هست بالنّذر و نحوه، دو تا مثال برای اين مى‏گويد، درست توجه كنيد. اين عبارت و اين مسأله‏اى كه در عروه مى‏فرمايد متوجّه باشيد و ببينيد كه ايشان مقام علمى‏اش چه بوده است. ايشان مى‏فرمايد بر اين كه آن غسلى كه واجب مى‏شود كان نذر الغسل اذا زار كه غسل الزّيارة بود مثل غسل زياره ديگر، مثل اين مى‏شود، مثال دومى‏اش اين است كه او الزّيارة مع الغسل، يا زيارت با غسل را نذر كند، كه در اين دو مثال غسل وجوب پيدا مى‏كند، يكى اين كه نذر كند غسل را كنذر غسل الزيارة يا نذر كند زيارت را مع الغسل، او الزّيارة مع الغسل، زيارت مع الغسل را نذر كند، بعد مى‏گويد و الفرق بينهما فرق ما بين اينكه غسل زيارت را نذر بكند يا غسل را مع الزّيارة نذر بكند، فرقشان چيست؟ فرقش عبارت از اين است كه اگر زيارت نكرد در مثال اول كه نذر كرده است غسل الزّيارة را، زيارت نكرد و زيارت كه نكرد غسل هم نكرد، چون كه شب است، کربلا رفتيم تا غسل بكنيم، اصلا كربلا نرفت، و قهراً غسل هم نكرد، چون كه غسل زياره نمى‏شود كه اگر كربلا نرفت، اين چيزى برايش نيست و هيچ محذورى ندارد، و امّا در آن صورتى كه نذر كرد زيارت را مع الغسل اگر در اين صورت زيارت را ترك كرد، وجب عليه الكفّاره، حنث نذر كرده است و بايد كفّاره بدهد، و بعضى‏ها هم فرموده‏اند كه والفرق غير واضحٍ و النذر تابع للقصود.

درست توجه كنيد عرض بكنم، يك وقت انسان فقط غسل زيارت را نذر مى‏كند، ولكن معلّقاً، خداوندا حقّ تو بوده باشد در گردن من هر وقت من به زيارت سيد الشهداء سلام الله عليه رفتم و زيارت كردم امام حسين سلام الله عليه را، قبلش غسل بكنم كه با غسل زيارت بكنم، در اين صورت نذرش نذر مشروط است ديگر، هر وقت رفتم به زيارت، هر وقت زيارت كردم، وقتى كه زيارت نكرد شرط حاصل نشده است و نذر هم كه ندارد در اين صورت، هر وقت اينجور است که نذر كرده است غسل را اذا زار آن وقتى كه زيارت بكند، و امّا وقتى كه زيارت نكرد غسلى برايش واجب نيست و حنث نذرى هم نشده است، بله اگر رفت به زيارت ولكن غسل نكرد آن وقت كفّاره واجب است، اما خواهيم گفت كفاره واجب است، كفاره نه به جهت اين كه چرا زيارت كردى، زيارت كردن مستحب است انسان غسل بكند يا نكند، حنث نذر به ترك الغسل است قبل الزّيارة، عقاب بر اين است كه چرا قبل الزّيارة غسل نكردى، تو كه نذر كرده بودى كه اگر زيارت كردى غسل بكنى، چرا نكردى اين غسل را؟ بيا كفّاره بده، برای عذاب اخروى هم استغفار و توبه بكن، بدان جهت در فرض اولى نظر سيد به نذر معلّق است كه نذر كرده است غسل را اذا زار، بدان جهت زيارت برايش واجب نيست، چرا زيارت بكند؟ وقتى كه زيارت نكرد غسل هم برايش واجب نيست، و براى اين كه مخالفت نذر نكرده است در اين صورت، كفاره برايش نيست، بخلاف اذا نذر الزّيارة مع الغسل او نذر الغسل مع الزّيارة، دو تا را نذر بكند يعنى مجموع من حيث المجموع را نذر كرده است، نذر كرده است كه اين غسل با زيارت را من بايد موجود بكنم، زيارت با غسل را من بايد موجود بكنم، نذر كرده است زيارت را با غسل مجموع را موجود بكنم، در اين صورت اگر زيارت نكرد غسل هم نكرد يك كفاره است، اگر رفت به زيارت غسل نكرد باز يك كفاره است، در هر دو صورت يك كفاره برايش واجب است ديگر، چرا؟ چون كه مجموع را ترك كرده بود ديگر، در ما نحن فيه اين زيارت كردنش صحيح است، ثواب هم دارد، زيارتش محرّم نيست، در اين صورت هم حنث نذر به ترك غسل مى‏شود ، در صورتى كه زيارت بكند، حنث نذر به ترك غسل شده است، چون كه مجموع را بايد موجود بكند، مى‏گويند چرا قبلاً غسل نكردى كه مجموع موجود بشود، عقاب بر این حنث نذر است، زيارت خودش محذورى ندارد، كما اين كه اگر زيارت هم نكرد، حنث نذر كرده است، يك نذر را مخالفت كرده است، چون كه مجموع من حيث المجموع را نذر كرده بود.

بدان جهت در ما نحن فيه فرق پيدا مى‏كند نذر بكند غسل را اذا زار يا نذر بكند زيارت را مع الغسل فرق پيدا مى‏كند، در ساير اغسال مستحبه‏اى كه نذر مى‏كند مى‏فرمايد آنجا هم همين جور است، مى‏دانيد كه غسل تارةً براى زمان مستحب مى‏شود، فعل مستحب نمى‏شود، مثل غسل جمعه، غسل جمعه وقتى كه جمعه شد و طلوع فجر شد، كه اول وقت غسل جمعه است آن وقت انسان غسل كرد ولو بعد از آن غسل به تطهير رفت و نماز نخوانده است، عيبى ندارد، مستحب را اتيان كرده است، براى اینکه فعل مستحب نيست، آن غسل را اغسال زمانيه مى‏گويند، يك اغسالى هم هست كه به آنها اغسال مكانيه مى‏گويند كه براى آن مكان غسل كردن مستحب است، مثل فرض كنيد دخول در حرم سيد الشهداء علیه السلام، اين بايد آن غسل را حفظ كند نشكند تا داخل شود، و الاّ غسلش براى دخول نمى‏شد، دخول پشت سرش موجود نشده است، اغسال فعليه هم همين جور است، ربّما قسم ثالث اين است كه غسل براى فعل مستحب مى‏شود، مثل اين كه انسان غسل مى‏كند انشاء الله خدا قسمت مى‏كند براى احرام الحج، احرام العمره، غسل احرام مى‏كنند ديگر، آقا ما غسل كرديم و بعد از غسل به تطهير رفتيم، آن غسل فايده ندارد، بايد ما بين احرام و غسل ناقض واقع نشود، فعل بايد بعد از آن غسل واقع بشود، اينها را مى‏گويند اغسال فعليه كه اغسالى كه براى فعل است منتهى صحت فعل موقوف به اينها نيست، بدون غسل انسان احرام ببندد احرامش صحيح است، غسل شرطش نيست، حتّى وضوء هم شرطش نيست، الاّ انّه اگر نذر كرد غسل الاحرام را، اين دو جور مى‏شود، اگر نذر كرد غسل الاحرام را اصل مكه نرفت، احرام نبست، غسل هم نكرد عقابى ندارد، چون كه گفته است اذا احرمت فعلىّ الاغتسال له، اين احرام شرطش موجود نشده است، نرفته است، و امّا اگر گفت لللّه علیّ الاحرام مع الغسل در اين صورت اگر نرفت كفّاره دارد، چون كه مجموع را موجود نكرده است، رفت احرام بست، غسل نكرد، باز كفّاره دارد، كفّاره نه براى احرامش است، احرام عمل صحيح است، عمل مستحب است يا عمل واجب است، اگر حجّ واجبى بوده باشد، عمره واجبى باشد، اين است كه چرا حنث نذر به ترك الغسل است، كه چرا غسل را ترك كردى كه مجموع ترك شده است؟ مجموع تركش به ترك الغسل شده است، عقاب بر او مى‏شود كه چرا اين مجموع را كه نذر كرده بودى ترك كردى.

صور نذری که به غسل زيارت و مانند آن تعلق گرفته است

مسأله1: « النذر المتعلق بغسل الزيارة و نحوها يتصور على وجوه.الأول أن ينذر الزيارة مع الغسل فيجب عليه الغسل و الزيارة و إذا ترك أحدهما وجبت الكفارة. الثاني أن ينذر الغسل للزيارة بمعنى أنه إذا أراد أن يزور لا يزور إلا مع الغسل فإذا ترك الزيارة لا كفارة عليه و إذا زار بلا غسل وجبت عليه. الثالث أن ينذر غسل الزيارة منجزا و حينئذ يجب عليه الزيارة أيضا و إن لم يكن منذورا مستقلا‌ ‌بل وجوبها من باب المقدمة فلو تركهما وجبت كفارة واحدة و كذا لو ترك أحدهما و لا يكفي في سقوطها الغسل فقط و إن كان من عزمه حينه أن يزور فلو تركها وجبت لأنه إذا لم تقع الزيارة بعده لم يكن غسل الزيارة. الرابع أن ينذر الغسل و الزيارة فلو تركهما وجبت عليه كفارتان و لو ترك أحدهما فعليه كفارة واحدة. الخامس أن ينذر الغسل الذي بعده الزيارة و الزيارة مع الغسل و عليه لو تركهما وجبت كفارتان و لو ترك أحدهما فكذلك لأن المفروض تقييد كل بالآخر و كذا الحال في نذر الغسل لسائر الأعمال‌«.[5]

اين كه كلام در ما نحن فيه به نذر غسل رسيد، نذر غسل للاحرام او للزّياره و ساير افعالى كه غسل برای آنها مستحب است، ايشان يك مسأله‏اى در ما نحن فيه مى‏فرمايد كه در آن مسأله بفرمايد كه قصد اينجور غسل كه غسل فعلى است و مستحب للفعل است، نذر اين از ناذر به پنج صورت مى‏تواند انجام بگيرد، يعنى ناذر اين غسل را كه نذر مى‏كند پنج جور مى‏تواند نذر كند:

قسم نخست

 الاول آن است كه در فرض دوم گفتيم، مجموع را نذر بكند، بگويد لللّه علیّ الزّيارة مع الغسل قبلها يا لللّه علیّ الغسل و الزّيارة بعدها، و الزّيارة واوش واو مع باشد، نه واو العطف، يعنى تارةً ناذر در نذرش مع يا واو مع را قصد مى‏كند كه اين مجموع را قصد مى‏كند، اين مى‏شود آن فرض ثانى كه گفتيم که فرض اول در اين مسأله مى‏شود، فرض ثانى كه ما گفتيم مجموع را قصد كرده است، این در دو صورت كفاره دارد:

 يكى اين كه اصلاً نه زيارت بكند و نه غسل بكند، ديگرى اين است كه زيارت بكند، ولكن غسل نكند، كفاره دارد، اگر زيارت كرد، غسل نكرد، كفاره دارد، چون كه مجموع را ترك كرده است، هيچ كدام را اتيان نكرد باز كفاره دارد، اين يك قسم.

قسم دوم

 قسمى دومى كه در اين مسأله ذكر مى‏كند آن فرض اولى است كه گذشت، نذر مشروط، گفته است لللّه علیّ اذا زرت الحسين سلام الله عليه فاغتسل لها، براى آن زيارت غسل بكنم، اگر زيارت كردم به نحو قضيه شرطيه در اين صورت اگر زيارت نكرد هيچ كفّاره‏اى نيست، چون كه نذر نكرده است، اگر در اين صورت اگر زيارت رفت، كه زيارت مى‏كند بايد قبلش غسل بكند.

 اين جا در عبارت عروه يك لفظى هست، متوجه باشيد، مى‏گويد بمعنی أن لا يذور الاّ مع الغسل، به اين معنا نذر كرده است كه زيارت نكند الاّ مع الغسل، اين ظاهر عبارت زننده است اگر كسى نذر كرد كه لللّه علیّ امام حسين را زيارت نكنم بدون غسل، بدون غسل زيارت نكنم، اين نذرش منعقد نيست، چرا؟ چون كه زيارت امام سلام الله عليه مستحب است، چه غسل بكند، چه نكند، متعلّق نذر بايد راجح بشود، نذر كرده بر اين كه بدون وضوء قرآن نخوانم، سابقاً گفتيم كه او نذرش منعقد نيست، چرا؟ فرق است ما بين اين كه بگويد لللّه علیّ ان قرأت فأتوضأ لها، اين جور اگر نذر بكند صحيح است، چون كه اگر انسان قرائت مى‏كند وضوء گرفتن برای او مستحب است، نذر منعقد مى‏شود، امّا اگر بگويد لللّه علیّ ان لا اقرأ القرآن بدون الوضوء، اين منعقد نيست، چرا؟ براى اين كه قرآن خواندن مستحب است، چه با وضوء باشد، چه بدون وضوء، اين نذر كرده است ترك مستحب را، در عبارت ايشان اين است كه بمعنی ان لا يذور الاّ مع الغسل، اين عبارت زننده است، آن است كه سابقاً گفته است او درست نيست، بدان جهت ما نوشتيم كه بله بمعنی اذا زار ان يغتسل قبله كه حنث نذر به اين مى‏شود كه غسل را ترك بكند، منذور عبارت از همان غسل است قبل الزّيارة، نه ترك الزّيارة بدون غسل، ترك الزيارة بدون غسل نذرش باطل است، چون كه نذرش مرجوح است، بدان جهت در ما نحن فيه در فرض ثانى مراد ايشان هم ما ذكرنا است، نذر مشروط است، يعنى اذا زرت اغتسل لها، بدان جهت اگر زيارت نكرد هيچ كفاره‏اى برايش نيست، اگر زيارت نكرد و غسل نكرد، حنث مال ترك الغسل است، نه مال زيارت كردن است، بدان جهت يك كفاره برايش واجب مى‏شود، اين هم صورت دومى.

 سؤال...؟ در فرض اولی آن واو، واو مع بود، نه، امر به شى‏ء نهى از ضدّ خاص نمى‏كند، زيارت بدون غسل ملازم است با ترك معه، آنى كه در ما نحن فيه متعلّق نذر است، اين است كه اين مجموع را من موجود بكنم، و امّا اگر بگويد لللّه علیّ كه من زيارت تنها نكنم آن نذر باطل است، چون كه نذر مرجوح است، با يك كلمه كه جايش عوض مى‏شود معنا مختلف مى‏شود، اگر بگويد لللّه علیّ ان اترك الزّيارة بلاغسلٍ باطل است، لللّه علیّ ان اترك قرائة القرآن بلاوضوءٍ باطل است، اين نذرها همه‏اش باطل است، چون كه نذر ترك راجح است، آنى كه نذرش صحيح است اين است كه وقتى كه قرآن خواندم، براى او وضوء بگيرم، كه در اين صورت قرآن بخواند و وضوء نگيرد قرآن خواندنش راجح است و موجود است، مخالفت و حنث نذرش به ترك وضوء شده است، اين جا هم اگر زيارت بكند غسل نكند، زيارتش راجح است، آن مجموع كه ترك شده است به ترك الغسل او مرجوح است، ترك الغسل مرجوح است كه نذر كرده بود غسل را موجود بكند، يك نقطه شعره است ما بين اين و اين، او را بايد پيدا كرد و دنبالش گرفت كه مرحوم سيد گرفته است، بدان جهت در ما نحن فيه صورت ثانيه اين است كه غسل را نذر بكند براى زيارت به نحو نذر مشروط كه اگر زيارت كردم.

قسم سوم

 قسم ثالث اين است كه غسل زيارت را نذر مى‏كند مطلقاً، نه مشروطاً، لللّه علیّ من غسل بكنم غسل زيارت سيد الشّهدا سلام الله عليه، اين را نذر كرده است مطلقاً، ته اذا زرت، بلکه لللّه علیّ كه غسل بكنم براى زيارت سيد الشهدا سلام الله عليه مطلقاً، اينجور نذر كرده است، اين جا بايد چه كار كند؟ اين جا بايد برود به كربلا، آن وجوب غيرى پيدا مى‏كند، چون كه متعلّق نذر را اتيان كردن موقوف به زيارت است، بدان جهت در اين صورت مى‏گويد كه فتجب الزّيارة مقدمةً، چون كه اگر كربلا نرود، به حرم نرود، زيارت نرود كه غسل نمى‏شود، غسل الزيارة خواهيم گفت غسلى است كه پشت سرش زيارت واقع بشود، نه اين كه غسلى است كه من در او قصد كنم كه زيارت خواهم كرد ولو بعد نكرد، او غسل زيارت نيست، غسل زيارت آن است كه پشت سرش زيارت واقع بشود، وقتى كه نذر كرد من غسل زيارت را اتيان بكنم مطلقاً در اين صورت بايد به زيارت برود تبعا، اين جا اگر فرض كنيد زيارت نرفت غسل هم نكرد يك كفاره دارد، چون كه منذورش كه غسل زياره است ترك كرده است، زيارت رفت غسل نكرد، باز هم يك كفاره دارد، فرق نمى‏كند، چون كه غسل الزّيارة را ترك كرده بود، غسل الزّيارة که منذورش بود را ترك كرده است.

 پس بدان جهت در ما نحن فيه هست اگر هر دو تا را ترك بكند يا يكى را ترك بكند ولو زيارت بوده باشد بايد يك كفاره بدهد.

خوب شما نگوييد اینكه سيد در عبارتش دارد، مى‏گويد كه اين غسل مى‏كرد، اين اهل كربلا بود، نذر كرد كه لللّه علیّ كه من غسل زيارت بكنم، رفت به حمام توى خانه يا حمام عمومى و قصدش هم اين بود كه از حمام در بيايم و بروم به زيارت، غسل زيارت را كرد به قصد زيارت هم غسل را كرد ولی نرفت به حرم، گفت حال ندارم بروم بخوابم، زيارت نكرد، ايشان مى‏فرمايد باز اين كفاره دارد، فرق نمى‏كند كه هر دو تا را ترك بكند يا فقط غسل را ترك بكند، يا فقط زيارت را ترك بكند، در تمام صور يك كفاره دارد، خوب كسى مى‏گويد كه آن غسلش را كرد ديگر.

مى‏گويد نه، آنى كه در نظر مبارك ايشان بود او را توضيح مى‏دهم، ظاهر ادله كه غسل الاحرام مستحب است غسل الزّيارة مستحب است، غسل كردن مثلاً براى اتيان فلان نماز مستحب است، غسل كردن براى فلان دعاء مستحب است، ظاهر اينها اين است كه اين افعال پشت سر اين غسل موجود بشوند، و الاّ اگر پشت سر موجود نشود اين غسل بر او نبوده است كه، قصد او را كرده بود، قصد آن فعل را كردن متعلّق نذر نيست، غٌسل را مثلا غٌسل احرام نمى‏كند، ولو بايد آن فعل را قصد كند، اين به واسطه حصول قصد تقرب است، چون كه ذات غسل كه مستحب نيست، آن براى احرام مستحب است، و الاّ انسان تطيهر رفته بود در مدينه و وضوء هم گرفته بود رسيد به مسجد شجره، طاهر و مطهر است ديگر، حدث كه ندارد، ولكن اين شخص طاهر مطهر غُسل كردنش للاحرام مستحب است، اين نذر كرده بود غسل للاحرام را، وقتى كه غسل را كرد اين كه بايد قصد كند كه برای احرام غسل مى‏كنم برای این است که قصد قربت محقق بشود، يعنى مستحب را اتيان مى‏كند، تا چون كه عمل، عمل عبادى است و غسل الاحرام مستحب است بايد او را قصد كند و به قصد قربت بياورد، قصد مى‏كند، اين كه بعضى‏ها فرموده‏اند اگر غسل را به قصد احرام كرده است اين متعلّق نذر اتيان شده است اين درست نيست، اين اشتباه است، ظاهر ادله‏اى كه مى‏گويد وضوء لقرائت القرآن مستحب است انسان وضوء گرفت و قرائت قرآن نكرد، يا فرض كنيد غسل الاحرام مستحب است، غسل كرد احرام نبست، غسل للزّيارة مستحب است غسل را كرد زيارت نكرد، يا بعد از حدث كرد، فرق نمى‏كند، آن غسلى كه كرده است آن استحباب ندارد، دليل بر مشروعيت ندارد، ظاهر اين ادله اين است، بدان جهت اگر حين الاتيان حين غسل هم ناوی زيارت بود بعد زيارت نكرد متعلّق نذر كه غسل زيارت است او اين را اتيان نكرده است، غسلى كه به قصد الزّيارة است اتيان كرده است، نه غسل للزّيارة را، لسان ادله شرع يا فقهاء اين است كه غسل للزّيارة مستحب است، نه غسل لقصد الزّيارة مستحب است، يك كلمه باريك است، يك كلمه مختصر فرق است و حكم عوض مى‏شود، اگر لسان ادله اين بود كه غسل لقصد الزّيارة مأمور به است يغتسل لقصد الزّيارة اين درست است، اين حرف تمام است. كفّاره نداشت آن وقتى كه موقع غسل كردن قصد زیارت داشت ولو زیارت نکرد، اما لسان ادله این است که اغتسل للزّيارة، لنفس الزّيارة به خود زيارت غسل بكن، يعنى پشت سرش واقع بشود زيارت، وقتى كه زيارت پشت سرش موجود نشده است متعلّق نذر اتيان نشده است، و للكلام تتمة انشاء الله.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص276.

[2] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ‌ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: غُسْلُ الْجَنَابَةِ وَاجِبٌ- وَ غُسْلُ الْحَائِضِ إِذَا طَهُرَتْ وَاجِبٌ- وَ غُسْلُ الْمُسْتَحَاضَةِ وَاجِبٌ- إِذَا احْتَشَتْ بِالْكُرْسُفِ وَ جَازَ الدَّمُ الْكُرْسُفَ- فَعَلَيْهَا الْغُسْلُ لِكُلِّ صَلَاتَيْنِ وَ لِلْفَجْرِ غُسْلٌ- وَ إِنْ لَمْ يَجُزِ الدَّمُ الْكُرْسُفَ- فَعَلَيْهَا الْغُسْلُ كُلَّ يَوْمٍ مَرَّةً وَ الْوُضُوءُ لِكُلِّ صَلَاةٍ- وَ غُسْلُ النُّفَسَاءِ وَاجِبٌ وَ غُسْلُ الْمَيِّتِ وَاجِبٌ الْحَدِيثَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص173-174.

[3] وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنِ الصَّدُوقِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ حُجْرِ بْنِ زَائِدَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ تَرَكَ شَعْرَةً مِنَ الْجَنَابَةِ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِي النَّارِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص175.

[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص276.

[5] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص276-277.