درس هفتصد و سوم

غسل الجنابة

«و هي تحصل بأمرين‌الأول خروج المني و لو في حال النوم أو الاضطرار‌و إن كان بمقدار رأس إبرة سواء كان بالوطء أو بغيره مع الشهوة أو بدونها جامعا للصفات أو فاقدا لها مع العلم بكونه منيا و في حكمه الرطوبة المشتبهة الخارجة بعد الغسل مع عدم‌ الاستبراء بالبول و لا فرق بين خروجه من المخرج المعتاد أو غيره و المعتبر خروجه إلى خارج البدن فلو تحرك من محله و لم يخرج لم يوجب الجنابة و أن يكون منه فلو خرج من المرأة مني الرجل لا يوجب جنابتها إلا مع العلم باختلاطه بمنيها و إذا شك في خارج أنه مني أم لا اختبر بالصفات من الدفق و الفتور و الشهوة فمع اجتماع هذه الصفات يحكم بكونه منيا و إن لم يعلم بذلك و مع عدم اجتماعها و لو بفقد واحد منها لا يحكم به إلا إذا حصل العلم و في المرأة و المريض يكفي اجتماع صفتين و هما الشهوة و الفتور.الثاني الجماع‌ ‌و إن لم ينزل و لو بإدخال الحشفة أو مقدارها من مقطوعها في القبل أو الدبر من غير فرق بين الواطئ و الموطوء و الرجل و المرأة و الصغير و الكبير و الحي و الميت و الاختيار و الاضطرار في النوم أو اليقظة حتى لو أدخلت حشفة طفل رضيع فإنهما يجنبان و كذا لو أدخلت ذكر ميت أو أدخل في ميت و الأحوط في وطء البهائم من غير إنزال الجمع بين الغسل و الوضوء إن كان سابقا محدثا بالأصغر و الوطي في دبر الخنثى موجب للجنابة دون‌ قبلها إلا مع الإنزال فيجب الغسل عليه دونها إلا أن تنزل هي أيضا و لو أدخلت الخنثى في الرجل أو أنثى مع عدم الإنزال لا يجب الغسل على الواطئ و لا على الموطوء و إذا دخل الرجل بالخنثى و الخنثى بالأنثى وجب الغسل على الخنثى دون الرجل و الأنثى‌«.[1]

ادامه بحث گذشته

رواياتى كه وارد شده بود و دلالت مى‏كرد على انّ المرأة تجنب آن جايى كه انزال بكند منى‏اش را و منى‏اش خارج بشود بالاحتلام او بغيره، و باز بعضى روايات ديگرى هست كه آن روايات هم به همين معنا دلالت مى‏كنند كه فرقى ما بين رجل و ما بين مرأة در اين جهت نيست كه مرأة هم جنب مى‏شود، و بعض از اين روايات كه باقى مانده است، اينها را متعرضّ مى‏شويم انشاء الله ولو بعضش را.

2- روايات دال بر جنابت زن با دخول

ولكن در مقابل اين روايات رواياتى است كه دلالت مى‏كند بر اين كه جنابت مرأة فقط بالدّخول بها مى‏شود، و امّا اگر دخولى نشود به انزال منى‏اش جنب نمى‏شود، اين روايات يك قسمتشان از عمر بن يزيد است:

روايت عمر بن يزيد

 يكى از آن روايات روايت 18 است [2]در باب 7.

«و باسناد الشّيخ عن محمد بن على بن محبوب» شيخ اين روايت را از كتاب محمد بن على بن محبوب نقل مى‏كند، محمد بن على بن محبوب نقل مى‏كند عن احمد بن محمد كه احمد بن محمد بن عيسى است، محمد بن علی بن محبوب در طبقه على بن ابراهيم و در طبقه محمد بن يحيى العطّار است، نقل مى‏كند از «احمد بن محمد بن عيسى عن الحسين بن سعيد عن فضالة بن ايّوب عن حمّاد بن عثمان عن عمر بن يزيد» همه‏اش اجلاء هستند روايت. «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ يَضَعُ ذَكَرَهُ عَلَى فَرْجِ الْمَرْأَةِ فَيُمْنِي» مرد اين كار را مى‏كند كه مى‏گذارد بر فرج مرأة، على فرج المرأة، دخول نيست، فيمنى، امناء مى‏كند، «عَلَيْهَا غُسْلٌ»؟ بر زن غسلى هست؟ «فَقَالَ إِنْ أَصَابَهَا مِنَ الْمَاءِ شَيْ‌ءٌ فَلْتَغْسِلْهُ وَ لَيْسَ عَلَيْهَا» اين كه مرد امنا كرده است اگر از او خورده است به آن زن ان اصاب زن را من الماء شى‏ءٌ فليغسله، چون كه نجس است، فليس عليها شى‏ءٌ، بر خود زن چيزى نيست، الاّ ان يدخله، مگر اين كه دخول بها بكند، چون كه فرض دخول نشده است جنابتى نيست، عمر بن يزيد مى‏گويد عرض كردم قلت فان امنت هی، اگر او هم امناء كرد با اين كار و لم يدخله ولكن مرد ادخال نكرد قال ليس عليها غسلٌ، اين زن غسل ندارد ولو امناء هم بكند غسلى ندارد.

روايت ديگر عمر بن يزيد

يكى از روايات باز مال اين عمر بن يزيد است. اين روايت را شيخ نقل كرده است[3] از كتاب حسن بن محبوب.

 «و بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ فِي كِتَابِ الْمَشِيخَةِ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ»، حسن بن محبوب يك كتابى داشت، اسمش كتاب المشيخه است، نه اين كه منحصر به اين بود، كتاب مشيخه حسن بن محبوب معروف ما بين الاصحاب است، اين روايت را از آنجا نقل مى‏كند، اين در كتاب مشيخه از حسن بن محبوب نقل كرده است از عمر بن يزيد «قَالَ اغْتَسَلْتُ يَوْمَ الْجُمُعَة بِالْمَدِينَةِ» عمر بن يزيد مى‏گويد روز جمعه غسل كردم بالمدينه وَ لَبِسْتُ ثِيَابِي وَ تَطَيَّبْتُ» ثيابم را هم پوشدم عطر هم زدم، «فَمَرَّتْ بِي وَصِيفَةٌ لِي فَفَخَّذْتُ لَهَا» ، گذشت بر من يك جاريه‏اى كردم او را، «فَأَمْذَيْتُ أَنَا وَ أَمْنَتْ هِيَ» ، من امذاء كردم و هم او انزال كرد، «فَدَخَلَنِي مِنْ ذَاكَ ضِيقٌ فَسَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ لَيْسَ عَلَيْكَ وُضُوءٌ وَ لَا عَلَيْهَا غُسْلٌ» از اين يك ضيقى بر من داخل شد كه چه كار بشود ، مذى گذشت سابقاً پيش امامیه ناقض نيست، و لا عليها غسلٌ، آن هم كه امناء كرده است او جنابت ندارد، غسل بر او واجب نمى‏شود.

اين دو تا روايتى كه از عمر بن يزيد خواندم، اينها در احتلام نبود، در امناء زن بغير الدّخول بود و صورت احتلام نبود.

صحيحه عمر بن اذينه

اين روايتش‏ هم مال احتلام است، و باسناد الشّيخ عن الحسين بن سعيد، روايت 21 است.[4] از كتاب حسين بن سعيد اهوازى نقل مى‏كند حسين بن سعيد نقل مى‏كند «و بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ‌ ‌عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْمَرْأَةُ تَحْتَلِمُ فِي الْمَنَامِ» عرض كردم به امام صادق علیه السلام زن در خواب محتلم مى‏شود. «فَتُهَرِيقُ الْمَاءَ الْأَعْظَمَ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهَا غُسْلٌ» ماء اعظم را كه منى است مى‏ريزد، قال ليس عليها غسلٌ، غسل ندارد او.

باز روايت ديگرى كه در ما نحن فيه هست دلالت مى‏كند بر اين معنا، روايتى است كه شيخ از سعد بن عبد الله نقل مى‏كرده است، سعد بن عبد الله اشعرى از كتاب سعد عن جميل بن صالح كه جميل است و خودش هم حماد بن عثمان با او است، عن عمر بن يزيد.

3- روايات دال بر تفصيل

صحيحه محمد بن مسلم

در ما نحن فيه روايت ديگرى در ما نحن فيه هست، آن صحيحه محمد بن مسلم است، در صحيحه محمد بن مسلم روايت 19 است در اين باب، دارد بر اين كه[5] و عنه يعنى باسناده عن محمد بن على بن محبوب عن احمد بن محمد عن الحسن بن محبوب عن علاء بن رزين عن محمد بن مسلم، محمد بن على بن محبوب قليل است كه از حسن بن محبوب بلاواسطه نقل كند، پس روايت بلاواسطه‏اش کم است، ولكن كثيراً با واسطه نقل مى‏كند كه احمد بن محمد و نحوه است. «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع كَيْفَ جُعِلَ عَلَى الْمَرْأَةِ إِذَا رَأَتْ فِي النَّوْمِ أَنَّ الرَّجُلَ يُجَامِعُهَا فِي فَرْجِهَا الْغُسْلُ وَ لَمْ يُجْعَلْ عَلَيْهَا الْغُسْلُ إِذَا جَامَعَهَا دُونَ الْفَرْجِ فِي الْيَقَظَةِ فَأَمْنَتْ» ؟ چه جور بر زن قرار داده شده است وقتى كه در نوم ببيند كه مردى با او مجامعت مى‏كند در فرجش، زن بايد غسل كند، و امّا در خارج در غير فرج جماع بشود و امناء بكند غسل برايش نمى‏آيد، كانّ اين تفصيل آن زمان بوده است ديگر كه از ائمه شنيده بودند يا از غير ائمه شنيده بودند، اين را محمد بن مسلم مى‏پرسد، امام علیه السلام هم تصديق مى‏كند و تفصيل مى‏دهد ما بين امناء به احتلام و ما بين امناء بغير الاحتلام، روايات عمر بن يزيد فرقى نگذاشت ما بين امناء المرأة بالاحتلام او بغير الاحتلام، ولكن اين صحيحه محمد بن مسلم فرق گذاشته است كيف جعل على المرأة اذا رأت فى النّوم انّ الرّجل يجامعها فى فرجها الغسل و لم يجعل عليه الغسل اذا جامعها دون الفرج فى الیقظة در بيدارى، فامنت، با وجودى كه انزال كرده است، كانّ امام علیه السلام تصديق فرمود كه بله همين جور هم هست، «قَالَ لِأَنَّهَا رَأَتْ فِي مَنَامِهَا أَنَّ الرَّجُلَ يُجَامِعُهَا فِي فَرْجِهَا فَوَجَبَ عَلَيْهَا الْغُسْلُ» آن در خواب ديده دخول شده است، بر او غسل واجب است، چون كه دخول خارجى موجب غسل است، توى خواب هم كه ديده است بايد غسل بكند، «وَ الْآخَرُ إِنَّمَا جَامَعَهَا دُونَ الْفَرْجِ فَلَمْ يَجِبْ عَلَيْهَا الْغُسْلُ» آن ديگرى در فرج مجامعت نكرده است فلم يجب عليه الغسل، بر او غسل واجب نيست، «لِأَنَّهُ لَمْ يُدْخِلْهُ» چون كه ادخال نكرده است، اين تفصيل گذاشته است اين روايت ما بين آن كه امنائش بالاحتلام بشود عليه الغسل و اگر امنائش بغير الاحتلام شد نه غسلى ندارد.

رواياتی که علت عدم وجوب غسل هنگام احتلام را بيان می کند

يك روايت ديگر هم اين است كه هر دو تا را نفى كرده است، هم احتلام و هم غير الاحتلام را، اين روايت عبيد بن زراره است، روايت 22 است.[6] «وَ بِإِسْنَادِهِ (الشيخ) عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ» چون كه عمن رواه دارد، گفتيم روايت عبيد بن زراره، «قَالَ: قُلْتُ لَهُ هَلْ عَلَى الْمَرْأَةِ غُسْلٌ مِنْ جَنَابَتِهَا إِذَا لَمْ يَأْتِهَا الرَّجُلُ» ،آيا بر گردن زن غسل است من جنابتها از جنابتش وقتى كه رجل دخول نكند «قَالَ لَا وَ أَيُّكُمْ يَرْضَى أَنْ يَرَى أَوْ يَصْبِرَ عَلَى ذَلِكَ أَنْ يَرَى ابْنَتَهُ أَوْ أُخْتَهُ أَوْ أُمَّهُ أَوْ زَوْجَتَهُ أَوْ أَحَداً مِنْ قَرَابَتِهِ قَائِمَةً تَغْتَسِلُ- فَيَقُولُ مَا لَكِ فَتَقُولُ احْتَلَمْتُ وَ لَيْسَ لَهَا بَعْلٌ ثُمَّ قَالَ لَا لَيْسَ عَلَيْهِنَّ ذَلِكَ» كدام يكى از شما راضى مى‏شود كه صبر كند بر غسل كردن زن بدون جماع، فيقول مثلاً فتقول مالك چه شده است كه كجا مى‏روى؟ مى‏گويد مى‏روم به حمام، احتلمت، محتلم شده‏ام و بر او بعلى نيست، پس فرمود: آنها اينجور تكليفى ندارند كه احتلام و غير احتلام شد به حمام بروند، «وَ قَدْ وَضَعَ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْكُمْ» خداوند غسل را بر شما مردها جعل كرده است، «قَالَ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ لَمْ يَقُلْ ذَلِكَ لَهُنّ» به شما گفته است اگر جنب شديد غسل بكنيد، و به زن‏ها نفرموده است خداوند متعال.

اين روايتى كه در ما نحن فيه هست اين روايات است از عمر بن یزید عبید بن زراره ومحمد بن مسلم که دلالت می کنند بر اینکه زن بالانزال جنب نمی شود مطلقا یا در صحيحه محمد بن مسلم تفصيل است.

نحوه جمع روايات

عرض مى‏كنم مى‏بينيد كه آن روايات دلالت بر اثبات مى‏كند، اين روايات هم دلالت بر نفى مى‏كنند، آن تفصيلى كه در صحيحه محمد بن مسلم است او شاهد جمع نمى‏شود كه فرق بگذاريم ما بين الاحتلام و غير الاحتلام، چون كه در يك صحيحه عمر بن يزيد سؤال از احتلام مرأة شده بود امام فرمود غسل ندارد، اين با صحيحه محمد بن مسلم معارضه دارد كه احتلام را مى‏گفت غسل دارد، اين روايات و الله العالم به حسب ظاهر متعارضين هستند یعنی اين طايفه با طايفه اولى، تكرار می کنم صحيحه محمد بن مسلم شاهد جمع نمى‏تواند بشود، چون كه در صحاحى كه عمر بن يزيد داشت، يك صحيح مختص به احتلام بود كه ذكر كردم كه فرمود محتلم بشود جنب نمى‏شود، بدان جهت اين دو طايفه متعارضين هستند.

 توهّم اين كه روايات غسل را عليه الغسل را حمل بر استحباب بكنيم، بگوييم كه زن جنب بشود بالاحتلام او بغير الاحتلام انزال منى بكند، بر نمازش وضوء كافى است، ولكن مستحب است بر اين كه غسل بكند، استحباب دارد، بدعوی آن رواياتى كه مى‏گويد عليه الغسل كه طايفه اولى بود، آنها دو تا دلالت داشتند، يك دلالتى داشتند كه در جايى كه زن انزال منى كرد غسل جنابت مشروع است، يعنى غسل جنابت را مى‏تواند اتيان بكند و براى صلاتش غسل جنابت را مى‏تواند اتيان كند، صريح در مشروعيّت بودند، ولكن ظهورشان اين است كه بايد بكند، چون كه صیغه در وجوب ظهور است ديگر، صراحت كه ندارد، اصل مشروعيّت الغسل از زن صريح در اين معنا هست، ولكن اينکه این مشروعيّت به نحو الوجوب است كه بايد بكند اكتفاء به وضوء نمى‏تواند بكند، عدم الاكتفاء به وضوء ظهور بود، آن روايت ديگر صريح در عكسش هستند، صريح هستند كه زن مى‏تواند اكتفاء به وضوء بكند، ايّكم يرضى بذلك، وضوء بگير و نمازت را بخوان، صريح بوده‏اند كه آن زنى كه امناء كرده است و انزال كرده است و محتلم شده است، وضوء براى صلاتش مجزى است، صريح در اين معنا بودند، منتهى ظهورشان اين بود كه متعيّن است وضوء، بايد وضوء بگيرد، غسل نمى‏شود، ظهور داشتند در تعيّن وضوء، ظهور کلتا الطائفتین را طرح مى‏كنيم، آن كه مى‏گفت غسل متعين است طرح مى‏كنيم، اين كه مى‏گفتم بر اين كه وضوء متعين است، براى نمازش اين را طرح مى‏كنيم، نتيجه اين مى‏شود كه مى‏تواند غسل بكند و برود به حمام و مى‏تواند وضوء بگيرد، نتيجه چه مى‏شود؟ نتيجه اين مى‏شود كه آن رواياتى كه مى‏گفت غسل بكند حمل به استحباب مى‏شود، يعنى بهتر است كه غسل بكند.

اين توهّم، توهّم بيجايى است، چرا؟ چون كه اگر يادتان بوده باشد ما سابقاً گفتيم در دو مورد رفع ید مى‏شود از ظهور صيغه افعل در وجوب در تعيّن و حمل به تخيير مى‏شود در دو مورد، يكى آن موردى است كه مورد، مورد احكام تكليفيه بوده باشد، مثل روايتى كه مى‏گويد روز جمعه صلاة الظهر بخوان، يك روايت ديگر مى‏گويد صلاة جمعه بخوان، احتمال هم مى‏دهيم در واقع حكم تخييرى باشد روز جمعه، انسان مخيّر بشود هر كدام از نمازها را بخواند، آن وقت چون كه اين احتمال را مى‏دهيم، اينکه این دو تا روايت مى‏گويد صلاة الظّهر مشروع است و مجزى است صريح است، آن يكى مى‏گويد صلاة جمعه مجزى است صريح است، از ظهور در تعيّنشان رفع ید مى‏شود، چون كه احتمال تخيير واقعى مى‏دهيم، حكم مى‏شود به حكم تخييرى، چون كه جمع عرفى است يك كسى بگويد مثلاً پدرت گفت فلان كار را بكن، آن ديگرى هم گفت پدرت گفته در همان وقت فلان كار را بكن، احتمال داد بر اين كه یعنی يكى از اينها را بكنم تخییرا، يكى‏اش را اتيان مى‏كند، يكى هم در احكام وضعيه‏اى كه آن احكام وضعيه ، مثل اينجور تخيير در احكام وضعيه بوده باشد، مثل اين كه مثلاً مى‏گفتيم رواياتى كه مى‏گويد بعد از خروج مذى وضوء بگير، گفتيم عيبى ندارد، حمل به استحباب مى‏كنيم، چون كه كسى كه متطهّر است دوباره وضوء بگيرد، اين مثلش ثابت شده است، تجديد وضوء على الاطلاق مستحب است، براى صلوات مستحب است، هيچ مذى هم خارج نشود، شارع هم از مواردى كه تجديد وضوء را مستحب كرده است خروج مذى است، گفتيم عيبى ندارد، جمع عرفى است، و امّا اين بايد در آن مورد مثلش ثابت بشود كه بگوييم اين هم مثل آن مورد است، در شرع موردى ثابت بشود كه وضوء بدل غسل جنابت بشود، اينجور چيزى در شرع ثابت نيست، چونكه آن روايات مى‏گويد كه نماز مشروط به غسل است، حكم وضعى است، اين روايات مى‏گويد نه، مشروط به وضوء است، در يك موردى ثابت بشود كه وضوء بدل غسل الجنابة است در شريعت ثابت نشده است، بدان جهت اذهان هم قبول نمى‏كند، جنب است ولكن وضوء بگيرد، اين را قبول نمى‏كنند، بدان جهت اين دو طايفه از روايات با همديگر متعارضين هستند، و جمع عرفى هم ما بينشان ثابت نيست، بدان جهت وقتى كه ثابت نشد چه كار بكنيم؟

وجه جمع و ديدگاه صاحب حدائق(قدس)

صاحب الحدائق [7]قدس الله نفسه الشّريف فرموده است كه رواياتى كه مى‏گويد زن محتلم نمى‏شود و جنب نمى‏شود بالانزال اينها را حمل به تقيه مى‏كنيم.

 خوب اشكال مى‏شود بر اين معنا كه اين حمل به تقيه درست نيست، چرا؟ چون كه عامّه و خاصّه متّفق هستند كه زن جنب مى‏شود بالاحتلام و بخروج المنى، كه محقق در معتبر گفته است كه اجماع المسلمين است كه زن بخروج المنى جنب مى‏شود، حتّى اين فقهايى كه هستند از عامّه همه‏شان متّفق هستند كه زن جنب مى‏شود بالاحتلام و بانزال المنى، دخول نمى‏خواهد، بدان جهت در ما نحن فيه حمل به تقيه بايد روايت موافق با عامّه بشود كه بگوييم اينها تقيةً صادر شده است.

ايشان دو تا جواب داده است، يك جواب اين است كه اولاً ممكن است در زمان صدور روايات ما بين عامّه قائل بود بر اين كه زن جنب نمى‏ شود بالاحتلام يا بالانزال، در اين اعصار متأخّره كه از آن وقتى كه مردم مكلّف شدند به چهار مذهب عمل كنند ارباب چهار مذهب متّفق هستند به جنابت زن، و امّا قبل از آنها در زمان ائمه علیهم السلام قائلى بود كه آنها مى‏گفتند زن جنب نمى‏شود بالانزال، شايد بود، بدان جهت حمل بر تقيه مى‏شود.

بعد فرموده است كه اصلاً حمل به تقيه لازم نيست كه عامّه قائل داشته باشد، يعنى آنى كه در اين مورد گفته خواهد شد، نه خود اين مطلب، ايشان فرموده است بر اينكه صاحب الحدائق آن وقت هم قائل نبود، همه مى‏گفتند زن هم مثل مرد به انزال جنب مى‏شود، و تقيه لازم نيست كه خبر موافق با عامّه بشود، ربّما ائمه عليهم السّلام ما بين خود شيعه خلاف مى‏انداختند تعمداً، ائمه عليهما السّلام ما بين شيعه ذلك الزّمان كه حتّى مثلاً فرض كنيد همه‏شان شيعه بودند و در يك مسأله‏اى مخالفت با عامّه هم نبود عامّه هم همان حرف شيعه را مى‏گفتند، مع ذلك بين شيعه اختلاف مى‏انداختند، چرا؟ براى اين ديگر اينها را ترك كنند آن عامّه و اذيت نكنند، بگويند اينها را رها كنيد، هر كدامش يك حرفى مى‏گويند، خودشان، خودشان را از بين مى‏برند، ديگر لازم نيست ما از بين ببريم، حتّى يتركون شيعه ترك بشود، خود ائمه علیه السلام القاء خلاف مى‏كردند كه در بعضى روايات هم هست ما بين خود شيعه براى اين كه اينها را حفظ بكنند، فرموده است خوب حمل به تقيه لازم نيست پس موافق عامّه بشود، اين را صاحب حدائق فرمود.

ملاحظه بر ديدگاه و وجه صاحب حدائق(ره)

امّا اينكه در آن زمان قائل بود از عامّه كه حرف اولش بود اين را نمى‏شود در احتلام ملتزم شد، چون كه در احتلام رواياتى كه يكى‏اش را من يقين دارم روايتی دارند متّفقٌ عليه از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم كه ايشان فرموده است كه مرأة محتلم مى‏شود كالرّجل، يعنى مفاد حديثش اين است كه پيششان متّفقٌ عليه است، بدان جهت شايد پيش آنها آن زمان عامّه‏اى بود كه مى‏گفت احتلام كه شد جنب مى‏شود، امّا در خارج زن انزال كرد جنب نمى‏شود كه صحيحه محمد بن مسلم هم ناظر به او بوده باشد، شايد اينجور بود و امّا بتاتا بگويند نه احتلام، نه غير احتلام كه زن جنب نمى‏شود كه روايات عمر بن يزيد بود، اينجور قائلى ما بين عامّه نبود.

امّا مطلب ثانى‏اش كه مهم است، ياد داشته باشيد از من، اين مطلبى كه ايشان فرمود ائمه علیه السلام ربّما القاء خلاف مى‏كردند ما بين خود شيعه، اين را ما قبول مى‏كنيم، بله اين روايت هم دارد که اينجور مى‏كردند، امّا اين فايده‏اى ندارد براى ما، آنى كه ائمه عليهم السّلام مرجّح احدی الطّائفتين يا احد الخبرين المتعارضين قرار داده‏اند، موافقت عامه و مخالفت عامه است، يعنى يكى از خبرين موافق با فتاواى عامّه بشود يا جماعتى از عامّه بشود خبر ديگر نه مخالف با تمامى عامّه بشود، اين را مرجّح قرار داده‏اند، و امّا آن تقيه‏اى كه خود ائمه عليهم السّلام القاء خلاف كرده‏اند حفظا لدمائهم آن تقيه ربطى به خبرين متعارضين ندارد، اينجا ممكن است كه نه حكم واقعى اين بود كه نه محتلم نمى‏شود، آن رواياتى كه گفته است محتلم مى‏شود لالقاء الخلاف است، كما اين كه محتمل است آن روايات لبيان حكم واقعى باشد، محتلم نمى‏شود لالقاء الاختلاف است، اين كه مرجح نمى‏شود.

 بدان جهت در ما نحن فيه حمل كردن اين روايات نافيه به تقيه مجالى ندارد.

ديدگاه و وجه جمع مرحوم شيخ(قدس) در تهذيب

 و ببالى آنى كه من تتبّع كردم نگاه كردم كه اين روايات را شيخ در تهذیب نقل كرده است كه همه‏اش را شيخ در تهذيب نقل كرده است، در هيچ كدام نگفته است كه حمل بر تقيه مى‏شود، در مقام جمع با آن رواياتى كه كرده است نگفته است كه حمل بر تقيه مى‏شود، حمل بر تقيه را صاحب وسائل در وسائل دارد، ايشان هم يك دليل ديگرى مى‏گويد بر حمل بر تقيه، غير از آن كه صاحب الحدائق فرمود.

ايشان مى‏فرمايد كه روايات نافيه حمل به تقيه مى‏شود، چرا حمل بر تقيه مى‏شود؟ به جهت قرينه بر تقيه، كه اينها اتّفاق دارند عامّه و خاصّه از مسلمين، مى‏فرمايد آن اتّفاق در رجال است، در نساء نيست، در نساء اختلاف بود آن زمان، خوب از كجا مى‏گويد صاحب وسائل، دليلت چيست آن زمان اختلاف بود؟ مى‏گفت در خود روايات قرينه است كه اين اختلاف بود، يكى از اين قرائن يك استدلال اقناعى است در روايت عبيد بن زراره ايّكم يرضی كه زنش يا مادرش يا خواهرش برود كه بگويم محتلم شدم، شب در خواب يك مرد فلان جورى را ديدم كه فلان كار كرد با من، كدام راضى مى‏شود، يكى آن روايت كه اقنائى است ديگر، اين دليل نمى‏شود كه شب خواب ديدى يا نديدى، اين كار شده است يا نشده است، جنابت حاصل شده است، يا نشده است، يكى هم آن تعليل مجازى در آن صحيحه محمد بن مسلم، چون كه در خواب ديده است بايد غسل كند، اگر اینجور باشد بدان باید گفته شود كه اگر در خواب ديد كه كسى را مى‏كشد بايد ديه بدهد، يا قصاص بشود، خواب كه حكم بيدارى را ندارد.

شيخ [8]قدس الله نفسه الشّريف در ما نحن فيه هيچ حمل به تقيه نفرموده است جمع‏هاى ديگرى فرموده‏اند، و امّا اين حمل به تقيه‏اى كه صاحب وسائل[9] مى‏گويد اين هم درست نيست، اين قرينه نمى‏شود، چرا؟ اولاً قرینه بشود قرينه مى‏شود كه تفصيل بود آن زمان، قول به تفصيل بود ما بين الاحتلام و غير الاحتلام، اين بعيد نيست و حال آن كه در روايات اين است كه بله در احتلام هم غسل نيست، آن جور روايتى داشتيم، خوانديم، اين حمل بر تقيه نمى‏تواند بشود، و اين تعليل مجازى و امثالها قرينه نمى‏شود، چون كه نكته اينها شايد آن باشد كه خدمت شما عرض خواهيم كرد، او ربطى به تقيه ندارد.

الظّاهر و الله العالم اين رواياتى كه هست با همديگر متعارضين هستند، نگوييد روايتى كه مى‏گويد غسل واجب نيست مخالف مشهور است، معرضٌ عنه مشهور است، اعراض مشهور شده است لذا عمل نمى‏شود، اين حرف درست نيست، چرا؟ چون كه وجه اعراض مشهور را ما مى‏دانيم، لااقل احتمال مى‏دهيم وجه اعراض چيست، وجه اعراض اين است كه گفته اند اين دو طايفه متعارضين رجوع مى‏شود به اطلاق آنى كه مولانا علىٌّ علیه السلام فرمود انّما الغسل من الماء الاكبر، ماء اكبر غسل دارد بلافرقٍ که زن باشد يا مرد باشد، تمسّك به اطلاق كرده‏اند، دو تا طايفه هیچ، ما بوديم و انمّا الغسل من الماء الاكبر يعنى از بول نيست، از منى است، منى كه هست و فيه الغسل در او غسل است، تمسّك به اطلاقش كرده‏اند، آن منى كه خارج از مرد باشد يا زن باشد، آن ثلاث يخرجن من الاحليل آن اگر مختص به مرد بوده باشد قول علىٍّ علیه السلام اختصاص به مرد ندارد، مطلق است، وقتى كه مطلق شد به آن تمسّك كرده‏اند، شايد وجهشان اين بود.

و شايد وجه ديگرى اين بود كه از اين روايات اعراض كرده‏اند، شايد تمسّك كرده‏اند و گفته‏اند متعارضين است، تمسّك مى‏شود به كتاب مجيد، كتاب مجيد مرجّح طايفه‏اى است كه مى‏گويد غسل شد براى اين كه ان كنتم جنباً فاطّهروا ولو خطاب به رجال است ولكن مثل ساير آیات خطابيه است، مثل يا ايّها الّذين آمنوا اقيموا الصّلاة است که به زن‏ها كه خطاب نيست، چه جور آن جا، چون كه از ساير خطابات معلوم مى‏شود كه و ان كنتم جنباً فاطّهروا خطاب به رجال به جهت اين كه نساء مورد تستّر و حجاب هستند، حرف به گوش آنها به وسيله رجالشان مى‏رسد، روى اين اعتبار و اين جهت است، هيچ كس نمى‏گويد زنت را صدا كن من بگويم، مى‏گويد به زنت اين را بگو، اگر شخصى باشد اخلاق داشته باشد، آداب حرف زدن بلد بوده باشد اينجور مى‏گويد، آيات خطابى هم از همين قبيل است، خطاب توجيه به مردها است، كه مردها به زن‏ها برسانند.

 بدان جهت ديدند آن رواياتى كه دلالت مى‏كند بر اين كه جنابت غسل دارد، جنابت يعنى منى خارج بشود، معناى عرفى‏اش هم همين است، براى اين كه اگر فرض كنيد منى خارج شد معناى اين جنابت است، عند العرف هم همين است، بدان جهت دیده اند موافق با كتاب مجيد است لذا به او عمل كرده‏اند، بدان جهت اعراض مشهور در ما نحن فيه اگر این باشد ما ديديم آن درست نيست، چون كه و ان كنتم جنباً اين جا شبهه مفهومى است، چون كه احتمال مى‏دهيم اين جنابت نباشد، اصل انزال منى بغير دخولٍ از مرأة جنابت نباشد، وقتى كه اين مناقشه را كرديم اين كه اعراض مشهور به درد ما نمى‏خورد.

بهترين وجه جمع در مقام

مى‏دانيد مى‏خواهم چه عرض كنم، احسن وجهی که در مقام گفته مى‏شود و آن اين است كه آن روايتى كه دلالت مى‏كند بر اين كه زن جنب مى‏شود بايد آنها را گرفت، منتهى اين حكم نساء يك خصوصيتى دارد، كه ابلاغ اين حكم بر نساء لازم نيست، حتّى بر شوهرش هم لازم نيست كه اين حكم را به زنش برساند. اين ابلاغ اين حكم حتّى براى شوهرش واجب بوده باشد كه به زن برساند به زن من نگويم روز قيامت مشغول ذمّه مى‏شوم، بگذار بگويم، نه مشغول ذمّه نمى‏شوى، نگو، آن وضوئی که مى‏گيرد با او نماز مى‏خواند آن كافى‏اش است، يا صلاتش صحيح است، يا معذور است، لا صلاة الاّ بطهورٍ، معذور است، عيبى ندارد، مثل ساير احكام نيست كه ابلاغش بر جاهلات من النّساء واجب بوده باشد كما اين كه بر جاهل و رجال همين جور است، اين لازم نيست. چرا؟ آن روايتى هم كه مى‏گويد نمى‏شود يعنى نرو بگو كه غسل بكن، حتّى در روايت عبيد بن زراره نگو، بگوئی اين برود غسل بكند عيب است، نگو، بدان جهت اين حكم ابلاغش بر نساء لازم نيست، وقتى كه فهميد خودش درس خوانده بود، فقه بلد بود، يا اتفاقاً يك شخص معتبرى نقل كرد فهميد، در رساله ديد آن وقت حكمش اين است كه بايد غسل بكند، نمى‏تواند وضوء بگيرد، جنب است و بايد به آن حكم عمل كند، مادامى كه اين حكم نرسيده است بر زن، آن زن معذور است.

خوب به من بگوييد از كجا مى‏گوييد اين را كه اينجور حمل مى‏شود؟ مى‏گويم دليلش و قرينه‏اش اين روايتى است كه خدمت شما عرض مى‏كنم، مصحّحه ادیم بن حر روايت 12[10] در باب 7 است:

مصححه اديم

محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد عن حمّاد بن عثمان عن ادیم الحر كه روايت به نظر ما صحيح است، ولكن پيش مشهور حسنه است، روايت، روايت معتبره‏اى است عند الكل، «قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى فِي مَنَامِهَا- مَا يَرَى الرَّجُلُ» مى‏بيند در خوابش، مرد در خواب مى‏بيند، عليها غسله؟ غسل دارد؟ قال نعم، غسل دارد، «عَلَيْهَا غُسْلٌ قَالَ نَعَمْ- وَ لَا تُحَدِّثُوهُنَّ فَيَتَّخِذْنَهُ عِلَّةً» ولكن اين را به نساء ابلاغ نكنيد، اين علّت درست مى‏كند، يك وقت اين است كه زن گول خورده است، با كسى يك معامله‏اى كرده است، مى‏رود، كجا مى‏روى؟ آقا مى‏روم حمام، محتلم شده‏ام، بروم غسل كنم، اين علّت قرار مى‏شود بر او، اينها را علّت اخذ مى‏كنند براى كارهايشان، يعنى خورج از بيت، عمده‏اش خروج از بيت است، علّت اخذ مى‏كنند، اين سرّ اين كه شارع مقدّس اين حكم را استثناء كرده است از ساير الاحكام و ابلاغش را، آن روايت عبيد هم مى‏گفت كه نرود حمام، غسل نكند، چون آن وقت يك مفسده‏هايى مى‏شود، خودش هم كه پدرش يا شوهرش يا كسان ديگرش نمى‏توانند حرف بزنند، می گوید محتلم شده بودم ديگر، ولكن اگر صحبت غسل كردن نباشد، كجا مى‏روى يا چه كار مى‏كنى، آن حرف‏ها يك خورده تخفيف پيدا مى‏كند، روى اين اصل است كه خداوند متعال بر جنب كه غسل را واجب كرده است و ابلاغ حكم را للجاهلين واجب فرموده است، وکذلک ائمه هدی صاحب الشّريعه، ولكن در ما نحن فيه اين حكم از آن احكام نيست، معذور است، گفتن شوهرش هم حتّى واجب نيست، بله! يك وقتى اگر سؤال كرد كه بفهمد سؤال بكند آن عيبى ندارد، بعيد نيست بگوييم كه در ما نحن فيه گفتن كتمان حرام است و بايد گفته بشود، و امّا تا مادامى كه سؤال نكرده است اين ابتداءً برود بر او نقل كند وجوبى ندارد، او يا در صلاتش معذور است يا مثل مسأله جهر و اخفات شرطيّت غسل در صورتى است كه برسد به او، و الاّ اگر نرسد حكم بر او شرطيّت ندارد، كما اين كه شرطيت جهر در قرائت آن وقتى است كه برسد به شخص مكلّف، و الاّ صلاة جهراً را اخفات بخواند جهلا، ولو جهل به حكم بوده باشد، صلاتش صحيح است و الحمد الله ربّ العالمين.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص277-280.

[2] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ يَضَعُ ذَكَرَهُ عَلَى فَرْجِ الْمَرْأَةِ فَيُمْنِي عَلَيْهَا غُسْلٌ فَقَالَ إِنْ أَصَابَهَا مِنَ الْمَاءِ شَيْ‌ءٌ فَلْتَغْسِلْهُ وَ لَيْسَ عَلَيْهَا‌؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص190.

[3] وَ [محمد بن الحسن] بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ فِي كِتَابِ الْمَشِيخَةِ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ اغْتَسَلْتُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ بِالْمَدِينَةِ وَ لَبِسْتُ ثِيَابِي وَ تَطَيَّبْتُ فَمَرَّتْ بِي وَصِيفَةٌ لِي فَفَخَّذْتُ لَهَا فَأَمْذَيْتُ أَنَا وَ أَمْنَتْ هِيَ فَدَخَلَنِي مِنْ ذَاكَ ضِيقٌ فَسَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ لَيْسَ عَلَيْكَ وُضُوءٌ وَ لَا عَلَيْهَا غُسْلٌ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص191.

[4] وَ [محمد بن الحسن] بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ‌ ‌عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْمَرْأَةُ تَحْتَلِمُ فِي الْمَنَامِ فَتُهَرِيقُ الْمَاءَ الْأَعْظَمَ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهَا غُسْلٌ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص192.

[5]  وَ [محمد بن الحسن ] عَنْهُ (محمد بن علی ابن محبوب) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع كَيْفَ جُعِلَ عَلَى الْمَرْأَةِ إِذَا رَأَتْ فِي النَّوْمِ أَنَّ الرَّجُلَ يُجَامِعُهَا فِي فَرْجِهَا الْغُسْلُ وَ لَمْ يُجْعَلْ عَلَيْهَا الْغُسْلُ إِذَا جَامَعَهَا دُونَ الْفَرْجِ فِي الْيَقَظَةِ فَأَمْنَتْ قَالَ لِأَنَّهَا رَأَتْ فِي مَنَامِهَا أَنَّ الرَّجُلَ يُجَامِعُهَا فِي فَرْجِهَا فَوَجَبَ عَلَيْهَا الْغُسْلُ وَ الْآخَرُ إِنَّمَا جَامَعَهَا دُونَ الْفَرْجِ فَلَمْ يَجِبْ عَلَيْهَا الْغُسْلُ لِأَنَّهُ لَمْ يُدْخِلْهُ وَ لَوْ كَانَ أَدْخَلَهُ فِي الْيَقَظَةِ وَجَبَ عَلَيْهَا الْغُسْلُ أَمْنَتْ أَوْ لَمْ تُمْنِ؛ ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص190

[6] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ هَلْ عَلَى الْمَرْأَةِ غُسْلٌ مِنْ جَنَابَتِهَا إِذَا لَمْ يَأْتِهَا الرَّجُلُ قَالَ لَا وَ أَيُّكُمْ يَرْضَى أَنْ يَرَى أَوْ يَصْبِرَ عَلَى ذَلِكَ أَنْ يَرَى ابْنَتَهُ أَوْ أُخْتَهُ أَوْ أُمَّهُ أَوْ زَوْجَتَهُ أَوْ أَحَداً مِنْ قَرَابَتِهِ قَائِمَةً تَغْتَسِلُ- فَيَقُولُ مَا لَكِ فَتَقُولُ احْتَلَمْتُ وَ لَيْسَ لَهَا بَعْلٌ ثُمَّ قَالَ لَا لَيْسَ عَلَيْهِنَّ ذَلِكَ وَ قَدْ وَضَعَ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْكُمْ قَالَ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ لَمْ يَقُلْ ذَلِكَ لَهُنَّ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص192و

[7] و قد تأول الشيخ (رضوان الله عليه) و من تأخر عنه هذه الاخبار بتأويلات في غاية البعد، و صحتها و صراحتها في عدم الوجوب مما لا سبيل إلى إنكاره، فالأولى ردها الى العالم من آل محمد (صلوات الله عليهم أجمعين) و العمل على تلك الأخبار الأولة، لاعتضادها بعمل الطائفة المحقة قديما و حديثا، و موافقتها للاحتياط في الدين الذين هما من جملة المرجحات المنصوصة.و يقرب عندي خروج هذه الاخبار مخرج التقية (أما أولا)- فلجواز وجود القائل به في تلك الأعصار و ان لم ينقل عن أحد الأربعة المشهورة الآن بينهم، فإن شهرة هذه الأربعة و حصر مذهبهم فيها انما تجدد في الأعصار المتأخرة بقرب‌ و الا فمذاهبهم في أعصار الأئمة (عليهم السلام) لا تكاد تحصى كثرة و انتشارا، كما نبه عليه جملة من علمائنا و علمائهم، و أوضحناه في مواضع من رسائلنا.و (اما ثانيا)- فلان المستفاد من الاخبار و ان كان خلاف ما اشتهر بين أصحابنا (رضوان الله عليهم) الا ان فتواهم (عليهم السلام) بالتقية أحيانا لا يختص بوجود القائل بذلك من العامة، بل كثيرا ما يقصدون (عليهم السلام) الى مجرد إيقاع الاختلاف في الحكم تقية كما مر بك تحقيقه في المقدمة الاولى من مقدمات الكتاب و اما ما يفهم من كلام المقنع- من العمل بما ورد من هذه الروايات في الاحتلام دون ما ورد في اليقظة- فلا اعرف له وجها وجيها؛ شيخ يوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1405ق)، ج3، ص16-17ز

[8] ر. ک: محمد بن الحسن طوسی، تهذيب الاحکام، ( تهران، دار الکتب الاسلامية، چ4، ت 1407ق)، ج1 ص118، ب6.

[9] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص192-193.

[10] وَ عَنْهُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أُدَيْمِ بْنِ الْحُرِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى فِي مَنَامِهَا- مَا يَرَى الرَّجُلُ عَلَيْهَا غُسْلٌ قَالَ نَعَمْ- وَ لَا تُحَدِّثُوهُنَّ فَيَتَّخِذْنَهُ عِلَّةً؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص189.