« و هي تحصل بأمرينالأول خروج المني و لو في حال النوم أو الاضطرارو إن كان بمقدار رأس إبرة سواء كان بالوطء أو بغيره مع الشهوة أو بدونها جامعا للصفات أو فاقدا لها مع العلم بكونه منيا و في حكمه الرطوبة المشتبهة الخارجة بعد الغسل مع عدم الاستبراء بالبول و لا فرق بين خروجه من المخرج المعتاد أو غيره و المعتبر خروجه إلى خارج البدن فلو تحرك من محله و لم يخرج لم يوجب الجنابة و أن يكون منه فلو خرج من المرأة مني الرجل لا يوجب جنابتها إلا مع العلم باختلاطه بمنيها و إذا شك في خارج أنه مني أم لا اختبر بالصفات من الدفق و الفتور و الشهوة فمع اجتماع هذه الصفات يحكم بكونه منيا و إن لم يعلم بذلك و مع عدم اجتماعها و لو بفقد واحد منها لا يحكم به إلا إذا حصل العلم و في المرأة و المريض يكفي اجتماع صفتين و هما الشهوة و الفتور.الثاني الجماع و إن لم ينزل و لو بإدخال الحشفة أو مقدارها من مقطوعها في القبل أو الدبر من غير فرق بين الواطئ و الموطوء و الرجل و المرأة و الصغير و الكبير و الحي و الميت و الاختيار و الاضطرار في النوم أو اليقظة حتى لو أدخلت حشفة طفل رضيع فإنهما يجنبان و كذا لو أدخلت ذكر ميت أو أدخل في ميت و الأحوط في وطء البهائم من غير إنزال الجمع بين الغسل و الوضوء إن كان سابقا محدثا بالأصغر و الوطي في دبر الخنثى موجب للجنابة دون قبلها إلا مع الإنزال فيجب الغسل عليه دونها إلا أن تنزل هي أيضا و لو أدخلت الخنثى في الرجل أو أنثى مع عدم الإنزال لا يجب الغسل على الواطئ و لا على الموطوء و إذا دخل الرجل بالخنثى و الخنثى بالأنثى وجب الغسل على الخنثى دون الرجل و الأنثى«.[1]
عرض كرديم تارةً بحث مىشود در منى رجل كه محرز است آنى كه خارج شده است از رجل منى است، آيا در ترتّب جنابت به اين خروج منى اوصاف المنى معتبر است كه بايد مع الشّهوة باشد و دِفق داشته باشد و فتور بياورد براى آن مرد، قد ذكرنا كه اين اوصاف اعتبارى ندارد، مع احراز انّ الخارج منىٌّ.
كلام واقع مىشود در مرأة كه اگر مائى از زن خارج شد و محرز است بر اين كه منى است، آيا باز اين زن مثل مرد است كه محكوم است به جنابت منتهى با مرد يك فرقى دارد كه در مرد تعلّم واجب است، اعلام به مرد جاهل واجب است بر عالم، ولكن در زن اينجور نيست، اگر حكم را فهميد كه زن هم مثل مرد به خروج منى جنب مىشود، علم پيدا كرد كه اين خارج از او منى است، اين را هم فهميد، محكوم است به جنابت و جنب است، آيا زن مثل مرد است، يا اين كه در زن يك خصوصيتى است علاوه بر خصوصيت سابقه كه بايد حكم به او برسد وعلم داشته باشد به موضوع، زن يك خصوصيت ديگرى دارد. اگر يقين هم پيدا كند زن كه اينی كه خارج شده است از او منى است و حكم را هم مىداند كه همانطور که مرد جنب مىشود زن هم جنب مىشود به خروج منى ولكن اين خروج منى از اين زن از روى شهوت نبود، امرى بود كه من غير شهوةٍ خارج شد كه مثالش را خواهم گفت، الآن كه نمىگويم مصلحت دارد در نگفتن فعلى، منى از زن خارج شده است، اين را مىداند منى است، ولكن عن شهوةٍ خارج نشده است.
بعضىها اشكال فرمودهاند[2] و گفتهاند اين منى جنابت نمىآورد بر زن، حكم كردن بر اين كه اين زن به واسطه اين خروج منى كه عن شهوةٍ نبوده است جنب شده است محلّ اشكال است، مقتضى الادلّه اين است كه نه اين جنب نمىشود، بدان جهت در فتوايش هم احتياط فرموده است، اگر از زن منى خارج بشود و شهوتى در او نباشد يجب عليه الاحتياط، يعنى وضوء هم بايد بگيرد، جنابتش محرز نيست.
اين را بعضىها فرمودهاند كه خروج عن شهوةٍ معتبر است، ولكن در مرد اين اعتبار نبود، چرا در زن اين خروج عن شهوةٍ معتبر است و اگر بلاشهوةٍ خارج شد جنب نمىشود، فرمودهاند دو تا روايتى است كه مقتضاى آن دو تا روايت اعتبار خروج شهوت است، كه اگر شهوت نبوده باشد در خروج منى از زن ولو علم هم پيدا بكند اين منى است او اثرى ندارد.
يكى از اين روايتها صحيحه اسماعيل بن سعد بود، يعنى عمده هم همين روايت است، و وجهش هم معلوم مىشود كه چرا عمده اين روايت است، اين صحيحه در باب 7 از ابواب الجنابة، روايت 2[3] است.
كلينى نقل مىكن «عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد»، احمد بن محمد بن خالد هم مىتواند بشود، عيسى هم مىتواند بشود، هيچ كدام ضررى ندارند، هر دو ثقه هستند، «عن احمد بن محمد عن اسماعيل بن سعد الاشعرى» كه عرض كردم از اجلاء است، از اصحاب امام رضا بود مثل سعد بن سعد، «قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الرَّجُلِ يَلْمِسُ فَرْجَ جَارِيَتِهِ» مرد فرج جاريهاش را امهاش را لمس مىكند، «حَتَّى تُنْزِلَ الْمَاءَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُبَاشِرَ» آن قدرى لمس مىكند كه جاريه انزال ماء مىكند، حتّى تنزل الماء من غير ان يباشر، مباشرت نمىكند، دخول نمىكند، همين كار است، « يَعْبَثُ بِهَا بِيَدِهِ حَتَّى تُنْزِلَ» ، با آن فرجش بازى مىكند، حتّى تنزل حتّى اين كه جاريه انزال مىكند، «قَالَ إِذَا أَنْزَلَتْ مِنْ شَهْوَةٍ فَعَلَيْهَا الْغُسْلُ» وقتى كه انزال عن شهوةٍ كرد آن وقت بر گردنش غسل مىشود.
اين قضيه، قضيه شرطيه است، يعنى اذا لم تنزل عن شهوةٍ فليس عليها غسلٌ، قضيه شرطيه مفهوم دارد. «اذا انزلت من شهوةٍ فعليها الغسل»، يعنى اذا لم تنزل من شهوةٍ فليس عليها الغسل، انزال اگر من شهوةٍ نبوده باشد غسلى ندارد، مفهوم اين صحيحه است.
ديگرى هم كه در ما نحن فيه به او تمسّك مىشود، روايت محمد بن الفضيل است، روايت چهارمى است در اين باب.
«وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ» حسين بن محمد از شيوخ كلينى قدس الله سرّه است، اشعرى است.[4] و از اجلاء است، حسين بن محمد «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ»، عبد الله بن عامر هم اشعرى است و از اجلاء است، عمران بن عامر هم تعبير مىكنند از او، اين عبد الله بن عامر روايت مىكند« عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ» از على بن مهزيار كه جلالتش معلوم است، على بن مهزيار هم «عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ» آن هم نقل مىكند از محمد بن فضيل، محمد بن فضيل دو تا است، يكى محمد بن القاسم الفضيل است، اين محمد بن قاسم الفضيل از اجلاء است و از اصحاب امام رضا سلام الله عليه است که از موسى بن جعفر هم روايت دارد، يك محمد بن القاسم هست كه او هم از اصحاب امام رضا است و از امام موسى بن جعفر روايتى دارد، بدان جهت آن محمد بن القاسم الفضيل از اجلاء است، شخص ثقه است، ولكن اين محمد بن الفضيل اين شخص ضعيفى هست، چون كه متعارف است ربّما انسان را به جدّش اضافه مىدهند و پدرش را در صورتى كه جدّش اعرف باشد از پدرش، مثلاً محمد بن احمد بن يحيى العطّار است، امّا مىگويند محمد بن يحيى العطّار، اضافه به جدّش مىدهند، خيلى است در روات، امر داير است اين محمد بن الفضيل، محمد بن القاسم الفضيل باشد كه متعارف است از او تعبير به محمد بن فضيل هم مىكنند كه ثقه است، يا اين محمد بن فضيل آن محمد بن فضيل ضعيف بوده باشد، بدان جهت چون كه امر داير ما بين الامرين است، ديگر اين روايت از قابليت استدلال مىافتد، ولكن ذكرنا ظاهر اين است مادامى كه قرينه بر خلاف نشود، حسين بن سعيد عن محمد بن الفضيل نقل كند، اين محمد بن قاسم بن فضيل است، چونكه در بعضى رواياتش كه حسين بن سعيد دارد تقييد كرده است، محمد بن القاسم، بدان جهت در ما نحن فيه روى اين اساس است، اگر كسى اين را قبول كرد فهو، اما اگر گفت نه آن بعض دليل نمىشود به اينجا، چون كه آن بعض هم يك كلامى در او هست، اگر این را گفت روايت مىشود، بدان جهت عمده گفتند اين روايت سعد بن سعد اشعرى بود، بدان جهت در كلمات از اين تعبير به روايت محمد بن الفضيل مىكنند، نه به موثقه يا صحيحه، سرّش همين است كه اين محمد بن فضيل در ما نحن فيه مردد ما بين شخصين است كه هم طبقه هستند، هر دو از امام رضا سلام الله عليه نقل حديث كردهاند، مروىٌ عنه شان يكى است، كلام در راوى از آنها است كه ادعاى ما اين است كه حسين بن سعيد آن جايى كه محمد بن فضيل نقل مىكند آن محمد بن القاسم الفضيل است، در آن رواياتى كه حسين بن سعيد عن محمد بن فضيل عن ابی الصّباح كنانى نقل مىكند، اين خصوصيت در آن رواياتى كه هست آن روايات است كه آن روايت را خصوصيتى پيدا كردهاىم نمىگويم آن خصوصيت چيست، طولانى مىشود، يك بحث دارد، آن رواياتى كه حسين بن سعيد عن محمد بن فضيل عن ابی الصّباح كنانى نقل مىكند، خصوصيت در آن روايات است، كه آن روايات را نقل مىكند، بعضى از آن روايات را صدوق هم نقل كرده است، محمد بن القاسم گفته است، بدان جهت حسين بن سعيد همين جور است، رواياتش از محمد بن الفضیل ظاهرش اين است كه همان محمد بن الفضيل است، قبول كرد، كرد، نكرد اين مىشود روايت.
روایت این است، «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تُعَانِقُ زَوْجَهَا- مِنْ خَلْفِهِ فَتُحَرِّكُ عَلَى ظَهْرِهِ»- زنى است كه معانقه كرده است زوج خودش را از پشت زوجش فتحرک على ظهره، در ظهر زوجش حركت كرده است، «فَتَأْتِيهَا الشَّهْوَةُ فَتُنْزِلُ الْمَاءَ- عَلَيْهَا الْغُسْلُ أَوْ لَا يَجِبُ عَلَيْهَا الْغُسْلُ»آن وقت براى اين زنى كه حركت كرده است در خلفش شهوت مىآيد فتنزل الماء، ماء را انزال مىكند، غسل دارد يا ندارد ؟ «قَالَ إِذَا جَاءَتْهَا الشَّهْوَةُ- فَأَنْزَلَتِ الْمَاءَ وَجَبَ عَلَيْهَا الْغُسْلُ»، وقتى كه شهوت آمد و آب هم خارج شد آن وقت غسل دارد. خوب وقتى كه آب آمد ولكن شهوت نيامد، خوب دو تا بايد بيايد، وقتى كه شهوت آمد و آن وقت و انزلت الماء، ماء را نازل كرد، وجب عليه الغسل، يعنى اگر شهوت نيامد نزول ماء شود نه او غسلى ندارد.
بدان جهت فرمودهاند اين روايات اعتبار كرده است خروج عن شهوةٍ را. اگر در روايات جنابة المرأة به خروج المنى اگر مطلقاتى بوده باشد، به مفهوم اين صحيحه كه اين روايت است يا اين دومى مؤيد است يا دليل است، به واسطه اين دومى از آن اطلاق رفع ید مىشود، اينجور فرمودهاند.
عرض مىكنم بر اين كه به نظر قاصر فاتر ما اين حرف درست نيست، اگر معلوم بشود و محرز بشود كه آنى كه از زن خارج مىشود منى است يعنى محرز بوده باشد ولو از روى شهوت نبوده باشد، يك امر اتّفاقى باشد كه خواهيم گفت، در آن صورت او جنب مىشود مثل مرد، فرقى ندارد. چرا؟ چون كه مقتضاى اطلاقات اين است در آن قول علىٍّ علیه السلام صحيحه يا معتبره حسين بن ابی العلاء كه در باب 9 بود،.[5] امام علیه السلام فرمود:
«و قال علىٌّ علیه السلام يقول انّما الغسل من الماء الاكبر»، ماء الاكبر اگر خارج شد غسل دارد، فرقى نمىكند مرد بوده باشد يا زن بوده باشد، شهوت داشته باشد یا نباشد، ماء اكبر باشد يعنى منى باشد، در مقابل بول كه ماء اصغر است، اگر منى خارج بوده باشد او غسل مىخواهد، در مقابل آن ماء اصغر كه بول است وضوء مىخواهد، بدان جهت اطلاق اين روايت اقتضاء مىكند اين معنا را.
در بعضى روايات زن هم اطلاق موجود است كه يكى از آن روايات صحيحه حلبى است عن عدّة من اصحابنا روايت 5 است در باب 7.[6]
«عن عدّة من اصحابنا عن احمد بن محمد»، احمد بن محمد بن عيسى است «عن بن ابى عمير، عن حماد بن عثمان عن الحلبى» كه عرض كردم هميشه حماد بعد از بن ابى عمير واقع بشود حمّاد بن عثمان است، «عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى فِي الْمَنَامِ مَا يَرَى الرَّجُلُ- قَالَ إِنْ أَنْزَلَتْ فَعَلَيْهَا الْغُسْلُ- وَ إِنْ لَمْ تُنْزِلْ فَلَيْسَ عَلَيْهَا الْغُسْلُ»، اگر انزال بكند بايد غسل كند.
در آن روايت ديگر هم هست كه صحيحه عبد الله بن سنان است، روايت 7 است.[7] در اين باب. «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى أَنَّ الرَّجُلَ يُجَامِعُهَا- فِي الْمَنَامِ فِي فَرْجِهَا حَتَّى تُنْزِلَ قَالَ تَغْتَسِلُ».
، خواب مىبيند ديگر فى فرجها حتّى تنزل حتّى اين كه انزال مىكند، يعنى انزال منى مىكند، امام علیه السلام مىفرمايد تغتسل، بايد غسل بكند.
بدان جهت در ما نحن فيه مطلقاتى هست كه آن مطلقات عبارت از اين است كه زن مثل مرد است، كما اين كه احتلام مرد موجب جنابت است مع الانزال زن هم همين جور است، ماء اكبر در مرد خارج بشود غسل دارد و جنب مىشود زن هم همين جور است.
امّا اين دو روايتى كه فرمودهاند، اينها نمىتواند مقيّد اين اطلاقات باشد، و الوجه فى ذلك اين است در باب مفهوم گفتهاند اگر طورى بوده باشد كه قضيه شرطيه سيق لبيان تحقق الموضوع است، قضيه شرطيه را گفتهاند چون كه محقق موضوع است، ان رزقت ولدا فاختنه مفهوم ندارد، و كذلك در مفهوم وصف گفتهاند وصف اگر امر قيد غالبى بوده باشد مفهوم ندارد، امر قيد غالبى بوده باشد مفهوم ندارد، مثل ربائكم الّاتى فى حجوركم[8]، مفهوم ندارد معنايش اين است که اگر در مطلقى وارد بشود الرّبيبة محرّمةٌ على الرّجل اين بوده باشد كما اين كه اين هست، اين مفهوم قيد ربائكم الّلاتى فى حجوركم كه در حجره نباشد عيبى ندارد مىتوانيد بگيريد، اين مفهوم وصف است، اين وصف نمىتواند او را تقييد كند، سابقاً گفتيم اين كه مىگويند وصف غالبى مفهوم ندارد، معنايش اين است كه اگر مطلق نباشد، مىگوييم همان غالب حكم را دارد، بگوييم وصف مفهوم دارد يا ندارد، اطلاق نباشد فرقى نمىكند، فقط مىگوييم موصوف به اين وصف حكم دارد، شارع بر آنى كه قيد غالبى دارد حكم جعل كرده است، و امّا فرق ما بين قيد غالبى و قيد غير غالبى در جايى ظاهر مىشود كه در مقابل اين مقيّد به قيد غالبى يك مطلقى باشد كه حكم در آن مطلق عام است، مثل الرّبيبة محرمةٌ آن اطلاق را ربائكم اللّاتى فى حجوركم نمىتواند تقييد كند. چرا؟ چون كه نوعاً همين جور است، زنى شوهر بگیرد. از شوهر سابقى يك دختر داشته باشد، آن دختر را توى كوچه نمىگذارد. خانه مردم نمىگذارد، مىآورد خانه شوهرش، اين قيد، قيد غالبى است، بدان جهت الرّبيبة محرمةٌ اتفاقاً اگر نه يك كسى داشت يك خواهر مطمئنى داشت گذاشت پيش او اين شوهرش اوقات تلخى مىكرد اگر مىآورد، آن ربيبه بر اين شوهر حلال بشود نه ديگر دلالتى ندارد، قيد غالبى مقيِّد نمىشود، و هكذا قضيه شرطيه ای که سیقت لبیان تحقق موضوع مثل ان رزقت ولدا فاختنه، ربّما قضيه شرطيه سیقت لبیان تحقق الموضوع اينجور نيست كه موضوع بدون آن شرط نمىشود در خارج، مىشود ولكن امرى است نادر، آنى كه امر عادى است با اين مىشود، مثل اين كه انسان مىگويد كه «اذا احتلمت فخرج منك المنى تغتسل»، نه اين كه احتلام يك خصوصيتى دارد. اين به جهت اين است كه نوعاً خروج منى كسى كه زن ندارد احتلام مىشود با او مىشود. اين به جهت اين قضيه شرطيه سیقت لبيان تحقق الموضوع است، اين قضيه شرطيه كه «اذا جائت الشّهوه فانزلت فعليها الغسل» اين به جهت اين است كه خوب شهوت نیاید به زن که انزال نمىكند، عادةً همين جور است، عادةً همين جور است كه اگر شهوت نيايد انزال نمىكند، بدان جهت در آن روايات ديگر هم كه اذا انزلت فعليها الغسل، فرض شده بود كه «ان المرأة تَرى انّ الرّجل يجامعها فى المنام»، باز آن هم شهوت بود، چون كه احتلام موجود مىشود بر اين كه امام علیه السلام در ذيل فرمود بر اين كه «انّ الرّجل يجامعها فى المنام فى فرجها حتّى تُنزل قال تغتسل»، فرض شده بود كه احتلام کرده بود، مورد، مورد شهوت بود، چون كه عادةً اينجور مىشود در مرد هم همين جور است اگر شهوتى نبوده باشد كه انزال نمىشود عادتا، كلام ما در موارد اتّفاقى است كه نازل شده است ولكن شهوتى نبوده است كه مىگويم آن موارد نادر مثل چه؟ آن اطلاق كه مولانا امير المؤمنين سلام الله عليه فرمود: «انّما الغسل فى الماء الاكبر» اين روايات مقيّد نمىشود آن اطلاق ر. چرا؟ براى اين كه اين سیق لبيان تحقق الموضوع عادةً موضوع نمىشود مگر اين كه شهوت بيايد، اين يك چيزى است كه از هر كسى بپرسد، هم مرد مىداند و هم زن مىداند تا مادامى كه شهوت نباشد اينجور نمىشود، بدان جهت اين سیق لبيان تحقق الموضوع است عادةً و قيد در آن روايت محمد بن فضيل قيد غالبى است، اينها موجب نمىشود از اطلاق رفع ید كرد.
يك شاهد قطعى بياورم، يك شاهد قطعى كه نگفتم مصلحتش اين بود كه الآن بگويم، شاهد قطعى صحيحه سليمان بن خالد است كه مطلق خروج المنى در ما نحن فيه غسل دارد از زن، صحيحه سليمان بن خالد، بگذاريد دو تا مسأله را يكى كنم الآن كه رسيديم سر مطلب، آن دو تا مسأله اين است كه در مسألهاى كه مرد اگر جنابتش باانزال بود يا فرض بفرماييد بالدّخول بود ولكن در دخولش انزال هم كرده بود، بعد اين مرد قبل از اين كه استبراء به بول بكند برود غسل جنابت بكند بعد قبل از استبراء بالبول بللى خارج بشود، آن غسلش باطل است، چون كه آن بللی كه خارج شده است محكوم است به منى، آن هم من باب اعتبار غلبه است، نه مطلق الغلبه، اين غلبه خاصّه را، چون كه غالباً وقتى كه شخصى انزال كرد، بول اينجور است خصوصاً منى كه چسبندهتر از بول است، اين بعضاً بعضى قطره ولو قطرة مائى از منى در مجری مىماند، چون كه ديگر زور ندارد او را هم بيندازد بيرون مىماند، بعد وقتى كه حالت خاصه آن آلت منقضى شد و فتور حاصل شد بر آلت او خارج مىشود، چون كه عادةً همين جور است یعنی امر، امر عادى است، شارع مقدّس براى مرد گفته است اگر استبراء به بول نكردى غُسل كردى بعد الغسل بللى خارج شد باز جنب هستى، اين جنابت، جنابت جديده است، دوباره بايد غسل بكنی.
راوى كه سليمان بن خالد است اين مسأله را از امام علیه السلام پرسيد و زن را هم پرسيد، و امام علیه السلام فرمود نه اگر زن شوهرش با او جماع بكند ولو زن هم انزال هم كرده باشد، بعد زن برود غسل بكند بعد از اين كه غسلش تمام شد بعد از مدتى رطوبتى بللى خارج شد، براى زن اعاده غسل لازم نيست. چرا؟ سرّش اين است چون كه آن مرد وقتى كه بلل خارج شد قبل از استبراء بلل از خودش است. ماء خودش است، منتهى چون كه استبراء نكرده است محتمل است منى بوده باشد. بدان جهت در ما نحن فيه جنب مىشود شارع حكم كرده است به جنابت اعتباراً به آن امر عادى كه گفتيم، اما زن اينجور نيست. زن وقتى كه غسل كرد آمد اين آبى كه خارج شد از کجا معلوم که آب خودش باشد، چون كه منى خود انسان خروجش بر انسان جنابت مىآورد، امام علیه السلام مىفرمايد كه زن اگر از او بلل خارج بشود در اين صورت بعد الغسل اعاده غسل نمىخواهد، چرا؟ چون كه نمىداند كه اين آب خودش است، منى مرد كه منىّ قطعى است از فرج زن خارج بشود زن جنب نمىشود، منى بايد مال خودش باشد، مسألهاش خواهد آمد، امام علیه السلام فرق گذاشته است ما بين منى مرد و ما بين منى زن كه خروج بلل قبل الاستبراء در صورتى كه جنابت مرد بالانزال بود يا دخول انزالى داشت خروج بلل مشتبه قبل الاستبراء بالبول جنابت مىآورد، ولكن در زن جنابت نمىآورد، ولو جنابت زن فقط بالانزال خارجاً بود، چرا؟ سرّش اين است كه امام علیه السلام فرق گذاشته است كه آنجا معلوم نيست اين منی خودش باشد، اين را مىپرسد، اين خود تعليل كه اين كه خارج شده است از زن ممكن است منى مرد باشد، خود اين تعليل معنايش اين است كه اگر بداند منى خودش است بايد غسل كند، خود اين تعليل اين است، روایت را ببینید:
در باب 13 از ابواب الجنابة است روايت 1 [9]است.
محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد كه كتاب حسين بن سعيد اهوازى است، عن عثمان، عثمان بن عيسى است عن عبد الله بن مسكان از عبد الله بن مسكان عن سليمان بن خالد عن ابى عبد الله علیه السلام «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ- فَاغْتَسَلَ» مردى جنب شد غسل كرد،« قَبْلَ أَنْ يَبُولَ » جنابتش معلوم است كه جنابت انزالى است يا دخول كرده است با انزال، «فَخَرَجَ مِنْهُ شَيْءٌ» در اين صورت غسل كرد قبل ان يبول بعد از غسل شيئى خارج شد، «قَالَ يُعِيدُ الْغُسْلَ- قُلْتُ فَالْمَرْأَةُ يَخْرُجُ مِنْهَا (شَيْءٌ) بَعْدَ الْغُسْلِ»زن بعد از غسل كردنش باز بللى خارج مىشود، «قَالَ لَا تُعِيدُ»او غسلش را اعاده نكند، «قُلْتُ فَمَا الْفَرْقُ بَيْنَهُمَا- قَالَ لِأَنَّ مَا يَخْرُجُ مِنَ الْمَرْأَةِ إِنَّمَا هُوَ مِنْ مَاءِ الرَّجُلِ»؟ چه فرق است ما بين مرد و زن؟ قال لانّ ما يخرج من المرأة انّما هو من ماء الرّجل آنى كه از زن خارج مىشود ماء رجل است، ماء رجل است يعنى محتمل است ماء الرّجل باشد، محتمل هم است ماء خودش بوده باشد، بدان جهت اين كه مىگويد آنى كه خارج مىشود ماء رجل است يعنى تعليل مقتضايش اين است كه بداند آنى كه خارج مىشود ماء خودش است بايد غسل كند، مقتضاى تعليل اين است، ماء رجل است، يعنى اگر ماء خودش خارج بشود بايد غسل كند، خوب زن در اين وقت اگر ماء خودش خارج بشود شهوت دارد؟ در اين وقت كه بعد الغسل خارج مىشود شهوت ندرد بلکه شهوت قبلی بود.
سؤال...؟ حصر معنايش اين است كه يعنى در صورتى كه ماء خارج مىشود، آب مختص به آب خود زن نيست، آنى كه از زن خارج مىشود ماء مرد هم هست، مراد اين است، نه اين كه هيچ وقت ماء زن از خود زن خارج نمىشود، اين كه بالبداهه درست نيست و خلاف واقع است، اين كه انّما ما يخرج يعنى احتمال اين است جز از اين احتمال نيست كه آنى كه خارج مىشود ماء مرد بوده باشد، ولكن اين احتمال در مرد نيست، مرد وقتى كه غسل كرد بعد بلل خارج شد، مقتضاى تعليل اين است كه اگر بدانيم چون كه بالوجدان مىدانيم آب زن هم از خود زن هم خارج مىشود مقتضاى تعليل اين است كه بدانيم كه ماء خود زن است و از زن خارج مىشود غسل دارد، آن وقتى كه ماء زن از خود زن خارج مىشود در اين وقت، آن وقت شهوت دارد؟ شهوت قبلى بود.
سؤال...؟ خواهد آمد مسألهاش، آنى كه موجب جنابت مىشود خروج منى خارجاً است، و الاّ زن انزال بكن منى را و فقط در رحمش بماند، او جنابت نمىآورد، مسألهاش را هم تصريح خواهيم كرد الان، آنى كه انزال شده است و منى نازل شده است به رحم، او از روى شهوت است، امّا اينی كه الآن خارج مىشود، اين به جهت اين است كه راه و سوراخ باز كرده مىآيد بيرون، و الاّ اين روى شهوت نيست بيرون آمدنش، اين طبيعى مطلب است، وقتى كه مايع زياد شد و مجری پيدا كرد مىآيد بيرون، ايشان اعتبار مىكند كه خروج منى بايد بشهوةٍ بوده باشد، اگر بنا بود بر اين كه انزال يعنى خروج المنى بشهوةٍ بوده باشد، نه ماء خودش هم باشد غسل ندارد، چون كه اين خروج بشهوةٍ نيست، اين انزال نيست، انزال بشهوه انزال يعنى خروج على الخارج، بدان جهت است چون كه انزال بايد خروج به خارج بشود، بعضىها ادّعا كردهاند كه اصلاً آن رواياتى هم دارد كه زن هم انزال مىكند يعنى انزال به رحم مىكند، نه به خارج، نه ولو اين درست نيست، ولكن كلام اين است كه در رواياتى كه انزلت يعنى ماء خارج شده است، انّما الغسل من الماء الاكبر، خروج به خارج شده است، الآن مىفرمايد بر اين كه زن چون كه نمىداند شاید ماء رجل از او خارج مىشود غسل ندارد، مقتضاى تعليق اين است كه بداند ماء، ماء خودش است غسل دارد، با وجود اين كه آن خروج عن شهوةٍ نيست كما اين كه سابقاً استدلال كرديم كه آن خروج در مرد عن شهوةٍ نيست، موقعى كه استبراء نكرده است يك قطرهاى خارج مىشود، او فتور نمىآورد، مع ذلك امام علیه السلام فرمود كه بايد غسل بكند و دليل گرفتيم آن روايات را، آن روايات ولو حكم به منيّت كرده است مطلقا، ولكن حكم به منيّت طريقى است و حكم ظاهرى است، بايد احتمال منى واقعى داده بشود، اگر در منى واقعى خروج مع شهوةٍ فتور يا دفعٍ معتبر بود كه منى و قطره که ندارد آنها را، چه جور سابقاً دليل گرفتيم این را كه منى مطلقا جنابت مىآورد براى مرد، همين تعليل را هم دليل مىگيريم كه، خروج ماء المرأة من المرأة موجب مىشود جنابت مرأة را ولو شهوتى در بين نبوده باشد.
بدان جهت در اين روايات و غير اين هم روايتى پيدا بشود شهوت ذكر بشود ولو به نحو قضيه شرطيه اين از آن قضاياى شرطيه است كه صیغ لبيان تحقق الموضوع عادةً، چون كه عادةً موضوع نمىشود مگر با اين شرط، اين را گذشتيم.
سؤال...؟ قيد غالبى مفهوم ندارد، وقتى كه اين روايتى آمد گفت نه اين هم دارد، چون كه قيد، قيد غالبى است، حمل مىكنيم آن قيد را بما انّه غالبٌ گفته بود، معارضه نمىكند، لو فرض هم اگر يك جايى معارضهاى شد، تساقط مىكنند و رجوع به مطلقات مىشود كه مطلقات دلالت مىكند بر اين كه مطلق خروج المنى موجب جنابت مىشود.
بدان جهت اين احتياط پيش ما احتياط واجبى نيست، در ما نحن فيه ماء المرأة مثل ماء رجل است.
«فلو تحرك من محله و لم يخرج لم يوجب الجنابة و أن يكون منه». [10]
بعد صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف مىفرمايد اگر منى از جايش حركت كرد ربّما مىشود انسان در خواب، خواب مىبيند و اينها، منى حركت مىكند، ولكن بيدار مىشود چيزى بيرون نمىآيد، از آن موضع منى حركت كرده است ولكن بيرون نيامده است، ايشان مىفرمايد حركت المنى موجب نمىشود جنابت را، آنى كه موجب مىشود جنابت را كما ذكرنا خروج المنى است، مرد باشد يا زن بوده باشد، منى بايد خارج بشود، در اين هم خلافى ما بين عامّه و خاصّه نيست، عامّه هم ملتزم به اين معنا هستند كه حركت منى موجب جنابت نيست، آنى كه موجب جنابت است خروج المنى خارجاً هست. چرا؟ براى اين كه لسان روايات اين بود كه انزل، أَمنی، خرج المنى اينها بود عنوان روايات، براى اين كه حركت منى موضوع حكم نيست، اينها امناء و انزال و خروج، حتّى انزال را گفتم این هم ظاهرش انزال به خارج است، حركت انزال نيست يا آمدن به رحم پايين آمدن او انزال نيست، بدان جهت انزال على الاطلاق يا امناء يا خروج او موضوع حكم است، علاوه بر اين آنى كه در قول علىٍّ علیه السلام بود انّما الغسل من الماء الاكبر، غسل مال ماء اكبر است، منتهى ذيلش قرينه بود كه اين ماء اكبر بايد به خارج بيايد، ذيلش اينجور بود در آن روايت كه در باب 9 بود:
«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَرَى فِي الْمَنَامِ- حَتَّى يَجِدَ الشَّهْوَةَ وَ هُوَ يَرَى أَنَّهُ قَدِ احْتَلَمَ- فَإِذَا اسْتَيْقَظَ لَمْ يَرَ فِي ثَوْبِهِ الْمَاءَ وَ لَا فِي جَسَدِهِ- قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ الْغُسْلُ قَالَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ إِنَّمَا الْغُسْلُ مِنَ الْمَاءِ الْأَكْبَرِ- فَإِذَا رَأَى فِي مَنَامِهِ- وَ لَمْ يَرَ الْمَاءَ الْأَكْبَرَ فَلَيْسَ عَلَيْهِ غُسْلٌ»[11]. يعنى بيايد به خارج، او خودش گفت كه در خارج چيزى نديد ليس عليه غسلٌ، كان علىٌّ علیه السلام يقول انّما الغسل من الماء الاكبر فاذا رأی فى منامه و لم ير الماء الاكبر يعنى ماء اكبر را در خارج نبيند فليس عليه شىءٌ، بر او شيئى نيست، حركت کردن موضوع حكم نيست، اين منى هم كه خارج مىشود، فرقى نمىكند از مخرج معتاد خارج بشود، يا اين كه نه از غير مخرج معتاد خارج بشود، مثل آن كسى كه فرض كنيد مخرج بول او علّتى پيدا كرده است براى مخرج بول او يك مخرج ديگر درست كردهاند كه منى هم از او خارج مىشود، فرقى نمىكند، ربّما هم در اين اشخصاى كه اينجور مىشود منى که خارج مىشود بدون اين كه اين اوصاف را داشته باشد منى خارج مىشود، روى اتّصالى كه مجراى مصنوعى با موضع منى پيدا كرده است، منى هم خارج مىشود، موضع، موضع معتاد باشد يا معتاد نباشد، لقول علىٍّ علیه السلام انّما الغسل من الماء الاكبر، غسل از ماء اكبر است، ماء اكبر از انسان خارج شد چه از موضع معتاد چه از غير موضع معتاد اين هم اينجور است، اين مثل بول مىماند كه سابقاً بحث كرديم، گفتيم كه بول از انسان خارج بشود وضويش منتقض مىشود، وضوء واجب مىشود برايش، فرق نمىكند موضع معتاد باشد، موضع طبيعى باشد يا غير طبيعى، موضع غير طبيعى هم عادت بشود مثل شخصى كه در آن حول و حوش يك سوراخى در بدنش پيدا شده است از او هم بول مىآيد، ديگر آن متروكه شده است آن مجراى طبيعى بول، فرق نمىكند معتاد بشود اين يا معتاد نشود، و فرقى هم نمىكند بر اين كه به آلات طبّيه منى را از آن موضعش خارج بكند يا اين كه نه به آلت طبّيه خارج نكند، خودش خارج بشود، فرقى نمىكند، مثلاً همانطور كه خون مىگيرند از انسان به مجراى منى همان را وارد كردند و منىاش را مىكشند بيرون، اين مىشود جنب، فرقى نمىكند، چه جور كه اگر وضوء داشت به مجراى بولش كه مثانه است فرو مىبردند بولش را مىكشيدند وضويش منتقض مىشد آن هم منتقض مىشود، چون كه آنى كه در روايات نواقض وارد شده است، اين اساسش همين حرف است كه گفتند، اين كه آنجا دارد ما خرج من طرفیک الاسفلين ينقض الوضوء آن طرفين اسفلين خصوصيتى ندارد، چون كه مجراى طبيعى است براى بول و غائط و براى منى مجراى طبيعى آن است، بدان جهت بول اگر خارج بشود يا غائط خارج بشود ولو رودهاش را پاره كرده اند غائط خارج بشود، نه اینکه چیزی خارج بشود که غائط صدق نكند، غائط خارج بشود، بول خارج بشود، ظاهر ادلّه اين است كه خروج اينها موجب مىشود انتقاض طهارت را، منتهى بول است طهارت اصغرش منتقض مىشود به حدث اصغر، چون ماء اصغر است ديگر خارج شده است از او، ماء اكبر گفته است در مقابل ماء اصغر، و امّا اگر ماء اكبر است در آن وقت، حدثش حدث اكبر مىشود، لا نرى وجهاً بر اين كه فرقى گذاشته بشود ما بين خروج متعارف و غير متعارف به آلات، انزال و امناء صدق كند يا نكند، چون كه موضوع خروج المنى است، ولو انزال و امناء صدق نكند، موضوع در قول علىٍّ علیه السلام خروج المنى بود، چون كه غالباً خروج به انزال مىشود، با شهوت مىشود، با امناء مىشود، بدان جهت آنها را ذكر كرده اند، آن عناوين، عناوين غالبيه است، موضوع انّما الغسل من ماء الاكبر است، رؤيت ماء اكبر يعنى بيرون آمدن ماء اكبر، چه با آلت چه بدون آلت و الله سبحانه هو العالم.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص277-280.
[2] محمد کاظم يزدی، عروة الوثقی (المحشی)، (قم دفتر انتشارات اسلامی، چ1، 1409ق)ج1، ص471.
[3] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الرَّجُلِ يَلْمِسُ فَرْجَ جَارِيَتِهِ- حَتَّى تُنْزِلَ الْمَاءَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُبَاشِرَ- يَعْبَثُ بِهَا بِيَدِهِ حَتَّى تُنْزِلَ- قَالَ إِذَا أَنْزَلَتْ مِنْ شَهْوَةٍ فَعَلَيْهَا الْغُسْلُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص186
[4] وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تُعَانِقُ زَوْجَهَا- مِنْ خَلْفِهِ فَتُحَرِّكُ عَلَى ظَهْرِهِ- فَتَأْتِيهَا الشَّهْوَةُ فَتُنْزِلُ الْمَاءَ- عَلَيْهَا الْغُسْلُ أَوْ لَا يَجِبُ عَلَيْهَا الْغُسْلُ- قَالَ إِذَا جَاءَتْهَا الشَّهْوَةُ- فَأَنْزَلَتِ الْمَاءَ وَجَبَ عَلَيْهَا الْغُسْلُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص187
[5] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَرَى فِي الْمَنَامِ- حَتَّى يَجِدَ الشَّهْوَةَ وَ هُوَ يَرَى أَنَّهُ قَدِ احْتَلَمَ- فَإِذَا اسْتَيْقَظَ لَمْ يَرَ فِي ثَوْبِهِ الْمَاءَ وَ لَا فِي جَسَدِهِ- قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ
الْغُسْلُ قَالَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ إِنَّمَا الْغُسْلُ مِنَ الْمَاءِ الْأَكْبَرِ- فَإِذَا رَأَى فِي مَنَامِهِ- وَ لَمْ يَرَ الْمَاءَ الْأَكْبَرَ فَلَيْسَ عَلَيْهِ غُسْلٌ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص197.
[6] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى فِي الْمَنَامِ مَا يَرَى الرَّجُلُ- قَالَ إِنْ أَنْزَلَتْ فَعَلَيْهَا الْغُسْلُ- وَ إِنْ لَمْ تُنْزِلْ فَلَيْسَ عَلَيْهَا الْغُسْلُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص197.
[7] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى أَنَّ الرَّجُلَ يُجَامِعُهَا- فِي الْمَنَامِ فِي فَرْجِهَا حَتَّى تُنْزِلَ قَالَ تَغْتَسِلُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص188
[8] سوره نساء(4)، آيه 23.
[9] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ- فَاغْتَسَلَ قَبْلَ أَنْ يَبُولَ فَخَرَجَ مِنْهُ شَيْءٌ- قَالَ يُعِيدُ الْغُسْلَ- قُلْتُ فَالْمَرْأَةُ يَخْرُجُ مِنْهَا (شَيْءٌ) بَعْدَ الْغُسْلِ- قَالَ لَا تُعِيدُ قُلْتُ فَمَا الْفَرْقُ بَيْنَهُمَا- قَالَ لِأَنَّ مَا يَخْرُجُ مِنَ الْمَرْأَةِ إِنَّمَا هُوَ مِنْ مَاءِ الرَّجُلِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص201
[10] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص278.
[11] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص196-197.