درس هفتصد و چهارم

غسل الجنابة

« و هي تحصل بأمرين‌الأول خروج المني و لو في حال النوم أو الاضطرار‌و إن كان بمقدار رأس إبرة سواء كان بالوطء أو بغيره مع الشهوة أو بدونها جامعا للصفات أو فاقدا لها مع العلم بكونه منيا و في حكمه الرطوبة المشتبهة الخارجة بعد الغسل مع عدم‌ الاستبراء بالبول و لا فرق بين خروجه من المخرج المعتاد أو غيره و المعتبر خروجه إلى خارج البدن فلو تحرك من محله و لم يخرج لم يوجب الجنابة و أن يكون منه فلو خرج من المرأة مني الرجل لا يوجب جنابتها إلا مع العلم باختلاطه بمنيها و إذا شك في خارج أنه مني أم لا اختبر بالصفات من الدفق و الفتور و الشهوة فمع اجتماع هذه الصفات يحكم بكونه منيا و إن لم يعلم بذلك و مع عدم اجتماعها و لو بفقد واحد منها لا يحكم به إلا إذا حصل العلم و في المرأة و المريض يكفي اجتماع صفتين و هما الشهوة و الفتور.الثاني الجماع‌ ‌و إن لم ينزل و لو بإدخال الحشفة أو مقدارها من مقطوعها في القبل أو الدبر من غير فرق بين الواطئ و الموطوء و الرجل و المرأة و الصغير و الكبير و الحي و الميت و الاختيار و الاضطرار في النوم أو اليقظة حتى لو أدخلت حشفة طفل رضيع فإنهما يجنبان و كذا لو أدخلت ذكر ميت أو أدخل في ميت و الأحوط في وطء البهائم من غير إنزال الجمع بين الغسل و الوضوء إن كان سابقا محدثا بالأصغر و الوطي في دبر الخنثى موجب للجنابة دون‌ قبلها إلا مع الإنزال فيجب الغسل عليه دونها إلا أن تنزل هي أيضا و لو أدخلت الخنثى في الرجل أو أنثى مع عدم الإنزال لا يجب الغسل على الواطئ و لا على الموطوء و إذا دخل الرجل بالخنثى و الخنثى بالأنثى وجب الغسل على الخنثى دون الرجل و الأنثى‌«.[1]

ادامه بحث گذشته

عرض كرديم تارةً بحث مى‏شود در منى رجل كه محرز است آنى كه خارج شده است از رجل منى است، آيا در ترتّب جنابت به اين خروج منى اوصاف المنى معتبر است كه بايد مع الشّهوة باشد و دِفق داشته باشد و فتور بياورد براى آن مرد، قد ذكرنا كه اين اوصاف اعتبارى ندارد، مع احراز انّ الخارج منىٌّ.

 كلام واقع مى‏شود در مرأة كه اگر مائى از زن خارج شد و محرز است بر اين كه منى است، آيا باز اين زن مثل مرد است كه محكوم است به جنابت منتهى با مرد يك فرقى دارد كه در مرد تعلّم واجب است، اعلام به مرد جاهل واجب است بر عالم، ولكن در زن اينجور نيست، اگر حكم را فهميد كه زن هم مثل مرد به خروج منى جنب مى‏شود، علم پيدا كرد كه اين خارج از او منى است، اين را هم فهميد، محكوم است به جنابت و جنب است، آيا زن مثل مرد است، يا اين كه در زن يك خصوصيتى است علاوه بر خصوصيت سابقه كه بايد حكم به او برسد وعلم داشته باشد به موضوع، زن يك خصوصيت ديگرى دارد. اگر يقين هم پيدا كند زن كه اينی كه خارج شده است از او منى است و حكم را هم مى‏داند كه همانطور که مرد جنب مى‏شود زن هم جنب مى‏شود به خروج منى ولكن اين خروج منى از اين زن از روى شهوت نبود، امرى بود كه من غير شهوةٍ خارج شد كه مثالش را خواهم گفت، الآن كه نمى‏گويم مصلحت دارد در نگفتن فعلى، منى از زن خارج شده است، اين را مى‏داند منى است، ولكن عن شهوةٍ خارج نشده است.

بعضى‏ها اشكال فرموده‏اند[2] و گفته‏اند اين منى جنابت نمى‏آورد بر زن، حكم كردن بر اين كه اين زن به واسطه اين خروج منى كه عن شهوةٍ نبوده است جنب شده است محلّ اشكال است، مقتضى الادلّه اين است كه نه اين جنب نمى‏شود، بدان جهت در فتوايش هم احتياط فرموده است، اگر از زن منى خارج بشود و شهوتى در او نباشد يجب عليه الاحتياط، يعنى وضوء هم بايد بگيرد، جنابتش محرز نيست.

اين را بعضى‏ها فرموده‏اند كه خروج عن شهوةٍ معتبر است، ولكن در مرد اين اعتبار نبود، چرا در زن اين خروج عن شهوةٍ معتبر است و اگر بلاشهوةٍ خارج شد جنب نمى‏شود، فرموده‏اند دو تا روايتى است كه مقتضاى آن دو تا روايت اعتبار خروج شهوت است، كه اگر شهوت نبوده باشد در خروج منى از زن ولو علم هم پيدا بكند اين منى است او اثرى ندارد.

صحيحه اسماعيل بن سعد

يكى از اين روايت‏ها صحيحه اسماعيل بن سعد بود، يعنى عمده هم همين روايت است، و وجهش هم معلوم مى‏شود كه چرا عمده اين روايت است، اين صحيحه در باب 7 از ابواب الجنابة، روايت 2[3] است.

 كلينى نقل مى‏كن «عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد»، احمد بن محمد بن خالد هم مى‏تواند بشود، عيسى هم مى‏تواند بشود، هيچ كدام ضررى ندارند، هر دو ثقه هستند، «عن احمد بن محمد عن اسماعيل بن سعد الاشعرى» كه عرض كردم از اجلاء است، از اصحاب امام رضا بود مثل سعد بن سعد، «قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الرَّجُلِ يَلْمِسُ فَرْجَ جَارِيَتِهِ» مرد فرج جاريه‏اش را امه‏اش را لمس مى‏كند، «حَتَّى تُنْزِلَ الْمَاءَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُبَاشِرَ» آن قدرى لمس مى‏كند كه جاريه انزال ماء مى‏كند، حتّى تنزل الماء من غير ان يباشر، مباشرت نمى‏كند، دخول نمى‏كند، همين كار است، « يَعْبَثُ بِهَا بِيَدِهِ حَتَّى تُنْزِلَ» ، با آن فرجش بازى مى‏كند، حتّى تنزل حتّى اين كه جاريه انزال مى‏كند، «قَالَ إِذَا أَنْزَلَتْ مِنْ شَهْوَةٍ فَعَلَيْهَا الْغُسْلُ» وقتى كه انزال عن شهوةٍ كرد آن وقت بر گردنش غسل مى‏شود.

اين قضيه، قضيه شرطيه است، يعنى اذا لم تنزل عن شهوةٍ فليس عليها غسلٌ، قضيه شرطيه مفهوم دارد. «اذا انزلت من شهوةٍ فعليها الغسل»، يعنى اذا لم تنزل من شهوةٍ فليس عليها الغسل، انزال اگر من شهوةٍ نبوده باشد غسلى ندارد، مفهوم اين صحيحه است.

روايت محمد بن فضيل

 ديگرى هم كه در ما نحن فيه به او تمسّك مى‏شود، روايت محمد بن الفضيل است، روايت چهارمى است در اين باب.

 «وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ» حسين بن محمد از شيوخ كلينى قدس الله سرّه است، اشعرى است.[4] و از اجلاء است، حسين بن محمد «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ»، عبد الله بن عامر هم اشعرى است و از اجلاء است، عمران بن عامر هم تعبير مى‏كنند از او، اين عبد الله بن عامر روايت مى‏كند« عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ» از على بن مهزيار كه جلالتش معلوم است، على بن مهزيار هم «عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ» آن هم نقل مى‏كند از محمد بن فضيل، محمد بن فضيل دو تا است، يكى محمد بن القاسم الفضيل است، اين محمد بن قاسم الفضيل از اجلاء است و از اصحاب امام رضا سلام الله عليه است که از موسى بن جعفر هم روايت دارد، يك محمد بن القاسم هست كه او هم از اصحاب امام رضا است و از امام موسى بن جعفر روايتى دارد، بدان جهت آن محمد بن القاسم الفضيل از اجلاء است، شخص ثقه است، ولكن اين محمد بن الفضيل اين شخص ضعيفى هست، چون كه متعارف است ربّما انسان را به جدّش اضافه مى‏دهند و پدرش را در صورتى كه جدّش اعرف باشد از پدرش، مثلاً محمد بن احمد بن يحيى العطّار است، امّا مى‏گويند محمد بن يحيى العطّار، اضافه به جدّش مى‏دهند، خيلى است در روات، امر داير است اين محمد بن الفضيل، محمد بن القاسم الفضيل باشد كه متعارف است از او تعبير به محمد بن فضيل هم مى‏كنند كه ثقه است، يا اين محمد بن فضيل آن محمد بن فضيل ضعيف بوده باشد، بدان جهت چون كه امر داير ما بين الامرين است، ديگر اين روايت از قابليت استدلال مى‏افتد، ولكن ذكرنا ظاهر اين است مادامى كه قرينه بر خلاف نشود، حسين بن سعيد عن محمد بن الفضيل نقل كند، اين محمد بن قاسم بن فضيل است، چونكه در بعضى رواياتش كه حسين بن سعيد دارد تقييد كرده است، محمد بن القاسم، بدان جهت در ما نحن فيه روى اين اساس است، اگر كسى اين را قبول كرد فهو، اما اگر گفت نه آن بعض دليل نمى‏شود به اينجا، چون كه آن بعض هم يك كلامى در او هست، اگر این را گفت روايت مى‏شود، بدان جهت عمده گفتند اين روايت سعد بن سعد اشعرى بود، بدان جهت در كلمات از اين تعبير به روايت محمد بن الفضيل مى‏كنند، نه به موثقه يا صحيحه، سرّش همين است كه اين محمد بن فضيل در ما نحن فيه مردد ما بين شخصين است كه هم طبقه هستند، هر دو از امام رضا سلام الله عليه نقل حديث كرده‏اند، مروىٌ عنه شان يكى است، كلام در راوى از آنها است كه ادعاى ما اين است كه حسين بن سعيد آن جايى كه محمد بن فضيل نقل مى‏كند آن محمد بن القاسم الفضيل است، در آن رواياتى كه حسين بن سعيد عن محمد بن فضيل عن ابی الصّباح كنانى نقل مى‏كند، اين خصوصيت در آن رواياتى كه هست آن روايات است كه آن روايت را خصوصيتى پيدا كرده‏اىم نمى‏گويم آن خصوصيت چيست، طولانى مى‏شود، يك بحث دارد، آن رواياتى كه حسين بن سعيد عن محمد بن فضيل عن ابی الصّباح كنانى نقل مى‏كند، خصوصيت در آن روايات است، كه آن روايات را نقل مى‏كند، بعضى از آن روايات را صدوق هم نقل كرده است، محمد بن القاسم گفته است، بدان جهت حسين بن سعيد همين جور است، رواياتش از محمد بن الفضیل ظاهرش اين است كه همان محمد بن الفضيل است، قبول كرد، كرد، نكرد اين مى‏شود روايت.

 روایت این است، «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تُعَانِقُ زَوْجَهَا- مِنْ خَلْفِهِ فَتُحَرِّكُ عَلَى ظَهْرِهِ»- زنى است كه معانقه كرده است زوج خودش را از پشت زوجش فتحرک على ظهره، در ظهر زوجش حركت كرده است، «فَتَأْتِيهَا الشَّهْوَةُ فَتُنْزِلُ الْمَاءَ- عَلَيْهَا الْغُسْلُ أَوْ لَا يَجِبُ عَلَيْهَا الْغُسْلُ»آن وقت براى اين زنى كه حركت كرده است در خلفش شهوت مى‏آيد فتنزل الماء، ماء را انزال مى‏كند، غسل دارد يا ندارد ؟ «قَالَ إِذَا جَاءَتْهَا الشَّهْوَةُ- فَأَنْزَلَتِ الْمَاءَ وَجَبَ عَلَيْهَا الْغُسْلُ»، وقتى كه شهوت آمد و آب هم خارج شد آن وقت غسل دارد. خوب وقتى كه آب آمد ولكن شهوت نيامد، خوب دو تا بايد بيايد، وقتى كه شهوت آمد و آن وقت و انزلت الماء، ماء را نازل كرد، وجب عليه الغسل، يعنى اگر شهوت نيامد نزول ماء شود نه او غسلى ندارد.

 بدان جهت فرموده‏اند اين روايات اعتبار كرده است خروج عن شهوةٍ را. اگر در روايات جنابة المرأة به خروج المنى اگر مطلقاتى بوده باشد، به مفهوم اين صحيحه كه اين روايت است يا اين دومى مؤيد است يا دليل است، به واسطه اين دومى از آن اطلاق رفع ید مى‏شود، اينجور فرموده‏اند.

ملاحظه بر دلالت روايات پيش گفته با توجه به روايات آتی

عرض مى‏كنم بر اين كه به نظر قاصر فاتر ما اين حرف درست نيست، اگر معلوم بشود و محرز بشود كه آنى كه از زن خارج مى‏شود منى است يعنى محرز بوده باشد ولو از روى شهوت نبوده باشد، يك امر اتّفاقى باشد كه خواهيم گفت، در آن صورت او جنب مى‏شود مثل مرد، فرقى ندارد. چرا؟ چون كه مقتضاى اطلاقات اين است در آن قول علىٍّ علیه السلام صحيحه يا معتبره حسين بن ابی العلاء كه در باب 9 بود،.[5] امام علیه السلام فرمود:

معتبره حسين بن علاء

 «و قال علىٌّ علیه السلام يقول انّما الغسل من الماء الاكبر»، ماء الاكبر اگر خارج شد غسل دارد، فرقى نمى‏كند مرد بوده باشد يا زن بوده باشد، شهوت داشته باشد یا نباشد، ماء اكبر باشد يعنى منى باشد، در مقابل بول كه ماء اصغر است، اگر منى خارج بوده باشد او غسل مى‏خواهد، در مقابل آن ماء اصغر كه بول است وضوء مى‏خواهد، بدان جهت اطلاق اين روايت اقتضاء مى‏كند اين معنا را.

صحيحه حلبی

 در بعضى روايات زن هم اطلاق موجود است كه يكى از آن روايات صحيحه حلبى است عن عدّة من اصحابنا روايت 5 است در باب 7.[6]

«عن عدّة من اصحابنا عن احمد بن محمد»، احمد بن محمد بن عيسى است «عن بن ابى عمير، عن حماد بن عثمان عن الحلبى» كه عرض كردم هميشه حماد بعد از بن ابى عمير واقع بشود حمّاد بن عثمان است، «عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى فِي الْمَنَامِ مَا يَرَى الرَّجُلُ- قَالَ إِنْ أَنْزَلَتْ فَعَلَيْهَا الْغُسْلُ- وَ إِنْ لَمْ تُنْزِلْ فَلَيْسَ عَلَيْهَا الْغُسْلُ»، اگر انزال بكند بايد غسل كند.

صحيحه عبدالله بن سنان

در آن روايت ديگر هم هست كه صحيحه عبد الله بن سنان است، روايت 7 است.[7] در اين باب. «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى أَنَّ الرَّجُلَ يُجَامِعُهَا- فِي الْمَنَامِ فِي فَرْجِهَا حَتَّى تُنْزِلَ قَالَ تَغْتَسِلُ».

 ، خواب مى‏بيند ديگر فى فرجها حتّى تنزل حتّى اين كه انزال مى‏كند، يعنى انزال منى مى‏كند، امام علیه السلام مى‏فرمايد تغتسل، بايد غسل بكند.

بدان جهت در ما نحن فيه مطلقاتى هست كه آن مطلقات عبارت از اين است كه زن مثل مرد است، كما اين كه احتلام مرد موجب جنابت است مع الانزال زن هم همين جور است، ماء اكبر در مرد خارج بشود غسل دارد و جنب مى‏شود زن هم همين جور است.

امّا اين دو روايتى كه فرموده‏اند، اينها نمى‏تواند مقيّد اين اطلاقات باشد، و الوجه فى ذلك اين است در باب مفهوم گفته‏اند اگر طورى بوده باشد كه قضيه شرطيه سيق لبيان تحقق الموضوع است، قضيه شرطيه را گفته‏اند چون كه محقق موضوع است، ان رزقت ولدا فاختنه مفهوم ندارد، و كذلك در مفهوم وصف گفته‏اند وصف اگر امر قيد غالبى بوده باشد مفهوم ندارد، امر قيد غالبى بوده باشد مفهوم ندارد، مثل ربائكم الّاتى فى حجوركم[8]، مفهوم ندارد معنايش اين است که اگر در مطلقى وارد بشود الرّبيبة محرّمةٌ على الرّجل اين بوده باشد كما اين كه اين هست، اين مفهوم قيد ربائكم الّلاتى فى حجوركم كه در حجره نباشد عيبى ندارد مى‏توانيد بگيريد، اين مفهوم وصف است، اين وصف نمى‏تواند او را تقييد كند، سابقاً گفتيم اين كه مى‏گويند وصف غالبى مفهوم ندارد، معنايش اين است كه اگر مطلق نباشد، مى‏گوييم همان غالب حكم را دارد، بگوييم وصف مفهوم دارد يا ندارد، اطلاق نباشد فرقى نمى‏كند، فقط مى‏گوييم موصوف به اين وصف حكم دارد، شارع بر آنى كه قيد غالبى دارد حكم جعل كرده است، و امّا فرق ما بين قيد غالبى و قيد غير غالبى در جايى ظاهر مى‏شود كه در مقابل اين مقيّد به قيد غالبى يك مطلقى باشد كه حكم در آن مطلق عام است، مثل الرّبيبة محرمةٌ آن‏ اطلاق را ربائكم اللّاتى فى حجوركم نمى‏تواند تقييد كند. چرا؟ چون كه نوعاً همين جور است، زنى شوهر بگیرد. از شوهر سابقى يك دختر داشته باشد، آن دختر را توى كوچه نمى‏گذارد. خانه مردم نمى‏گذارد، مى‏آورد خانه شوهرش، اين قيد، قيد غالبى است، بدان جهت الرّبيبة محرمةٌ اتفاقاً اگر نه يك كسى داشت يك خواهر مطمئنى داشت گذاشت پيش او اين شوهرش اوقات تلخى مى‏كرد اگر مى‏آورد، آن ربيبه بر اين شوهر حلال بشود نه ديگر دلالتى ندارد، قيد غالبى مقيِّد نمى‏شود، و هكذا قضيه شرطيه ای که سیقت لبیان تحقق موضوع مثل ان رزقت ولدا فاختنه، ربّما قضيه شرطيه سیقت لبیان تحقق الموضوع اينجور نيست كه موضوع بدون آن شرط نمى‏شود در خارج، مى‏شود ولكن امرى است نادر، آنى كه امر عادى است با اين مى‏شود، مثل اين كه انسان مى‏گويد كه «اذا احتلمت فخرج منك المنى تغتسل»، نه اين كه احتلام يك خصوصيتى دارد. اين به جهت اين است كه نوعاً خروج منى كسى كه زن ندارد احتلام مى‏شود با او مى‏شود. اين به جهت اين قضيه شرطيه سیقت لبيان تحقق الموضوع است، اين قضيه شرطيه كه «اذا جائت الشّهوه فانزلت فعليها الغسل» اين به جهت اين است كه خوب شهوت نیاید به زن که انزال نمى‏كند، عادةً همين جور است، عادةً همين جور است كه اگر شهوت نيايد انزال نمى‏كند، بدان جهت در آن روايات ديگر هم كه اذا انزلت فعليها الغسل، فرض شده بود كه «ان المرأة تَرى انّ الرّجل يجامعها فى المنام»، باز آن هم شهوت بود، چون كه احتلام موجود مى‏شود بر اين كه امام علیه السلام در ذيل فرمود بر اين كه «انّ الرّجل يجامعها فى المنام فى فرجها حتّى تُنزل قال تغتسل»، فرض شده بود كه احتلام کرده بود، مورد، مورد شهوت بود، چون كه عادةً اينجور مى‏شود در مرد هم همين جور است اگر شهوتى نبوده باشد كه انزال نمى‏شود عادتا، كلام ما در موارد اتّفاقى است كه نازل شده است ولكن شهوتى نبوده است كه مى‏گويم آن موارد نادر مثل چه؟ آن اطلاق كه مولانا امير المؤمنين سلام الله عليه فرمود: «انّما الغسل فى الماء الاكبر» اين روايات مقيّد نمى‏شود آن اطلاق ر. چرا؟ براى اين كه اين سیق لبيان تحقق الموضوع عادةً موضوع نمى‏شود مگر اين كه شهوت بيايد، اين يك چيزى است كه از هر كسى بپرسد، هم مرد مى‏داند و هم زن مى‏داند تا مادامى كه شهوت نباشد اينجور نمى‏شود، بدان جهت اين سیق لبيان تحقق الموضوع است عادةً و قيد در آن روايت محمد بن فضيل قيد غالبى است، اينها موجب نمى‏شود از اطلاق رفع ید كرد.

يك شاهد قطعى بياورم، يك شاهد قطعى كه نگفتم مصلحتش اين بود كه الآن بگويم، شاهد قطعى صحيحه سليمان بن خالد است كه مطلق خروج المنى در ما نحن فيه غسل دارد از زن، صحيحه سليمان بن خالد، بگذاريد دو تا مسأله را يكى كنم الآن كه رسيديم سر مطلب، آن دو تا مسأله اين است كه در مسأله‏اى كه مرد اگر جنابتش باانزال بود يا فرض بفرماييد بالدّخول بود ولكن در دخولش انزال هم كرده بود، بعد اين مرد قبل از اين كه استبراء به بول بكند برود غسل جنابت بكند بعد قبل از استبراء بالبول بللى خارج بشود، آن غسلش باطل است، چون كه آن بللی كه خارج شده است محكوم است به منى، آن هم من باب اعتبار غلبه است، نه مطلق الغلبه، اين غلبه خاصّه را، چون كه غالباً وقتى كه شخصى انزال كرد، بول اينجور است خصوصاً منى كه چسبنده‏تر از بول است، اين بعضاً بعضى قطره ولو قطرة مائى از منى در مجری مى‏ماند، چون كه ديگر زور ندارد او را هم بيندازد بيرون مى‏ماند، بعد وقتى كه حالت خاصه آن آلت منقضى شد و فتور حاصل شد بر آلت او خارج مى‏شود، چون كه عادةً همين جور است یعنی امر، امر عادى است، شارع مقدّس براى مرد گفته است اگر استبراء به بول نكردى غُسل كردى بعد الغسل بللى خارج شد باز جنب هستى، اين جنابت، جنابت جديده است، دوباره بايد غسل بكنی.

 راوى كه سليمان بن خالد است اين مسأله را از امام علیه السلام پرسيد و زن را هم پرسيد، و امام علیه السلام فرمود نه اگر زن شوهرش با او جماع بكند ولو زن هم انزال هم كرده باشد، بعد زن برود غسل بكند بعد از اين كه غسلش تمام شد بعد از مدتى رطوبتى بللى خارج شد، براى زن اعاده غسل لازم نيست. چرا؟ سرّش اين است چون كه آن مرد وقتى كه بلل خارج شد قبل از استبراء بلل از خودش است. ماء خودش است، منتهى چون كه استبراء نكرده است محتمل است منى بوده باشد. بدان جهت در ما نحن فيه جنب مى‏شود شارع حكم كرده است به جنابت اعتباراً به آن امر عادى كه گفتيم، اما زن اينجور نيست. زن وقتى كه غسل كرد آمد اين آبى كه خارج شد از کجا معلوم که آب خودش باشد، چون كه منى خود انسان خروجش بر انسان جنابت مى‏آورد، امام علیه السلام مى‏فرمايد كه زن اگر از او بلل خارج بشود در اين صورت بعد الغسل اعاده غسل نمى‏خواهد، چرا؟ چون كه نمى‏داند كه اين آب خودش است، منى مرد كه منىّ قطعى است از فرج زن خارج بشود زن جنب نمى‏شود، منى بايد مال خودش باشد، مسأله‏اش خواهد آمد، امام علیه السلام فرق گذاشته است ما بين منى مرد و ما بين منى زن كه خروج بلل قبل الاستبراء در صورتى كه جنابت مرد بالانزال بود يا دخول انزالى داشت خروج بلل مشتبه قبل الاستبراء بالبول جنابت مى‏آورد، ولكن در زن جنابت نمى‏آورد، ولو جنابت زن فقط بالانزال خارجاً بود، چرا؟ سرّش اين است كه امام علیه السلام فرق گذاشته است كه آنجا معلوم نيست اين منی خودش باشد، اين را مى‏پرسد، اين خود تعليل كه اين كه خارج شده است از زن ممكن است منى مرد باشد، خود اين تعليل معنايش اين است كه اگر بداند منى خودش است بايد غسل كند، خود اين تعليل اين است، روایت را ببینید:

صحيحه سليمان بن خالد

 در باب 13 از ابواب الجنابة است روايت 1 [9]است.

محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد كه كتاب حسين بن سعيد اهوازى است، عن عثمان، عثمان بن عيسى است عن عبد الله بن مسكان از عبد الله بن مسكان عن سليمان بن خالد عن ابى عبد الله علیه السلام «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ- فَاغْتَسَلَ» مردى جنب شد غسل كرد،« قَبْلَ أَنْ يَبُولَ » جنابتش معلوم است كه جنابت انزالى است يا دخول كرده است با انزال، «فَخَرَجَ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ» در اين صورت غسل كرد قبل ان يبول بعد از غسل شيئى خارج شد، «قَالَ يُعِيدُ الْغُسْلَ- قُلْتُ فَالْمَرْأَةُ يَخْرُجُ مِنْهَا (شَيْ‌ءٌ) بَعْدَ الْغُسْلِ»زن بعد از غسل كردنش باز بللى خارج مى‏شود، «قَالَ لَا تُعِيدُ»او غسلش را اعاده نكند، «قُلْتُ فَمَا الْفَرْقُ بَيْنَهُمَا- قَالَ لِأَنَّ مَا يَخْرُجُ مِنَ الْمَرْأَةِ إِنَّمَا هُوَ مِنْ مَاءِ الرَّجُلِ»؟ چه فرق است ما بين مرد و زن؟ قال لانّ ما يخرج من المرأة انّما هو من ماء الرّجل آنى كه از زن خارج مى‏شود ماء رجل است، ماء رجل است يعنى محتمل است ماء الرّجل باشد، محتمل هم است ماء خودش بوده باشد، بدان جهت اين كه مى‏گويد آنى كه خارج مى‏شود ماء رجل است يعنى تعليل مقتضايش اين است كه بداند آنى كه خارج مى‏شود ماء خودش است بايد غسل كند، مقتضاى تعليل اين است، ماء رجل است، يعنى اگر ماء خودش خارج بشود بايد غسل كند، خوب زن در اين وقت اگر ماء خودش خارج بشود شهوت دارد؟ در اين وقت كه بعد الغسل خارج مى‏شود شهوت ندرد بلکه شهوت قبلی بود.

 سؤال...؟ حصر معنايش اين است كه يعنى در صورتى كه ماء خارج مى‏شود، آب مختص به آب خود زن نيست، آنى كه از زن خارج مى‏شود ماء مرد هم هست، مراد اين است، نه اين كه هيچ وقت ماء زن از خود زن خارج نمى‏شود، اين كه بالبداهه درست نيست و خلاف واقع است، اين كه انّما ما يخرج يعنى احتمال اين است جز از اين احتمال نيست كه آنى كه خارج مى‏شود ماء مرد بوده باشد، ولكن اين احتمال در مرد نيست، مرد وقتى كه غسل كرد بعد بلل خارج شد، مقتضاى تعليل اين است كه اگر بدانيم چون كه بالوجدان مى‏دانيم آب زن هم از خود زن هم خارج مى‏شود مقتضاى تعليل اين است كه بدانيم كه ماء خود زن است و از زن خارج مى‏شود غسل دارد، آن وقتى كه ماء زن از خود زن خارج مى‏شود در اين وقت، آن وقت شهوت دارد؟ شهوت قبلى بود.

 سؤال...؟ خواهد آمد مسأله‏اش، آنى كه موجب جنابت مى‏شود خروج منى خارجاً است، و الاّ زن انزال بكن منى را و فقط در رحمش بماند، او جنابت نمى‏آورد، مسأله‏اش را هم تصريح خواهيم كرد الان، آنى كه انزال شده است و منى‏ نازل شده است به رحم، او از روى شهوت است، امّا اينی كه الآن خارج مى‏شود، اين به جهت اين است كه راه و سوراخ باز كرده مى‏آيد بيرون، و الاّ اين روى شهوت نيست بيرون آمدنش، اين طبيعى مطلب است، وقتى كه مايع زياد شد و مجری پيدا كرد مى‏آيد بيرون، ايشان اعتبار مى‏كند كه خروج منى بايد بشهوةٍ بوده باشد، اگر بنا بود بر اين كه انزال يعنى خروج المنى بشهوةٍ بوده باشد، نه ماء خودش هم باشد غسل ندارد، چون كه اين خروج بشهوةٍ نيست، اين انزال نيست، انزال بشهوه انزال يعنى خروج على الخارج، بدان جهت است چون كه انزال بايد خروج به خارج بشود، بعضى‏ها ادّعا كرده‏اند كه اصلاً آن رواياتى هم دارد كه زن هم انزال مى‏كند يعنى انزال به رحم مى‏كند، نه به خارج، نه ولو اين درست نيست، ولكن كلام اين است كه در رواياتى كه انزلت يعنى ماء خارج شده است، انّما الغسل من الماء الاكبر، خروج به خارج شده است، الآن مى‏فرمايد بر اين كه زن چون كه نمى‏داند شاید ماء رجل از او خارج مى‏شود غسل ندارد، مقتضاى تعليق اين است كه بداند ماء، ماء خودش است غسل دارد، با وجود اين كه آن خروج عن شهوةٍ نيست كما اين كه سابقاً استدلال كرديم كه آن خروج در مرد عن شهوةٍ نيست، موقعى كه استبراء نكرده است يك قطره‏اى خارج مى‏شود، او فتور نمى‏آورد، مع ذلك امام علیه السلام فرمود كه بايد غسل بكند و دليل گرفتيم آن روايات را، آن روايات ولو حكم به منيّت كرده است مطلقا، ولكن حكم به منيّت طريقى است و حكم ظاهرى است، بايد احتمال منى واقعى داده بشود، اگر در منى واقعى خروج مع شهوةٍ فتور يا دفعٍ معتبر بود كه منى و قطره که ندارد آنها را، چه جور سابقاً دليل گرفتيم این را كه منى مطلقا جنابت مى‏آورد براى مرد، همين تعليل را هم دليل مى‏گيريم كه، خروج ماء المرأة من المرأة موجب مى‏شود جنابت مرأة را ولو شهوتى در بين نبوده باشد.

بدان جهت در اين روايات و غير اين هم روايتى پيدا بشود شهوت ذكر بشود ولو به نحو قضيه شرطيه اين از آن قضاياى شرطيه است كه صیغ لبيان تحقق الموضوع عادةً، چون كه عادةً موضوع نمى‏شود مگر با اين شرط، اين را گذشتيم.

 سؤال...؟ قيد غالبى مفهوم ندارد، وقتى كه اين روايتى آمد گفت نه اين هم دارد، چون كه قيد، قيد غالبى است، حمل مى‏كنيم آن قيد را بما انّه غالبٌ گفته بود، معارضه نمى‏كند، لو فرض هم اگر يك جايى معارضه‏اى شد، تساقط مى‏كنند و رجوع به مطلقات مى‏شود كه مطلقات دلالت مى‏كند بر اين كه مطلق خروج المنى موجب جنابت مى‏شود.

بدان جهت اين احتياط پيش ما احتياط واجبى نيست، در ما نحن فيه ماء المرأة مثل ماء رجل است.

«فلو تحرك من محله و لم يخرج لم يوجب الجنابة و أن يكون منه»‌. [10]

حکم جنبش و تحرک منی از جايش با فرض عدم خروج آن

بعد صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد اگر منى از جايش حركت كرد ربّما مى‏شود انسان در خواب، خواب مى‏بيند و اينها، منى حركت مى‏كند، ولكن بيدار مى‏شود چيزى بيرون نمى‏آيد، از آن موضع منى حركت كرده است ولكن بيرون نيامده است، ايشان مى‏فرمايد حركت المنى موجب نمى‏شود جنابت را، آنى كه موجب مى‏شود جنابت را كما ذكرنا خروج المنى است، مرد باشد يا زن بوده باشد، منى بايد خارج بشود، در اين هم خلافى ما بين عامّه و خاصّه نيست، عامّه هم ملتزم به اين معنا هستند كه حركت منى موجب جنابت نيست، آنى كه موجب جنابت است خروج المنى خارجاً هست. چرا؟ براى اين كه لسان روايات اين بود كه انزل، أَمنی، خرج المنى اينها بود عنوان روايات، براى اين كه حركت منى موضوع حكم نيست، اينها امناء و انزال و خروج، حتّى انزال را گفتم این هم ظاهرش انزال به خارج است، حركت انزال نيست يا آمدن به رحم پايين آمدن او انزال نيست، بدان جهت انزال على الاطلاق يا امناء يا خروج او موضوع حكم است، علاوه بر اين آنى كه در قول علىٍّ علیه السلام بود انّما الغسل من الماء الاكبر، غسل مال ماء اكبر است، منتهى ذيلش قرينه بود كه اين ماء اكبر بايد به خارج بيايد، ذيلش اينجور بود در آن روايت كه در باب 9 بود:

«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَرَى فِي الْمَنَامِ- حَتَّى يَجِدَ الشَّهْوَةَ وَ هُوَ يَرَى أَنَّهُ قَدِ احْتَلَمَ- فَإِذَا اسْتَيْقَظَ لَمْ يَرَ فِي ثَوْبِهِ الْمَاءَ وَ لَا فِي جَسَدِهِ- قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ‌ الْغُسْلُ قَالَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ إِنَّمَا الْغُسْلُ مِنَ الْمَاءِ الْأَكْبَرِ- فَإِذَا رَأَى فِي مَنَامِهِ- وَ لَمْ يَرَ الْمَاءَ الْأَكْبَرَ فَلَيْسَ عَلَيْهِ غُسْلٌ»[11]. يعنى بيايد به خارج، او خودش گفت كه در خارج چيزى نديد ليس عليه غسلٌ، كان علىٌّ علیه السلام يقول انّما الغسل من الماء الاكبر فاذا رأی فى منامه و لم ير الماء الاكبر يعنى ماء اكبر را در خارج نبيند فليس عليه‏ شى‏ءٌ، بر او شيئى نيست، حركت کردن موضوع حكم نيست، اين منى هم كه خارج مى‏شود، فرقى نمى‏كند از مخرج معتاد خارج بشود، يا اين كه نه از غير مخرج معتاد خارج بشود، مثل آن كسى كه فرض كنيد مخرج بول او علّتى پيدا كرده است براى مخرج بول او يك مخرج ديگر درست كرده‏اند كه منى هم از او خارج مى‏شود، فرقى نمى‏كند، ربّما هم در اين اشخصاى كه اينجور مى‏شود منى که خارج مى‏شود بدون اين كه اين اوصاف را داشته باشد منى خارج مى‏شود، روى اتّصالى كه مجراى مصنوعى با موضع منى پيدا كرده است، منى هم خارج مى‏شود، موضع، موضع معتاد باشد يا معتاد نباشد، لقول علىٍّ علیه السلام انّما الغسل من الماء الاكبر، غسل از ماء اكبر است، ماء اكبر از انسان خارج شد چه از موضع معتاد چه از غير موضع معتاد اين هم اينجور است، اين مثل بول مى‏ماند كه سابقاً بحث كرديم، گفتيم كه بول از انسان خارج بشود وضويش منتقض مى‏شود، وضوء واجب مى‏شود برايش، فرق نمى‏كند موضع معتاد باشد، موضع طبيعى باشد يا غير طبيعى، موضع غير طبيعى هم عادت بشود مثل شخصى كه در آن حول و حوش يك سوراخى در بدنش پيدا شده است از او هم بول مى‏آيد، ديگر آن متروكه شده است آن مجراى طبيعى بول، فرق نمى‏كند معتاد بشود اين يا معتاد نشود، و فرقى هم نمى‏كند بر اين كه به آلات طبّيه منى را از آن موضعش خارج بكند يا اين كه نه به آلت طبّيه خارج نكند، خودش خارج بشود، فرقى نمى‏كند، مثلاً همانطور كه خون مى‏گيرند از انسان به مجراى منى همان را وارد كردند و منى‏اش را مى‏كشند بيرون، اين مى‏شود جنب، فرقى نمى‏كند، چه جور كه اگر وضوء داشت به مجراى بولش كه مثانه است فرو مى‏بردند بولش را مى‏كشيدند وضويش منتقض مى‏شد آن هم منتقض مى‏شود، چون كه آنى كه در روايات نواقض وارد شده است، اين اساسش همين حرف است كه گفتند، اين كه آنجا دارد ما خرج من طرفیک الاسفلين ينقض الوضوء آن طرفين اسفلين خصوصيتى ندارد، چون كه مجراى طبيعى است براى بول و غائط و براى منى مجراى طبيعى آن است، بدان جهت بول اگر خارج بشود يا غائط خارج بشود ولو روده‏اش را پاره كرده اند غائط خارج بشود، نه اینکه چیزی خارج بشود که غائط صدق نكند، غائط خارج بشود، بول خارج بشود، ظاهر ادلّه اين است كه خروج اينها موجب مى‏شود انتقاض طهارت را، منتهى بول است طهارت اصغرش منتقض مى‏شود به حدث اصغر، چون ماء اصغر است ديگر خارج شده است از او، ماء اكبر گفته است در مقابل ماء اصغر، و امّا اگر ماء اكبر است در آن وقت، حدثش حدث اكبر مى‏شود، لا نرى وجهاً بر اين كه فرقى گذاشته بشود ما بين خروج متعارف و غير متعارف به آلات، انزال و امناء صدق كند يا نكند، چون كه موضوع خروج المنى است، ولو انزال و امناء صدق نكند، موضوع در قول علىٍّ علیه السلام خروج المنى بود، چون كه غالباً خروج به انزال مى‏شود، با شهوت مى‏شود، با امناء مى‏شود، بدان جهت آنها را ذكر كرده اند، آن عناوين، عناوين غالبيه است، موضوع انّما الغسل من ماء الاكبر است، رؤيت ماء اكبر يعنى بيرون آمدن ماء اكبر، چه با آلت چه بدون آلت و الله سبحانه هو العالم.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص277-280.

[2] محمد کاظم يزدی، عروة الوثقی (المحشی)، (قم دفتر انتشارات اسلامی، چ1، 1409ق)ج1، ص471.

[3] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الرَّجُلِ يَلْمِسُ فَرْجَ جَارِيَتِهِ- حَتَّى تُنْزِلَ الْمَاءَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُبَاشِرَ- يَعْبَثُ بِهَا بِيَدِهِ حَتَّى تُنْزِلَ- قَالَ إِذَا أَنْزَلَتْ مِنْ شَهْوَةٍ فَعَلَيْهَا الْغُسْلُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص186

[4] وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تُعَانِقُ زَوْجَهَا- مِنْ خَلْفِهِ فَتُحَرِّكُ عَلَى ظَهْرِهِ- فَتَأْتِيهَا الشَّهْوَةُ فَتُنْزِلُ الْمَاءَ- عَلَيْهَا الْغُسْلُ أَوْ لَا يَجِبُ عَلَيْهَا الْغُسْلُ- قَالَ إِذَا جَاءَتْهَا الشَّهْوَةُ- فَأَنْزَلَتِ الْمَاءَ وَجَبَ عَلَيْهَا الْغُسْلُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص187

[5] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَرَى فِي الْمَنَامِ- حَتَّى يَجِدَ الشَّهْوَةَ وَ هُوَ يَرَى أَنَّهُ قَدِ احْتَلَمَ- فَإِذَا اسْتَيْقَظَ لَمْ يَرَ فِي ثَوْبِهِ الْمَاءَ وَ لَا فِي جَسَدِهِ- قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ‌

‌الْغُسْلُ قَالَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ إِنَّمَا الْغُسْلُ مِنَ الْمَاءِ الْأَكْبَرِ- فَإِذَا رَأَى فِي مَنَامِهِ- وَ لَمْ يَرَ الْمَاءَ الْأَكْبَرَ فَلَيْسَ عَلَيْهِ غُسْلٌ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص197.

[6]  وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى فِي الْمَنَامِ مَا يَرَى الرَّجُلُ- قَالَ إِنْ أَنْزَلَتْ فَعَلَيْهَا الْغُسْلُ- وَ إِنْ لَمْ تُنْزِلْ فَلَيْسَ عَلَيْهَا الْغُسْلُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص197.

[7] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى أَنَّ الرَّجُلَ يُجَامِعُهَا- فِي الْمَنَامِ فِي فَرْجِهَا حَتَّى تُنْزِلَ قَالَ تَغْتَسِلُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص188

[8] سوره نساء(4)، آيه 23.

[9] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ- فَاغْتَسَلَ قَبْلَ أَنْ يَبُولَ فَخَرَجَ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ- قَالَ يُعِيدُ الْغُسْلَ- قُلْتُ فَالْمَرْأَةُ يَخْرُجُ مِنْهَا (شَيْ‌ءٌ) بَعْدَ الْغُسْلِ- قَالَ لَا تُعِيدُ قُلْتُ فَمَا الْفَرْقُ بَيْنَهُمَا- قَالَ لِأَنَّ مَا يَخْرُجُ مِنَ الْمَرْأَةِ إِنَّمَا هُوَ مِنْ مَاءِ الرَّجُلِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص201

[10] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص278.

[11] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص196-197.