« و هي تحصل بأمرينالأول خروج المني و لو في حال النوم أو الاضطرارو إن كان بمقدار رأس إبرة سواء كان بالوطء أو بغيره مع الشهوة أو بدونها جامعا للصفات أو فاقدا لها مع العلم بكونه منيا و في حكمه الرطوبة المشتبهة الخارجة بعد الغسل مع عدم الاستبراء بالبول و لا فرق بين خروجه من المخرج المعتاد أو غيره و المعتبر خروجه إلى خارج البدن فلو تحرك من محله و لم يخرج لم يوجب الجنابة و أن يكون منه فلو خرج من المرأة مني الرجل لا يوجب جنابتها إلا مع العلم باختلاطه بمنيها و إذا شك في خارج أنه مني أم لا اختبر بالصفات من الدفق و الفتور و الشهوة فمع اجتماع هذه الصفات يحكم بكونه منيا و إن لم يعلم بذلك و مع عدم اجتماعها و لو بفقد واحد منها لا يحكم به إلا إذا حصل العلم و في المرأة و المريض يكفي اجتماع صفتين و هما الشهوة و الفتور.الثاني الجماع و إن لم ينزل و لو بإدخال الحشفة أو مقدارها من مقطوعها في القبل أو الدبر من غير فرق بين الواطئ و الموطوء و الرجل و المرأة و الصغير و الكبير و الحي و الميت و الاختيار و الاضطرار في النوم أو اليقظة حتى لو أدخلت حشفة طفل رضيع فإنهما يجنبان و كذا لو أدخلت ذكر ميت أو أدخل في ميت و الأحوط في وطء البهائم من غير إنزال الجمع بين الغسل و الوضوء إن كان سابقا محدثا بالأصغر و الوطي في دبر الخنثى موجب للجنابة دون قبلها إلا مع الإنزال فيجب الغسل عليه دونها إلا أن تنزل هي أيضا و لو أدخلت الخنثى في الرجل أو أنثى مع عدم الإنزال لا يجب الغسل على الواطئ و لا على الموطوء و إذا دخل الرجل بالخنثى و الخنثى بالأنثى وجب الغسل على الخنثى دون الرجل و الأنثى«.[1]
بعد از فراغ بر اين كه وطى المرأة فى قبلها و لو انزالى نشود از مرد و زن اينها جنب مىشوند و خود اين ادخال فى الفرج يعنى فى القبل موجب جنابت است، بعد الفراغ از اين كلام واقع مىشود فى وطى المرأة فى دبرها، و فرض كلام در جايى است كه در اين وطى مرد انزال نكند، آيا ولو مع عدم انزال الرجل هر كدام از اين رجل و زن باز جنب مىشوند، وطى فى دبرها مثل وطى فى قبلها است يا اين كه فرق است ما بين وطي فى قبلها و ما بين وطي فى دبرها، در وطى در دبر مادامى كه انزال نكند مرد، هيچ كدام غسل برايش واجب نشود، و بعد الانزال فقط بر مرد واجب مىشود كه جنب شده است بالانزال.
عرض مىكنم مشهور ما بين اصحاب ما على ما حكى قديماً و حديثاً عدم الفرق است ما بين الوطى فى قبلها او دبرها، بلكه جماعتى از سيد مرتضى قدس الله سرّه اينجور نقل كردهاند كه ايشان فرموده است اجماع علماء اسلام است که كما اين كه وطى زن فى قبلها موجب مىشود وطى الانثی فى قبلها موجب مىشود جنابت را، ولو انزال نشود، كذلك وطى فى الدّبر از انثی [2]باشد يا غير انثی[3] كه وطى غلام است اين هم موجب جنابت مىشود ولو انزالى نبوده باشد. ايشان مىفرمايد من قريب شصت سال با مشايخ هم عصر بودم، از هيچ كدام از اينها نشنيدم چيزى را كه وطى زن فى دبرها موجب جنابت نيست، يا فتوا بدهد به اين معنا بلكه آنها هم فتوا مىدادند به جنابت، بعد از شصت سال از معاصرت با مشايخ تازه به گوشم مىرسد كه بعضى از اماميه مناقشه مىكنند و مىگويند وطى الزّن فى الدّبر بدون انزال موجب جنابت نيست به هيچ كدام، و انزال بشود فقط مرد جنب مىشود بالانزال، و فرموده است اينها كانّ تمسّك مىكنند به اصالة عدم وجوب الغُسل، يا به روايتى كه از منتخبات سعد يعنى سعد بن عبد الله نقل شده است، ولی نمىشود به شيئى از اينها اعتماد كرد، اين كلام سيد مرتضى است.
ولكن اين كه وطى فى الدّبر ولو انزال نشود موجب جنابت است اين اجماعى بوده باشد، مشايخ همه بگويند، ما اينها را احراز نكرديم، چون كه شيخ قدس الله نفسه الشّريف در استبصارش كلامى دارد كه او كالصّريح است، وطى المرأة فى دبرها بلاانزالٍ موجب جنابت نيست نه براى مرد و نه براى زن، اگر انزال بشود مرد بايد غسل كند، آن كلام كدام است؟ ايشان در كتاب استبصارش [4]بابى را عنوان كرده است، باب انّ الدّخول بالمرأة فى غير فرجها لا يوجب الجنابة الاّ مع الانزال كه مرد انزال بكند، مرد كه انزال بكند يجب عليه الغسل، فقط بر مرد واجب است غسل، در اين باب چند تا روايت نقل كرده است، يكى از آن روايتهايى كه نقل كرده است [5]در آن باب كه دخول در غير الفرج موجب جنابت نيست، اين روايتى را نقل كرده است كه آن روايت را صاحب وسائل در باب 12 از ابواب الجنابة نقل كرده است و آن روايت به روايت[6] به مرفوعه معروف است:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ» آن وقت «رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» معلوم است كه احمد بن محمد بن خالد از امام صادق نمىتواند نقل بكند، اقلاً سه واسطه مىخواهد، يا اقلاً دو تا واسطه بدان جهت در ما نحن فيه اين روايت مرفوعه است، رفعه الى صادق علیه السلام، در آن روايت اين است«إِذَا أَتَى الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ فِي دُبُرِهَا» وقتى كه مرد وطى كرد زن را در دبرش فَلَمْ يُنْزِلْ انزال هم كه نكردند «فَلَا غُسْلَ عَلَيْهِمَاوَ إِنْ أَنْزَلَ فَعَلَيْهِ الْغُسْلُ وَ لَا غُسْلَ عَلَيْهَا» اگر مرد انزال بكند فعليه الغسل بر او غسل واجب است، چون كه انزال كرده است و لا غسل عليها بر زن غسلى نيست.
از آن رواياتى كه اتيان المرأة فى غير فرجها موجب جنابت نيست، اين روايت را نقل كرده است، و بعد از نقلش متعرّض شده است به روايت حفص بن سوقه:
روايت حفص بن سوقه روايت اولى است در باب 12.[7] «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ» سند شيخ به كتب حسين بن سعيد اهوازى يعنى به كتبش صحيح است. «عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ سُوقَةَ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ» اين مرسله مىشود، «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَأْتِي أَهْلَهُ مِنْ خَلْفِهَا- قَالَ هُوَ أَحَدُ الْمَأْتَيَيْنِ فِيهِ الْغُسْلُ عَلَيْهَا» مردى به زنش مىآيد از آن پشت قال هو احد المأتيين اين يكى از آن دو جا هست فيه الغسل يعنى در اين اتيان غسل است، بايد غسل كند، جنب مىشود، در استبصار فرموده است این روایت معارضه دارد با روايات متقدمه كه دلالت مىكردند اتیان زن فى غير فرجها موجب جنابت نيست بر آنها، فقط مرد اگر انزال كند مرد بالانزال جنب مىشود. فرموده است اين روايات با آنها مخالفت دارد، چون كه اين مىگويد نه، آن قُبُل لازم نيست. دبر هم مثل قبُل است، موجب جنابت است، فرموده است اين روايت چون كه معارض با آنها است، خودش هم خبر واحد مرسلى است، اينها مقابله با آن اخبار مسنده نمىكند، چون كه آن خبر برقى يكى از اخبار بود كه مرفوعه بود، قبل از او خبر مسندى نقل كرده است، دو تا خبر توى ذهنم هست كه مسنداً نقل كرده است كه آن دو تا خبر را هم مىگوييم، بعد روايت برقى را نقل كرده است، كانّ آنها روايات مسندهاى هستند اين مرسله، اين مرسله با آنها مقاومت نمىكند، خوب اين كلام صريح بر اين است كه مراد از فرج در عنوان باب قبل زن است كه گفته است اتیان المرأة فى غير فرجها فرج يعنى قبل، در غير القبل موجب جنابت نيست مگر اين كه مرد انزال كند که فقط مرد جنب مىشود، اين كلام صريح است.
و كلامى دارد اين شيخ طوسى قدس الله نفسه الشّريف در نهايهاش و آن كلام هم ظاهرش اين است كه وطى زن فى دبرها موجب جنابت نيست، آن كلام كدام است؟ نهايه شيخ را ملاحظه بفرماييد، ايشان در كتاب نهايه[8] فرموده است موجب الجنابت شيئين، موجب الجنابة دو شىء است، موجب الجنابة شيئين احدهما انزال الماء الدّافق، آن منى را انزال كند، و ثانيهما التقاء الختانين، ثانىاش التقاء الختانين است، مىدانيد كه التقاء الختانين فقط در قبُل مىشود، براى اين كه در دبر مرأة ختنه گاه نيست، آن خته گاه در قبُلش است، التقاء الختانين يعنى وطى در قبُل بشود، عرض مىكنم بر اين كه ظاهر اين كلام عبارت از اين است كه وطى فى قبل المرأة موجب جنابت است لا فى دبرها، چون كه گفت شيئين است يكى انزال الماء الدّافق ديگرى هم التقاء الختانين، بدان جهت كلام شيخ در استبصار صريح است و در كلام نهايه ظهور، ظهور كه مىگوييم چون كه در مقام بيان ساكت شد، عطف نكرد كه التقاء الختانين او وطيها فى دبرها، عطف نكرد، ساكت گذاشت، دو شىء را گفت، اين معنايش اين است كه وطى فى الدّبر موجب جنابت نيست.
اين جا يك مطلب را صاف كنم، از اين بيانى كه گفتيم معلوم شد آنهايى كه تمسّك مىكنند بر اين كه وطى كردن فى دبرها موجب غسل است، آنها تمسّك مىكنند يكى به مرسله حفص بن سوقه،[9] «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَأْتِي أَهْلَهُ مِنْ خَلْفِهَا- قَالَ هُوَ أَحَدُ الْمَأْتَيَيْنِ فِيهِ الْغُسْلُ».
شيخ[10] فرمود براى اين كه اين روايت من حيث السّند مرسله است و خبر واحد است لا يعمل به، بعضىها در جواب گفتهاند كه اگر اين خبر، خبر صحيح هم بود، دلالت نمىكرد كه وطى المرأة فى دبرها موجب جنابت است، اين روايت اگر سندش هم صحيح بود، دلالتى نداشت، چرا؟ چون كه در اين روايت دارد عن الرّجل يأتى اهله من خلفها، اين را ديگر همه مىدانند ادخال در قبل مرأة ادخال از دو طرف مىشود، مىشود كسى از رويش بخوابد قدام باشد و مىتواند از خلف بوده باشد، فرمودهاند عن الرّجل يأتى اهله من خلفها يعنى وطى در قبُلش مىكند من خلف، آن وقت امام علیه السلام مىفرمايد كه بايد غسل كند ديگر، فرق است فرمودهاند ما بين اين كه بگويد عن الرّجل يأتى خلف المرأة يا بگويد عن الرّجل يأتى المرأة من خلفها، اگر مىگفت عن الرّجل يأتى المرأة خلفها يا فى خلفها اين ظهور در وطى در دبر داشت، و امّا بما اين كه در اين روايت اين است كه عن الرّجل يأت المرأة من خلفها اين معنايش اين است كه مرأة را وطى در قبل مىكند ولكن از آن طرف، اين كه فرمودهاند و بدان جهت فرمودهاند روايت اگر صحيح هم بود اين فايدهاى نداشت منافات ندارد با روايات نافيه.
اين فرمايش درست نيست، اين معارض است، دلالت مىكند بر اين كه اين وطى در دبر موجب جنابت است، چرا؟ اولاً اين كه امام فرمود هو احد المأتیين، مأتیين يعنى جاى اتيان، جاى اتیان، يعنى دو تا سوراخ است كه جاى اتیان است، يكى در جلو يكى در عقب، فيه الغسل، اين غسل مىآورد، يعنى غسل براى مرد و زن، مأتى موضع اتیان را مىگويند، نه كيفيت اتیان را، كيفيت اتیان در قبل دو جور است نه اینکه دو تا موضع دو تا مأتى و محل اتیان، خوب اگر كسى گفت نه مأتى يعنى اتیان، به معناى بستر است، يعنى دو نحو مىشود اتیان كرد، مىگوييم در روايت شاهد قطعى است كه مراد سائل از اين سؤال وطى در دبر است، چرا؟ براى اين كه معنا ندارد سائل يقين كند كه زن را وطى در قبل كردى از جلو آمدى غسل دارد، ولو انزال نكند، و اگر وطى در قبل كردى از خلفش آمدى غسل ندارد، اين معنا محتمل نيست، آنى كه محتمل است عبارت از اين است كه وطى در دبر خالى بدون انزال مثل وطى در قبل نباشد، اين محتمل است، و بدان جهت در ما نحن فيه از امام علیه السلام بعداً پرسيده است يأتى المرأة من خلفها كه اشاره به همان فعل است، امام هم فرموده است على تقدير صدورها عنه علیه السلام فيه الغسل در اين غسل است، بدان جهت اين كه شيخ فرموده است اين معارض است، معارض است بلااشكالٍ.
سؤال...؟ هو احد المأتیين، المأتیين الف و لام دارد، فيه يعنى در اين وطى من خلف الغسل، غسل است در اين، مأتیين معنايش عبارت از موضع الاتیان است، گفتيم اگر كسى گفت كه نه اين اسم زمان به معناى مصدر است، سؤال؟ هو يعنى اتیان من الخلف، مأتیين يعنى يكى از دو موضع است، يعنى آن خلفى كه مىآورد يكى از موضع را وطى مىكند فيه الغسل، اين مردى كه از خلف مىآيد هو يعنى خلف احد المأتیين است، هو يعنى اين خلف كه از آنجا وطى كرده است احد الموضعين است.
سؤال...؟ او از وطى سؤال كرده است، ولكن وطى خلف را، مىگويد هو يعنى خلف احد المأتیين است، دو تا سوراخ دارد ديگر، اين جاى شكّ و شبهه نيست، فيه الغسل، هو يعنى اين خلفى كه مىآيد به او احد المأتیين است فيه الغسل، در اين خلف اتيانش غسل است، عرض كردم محتمل نيست سائل بداند كه وطى زن در قبلش از جلو باشد انزال نكند غسل دارد، امّا از عقب بيايد همان جا ببرد كه از جلو برده بود، آنجا ببرد انزال نكند نه غسل ندارد، اين معنا محتمل نيست، بدان جهت سؤالى كه مىكند سؤال مىكند از اين وطى در دبر، بدان جهت اين روايت معارض است.
از اين كلامى كه گفتيم معلوم شد يكى از آن وجوهی كه استدلال شده است بر اين كه غسل ندارد، آن رواياتى است كه در آنجا التقاء ختانين ذكر شده است از كلام شيخ كه از نهايه ذكر كرديم، معلوم شد كه يكى از وجوهى كه به او تمسّك شده است بر عدم وجوب الغسل كه جنابت نمىآورد، نه بر جنابت، بر عدم الجنابة، آن رواياتى است كه در آنها وارد شده است كه التقاء الختانين فيه الغسل، يا بر اين كه اذا كه همان رواياتى كه در آنجا اذا ذكر شده بود كه عبارت يكى صحيحه محمد بن اسماعيل بن بزیع[11] بود، اذا التقاء الختانان فقط وجب الغسل، قلت التقاء الختانين قال هو غيبوبة الحشفه، و روايت ديگر صحيحه عبيد الله بن على حلبى بود كه روايت چهارمى بود.[12] «إِذَا مَسَّ الْخِتَانُ الْخِتَانَ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ» ، گفتهاند آنى كه در روايات ذكر شده است مسّ الختان بالختان موجب غسل است، يا غيبوبت حشفه در ختنه گاه او موجب غسل است، اما در جايى كه وطى در دبر مىشود اين نيست.
معلوم شد كه اين استدلال بيخود است. چرا؟ براى اين كه اين روايات ناظر بر تحديد دخولى است كه موجب جنابت است دخولى كه در قبل زن مىشود، آن دخول را تحديد مىكند، آن لازم نيست تا آخر برود، اين روايات ناظر بر اين است همين كه حشفه غيبوبت پيدا كرد به التقاء الختان بمعنی غيبوبة الحشفه شد، غسل واجب مىشود، امّا جنابت به چيز ديگرى هم غير از اين حاصل مىشود يا نمىشود مثل انزال المنى، انزال منى موجب جنابت است كما اين كه اين روايات با او منافات ندارد با اين كه وطى المرأة فى دبرها هم موجب جنابت بشود با او هم منافات ندارد، اين فقط ناظر است وطى المرأة فى قبلها را تحديد كند، كه وطى المرأة فى قبلها ادخالش تا آخر لازم نيست، انزال هم لازم نيست، همين كه غيبوبت حشفه شد، آن جنب مىشود، امّا چيز ديگرى هم با او جنابت حاصل مىشود، يا نمىشود اين روايات در مقام بيان او نيستند.
و اگر كسى گفت نه اين روايات در مقام بيان همه است، اين دلالتش به همان اطلاق مقامى مىشود كه سكوت در مقام بيان است.
اولاً سكوت در مقام بيان نيست، او سؤال كرده است كه وقتى كه وطى مىكند در قبل كى واجب مىشود غسل، يعنى چه قدر بايد داخل كند؟ امام علیه السلام فرمود از اذا التقاء الختانين يا اذا مس الختان على الختان، علی فرض هم اگر اطلاق مقامى مىشد كه سكوت دارد از اتیان در دبر اين روايات، سكوت در مقام بيان، مقام بيان نيست، اين را على الفرض مىگويم، على فرض اینكه در مقام بيان تمام الموجب الجنابة بود، اين به واسطه سكوت است، وقتى كه سكوت است اگر روايتى وارد شد كه نه وطى در دبر هم موجب جنابت است، ولو انزال نكند، اينها با آنها معارضه نمىكند.
بدان جهت در ما نحن فيه شيخ در نهايه [13]و استبصار[14] مخالف است با اين، و نقل كردهاند اين معنا را از سلّار هم كه سلّار[15] قدس الله سره هم اين عبارت را دارد كه موجب الجنابة شيئين يكى عبارت از همان انزال است، ديگرى هم عبارت از همان التقاء الختانين است، منتهى آنجا ايشان عطف تفسير كرده است، گفته است الجنابة وطى المرأة فى فرجها و التقاء الختانين كه تفسير التقاء الوطى است، اينجور گرفتهاند كه گفتهاند ظاهرش اين است كه وطى فى الدّبر موجب نيست و كيف ما كان، ما اين قدر گفتيم كه اينجور نيست كه از مسلّمات بوده باشد مثل شيخ بلكه نسبتش را به صدوق عليه الرّحمه هم دادند، چون كه روايتى كه دلالت مىكند كه غسل ندارد كه همان مرفوعه احمد بن محمد برقى است او را نقل كرده است، چون در من لا يحضر الفقيه[16] نقل كرده است، اين مشعر بر اين است كه ايشان هم نظر مباركش اين بود، رد هم نكرده است كه نه اينجور نيست، معارض هم نقل نكرده است، بدان جهت اين وطى المرأة فى دبرها اينجور نيست كه مسأله مسلّمى بوده باشد، غاية الامر مشهور بين المتأخّرين هم همين جور است كه اين مسأله موجب جنابت مىشود.
ما هستيم و روايات، روايات را ملاحظه مىكنيم مقتضاى روايات هر چه شد، ملتزم به او مىشويم، آنى كه ممكن است مستند بشود برای شخص و ملتزم بشود كه غسل واجب نيست جنابت نمىآورد، يكى روايات ختان بود كه ذكر كردم، يكى هم مرفوعه برقى بود، مرفوعه برقى را كه نمىشود عمل كرد، من حيث السّند ضعيف است، روايات التقاء الختانين هم كه دلالتى ندارند. عمده در ما نحن فيه دو تا روايت است، آن رواياتى كه در آنها فرض ذكر شده است كه غير از وطى زن در غير فرجها موجب جنابت نيست:
يكى از اين روايات آن روايتى است كه صاحب وسائل در باب 11 نقل كرده است از ابواب الجنابة، روايت 1 است، يك روايت هم بيشتر ندارد.
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ» به سندش از محمد بن على بن محبوب نقل كرده است «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ»[17] صحيحه است روايت من حيث السّند. «قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصِيبُ الْمَرْأَةَ- فِيمَا دُونَ الْفَرْجِ» ، اصابت مىكند به زن فى ما دون الفرج، دون فرقى نمىكند که دون به معنا نزديك باشد، يا دون به معنا غير القبل باشد، نزديك قبل نزديكترين چيز به قبل همان دبر است، اگر غير قبل باشد، غير قبل دبر را هم مىگيرد، عن الرّجل يأتى المرأة فى ما دون الفرج دون به معنا نزديك باشد قريب من الفرج خيلى نزديك است، «أَ عَلَيْهَا غُسْلٌ إِنْ هُوَ أَنْزَلَ وَ لَمْ تُنْزِلْ هِيَ- قَالَ لَيْسَ عَلَيْهَا غُسْلٌ وَ إِنْ لَمْ يُنْزِلْ هُوَ فَلَيْسَ عَلَيْهِ غُسْلٌ» آيا بر اين دو تا غسل است يا نه، ان هو انزل و لم تنزل هى قال ليس عليها غسلٌ اصلاً زن غسل ندارد، چون كه اتيان در فرج نشده است، و ان لم ينزل هو فليس عليه غسلٌ، اگر مرد انزال نكند آن هم غسل ندارد، انزال بكند كه جنابت بالانزال است، گفته شده است كه فرج عبارت از غير الفرج، دون الفرج شامل مىشود يا مراد خصوص اتیان فى الدبر است دون الفرج نزديك به او همان است يا غير الفرج شاملش مىشود، دون به معنا نزديك بالفرج، اگر فرج به معناى قبل بوده باشد دون الفرج فرق نمىكند به معناى غير باشد يا نزديك فرج بوده باشد يعنى نزديك القبل، به اطلاق وطى در دبر را مىگيرد ، يكى اين روايت است.
يك روايتى هم هست كه به او هم تمسّك كردهاند، آن روايت در باب 9 از نواقض وضوء است، آن صحيحه ابى مريم انصارى روايت 4 است.[18]
كلينى قدس الله نفسه الشّريف و عنه عن احمد بن محمد يعنى از محمد بن يحيى عن احمد بن محمد و باسناده يعنى باسناد الشّيخ عن احمد بن محمد يعنى احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى، عن ابان يعنى ابان بن عثمان، و عنه يعنى باسنادش از احمد بن محمد بن عيسى يا خالد عن احمد بن محمد اين احمد بن محمد بن دومى ابى نصر بزنطى است كه از ابان بن عثمان نقل مىكند، ابان بن عثمان هم از ابی مريم انصارى «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع مَا تَقُولُ فِي الرَّجُلِ يَتَوَضَّأُ- ثُمَّ يَدْعُو جَارِيَتَهُ» جاريهاش را مىخواند «فَتَأْخُذُ بِيَدِهِ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى الْمَسْجِدِ» تا باب مسجد مىآورد، وضوء گرفته است. «فَإِنَّ مَنْ عِنْدَنَا يَزْعُمُونَ أَنَّهَا الْمُلَامَسَةُ» كه عامّه هستند «يزعمون انّه الملامسة»، مىگويند اين وضوء باطل شد، وقتى كه جاريه را مسح كردى دستت گرفت وضوء باطل شد. «فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ» امام علیه السلام فرمود اينجور نيست «مَا بِذَلِكَ بَأْسٌ» هيچ بأسى ندارد. «وَ رُبَّمَا فَعَلْتُهُ» بسا اوقات من خودم اين را مرتكب مىشوم، يعنى بعد از وضوء جاريه دستم را مىگيرد نه اين كه تا باب مسجد مىبرد كه بگويد از امام بعيد است، ربّما فعلته يعنى اين ملامسه را بسا اوقات من هم مىكنم، دست او به دست من مىخورد، دست من به دست جاريه مىخورد. «وَ مَا يُعْنَى بِهَذَا أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ» اين را آيه لامستم من نساء قصد نكرده است، و ما یعنی بهذا او «لامستم النساء إِلَّا الْمُوَاقَعَةُ فِي الْفَرْجِ» فقط منحصر است به مواقعه در فرج، آيه كه و ان كنتم جنباً كه بيان مىكند لمس النّساء عبارت از اتیان بهنّ فى فرجهنّ است، فرج اگر به معنا قبل بوده باشد.
اين دو تا روايت و آنى كه نظير اينها پيدا بشود، دلالت مىكند بر اين كه اين جنابت نمىآورد.
ولكن اين را مىدانيد بر اين كه به اين حرفها نمىشود. شيخ فرج را به معنا قبل گرفته است، ولكن فرج به معنا قبل نيست، فرج اطلاق مىشود هم به قبل زن، هم به قبل مرد و هم به دبرهما، به هر دو تا اطلاق مىشود فرج، و شاهد بر اين هم داريم، آن آيه مباركه كه مىفرمايد الّذين علی فروجهم حافظون الاّ على ازواجهم او عبارت از فرج ذكر، امّا اين كه اطلاق بشود فرج بر دبر، اين در روايات هم است فرج اطلاق شده است به دبر، يكى از آنها موثقه سماعه است:
در موثقه سماعه در همان باب 9 از ابواب نواقض الوضوء آنجا دارد بر اين كه روايت [19]8 است.
شيخ قدس الله نفسه الشّريف و عنه يعنى باسناده عن الحسين بن سعيد عن اخيه الحسن حسين بن سعيد برادرى دارد كه حسن بن سعيد است، هر دو تا اجلاء هستند، الاّ انّه اينجور ادّعا شده است كه حسين بن سعيد رواياتى را كه از زرعة بن محمد نقل مىكند كه ثقه است زرعة بن محمد اين به واسطه برادرش حسن نقل مىكند و عن الحسين عن اخيه الحسن عن زرعه، به واسطه برادرش نقل مىكند، اين اينجور نيست، کثیرا ما حسين بن سعيد عن زرعة بن محمد كه روايت نقل مىكند به واسطه برادرش حسن است، ولكن عدّة مواردى است كه خودش بنفسه از زرعة بن محمد روايت مىكند بلاواسطةٍ، زرعة بن محمد هم از سماعه نقل مىكند كه اينها مذهبش فاسد است، واقفى هستند ولكن ثقه هستند، آنجا دارد كه «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَمَسُّ ذَكَرَهُ- أَوْ فَرْجَهُ» مردى مسح مىكند ذكرش را او فرجه فرجش را، خوب غير از ذكر فرج كجا است؟ همان دبر است ديگر، دبر اطلاق مىشود به او فرج.
و هكذا در ما نحن فيه از رواياتى كه اطلاق مىشود فرج هم بالقبل و هم به دبر صحيحه زراره است در همين باب روايت [20]3 است.
شيخ باسناده عن الحسين بن سعيد روايت 3 است «عَنْ فَضَالَةَ وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَيْسَ فِي الْقُبْلَةِ يعنى بوسيدن وَ لَا الْمُبَاشَرَةِ- وَ لَا مَسِّ الْفَرْجِ وُضُوءٌ». آن مس فرجى كه عامّه مىگفتند، عامّه مىگفت فرقى نمىكند انسان به ذكرش دست بزند به پشتش دست بزند از خودش يا ديگرى، وضوء باطل مىشود، اين را عامه همين جور هستند، بدان جهت مىگويد كه نه اينها ناقض وضوء نيستند.
بدان جهت در ما نحن فيه انحصار فرج به قبل معنا ندارد، غاية الامر كسى مىتواند بگويد كه ممكن است اين روايات استعمال و اطلاق فرج را به دبر اثبات مىكند، امّا فرج حيثما يطلق ظهورش در قبل است، اين را ما قبول نداريم، آنى كه مىتوانيم بگوييم كه ظهور در دبر ندارد، آن شمولش به قبل قدر متيقّن است، اين قدر مىتوانيم بگوييد، اين رواياتى كه مىگويد ليس الملامسة الاّ وطيها فى فرجها اين روايات قطعاً دخول در قبل را مىگيرد، ولو انزال نشود، نسبت به دخول در دبر اينها مجمل هستند، چون كه فرج اجمال دارد، نمىدانيم كه اين حيث ما يطلق آن غير قبل را هم مىگيرد يا نمىگيرد، پس دعواى اول اين است كه فرج مطلق است، دعواى ثانى اين است كه اگر كسى گفت اينها موارد استعمال است و موارد استعمال ظهور درست نمىكند، مىگوييم غاية الامر اين قدر قبول مىكنيم كه شمول فرج به دبر ليس الجنابة الاّ المواقعة فى الفرج شمولش به غير قبل مشكوك است، مجمل مىشود اين، وقتى كه مجمل شد، ما مطلقاتى داريم در روايات كه از آن مطلقات اين اجمال رفع ید مىشود، رواياتى داريم كه دلالت مىكند که وطى زن فرقى نمىكند بالاطلاق در قبلش باشد يا در دبرش باشد يوجب الجنابة، ولو انزال نكند:
يكى از اين روايات صحيحه عبد الله بن سنان است، صحيحه عبد الله بن سنان در جلد 15 وسائل در باب 54 از ابواب المهور روايت 3 است، «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مُلَامَسَةُ النِّسَاءِ هِيَ الْإِيقَاعُ بِهِنَّ»[21]. معنايش وطیهنّ است آنها را وطى كند انسان، اين شامل مىكند كه در قبل وطى كند يا در دبر وطى كند، مفروض اين است كه فرجش هم كه مجمل است، كلمه فرج، خوب اين اطلاق دلالت مىكند بر اين كه فرقى نمىكند.
خوب نگوييد كه اين ايقاعهنّ وطيهنّ غير قبل و دبر را هم مىگيرد، فرض كنيد ادخال فى فمش بكند، او را هم مىگيرد، مىگوييم نه اين را نگوييد، چرا؟ چون كه روايتى كه مىگفت جنابت فقط ادخال با فرج مىشود، آنها مجمل نيستند از اين حيث كه، وطى اگر در غير الفرج شد او موجب جنابت نيست، مثل الفم غير الفرج است، روايات دلالت مىكنند وطى به او كه انزالى نشده باشد موجب جنابت نيست، انّما جهت اجمال آن روايات فقط در وطى در دبر است كه كلمه فرج وطى در دبر را مىگيرد يا نه، در اين جهت اجمال به اين صحيحه تمسّك مىكنيم، هو ايقاعهنّ يا وطيهنّ.
و هكذا تمسّك مىكنيم به صحيحه محمد بن مسلم، در صحيحه محمد بن مسلم كه در باب 6 روايت 1 است[22] كه سابقاً هم خوانديم، دارد بر اين كه:
«مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ مَتَى يَجِبُ الْغُسْلُ عَلَى الرَّجُلِ وَ الْمَرْأَةِ» ؟ كه لا فرق بين الواطئ و الموطوء كه در عبارت عروه است، دليلش اين است و ظاهر روايات ديگر. «فَقَالَ إِذَا اَدْخَلَهُ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ وَ الْمَهْرُ وَ الرَّجْمُ»، وقتى كه ادخال كرد غسل واجب است، اين روايت ادخال در دبر و قبل هر دو تا را مىگيرد، نگوييد ادخال در غير اينها را هم مىگيرد، گفتيم او به روايات ليس الا دخول فى الفرج خارج مىشود، دهان فرج نيست، باقى مىماند دبر در دبر تمسّك مىكنيم، چون كه روايات الفرج مجمل است، بدان جهت می شود فتوا داد به اين معنا كه وطى الزّن فى دبرها ولو انزال نكند مرد، موجب جنابت است به حسب مدارك الاحكامى كه بايدينا هست بلافرقٍ ما بين اين كه اين مرد انزال كند يا نكند و بلافرقٍ در وجوب الغسل ما بين المرأة و هكذا و الرّجل، و الله سبحانه هو العالم.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص277-280.
[2] ر. ک: علامه حسن بن يوسف حلی، مختلف الشیعة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ2، ت1413ق)، ج1، ص328. ص104 و سيد ابو القاسم موسوی الخویی، موسوعة الإمام الخوئي، (قم، مؤسسة إحياء آثار الإمام الخوئي ره، چ1، 1418ق)ج6، ص263.
[3] البته علامه (قدس) در مختلف نسبت به وجوب غسل در صورت وطی به دبر غير مؤنث ادعای اجماع مرکب می کند و از اين استفاده می شود که کسی سيد مرتضی نيز به صراحت نسبت به اين مسئله صريحا ادعای اجماع نکرده است.(س.م ي. م): الثالث: الإجماع المركب فإنّ كلّ قائل بوجوبه في دبر المرأة قائل بوجوبه في دبر الغلام؛ علامه حسن بن يوسف حلی، مختلف الشیعة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ2، ت1413ق)، ج1، ص329.
[4] بَابُ الرَّجُلِ يُجَامِعُ الْمَرْأَةَ فِيمَا دُونَ الْفَرْجِ فَيُنْزِلُ هُوَ دُونَهَا؛ محمد بن الحسن طوسی، الاستبصار، ( تهران، دار الکتب الاسلامیة، چ1، 1390ق)، ج1، ص111،ب66.
[5] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ رَفَعَهُ قَالَ: إِذَا أَتَى الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ فِي دُبُرِهَا فَلَمْ يُنْزِلْ فَلَا غُسْلَ عَلَيْهِمَا وَ إِنْ أَنْزَلَ فَعَلَيْهِ الْغُسْلُ وَ لَا غُسْلَ عَلَيْهَا؛ محمد بن الحسن طوسی، الاستبصار، ( تهران، دار الکتب الاسلامیة، چ1، 1390ق)، ج1، ص111،ب66.
[6] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا أَتَى الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ فِي دُبُرِهَا- فَلَمْ يُنْزِلْ فَلَا غُسْلَ عَلَيْهِمَا- وَ إِنْ أَنْزَلَ فَعَلَيْهِ الْغُسْلُ وَ لَا غُسْلَ عَلَيْهَا؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص200
[7] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ سُوقَةَ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَأْتِي أَهْلَهُ مِنْ خَلْفِهَا- قَالَ هُوَ أَحَدُ الْمَأْتَيَيْنِ فِيهِ الْغُسْلُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص200
[8] الجنابة تكون بشيئين: أحدهما إنزال الماء الدّافق في النّوم و اليقظة و على كل حال. و الآخر التقاء الختانين، سواء كان معه إنزال أو لم يكن.و هذان الحكمان يشترك فيهما الرّجال و النّساء. فإن جامع امرأته فيما دون الفرج، و أنزل، وجب عليه الغسل، و لا يجب عليها ذلك. فإن لم ينزل، فليس عليه أيضا الغسل؛ محمد بن الحسن طوسی، النهاية فی مجرد الفقه و الفتاوی، (بيروت، دار الکتاب العربی، چ2، ت1400)، ص19.
[9] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص200.
[10] فَلَا يُنَافِي الْأَخْبَارَ الْأَوَّلَةَ لِأَنَّ هَذَا الْخَبَرَ مُرْسَلٌ مَقْطُوعٌ مَعَ أَنَّهُ خَبَرٌ وَاحِدٌ وَ مَا هَذَا حُكْمُهُ لَا يُعَارَضُ بِهِ الْأَخْبَارُ الْمُسْنَدَةُ عَلَى أَنَّهُ يُمْكِنُ أَنْ يَكُونَ وَرَدَ مَوْرِدَ التَّقِيَّةِ لِأَنَّهُ مُوَافِقٌ لِمَذَاهِبِ بَعْضِ الْعَامَّةِ وَ لِأَنَّ الذِّمَّةَ بَرِيئَةٌ مِنْ وُجُوبِ الْغُسْلِ فَلَا يُعَلَّقُ عَلَيْهَا وُجُوبُ الْغُسْلِ إِلَّا بِدَلِيلٍ يُوجِبُ الْعِلْمَ وَ هَذَا الْخَبَرُ مِنْ أَخْبَارِ الْآحَادِ الَّتِي لَا يُوجِبُ الْعِلْمَ وَ لَا الْعَمَلَ فَلَا يَجِبُ الْعَمَلُ بِهِ؛ محمد بن الحسن طوسی، الاستبصار، ( تهران، دار الکتب الاسلامیة، چ1، 1390ق)ج1، ص112.
[11] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ يَعْنِي ابْنَ بَزِيعٍ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الرَّجُلِ يُجَامِعُ الْمَرْأَةَ- قَرِيباً مِنَ الْفَرْجِ فَلَا يُنْزِلَانِ مَتَى يَجِبُ الْغُسْلُ- فَقَالَ إِذَا الْتَقَى الْخِتَانَانِ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ- فَقُلْتُ الْتِقَاءُ الْخِتَانَيْنِ هُوَ غَيْبُوبَةُ الْحَشَفَةِ قَالَ نَعَمْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص183.
[12] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصِيبُ الْمَرْأَةَ- فَلَا يُنْزِلُ أَ عَلَيْهِ غُسْلٌ- قَالَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ- إِذَا مَسَّ الْخِتَانُ الْخِتَانَ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ- قَالَ وَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ- كَيْفَ لَا يُوجِبُ الْغُسْلَ وَ الْحَدُّ يَجِبُ فِيهِ وَ قَالَ يَجِبُ عَلَيْهِ الْمَهْرُ وَ الْغُسْلُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص184.
[13] محمد بن الحسن طوسی، النهایة فی المجرد الفقه و الفتاوی، (بيروت، دار الکتااب العربی، چ2، ت1400) ، ص19.
[14] محمد بن الحسن طوسی، الاستبصار، ( تهران، دار الکتب الاسلامیة، چ1، 1390ق)ج1، ص111-112.
[15] الجنابة تكون بأمرين: بإنزال الماء الدافق على كل وجه، و بالجماع في الفرج إذا غيبت الحشفة و التقى الختانان؛ حمزه بن عبد العزيز سلار ديلمی، المراسم العلوية، (قم، منشورات الحرمين، چ1، ت1404ق)، ص41.
[16] =؟؟؟
[17] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصِيبُ الْمَرْأَةَ- فِيمَا دُونَ الْفَرْجِ أَ عَلَيْهَا غُسْلٌ إِنْ هُوَ أَنْزَلَ وَ لَمْ تُنْزِلْ هِيَ- قَالَ لَيْسَ عَلَيْهَا غُسْلٌ وَ إِنْ لَمْ يُنْزِلْ هُوَ فَلَيْسَ عَلَيْهِ غُسْلٌ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص199.
[18] وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع مَا تَقُولُ فِي الرَّجُلِ يَتَوَضَّأُ- ثُمَّ يَدْعُو جَارِيَتَهُ- فَتَأْخُذُ بِيَدِهِ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى الْمَسْجِدِ- فَإِنَّ مَنْ عِنْدَنَا يَزْعُمُونَ أَنَّهَا الْمُلَامَسَةُ- فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا بِذَلِكَ بَأْسٌ- وَ رُبَّمَا فَعَلْتُهُ وَ مَا يُعْنَى بِهَذَا أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ إِلَّا الْمُوَاقَعَةُ فِي الْفَرْجِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص271.
[19] وَ عَنْهُ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَمَسُّ ذَكَرَهُ- أَوْ فَرْجَهُ أَوْ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ- وَ هُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي يُعِيدُ وُضُوءَهُ- فَقَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ إِنَّمَا هُوَ مِنْ جَسَدِهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص172.
[20] وَ (محمد بن الحسن) عَنْهُ (حسين بن سيعد) عن فَضَالَةَ وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَيْسَ فِي الْقُبْلَةِ وَ لَا الْمُبَاشَرَةِ- وَ لَا مَسِّ الْفَرْجِ وُضُوءٌ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص270.
[21] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج21، ص219.
[22] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ مَتَى يَجِبُ الْغُسْلُ عَلَى الرَّجُلِ وَ الْمَرْأَةِ- فَقَالَ إِذَا اَدْخَلَهُ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ وَ الْمَهْرُ وَ الرَّجْمُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص182