درس هفتصد و نهم

غسل جنابت

« و هي تحصل بأمرين‌الأول خروج المني و لو في حال النوم أو الاضطرار‌و إن كان بمقدار رأس إبرة سواء كان بالوطء أو بغيره مع الشهوة أو بدونها جامعا للصفات أو فاقدا لها مع العلم بكونه منيا و في حكمه الرطوبة المشتبهة الخارجة بعد الغسل مع عدم‌ الاستبراء بالبول و لا فرق بين خروجه من المخرج المعتاد أو غيره و المعتبر خروجه إلى خارج البدن فلو تحرك من محله و لم يخرج لم يوجب الجنابة و أن يكون منه فلو خرج من المرأة مني الرجل لا يوجب جنابتها إلا مع العلم باختلاطه بمنيها و إذا شك في خارج أنه مني أم لا اختبر بالصفات من الدفق و الفتور و الشهوة فمع اجتماع هذه الصفات يحكم بكونه منيا و إن لم يعلم بذلك و مع عدم اجتماعها و لو بفقد واحد منها لا يحكم به إلا إذا حصل العلم و في المرأة و المريض يكفي اجتماع صفتين و هما الشهوة و الفتور.الثاني الجماع‌ ‌و إن لم ينزل و لو بإدخال الحشفة أو مقدارها من مقطوعها في القبل أو الدبر من غير فرق بين الواطئ و الموطوء و الرجل و المرأة و الصغير و الكبير و الحي و الميت و الاختيار و الاضطرار في النوم أو اليقظة حتى لو أدخلت حشفة طفل رضيع فإنهما يجنبان و كذا لو أدخلت ذكر ميت أو أدخل في ميت و الأحوط في وطء البهائم من غير إنزال الجمع بين الغسل و الوضوء إن كان سابقا محدثا بالأصغر و الوطي في دبر الخنثى موجب للجنابة دون‌ قبلها إلا مع الإنزال فيجب الغسل عليه دونها إلا أن تنزل هي أيضا و لو أدخلت الخنثى في الرجل أو أنثى مع عدم الإنزال لا يجب الغسل على الواطئ و لا على الموطوء و إذا دخل الرجل بالخنثى و الخنثى بالأنثى وجب الغسل على الخنثى دون الرجل و الأنثى‌«.[1]

ادامه بحث در عدم تفاوت دخول ميان قبل و دبر در جنابت

ملخّص ما ذكرنا اين شد كه به حسب الادلّه اين دخول فى قبل المرأة كه بلاانزالٍ موجب مى‏شود جنابت مرد و زن را در ادخال فى دبرها هم حكم همين جور است، بلاانزالٍ موجب جنابت مى‏شود و وجهش را عرض كرديم، و عرض كرديم عمده در ما نحن فيه تمسّك به مطلقات است، آن مطلقات را از روايات تعيين كرديم مثل صحيحه عبد الله بن سنان [2]كه در باب مهور وارد شده بود، كه فرمود قوله سبحانه او لامستم نساء[3] لمس النّساء ايقاعهنّ اى وطيهنّ، كه گفتيم اين وطى شامل مى‏شود هم وطى در دبر و هم وطى در قبل را، و اگر کس گفت که وطى در موضع آخر را هم شامل بشود او را گفتيم رواياتى كه ليس الغسل الاّ فى الادخال فى الفرج فرج نسبت به غير قبل و دبر دلالت داشت، آنها فرج نيستند، رفع ید مى‏كنيم، چون كه فرج در حيث دبر اجمال دارد، در مورد اجمالش تمسّك به اطلاق مى‏كنيم.

ديدگاه مرحوم سيد خوئی(قدس)

و امّا آنى كه در تنقيح [4]فرموده است رضوان الله عليه كه تسمّك مى‏كنيم در اثبات جنابت بقوله سبحانه او لامستم النساء، در آيه وضوء است، تمسّك به او مى‏كنيم چون كه در آن آيه خداوند متعال فرموده است اگر لمس نساء كرديد و آب پيدا نكرديد تيمم بكنيد، آب پيدا كرديد غسل بكنيد، فاطّهروا يعنى غسل بكنيد، وضوء نيست آن جا، فرموده است غاية الامر از آن لمس‏هايى كه آن لمس‏ها از قبيل ادخال در قبل و دبر نيست، نسبت به آنها رفع ید مى‏كنيم از اطلاق آيه، چرا؟ چون كه روايات گفت در غير فرج غسل نيست، و امّا در باقى لمس‏ها كه عبارت از ادخال در قبل و دبر است تمسّك به آيه مى‏كنيم.

بررسی ديدگاه سيد خوئی(ره)

اينی كه ايشان فرموده است ما از او غمض عين كرديم وجه داشت، وجهش اين است اين اراده وطى در قبل و دبر از آيه مباركه به نحو تقييد نيست كه لمس را تقييد بكنى، مستفاد از روايات اين است كه لمس در آيه به طور كنايه استعمال شده است، ولكن انسان فرض كنيد هم لمس كرد قبل مرأة را و هم دبرش را، خودش هم با آلتش لمس كرد، آلتش را فرض كنيد مالاند به هر دو طرف، امّا ادخال نشد، اين موجب غسل نيست، لمس موجب غسل نيست، آنى كه موجب غسل است ادخال است كه زايد بر لمس است، آن هم ادخال ذكر به آن نحوى كه گفتيم، على هذا الاساس در آيه او لامستم النساء خود لمس به طور كنايه استعمال شده است، مثل اين كه يك كسى يك زنى گرفته است بعد طلاقش داده است، رفيقش مى‏پرسد كه بابا آن بيچاره را طلاق دادى كه بدبخت كردى، مى‏گويد بابا دستش هم نزدم، اين كه مى‏گويد دستش نزدم نه معنايش اين است كه دستش را نگرفته‏ام، اين كنايه است كه دستش نزدم يعنى همان جورى كه باكره بود همان جور هست، بكارتش از بين نرفته، من وطى نكرده‏ام او را، اين كنايه است، اين لامستم النساء زنى كه گرفته است مثل دست زده است به صورتش آيه اين را مى‏گويد و او لامستم النساء اين نيست، لمس به طور كنايه است، وقتى كه مكنّى عنه مردد شد، مجمل شد، مكنّى عنه خصوص وطى در قبل است، يا وطى در دبر هم هست، آن وقت به آيه نمى‏توانيم تمسّك كنيم، چون كه از روايات استفاده كرديم كه لامستهنّ به نحو كنايه است، وقتى كه مكنّى عنه مجمل شد، آيه مى‏شود مجمل، يعنى اجمال حكمى، چون كه آنى كه ظاهرش لمس است مراد نيست، آنى كه لمس از او كنايه است او پيش ما مبهم است، بدان جهت به آيه نمى‏شود تمسّك كرد، آنى كه ما گفتيم خود مكنّى عنه را در روايات‏ تعيين كرده بود و قوله تعالى او لامستم النساء هو ايقاعهنّ، مكنّى عنه را تعيين كرده بود و به اطلاق مكنّى عنه تمسّك كرديم و آنى كه در اين روايات داشت ادخال فى الفرج اجمال او را به آن اطلاق رفع ید كرديم، اين فرق بود ما بين ما سلكنا و ما سلكه رضوان الله عليه، آن شبهه در نظر قاصر ما هست در آن فرمايش ايشان، ولكن در ما نحن فيه نيست، اطلاق و تقييد نيست، به خلاف ما ذكرنا.

سؤال...؟ بدان جهت مسح در آيه شريفه كنايه از جماع بود، منتهى نمى‏دانيم جماع در قبل تنها يا در دبر هم، مجمل بود مكنّی عنه، بدان جهت آيه از استدلال مى‏افتد نسبت به اين حيث، ظهور آيه چون كه مراد نيست مطلق اللّمس، مكنّا عنه مراد است، او مجمل است و از كار مى‏افتد، به خلاف ما ذكرنا من الرّوايات آنها مكنّى عنه را ايقاع را تعيين كرده بودند، كه لا مستحهم هر چه بوده باشد ايقاعهنّ موجب جنابت است، وطيهن، منتهى وطى در غير از قبل و دبر او قطعاً اگر وطى صدق كند، موجب جنابت نيست، از او رفع ید كرديم.

سائر مستندات عدم تفاوت ميان قبل و دبر زن در جنابت

بعد مى‏شود گفت كه روايات ديگرى كه مى‏شود به آنها استدلال كرد وطى زن در دبر موجب غسل است، و اين استدلال هم اشكالى ندارد. اين ملازمه ما بين لزوم الحد و لزوم الغسل بود، بلاشبهةٍ كسى اگر زن اجنبه را وطى در دبر كند آن حدّ زنا را دارد، بدان جهت در الّذين هم لفروجهم حافظون نيست و زانى است و زانى حدّ زنا را دارد، وقتى كه حدّ زنا را ملتزم شديم و گفتيم حدّ زنا را دارد، يثبت الغسل، غسل ثابت مى‏شود، اين ملازمه است، هم از صحيحه زراره[5] استفاده شد و هم از صحيحه عبيد الله على حلبى[6] استفاده شد.

مناقشه بر استدلال

اين استدلال فقط مناقشه‏اش اين است كه كسى مى‏گويد من قبول ندارم وقتى كه ادخال در دبر شد حد دارد صد تازيانه، يا رجم مى‏شود اگر محسن بود، وطی در دبر فقط تعذير دارد، روايت گفته است اذا ثبت الحد وجب الغسل، ملتزم مى‏شوم كه در وطى در دبر حد نيست، تعذير است، بدان جهت كسى اين حرف را بگويد اين دليل نمى‏شود، اين ملازمه‏اى كه گفتيم، اين ملازمه پيش آن كسى كه مى‏شود كه قبول داشته باشد، وطيها فى دبرها هم موجب حدّ زنا است، اين را ملتزم بشود، آن وقت مى‏گويم بله غسل واجب مى‏شود به قاعده ملازمه، ولكن در دليل سابق اين مناقشه نبود، آن تمسّك به اطلاق ايقاعهنّ بود، به آن نحوى كه گفتيم، او جاى هيچ شكّ و شبهه‏اى نيست، هذا كلّه بالنّسبت الى وطى المرأة فى دبرها.

بررسی جنابت و عدم جنابت در وطی غلام

و امّا فى وطى الغلام ولو انزال نكند واطى، واطى و موطوء هر دو جنب مى‏شوند مثل مرد و زنى كه گفتيم در دبر زن باشد هر دو جنب مى‏شوند ولو انزال نباشد، چون كه دبرها كقبلها است مشهور و معروف اين است كه در وطى غلام هم همين جور است، ولو انزالى صورت نگيرد موطوء و واطئ هر دو جنب هستند، بلافرقٍ بينهما كه در عبارت عروه هم بود، ولو انزالی نبوده باشد، بدان جهت كلام در دليل اين معنا مى‏شود:

ادعای اجماع سيد مرتضی (قدس)

 دعواى اجماع كه سيّد مرتضى [7]كرده بود، که جماعتى از اصحاب نقل كرده‏اند این ادعای اجماع در وطى غلام هم بود، گفت بر اين كه تا شصت سال كه با مشايخ معاصرت كردم، از هيچ كدام آنها نشنيدم كه اشكالى داشته باشند بلكه متفقٌ عليه ما بين مسلمين هست كه آن جاهايى كه وطى مكروه است وطى در دبر است، كراهت به معناى لغوى است، اعم از حرمت و كراهت اصطلاحيه است، آن جاهايى كه وطى مكروه است، مثل وطى زن فى دبرها يا وطى الغلام فى دبره كراهت به معناى لغوى است كه حرمت را هم مى‏گيرد، آن جاها اگر دخول صورت بگيرد جنابت موجود مى‏شود، و من هيچ مناقشه‏اى نشنيدم مگر تا اين ازمنه متأخّره، سيد مرتضى دعواى اجماع كرده است، در اين شبهه‏اى نيست، حتّى خواهيم گفت كه دعواى اجماع را در وطى حيوانات هم كرده است.

ملاحظه بر ادعای اجماع سيد مرتضی(قدس)

الاّ انّه در ما نحن فيه كلام واقع مى‏شود كه دعواى اجماع گفتيم درست نيست، و آن اینكه شيخ بلكه صدوق عليه الرّحمه كه مقدم بر سيد مرتضى هست، آنها ملتزم هستند بر اين كه نه يعنی ظاهر عبارت صدوق اين است كه نه اين وطى در دبر موجب جنابت نيست در صورتى كه انزال نبوده باشد، از شيخ در استبصار[8] و نهايه [9]نقل كرديم.

بدان جهت كلام واقع مى‏شود در اين غلام غير از اين دعواى اجماع چه داريم، دو تا وجه گفته شده است، يك وجه همان دعواى ملازمه است كه اذا وجب الحد وجب الغسل، بلا اشكال در وطى الغلام فى دبره لواط است و موجب حدّ الّواط است، چه انزال بكند، چه نكند، فرقى نمى‏كند، چه ادخال به تمام بكند يا ادخال به بعض بكند، فرقى نمى‏كند، در حدّ لواط بحث شده است، و مسأله صاف است و حد مترتّب است بر عنوان لواط، لواط ادخال الذكر فى دبر الرجل و الغلام است، بدان جهت ادخال الشّخص ذكره اينجور است، حد دارد، وقتى كه حد ثابت شد غسل واجب مى‏شود، يكى دعواى ملازمه است.

دومى كه در ما نحن فيه گفته مى‏شود كه مى‏شود به او استدلال كرد آن عبارت از اطلاقات است كه در بعضى روايات كه در باب شش بود، از امام علیه السلام پرسيد كى واجب مى‏شود بر مرد غسل، فرمود اذا ادخله، وقتی ذكرش را داخل كند:

روايت ابی نصر بزنطی

 در روايت بزنطى كه بن ادريس نقل كرده است و آن روايت هم در باب 6 روايت 8 است.[10] نقل نكرديم او را، محمد بن ادريس فى آخر السّرائر نقلاً عن كتاب النّوادر لاحمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى سند سرائر به نوادر احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى بر ما معلوم نيست، روايت من حيث السّند مقطوعه است پيش ما، و مثل نقل از نوادر محمد بن على بن محبوب نيست كه گفت به خطّ شيخ پيش من هست، الاّ انّه در او دارد كه «اذا اولجه اوجب الغسل و المهر»، وقتى كه مرد ايلاج كرد ذكرش را داخل كرد ايلاج ولو تا آخر آن وقت غسل واجب مى‏شود، گفته‏اند اين مى‏گيرد در جايى كه در دبر غلام اين كار را بكند، اين دو تا است.

امّا اين دومى تمسّك به اين هيچ وجهى ندارد، چون كه اين ادخال‏ها فرض شده است در ادخال الرّجل بالمرأة، چون كه اين روايت اينجور است، مى‏خوانم، اول همه‏اش را نخواندم كه معلوم بشود كه اين وجهى ندارد اين استدلال:

«مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ النَّوَادِرِ لِأَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ الْبَزَنْطِيِّ صَاحِبِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ مَا يُوجِبُ الْغُسْلَ عَلَى الرَّجُلِ وَ الْمَرْأَةِ» چه چيز باعث مى‏شود كه مرد و زن جنب بشوند، غسل كنند؟ - «فَقَالَ إِذَا أَوْلَجَهُ أَوْجَبَ الْغُسْلَ وَ الْمَهْرَ وَ الرَّجْمَ.»وقتى كه او را داخل كرد يعنى در فرج زن وجب الغسل و المهر و الرّجم، و الاّ اگر او را در جاى ديگر داخل بكند، صحبت مهر و رجم نمى‏شود، اذا ادخله يعنى در فرج زن، سؤال از زن و مرد است كه به دو تا كى واجب مى‏شود؟ اگر اين را داخل بكند به دبر غلام به زن چه مربوط است؟ اين كه جنب نمى‏شود، سؤال اين بود كه ما يوجب الغسل آن چيزى كه موجب مى‏شود غسل بر رجل و مرأة هر دو تا را، فرمود اذا اولجه ذكر را داخل كند آن وقت وجب الغسل و المهر و الرّجم، رجم شاهد است، چون كه در لواط رجم نيست كه، رجم مال زن است.

صحيحه محمد بن مسلم

و هكذا آن ديگرى هم صحيحه محمد بن مسلم است.[11] آن هم مال زن و مرد است، در صحيحه محمد بن مسلم كه روايت اولى است در باب شش، آنجا داشت:

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ» يعنى ابی الخطّاب الاشعرى «عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ مَتَى يَجِبُ الْغُسْلُ عَلَى الرَّجُلِ وَ الْمَرْأَةِ» مى‏گويد «فَقَالَ إِذَا‌ اَدْخَلَهُ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ وَ الْمَهْرُ وَ الرَّجْمُ»، بر زن و مرد كى جنب مى‏شوند كه غسل واجب بشود؟ چون كه عامّه انداخته بودند كه الماء من الماء، بايد انزال بكند، نه امام علیه السلام فرمود كه اذا ادخله وجب الغسل، وقتى كه همان را مرد داخل كرد، بر هر دو تا غسل واجب مى‏شود، اذا ادخله وجب الغسل و المهر و الرّجم، اين هم شاهد قطعى‏ است كه مال مرد و زن است، ربطى به غلام ندارد او.

و از اين جا معلوم شد كه وجه اول هم فاسد است، وجه اول دعواى ملازمه بود ما بين لزوم الحدّ و الغسل، او در زن است اين، در دخول به زن ملازمه است ما بين وجوب الحد و ما بين وجوب الغسل، براى اين كه دليل ما بر اين ملازمه دو تا روايت بود، يك روايت اين بود كه در صحيحه عبيد الله حلبى[12] بود، كه روايت چهارمى بود.

صحيحه عبيدالله حلبی

«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ» سند صدوق هم به عبيد الله بن على حلبى صحيح است، چون كه در آخر من لا يحضر الفقيه كه جلد چهارم فعلى است، مشيخه‏اش را كه گفته است صدوق يعنى وسايطش را ما بين اين روات و خودش نقل كرده است وسايط آدم‏هاى صحيح هستند، عدل و امامى هستند، آنجا هست كه «قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصِيبُ الْمَرْأَةَ- فَلَا يُنْزِلُ» ولكن مرد انزال منى نمى‏كند. «أَ عَلَيْهِ غُسْلٌ» ؟ آيا بر مرد غسل واجب مى‏شود؟« قَالَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ- إِذَا مَسَّ الْخِتَانُ الْخِتَانَ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ» الختان وقتى كه ختان به ختان مسح كرد، ختان در زن مى‏شود، در دو تا مرد كه دو تا ختان با همديگر مس نمى‏كنند، ختان با جاى ديگر مسح مى‏كند.« قَالَ وَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ- كَيْفَ لَا يُوجِبُ الْغُسْلَ‌ ‌وَ الْحَدُّ يَجِبُ فِيهِ وَ قَالَ يَجِبُ عَلَيْهِ الْمَهْرُ وَ الْغُسْلُ» غسل واجب مى‏شود «و كان علىٌّ علیه السلام يقول كيف لا يوجب الغسل» يعنى اين مس الختان بالختان و الحدّ يجب فيه و يجب عليه المهر و الغسل، مهر و غسل واجب مى‏شود، اين صحبت مرد و زن است، ربطى به غلام ندارد، وجب عليه المهر.

روايت زراره

دومى هم كه آن روايت زراره[13] بود كه جمع عمر بن خطاب آنجا «قال المهاجرون اذا التقاء الختانان وجب عليه الغسل» در اين صورت آن يكى‏ها گفته‏اند كه نه اينجور نيست، آن غسل عن الماء است. «عن الرّجل یأتی اهله و لا ينزل فقالت الانصار الماء من الماء »اگر انزال بكند غسل واجب مى‏شود. «فَقَالَ مَا تَقُولُونَ فِي الرَّجُلِ يَأْتِي أَهْلَهُ- فَيُخَالِطُهَا وَ لَا يُنْزِلُ- فَقَالَتِ الْأَنْصَارُ الْمَاءُ مِنَ الْمَاءِ وَ قَالَ الْمُهَاجِرُونَ إِذَا الْتَقَى الْخِتَانَانِ- فَقَدْ وَجَبَ عَلَيْهِ الْغُسْلُ-» ، آنجا على علیه السلام فرمود «أَ تُوجِبُونَ عَلَيْهِ الْحَدَّ وَ الرَّجْمَ- وَ لَا تُوجِبُونَ عَلَيْهِ صَاعاً مِنْ مَاءٍ» يعنى به آن كسى كه به زن دخول كرده است، أ توجبون عليه الحدّ و الرّجم و لا توجبون عليه بر واطیش غسل را واجب نمى‏كنيد، آن وقتى كه بر فعلش حدّ و رجم و ثبوت المهر شد، غسل هم مى‏شود، اين ملازمه در زن است، و امّا در مرد دو تا مرد با همديگر كارى كردند اینکه حد پيدا كرد غسل هم واجب مى‏شود، اين دلالتى به آن معنا ندارند.

بدان جهت مى‏ماند در ما نحن فيه كه اگر وطى الغلام کند ولو انزال نكند جنب است، يك روايت ديگرى که گفته‏اند كانّ در ما نحن فيه وجه سوم حساب مى‏شود، و اين روايت را به او تمسك كرده‏اند، اين روايت در جلد 14 وسائل در ابواب نكاح المحرّم باب 17 آنجا اين روايت ذكر شده است، روايت اولى در همان باب است، در باب 17،[14] حسنه ابى بكر الحضرمى است.

صحيحه ابی بکر حضرمی

ابى بكر حضرمى اگر شخص صحيحى نبوده باشد يعنى عدل و اينها نباشد، بلااشكال ممدوح است، بدان جهت حسنه تعبير كرديم، در آن روايت حسنه ابى بكر حضرمى كه جايش را گفتم سندش هم سند درستى است، آنجا اينجور است در آن روايت عن ابى عبد الله علیه السلام آنجا امام صادق علیه السلام فرمود قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله، رسول الله صلی الله علیه و آله فرموده است، آن كسى كه وطى كند غلامى را «جاء يوم القيامة جنباً لا ينقيه ماء الدنيا»، آن لاطى روز قيامت هم جنب مى‏آيد و ماء دنيا او را از جنابت بيرون نمى‏كند. گفته‏اند بر اين كه اين روايت دلالت مى‏كند كه واطى الغلام جنب مى‏شود.

ملاحظه بر دلالت صحيحه بر جنابت واطی غلام به مجرد وطی

خوب اين كلام اولش اين است كه اين روايت على فرضٍ كه تمام بشود كه تمام است در اين جهت، واطى الغلام جنب يوم القيامه است، از دنيا جنباً خارج مى‏شود، يعنى به آخرت كه وارد مى‏شود جنباً است، امّا اين جنابت يعنى جنابت اخروى را دارد، امّا جنب دنيوى است كه با غسل كردن جنابت دنيوى از بين برود او را كه دلالت نمى‏كند، كلام ما در اين جنابت است، كلام ما در جنابت دنيوى است كه به غسل كردن از بين برود، اين روايت دلالت مى‏كند اين يك جنابتى دارد كه به آخرت مى‏ماند و مائهاى دنيا آن جنابت را از بين نمى‏برند، خيلى خب ملتزم شديم، كلام ما كه در اين جنابت نيست، كلام ما در جنابت دنيوى است كه به اغتسال او از بين برود و ان كنتم جنباً فاطّهّروا، به اين معنا روايت دلالت ندارد.

وانگهى هم اين دلالت داشته باشد، كلام ما در جنابتى است كه ما بين غلام و رجل اعتبار مى‏شود كه هر دو جنب هستند، اگر اين روايت به جنابت دنيوى هم دلالت كند مال واطى است، واطى جنب اين جورى است و امّا موطوء جنب است اين روايت دلالتى ندارد.

بدان جهت در ما نحن فيه خدشه ظاهر شد در استدلال به اطلاقات، آن ادخله به اطلاقش اگر تمسّك مى‏كرديد لو فرض اگر مى‏گفت كسى مربوط به زن تنها نيست، لو فرض اطلاق هم داشت، دلالت مى‏كرد كه واطى جنب است، و امّا غلام موطوء جنب مى‏شود در صورتى كه خودش انزال نكند كه فرض اين است و واطیش هم انزال نكند جنب مى‏شوند، اين روايات دلالتى ندارند، بدان جهت خوب چه مى‏شود؟

بدان جهت آنى كه انسان مى‏تواند او را بنويسد اين را هم مى‏تواند بنويسد كه اگر واطى غلام انزال نكند، در آن صورت بر واطى كه انزال نكرده است اگر قبلاً محدث بالاصغر بوده باشد بايد جمع كند ما بين آن وضوء براى آن حدث اصغر سابقى و ما بين غسل كردن، احتياط بكند، و امّا اگر در سابق وضوء داشت اين كار را كرد، با وضوء كرد، فقط غسل بكند، اين را فقط مى‏شود گفت، كه احتياط است، نمى‏گويم كه در ما نحن فيه وقتى كه اين نحو شد اين احتياط متعيّن مى‏شود، فقيهى نمى‏شود پيدا بشود مثل شيخ الطّائفه فتوا بدهد كه فقط وضوء بگيرد، ايشان همين جور مى‏گفت ديگر، انزال نكند وضوء بگيرد در زن مى‏فرمود فضلاً عن غلام، اين را فقيه نمى‏تواند بگوید كما اين كه بعضى‏ها گفته‏اند كه در ما نحن فيه اگر سابقاً وضوء داشته باشد يقيناً وضويش اگر وضوء باشد نقض نشده است، اگر نقض شده باشد بايد غسل كند، چون كه جنابت است و جنابت وضوء را نقض مى‏كند، غسل مى‏كند، اگر وضوء نداشته باشد كه يكى از اينها واجب است، يا جنابت است كه بايد غسل كند يا بايد وضوء بگيرد يا بايد جمع كند بينهما، نه به جهت اين، چون كه اين احتياط مى‏تواند فقيه پيدا بشود، ما حق اعتراض نداريم، آنى كه مى‏گوييم حقّ اعتراض داريم اين است كه فقيه در آن وطى الغلام فتوا بدهد كه به غسل تنها مى‏شود نماز خواند، حتّى در آن صورتى كه شخص واطى و موطوء قبلاً محدث بالاصغر بشوند كه نوعاً هم اين جور اشخاص اينجور مى‏شوند، با وجود اين كه محدث بالاصغر هستند غسل جنابت بكنند مى‏توانند نماز بخوانند، ما مى‏گوييم اين را نمى‏توان فتوا داد، دليل نداريم كه انزال نشود اين جنابت است که بايد غسل بكند.

ولكن اين را مى‏گوييم که اگر كسى فتوا بدهد كه وضوء تنها كافى است، غسل لازم نيست، ما با او منافات نداريم، نمى‏گوييم اين حرف‏ها را، چرا؟ چون كه ما بوديم و اين احتياط را نمى‏كرديم، مسأله تعيّن الوضوء بود، چرا؟ نه آنهايى كه بعضى‏ها اينجور توى ذهنشان آمده است كه مورد، مورد احتياط بود چون كه شك داريم به غسل تنها طهارت حاصل مى‏شود يا نه، نمى‏دانيم به وضوء تنها طهارت حاصل مى‏شود يا نه، طهارت را بايد يقين كنيم، بدان جهت هر دو تا را بايد موجود كنيم كه شك در حصول طهارت است، شك در مسبب است، طهارت مسبب است از وضوء و غسل، اين وجه پيش ما درست نيست، طهارت گفتيم عين وضوء و غسل است، نه اینکه امرى است حاصل مى‏شود از آنها، غرض ما اين است كه چرا مى‏گوييم مقتضاى قاعده اكتفاء به وضوء بود، چون كه آيه وضوء دلالت كرده است «اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهكم و ايديكم» بعد هم فرموده است كه «و ان كنتم جنباً فاطّهروا»، اگر جنب بوده باشيد غسل بكنيد، اينجور فرموده است ديگر، يعنى وضوء مال آن كسى است كه جنب نيست، امّا الجنب او متعيّن است براى صلاتش غسل كند، خوب ما نمى‏دانيم كه شارع براى اين غلام و واطى الغلام بر اينها اعتبار جنابت كرده است يا نه، جنابت حكم وضعى است، امر تكوينى كه نيست، جنابت امر اعتبارى است، شارع اعتبار مى‏كند، خودش حكم وضعى است، نمى‏دانيم شارع بر اينها جنابت اعتبار كرده است يا نه، اصل عدم اعتبار جنابت است، اصل این است که اينها را جنب اعتبار نكرده است، بدان جهت آيه مباركه گفت هر كسى كه محدث بوده باشد و بخواهد نماز بخواند، اين پسر و اين واطیش محدث بالاصغر بودند قبلاً، وقتى كه توبه كردند، مى‏خواهند نماز بخوانند يا بدون توبه نماز مى‏خوانند، از حدث پا شدند براى نماز و مقتضاى اصلى كه مجتهد جارى مى‏كند اين است كه اينها جنب نيستند، چون كه دليل نداريم اين موجب جنابت است، شارع اعتبار جنابت كرده است، هر محدثى كه پا شود براى نماز و جنب نباشد بايد وضوء بگيرد، حكمش وضوء گرفتن است، و امّا آن جايى كه قبلاً وضوء داشتند اين كار را كردند الوضوء لا ينقض الاّ به بول و نوم، هيچ كدام كه نيست، يكى هم جنابت بود، اصل مى‏گويد كه اين را جنابت اعتبار نكرده است شارع، پس مقتضاى آن ادلّه اين است كه هر وضويى مى‏ماند مادامى كه نواقض موجود نشده است وضوء دارند اينها، با وضوء اين عمل را اتيان كردند، احتياجى ندارند براى نماز خواندن و اينها نه وضوء و نه غسل، مقتضاى قاعده اين بود، ولكن بما اين كه سيد مرتضى قدس الله نفسه الشّريف دعواى اجماع كرده است و من هم مى‏دانم شما هم مى‏دانيد در ارتكاز متشرّعه اين است كه وطى، وطى است، فرقى نمى‏كند مرد باشد يا زن باشد، اين بدتر از او است، كما اين كه در روايات دارد كه لواط اشدّ من الزّنا است، هيچ امم سابقى را خداوند متعال به زنا هلاك نكرد، ولكن به لواط امم سابقى را هلاك كرد، اشدّ من الزّنا است، و در ارتكاز متشرعه هم اين است كه اين ادخال حكمش كمتر از او نمى‏شود، كما اين كه حدّش كمتر از او نيست بلكه اشدّ از او است، بدان جهت در ما نحن فيه اين ارتكاز هست، روى اين اساس گفتيم الاحتياط لا يترك، احتياط ترك نشود به آن معنايى كه گفتيم جمع بكند ما بين الوضوء و الغسل را يا اگر سابقاً وضوء داشت غسل بكند و نماز بخواند، هذا كلّه نسبت به وطى الغلام.

از اين جا معلوم شد حكم وطى البهائم كه انسان حيوانى را وطى كند الاغى، غير الاغى را وطى بكند، اين جنب مى‏شود بدون انزال، انزال محل كلام نيست، انزال موجب جنابت است، وطى نمى‏خواهد، در جايى است كه انزال نكند و وطى كند به مجرد الوطى جنب مى‏شود يا نه، دليلى نداريم ما به اين، فقط آن اجماعی كه هست، سيد مرتضى قدس الله نفسه الشرّيف در وطى بهیمة هم دعواى اجماع كرده است، كلامش عبارت از اين است كه اينها واجب مى‏كنند غسل را در وطى البهیمة، اصحاب واجب مى‏كنند، خب همان دعواى اجماع است كه حالش معلوم شد.

يكى هم آن ملازمه، ملازمه اصلاً در پسر تمام نشد، ما بين مرد و زن بود، فضلاً ما بين حيوان باشد، خودش هم در حيوان حد نيست، مى‏دانيد، در وطى حيوان تعذير است، اذا وجب الحد وجب الغسل بايد حد را به معناى اعم از تعذير و حدّ شرعى بگيريم، مثل آن روايتى كه انّ الله جعل لكلّ شى‏ءٍ حدّاً يعنى اعم از حد و تعذير اگر معنايش اين بوده باشد، بايد حد را هم به معنای تعذير بگيريم، اعم از تعذير بگيريم بگوييم اذا وجب التّعذير وجب الغسل، ملازمه اصلاً در حدّ اصطلاحى تمام نبود، الاّ در زن، در بهیمة چه جور مى‏شود اين را گفت، در بهیمة روايتى نيست كه مثلاً جنب مى‏شود، كذا مى‏شود، فعل، فعل حرام است، و لکن دلیل بر جنابت نیست.

 بدان جهت است سيّد قدس الله نفسه الشّريف صاحب عروه با وجود اين كه در وطى الغلام فتوا داده است به حصول الجنابة ولو انزالى نبوده باشد به آن ادلّه‏اى كه گفتيم به آن وجوه ثلاثه‏اى كه گفتيم، در وطى البهیمة فرموده است احتياط بكند، فتوا نداده است به جنابت، بدان جهت فرقى نمى‏كند قبل البهیمة او دبرها، فرق نمى‏كند، هر كدام بوده باشد و انزالى در بين نبوده باشد، اين در ما نحن فيه اين وظيفه‏اش عبارت از اين است كه جمع بكند، فتوا به جمع می دهد، خوب جمع لا بأس به احتياط است، ولكن كسى اين احتياط را ترك كرد و فتوا داد به آن قاعده‏اى كه الآن اشاره كرديم كه مقتضى القاعدة الاوليه اكتفاء بالوضوء است در جايى كه قبلاً محدث بالاصغر باشد و اگر محدث بالاصغر نباشد مى‏تواند همين جور نماز بخواند، اگر آن را كسى فتوا داد، با او معارضه‏اى نداريم، اگر فتوا نداد و خواست احتياط بكند، احتياط به همين نحوى است كه در ما نحن فيه ذكر مى‏شود كه جمع بكند ما بين الوضوء و الغسل و اگر قبلاً متطهر بوده است، سيد در آن وطى الغلام نگفته است كه اگر قبلاً وضوء داشت فقط غسل كند، فقط فرموده است كه اگر وطى غلام را كرد جمع بكند بين الامرين، بعضى محشّين هستند كه تفصيل داده‏اند كه اگر قبلاً وضوء داشت آن وقت فقط غسل بكند، اين جاى اين تعليقه نيست، چون كه كسى كه اين كار را مى‏كند، اين اهل وضوء نيست، قبلاً وضوء داشت با وضوء اين كار را بكند، بدان جهت مراد هم همين است كه آن كسانى كه اينجور كثافت كارى‏ها را مرتكب مى‏شوند كه اگر توبه كرد خواست نماز بخواند بايد جمع كند ما بين الغسل و الوضوء.

عدم تفاوت واطی و موطوء در احکام ياد شده

بعد ايشان مى‏فرمايد كه اين احكامى كه گفتيم اين دخول موجب جنابت مى‏شود، مى‏فرمايد فرقى نيست ما بين واطى و ما بين موطوء، فرقى نيست ما بين اين كه موطوء صغير بشود يا كبير بشود، واطى صغير بشود يا كبير بشود، باز فرقى نيست، چرا؟ حتّى ايشان مى‏گويد اگر امرأه‏اى برداشت آن ذكر صغيرى را كه شير خواره است حشفه او را داخل به خودش كرد كه دلش آرام بگيرد، در اين صورت اين زن جنب مى‏شود كما اين كه اگر ذكر ميّتى را بر خودش داخل كرد يا شخصى ذكرش را در زن ميّتى داخل كرد فى قبلها او دبرها، شخص واطى آن كسى كه حى است جنب مى‏شود يا آن شخصى كه طفل رضیع را اين كار كرده است جنب مى‏شود، آن طفل هم جنب مى‏شود اگر بداند بزرگ شد انشاء الله بايد غسل بكند، و فرقى هم نمى‏كند بر اين كه اضطرار باشد، اختيار باشد، در خواب باشد، مردى در خواب با زنش اين كار را كرد ادخال را كرد، زن خواب بود، اصلاً بيدار نشد، فرقى نمى‏كند، زن جنب مى‏شود و بايد غسل بكند، كلّ ذلك دليلش چيست؟ اذا التقی الختانان وجب الغسل، وجب به معنا ثبت است، چون كه وجوب به معناى تكليف اين اصطلاح علماء است، بدان جهت در ما نحن فيه مقتضى الاطلاق شمول همه این موارد است.

نفرماييد بر اين كه سؤال در اين روايات از مرد و زن بود مال صغير شيرخواره يا ميّت صحبت اينها نبود، اين را نفرماييد، ما هم مى‏گوييم همين جور است، در اين روايات سؤال از مرد و زن شده بود، صحبت مرده يا شيرخواره و اينها نبود، مرد و زن بود، ولكن در جواب امام علیه السلام كبرى فرمود، مثلاً در آن صحيحه عبيد الله حلبى« قال سئل ابو عبد الله علیه السلام عن الرّجل يصيب المرأة فلا ينزل عليه الغسل» اولى عليه غسلٌ امام علیه السلام فرمود: «قال كان علىٌّ علیه السلام يقول اذا مس الختان الختان، فقد وجب الغسل» يعنى ثبت الغسل يعنى جنابت حاصل مى‏شود. ختان به ختان رسيد، صغير هم باشد ختان به ختان رسيده است، غسل ثابت مى‏شود، ميّت هم باشد ختان به ختان رسيده است، منتهى او رسانده است، در ما نحن فيه آن وقت غسل واجب مى‏شود، خود مقتضاى اطلاق اين روايات خصوصاً در آن صحيحه على بن يقطين كه روايت سومى است، آنجا دارد عن الرّجل يصيب الجارية البكر آنجا است، جاريه بكر، مى‏دانيد كه در اطلاقات متعارفه آن جايى كه پسر غير بالغ باشد غلام مى‏گويند، آن وقتى كه دختر غير بالغ باشد جاريه مى‏گويند، اين كه مى‏گوييد جاريه بكر را اصابت كرده است عن الرّجل يصيب الجارية البكر لا یفضی اليها، جاريه بكر هم شامل مى‏شود آن را كه بالغه باشد هم صغيره، اگر كسى گفت فقط ظهور در صغيره دارد، غلام هم ظهور دارد در بچّه صغير آن وقت اصلاً مختص به صغير مى‏شود، و امّا اگر كسى گفت نه غلام يعنى آنی كه جوان است، غلام يعنى جوان يا نوجوان كه بچّه بوده باشد، جاريه هم در مقابل او دختر جوان يا دخترى كه كوچك‏تر از جوان است نابالغ است، اين معنايش اين است، هر كدام بوده باشد اين دليل مى‏شود عن الرّجل يصيب الجارية البكر، جاريه بكر مى‏تواند صغيره هم بشود، به كلا التّقديرين چه بگوييم جاريه ظهور در خصوص صغيره دارد، چه بگوييم كه نه جاريه جوان و كمتر از جوان را هم مى‏گيرد، هر دو تا را مى‏گيرد، پس غير بالغه را مى‏گيرد، بدان جهت در اين حكم هيچ اشكالى نيست و تأمّلى نيست، بدان جهت فتوا دادن بر اين كه ادخال سواءٌ كان از حيّى باشد به ميّتى يا از ميّتى ذكر او را ادخال بكند زن به فرجش و اينها موجب جنابت مى‏شود وجب فيها الغسل، و الحمد الله ربّ العالمين.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص277-280.

[2] وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ (مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مُلَامَسَةُ النِّسَاءِ هِيَ الْإِيقَاعُ بِهِنَّ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص185.

[3] سوره مائده(5)، آيه6.

[4] فالصحيح أن نستدل على وجوب الغسل بوطء المرأة في دبرها بإطلاق الكتاب و السنّة. أما الكتاب فلقوله تعالى أَوْ لٰامَسْتُمُ النِّسٰاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مٰاءً إلخ لأنّ الملامسة كما تصدق بوطئها في قبلها كذلك تصدق بوطئها في دبرها؛ سيد ابو القاسم موسوی الخویی، موسوعة الإمام الخوئي‌، (قم، مؤسسة إحياء آثار الإمام الخوئي ره‌، چ1، ت 1418ق)ج6، ص262.

[5] وَ [محمد بن الحسن] عَنْهُ (حسين بن سيعد) عن فَضَالَةَ وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَيْسَ فِي الْقُبْلَةِ وَ لَا الْمُبَاشَرَةِ- وَ لَا مَسِّ الْفَرْجِ وُضُوءٌ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص270.

[6] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصِيبُ الْمَرْأَةَ- فَلَا يُنْزِلُ أَ عَلَيْهِ غُسْلٌ- قَالَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ- إِذَا مَسَّ الْخِتَانُ الْخِتَانَ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ- قَالَ وَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ- كَيْفَ لَا يُوجِبُ الْغُسْلَ‌ ‌وَ الْحَدُّ يَجِبُ فِيهِ وَ قَالَ يَجِبُ عَلَيْهِ الْمَهْرُ وَ الْغُسْلُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص184.

[7] ر. ک: علامه حسن بن يوسف حلی، مختلف الشیعة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ2، ت1413ق)، ج1، ص328 و 329. ص104 و سيد ابو القاسم موسوی الخویی، موسوعة الإمام الخوئي‌، (قم، مؤسسة إحياء آثار الإمام الخوئي ره‌، چ1، 1418ق)ج6، ص263.

[8] محمد بن الحسن طوسی، الاستبصار، ( تهران، دار الکتب الاسلامیة، چ1، 1390ق)، ج1، ص111-112،ب66.

[9] الجنابة تكون بشيئين: أحدهما إنزال الماء الدّافق في النّوم و اليقظة و على كل حال. و الآخر التقاء الختانين، سواء كان معه إنزال أو لم يكن.و هذان الحكمان يشترك فيهما الرّجال و النّساء. فإن جامع امرأته فيما دون الفرج، و أنزل، وجب عليه الغسل، و لا يجب عليها ذلك. فإن لم ينزل، فليس عليه أيضا الغسل؛ محمد بن الحسن طوسی، النهاية فی مجرد الفقه و الفتاوی، (بيروت، دار الکتاب العربی، چ2، ت1400)، ص19.

[10] مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ النَّوَادِرِ لِأَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ الْبَزَنْطِيِّ صَاحِبِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ مَا يُوجِبُ الْغُسْلَ عَلَى الرَّجُلِ وَ الْمَرْأَةِ- فَقَالَ إِذَا أَوْلَجَهُ أَوْجَبَ الْغُسْلَ وَ الْمَهْرَ وَ الرَّجْمَ.؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص185.

[11] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ مَتَى يَجِبُ الْغُسْلُ عَلَى الرَّجُلِ وَ الْمَرْأَةِ- فَقَالَ إِذَا‌ اَدْخَلَهُ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ وَ الْمَهْرُ وَ الرَّجْمُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص182

 

[12] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصِيبُ الْمَرْأَةَ- فَلَا يُنْزِلُ أَ عَلَيْهِ غُسْلٌ- قَالَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ- إِذَا مَسَّ الْخِتَانُ الْخِتَانَ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ- قَالَ وَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ- كَيْفَ لَا يُوجِبُ الْغُسْلَ‌ ‌وَ الْحَدُّ يَجِبُ فِيهِ وَ قَالَ يَجِبُ عَلَيْهِ الْمَهْرُ وَ الْغُسْلُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص184.

[13] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: جَمَعَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَصْحَابَ النَّبِيِّ ص- فَقَالَ مَا تَقُولُونَ فِي الرَّجُلِ يَأْتِي أَهْلَهُ- فَيُخَالِطُهَا وَ لَا يُنْزِلُ- فَقَالَتِ الْأَنْصَارُ الْمَاءُ مِنَ الْمَاءِ- وَ قَالَ الْمُهَاجِرُونَ إِذَا الْتَقَى الْخِتَانَانِ- فَقَدْ وَجَبَ عَلَيْهِ الْغُسْلُ- فَقَالَ عُمَرُ لِعَلِيٍّ ع مَا تَقُولُ يَا أَبَا الْحَسَنِ- فَقَالَ عَلِيٌّ ع أَ تُوجِبُونَ عَلَيْهِ الْحَدَّ وَ الرَّجْمَ- وَ لَا تُوجِبُونَ عَلَيْهِ صَاعاً مِنْ مَاءٍ- إِذَا الْتَقَى الْخِتَانَانِ فَقَدْ وَجَبَ عَلَيْهِ الْغُسْلُ- فَقَالَ عُمَرُ الْقَوْلُ مَا قَالَ الْمُهَاجِرُونَ- وَ دَعُوا مَا قَالَتِ الْأَنْصَارُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص184.

[14] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ جَامَعَ غُلَاماً- جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ جُنُباً لَا يُنَقِّيهِ مَاءُ الدُّنْيَا- وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ جَهَنَّمَ- وَ سَاءَتْ مَصِيراً ثُمَّ قَالَ- إِنَّ الذَّكَرَ يَرْكَبُ الذَّكَرَ فَيَهْتَزُّ الْعَرْشُ لِذَلِكَ الْحَدِيثَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج20، ص329.