درس هفتصد و دهم

غسل جنابت

« و هي تحصل بأمرين‌الأول خروج المني و لو في حال النوم أو الاضطرار‌و إن كان بمقدار رأس إبرة سواء كان بالوطء أو بغيره مع الشهوة أو بدونها جامعا للصفات أو فاقدا لها مع العلم بكونه منيا و في حكمه الرطوبة المشتبهة الخارجة بعد الغسل مع عدم‌ الاستبراء بالبول و لا فرق بين خروجه من المخرج المعتاد أو غيره و المعتبر خروجه إلى خارج البدن فلو تحرك من محله و لم يخرج لم يوجب الجنابة و أن يكون منه فلو خرج من المرأة مني الرجل لا يوجب جنابتها إلا مع العلم باختلاطه بمنيها و إذا شك في خارج أنه مني أم لا اختبر بالصفات من الدفق و الفتور و الشهوة فمع اجتماع هذه الصفات يحكم بكونه منيا و إن لم يعلم بذلك و مع عدم اجتماعها و لو بفقد واحد منها لا يحكم به إلا إذا حصل العلم و في المرأة و المريض يكفي اجتماع صفتين و هما الشهوة و الفتور.الثاني الجماع‌ ‌و إن لم ينزل و لو بإدخال الحشفة أو مقدارها من مقطوعها في القبل أو الدبر من غير فرق بين الواطئ و الموطوء و الرجل و المرأة و الصغير و الكبير و الحي و الميت و الاختيار و الاضطرار في النوم أو اليقظة حتى لو أدخلت حشفة طفل رضيع فإنهما يجنبان و كذا لو أدخلت ذكر ميت أو أدخل في ميت و الأحوط في وطء البهائم من غير إنزال الجمع بين الغسل و الوضوء إن كان سابقا محدثا بالأصغر و الوطي في دبر الخنثى موجب للجنابة دون‌ قبلها إلا مع الإنزال فيجب الغسل عليه دونها إلا أن تنزل هي أيضا و لو أدخلت الخنثى في الرجل أو أنثى مع عدم الإنزال لا يجب الغسل على الواطئ و لا على الموطوء و إذا دخل الرجل بالخنثى و الخنثى بالأنثى وجب الغسل على الخنثى دون الرجل و الأنثى‌«.[1]

بررسی موجب جنابت بودن وطی خنثی برای واطی و موطوء

بعد از اين كه سيد در عروه فرمود وطى الغلام فى دبره موجب جنابت است لكلّ من الواطى و الموطوء، اين مطلب را ذكر مى‏فرمايد كه اگر مردى خنثى را وطى كرد فى دبرها مى‏فرمايد اين مرد كه وطى كرده است خنثى را فى دبرها، با اين وطى جنابت حاصل مى‏شود براى واطى و براى موطوء ولو انزالى صورت نگرفته است. كلام در جايى است كه انزالى نباشد، براى آن كه آن دبر الخنثى فرقى نمى‏كند زن باشد وطى زن فى دبرها موجب جنابت است، ذكر و مرد بوده باشد وطى الرّجل فى دبره پيش ايشان موجب جنابت است بر واطى و بر موطوء، كه فتوا داد.

ولكن معلوم مى‏شود بنا بر ما ذكرنا وطى بشود خنثى فى دبرها بايد وضوء هم بگيرد شخص، چون كه محتمل است مرد بوده باشد، وطى مرد فى دبره گفتيم انزالى نباشد دليل نداريم بر حصول جنابت، آن احتياطى كه كرديم مبنياً بر آن احتياط بعد الغسل، بايد با غسل يك وضويى هم بگيرد.

 بعد ايشان مى‏فرمايد و امّا الوطى فى قبلها، اگر مردى وطى كرد خنثى را در قبلش، و انزالى نشد، نه مرد جنب مى‏شود و نه خنثى، چرا؟ براى اين كه محتمل است خنثى مرد بشود، و اين فردى كه به اين سوراخى كه در بدن او هست عضو زايدى هست مثل بعضى سوراخ‏ها كه در بعضى بدن پيدا مى‏شود و ادخال در غير فرج كه قبل مرأة و الدبر مطلقا است، موجب جنابت نيست، ممكن است اين قبل مرأة نباشد، اين مرد بوده باشد، خنثاى مشكل است، مرد بوده باشد، ولكن يك سوراخى در بدنش است مثل سوراخى كه در نساء پيدا مى‏شود، بدان جهت مى‏گويد كه مگر مرد انزال بكند، مرد اگر انزال بكند انزال موجب جنابت است و بايد غسل بكند، او تنزل هى حيضاً، خنثى هم انزال اگر كرد آن هم جنب مى‏شود به انزال، چون كه گذشت، ولو مرد هم بوده باشد انزال بكند از آن سوراخ هم منى خارج بشود فليكن، چون كه گفتيم سابقاً خروج منى از هر جا خارج بشود از هر سوراخى موجب جنابت است، خروج المنى از بدن انسان به هر نحوى صورت بگيرد موجب جنابت است، ولو خنثى انزال منى كرده است از همان موضع وطى و در واقع ممكن است مرد بوده باشد، ولكن منى‏اش خارج شده است از بدنش، حكم مى‏شود به جنابت او، بايد غسل كند.

مسأله منقول از شيخ بهائی(قدس)

بعد يك مسأله‏اى را كه شيخ بهايى فرموده است يعنى از شيخ بهايى نقل شده است على ما ببالی او را نقل كرده است، كه اذا ادخل الرّجل بالخنثى مرد در خنثى ادخال كرد مراد قبلش است نه دبر، چون كه دبر حكمش گذشت، لو ادخل الرّجل بالخنثى اى فى قبلها، در قبلش ادخال كرد، و الخنثى بالانثى، خنثى هم چون كه آلت رجولیت دارد يا عضو زايد است يا عضو اصلى، او را ادخال در فرج امرأه‏اى كرد، در اين صورت وقتى كه ادخال به او كرد، وجب الغسل على الخنثى دون الرّجل و الانثى، غسل جنابت بر خنثى واجب مى‏شود، يعنى جنب مى‏شود خنثى، چون كه اگر زن است، آن مرد در فرجش وطى كرده است او را، اگر مرد است زن را وطى كرده است، اگر خنثى در واقع مرد است زن را وطى كرده است، بدان جهت جنب مى‏شود، پس در ما نحن فيه علم يقينى داريم كه خنثى على كلّ تقديرٍ مرد باشد يا زن باشد جنب شده است، إمّا بوطى آن رجل در قبلش اگر زن بوده باشد فى علم الله و اگر اين مرد بوده باشد بوطيها المرأة فى قبلها او دبرها، فرقى‏ نمى‏كند، مرد بوده باشد چون كه زن را وطى كرده است، پس وجب الغسل على الخنثى دون الرّجل و الانثی، چون كه رجل نمى‏داند آن جلويى كه او را وطى كرد آن فرج امرأة است، چون كه وطى در دبر نكرده است. وطى در قبل كرده است. و قبُل معلوم نيست كه فرج بوده باشد حقيقةً، ممكن است يك سوراخ زايدى است در بدن و در واقع مرد است، زن هم همين جور، بر زن واجب نيست، چون كه او ولو اين او را وطى كرده است، ولكن ممكن است آن عضو زايد باشد آنى كه رفت به فرج زن، مثل اين كه كسى انگشت بكند او كه موجب جنابت زن نمى‏شود، بايد ذكر داخل فرجش بشود يا دبرش، احتمال مى‏دهد او خنثى است و آنى كه به او داخل شده است عضو زايد است، مثل آن انگشتش، بدان جهت در ما نحن فيه جاى تكلّمى نيست بيشتر از اين، حكمش هم كه صاف است.

مسألة1:« إذا رأى في ثوبه منيا و علم أنه منه و لم يغتسل بعده‌وجب عليه الغسل و قضاء ما تيقن من الصلوات التي صلاها بعد خروجه و أما الصلوات التي يحتمل سبق الخروج عليها فلا يجب قضاؤها و إذا شك في أن هذا المني منه أو من غيره لا يجب عليه الغسل و إن كان أحوط خصوصا إذا كان الثوب مختصا به و إذا علم أنه منه و لكن لم يعلم أنه من جنابة سابقة اغتسل منها أو جنابة أخرى لم يغتسل لها لا يجب عليه الغسل أيضا لكنه أحوط‌«.[2]

مسائل جنابت

بعد ايشان شروع مى‏كند به مسائل الجنابة:

 در مسأله اول سه تا فرض ذكر مى‏فرمايد كه اين سه تا فرض همه‏اش محلّ ابتلاء است، محل ابتلاء اكثر النّاس بلكه قريب به اتّفاق النّاس است:

رويت منی در لباس خود با علم به بودن منی از خود وی و عدم غسل

 فرض اولى اين است كه بعد از زمانى شخصى در ثوبش منى ديد و علم پيدا كرد كه اين منى از خودش خارج شده است، جنب شده است و علم پيدا كرد كه براى اين منى هم غسل نكرده است، مثل اين كه روز جمعه لباسهايش را داد اهل بيتش عوض كرد، لباس‏ها تميز شسته بود مثل گل، اين پوشيد، ولكن روز دوشنبه يا روز سه شنبه نگاه مى‏كرد موقع سحرى خوردن ناشتايى مى‏كرد ديد كه بابا اينجا منى است، مى‏داند كه اين از خودش است، كس ديگر كه اين را پا نكرده بود، اين در بدن خودش است، خودش جنب شده است، و مى‏داند هم كه غسل نكرده است، چون كه بعد از جمعه غسلى نكرده است تا حالا، و مى‏داند اين شخص كه در حال جنابت نماز خوانده است، منتهى امر آن نمازى كه مردد است ما بين اين كه در حال جنابت خوانده باشد بين الاقل و الاكثر است، مى‏داند نماز صبح امروزى را يقيناً جنباً خوانده است، چون كه وظيفه‏اش غسل كردن بود، چون كه الآن كه جنب نشد، شب جنب شده است در خواب، نماز صبح را كه خوانده است جنباً خوانده است، بدان جهت نماز صبح را بايد قضاء كند، چون كه من صلّى بغير طهورٍ صلاة باطل است، طهارت شرط واقعى است و صلاة وقتى كه در حال حدث واقع شد بايد قضاء بشود ولو غفلةً بوده باشد، من صلّاها بغير وضوءٍ و بغير طهورٍ بايد او را قضاء بكند، فوت شده است، و امّا احتمال مى‏دهد كه اين را که الآن ديد، اين شبهاى قبل شب شنبه اين در آمده است از بدنش كه خوابيده بود با اين لباس‏ها اين منى در آمده است، شنبه، يك شنبه امروز هم كه دوشنبه است اين نمازهاى اين چند روز را با اين نمازهاى صبح امروز را جنباً خوانده است، غسل نكرده است، آنى كه مى‏فرمايد قدر متيقّن است آن صلاتى كه با جنابت خوانده است مثل صلاة الصّبح او را قضاء مى‏كند، و امّا آن صلواتى كه احتمال مى‏دهد وظيفه در آنها همان وضوء بود، چون که احتمال می دهد منى ديشب خارج شده است، چون كه ديشب خارج شده است وظيفه بر آنها همان وضوء گرفتن بود، وقتى كه احتمال داد ديگر قضاء آن صلوات واجب نيست، چرا؟ چون كه چند وجه مى‏شود گفت:

 مى‏شود به آن نمازها قاعده فراغ جارى كرد، كلّما مضى من صلاتك و طهورك فشككّ ليس بشى‏ء هر نمازى را كه خواندى يا هر طهارتى را كه گرفتى بعد شك كردى كه نمازت صحيح بود، وضويت و طهارتت صحيح بود يا نه فلیمضه کما هو، به شكّت اعتناء نكن، خوب در ما نحن فيه نماز شب شنبه و روز شنبه و يكشنبه گذشته است، من الآن شك دارم كه آنها باطل بود، با جنابت بود فامضه كما هو، و بعضى‏ها كما ذكرنا فى بحث الاصول در جريان قاعده فراغ احتمال التفات حين العمل را شرط كرده‏اند، قاعده فراغ در جايى جارى مى‏شود كه من شك در صحّت عملى دارم، احتمال بدهم كه در حال عمل ملتفت بودم به خصوصيات عمل و عمل را تمام اتيان كرده‏ام، احتمال هم مى‏دهم كه غافل بودم ناقص آورده‏ام، امّا علم به غفلت ندارم، احتمال غفلت مى‏دهم، و بنا بر آن مسلك در ما نحن فيه قاعده فراغ جارى نيست، چرا؟ چون كه اين مى‏داند موقعى كه روز شنبه و يكشنبه نماز مى‏خواند از اين جنابت غافل بود، اصلاً غافل از جنابتش بود، قاعده فراغ در جايى جارى مى‏شود كه انسان احتمال التفات بدهد حين العمل، احتمال بدهد كه ملتفت بود، ولكن احتمال مى‏دهد كه غافل شده‏ام و ناقص اتيان كرده‏ام، وقتى كه احتمال داد اين معنا قاعده فراغ جارى مى‏شود، اينجا علم به غفلت حال العمل است، مثل اين كه فرض كنيد الآن شما وضوء گرفتيد و آمديد نشستيد اينجا، دستتان ديديد كه انگشتر است، نمى‏دانيد زيرش آب رفته يا نرفته است، اگر بدانيد كه حال وضوء گرفتن غافل از اين انگشتر بوديد اصلاً غافل بوديد و اين را تكان نداده‏ايد كه زيرش آب برود، قاعده فراغ گفته‏اند جارى نيست، چون كه علم به غفلت دارید، آن جايى كه احتمال بدهيد كه ملتفت بوديد تمام اتيان كرده‏ايد الآن يادتان رفته است قاعده فراغ جارى مى‏شود، بدان جهت بعضى‏ها قاعده فراغ را اشكال كرده‏اند، خوب قاعده فراغ را كنار بگذاريم، بحثش در اصول گذشته است، اعاده نمى‏كنم، لو فرض كنار گذاشتيم قاعده فراغ را.

 خوب در ما نحن فيه خود استصحاب مثبت صحت آن صلوات است. چون كه من يك وقتى كه آن لباس‏ها را مى‏پوشيدم يقيناً منى از من خارج نشده بود، نمى‏دانم در وقتى كه نمازهاى شنبه و يكشنبه را در شب و روز مى‏خواندم، منى از من خارج شده بود يا نه، استصحاب مى‏گويد نه، منى نداشتى تو و عدم جنابتت باقى بود در حال آن صلوات، آنى كه يقين دارم در نماز صبح جنب بودم حين اتيان، و امّا در حال آن صلوات شخصى كه در حال صلاة جنب نباشد وظيفه او صلاة مع الوضوء است كه اتيان كرده ام، استصحاب عدم الجنابة تعيين مى‏كند آنى را كه اتيان كردى وظيفه‏ات بود، اگر از اين استصحاب هم صرف نظر كرديم، صرف نظر درست نيست، استصحاب جارى است.

لو فرض اگر از اين استصحاب كرديم وجوب القضاء موضوعش فوت الفريضة فى وقتها است. من آنى را كه علم دارم فوت شده صلاة صبح است، يعنى آنى كه اتيان كردم صلاة صبح مأمور به نبود، مأمور به فوت شده است. امّا نسبت به صلوات روز شنبه و يكشنبه علم به فوت ندارم. احتمال مى‏دهم جنابت نبود وظيفه همان بود، چون كه علم به فوت نيست در ما نحن فيه، اگر استصحاب عدم الفوت هم جارى نشود لااقل برائت از وجوب القضاء است، شك دارم كه قضاى آنها بر من واجب است چون كه قضاء به امر جديد است، «رفع عن امّتی ما لا يعلمون»، نه اين تكليف معلوم نیست، اين فرع اول، جاى اشكال نيست.

رويت منی در لباس خود با شک به بودن منی از خود وی و عدم غسل

 امّا الفرع الثّانى، فرع ثانى اين است كه در عبارت عروه مى‏گويند انسان در لباسش منى ببيند ولكن احتمال مى‏دهد كه اين منى از خودش نيست، احتمال مى‏دهد كه آن پريشب كسى خانه آمده است شلوار اين را پوشيده است او خوابيده و محتلم شده است، منى اصلاً مال خود اين شخص نيست، منى را پيدا كرده است در ثوبش ولكن احتمال مى‏دهد كه اين منى از غير باشد، اتفاق مى‏افتد مهمان به خانه مى‏آيد، شلوارش را در مى‏آورد يك لباس راحت مى‏خواهد، اين را داده آن پوشيده و محتلم شده است، در ما نحن فيه چون كه علم ندارد به خروج منى از خودش برايش غسل واجب نيست، چون كه استصحاب اين است كه از من منى خارج نشده است، چون كه خروج بايد از شخص بشود، بايد منى شخص بشود، استصحاب مى‏كنم كه سابقاً كه منى از من خارج نشده بود بعد از آن آن جنابت سابقى وقتى كه غسل كردم و تمام شد الآن نمى‏دانم از آن وقت تا حال خارج شده است يا نه استصحاب مى‏گويد خارج نشده است. منتهى ايشان بعد از فتوا مى‏گويد كه احتياط اغتسال است، يعنى احتياط اين است كه غسل بكند، نه اینکه با غسل تنها نماز بخواند، وضوء گرفتن واجب است احتياط اين است كه با آن وضوء گرفتن غسل هم بكند، لا سيّما اذا كانت ثوب مختصاً به، ثوب مختص به خودش است، يك وقت در خانه‏ها يك ثوبهايى مى‏شود كه همه مى‏پوشند، يك ثوبى كه كسى دست نمى‏زند، اين مال آقا است، يك كسى ديگر بپوشد اين اتّفاقى مى‏شود، يعنى خلاف کرده ثوب مختص فلان را پوشيده است، در ما نحن فيه لا سيّما اذا كانت ثوب مختص به، اين چرا اين احتياط را در ثوب مختص به تأكيد كرد، با وجود اين كه در ثوب احتمال مى‏دهد كه در ثوب مختص به هم منى از غير است؟

دليل احتياط بودن غسل در فرض مزبور

اين سرّش اين است كه در ما نحن فيه دو تا روايت وارد شده است، جماعتى از آن دو تا روايت اينجور استظهار كرده‏اند كه اگر انسان در ثوبش منى ببيند و احتمال بدهد كه آن منى از خودش است او محكوم به جنابت است، طريق تعبّدى است، چه جورى كه انسان جنب بشود بالانزال و استبراء نكند، غسل بكند بعد از غسل بللى خارج بشود مردداً ما بین المنى و غير المنى گفتيم حكم به جنابت مى‏شود كه اين منى است و نجس هم هست، حكم مى‏شود كه منى است و جنب، عدم استبراء به بول و الاغتسال قبل الاستبراء اين عدم استبراء طريق تعبّدى است كه اين منى است، احتمال مى‏دهيم منى نباشد، مذى باشد، ولكن شارع تعبّد كرده است، اين جماعت اينجور فرموده‏اند كه اگر انسان در ثوبى كه ثوب مال خودش است در او منى ببيند و احتمال بدهد كه آن منى از خودش است، جنابتش ثابت مى‏شود، بايد غسل بكند، اين يك طريق تعبّدى است، اين را از بعضى روايات استدلال كرده‏اند، آن بعضى روايات كدام است؟ اين دو تا روايتى است كه خدمت شما مى‏خوانم، اين روايت‏ها در باب 10 از ابواب الجنابة است، باب وجوب الغسل على من وجد المنى على ما جسده او ثوبه الّذى ینفرد به، يعنى ثوب مختص، روايت اولى.[3] آنجا اينجور دارد:

موثقه سماعه

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ» كلينى نقل مى‏كند از محمد بن يحيى العطّار، آن هم نقل مى‏كند از احمد بن محمد بن عيسى يا خالد، آن هم هر دو تا را روايت كرده‏اند از عثمان بن عيسى، عثمان بن عيسى هم ثقه است ولكن مذهبش فاسد است، از سماعه كه آن هم ثقه است و مذهبش فاسد است، واقفى هستند، قال: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَنَامُ- وَ لَمْ يَرَ فِي نَوْمِهِ أَنَّهُ احْتَلَمَ- فَوَجَدَ فِي ثَوْبِهِ وَ عَلَى فَخِذِهِ الْمَاءَ- هَلْ عَلَيْهِ غُسْلٌ قَالَ نَعَمْم ، مردى مى‏خوابد، آن وقت و لم ير فى نومه انّه احتلم، در خواب چيزى نمى‏بيند كه قضيه احتلام و اينها باشد، فوجد فى ثوبه و على فخذه الماء، در ثوبش يا در فخذش آب را پيدا مى‏كند، سؤال كرد از امام علیه السلام هل عليه غسلٌ؟ آيا بر او غسلى هست، قال نعم، امام فرمود بله بايد غسل بكند، در ثوبش اگر منى ديد، بايد غسل بكند.

موثقه ديگر سماعه

روايت ديگرى هم دارد كه روايت دومى [4]است. آن روايت دومى، باز روايت سماعه است، ولكن شيخ او را نقل كرده است« باسناده عن الحسين بن سعيد، حسين بن سعيد عن اخيه الحسن» باز حسن «عن زرعة بن محمد عن سماعة»، اين زرعة بن محمد از سماعه،كه گفتيم حسين بن سعيد به واسطه برادرش از زرعه نقل روايت مى‏كند ، «قال سألته عن الرّجل يرى فى ثوبه المنى بعد ما یصبح» بعد از اين كه صبح مى‏كند ناشتايى داشت مى‏خورد ديد، ولكن «و لم يكن رأی فى منامه انّه قد احتلم»، در خواب چيزى نديده است، اين منى را ديد، «قال فليغتسل»، غسل بكند و ليغسل ثوبه و يعيد صلاته، آن نماز صبحش را هم كه خوانده است اعاده كند، اين دو تا روايت.

خوب اينها مى‏بينيد كه می گوید كسى در ثوبش منى ديد، ثوب مختص خودش باشد، ثوبى كه پوشيده است، يا ثوبى است كه همه مى‏پوشند، در خانه‏اش متعدد مى‏پوشند، در ثوبش ديده است.

روايت مقابل در روايت پيش گفته

 ولكن در مقابل اينها يك روايت ديگرى هست، آن روايت ديگر روايت ابى بصير است كه روايت سومى[5] است.

 «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ» شيخ از كتاب محمد بن على بن محبوب نقل مى‏كند «عَنْ عَلِيِّ بْنِ السِّنْدِيِّ» ، اين على بن سندى، على بن اسماعيل بن سندى است كه شخص ثقه است على الظّاهر، اشكالى ندارد، دو تا سِندى است، اين سندى كه از اصحاب امام رضا سلام الله عليه است، اين شخص ثقه است، آن يكى كه از اصحاب امام صادق سلام الله عليه است، در او توثيقى نيست، اين على بن سندى كه محمد بن على بن محبوب يا محمد بن احمد بن يحيى نقل مى‏كند اين على بن سندى عيبى ندارد، اين على بن سندى نقل مى‏كند «عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ» ياد داشته باشيد، هر شعيبى كه از او نقل كند حماد بن عيسى، شعيب بن يعقوب است كه خواهر زاده ابى بصير است. يعقوب بن شعيب عن ابى بصير، از دايى‏اش نقل مى‏كند، اين يعقوب بن شعيب از اجلاء است كه شخص ثقه‏اى است، ابى بصير هم كه شخص ثقه است، حمّاد بن عيسى عن شعيب بن يعقوب، اين شعيب بن يعقوب كه گفتم خواهر زاده ابى بصير است، كتابى دارد كه راوى كتاب او حماد بن عيسى است، يكى هم محمد بن ابى عمير، بدان جهت حماد بن عيسى و ابى بصير قرينه است كه اين شعيب بن يعقوب است. و شعيب بن يعقوب ثقه است. ابى بصير هم ثقه است. آن وقت گفتيم آن على بن سندى هم ظاهراً كه همان على بن سندى از اصحاب امام رضا است، چونکه محمد بن على بن محبوب نقل مى‏كند، روايت من حيث السّند لا بأس بها، مدلولش اين است كه «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصِيبُ بِثَوْبِهِ مَنِيّاً» در لباسش منى مى‏بيند. «وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّهُ احْتَلَمَ» نمى‏داند كه محتلم شده است، يادش نمى‏آيد، «قَالَ لِيَغْسِلْ مَا وَجَدَ بِثَوْبِهِ وَ لْيَتَوَضَّأْ»آن منى را نجس است بشوید و ليتوضأ وضوء بگيرد، غسل لازم نيست.

وجه جمع مرحوم شيخ(قدس) در تهذيب

 شيخ قدس الله نفسه الشّريف در تهذيبش [6]آن دو تا روايت را بعد از نقل اين روايت نقل كرده است، اول اين روايت را نقل كرده است، و گفته است اين روايت منافات دارد با آن دو تا روايت سماعه، فرموده است وجه جمع اين است كه اين ثوبى كه دارد بر اين كه فى الرّجل يصيب ثوبه منياً اين حمل مى‏شود به ثوب مشترك، و امّا آن ثوبى كه در آن دو تا روايت بود ان الرّجل ينام و لم ير ا فى نومه انّه احتلم فوجد فى ثوبه او را هم حمل مى‏كند به ثوب مختص، اين منشأ اين شده است كه جماعتى اين جمع را قبول كرده‏اند يا احتمال داده‏اند كه جمع صحيحى باشد، ملتزم شده‏اند بر اين كه انسان اگر منى ببيند در ثوب مختصش منى ببيند و احتمال بدهد از خودش است، او محكوم به جنابت است، بدان جهت در محشّين عروه هم كسانى هستند و بودند كه همين جور مى‏گويند كه لا يترك الاحتياط،[7] در ثوب مختص احتياط ترك نشود، به جهت اين جمعى است كه شيخ فرموده است.

ملاحظه بر وجه جمع شيخ (قدس)

ولكن شما بايد اين جهت را قبول بكنيد كه اصلاً اين جمع حرف صحيحى نيست، امّا روايت سماعه در روايت سماعه اين است كه مى‏داند اين منى است، و مى‏داند از خودش خارج شده است، ولكن تعجب مى‏كند، منى چه جور از من خارج شد، من كه شب در خواب چيزى نديده بودم، روايت اولى داشت بر اين كه سألت ابا عبد الله علیه السلام عن الرّجل ينام و لم ير فى نومه انّه احتلم لم ير مى‏داند كه خواب نديده است، خواب آن جورى نديده است، آن وقت در اين صورت فوجد فى ثوبه و على فخذه الماء، در ثوب فخذش منى را پيدا كرد، خوب معلوم است بر اين كه در فخذش منى كس ديگر كه نمى‏شود، در فخذش اگر منى باشد منى خودش است، خوابيده است، اين معلوم است، ماء يعنى ماء اكبر، مى‏داند كه اين ماء اكبرى كه هست از خودش خارج شده است، منتهى تعجب مى‏كند، اين سبب عادى نداشت، خواب نديده‏ام، كارى نكرده‏ام من، امام علیه السلام مى‏فرمايد بر اين كه اين شخص بايد غسل كند، جنب است، چون كه خروج منى موجب جنابت است، سبب عادى داشته باشد يا بلاسبب و اتفاقاً خارج شده باشد، اين گذشت سابقاً، اين مدلول اين روايت اين است كه در خروج منى سبب عادى لازم نيست، هر وقت خواب ببينى يا نبينى، كارى با زنت بكنى يا نكنى هر وقت منى از تو خارج شد بايد غسل بكنى، مدلول اين روايت اين است.

ولكن در آن روايت دومى كه آنجا فخذ ندارد، بدانيد يك مطلبى مى‏گويم، يادتان بوده باشد، در اينجور موارد دو تا روايت نيست كه هر دو را سماعه نقل مى‏كند عن ابى عبد الله علیه السلام ظاهر و لااقلّ من المحتمل اين است روايت دومى عين روايت اولى است، همان قول و یک واقعه است، احتمال اين كه سماعه دو دفعه پرسيده باشد اين مسأله را نیست، نه اين همان روايت است، منتهى به دو طريق از سماعه نقل كرده است، يكى زرعه نقل كرده است از سماعه، يكى هم عثمان بن عيسى، چون كه سماعه از مشايخ هر دو تا است، آن آنجور نقل كرده است به آن سند، سماعه نقل كرده است به عثمان بن عيسى، یکی هم نقل كرده است به زرعة بن محمد، اين دو تا شنيده‏اند، اولى اين است، ببينيد، محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى عن احمد بن محمد عن عثمان بن عيسى، عثمان بن عيسى به احمد بن محمد نقل كرده است، عيسى باشد يا خالد، آن ديگرى كه عبارت از زرعه بوده باشد او به حسن بن سعيد نقل كرده است كه برادر حسين بن سعيد است، شده است دو تا روايت، اين يك روايت است، بدان جهت در ما نحن فيه در دومى هم دارد كه عن الرّجل يرى فى ثوبه منى بعد ما يصبح، و لم يكن یری فى منامه قد احتلم، خواب نديده بود با اين منى چه كار بكند خارج شده است، امام مى‏فرمايد كه نه بايد غسل بكند، جنب است، امّا در دومى فرض نشده است كه علم دارد كه منى مال خودش است، ان الرّجل يصيب فى ثوبه منيّاً يعنى اينجور گفته‏اند كه ثوب مال خودش است، ثوب مال مشترك است، اينجور گفتند آخر، اين درست نيست، دومى هم فرض اين است كه در ثوب خودش است اضافه ثوب به او است، عن الرّجل يصيبه بثوبه منياً در ثوب خودش منى ديده است، ولكن و لم يعلم انّه احتلم، نمى‏داند كه محتلم شده است، اين دو جور مى‏شود، يك جور كه متعارف است اين است كه انسان منى را ببيند، احتمال مى‏دهد بر اين كه اين منى از جنابت سابقى است كه غسل كرده و تمام شده است و احتمال است كه از جنابت جديدى باشد كه محتلم شده است، منى جديد است، مى‏شود ديگر، درست نشسته است و منى همين جور مانده است و چسبيده است به ثوب، نديده بود، الآن ديد، احتمال مى‏دهد كه نه احتلام جديد باشد، منى جديد باشد، احتمال مى‏دهد كه سابقى بوده باشد، چون كه اين جور است، اين ظاهر ثوب هم ثوب خودش است، يا لااقل مى‏گيرد اين را، آن جايى كه احتمال مى‏دهد مال خودش باشد يا ديگرى پوشيده و مال ديگرى است، در اين دو صورت نه علم به جنابت ندارد، يعنى علم به خروج منى آخر كه جنابت ديگر بياورد ندارد، بدان جهت منى نجس است مى‏شوید و اليتوضأ، اين معنايش اين است، از اين روايت كه اينجور معنا كردند كه اين روايت اینجور دارد، يك دفعه ديگر مى‏خوانم. «قال سألت ابا عبد الله علیه السلام ان الرّجل يصيب بثوبه منياً» در ثوبش منى ديده است. «و لم يعلم انّه احتلم»، يعنى نمى‏داند كه اين احتلام كرده است، يعنى اين منى از احتلام جديد باشد اين را نمى‏داند، اين را نمى‏داند که احتلام جديد است، يعنى احتمال مى‏دهد كه نه از احتلام‏هاى قديم باقى مانده باشد، ثوب مال خودش است، در اين صورت مى‏گويد كه ليغسل ما وجد بثوبه و يتوضأ، اينجور كه معنا كرده‏اند معلوم شد كه حكم در فرض ثالث.

رويت منی در لباس با علم به بودن منی از خود و شک در سابق بودن

فرض ثالث عبارت از اين است كه در فرض ثالث عبارت از اين است كه محلّ ابتلاى عموم نوعاً هست انسان در ثوبش يك منى را مى‏بيند، نديده بود اين منى را، الآن مى‏بيند، احتمال مى‏دهد كه اين جنابت جديده است كه شب محتلم شده است مال او است، ملتفت نشده است و احتمال مى‏دهد كه نه از جنابت سابقى است و درست نشسته‏اند اين لباس را، يا اصلاً نشسته‏اند اين برداشته پوشيده، در ما نحن فيه منى مال خودش است اين را مى‏داند، ولكن اين به جنابت جديده است يا از آن جنابتى است كه اغتسل منها این را نمی داند، در اين صورت صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف فتوا مى‏دهد كه نه در اين صورت آن نمازهايى كه خوانده است غسل كرده است، آن نمازها صحيح است، غسل كرده است، براى نماز بعدى غسل كردن نمى‏خواهد، وضوء مى‏گيرد، چون كه اصل اين است كه خروج جديد نيست، اصل اين است كه بعد از آن اغتسال سابقى كه سابقاً لامحالة محتلم شده است، جنب شده است، بعد از آن اغتسال اصل اين است كه از من منى خارج نشده است، بدان جهت براى صلوات بعدى وضوء مى‏گيرد، بعد ايشان مى‏فرمايد ولكن احوط يعنى احوط استحبابى اين است كه غسل هم بكند، پس در اين صورتى كه منى را مى‏بيند، و احتمال مى‏دهد از جنابت سابقى باشد كه اغتسل منها، از آن جنابت غسل كرده است و احتمال مى‏دهد جنابت جديده باشد اين احتلام بوده باشد، در اين صورت براى صلاة بعدى وضوء مى‏گيرد، اصل اين است كه جنابت جديد ندارد.

اشکال برخی نسبت به مسأله

در اين مطلب بعضى‏ها اشكال فرمودند كه نه در اين صورت نمى‏تواند وضوء بگيرد و نماز بخواند، بايد غسل هم بكند، چرا؟ چون كه گفته‏اند بعد از آن كه سابقاً غسل كرده بود، سابقاً غسل كرده بود جنب شده بود ديگر، احتمال مى‏دهد بعد از او منى خارج شده باشد، استصحاب طهارت بعد از آن غسل يعنى استصحاب عدم جنابت بعد از آن غسل الى هذا الزمان يك معارض دارد، معارضش چيست؟ معارضش اين است كه مى‏گويد اين منى[8] آن وقتى كه خارج مى‏شد من يقيناً جنب بودم، اينجور است ديگر، چون كه منى مال خودش است، اين منى آن وقتى كه از بدن من خارج مى‏شد جنب بودم، احتمال مى‏دهم همان جنابت الآن هم باقى بماند، احتمال مى‏دهد بقائش را، احتمال مى‏دهد جنابت جديده باشد و باقى بماند، اركان استصحاب تمام مى‏شود، اركان استصحاب اين است كه علم داشته باشى به حدوث شيئى و احتمال بقاء را بدهى، استصحاب بقاء عدم جنابت معارض است با اين استصحاب بقاء جنابتى كه عند خروج هذا المنى بود اسم این استصحاب استصحاب قسم رابع كلّى يا استصحاب فرد مردد، انشاء الله مى‏رسيم فردا، هر چه شما اسم بگذاريد.

سؤال...؟ سابقاً كه جنب بود غسل كرده است، امّا اين منى كه خارج مى‏شد يقيناً به جنابت اين غسل كرده است را نمى‏داند، احتمال مى‏دهد كه جنابت جديده باشد، بدان جهت الآن اشاره مى‏كنم، مى‏گويد آن وقتى كه اين منى خارج مى‏شد يقيناً جنب بودم آن وقت، احتمال مى‏دهم عين آن جنابت باقى باشد، چون كه آن جنابت، جنابت جديده بود و عينش باقى است، غسل نكرده‏ام.

بدان جهت فرموده‏اند استصحاب بقاء عدم جنابت با استصحاب بقاء اين جنابت معارضه مى‏كند و تساقط مى‏كند، اين شخص اگر بعد از آن غسل اولى احداث صغار از او صادر شده است یعنی نواقض وضوء بايد هم غسل كند و هم وضوء بگيرد تا يقين كند كه براى نماز طهارت دارد، اگر بعد از آن غسل نواقض وضوء موجود نشده است فقط بايد غسل كند، چون كه احتمال مى‏دهد فعلاً جنب باشد و اصلى نيست كه بگويد تو جنب نيستى، آن اصل مبتلی به معارض شد، احتمال جنابت مى‏دهد، بدان جهت بايد غسل كند، اين فرمايش چه جور است انشاء الله بعد.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص277-280.

[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص280.

[3] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَنَامُ- وَ لَمْ يَرَ فِي نَوْمِهِ أَنَّهُ احْتَلَمَ- فَوَجَدَ فِي ثَوْبِهِ وَ عَلَى فَخِذِهِ الْمَاءَ- هَلْ عَلَيْهِ غُسْلٌ قَالَ نَعَمْ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص198.

[4] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَرَى فِي ثَوْبِهِ الْمَنِيَّ بَعْدَ مَا يُصْبِحُ- وَ لَمْ يَكُنْ رَأَى فِي مَنَامِهِ أَنَّهُ قَدِ احْتَلَمَ- قَالَ فَلْيَغْتَسِلْ وَ لْيَغْسِلْ ثَوْبَهُ وَ يُعِيدُ صَلَاتَهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص198.

[5] وَ [محمد بن الحسن] بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصِيبُ بِثَوْبِهِ مَنِيّاً- وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّهُ احْتَلَمَ- قَالَ لِيَغْسِلْ مَا وَجَدَ بِثَوْبِهِ وَ لْيَتَوَضَّأْ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص198.

[6] فَلَا تَنَافِيَ بَيْنَ هَذَيْنِ الْخَبَرَيْنِ وَ الْخَبَرِ الْأَوَّلِ لِأَنَّ الْوَجْهَ فِي الْجَمْعِ بَيْنَهُمَا أَنَّ الثَّوْبَ الَّذِي لَا يُشَارِكُهُ فِي اسْتِعْمَالِهِ غَيْرُهُ مَتَى وَجَدَ عَلَيْهِ مَنِيّاً وَجَبَ عَلَيْهِ الْغُسْلُ وَ إِعَادَةُ الصَّلَاةِ إِنْ كَانَ قَدْ صَلَّى لِجَوَازِ أَنْ يَكُونَ قَدْ نَسِيَ الِاحْتِلَامَ وَ أَمَّا مَا يُشَارِكُهُ فِيهِ غَيْرُهُ فَلَا يُوجِبُ عَلَيْهِ الْغُسْلَ إِلَّا إِذَا تَيَقَّنَ الِاحْتِلَامَ؛ محمد بن الحسن طوسی، تهذيب الاحکام، ( تهران، دارالکتب الاسلامية، چ1، 1378ش)، ج1، ص386.

[7] سيد محمد کاظم يزدی، عروة الوثقی (المحشی)، (قم دفتر انتشارات اسلامی، چ1، 1409ق)ج1، ص471.

[8]آن منی که الآن در لباس می بیند.