«الثاني الطواف الواجب دون المندوبلكن يحرم على الجنب دخول مسجد الحرام فتظهر الثمرة فيما لو دخله سهوا و طاف فإن طوافه محكوم بالصحة نعم يشترط في صلاة الطواف الغسل و لو كان الطواف مندوبا».[1]
كلام در آن افعالى بود كه آنها مشروط هستند و موقوف هستند به طهارت از حدث اكبر، مىفرمايد ايشان شرط است طهارت از حدث اكبر كما اين كه شرط بود طهارت از حدث اصغر در آن طوافی كه جزء حجّ واجب و جزء حجّ مندوب است يا جزء عمره واجبه و عمره مندوبه، طواف واجبى كه هست در او شرط است انسان طهارت داشته باشد من الحدثين كه يكى هم حدث اكبر است، مراد از طواف واجب مقابل طواف مستحب است، طواف مستحب آن طوافى است كه جزء حجّ و عمره نيست، چونكه از اعمال عمره و حج طواف مستثنى است كه يك خصوصيتى دارد، خود طواف حول الكعبه استحباب نفسى دارد ولو انسان حج نكند، عمرهاى به جا نياورد، خود طواف چه جور دو ركعت نماز تحیت مسجد مستحب است كذلك طواف مندوب هم فى نفسه مستحب است، و در بعضى روايات است که آن كسى كه مجاور مكّه است، طواف حول البيت افضل از صلاة مستحبى است[2] درباره او در بعضى از روايات، بدان جهت آن طوافى را كه انسان مستقلاً اتيان مىكند، مستقلاً اتيان مىكند او را در اصطلاح فقهاء مىگويند طواف مندوب، در او طهارت شرط نيست، نه از حدث اصغر و نه از حدث اكبر، هيچ كدام شرط نيست، و طواف واجب به آن طوافى مىگويند كه در مقابل او است، جزء حج يا جزء عمره است، چه حج، حجّ واجبى باشد مثل حجّة الاسلام، و عمره واجبه بوده باشد مثل عمره آن حجّة الاسلام يا عمره و حج مستحبى بوده باشند، انسان اتيان كرده است حجّش را در سنوات سابقه، مستحباً اتيان مىكند، طوافى كه در عمره اتيان مىكند و طوافى كه براى آن حج اتيان مىكند، طهارت از حدثين شرط است، اين را مىگويند طواف واجب، چرا طواف واجب مىگويند؟
سرّش اين است كه عمره و حج ولو دخول در آنها مستحبى باشد، چون انسان فرضش را اتيان كرده است مستحب است، اما بعد از شروع اتمامش واجب مىشود، بعد از اين كه انسان داخل حجّ مستحبى يا عمره مستحبى شد نمىتواند رها كند، بايد تمام كند ولو مستحبى بود، عمده دليلش هم قوله سبحانه است و اتمّوا الحجّ و العمرة لله،[3] اتمام، اتمام عمل است، ظاهر و اتمّوا امر وجوبى است، ترخيص در خلاف وارد نشده است، يعنى حج و عمرهاى را كه او را منعقد كرديد او را بايد به آخر برسانيد.
و كسانى كه در دلالت اين آيه مباركه مناقشه كردهاند و گفتهاند اين آيه دلالت نمىكند بر وجوب الاتمام در حج و عمره مستحبى، اگر واجبى باشد كه دليل وجوب آن حج اقتضاء مىكند، و الاّ اگر مستحبى باشد اين آيه دلالتى ندارد، مناقشه فرمودهاند كه اين آيه در مقام بيان شرطيّت التقرّب است فى اتيان الحجّ و العمره، كه عمره و حج بايد قربةً الى الله صورت بگيرد، چون كه اين حجّ و عمره مظنّه رياء للنّاس است، كه بله صلوات بفرستيد حاجى شد خصوصاً در ازمنه سابقه كه اشخاص اوحدى دستشان مىرسيد از بلاد ناحيه به حج، بدان جهت چون كه جاى اين است كه آن خلل پيدا كند و براى تنبيه بر اين كه نه شرطش اين است كه بايد لله اتمام بشود اين حجّ و عمره، اين آيه در مقام بيان شرطيّت است، اين را گفتهاند كه معلوم بشود فرق ما بين صلاة و حج، چرا در صلاة با وجودى كه عبادت است خداوند متعال متعرّض نشده است، سرّش اين است كه اين حجّ و عمره در معرض اين معنا است، اينجور گفته شده است.
ولكن اينها صحيح نيست، چرا؟ چون كه قصد قربت در اوّل حج هم كه انسان داخل مىشود اول عمره هم كه داخل مىشود قصد قربت معتبر است، اين آيه اگر فقط در مقام بيان قصد قربت بود، مىفرمود كه و اعتمروا و حجوا لله سبحانه، اين كه و اتمّوا الحجّ و العمرة لله مىفرمايد اتمام لله واجب است، وقتى كه به عمرهاى داخل شديد وقتى كه به حجّى داخل شديد كه دخول به احرامشان است، احرام وقتى كه بستيد و داخل شديد، واجب است اتمام بكنيد اين را لله سبحانه.
بدان جهت دلالت اين آيه مباركه كه اگر شخص داخل بر حجّ و عمره مستحبى شد اتمامش واجب مىشود، دلالتش تمام است كما عليه المشهور، بدان جهت آن طواف طواف واجبى مىشود، ديگر طوافى كه جزء عمره و حج است طواف مستحبى نمىشود، طواف واجب مىشود، و در او طهارت از حدثين معتبر است، و امّا به خلاف طواف مندوب كه مستقلاً هفت شوط حول الكعبه فى نفسه استحباب نفسى دارد مثل صلاة التّحية و مثل صلاة ركعتين فى كلّ وقتٍ كه استحباب نفسى دارد، آن هم استحباب نفسى دارد، عرض كردم در بعضى روايات اين است كه افضل است در حقّ مجاور از صلاة مستحبى، در او طهارت از حدثين شرط نيست، خوب آن وقت توى ذهن مىآيد بر اين كه خوب طهارت از حدث اصغر شرط نيست خيلى خوب، انسان بدون وضوء مىتواند طواف بكند، امّا طهارت از حدث اكبر شرط نيست، اين معنايش چيست؟ چون كه طواف كردن موقوف به دخول به مسجد الحرام است، و به مسجد الحرام انسان نمىتواند جنب داخل بشود، كما سيأتى مسجد الحرام و مسجد النّبى مثل ساير مساجد نيست، در ساير مساجد على ما سيأتى مكثش حرام است ولو على كلامٍ كه به غیر مكث دخول حرام است يا نه، كلامى دارد، بحثش انشاء الله خواهد آمد، ولكن بلاكلامٍ در مسجدين نمىشود داخل شود جنب خصوصاً كه طواف هم مساوق با مكث است، دخول مكثى جايز نيست در مسجدين، چه جور طواف مىگوييم كه خلو از جنابت شرط نيست؟
مىفرمايد بله این نزاع ثمره دارد اين و ثمره نزاع اين است كه كسى از جنابتش غافل بود، غسل نبود، مثل كسى كه صبح پا شده است اصلاً ملتفت نيست كه شب محتلم شده است، رفته وضوء گرفته است و نماز و اينها را خوانده است، بعد هم آمده گفته يك طوافى مستحبی هم بكنيم، غافل از جنابتش، اين نهى از دخول ندارد به مسجد الحرام، غافل قابل تكليف نيست، كما ذكرنا فى بحث الاصول، غافل نه شاك، غافل قابل تكليف نيست، بدان جهت اين نهى ندارد كما اين كه در عروه مىفرمايد، در عبارت عروه هم غافل است، آن كسى كه غافل از جنابتش است داخل به مسجد شد و طواف را اتيان كرد محرم هم که نيست لباسهاى خودش را پوشيده بود، ملتفت شد كه پايش مىچسبد فرض كنيد به لباسش، ملتفت شد ديد كه بابا جور ديگر است مسأله، اين عرق كرده است الآن مثل اين كه شب محتلم بود اين است این آن است که مىچسبد به پايش، خوب مىآيد بيرون ديگر، وقتى كه غسل كرد و آمد فقط نمازش را مىخواند، طوافش صحيح است، منتهى اين نماز را خواندن واجب است، طواف كه اتيان كرد مستحب بايد نمازش را بخواند يا وجوبى ندارد، اگر بخواهد طوافش طواف مستحب بشود بايد اين صلاة را بخواند، شرطيّت دارد، تكليف نيست كه واجب است بخواند، اين كلامى است كه موكول به بحث الحج است و ليس شأننا فى هذا المقام التّعرض لتلك المسأله.
امّا اين كه گفتيم در طواف واجب طهارت شرط است، از اينجا معلوم شد كه از روايات استفاده اين معنا كه طواف واجبى چه واجب بشود به واسطه دخول در احرام حج مستحبی و طواف عمره مستحبى چه بالاصالة واجب بوده باشد که طواف در او شرط است، دلالت اين روايات معلوم مىشود كه در اين روايات اينجور ذكر شده است. يكى از اين روايات، در جلد 9، باب 38 از ابواب الطّواف، روايت 1 [4]است:
«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ» كه سند صحيح است. «قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا بَأْسَ أَنْ يُقْضَى الْمَنَاسِكُ كُلُّهَا عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ- إِلَّا الطَّوَافُ بِالْبَيْتِ» ، مناسك را على غير وضوءٍ مىشود اتيان بكند الاّ الطّواف مگر طوافى كه هست او را نمىشود اتيان كند بدون وضوء، «وَ الْوُضُوءُ افضل»، در ساير اعمال هم انسان وضوء بگيرد افضل است، ولكن مىشود اتيان بكند به وضوء ولكن طواف بدون وضوء نمىشود، مناسك اين مناسك يعنى اجزاء الحج و عمره را كه اتيان مىكند، چه مستحبى بوده باشد، چه واجبى بوده باشد، اطلاق روايت آن طوافى كه به عنوان مناسك اتيان مىشود يعنى اجزاء العمرة و الحج، او بدون وضوء و بدون طهارت نمىشود، و قد ذكرنا يعنى از ما ذكرنا ظاهر شد اين كه امام علیه السلام متعرّض به وضوء شده است، متعرّض به غسل نشده است در غالب اين روايات بلكه در كلّها، اين به جهت اين است كه با جنابت داخل شدن به مسجد نمىشود، آنى كه محلّ ابتلاء عامّ است، عموماً مىشود بدون وضوء مىشود، او را متعرّض شده است، و الاّ متفاهم از اين روايت مباركه اين است كه طهارت شرط طواف است، كما اين كه طهارت شرط صلاة است، همينجور هم شرط طواف است، اين معنا استفاده مىشود، علاوه بر اين در صححيه على بن جعفر كه روايت 4 است.[5] سائل آنجا سؤال كرده است:
«محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى عن العمركی بن على البوفكى» اين شخص جليل القدرى است كه از على بن جعفر نقل مىكند، على بن جعفر هم از برادرش امام موسى بن جعفر سلام الله عليه نقل مىكند، « قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ طَافَ بِالْبَيْتِ وَ هُوَ جُنُبٌ» طواف كرد به بيت، اتفاق مىافتد ديگر از جنابتش اصلاً غافل مىشود «فَذَكَرَ وَ هُوَ فِي الطَّوَافِ» متذكر شد كه بابا من جنب بودم، يادم رفته بود، در حال طواف است. «قَالَ يَقْطَعُ الطَّوَافَ» طواف را قطع كند «وَ لَا يَعْتَدُّ بِشَيْءٍ مِمَّا طَافَ» به، آن شوطهایی كه اتيان كرده است آنها هيچ هستند، فايدهاى ندارد، ولو نصف را هم گذشته باشد، مثل ساير موارد نيست كه طواف را نصفش را اتيان كرده است، بعد عارضه اى برايش پيدا شد كه خارج بشود و بعد بيايد تكميل كند، نه اين تكميل شدنى نيست يعنى باطل است، و لا يعتدّ بشىءٍ مما طاف، اين معنا كه طواف، طواف واجبى باشد يعنى در ضمن طوافى باشد كه حجّة الاسلامى است، يا در ضمن طوافى است كه عمره مستحبه است يا حجّ مستحبى بود که به دخول واجب شده است، مطلق فرمود كه اعتداد نمىكند، بدان جهت در طواف واجب و در طوافى كه يعنى جزء است براى حجّ و عمره چه مندوب بشوند، چه واجب، اشتراط طهارت بلاكلام است.
انّما الكلام اين است كه چرا شرط نيست در طواف مندوب، آنى كه مستقلاً اتيان مىشود. با وجودى كه توى ذهنها است كه الطّواف به بيت الصلاة هر دو طواف را مىگيرد؟
اين هم دليلش روايات است كه روايات دلالت مىكند در طواف مندوب طهارت شرط نيست، در ذيل صحيحه على بن جعفر دارد: «وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ طَافَ ثُمَّ ذَكَرَ أَنَّهُ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ» طواف كرد بعد ملتفت شد كه وضوء ندارد. «قَالَ يَقْطَعُ طَوَافَهُ وَ لَا يَعْتَدُّ بِهِ » به او اعتناء نكند، خوب اين را مىبينيد كه اين طواف مطلق است كما ذكرنا، چرا اين طواف كه اطلاقش طواف مستحب را كه منفرداً اتيان مىشود، چرا اين اطلاق او را نگيرد؟ خوب مىگوييم بگيرد، اين صحيحه على بن جعفر دلالت مىكند به اطلاق كه حتّى طواف مندوب را به طهارت بايد اتيان كند الاّ انّه از اين اطلاق رفع ید مىكنيم به واسطه بعض روايات ديگر كه آن روايات ديگرى كه هست روايات صحيحهاى هستند، آن وقت عيبى ندارد از اطلاق رفع ید مىكنيم.
يكى از آنها صحيحه عبيد الله بن زراره است.[6] كه روايت دومى است در اين باب، اين روايت صحيحه است بنا بر نقل شيخ، ولو بنا بر نقل صدوق روايت صحيحه نيست، چون كه در سندش حكم بن مسكين است، ولكن اين روايت را شيخ نقل كرده است قدس الله نفسه الشّريف و اين روايت را كه نقل كرده است سندش صحيح است، متنش هم تفاوت دارد، آنجا دارد :
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: لَا بَأْسَ أَنْ يَطُوفَ الرَّجُلُ النَّافِلَةَ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ» ، طواف نافله را بأسى نيست كه مرد بدون طهارت اتيان بكند بدون وضوء. «ثُمَّ يَتَوَضَّأَ وَ يُصَلِّيَ» بعد وضوء بگيرد و صلاة را اتيان كند، در نقل شيخ اين است كه در تهذيب، اين جا نقل نكرده است صاحب وسائل، در نقل شيخ در تهذيب اين است كه «امّا طواف النّافله فلا بأس ان يطوف بالبيت» در آن طواف نافله من غير وضوءٍ ولو متعمداً تصريح شده است كه متعمداً با وجودى كه مىداند وضوء ندارد طواف بكند، ثمّ يتوضأ و يصلّى، بعد وضوء بگيرد و صلاتش را اتيان بكند، از اين روايت معلوم مىشود بعضى روايات ديگر كه آن روايات ديگر مطلق بودند مثل آن صحيحه دلالت مىكردند که در طواف وضوء معتبر است طهارت معتبر است، طواف منفرد را استثناء مىكند، طواف مستحبى در او طهارت شرطیت ندارد.
سؤال...؟ عرض كردم چون كه اين متفاهم از اين روايت اين است كه طهارت شرط نيست، اين وضوء را كه امام علیه السلام متعرض شده است، بما اين كه طهارت در آنجا وضوء مىشود، چون كه به وضوء نمىشود جنباً داخل شد، نسيان كرده است و غفلةً داخل شده است، بدان جهت متعرض نشده است، بدان جهت در بعضى روايات دارد كه مىگويد بر اين كه «أنا اطوف طواف النّافله و أنا على غير وضوءٍ، وضوء ندارد، قال توضأ و صلّ و ان كنت متعمداً» ولو متعمد هم بوده باشد عيبى ندارد. در ما نحن فيه روايت، روايت 9 است.[7] اين وضوء را كه متذكّر شدهاند به جهت اين كه جنابت در ما نحن فيه نمىشود عادةً، مگر نادر كه نسيان بكند انسان جاهل بشود، اين روايات در صدد اين است كه طهارت از حدث در طواف مستحبى منفرد معتبر نيست، متفاهم عرفى از اين روايات اين است، بدان جهت اگر روايتى دلالت كرد مطلقا در طواف طهارت از حدث معتبر است، تقييد مىكند مطلقات را كما بيّنا.
بدان جهت در ما نحن فيه اشكال اين كه اين روايات طواف مع الجنابة را نمىگيرد، ولكن صحيحه على بن جعفر عن رجل طاف بالبيت و هو جنب فذكر و هو فى الطّواف قال يقطع الطّواف و لا يعتدّ بشىءٍ طواف منفرد را مىگيرد و مقتضاى او اين است كه طواف مندوب هم در حال جنابت باطل بوده باشد، اين حرف درست نيست، ولو ما برههاى از زمان ملتزم بوديم به اين حرف، ولكن اين حرف درست نيست، براى اين كه متفاهم عرفى از اين روايات طواف بغير وضوءٍ اين است كه طهارت از حدث در اين طواف معتبر نيست، و خصوص وضوء را متعرض شدن چون كه جنب نمىتواند داخل بشود به مسجد الحرام تا طواف را اتيان بكند جنباً، روى اين اساس است، بدان جهت در ما نحن فيه صحيح مىشود آنى كه در عروه فرموده است و امّا طواف المندوب در او اشتراطى نيست.
« الثالث صوم شهر رمضان و قضاؤهبمعنى أنه لا يصح إذا أصبح جنبا متعمدا أو ناسيا للجنابة و أما سائر الصيام ما عدا رمضان و قضائه فلا يبطل بالإصباح جنبا و إن كانت واجبة نعم الأحوط في الواجبة منها ترك تعمد الإصباح جنبا نعم الجنابة العمدية في أثناء النهار تبطل جميع الصيام حتى المندوبة منها و أما الاحتلام فلا يضر بشيء منها حتى صوم رمضان ».[8]
صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف فعل ثالث را مىگويد كه طهارت از حدث در او معتبر است، او عبارت از صوم است، ايشان صيام را تقسيم به سه قسمت مىكند در عبارتش، يكى از صيام صوم شهر الرّمضان و قضاء شهر رمضان است، و امّا صيامى كه غير از اينها هستند،يك قسمشان صيام مستحبه هستند، مثل اين كه انسان مستحب است در هر شهر سه روز روزه بگيرد، يا هميشه مستحب است بگيرد، روزه مستحبى است، يك قسمت اينها روزه واجبى است مثل صوم كفّاره، كفّاره واجب شده است بر انسان اتيان مىكند، آن صوم، صوم واجب است، ولكن قضاى رمضان يا رمضان نيست.
ايشان مىفرمايد طهارت از حدث اكبر در آن صوم شهر رمضان و قضايش لازم است، طهارت از حدث اكبر به اين معنا است، الاصباح جنباً متعمداً آن صوم را باطل مىكند در شهر رمضان، انسان فجر را جنباً درك كند كه آن بقاء بر جنابتش هم عند طلوع الفجر تعمّدى باشد عمداً غسل نكرده است شب قبل از طلوع الفجر، اگر تعمدى باشد صوم شهر رمضان يا قضايى كه مىخواهد براى شهر رمضان اتيان بكند او را باطل مىكند، اين مقدار كه الاصباح جنباً و طلوع فجر را جنباً درك كردن و تعمداً غسل نكند، اصباح جنباً تعمدى باشد اين صوم را باطل مىكند، و امّا اصباح جنباً است ولكن تعمدى نيست، چون كه اصلاً ملتفت نبوده است كه، آمده است سحرىاش را خورده است و اينها، پا شده است برود مثلاً فرض كنيد براى تطهير وضوء بگيرد و محيّاى به نماز بشود طلوع فجر هم شده است، نگاه كرد و ديد كه شب محتلم شده است و اصلاً نفهميده است احتلامش را، آن عيبى ندارد، آن صومش صحيح است، چون كه اصباح جنباً تعمدى نيست، بدان جهت اصباح جنباً متعمداً او موجب بطلان است، يكى هم الاصباح جنباً ناسياً للجنابة، جنابتش را يادش ببرد، ناسياً للجنابة و روزه را در حال نسيان جنابت بگيرد، آن وقتى روزه گرفته بود كه جنابتش يادش رفته بود، بدان جهت شب جنب شد بالاحتلام او بغير الاحتلام يا به هر چيزى، آن وقت اصلاً يادش رفت كه من جنب هستم، آن روز را روزه گرفت، فرض كنيد فردايش هم گرفت يا فردايش نگرفت بعد از روزه كه تمام شد متذكر شد كه جنب بود غسل نكرده بود، او باطل مىكند، الاصباح جنباً متعمداً و الاتيان بالصوم مع الجنابة المنسيّه اينها صوم شهر رمضان را باطل مىكنند، و هكذا فرض كنيد قضاء شهر رمضان را، اينها باطل مىكنند.
و امّا در غير صوم شهر رمضان و قضائش، ايشان مىفرمايد كه نه اصباح جنباً متعمداً مبطل نيست، انسان مىخواهد صوم كفّاره بگيرد، عمداً هم قبل از طلوع الفجر غسل نكرد، خوب وليكن غسل نكرده باشد، خوشا به حالش، روزهاش را بگيرد روزه كفّاره را، و در روزه مستحبى هم مىگوي اصباح جنباً متعمداً عيبى ندارد، ولكن در صوم واجبى كه صوم رمضان نيست، و صوم قضاء رمضان نيست در او احتياط مستحبى مىكند، در صوم مستحبى احتياط ندارد، سه قسم كردهاند، در آن صوم واجبى احتياط كرده است كه احتياطاً اصباح جنباً را متعمداً ترك كند.
بعد ايشان مىفرمايد و امّا جميع اقسام ثلاثه شريك در اين هستند كه اگر انسان در روز خودش را جنب بكند بالدّخول او بالانزال روزه باطل مىشود بلافرقٍ روزه ماه مبارك، روزه قضايى، روزه واجبى يا روزه مستحبى فرقى نمىكند، جنابت در نهار كه شخص خودش را جنب بكند او مبطل صوم است، و امّا الاحتلام كه خودش را جنب نكرده است محتلم شده است، امّا احتلام فى نهار شهر رمضان يا واجبى يا مستحبى مبطل صوم نيست اصلاً اين احتلام، حتّى خواهيم گفت احتلامى كه انسان مىداند در ماه مبارك اگر بعد از ظهر بخوابد محتلم خواهد شد، مىداند عادتش را، عيبى ندارد، بخوابد و روزهاش هم صحيح است، محتلم هم شد صحيح است، براى اينكه آن رواياتى كه در آنها نفى كرده است اگر در روايات اينجور بود كه جنابت غير عمدى مبطل صوم نيست در اثناء النّهار مىگفتيم اين جنابت عمدى مىشود، چون كه عمداً خودش خوابيد ديگر، مىدانست جنب مىشود، ولی عنوان روايت اين است كه الاحتلام لا یضرّ بالصّوم، احتلام شخص ضرر به صومش ندارد، اين اطلاق دارد احتلامش جورى باشد كه نمىدانست بخوابد محتلم مىشود يا مىدانست بخوابد محتلم مىشود، اين اطلاق دارد، اينجور نيست كه آن جاهايى كه مىگوييم بدانى نمىتوانى مرتكب بشوى، شخصى مىداند كه اگر به فلان محل برود مجبورش مىكنند و شراب مىريزند به گلويش، نمىتواند برود، برود خوب آن شرب تعمّدى است، در ما نحن فيه اگر ماه رمضان بوده باشد برود روزهاش باطل مىشود، چون كه قصد كرده است شرب را، چون كه علم دارد اين فعل واقع مىشود اين عمدى مىشود، تعمّد به شرب مىشود، و امّا در لسان دليل اينجور نيست كه تعمّد على الجنابة مبطل صوم است، اين نيست، تا بگوييم كه فقط در لسان روايت اين بود كه تعمّد على الجنابة مبطل است، اگر اينجور بود، مىگفتيم بله اين احتلام هم تعمّدى است، تعمّد بر جنابت است، خوابيده مبطل است، ولكن لسان روايت اين است كه الاحتلام لا يضرّ بالصوم، اين دليل ديگر است، خطاب ديگر است و اين خطاب ديگر جنابت خاصّه را مىگويند، آن جنابتى كه بالنّوم مىشود، به حلم مىشود، اين جنابت مبطل صوم نيست ولو به طور عمدى صورت بگيرد عمدى به اين معنا كه اگر بداند بخوابد محتلم مىشود عيبى ندارد، بخوابد التماس دعا روزهاش صحيح است، نومكم فيه عباده، اين حاصل كلامى است كه ايشان در عروه فرموده است.
امّا اين كه الاصباح جنباً متعمداً در ماه مبارك مبطل صوم است، اين بحثش در آن ما یمسک عنه الصائم است و رواياتى دارد و آن روايات يك اختلافاتى با هم دارند، بحثش طولانى است، به آنجا موكول مىكنيم، اين نسبت به صوم شهر رمضان.
و امّا اینکه قضائش هم همين جور است، قضاء مثل اداء نيست، در قضاء اگر بقاء تعمّدى هم نبوده باشد، قضاء صوم شهر رمضان را نمىتواند بگيرد، اگر شب انسان جنب شد ولكن نفهميد، يك خوابى ديد نمىداند محتلم شده است يا محتلم نشده است، گفت انشاء الله محتلم نشدهام، تمسّك به استصحاب كرد كه در آن مسأله خوانديم، اصل اين است كه لم یخرج المنی، روزه را گرفت، بعد كه روزهاش را گرفت بعد ملتفت شد كه نه آن لباسش منى دارد، شده بود، اين روزه درست است، چرا؟ چون كه شب جنابتش را نفهميده بود، چون كه شب جنابتش را نفهميده بود ولو در ما نحن فيه روزه بگيرد، روزهاش صحيح است، و امّا اگر شب جنابتش را فهميده بود قبلاً فهميده بود كه جنب است، بعد بقائش بر جنابت عمدى نشد، چون كه آب ندارد غسل كند، خاك ندارد كه تيمم كند، مىخواهد روزه قضايى بگيرد، اشکال ندارد، آن رواياتى كه در قضاء صوم رمضان وارد است، آن روايات اوسع است مدلولش مثل اتيان به صوم شهر رمضان نيست، آن روايات مدلولش عبارت از اين است كسى كه جنب شد در شب و آن جنابتش را فهميد و علم پيدا كرد، و غسل نكرد لعذرٍ او لغير عذرٍ كه جنابتش اگر عذر داشته باشد بقائش تعمّدى نيست، اين شخص آن روز قضاء را نمىتواند اتيان بكند، قضاء صحيح نيست، و امّا در صورتى كه شب نفهمد روزه بگيرد و روز بفهمد آن صحيح است، چرا؟ چون كه دليلى بر اين كه اين جنابت مبطل صوم است نداريم، ادلّهاى كه مىگويند لا يضّر الصّائم ما صنع اذا اجتنب خمس خصال يا ثلاث خصال مقتضايش اين است كه روزهاش صحيح است، چون كه آن رواياتى كه مىگويد روزهاش صحيح نيست، آن روايات در جايى است كه شب بفهمد، قبل طلوع الفجر بفهمد، يكى از آن روايات اين روايات در جلد 7 در باب 19 از ابواب ما يمسك عنه الصّائم است[9]، كه روايت دومى است:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ» اين عبد الله بن محمد بن حجّال است ثقه است. «عَنِ ابْنِ سِنَانٍ يَعْنِي عَبْدَ اللَّهِ» ،چونكه از امام صادق سلام الله عليه نقل مىكند. «قَالَ كَتَبَ أَبِي إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» چون كه در بعضى از روايات از پدرش نقل مىكند بن سنان، مىگويد «قَالَ كَتَبَ أَبِي إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ كَانَ يَقْضِي شَهْرَ رَمَضَانَ»، شهر رمضان را قضاء مىكرد، اينجور نوشته است. «وَ قَالَ إِنِّي أَصْبَحْتُ بِالْغُسْلِ وَ أَصَابَتْنِي جَنَابَةٌ» يعنى موقعى كه از خواب پا شدم پاك بودم و اصابتنی جنابةٌ بر من جنابت اصابت كرد، مثلاً با زنش جماع كرد، «فَلَمْ أَغْتَسِلْ حَتَّى طَلَعَ الْفَجْرُ» غسل نكردم تا طلوع فجر شد، در اين صورت «فَأَجَابَهُ ع لَا تَصُمْ هَذَا الْيَوْمَ وَ صُمْ غَداً» (قضاء شهر رمضان مىكرد)، و صم غدا، فردايش روزه بگير، اين را امام علیه السلام تفصيل نكرد كه تويى كه لم تغتسل حتّى طلع الفجر اين تعمّدى بود يا عن عذرٍ بود، اگر تعمّدى بود قضاء نكن، بعد قضاء كن، غير عذرى بود نه قضاء بكن، تفصیل نفرمود، ولكن فرض اين است كه قبل طلوع الفجر جنابتش را فهميده بود، در فرض اين كه جنابتش را فهميده بود، در اين فرض امام علیه السلام فرمود نگير.
باز يك روايت ديگر روايت سماعة بن مهران است، روايت [10]3 است.
« مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ »، اضمار سماعه ضررى ندارد كما ذكرنا مراراً، «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ»، مردى كه به او جنابت اصابت كرد «فِي جَوْفِ اللَّيْلِ فِي رَمَضَانَ»، در شهر رمضان، «فَنَامَ وَ قَدْ عَلِمَ بِهَا»، او را هم فهيمد. «وَ لَمْ يَسْتَيْقِظْ حَتَّى أَدْرَكَهُ الْفَجْرُ- فَقَالَ ع عَلَيْهِ أَنْ يُتِمَّ صَوْمَهُ وَ يَقْضِيَ يَوْماً آخَر فَقُلْتُ إِذَا كَانَ ذَلِكَ » روزهاش را بگيرد، و يقضى يوماً آخر، روز ديگرى را قضاء بكند، در شهر رمضان چون كه آن روز ولو روزهاش باطل است اگر تعمّدى باشد ولكن نمىتواند بخورد بايد امساك كند و روز ديگر هم قضاء كند، اين غسل نكردن از شخصى بشود كه قضاء رمضان را مىكند، قال فليأكل يومه، يومش را بخورد ذلك و ليقضى، فانّه لا يشبه رمضان شئٌ من الشهور يعنى آن امساكى كه آنجا گفتيم که گفتيم نمىتواند بخورد بايد امساك كند آن مختص به رمضان است، در شهرهاى ديگر نمىشود، امام علیه السلام در اين روايت مباركه مطلق فرمود كه اگر اين در شب جنب شد و بعد غسل نكرد حتّى اصبح جنباً در غير شهر رمضان آن روز را روزه نگيرد، تفصيل هم نداد ما بين اين كه عذرى داشت غسل نكرد بقاء بر جنب شد يا عذرى نداشت، فرمود آن روز را روزه نگيرد.
روايت دومی باب كه گفتم صريحتر و ظاهرتر است، و اين روايت اخيرى يك مناقشه ای دارد كه در باب صوم بايد متعرّض بشوم و آن مناقشه خلاصهاش اين است كه اين اصباح تعمّدى فرض كرده است، چون كه اول در شهر رمضان فرض كرده است، اصباح جنباً تعمّدى فرض كرده است، امّا روايت دومى باب آن جور نيست.
روايت اولى در اين باب هم محمد بن على بن الحسين صدوق [11]است. باسناده عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَقْضِي شَهْرَ رَمَضَانَ» شهر رمضان را قضاء مىكند «فَيُجْنِبُ مِنْ أَوَّلِ اللَّيْلِ » از اول شب جنب مىشود «وَ لَا يَغْتَسِلُ حَتَّى يَجِيءَ آخِرُ اللَّيْلِ- وَ هُوَ يَرَى أَنَّ الْفَجْرَ قَدْ طَلَعَ» مىخواست غسل بكند ديد كه فجر طلوع پيدا كرده است. «قَالَ لَا يَصُومُ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ يَصُومُ غَيْرَه» اين بقا تعمّدى نبوده است اصلاً، چون كه نمىدانست طلوع فجر شده است، يك وقتى ديد طلوع فجر شده است و غسل نكرده است، امام با وجود اين كه تعمّدى نبوده است ولكن شب جنابتش را فهميده بود در قضاء فرمود بر اين كه روز ديگر قضاء كند.
و من هنا در قضاء شهر رمضان نفصّل كه اگر شخص جنابتش را فهميده است فرقى نمىكند، اصباح جنباً تعمّدى باشد غير تعمّدى باشد نمىتواند روزه را بگيرد، روزه صحيح نيست، و امّا اگر شب نفهميده باشد آنجا اگر روزه را بگيرد آن روزهاش صحيح است، آن اصباح غير تعمّدى ای كه شب نفهميده است (قيدش اين است) او مضرّ به قضاء نيست، و الحمد الله ربّ العالمين.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص284-285.
[2] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الطَّوَافِ لِغَيْرِ أَهْلِ مَكَّةَ- لِمَنْ جَاوَرَ بِهَا أَفْضَلُ أَوِ الصَّلَاةُ- قَالَ الطَّوَافُ لِلْمُجَاوِرِينَ أَفْضَلُ (مِنَ الصَّلَاةِ-) وَ الصَّلَاةُ لِأَهْلِ مَكَّةَ وَ الْقَاطِنِينَ بِهَا أَفْضَلُ مِنَ الطَّوَافِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص311.
[3] وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ؛ سوره بقره(2)، آيه196.
[4] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا بَأْسَ أَنْ يُقْضَى الْمَنَاسِكُ كُلُّهَا عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ- إِلَّا الطَّوَافُ بِالْبَيْتِ وَ الْوُضُوءُ أَفْضَلُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص374
[5] وَ عَنْهُ عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ طَافَ بِالْبَيْتِ وَ هُوَ جُنُبٌ- فَذَكَرَ وَ هُوَ فِي الطَّوَافِ- قَالَ يَقْطَعُ الطَّوَافَ وَ لَا يَعْتَدُّ بِشَيْءٍ مِمَّا طَافَ- وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ طَافَ ثُمَّ ذَكَرَ أَنَّهُ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ- قَالَ يَقْطَعُ طَوَافَهُ وَ لَا يَعْتَدُّ بِهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج13، ص375.
[6] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: لَا بَأْسَ أَنْ يَطُوفَ الرَّجُلُ النَّافِلَةَ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ- ثُمَّ يَتَوَضَّأَ وَ يُصَلِّيَ- فَإِنْ طَافَ مُتَعَمِّداً عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ- فَلْيَتَوَضَّأْ وَ لْيُصَلِّ- وَ مَنْ طَافَ تَطَوُّعاً وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ- فَلْيُعِدِ الرَّكْعَتَيْنِ وَ لَا يُعِدِ الطَّوَافَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج13، ص374
[7] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج13، ص376.
[8] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص285.
[9] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ يَعْنِي عَبْدَ اللَّهِ قَالَ كَتَبَ أَبِي إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ كَانَ يَقْضِي شَهْرَ رَمَضَانَ- وَ قَالَ إِنِّي أَصْبَحْتُ بِالْغُسْلِ وَ أَصَابَتْنِي جَنَابَةٌ- فَلَمْ أَغْتَسِلْ حَتَّى طَلَعَ الْفَجْرُ- فَأَجَابَهُ ع لَا تَصُمْ هَذَا الْيَوْمَ وَ صُمْ غَداً؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج10، ص67.
[10] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ فِي رَمَضَانَ- فَنَامَ وَ قَدْ عَلِمَ بِهَا- وَ لَمْ يَسْتَيْقِظْ حَتَّى أَدْرَكَهُ الْفَجْرُ- فَقَالَ ع عَلَيْهِ أَنْ يُتِمَّ صَوْمَهُ وَ يَقْضِيَ يَوْماً آخَرَ- فَقُلْتُ إِذَا كَانَ ذَلِكَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج10، ص67.
[11] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَقْضِي شَهْرَ رَمَضَانَ- فَيُجْنِبُ مِنْ أَوَّلِ اللَّيْلِ وَ لَا يَغْتَسِلُ حَتَّى يَجِيءَ آخِرُ اللَّيْلِ- وَ هُوَ يَرَى أَنَّ الْفَجْرَ قَدْ طَلَعَ- قَالَ لَا يَصُومُ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ يَصُومُ غَيْرَهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج10، ص67.