«(فصل) :غسل الجنابة مستحب نفسي و واجب غيري للغايات الواجبة و مستحب غيري للغايات المستحبة و القول بوجوبه النفسي ضعيف و لا يجب فيه قصد الوجوب و الندب بل لو قصد الخلاف لا يبطل إذا كان مع الجهل بل مع العلم إذا لم يكن بقصد التشريع و تحقق منه قصد القربة فلو كان قبل الوقت و اعتقد دخوله فقصد الوجوب لا يكون باطلا و كذا العكس و مع الشك في دخوله يكفي الإتيان به بقصد القربة لاستحبابه النفسي أو بقصد إحدى غاياته المندوبة أو بقصد ما في الواقع من الأمر الوجوبي أو الندبي و الواجب فيه بعد النية غسل ظاهر تمام البدن دون البواطن منه فلا يجب غسل باطن العين و الأنف و الاذن و الفم و نحوها و لا يجب غسل الشعر مثل اللحية بل يجب غسل ما تحته من البشرة و لا يجزي غسله عن غسلها نعم يجب غسل الشعور الدقاق الصغار المحسوبة جزء من البدن مع البشرة و الثقبة التي في الاذن أو الأنف للحلقة إن كانت ضيقه لا يرى باطنها لا يجب غسلها و إن كانت واسعة بحيث تعد من الظاهر وجب غسلها»[1]
كلام در اين فرمايشى بود كه از بن حمزه از قدماء،[2] و از علامه و والدش[3] و مقدس اردبيلى[4] و دو تلميذش صاحب المدارك [5]و الذخيره[6] نقل شده است، كه آنها ملتزم شدهاند براى شخص جنب غسل الجنابة وجوب نفسى دارد، و عرض كرديم آنى كه گفته مىشود براى اين معنا دو تا وجه است:
وجه اولى روايات بود، كه در بعضى روايات آنهايى كه واجب است در دين و خداوند به غير او اعمال آخر را قبول نمىكند و جهل در آنها عذر نيست، غسل الجنابة من الجنب را شمرده بودند، و در بعضى روايات غسل الجنابة فريضة الله شمرده شده است، و در بعضى روايات اين بود كه وقتى كه ادخال در فرج شد وجب الغسل، معنايش اين است که به واسطه اين دخول در فرج واجب مىشود غسل كردن چه وقت صلاتى باشد يا نبوده باشد.
عرض مىكنم اما اين روايات اخيره كه اذا ادخله وجب الغسل و المهر و الحد،[7] اين وجب الغسل اين روايات در مقام اين است كه آنى كه موضوع است براى وجوب الغسل آن دخول مع الانزال نيست كه نقل شده بود از مولانا امیر المومنین عليه السلام كه الماء من الماء، يعنى غسل جنابت كردن در صورتى است كه انزال بشود و مائى از مرد خارج بشود، اين رواياتى در مقام بيان اين است كه مولانا على بن ابيطالب سلام الله عليه حصر نكرده است وجوب غسل را به انزال، يعنى حصرش حصر حقيقى نيست، خودش فرموده است در مقام آن مخاصمه كه اتوجبون علیه الحد والرجم و لا تجوبون عليه من الماء، اين در اين روايات در مقام بيان اين است كه ادخال در فرج در مقابل انزال المنى موجب الجنابة است، اين مثل آن رواياتى است كه در موجب الوضوء وارد شده است كه اين دخول موجب مىشود غسل الجنابة را، يعنى شخص جنب مىشود به واسطه اين دخول، اين روايت در مقام بيان اين است، و اما اينکه این غسل وجوب نفسى دارد يا وجوبش، وجوب شرطى و وجوب غيرى است اين روايات در جهت مقام اين جهت نيستند، اين در مقام اين است كه به واسطه اين دخول شخص جنب مىشود ولكن اینکه وجوب الغسل نفسى است، غيری است، و شرط للصلاة است در مقام بيان اين معنا نيستند.
اگر كسى بگويد بر اينكه نه اين روايات مىگويد كه وقتى كه دخول شد غسل واجب مىشود، مقيد نكرده است به دخول وقت صلاة، چونكه مقيد نكرده است اطلاق دارد اينها، دلالت مىكنند بر اينكه غسل الجنابة وجوب دارد، و اطلاق الوجوب يقتضى كونه نفسيا، وقتى كه مطلق گذاشتند وجوب را مقيد نكردند بما اذا وجب الصلاة اقتضاء مىكند بر اينكه اينها وجوبش نفسى است. اگر كسى اين را گفت مىگوييم در وضوء هم بايد همين را ملتزم بشويد كه بر كسى كه حدث اصغر، بولى، نومى، خروج ريحى شده است ملتزم بشويد كه وجوب وضوء هم نفسى است، چرا؟ چونكه عين اين تعبير در آنها هم وارد شده است، در آن صحيحه عبد الرحمن بن حجاج هست در باب سوم از ابواب نواقض الوضوء است، روايت، روايت نهمى[8] است:
محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين ابن ابی الخطاب اشعرى رضوان الله عليه و عن محمد بن اسماعيل»، يك سند ديگر دارد كلينى از محمد بن اسماعيل از فضل بن شاذان «جميعا عن صفوان بن يحيى عن عبد الرحمن بن حجاج، قال سألت ابا عبد الله عليه السلام الى ان قال»، قبلش را نمىخوانم، «أَنَّهُ قَالَ مَنْ وَجَدَ طَعْمَ النَّوْمِ قَائِماً أَوْ قَاعِداً- فَقَدْ وَجَبَ عَلَيْهِ الْوُضُوءُ» ، وقتى كه كسى خوابيد، طعم نوم را چشيد چه در حال قيام باشد چه در حال قعود بوده باشد وضوء واجب مىشود، چه جور اين روايت در مقام بيان اين است كه وقتى كه نوم حاصل شد ناقض وضوء است و براى شخص حدث موجود مىشود، نوم حدث است محدث مىشود، اين روايت در مقام بيان اين است، آن روايت هم كه اذا ادخله فقد وجب الغسل مثل اين در مقام بيان اين است كه ادخال در فرج موجب جنابت و حدث اكبر مىشود، اگر آنجا اطلاق بگوييد اينجا هم بايد به اطلاق تمسك كنيد، چرا نمىكنيد؟ چه جور مىگوييد اينها در مقام بيان انّ النوم ناقض للوضوء و موجب للوضوء هست آن روايت هم در مقام بيان اين است كه ادخال در فرج موجب جنابت است، و اگر آن روايت غسل الجنابة فريضة او را بگيرد، او هم مثلش در وضوء هست، در وضوء، در صحيحه زراره كه وارد است در شك در وضوء، در شك در اجزاء وضوء كه انسان مشغول به وضوء است و قاعد علی الوضوء است امام عليه السلام فرمود آن وضوء فرض الله است، مراد از فرض الله يعنى در كتابش ذکر كرده است خداوند، غسل جنابت را هم در كتابش ذكر كرده است، هر دو را ذكر كرده است، فرض الله يعنى ما ذكر الله فى محکم كتابه، مراد او است، اما فرض الله كه شد يعنى خداوند در كتابش ذكر كرد وجوبش را غيری ذكر فرموده است يا نفسى، معلوم است كه خداوند هر دو را وجوب غيرى فرموده است، «اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهكم»، تا اينكه و ان كنتم جنبا فاطهروا،[9] بدان جهت در كتاب و ان كنتم جنبا فاطهروا وجوبش غيرى است و وضوء هم وجوبش غيرى است، يعنى شرطى است.
و اما آن روايتى [10]كه در ما نحن فيه وارد شده بود كه ديروز عرض كردم، «أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الدِّينِ الَّذِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُمِنَ الْعِبَادِ غَيْرَهُ» غيره اين روايت كه در ما نحن فيه هست، عرض مىكنم اين روايت صدرش اينجور است، برقى[11] كه اين روايت را نقل كرده است، اينجور است كه معاذ بن مسلم اينجور مىگويد بر اينكه، ادخلت عمر اخى علی اباعبد الله عليه السلام معاذ يك برادرى داشت اسم عمر بود، مىگويد «أَدْخَلْتُ عُمَرَ أَخِي عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ لَهُ» ، به امام عرض كردم :« هذا عُمَرُ أَخِي »، اين برادر من است، « وَ هُوَ يُرِيدُ أَنْ يَسْمَعَ مِنْكَ شَيْئاً فَقَالَ لَهُ »، مثل اينكه تازه وارد بود، اين خوش دارد كه يك مطلبى كلامى را از شما بشنود، آن وقت بعد از اينكه اين را گفت، امام عليه السلام اينجور فرمود بر اينكه «سَلْ عَمَّا شِئْتَ»، به برادرش گفت كه هر چيزى كه مىخواهى از من بپرس بگويم بر تو، «فَقَالَ أَسْأَلُكَ عَنِ الَّذِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ غَيْرَهُ وَ لَا يَعْذِرُهُمْ عَلَى جَهْلِهِ»، اين دينى كه خداوند از غير عباد او را قبول ندارد و جهالت در آنها را عذر نيست، او را مىخواهم از شما بشنوم.
امام عليه السلام در اين مقام فرمود «فَقَالَ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ وَ صِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْغُسْلُ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ حِجُّ الْبَيْتِ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ جُمْلَةً وَ الِايْتِمَامُ بِأَئِمَّةِ الْحَقِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» در مقام اينكه آنهايى كه در دين اهميت دارد و بايد اهم است كه از آنها دعائم تعبیر مىشود، آنها را براى ايشان اينجور فرمود غسل جنابت را در اين مقام فرمود، خوب اين را مىدانيد كه غسل جنابت اينجور نيست كه، اگر وجوب نفسى داشته باشد وجوب نفسى غسل الجنابة اگر بوده باشد هم از دعائم دين نيست، آنهايى كه در دين اهميت دارند كه رواياتى وارد شده است كه عمل بدون آنها قبول نمىشود، مثل الزكاة و الصلاة و حج البيت براى شخص مستطيع، امام عليه السلام بايد آنها را ذكر بفرمايد، مع ذلك زكات در ما نحن فيه ذكر نشده است، زكاتى كه آن اهميت دارد كه عملى بدون زكات قبول نمىشود، بدون اعطاء زكات بر كسى كه زكات واجب است ذكر نفرموده است و غير ذلك از واجبات دين كه آنها اهميت هم دارند، بلكه قوام دين با آنها است مثل الجهاد كه هست.
سؤال...؟ عرض مىكنم اقرار است نه عمل، صلاة، صلاة خارجى است، در صلاة خارجى در غسل الجنابة صحبت اقرار نيست، عمل خارجى است، اقرار مسئله بعد است كه اقرار بما جاء جملة آن اقرار بايد باشد در شخص مسلمان و انما الكلام در عمل خارجى است كه الصلاة اشهد ان لا اله الاّ الله يعنى شهادت فعلش و صلاة و هكذا صيام شهر رمضان فعلش، حج البيت فعلش، غسل الجنابة فعلش، عرض مىكنم بر اينكه در ما نحن فيهى كه هست اينها افعال است، و الاقرار بما جاء به جملة اين اقرار را هم با تمامى بايد داشته باشد، اين اقرار در مقابل اينها است، اينها فعل هستند}، خوب وقتى كه صلاة را ذكر فرموده است، صيام را ذكر فرموده است، حج البيت را ذكر فرموده است، زكات را نفرموده است، غسل الجنابة را فرموده است اين معلوم است كه غسل الجنابة اگر وجوب نفسى داشته باشد غير از مقدميت للصلاة و الصوم كه غسل الجنابة مقدميت دارد بر صوم و غير از مسئله حج كه بر طوافش مقدميت دارد، غير از او يك وجوب نفسى داشته باشد، وجوب نفسیش از دعائم دين نيست، از آن واجبات مثل صلاة و حج و اينها نيست، بدان جهت وجوب نفسیش هم مغروس در اذهان متشرعه نيست، پس اين را كه امام عليه السلام ذكر فرموده است نكتهاى دارد كه آن برادر كه تازه وارد است آورده بود روى كار اين يك نكتهاى دارد، نكتهاش را مىدانيد كه ربما اينجور است كه الآن هم موجود است در قری و قصبات اينجور است بعضى اشخاص، در شهرها همين جور است خصوصا در تيپ جوان كه سابقا خيلى بود آنى كه هم كه نماز مىخواند وقتى كه جنب مىشد نماز نمىخواند چونكه حوصله غسل كردن ندارد، تا يك حمامى برود و فرصتى داشته باشد يك چند روز نمازش را ترك مىكرد، جنب نبود مىخواند، اين غسل الجنابة موجب مىشود بر اينكه صلاة را اهمال مىكرد، امام عليه السلام لعل لنكتة در آن عُمر در خودش يا در شخص آخرى كه در مجلس بود امام عليه السلام اين را ذكر فرموده است لنكتهاى كه در آن مقام بود كه غسل جنابت با وجود اينكه وجوب نفسى ندارد و وجوبش وجوب غيرى است ولكن اكتفاء نفرموده است به ذكر الصلاة و الصوم و الحج از ذكر اين واجب غيرى، اين واجب غيرى را كه وضوء را ذكر نفرموده است، اين واجب غيرى را ذكر فرموده است بخاطر نكتهاى که در بين بود، چونكه قطع و اليقين است كه وجوب نفسى هم داشته باشد از دعائم نيست آن وجوب نفسى، اگر بوده باشد آنى كه در او مغروس در اذهان متشرعه است وجوب غيرى است كما اينكه ذکر خواهيم كرد، و امام عليه السلام اينكه اين را در مقام صوم و حج و صيام ذكر فرمود اكتفاء نكرد از اين واجب غيرى به ذكر الصلاة و الصوم و الحج تنها نكتهاى داشت، نكتهاش مختص به غسل است و اين نكته در خارج هم هست، بعضى اشخاصى هستند وقتى كه جنب شدند تا حوصلهاى كه برود حمام غسل كند مىگويد بروم حمام غسل كنم حوصله ندارم نماز هم نمی خوانم، می گویند چرا نمىخوانى؟ مىگويد همين جور هستم، حوصله ندارم حمام بروم غسل بايد بكنم، اين يك امر عادى است، امام عليه السلام لعل به آن علم امامتش فهميد كه اين برادر هم از آنها است، يا كس ديگر در مجلس است كه از آنها است، امام عليه السلام لهذه النكتة كه على الامام اين است كه اهميتش را به شما برساند امام عليه السلام در ما نحن فيه غسل را بيان فرمود بدان جهت اين در ما نحن فيه در ساير روايات دعائم دین نيست، بدان جهت زكات را هم نفرمود، چونكه شايد آن شخصى كه هست اهل زكات نبود، آن برادر از اهل زكات نبود تا او را بفرمايد به او، سرّ اينكه آنها را هم نفرموده باشد سرّش اين است كه اين محل ابتلاء در اين مقام اين مطالب بود كه در ما نحن فيه ذكر كرد كه اين به حج برود روزهاش را مواظبت كند نمازش را بخواند به ولايت اهل البيت ايمان بياورد، غرض اين بود بدان جهت امام عليه السلام لرعاية نكتة فى المقام غسل الجنابة را ذكر فرموده است، بدان جهت در ما نحن فيه در اين روايتى كه هست اين معنا محتمل است و بدان جهت در ما نحن فيه منافات ندارد كه وجوب غيرى باشد و امام عليه السلام در اين مقام ذكر كند.
اگر كسى بگويد نه اين روايت و روايات ديگر همه مطلق هستند، ما اين را قبول نداريم، خوب مىگوييم قبول، همه مطلق هستند، ولكن قابل حمل هست اين روایت بر وجوب غيرى، غايت الامر كسى مىتواند بگويد كه نه اين روايت مطلق است، که بگوید اين را شما مىگوييد اين محتمل است ولكن اين خلاف ظاهر است، ظاهر اين است كه غسل جنابت واجب نفسی است، گفتيم مطلق عيبى ندارد، ولكن قرينه خارجيه داريم كه به آن قرينه خارجيه اين روايات را بايد اگر اطلاق داشته باشند حمل كنيم بر وجوب عند وجوب الصلاة، عند وجوب الصلاة اينها واجب مىشوند، او چيست؟ صحيحه زراره است كه در باب صلاة وارد شده است[12] كه اذا زالت الشمس اذ دخل الوقت وجبت الصلاة و الطهور، ظاهر اين روايت مباركه و صحيحه اين است كغيره که وقتى كه دخول وقت شد صلاة واجب مىشود، وجوب صلاة قبلا نيست ظاهر قضيه شرطيه این است كه به دخول الوقت واجب مىشود، در طهارت هم همين جور است، : «إِذَا دَخَلَ الْوَقْتُ وَجَبَ الطَّهُورُ وَ الصَّلَاةُ وَ لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ» يعنى طهارت هم قبل از دخول وقت وجوبى ندارد و به دخول الوقت واجب مىشود.
دو تا مطلب مىتواند شخصى بگويد، بگويد كه غسل الجنابة را استثناء مىكنيم، اذا زالت الشمس اذا دخل الوقت وجب الصلاة و الطهور الاّ غسل الجنابة، غسل جنابت وجوبش مطلق است، قبلا هم هست، مىگوييم اگر اين را خارج كرديد بايد وضوء را هم خارج كنيد، چرا؟ براى اينكه در ما نحن فيه وضوء هم روايت داشتيم و من وجد طعم النوم قائما او قاعدا وجب الوضوء، بايد خارج بكنيد، آن وقت چه مىماند؟ بدان جهت در ما نحن فيه قابل تقييد به غير غسل الجنابة نيست، مقتضاى اين روايت مباركه كه اذا دخل الوقت وجبت الصلاة و الطهور، صحيحه زراره است در باب اوقات صلاة است در وسائل در جلد سوم، مقتضايش اين است كه به دخول الوقت طهارت واجب مىشود، و قبل دخول الوقت طهارتى نيست، چه غسل باشد چه وضوء بوده باشد فرقى ما بينهما نيست كما ذكرنا، بدان جهت اين روايات را به اين معنا حمل مىكنيم.
خوب يك توهم ديگر كه متعرض مىشوم برای اینكه روشن بشويد، يك توهم ديگر اين است كه نه اينها با هم منافات ندارند، مىگوييم بر اينكه چه جور مىگوييم كه اذا وقعت الزلزلة تجب الصلاة، يعنى صلاة الآيات، اذا مثلا خسف القمر يجب الصلاة، (يعنى صلاة الآيات) چه جورى كه ملتزم مىشويم، هم آنجا واجب است، هم اينجا واجب است، اينجا هم ملتزم بشويم كه اذا ادخل غسل واجب مىشود، اذا دخل وقت الصلاة باز واجب مىشود، دو قضيه شرطيه است، چرا تقييد بكنيم؟
اين را نمىشود در مقام گفت، چرا؟ چونكه اين معنا را كه دو تا قضيه شرطيه را تحفظ مىكنيم و هر كدام را موضوع مستقل قرار مىدهيم بر حكم، اين آن وقتى است كه حكم قابل تكرار بوده باشد مثل صلاة الآيات، قابل تكرار بوده باشد يك مورد ديگر اين است كه قابل تماميت الموضوع بوده باشد، مثل فرض كنيد اذا خفى الاذان فقصر اذا خفی الجدران فقصر، ياد داشته باشيد، آن وقتى دو تا جمله شرطيه را مىتواند شخص بگويد كه موضوع مستقل است شرط که يكى از دو امر بوده باشد: يا جزاء قابل تكرار بوده باشد، يا بشود بر اينكه هر كدام موضوع مستقل بشوند، و اما در جايى كه هيچ كدام از آنها موضوع مستقل نيست، ممكن نيست، و تكرار حكم هم ممكن نيست آنجا اطلاق و تقييد مىشود کما ذکرنا، مقام از اين قبيل است، چونكه اگر اينها را شرطيه مستقله بگيريم معنايش اين است وقتى كه وقت صلاة داخل شد طهور واجب مىشود، چه شخصی موجب جنابت داشته باشد چه نداشته باشد، بايد آن طهر را موجود كند، اين مخالف قرآن است که ان كنتم جنبا فاطهروا، دخول وقت به تنهايى نمىتواند موضوع حكم بشود، روى اين حساب در ما نحن فيه بايد آن قضيه اذا ادخله وجب الغسل را اطلاقش را تقييد كنيم بما اذا دخل الوقت، چونكه موضوع مستقل گرفتن ممكن نيست، بايد تقييد بكنيم بما اذا دخل الوقت، و مقتضايش اين است كه وجوب، وجوب غيرى مىشود، هذا تمام كلامنا فى هذه المسئله.
لا اشكال بر اينكه غسل الجنابة مثل الوضوء وجوب نفسى ندارد، هذا تمام الكلام فى الوجه الاول.
سؤال...؟ اشكال اين بود كه ذكر صلاة و صيام و حج را كه كرده است اين مستغنى است از وجوب غیری غسل جنابت، چونكه صلاة بدون غسل جنابت نمىشود، عرض مىكنم براينكه در ما نحن فيه، چرا وضوء را نفرمود امام عليه السلام؟
عرض مىكنم بر اينكه در ما نحن فيه مىماند وجه ثانى، وجه ثانى در اين كه غسل الجنابة وجوب نفسى دارد گفتهاند بر اينكه كسى كه در ليالى شهر رمضان جنب است لا اشكال بر اينكه اين قبل طلوع الفجر بايد غسل كند، اين وجوب الغسلى كه بر اين شخص است امرش داير است ما بين دو تا امر، و يك امر اين است كه وجوب نفسى داشته باشد كه شب غسل كند، يا وجوبش غيرى باشد، امر داير ما بين اين دو تا است، بايد غسل كند، اگر وجوب غيرى داشته باشد ممكن نيست، چرا؟ براى اينكه وجوب غيرى، وجوب مقدمه تابع وجوب ذى المقدمه است، در آن زمانى كه ذى المقدمه واجب شد در آن زمان مقدمه واجب مىشود. مقتضاى تبعيت است ديگر، وجوب غيرى تابع وجود ذى المقدمه است در فعليت و تا مادامى كه او فعلى نيست این فعلى نمىتواند بشود، و بلا شبهة و بلا اشكال آن وجوب الصوم در صائم در شهر رمضان عند طلوع الفجر است، لقوله سبحانه «كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ» تا آن وقت وجوبى نيست، بعد تكليف است كه «ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ وَ لاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ »،[13] تكليف عند طلوع الفجر مىآيد، پس چونكه تكليف به صوم عند طلوع الفجر مىآيد غسل جنابت در شب نمىتواند وجوب غيرى داشته باشد، چونكه ذى المقدمه وجوب فعلى ندارد، پس وقتى كه وجوب غيرى نتوانست پيدا كند وجوب نفسى پيدا مىكند، به اين وجه استدلال كردهاند بر اينكه اگر وجوب نفسى نداشته باشد لازمهاش اين است كه تركش جايز بشود، شخص جايز بشود خودش را تا طلوع الفجر جنب نگه بدارد، جايز نيست آخر، پس وجوب بايد نفسى بشود، اين استدلال را كردهاند.
اما الجواب از اين استدلال يك نقضى كه دندان شكن است و شخص را خشك مىكند كه چه جواب بدهم؛ و آن اين است فرض كرديم شخصى كه هست متمكن از غسل نيست، جنبى است كه متمكن از غسل نيست، آب ضرر دارد يا اصلا آب نيست، اين در شهر رمضان كه فردا مىخواهد كه روزه بگيرد شمای مستدل بفرماييد كه اين چه كار كند؟ غسل كه واجب نيست، متمکن نیست، باید چه كار كند؟ خوب بايد تيمم بكند، خوب تيمم وجوب نفسى دارد، شما كه فقط غسل را مىگوييد، اگر بناست بر اينكه غسل وجوب نفسى داشته باشد بايد ملتزم بشويد تيمم هم وجوب نفسى دارد، چونكه اين شخص در شب اگر متمكن از غسل نشود بايد تيمم كند قبل طلوع الفجر، و نخوابد هم، چونكه اگر بعد از تيمم خوابيد تيمم باطل مىشود، و عمدا بخوابد اصباح جنبا عمدا مىشود، بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست، شما كه به اين استدلال كردهايد به وجوب نفسى غسل جنابت به وجوب نفسى تيمم هم استدلال كنيد، چرا نكردهايد؟ چرا ملتزم نيستيد؟
و اما جواب حلى، جواب حلى اين است كه، چه كسى گفت غسل صوم رمضان عند طلوع الفجر واجب مىشود؟ اين كلوا و اشربوا حتى يتبين لکم الخيط الابيض، اين آيه مباركه در مقام اين است كه امساك شب در داخل صوم نيست، اين كه و من شهد منکم الشهر فليصمه، هر كسى كه حلال شهر رمضان را ديد، شهد يعنى رؤيت كرد بايد روزه بگيرد، تكليف از آن وقت مىآيد، منتهى خداوند متعال بيان مىفرمايد كه اكل و شرب داخل صوم واجب نيست، داخل صوم شهر نيست، صوم شهر صيام از طلوع الفجر حساب مىشود، يعنى امساك از طلوع الفجر حساب مىشود، جمع ما بين يعنى أخذ به ظهور آيه مباركه و من شهد فليصمه و أخذ به ظهور و كلوا و اشربوا حتى يتبين الخيط الابيض مقتضاى أخذ به ظهورين اين است كه او وجوب را مىگويد و اين واجب را مىگويد كه واجب امساك من طلوع الفجر است و امساك شب داخل صوم نيست، همين جور هم هست آيه، كلوا و اشربوا در مقام بيان اين است، خوب بدان جهت صوم از شب واجب است، خوب بدان جهت صوم فردا مقدمهاش براى جنب غسل كردن در شب است، وجوب غيرى پيدا مىكند، هيچ اشكالى هم ندارد.
افرض گفتيم نه! و من شهد منکم الشهر فليصمه يعنى فمن لم يكن مسافرا فى الشهر كه ربطى به اين معنای رؤيت هلال ندارد، اگر اين را گفتيم و گفتيم كه وجوب صوم هم از طلوع الفجر حساب مىشود، در شب وجوب الصومی نيست، يعنى وجوب صوم واجب معلق نيست، واجب مشروط است به طلوع الفجر، اين را گفتيم، خوب مىگوييم بر اينكه وجوب كه منحصر به وجوب نفسى و غيرى نيست، يك قسم ثالثى از وجوب هست آن را وجوب للغير تعبير مىكنند علماء، وجوب الغير با واجب نفسى در يك جهت شريك است و با واجب غيرى در جهت اخرایى شريك است، مثل وجوب التعلم كه انسان احكام را شرع را بايد ياد بگيرد، خوب الآن احكام شرع را شخصى ياد نگرفت و اين ياد نگرفتن موجب شد كه مخالفت كرد حكم شرع را، عصير عنبى كه جوشيده بود او را خورد، چونكه ياد نگرفته بود كه حرام است، اين چند تا عقاب دارد؟ اين يك عقاب بيشتر ندارد، وجوب تعلم چه چيز است؟ مىگويند وجوبش للغير است، وجوب غيرى نيست، چونكه تعلم مقدمه نمىشود، وجوب نفسى هم كه خودش استحقاق عقوبت داشته باشد نيست، وجوب للغير است، يعنى شارع به جهت تحفظ على التكاليف كه واجبات و ترك محرمات است اين تعلم را واجب كرده است، بدان جهت اين يك اثر وجوب نفسى دارد كه اگر مبتلا به آن احكام نشود فعلا هنوز آن تكاليف فعلا براى او واجب نيست، چونكه قبل الوقت است هنوز صلاة واجب نيست، هنوز قبل از استطاعت است و حج براى او واجب نيست الآن، ولكن اين تعلم براى او وجوب دارد، چونكه يك خاصيت وجوب نفسى را دارد كه اين وجوب موقوف نيست كه آن غير فعلا واجب بشود، ولكن مىداند در ظرفش به او مبتلا مىشود يا احتمال مىدهد كه مبتلا مىشود، تعلم واجب است، بايد احكامش را ياد بگيرد، بدان جهت اگر ياد نگرفت، منجر شد ترک تعلم به مخالفت آن تكليف مستحق عقاب است، اين وجوب تعلم يك اثر غيرى را دارد كه در موارد استحقاق عقاب، يك عقاب بر همان غير مىشود، شارع فقط بر همان غيرى كه ترك تعلم منجر به او شده است به او عقاب مىكند، بعضى از اينها، مثل صاحب الكفايه[14] و قبل از صاحب الكفايه حتى در كلمات متأخرين از او مثل صاحب المدارك[15] و مقدس اردبيلى[16] ملتزم شدهاند به وجوب تهیئى،[17] اين وجوب للغير از اين تعبير كردهاند به وجب تهیئى، خوب مىگوييم شارع بر شخصى كه شب جنب است واجب كرده است غسل كردن را به وجوب تهیؤی و وجوب للغير، چونكه روزه مىگيرى فردا، اگر فردا مكلف به روزه نيست چونكه مسافر است، شب جنب است، در مسافرخانه خوابيده است مكلف به صوم نيست نه بر اين غسل واجب نيست، آن كسى كه فردا براى او مكلف است صوم بگيرد براى آن غير واجب است شب غسل كند، مثل همان وجوب تعلمى كه گفتيم بايد شب غسل كند، اين وجوبش، وجوب غيرى است، دليل دارد رواياتى وارد شده است در آن شخصى كه شب جنب شده است حتى اگر بخوابد قبل از اغتسال و بداند بر اينكه بيدار نمىشود قبل الفجر، كفاره هم واجب كرده است شارع، بايد همان كفاره افطار عمدى را بدهد، اين روى دليل است که وجوب غيرى است ملتزم شديم، بدان جهت كسى كه متمكن از اين غسل نيست عاجز است بايد تيمم كند، چونكه تيمم بدل الغسل است، اين وجوب، وجوب غيرى است.
و ثالثة اصلا ما در بحث اصول ذكر كرديم اگر وجوب غيرى مولوى معقول بشود جاى آن همين جا است، آن وجوب غيرى در مقدمات كه مشهور عنوان مىكنند و بحث مىكنند، گفتيم آن وجوب غيرى مولوى لغو است، چرا؟ چونكه وقتى كه شارع امر به ذى المقدمه كرد و مقدمهاش هم معلوم است كه شارع گفته است الاّ بصلاة طهور، اينها را بيان فرموده است، خوب عقل مستقل است تكليف به صلاة منجز است، معلوم است عقل مىگويد بايد صلاة را اتيان بكنى با شرطش، وجوب الاطاعه است او، وجوب اطاعت ذى المقدمه كه عقل به او مستقل است آن عقل مىگويد بايد مقدمه را بياورى، شارع اگر بخواهد امر مولوی بكند به آن مقدمه لغو مىشود، چونكه اثر امر مولوى استحقاق عقاب بر ترك مقدمه است كه گفتيم ترك مقدمه كه عقاب ندارد، وجوب غيرى است، اگر اثر آخر است اثر آخرى ندارد، بدان جهت شارع چرا تكليف مولوی بكند؟ عبث مىشود، بدان جهت اگر امر غيرى بخواهيم عبث نشود جايش اينجاست كه شارع ببيند ذى المقدمه بعدى كه بعدا واجب خواهد كرد موقوف به اغتسال در شب است، و اغتسال در شب را اگر امر نكند مكلف اتيان نمىكند، چونكه ذى المقدمه فعلى نيست وجوبش، بدان جهت امر مىكند، ذكرنا فى بحث الاصول اگر وجوب غيرى معقول بوده باشد و حكم مولوى است، چونكه مولوى شرعى است وجوب غیری كه حضرات مىگويند اگر باشد اينجا شارع بايد اين وجوب غيرى را بكند، و اما در مقدمات ديگرى كه از اين قبيل نيست در زمانى است كه ذى المقدمه وجوبش فعليت دارد امر مولوى به اتيان مقدمه در آن زمان لغو محض است چونكه اثرى بر او مترتب نمىشود، لغو هم از شارع صادر نمىشود، به قول آن مؤمن كه گفته بود مولا بگويد يا نگويد كسى كه پشت بام رفت بايد نردبان بگذارد، بدون نردبان نمىشود به پشت بام رفت، اين مولا به او هم امر بكند يصبح لغوا، بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست اشكالى در اين ما نحن فيه نيست و وجه ثانى هم تمام نيست.
در ما نحن فيه دليل داريم بر وجوب اين غسل، بدان جهت تيمم را بر او لاحق مىكنيم و اين دليل نمىشود كه غسل الجنابة وجوب نفسى دارد، هذه كله در اين مسئله، و الحمد الله رب العالمين.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص294.
[2] اختلف المتأخرون في أن الغسل هل هو واجب لنفسه أو واجب لغيره فذهب الراوندي و جماعة من الأصحاب إلى الأوّل و اختاره المصنف و نقله عن والده و ذهب الباقون منهم ابن إدريس و المحقق و الشهيدان إلى الثانيو قد أطنب ابن إدريس في التشنيع على مخالفيه في ذلك؛ محمد باقر سبزواری، ذخيرة المعاد، ( قم، مؤسسه آل البيت (ع)، چ1، ت1247)، ج1، ص53.
[3] أطنب المتأخّرون في المنازعة بينهم في انّ غسل الجنابة هل هو واجب لنفسه أو لغيره، فبعض قال بالأوّل ، و آخرون قالوا بالثّاني. و الفائدة تظهر في المجنب إذا خلا من وجوب ما يشترط فيه الطّهارة، ثمَّ أراد الاغتسال هل يوقع نيّة الوجوب أو النّدب، فالقائلون بالأوّل قالوا بالأوّل، و القائلون بالثّاني قالوا بالثّاني. و الأقرب عندي الأوّل، و هو مذهب والدي رحمه اللّه تعالى؛ علامه حسن بن يوسف حلي، منتهی المطلب، ( مشهد مقدس، مجمع البحوث الاسلامية، چ1، ت1412ق)،ج2، ص256.
[4] دليل وجوبه النص و الإجماع، و لا يبعد كونه لنفسه لعموم ظاهر الأدلة مع عدم المانع حتى يخصّص؛ احمد بن محمد مقدس اردبيلی، مجمع الفائدة و البرهان، (قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1403ق)، ج1، ص136.
[5] و بالجملة فإيقاع هذه الأغسال الواجبة على وجه الاستحباب مشكل جدا و اللّه أعلم؛ سيد محمد بن علی عاملی، مدارک الاحکام، (بيروت، مؤسسة اهل البيت، چ1، ت(ع)، 1411ق)، ج1، ص357
[6] و قد ظهر ممّا تلونا عليك في هذا المبحث أن القول بوجوب غسل الجنابة لنفسه قويو الظاهر أن له وجوبين أحدهما لنفسه و الآخر من حيث كونه مقدمة للواجب و لهذا يتضيق بتضيق الغاية و يتسع بسعته فلا يكون هذا دليلا على عدم كونه واجبا لنفسه تمسك به بعضهم و لو لم يجب نية الوجه ضعف فائدة هذه المسألة؛ محمد باقر سبزواری، ذخيرة المعاد، ( قم، مؤسسه آل البيت (ع)، چ1، ت1247)، ج1، ص55.
[7] وَ [محمد بن الحسن باسناده] عَنْهُ (عن علی بن الحسن) عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ وَ الْمَرْأَةِ مَتَى يَجِبُ عَلَيْهِمَا الْغُسْلُ- قَالَ إِذَا أَدْخَلَهُ وَجَبَ الْغُسْلُ وَ الْمَهْرُ وَ الرَّجْمُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج21، ص320.
[8] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ ذَكَرَ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ مَنْ وَجَدَ طَعْمَ النَّوْمِ قَائِماً أَوْ قَاعِداً- فَقَدْ وَجَبَ عَلَيْهِ الْوُضُوءُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص254.
[9] . سوره مائده(5)، آيه6.
[10] وَ [احمد بن محمد بن خالد] عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَيْفٍ عَنْ مُعَاذِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الدِّينِ الَّذِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ
مِنَ الْعِبَادِ غَيْرَهُ وَ لَا يَعْذِرُهُمْ عَلَى جَهْلِهِ فَقَالَ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ وَ صِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْغُسْلُ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ حِجُّ الْبَيْتِ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ جُمْلَةً وَ الِائْتِمَامُ بِأَئِمَّةِ الْحَقِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص29.
[11] عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ سَيْفٍ الْكِنْدِيِّ عَنْ مُعَاذِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ أَدْخَلْتُ عُمَرَ أَخِي عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ لَهُ هَذَا عُمَرُ أَخِي وَ هُوَ يُرِيدُ أَنْ يَسْمَعَ مِنْكَ شَيْئاً فَقَالَ لَهُ سَلْ عَمَّا شِئْتَ فَقَالَ أَسْأَلُكَ عَنِ الَّذِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ غَيْرَهُ وَ لَا يَعْذِرُهُمْ عَلَى جَهْلِهِ فَقَالَ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ وَ صِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْغُسْلُ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ حِجُّ الْبَيْتِ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ جُمْلَةً وَ الِايْتِمَامُ بِأَئِمَّةِ الْحَقِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، (قم، تهران، دارالکتب الاسلامية، چ2، ت1371ق)، ج1، ص388.
[12] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا دَخَلَ الْوَقْتُ وَجَبَ الطَّهُورُ وَ الصَّلَاةُ وَ لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ؛ ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص203.
[13] سوره بقره(2)، آيه 187.
[14] منظور محمد باقر سبیزواری است که صاحب ذخيرة المعاد نيز هست؛ ر. ک: محمد باقر سبزواری، ذخيرة المعاد، ( قم، مؤسسه آل البيت (ع)، چ1، ت1247)، ج1، ص53-55.
[15] ر. ک: سيد محمد بن علی عاملی، مدارک الاحکام، (بيروت، مؤسسة اهل البيت، چ1، ت(ع)، 1411ق)، ج1، ص357
[16] ر. ک: احمد بن محمد مقدس اردبيلی، مجمع الفائدة و البرهان، (قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1403ق)، ج1، ص136.
[17] تا جايي که تفحص شد هيچ يک از اين بزرگان که مرحوم ميرزا نام برده است از واژه «تهیأ» و مشتقاتش نسبت به مسأله مورد بحث استفاده نکرده اند و الله اعلم بالصواب.