درس هفتصد و سی و یکم

احکام غسل جنابت

«(فصل) :غسل الجنابة مستحب نفسي و واجب غيري للغايات الواجبة و مستحب غيري للغايات المستحبة و القول بوجوبه النفسي ضعيف و لا يجب فيه قصد الوجوب و الندب بل لو قصد الخلاف لا يبطل إذا كان مع الجهل بل مع العلم إذا لم يكن بقصد التشريع و تحقق منه قصد القربة فلو كان قبل الوقت و اعتقد دخوله فقصد الوجوب لا يكون باطلا و كذا العكس و مع الشك في دخوله يكفي الإتيان به بقصد القربة لاستحبابه النفسي أو بقصد إحدى غاياته المندوبة أو بقصد ما في الواقع من الأمر الوجوبي أو الندبي و الواجب فيه بعد النية غسل ظاهر تمام البدن دون البواطن منه فلا يجب غسل باطن العين و الأنف و الاذن‌ ‌و الفم و نحوها و لا يجب غسل الشعر مثل اللحية بل يجب غسل ما تحته من البشرة و لا يجزي غسله عن غسلها نعم يجب غسل الشعور الدقاق الصغار المحسوبة جزء من البدن مع البشرة و الثقبة التي في الاذن أو الأنف للحلقة إن كانت ضيقه لا يرى باطنها لا يجب غسلها و إن كانت واسعة بحيث تعد من الظاهر وجب غسلها»[1]

ادامه بحث در ديدگاه استحباب نفسی داشتن غسل جنابت

بعد از اينكه بيان كرديم غسل الجنابة من الجنب وجوب نفسى ندارد، و در نفى وجوب نفسى از غسل الجنابة كما ذكرنا آن ادله متقدمه بود، اذا دخل الوقت وجبت الصلاة و الطهور، طهور بمعنی طهارت، و رواياتى كه به آنها استدلال بر وجوب نفسى كرده بودند آن روايات قاصر الدلالة بودند كما ذكرنا، و اگر اطلاق داشتند تقييد مى‏كرد اين صحيحه، و حاجتى نداريم در نفى وجوب نفسى که ما تمسك كنيم به آن رواياتى كه وارد شده است در مرأه جنب، مرأه وقتى كه براى او غسل الجنابة واجب شد، و للجنابة خواست غسل بكند حيضش آمد امام عليه السلام فرمود كه ديگر غسل جنابت نكند، {اين نكند به نحو الزام است يا به نحو غير الزام خواهد آمد انشاء الله بحثش}، اينكه امام عليه السلام فرمود غسل نكند و در بعضى روايات هم تعبير شده است، چونكه حیضِ مفسد صلاة آمد ديگر غسل جنابت نكند، از اين روايات جماعتى استفاده كرده‏اند كه غسل الجنابة وجوب نفسى ندارد، والاّ اگر وجوب نفسى داشت مربوط به صلاة نبود.

عرض مى‏كنم حاجتى به اين استدلال نداريم، چونكه اين استدلال مناقشه دارد و آن مناقشه‏اش اين است، آنهايى كه گفته‏اند وجوب نفسى دارد غسل الجنابة گفته‏اند بما هو طهارة وجوب نفسى دارد، يعنى انسان بايد از جنابت پاك بشود، و وقتى كه زن حائض شد او نمى‏تواند به غسل پاك بشود، بما انّه نمى‏تواند پاك بشود روى اين حساب فرموده‏اند كه لازم نيست در ما نحن فيه غسل بكنى غسلت را تأخير بيانداز، غسل الجنابة بما انّه طهارة وجوب نفسى دارد و وقتى كه طهارت ممكن نشد، چونكه دم جارى مى‏شود از مجرای حائض هست يا نفاس را دارد اين روايات دليل نمى‏شود.

توضيح کلام صاحب عروه(قدس)

بعد صاحب عروه قدس الله نفس الشريف مى‏فرمايد پس معلوم شد كه غسل الجنابة قبل الوقت استحباب نفسى دارد و بعد دخول وقت الصلاة وجوب غيرى دارد، و براى غايات ديگرى كه مندوب است غسل جنابت مستحب مى‏شود براى آنها به آن بيانى كه گفتيم، ايشان مى‏فرمايد مع ذلك مكلف جنب عند الغسل يعنى عند اغتسال قصد كند استحباب نفسى را يا قصد كند وجوب غيرى را اگر وقت داخل شده است اينها معتبر نيست، لما تقدم در بحث وضوء گذشت ديگر اعاده نمى‏كنيم، آن مقدارى كه ما در طهارات ثلاث كه وضوء و غسل و تيمم است ملتزم مى‏شويم و آنى را ملتزم مى‏شويم كه مغروس در اذهان متشرعه است كه اينها از عبادات هستند، اينها در اتيانشان قصد تقرب معتبر است. قصد تقرب را هم گفتيم كه عمل را انسان بايد به حساب خدا بياورد، اين مقدار معتبر است، اما خصوصيت اينكه قصد كند كه اين واجب است يا مستحب است قصد اينها لازم نيست، وقتى كه قصد قربت متحقق شد به غیر اينها عمل صحيح مى‏شود، مثل اينكه كسى اصلا وجوب و استحباب و اينها را نمى‏داند، اين قدر مى‏داند كه نماز بدون غسل جنابت نمى‏شود، بعد از دخول وقت مى‏گويد كه من غسل مى‏كنم كه نماز بخوانم نه قصد وجوب مى‏كند نه قصد استحباب، عملش صحيح است، چون لله اتيان كرده است.

 كما اينكه كسى قبل الوقت كسى غسل مى‏كند كه من الآن غسل مى‏كنم كه انشاء الله وقت صلاة داخل شد و صلاة واجب شد صلاة را با اين غسل اتيان كنم، اين عيبى ندارد چونكه قصد وجوب نكرده است، چونكه اين غسل، غسلى است‏ كه اگر بماند و منتقض نشود به حدثى ولو اصغر مى‏تواند نماز بخواند، اين هم مى‏داند كه حدث اصغر از او صادر نمى‏شود، قبل الوقت غسل مى‏كند به جهت اينكه وقت داخل شد نماز بخواند، عيبى ندارد، عمل به حساب خداوند است، چونكه صلاة را بعد الوقت خداوند واجب مى‏كند اين هم به جهت امتثال آن امرى كه بعد مى‏آيد از حالا غسل مى‏كند، نه اينكه واجب است، قصد وجوب نمى‏كند، مى‏گويد ولكن غسلى است كه اگر بماند طهارت است و مى‏شود نماز اتيان كرد و مى‏ماند و نماز اتيان مى‏كند، بدان جهت در ما نحن فيه قصد وجوب غيرى يا استحباب نفسى اينها معتبر نيست، قصد وجوب غيرى هم بنا بر كسى كه مقدمه واجب را وجوب شرعى مولوى در او ملتزم بشود، وجوب شرعى مولوى غیری كه بگويد امر به ذى المقدمه لا محال منفك از اين نمى‏شود كه شارع به مقدمه‏اش امر غیری مولوى شرعى بايد بكند، و اما بنائا على ما ذكرنا فى الاصول كه ديروز هم اشاره كرديم امر مولوى شرعى غیری عبث است، بعد از اينكه شارع ارشاد به شرطيت كرد يا فرمود مثلا لا صلاة الاّ بطهارة و فرمود طهارت از فلان محدث اصغر وضوء است و از آن ديگرى هم غسل است، وجوب مولوى كارى ندارد، حتى خواهيم گفت يعنى در اصول بحث شده است، قوله سبحانه اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهكم[2] اين گفتيم كه تكليف مولوى نيست، اين ارشاد به شرطيت وضوء است، مثل اينكه اذا قمت للصلاة فاغسل ثوبك ارشاد است به طهارت ثوب، شرط است در صلاة، اين هم ارشاد است بر اينكه شرط است براى صلاة، تكليف مولوى نيست، آن كسى مى‏تواند قصد وجوب غيرى را بكند كه ملتزم بشود ما بين ايجاب ذى المقدمه و ما بين ايجاب مقدمه مولويا غيريا تلازم است، والاّ كسى اين را منكر شد نه بعد الوقت هم قصد وجوب نمى‏تواند بكند، مى‏تواند قصد شرطيت بكند، غسل مى‏كنم چونكه شرط صلاة است و امتثال صلاة بدون اين نمى‏شود، آن عيب ندارد.

 ايشان در عبارت عروه در مقام مطلبى دارد، ايشان مى‏فرمايد وقتى كه قصد وجوب و استحباب لازم نشد و بدون قصد وجوب و استحباب غسل صحيح مى‏شود، اگر كسى قصد خلاف بكند جهلا، مثل اينكه شخصى خيال كرده است كه ظهر داخل شده است و جنب هم هست رفته است در حمام غسل مى‏كند كه غسل مى‏كنم واجب قربة الى الله، كه خيال كرده است كه ظهر داخل است، ايشان مى‏فرمايد بر اينكه اين غسل را كه كرده است بعد که آمد ديد كه نه، هنوز ظهر نشده است اذان نگفته‏اند غسلش صحيح است. چرا؟ چونكه قصد قربت حاصل شده است اين عمل را به حساب خداوند اتيان كرده است، منتهى اشتباه كرده است، خيال مى‏كرد كه خداوند در آن وقتى كه غسل مى‏كرد امرش، امر وجوب غيرى بود، ولی در واقع امرش امر استحباب نفسى بود، چونكه ظهر داخل نشده بود، اين عيبى ندارد اين را مى‏گويند اشتباه و خطای در امر، امر شارع هست اين شخص او را امتثال مى‏كند، منتهى خيال مى‏كند كه آن امر، امر وجوبى غيرى است، و كذلك اگر فرض كنيد بعد دخول الوقت اين گفت بر اينكه من غسل مى‏كنم خيال مى‏كرد كه هنوز وقت داخل نشده است، مى‏گويد غسل جنابت مى‏كنم مستحب نفسى است قربة الى الله، بعد معلوم شد ديد كه اذان را يك ساعت قبل گفته‏اند، باز غسلش صحيح است، چونكه عمل را به حساب خداوند اتيان كرده است.

 وقتى كه اين را مى‏گويد و اين حرفها را باب وضوء بيان كرديم و احتياج به اعاده ندارد، چونكه قصد قربت حاصل مى‏شود و عمل به حساب خداوند است، پشت سرش دارد كه بل و مع العلم، اينها در صورتى بود كه جاهل باشد، اعتقاد بكند كه وقت داخل نشده است قصد استحباب نفسی کند، يا اعتقاد كند كه وقت داخل شده است، قصد وجوب غيرى كرده است، كه منشائش جهل بود، ايشان مى‏فرمايد در صورت علم هم همين جور است، انسان با وجود اينكه مى‏داند بر اينكه ظهر داخل شده است، اذان هم گفته‏اند دو ساعت هم گذشته است، مع ذلك مى‏رود پايين غسل مى‏كند چونكه جنب است نماز نخوانده است و قصد مى‏كند كه من غسل جنابت مى‏كنم چونكه استحباب نفسى دارد، چونكه خداوند ان الله يحب المتطهرين، ايشان مى‏فرمايد بل مع العلم هم صحيح است، منتهى دو تا قيد ذكر مى‏كند در صورتى كه مع‏ العلم بوده باشد، يكى اين است كه به قصد تشريع نباشد اين غسلش در صورت علم، و ديگرى اين است كه قصد قربت هم حاصل شده باشد، هم به قصد تشريع غسل نكند يكى هم غسل قربتى كه معتبر است در صحت غسل او حاصل باشد.

اشکال بر کلام صاحب عروه(قدس)

روى اين اساس اشكال فرموده‏اند به كلام ايشان كه چه جور مى‏شود با علم تشريع حاصل نشود؟ تشريع لا محالة كه حاصل مى‏شود، و لا محال تشريع موجود مى‏شود و آن وقت بايد حكم بشود بر اينكه عمل باطل است، به بيانى كه مى‏گوييم. اولين اشكالى كه بر عبارت عروه شده است آن اشكال را عرض مى‏كنم. فرموده‏اند بر اينكه انسان بداند بر اينكه وقت داخل نشده است، مع ذلك قصد كند وجوب غيرى را عند غسل كردن كه اين غسل را مى‏كنم كه اين غسل واجب غيرى است، مى‏داند وقت داخل نشده است هنوز آفتاب تازه زده است، اين کی وجوب غيرى دارد، اين تشريع مى‏شود ديگر، تشريع اين است كه انسان ملتزم بشود به حكمى من قبل الشارع يا مى‏داند آن حكم از قبل شارع نيست يا شك دارد كه هست يا نيست؟ اين الآن ملتزم شده است بر وجوب غيرى مع العلم بر اينكه وجوب غيرى ندارد، آن وقت اين قائل فرموده است كه تشريع لا محالة حاصل مى‏شود، اينجور غسل كردن بدون تشريع موجود مى‏شود.

غايت الامر تشريع دو جور است. تشريع مكلف در خود امر شارع و در مقام امر است. در خود امر شارع تشريع مى‏كند. مثل اينكه فرض بفرماييد بر اينكه مكلف بنا مى‏گذارد بر اينكه اصلا شارع قبل دخول الوقتى كه مى‏دانم وقت داخل نشده است، قبل دخول الوقت شارع به غسل اصلا امر استحبابى نكرده است، فقط امر وجوب غيرى كرده است، بنا مى‏گذارد كه آن امرى كه شارع دارد در اصل او تشريع مى‏كند، كه مى‏گويد بر اينكه آن امر استحبابى نكرده است، وجوب غیرى كرده است، من هم چونكه واجب غیرى است اتيان مى‏كنم، داعى بر اتيانش واجب غيرى بودن است كه در مقام امر تشريع كرده است در اصل الامر تشريع كرده است و داعیش به اتيان هم همان تشريعش است، اين بلا اشكال فاسد است، اين را كسى تا به حال نگفته است كه اين عمل صحيح است، يعنى این عبادت صحيح مى‏شود، چرا؟ چونكه قصد قربت ندارد، قصد قربت اين است كه فعل را به داعى امر شارع اتيان كند، آن امرى كه شارع دارد یعنی امر استحبابی گفته او نيست، دروغ است امر استحبابی، خوب اينی كه بنا گذاشته است و به داعى او اتيان كرده است آن هم از قبل شارع نيست و اين به حساب خدا نيست، اين قصد تقرب نيست، بدان جهت اشكالى در اين مطلب نيست که اگر مكلف در عبادت در مقام امر تشريع كند عملش باطل مى‏شود، يعنى آن امرى كه شارع كرده است بنا بگذارد او نيست و آنى كه خودش بنا گذاشته است بگويد او است و او داعى بشود به اتيان اين را مى‏گويند تشريع در اصل الامر، در مقام الامر.

 يك تشريع هم هست از او تعبير مى‏كنند در مقام الامتثال، كه فرموده‏اند جماعتى ملتزم شده‏اند خصوصا بعد از مرحوم آخوند و تلاميذش ملتزم شده‏اند كه تشريع در مقام امتثال مبطل عبادت نيست. تشريع در مقام امتثال معنايش چيست؟ معنا مى‏كنم بر شما: اين شخص قبل از ظهر غسل را اتيان مى‏كند، مى‏گويد فرقى نمى‏كند بر من شارع امر استحبابى داشته باشد من غسل را اتيان مى‏كنم بنا دارم قبل از ظهر غسل را بكنم. امرش، امر وجوب غيرى باشد من امر را اتيان مى‏كنم. اما توصيف مى‏كند مى‏گويد اين غسلى كه من اتيان مى‏كنم فعلا متصف است به واجب غيرى، و آن امرى كه شارع الآن دارد در واقع او متصف است بانّه واجبٌ غيرىٌ، كه اگر واجب غيرى نباشد باز اين غسل را اتيان مى‏كرد، امتثالش درست است، اصل امر را تشريع نكرده است، اصل امرش هر چه هست، هست، ولكن من مى‏گويم آن اصل امر وجوب غيرى است، اين عملى كه اتيان مى‏كنم واجب غيرى است، جماعتى گفته‏اند كه اين عمل باطل نيست، مرحوم آخوند و من تبعش تلاميذش ملتزم شده‏اند كه اين عمل باطل نیست، چرا؟ چونكه اصل عمل را به حساب خدا اتيان كرده است، چونكه وجوب غيرى را هم بنا نمى‏گذاشت اتيان مى‏كرد، چونكه بنائش امتثال امر شارع است، منتهى در ما نحن فيه تشريع كرده است در اين توصيف العمل كه بانّه واجب غيرى، در مقام امتثال اين تشریع را كرده است اما در مقام اصل الامر تشريع نكرده است، و این در مقام اصل العمل تشريع كند، آن تشريعش حرام است آن تشريع كه بنا گذاشته است حرام اما چرا عمل فاسد بشود؟ عمل غسل است، غسل جنابت خواهد آمد غسل الرأس و الرقبة و غسل ساير الجسد با قصد قربت است، اين همان با قصد قربت موجود كرده‏ است، چرا عملش باطل بشود؟

 عرض مى‏كنم مفروض اين است كه صحت عبادت اين است. آنى را كه در آن عبادت معتبر است، آن عبادت به آن قيود و شروطش اتيان بشود، آنى كه در غسل جنابت معتبر است كه انشاء الله خواهد آمد در بحث آتی غّسل تمام البدن است، اما ترتيبا، رأس و رقبه اولا ثم الجانبين يا ارتماس فى الماء دفعة واحده، اين اصل پيكره غسل را به قصد غسل جنابت كه عنوان قصدى است اتيان كرده است، و در اين عمل معتبر است كه عمل به حساب خدا باشد، يعنى اگر خدا امر نكرده بود اتيان نمى‏كرد، اين هم همين جور است، مفروض اين است در اين تشريع قسم ثانى كه در مقام امتثال است شارع اگر امر استحبابى مى‏كرد كه كرده است باز اين امتثال مى‏كرد اگر تشریع هم نمی کرد، اين الآن عمل را اتيان كرده است و به آن امر شارع موجب شده است به اتيان اين عمل منتهى اين امر را و آن عمل را توصیف كرده است بانه وجوب غيرىٌ، غلط كرده است، كار خلاف شرع كرده است تشريع كرده است، اما عمل چرا باطل بشود؟ بدان جهت در ما نحن فيه مرحوم آخوند و بعضى تلاميذش فرموده‏اند اين عيبى ندارد.

 سؤال...؟ تشريع است، عرض مى‏كنم نمى‏گوييم كه تشريع نكرده است، تشريع كرده است، تشريعش حرام اما عملش باطل نيست، به عمل چه مربوط است؟! عمل را به جهت امر شارع اتيان كرده است، چونكه اگر تشريع هم نمى‏كرد اتيان مى‏كرد، اين در اصل العمل تشريع نكرده است در مقام امتثال تشريع كرده است، تشريعش حرام، ولكن عمل باطل نمى‏شود، اينجور فرموده‏اند.

پس حرف اول اين است كه در مقام لا محالة بايد تشريع بشود، حرف دوم اين است بعد از اينكه تشريع شد آنهايى كه مسلك مرحوم آخوند را گرفته‏اند گفته‏اند اصل العمل صحيح، چونكه تشريع در مقام امتثال است عمل خودش صحيح است، فرموده‏اند بر اينكه اين هم درست نيست، يعنى عمل بايد تشريع بشود لا محالة و بايد باطل بشود، ولو تشريعش در مقام امتثال بشود، چرا؟ چونكه فرموده‏اند قبح التشريع سرايت به عمل خارجى مى‏كند، اين عمل را كه توصیف مى‏كند بانّه واجبٌ غيرىٌ اين توصیف اين عمل بما انّه توصیفش قبيح است و تشريع است و حرام است اين قبح سرايت به فعل مى‏كند، بما انّه سرايت به فعل مى‏كند آن وقت عملش هم باطل مى‏شود، اينجور بيان فرموده‏اند آن مقدارى كه ما از كلام ايشان بدست آورديم فرمايششان اين است.

 عرض مى‏كنم، در ما نحن فيه دو نحو متصور مى‏شود، كلام ما اولا در لزوم تشريع است كه اصلا در ما نحن فيه مع العلم اين كار را بكند تشريع لازم مى‏آيد يا نمى‏آيد؟

خوب اين را مى‏دانيد، يك وقت كه انسان قبل از وقت است و مى‏داند هنوز وقت نشده است قصد مى‏كند كه غسل را اتيان مى‏كنم كه واجب غيرى است، اين دو جور مى‏شود، يكى به اين مى‏شود كه در اصل مقام امر تشريع مى‏كند، مى‏گويد اصلا استحباب غيرى نيست، وجوب غيرى است الآن هم، من هم به داعى او اتيان مى‏كنم، اين اگر باشد تشريع در مقام امر است، و اگر بگويد نه، در ما نحن فيه شارع امرى دارد، آن امر هر چه بود من امتثال مى‏كردم ولكن آن امر را توصیف مى‏كند و انه واجب الغيرىٌ، توصیفش مدخليت ندارد در اتيان آن، چونكه اگر توصیف هم نمى‏كرد اتيان مى‏كرد، اين تشريع در مقام امتثال مى‏شود كه گفتند اين موجب بطلان نمى‏شود، يك وقت اينجور است، يك وقت بعد الوقت است که وقت داخل شده است بعد از اينكه وقت داخل شد و غسل جنابت وجوب غيرى پيدا كرد بناء على القول بوجوب غيرى مقدمه آن وقت غسل مى‏كند، خودش هم مى‏داند دو ساعت از ظهر گذشته است، نماز نخوانده است، غسل مى‏كند، مى‏گويد اين غسل را من اتيان مى‏كنم كه اين غسل كردن استحباب نفسى دارد، «ان الله يحب المتطهرين»[3]، كما اينكه قبلا مستحب بود الآن هم مستحب است، اين را اگر بكند، اين تشريع نيست، چرا؟ چونكه ما هم ملتزم شده‏ايم كه اين غسل بعد از دخول وقت هم باز همان استحباب نفسى را دارد، منتهى آن ترخيص در ترك كه قبل الوقت بود چونكه صلاة وقتش داخل نشده بود، ترخيص در ترك داشت، وقتى كه وقت صلاة شد ديگر آن ترخيص در ترك نيست ولكن همان تطلبى كه به خودش متعلق شده است روى ملاكى كه در خود ملاك نفسى كه در خود غسل الجنابة است آن سر جايش است، و گفتيم هيچ اشكالى هم ندارد، هم‏طلب غيرى، هم طلب نفسى متعلق بشود که یک طلب مؤكد مى‏شود يا دو طلب مى‏شود على خلاف المسلكين، بحثش در اصول است.

 بدان جهت به نظر قاصر ما اين است كه صاحب عروه اين است كه اين را مى‏خواهد تفصیل بدهد، در صورتى كه مع العلم اگر قصد كرد خلاف را، يعنى در جايى كه وجب غيرى دارد استحباب نفسى را ترك كرد، اگر تشريع نباشد كه مفروض اين است تشريع نشده است استحباب نفسى دارد و قصد قربت هم حاصل شده باشد، چونكه حاصل شده است به جهت محبوبيت نفسى اتيان مى‏كند اين عمل محكوم به صحت مى‏شود و اشكالى ندارد.

و اما اگر صاحب عروه هم مسلك مرحوم آخوند را داشته باشد، نظر به آن قسم اولى باشد، كه در آن صورت فرض كنيد كه گفتيم قبل الوقت است، عمل را توصيف مى‏كند به واجب غيرى، آنجا ممكن است صاحب عروه بگويد كه نه، اگر اتيان عمل به قصد تشريع نشد، يعنى تشريع داعى به اتيان نشد كه در مقام امر تشريع نكرد، و قصد قربت به او حاصل شد، چونكه در مقام اصل الامر تشريع نكند قصد قربت حاصل مى‏شود، عمل محكوم به صحت است، اينكه ايشان فرموده‏اند قبح تشريع سرايت به عمل مى‏كند، اين دليلش چيست؟ آخر دليل اينكه قبح تشريع سرايت به عمل مى‏كند چيست؟ سرّ اينكه تشريع قبحش سرايت به عمل مى‏كند چونكه عمل افتراء على الله مى‏شود، آلله اذن لکم ام علی الله تفترون، در جايى كه در اصل الامر تشريع بكند و عملى را كه داعى بر آن عمل تشريع بشود بله عمل افتراء على الله است، در قرآن مجيد هم فرموده است كه يجعلون بعض رزق را حلالا و بعضش را حرام، آن بناء خودشان باعث مى‏شود كه ترك كنند يا اتيان كنند، آن حرام است، افتراء قولى همانطورى كه حرام است افتراء عملى هم حرام است، فرق نمى‏كند ما بين افتراء و اخبار بالفعل بشود يا بالقول بشود، اين سرّ اين است كه تشريع سرايت به عمل مى‏كند چونكه عمل افتراء على الله مى‏شود، و اما در صورتى كه عمل داعى‏اش امر خداوند است، در اصل مقام الامر تشريع نكرده است، بدان جهت اگر امر، امر استحبابى هم بود اين بناء را هم نمى‏گذاشت عمل را اتيان مى‏كرد، اين اتيانش افتراء على الله نيست. افتراء على الله اين توصيفش است که مى‏گويد كه اين عمل واجب غيرى است. با اینکه قبل از ظهر است می گوید از من مى‏پرسى واجب غيرى است، اين توصيف افتراء است. وقتى كه توصيف افتراء شد چرا عمل حرام بشود؟! بدان جهت در ما نحن فيه كه فرموده‏اند در حكم به بطلان العمل فقط از ناحيه فقد قصد قربت نمى‏شود، بلكه حكم بر بطلان عمل از ناحيه سرايت قبح التشريع و حرمة التشريع به عمل مى‏شود، مى‏گوييم سمعا و طاعة ما هم قبول داريم که منحصر نیست، در غير عبادات هم اگر تشريع بكند عمل حرام است، بنا بگذارد كه اين مباح شرعى حرام است و روى حرام ترك بكند که روی حرام ترک کرده اگر اين بنا را نداشت ترك نمى‏كرد، اين حرام است با اینکه عبادت هم نيست، اين حرمة التشريع كه عمل حرام مى‏شود مختص نيست به عبادات، در جايى كه تشريع در اصل العمل بشود، آن عمل محرم مى‏شود و قابل تقرب نيست و قصد قربت هم نمى‏شود با آن عمل كرد، و اما در جايى كه تشريع در مقام امتثال باشد نه در اصل الامر و نه در اصل حكم شارع، در او تشريع برنمى‏گردد، اين عمل را مى‏كرد ولكن اين تشريع را نمى‏كرد، اين عمل دائر مدار تشريع نيست، وقتى كه اينجور شد عمل فى نفسه افتراء على الله نمى‏شود، چونكه فى نفسه افتراء على الله نمى‏شود و مفروض اين است كه غسل كرده است جميع البدن را و قصد قربت هم موجود شده است، محكوم به صحت مى‏شود.

 اگر صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف نظرش اين باشد كه بعيد نيست كه نظرش اين باشد، چرا بعيد نيست؟

 وجهش را مى‏گويم برويد نگاه كنيد، براى اينكه مى‏فرمايد بل مع العلم صحيح است اذا لم يكن بقصد التشريع، يعنى عمل و غسل به قصد تشريع يعنى به داعى تشريع نباشد، عبارت عروه اينجور است، بل مع العلم اذا لم يكن بقصد التشريع، يعنى اذا لم يكن الاغتسال بقصد التشريع، يعنى تشريع داعى بر اغتسال نيست و حصل قصد القربة و قصد قربت هم حاصل بشود، كه مفروض اين است وقتى كه به داعى تشريع نشد و عمل جورى است كه اگر اين تشريع را هم نداشت به جهت آن امر شارع اتيان مى‏كرد قصد قربت هم حاصل مى‏شود، اگر اين را هم اراده بكند به نظر قاصر فاتر ما اين است كه اشكالى ندارد و جاى تعليقه ای نيست، گذشتيم اين مطلب را.

نحوه نيت غسل جنابت قبل از وقت و بعد از وقت

 بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف در عروه مى‏فرمايد در جايى كه معلوم بشود قبل الوقت است كه به داعى استحباب نفسى مى‏گيرد، در جايى كه بداند بعد الوقت است به داعى وجوب غيرى می گیرد، {ما داعى وجوب غيرى را قبول نداريم چونكه اين مبتنى است بر وجوب مقدمه شرعا، وجوب غيرى را براى صلاة مى‏تواند بگيرد، قبل از وقت و بعد الوقت هم گفتيم يكسان است در اين جهت اگر تشريع نكند، احتمال بدهد كه غسلش باقى باشد با اين صلاة اتيان بكند}، بدان جهت در ما نحن فيه اين بناء بر مسلك وجوب غيرى، بعد الوقت به قصد وجوب غيرى اتيان مى‏كند، انسان اگر شك كرد، وقت داخل شده است يا نشده است؟ اينجا ايشان مى‏فرمايد بر اينكه مى‏تواند عمل را به قصد قربت اتيان بكند، به قصد قربت اتيان كردن سه جور مى‏شود:

يكى اين است كه به قصد استحباب نفسى اتيان كند، حتى حين الشك كه وقت داخل شده است يا نه، چرا؟ چونكه استصحاب مى‏كند عدم دخول وقت را استحباب شرعى ثابت مى‏شود موضوعش، اگر بنا بود استحباب شرعى وقتش تا دخول الوقت است استصحاب جارى مى‏شود، و اگر كسى گفت نه، استحباب نفسى بعد الوقت هم مى‏ماند آنجا نه احتياج به استصحاب هم نداريم، خود استحباب نفسى واقعى را قصد می کند، منتهى ترخيص در ترك دارد يا ندارد مى‏گويد نمى‏دانم، ولكن محبوب نفسى است، اين هم گفته‏ايم که اين حرف اخيریش هم چونكه ظاهرش اين است كه به قصد استحباب نفسى واقعى اتيان مى‏كند مع الشك، اين خودش مؤيد بر اين است كه ايشان ملتزم است بعد الوقت استحباب نفسى باقى است، يكى اين.

يكى اينكه نه، غايات مستحبه را اراده مى‏كند، غسل مى‏كنم قرآن بخوانم، در وقتى كه شك دارد وقت داخل است يا نه مى‏گويد من قصد مى‏كنم كه قران بخوانم، اینکه اشکال ندارد غایت مندوبه را قصد می کند.

 يك حرف ديگر ما فى الذمه، اگر وقت داخل شده است در ذمه‏ام واجب غيرى است اتيان مى‏كنم، اگر نه، وقت داخل نشده است، ذمه من خالى است نه استحباب نفسى بوده باشد، به قصد احتمال اشتغال ذمه به وجوب اين غسل را اتيان مى‏كنم، خود احتیاط و رعايت اين وجوب غيرى كه شايد باشد اين خودش قصد قربت است و اشكالى ندارد كما ذكرنا.

وجوب شستن تمام ظواهر بدن در غسل جنابت

ايشان قدس الله نفسه الشريف بعد از اين كه از اين نيت خارج شد و نيت غسل جنابت را بيان فرمود كه در او قصد قربت معتبر است. مى‏فرمايد: واجب در غسل الجنابة غسل تمام ظاهر البدن است، هر چيزى كه ظاهر البدن است من القرن الی القدم او را بايد بشويد، و اما البواطن آنهايى كه باطن حساب مى‏شوند مثل داخل الانف داخل الفم و هكذا داخل الاذن و امثال ذلك و نحو اينها يا داخل العيون كه بواطن حساب مى‏شوند و در بحث وضوء گذشت غسل اينها معتبر نيست، بايد ظواهر را بشويد، اينكه ايشان فرموده است بايد ظواهر را بشويد كانّ خلاف معتدٌ به ما بين اصحاب ما نيست كه معتبر است در باب الغسل تمام البدن ظاهر البدن من القرن الى القدمين بايد شسته بشود، به آن شستنى كه دو قسم است خواهد آمد ترتيبى و ارتماسى، بايد شسته بشود، و اما دليل بر اين معنا ادله و روايات است كه روايات دلالت مى‏كند در غسل الجنابة ولو آيه مباركه «و ان کنتم جنبا فاطهروا» دلالتى ندارد كه غسل الجنابة آن طهارت جنب چه جور است، آن غسل چه جور است، ولكن روايات دلالتى دارند كه مقتضاى روايات اين است كه من القرن الى القدم بايد شسته بشود.

ادله و مستندات

 يكى از اين روايات در باب بيست و شش از ابواب الجنابة است صحيحه زراره است، روايت، روايت پنجمى [4]است:

صحيحه زراره

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ» سند شيخ به كتاب حسين بن سعيد اهوازى صحيح است كما ذكرنا مرارا و حسين بن سعيد اهوازى كه جلالتش معلوم است كتبش مشهور است، صاحب كتب كثيره‏اى كه الاّ شذ و ندر باقى گذشته است كه در آنجا روايتى ندارد، حسين بن سعيد از ابن ابى عمير نقل مى‏كند «عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ» ، جلیل عن جلیل، « قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَة ِفَقَالَ» ، فرمود «تَبْدَأُ فَتَغْسِلُ كَفَّيْكَ ثُمَّ تُفْرِغُ بِيَمِينِكَ عَلَى شِمَالِكَ فَتَغْسِلُ فَرْجَكَ ثُمَّ تَمَضْمَضْ وَ اسْتَنْشِقْ» دستهايش را مى‏شويى، عورت را مى‏شويى كلام در آنها نيست، چونكه بعد اينها را خواهيم خواند، بعد مى‏گويد كه ثم تغسل اين عناوين را نگه داشته باشيد، «ثُمَّ تَغْسِلُ جَسَدَكَ»، جسدت را بشوی من لدن قرنك الى قدميك، از قرنت تا قديمنت جسد را بايد بشويى، اين معنايش اين است كه جسد همه‏اش بايد شسته بشود، در مواردى كه مو هست و مو هم موی كثيف است آن جسد شسته نمى‏شود، ظاهر روايت اين است كه بايد جسد شسته بشود من القرن الى القدم، كه از رواياتى كه دلالت مى‏كند که شعر غسلش مجزى نيست يكى اين صحيحه است و تغسل جسدك من لدن قرنك الى قدميك، اين است.

موثقه سماعه

ديگرى موثقه سماعه است روايت هشتمى[5] است در اين باب:

باز «محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد عن اخيه الحسن»، شيخ نقل مى‏كند از حسين بن سعيد، حسين بن سعيد از برادش كه حسن بن سعيد است، برادرش هم مثل خودش که نمی شود و لکن شخص ثقه و جليل القدر است، اين رواياتى را كه حسين بن سعيد از زرعة بن محمد نقل كرده است غالبش به واسطه برادرش است، «عن اخيه الحسن عن زرعه عن سماعة»، زعة بن محمد است عن سماعه، اينها واقفى هستند روايت موثقه مى‏شود، اينكه گفته‏اند بعضى‏ها حسين بلا واسطه از زرعه نقل نمى‏كند درست نيست، روايات متعدده‏اى دارد از زرعه بلا واسطه، غالبا اينجور است كه به واسطه برادرش نقل مى‏كند، «قَالَ إِذَا أَصَابَ الرَّجُلَ جَنَابَةٌ فَأَرَادَ الْغُسْلَ فَلْيُفْرِغْ عَلَى كَفَّيْهِ وَ لْيَغْسِلْهُمَا دُونَ الْمِرْفَقِ» ، آب بريزد روی کفّش، آنها محل شاهد نيست، محل شاهد اين است كه «ثُمَّ يُفِيضُ الْمَاءَ عَلَى جَسَدِهِ كُلِّهِ» ، تمام جسد بايد شسته بشود، بدان جهت در ما نحن فيه اينها دلالت مى‏كنند.

صحيحه ابی نصر بزنطی

باز روايتى دیگر در اين باب دلالت دارد كه آن هم صحيحه است، صحيحه ابى نصر بزنطى است روايت ششمى[6] است:

«محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد، عن احمد بن محمد، احمد بن محمد ، یعنی بن ابى نصر» این تفسير صاحب الوسائل است، حسين بن سعيد از احمد بن محمد هر جا نقل كرد، اين احمد بن محمد بن عيسى نيست، احمد بن محمد عيسى طبقه‏اش يا متأخر از طبقه حسین است، اگر متأخر هم نباشد هم طبقه هستند، حسين بن سعيد يك جايى پيدا نشده است كه نقل كند از احمد بن محمد بن عيسى، ولكن احمد بن محمد بن عيسى كثيرا از حسين بن سعيد نقل مى‏كند، اين حسين بن سعيدى كه نقل مى‏كند از احمد بن محمد، احمد بن محمد بزنطى است، كه هم حسين بن سعيد روايات كثيره دارد، هم احمد بن محمد بن عيسى از احمد بن محمد بن بزنطى روايات كثيره دارد، اگر در كتب احاديث ديديد بر اينكه محمد بن يحيى، عن احمد بن محمد، عن احمد بن محمد نترسيد، احمد بن محمد اولى احمد بن محمد بن عيسى است، احمد بن محمد دومى احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى است، كه احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى روايات كثيره‏اى دارد، «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ» تا مى‏فرمايد بر اينكه «ثُمَّ أَفِضْ عَلَى رَأْسِكَ وَ جَسَدِكَ وَ لَا وُضُوءَ فِيهِ»، بعد از آن آب را بريز بر رأست و جسدت، يعنى همه آب، ظاهرش اين است.

 يك روايت ديگرى هم به اين مضمون هست، روايات ديگرى هم هست كه در مباحث آتيه بحث خواهيم كرد.

صحيحه بن حجر بن زائده

 يكى از اين رواياتى كه دلالت بر استيعاب مى‏كند اين روايت صحيحه حجر بن زايده است، صحيحه حجر بن زايده در باب اول از ابواب الجنابة روايت پنجمى[7] است:

«وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنِ الصَّدُوقِ» مفيد قدس الله نفسه الشريف از استادش صدوق عليه الرحمه نقل مى‏كند. صدوق نقل مى‏كند «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ» محمد بن حسن وليد است، استاد صدوق است. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ حُجْرِ بْنِ زَائِدَةَ» محمد بن الحسن هم نقل مى‏كند از استاد خودش كه محمد بن يحيى العطار است، محمد بن يحيى‏ العطار هم نقل مى‏كند از محمد بن احمد بن يحيى الاشعرى صاحب كتاب نوادر الحكمة است، از مشايخ محمد بن يحيى العطار است، آن هم نقل مى‏كند از محمد بن الحسين، محمد بن الحسين ابی الخطاب الاشعرى است، نثل مى‏كند عن جعفر بن بشير، اين جعفر بن بشير محمد بن حسينى كه از جعفر بن بشير نقل كند آن محمد بن حسين ابی الخطاب اشعرى است، جفعر بن بشير از اجلاء است، نقل مى‏كند از حجر بن زائده، حجر بن زائده هم شخص موثقى است، شخص جليلى است. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ تَرَكَ شَعْرَةً مِنَ الْجَنَابَةِ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِي النَّارِ» ، هر كسى كه ترك كند يك مويى را در غسل جنابت جايش در آتش است، يعنى نمازش باطل مى‏شود ترك هم نماز به هم به آتش مى‏برد، اين دلالت بر وجوب نفسى نمى‏كند، كه اين را نگه داشته بودم اين دخول در نار عيبى ندارد، چونكه صلاة شرطش است صلاة باطل مى‏شود، اين شعر اين را بدانيد كه مو را شستن در غسل جنابت واجب نيست، ولكن این مو موهاى بلند است كه آنها است، ولكن موى كم رقیق رقیقی است كه كوتاه است و تابع جسد حساب مى‏شود در شستن جسد او را هم مى‏شويند كه بگويند عضو را بشوی او شسته مى‏شود، او داخل است، يا شعره حمل به آن شعر مى‏شود چونكه دليل خواهد آمد كه آن شعرها شستنش لازم نيست، يا اين كنايه است كسى كه به اندازه يك مو نشسته بود، اين من ترك شعرة فى غسل الجنابة يعنى به مقدار مو نشسته باشد از بدنش فهو فى النار، اين هر كدام بوده باشد دلالت مى‏كند، چونكه يك موى باريك را نشويد در آتش بشود، جايش را هم نشود موضع خالى از مو را هم نشويد آنجور مى‏شود، اگر اين نحو بوده باشد، كنايه بوده باشد كه پر واضح است.

ديدگاه عدم لزوم استيعاب در غسل جنابت

ولكن در مقابل اينها محقق آغا جمال خوانسارى قدس الله سره ي[8]ك احتمالى داده است و آن اين است كه استيعاب لزومى ندارد، اگر بعض جاها باقى ماند كه آب به آنها نرسيد آنها اشکالی ندارد، بعد دلیل آورده است صحیحه ابراهیم بن ابی محمود[9] را که خواهیم گفت، فرموده اسنت اگر اجماع بر خلاف حرف من نباشد بعید نیست که استیعاب معتبر نباشد، لکن بعد فرموده اولی این است که استیعاب ملاحظه بشود، فرمایش و استدلال ایشان را ملاحظه بفرمائید.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص294.

[2] سوره مائده(5)، آيه 6.

[3] إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛ سوره بقره(2)، آيه222.

[4] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَبْدَأُ فَتَغْسِلُ كَفَّيْكَ ثُمَّ تُفْرِغُ بِيَمِينِكَ عَلَى شِمَالِكَ فَتَغْسِلُ فَرْجَكَ وَ مَرَافِقَكَ  ثُمَّ تَمَضْمَضْ وَ اسْتَنْشِقْ ثُمَّ تَغْسِلُ جَسَدَكَ مِنْ لَدُنْ قَرْنِكَ إِلَى قَدَمَيْكَ لَيْسَ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ وُضُوءٌ وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ أَمْسَسْتَهُ الْمَاءَ فَقَدْ أَنْقَيْتَهُ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا جُنُباً ارْتَمَسَ فِي الْمَاءِ ارْتِمَاسَةً وَاحِدَةً أَجْزَأَهُ ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ يَدْلُكْ جَسَدَهُ.؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص230.

[5] وَ عَنْهُ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا أَصَابَ الرَّجُلَ جَنَابَةٌ فَأَرَادَ الْغُسْلَ فَلْيُفْرِغْ عَلَى كَفَّيْهِ وَ لْيَغْسِلْهُمَا دُونَ الْمِرْفَقِ ثُمَّ يُدْخِلُ يَدَهُ فِي إِنَائِهِ ثُمَّ يَغْسِلُ فَرْجَهُ ثُمَّ لْيَصُبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِلْ‌ءَ كَفَّيْهِ ثُمَّ يَضْرِبُ بِكَفٍّ مِنْ مَاءٍ عَلَى صَدْرِهِ وَ كَفٍّ بَيْنَ كَتِفَيْهِ ثُمَّ يُفِيضُ الْمَاءَ عَلَى جَسَدِهِ كُلِّهِ فَمَا انْتَضَحَ مِنْ مَائِهِ فِي إِنَائِهِ بَعْدَ مَا صَنَعَ مَا وَصَفْتُ فَلَا بَأْسَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص231.

[6] وَ [محمد بن الحسن باسناده] عَنْهُ (حسين بن سعيد) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ يَعْنِي ابْنَ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ فَقَالَ تَغْسِلُ يَدَكَ الْيُمْنَى مِنَ الْمِرْفَقَيْنِ إِلَى أَصَابِعِكَ وَ تَبُولُ إِنْ قَدَرْتَ عَلَى الْبَوْلِ ثُمَّ تُدْخِلُ يَدَكَ فِي الْإِنَاءِ ثُمَّ اغْسِلْ مَا أَصَابَكَ مِنْهُ ثُمَّ أَفِضْ عَلَى رَأْسِكَ وَ جَسَدِكَ وَ لَا وُضُوءَ فِيهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص230.

[7] وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنِ الصَّدُوقِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ حُجْرِ بْنِ زَائِدَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ تَرَكَ شَعْرَةً مِنَ الْجَنَابَةِ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِي النَّارِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص275.

[8] و قد ذهب المحقِّق الخونساري  إلى عدم وجوب الاعتداد ببقاء شي‌ء يسير غير مخل بصدق غسل البدن عرفاً؛سيد ابو القاسم موسوی الخویی، موسوعة الإمام الخوئي‌، (قم، مؤسسة إحياء آثار الإمام الخوئي ره‌، چ1، 1418ق)ج6، ص356.

[9] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع الرَّجُلُ يُجْنِبُ- فَيُصِيبُ جَسَدَهُ وَ رَأْسَهُ الْخَلُوقُ وَ الطِّيبُ- وَ الشَّيْ‌ءُ اللَّكِدُ مِثْلُ عِلْكِ الرُّومِ- وَ الظَّرْبِ وَ مَا أَشْبَهَهُ- فَيَغْتَسِلُ فَإِذَا فَرَغَ وَجَدَ شَيْئاً قَدْ بَقِيَ فِي جَسَدِهِ- مِنْ أَثَرِ الْخَلُوقِ وَ الطِّيبِ وَ غَيْرِهِ قَالَ لَا بَأْسَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص239.