درس هفتصد و سی و سوم

احکام غسل جنابت

«(فصل) :غسل الجنابة مستحب نفسي و واجب غيري للغايات الواجبة و مستحب غيري للغايات المستحبة و القول بوجوبه النفسي ضعيف و لا يجب فيه قصد الوجوب و الندب بل لو قصد الخلاف لا يبطل إذا كان مع الجهل بل مع العلم إذا لم يكن بقصد التشريع و تحقق منه قصد القربة فلو كان قبل الوقت و اعتقد دخوله فقصد الوجوب لا يكون باطلا و كذا العكس و مع الشك في دخوله يكفي الإتيان به بقصد القربة لاستحبابه النفسي أو بقصد إحدى غاياته المندوبة أو بقصد ما في الواقع من الأمر الوجوبي أو الندبي و الواجب فيه بعد النية غسل ظاهر تمام البدن دون البواطن منه فلا يجب غسل باطن العين و الأنف و الاذن‌ ‌و الفم و نحوها و لا يجب غسل الشعر مثل اللحية بل يجب غسل ما تحته من البشرة و لا يجزي غسله عن غسلها نعم يجب غسل الشعور الدقاق الصغار المحسوبة جزء من البدن مع البشرة و الثقبة التي في الاذن أو الأنف للحلقة إن كانت ضيقه لا يرى باطنها لا يجب غسلها و إن كانت واسعة بحيث تعد من الظاهر وجب غسلها»[1]

وجوب غسل موهای که کم که جزء از بدن به حساب می آيد و اصول شعر

كلام در اين جهت بود بعد از اين كه بنا شد بايد بشره شسته بشود حتّى اگر در موضع بشره شعر كثيف بوده باشد و به بشره بايد آب برسد، بعد از بناء بر اين كلام در اين بود كه در اين غسل جنابت شعر كثيف خودش هم بايد شسته بشود يا غسل البشره كافى است و شعر كثيف لزومى ندارد شستنش، و انّما آن شعرى شسته مى‏شود كه تابع جسد و جزء الجسد حساب بشود، آن اصول شعر طويل است، آن اصولش است كه متصل به بشره است يا شعر خفافى كه دقاق هستند و كوتاه هستند آنها بايد شسته بشوند، كه وقتى كه شخصى را امر كردند سرت را بشوی يعنى بشره سرت را بشوی آنها هم شسته مى‏شود.

ادله مستندات

استدلال مى‏شود بر اين كه اصول الشّعرى كه هست آنها بايد شسته بشود، و امّا الشعر خودش لزومى ندارد شستنش.

صحيحه زراره

 استدلال مى‏شود به اين كه امام علیه السلام در صحيحه زراره امر فرمود كه جسد بايد من القرن الى القدم شسته بشود، ولو كسى بگويد جسد ربّما اطلاق که مى‏شود در مقابل رأس است، صبّ عليه الماء ثمّ على جسده، ولو جسد ربّما اطلاق مى‏شود و در مقابل رأس گفته مى‏شود، اين سرش است آن هم جسدش است، گفته مى‏شود حتّى در لغت فرس هم همين جور در ساير لغات هم، الاّ انّه بدن و جسد وقتى كه گفته شد در مواردى آنجا مراد تمام البدن من الرّأس الى القدم مى‏شود، عرض مى‏كنم بر اين كه جسد گفته مى‏شود و اراده مى‏شود تمام بدن كه شامل است هم رأس و هم غير الرّأس را، در صحيحه زراره[2] امام علیه السلام اينجور فرمود: «ثُمَّ تَغْسِلُ جَسَدَكَ مِنْ لَدُنْ قَرْنِكَ إِلَى قَدَمَيْكَ لَيْسَ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ وُضُوءٌ» ، قرن هم همين جور است ديگر، از قرن تا الى القدم جسد بايد شسته بشود، علاوه بر اين كه مأمور به در باب غسل الجنابة اين غسل اين جسد است. عرض كردم بر اين كه شعر رقاق كه آن شعرهاى كوتاه است يا اصول شعر كثيف آن اصولش كه متّصل به بشره است، در شستن بشره عادةً آنها هم شسته مى‏شود، يعنى در غسل بشره غسل آنها جزء حساب مى‏شود، نه اين كه اصول شعر جزء بشره هستند، نه، اشتباه نشود. اين اصول شعر يا شعر خفاف شستنش جزء غسل جسد حساب مى‏شود. بدان جهت در عبارت عروه هم دارد اين شعر خفافى كه هست، اينها جزء بدن حساب مى‏شود يعنى در غَسل یعنی شستنشان جزء غسل جسد حساب مى‏شود، آنها شسته مى‏شود، و امّا آن مويى را كه طويل است و از جسد خارج شده است مثل لحیه يا موى زن‏ها كه تا كمرش رسيده است اگر گفتند جسدت را از سر بشوی آن جسد شامل اين مو نمى‏شود، بدان جهت اين موهايى كه هست علاوه بر اين كه شستنشان مغنی از غُسل بشره نيست خود شستنشان هم لازم نيست، و امّا اين كه غُسل البشره كه شد غَسل مو لازم نيست علاوه بر اين كه اين صحيحه از او استفاده مى‏شود، آن رواياتى كه يكى هم روايت معتبره است موثّقه عمّار، [3]وارد شده است كه در اين كه زن مويش را لازم نيست اين قرونش را اين موهايى كه بافته است و در سر جمع كرده است لازم نيست زن موقع غسل كردن آنها را نقض كند، يعنى باز كند، اين واجب نيست موها را باز كند و با آن مو مى‏تواند غسل بكند، اين دليل بر اين است كه شستن خود مو معتبر نيست، چون كه اين را مى‏دانيد عادةً اينجور مو اگر در سر جمع بشود خصوصاً آن بافتها را هم در خود سر جمع كند زن آب را كه مى‏ريزد عادةً هم همين جور است آب فرو مى‏رود و مى‏رود به بشره مى‏رسد، الاّ انّه اين موها چون كه بافته‏ شده‏اند به همديگر ممكن است همه‏اش شسته نشود، آن ظاهرشان كه ظاهر هست در همان خصله ای كه به همديگر آنها را جمع كرده است در سر، ظاهر آن خصله آب پيدا مى‏كند، خيس مى‏شود، ولكن آب ممكن است يعنى عادةً هم همين جور است توى آن موها نمى‏رود، آب چون كه جارى است سرازير به خود بدن مى‏شود، خود رواياتى كه وارد شده است ليس على المرأه نقض كند شعرش را عند الاغتسال اين شاهد قطعى است كه آنجور موها را شستن لزومى ندارد.

موثقه عمار

 در موثقه عمار [4]اينجور است، در باب 38 از ابواب الجنابة روايت 6 است. محمد بن على بن الحسين كه صدوق است باسناده عن عمار بن موسى السّاباطى، سند صدوق به عمّار سند موثّقى است، آن جا دارد كه «أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَغْتَسِلُ» مرأه غسل مى‏كند، «وَ قَدِ امْتَشَطَتْ بِقَرَامِلَ» ، قرامل همان بافتهاى شعر است كه شعر را چند خصله می کند یعنی چند قسمت مى‏كند و هر قسمت را مى‏بافند و بعد آن بافتها را هم جمع مى‏كنند در يك جا، مى‏گويد بر اين كه «وَ لَمْ تَنْقُضْ شَعْرَهَا- كَمْ يُجْزِيهَا مِنَ الْمَاءِ» موهايش را باز نكرده است، ؟ چه قدر آب از اين كفايت مى‏كند؟ «قَالَ مِثْلُ الَّذِي يَشْرَبُ شَعْرُهَا- وَ هُوَ ثَلَاثُ حَفَنَاتٍ عَلَى رَأْسِهَا- وَ حَفْنَتَانِ عَلَى الْيَمِينِ وَ حَفْنَتَانِ عَلَى الْيَسَارِ- ثُمَّ تُمِرُّ يَدَهَا عَلَى جَسَدِهَا كُلِّهِ»، آن مقدارى كه شعرش را سيراب بكند و هو ثلاث حفنات سه تا مشت، دو تا مشت كذا، و دستش را امرار به جسدش مى‏كند، در موثّقه ديگر هم همين جور است كه و لا تنقض المرأة شعرها اذا اغتسلت من الجنابة، در اين موثّقه كه موثّقه غیاث است در اين موثّقه است كه روايت 3 است.[5]

موثقه غياث

و باسناده عن على بن حسن بن فضّال عن محمد بن على عن محمد بن يحيى عن غیاث بن ابراهيم عن ابى عبد الله عن ابيه عن علىٍ علیه السلام لا تنقض المرئة شعرها اذا اغتسلت من الجنابة.

موثقه ديگر عمار

 موثقه ديگرى اين موثّقه عمّار است كه گم كرده‏ام، آن جا دلالت مى‏كند بر اين كه زن شعرش را باز نمى‏كند، زن وقتى كه شعرش را باز نكرد خوب اين دليل مى‏شود بر اين كه خود شعر شستنش واجب نيست، {مو همه‏اش ظاهر است اگر شستنش لازم بشود، چون كه گفتيم بايد بشره شسته بشود، اين موها هم كه روى بشره است جزء جسد است، بايد شسته بشود يا نه، كلام در اين است}، بدان جهت در اين صورت گفته مى‏شود اين روايتى كه دلالت، چند تا روايت هستند، يكى‏اش موثّقه است، دلالت مى‏كند بر اين كه مرأه شعرش را نقض نمى‏كند باز نمى‏كند، اين دلالت مى‏كند كه شستن تمام موها لازم نيست، اين هم كه در اين موثّقه‏اى كه خوانده‏ام امام فرمود كه مويش سيراب بشود، اين سيراب شدن نه به جهت اين كه مو شسته بشود، به جهت اين كه ماء به بشره برسد، اگر مو سيراب شد آب به بشره مى‏رسد. سيراب شدن يعنى آب برود تا بشره، دليل بر اين كه مراد از اشراب اين معنا است كه از مو آبش سيراب بشود به نحوى كه به بشره برسد، مراد از اين است. دليل بر اين معنا اين روايتى است كه خدمت شما عرض مى‏كنم كه اين صحيحه محمد بن مسلم است، روايت 4 است [6]در باب 31:

صحيحه محمد بن مسلم

كلينى نقل مى‏كند عن محمد بن يحيى عن احمد بن محمد عن بن محبوب عن ابى ايّوب عن محمد بن مسلم عن ابى جعفر، قال: «الْحَائِضُ مَا بَلَغَ بَلَلُ الْمَاءِ مِنْ شَعْرِهَا أَجْزَأَهَا» آن مقدار از بللى كه از مو رسيده است به بشره لازم نيست كه ماء ابتداءً به بشره اصابت كند، اينجور بلل ماء معتبر نيست، آن مقدار بللى كه از مو به بشره برسد كه بشره شسته بشود، اين مجزى است، بدان جهت آن مو تمامى شسته نشود، نشود، وقتى كه بلل به بشره رسيد آن مقدار از بللى كه به بشره مى‏رسد از مو او كافى است ولو موها شسته نشود.

بدان جهت در ما نحن فيه رواياتى كه وارد شده است بر اين كه حائض نقض شعر نمى‏كند، بلكه اگر ماء از موهايش به بشره رأس برسد مجزى است و هكذا صحيحه زراره‏اى كه دلالت مى‏كند بر اين كه جسد بايد شسته بشود در غسل الجنابة، مقتضاى اينها اين است كه شعرى كه خارج از جسد است شستن جسد شامل او نمى‏شود مثل مويى كه فرض كنيد از آن موضعى كه روييده است از او گذشته است به جاى ديگر، موى سرى كه مى‏افتد يا موى لحيه‏اى كه آويزان مى‏شود و از وجه خارج مى‏شود، اينها را دلالت نمى‏كند، آن مقدارى كه فقيه مى‏تواند ملتزم بشود آن مقدار از مو كه تابع جسد مى‏شود در غسل شستن جسد با شستن آنها مى‏شود آن مقدارش داخل است، بدان جهت آن مقدار شسته مى‏شود و معتبر است و بيشتر از اين معتبر نيست.

سؤال...؟ سيرابى به اين مى‏شود كه آن موهايى كه ظاهر هستند ماء به آنها بيشتر ريخته بشود تا به بشره برسد، ملاك اين است كه اين سيرابى را تفسير كرد، گفت بر اين كه يجزيها آن بللى كه نازل من شعر است از شعر نازل مى‏شود و مى‏رسد آن مقدار بلل مجزى است، بدان جهت شستن ما بقى لزومى ندارد.

بدان جهت در ما نحن فيه ملتزم شدند بر اين كه غسل البشره معتبر است، و غير از غسل البشره چيز ديگرى اعتبار ندارد الاّ شعر خفيف و رقاق بوده باشد اين معنا متعيّن است.

وجوب و عدم وجوب شستن ثقبه گوش و بينی

بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد بر اين كه آن ثقبه ای كه در گوش مى‏شود كه زن‏ها سوراخ مى‏كنند ربّما مردها هم در بعض البلاد مى‏كنند و ثقبه ای كه در انف مى‏شود، حلقه آويزان مى‏كنند در دو طرف انف مى‏شود ربّما در آن وسطى مى‏شود كه خزامه به او آويزان مى‏كنند، ايشان مى‏فرمايد بر اين كه ثقبه اذن و هكذا ثقبه انف اگر صغير بوده باشد به حيثی كه آن باطن يعنى داخل ثقبه ديده نشود، شستن او لازم نيست، و امّا اگر ضیق نشود، وسيع بشود آن ثقبه در صورتى كه از ظواهر حساب بشود شستنش لازم است.

اگر يادتان بوده باشد ايشان قدس الله نفسه الشّريف به مسأله ثقبه در مسائل غسل الوجه من الوضوء متعرّض شد، مى‏دانيد كه ثقبه انف آن جا هم محلّ كلام بود، چون كه صورت شسته بشود يا نه، امّا ثقبه اذن خارج بود در بحث وضوء، آن جا به ثقبه انف متعرّض شد، آن جا فرمود كه ثقبه انف شسته نمى‏شود ثقبه انف يعنى از بواطن است، ديگر تفصيلى نفرمود ما بين اين كه ضیق بشود یری داخله يا اين كه ضیق نشود وسيع بشود، ولكن در ما نحن فيه تفصيل مى‏دهند ما بين ثقبه ضیقه و ما بين ثقبه وسيعه.

اين را مى‏دانيد كه سابقاً هم گفتيم ديدن داخل و جوف ملاك در ظاهر بودن نيست، مثال زديم در سرما اگر پاى انسان يا دست انسان شَقّ و ترك بردارد به نحوى كه تركش خيلى گشاد هم هست ديده مى‏شود آن جوف، گفتيم نه آن باطن است ديده شدن ملاك نيست، ظاهر آنی است كه بطبعه ظاهر بوده باشد، آنى كه بطبعه ظاهر من البدن است، او ظواهر است كه بايد شسته بشود، و امّا آنى كه بطبعه ظاهر نيست لعارضٍ ظاهر شده است، شستن او لزومى ندارد، مثل آن ترك دستى كه گفتيم، پايى كه معمول است در زمستان ترك برمى‏دارد به نحوى كه تا يك سانتيمتر ديده مى‏شود جوفش، او از ظواهر نمى‏شود.

و عرض كرديم فرقى نمى‏كند ثقبه وسيع بوده باشد يا ضيّق بوده باشد، همه‏اش از جوف است، جوف و باطن آن است كه به او بگويند جوف و باطن، ولو ديده بشود، دیده شدن ملاك نيست، ملاك اين است كه شيئى كه ظاهر است بطبعه او بايد شسته بشود، بدان جهت در ثقبه انف و اذن اطراف ثقبه بايد شسته بشود، و امّا آن داخل ثقبه كه ديده مى‏شود، او شستنش لازم نيست، بدان جهت ثقبه اذن هم از آن طرف و هم از اين طرف اطرافش شسته بشود، امّا جوفش شسته بشود لزومى ندارد.

بله ربّما آن ثقبه وسيعه طورى وسيع مى‏شود كه برايش جوف نمى‏ماند، مثل پوست شده است اطراف ثقبه که جوف ندارد، ضخامتى ندارد، اگر مراد ايشان اين است كه در عبارت تقييد كرده است بحيث یعد من الظواهر اگر مرادش اين باشد اين عيبى ندارد.

خلاصة الكلام ثقبه ای كه جوف دارد، شستن جوف لازم نيست، اگر گفتيم اگر در يك صورتى آن ثقبه جوف پيدا نكرد به حيثی كه ديگر جوفى ندارد همه‏اش پوست است از آن طرف و اين طرف، آن شستنش لازم است، چون كه جوف ندارد باطن ندارد، بدان جهت مراد ايشان هم در مقام اگر اين معنا بوده باشد كه ذكر كرديم عيبى ندارد، و الاّ مساعدت با او نمى‏شود كرد.

 سؤال...؟ آن حكمش گذشت، كه اگر حالت سابقه دارد شك در موضوع خارجى است، استصحاب حالت سابقه مى‏شود، یعنی سابقاً داخل بود، الآن نمى‏دانيم ظاهر شده است يا نه که شكّ در خارج داريم نه در شبهه مفهوميه، در شبهه مفهوميه بايد احتياط كرد، سابقاً در وضوء حكمش گذشت.

ايشان هم در عروه همين جور است آن مسائلى كه سابقاً در عروه گذشته است، آنها را اعاده نمى‏كند، اين مسائل آنجا گذشته است.

«و له كيفيتان ،الأولى :الترتيب و هو أن يغسل الرأس و الرقبة أولا ثمَّ الطرف الأيمن من البدن ثمَّ الطرف الأيسر و الأحوط أن يغسل النصف الأيمن من الرقبة ثانيا مع الأيمن و النصف الأيسر مع الأيسر و السرة و العورة يغسل نصفهما الأيمن مع الأيمن و نصفهما الأيسر مع الأيسر و الأولى أن يغسل تمامهما مع كل من الطرفين و الترتيب المذكور شرط واقعي فلو عكس و لو جهلا أو سهوا بطل و لا يجب البدأة بالأعلى في كل عضو و لا الأعلى فالأعلى و لا الموالاة العرفية بمعنى التتابع و لا بمعنى عدم الجفاف فلو غسل رأسه و رقبته في أول النهار و الأيمن في وسطه و الأيسر في آخره صح و كذا لا يجب الموالاة في أجزاء عضو واحد و لو تذكر بعد الغسل ترك جزء من أحد الأعضاء رجع و غسل ذلك الجزء فإن كان في الأيسر كفاه ذلك و إن كان في الرأس أو الأيمن وجب غسل‌ ‌الباقي على الترتيب و لو اشتبه ذلك الجزء وجب غسل تمام المحتملات مع مراعاة الترتيب».[7]

نحوه غسل ترتيبی

بعد ايشان مى‏فرمايد غسل دو تا كيفيت دارد يك غسل ترتيبى، ايشان مى‏فرمايد لازم است اول رأس و رقبه قبل الجسد شسته بشود، ثمّ طرف دست راست شسته بشود، ثمّ الايسر طرف چپ شسته بشود، يعنى ترتيب معتبر است ما بين سه تا عضو غسل الرأس که در او رقبه هم داخل است غسل الايمن و غسل الايسر، غسل الجنابة سه عضو دارد، اينها بايد ترتيباً شسته بشود.

بعد ايشان مى‏فرمايد بر اين كه ولكن احوط استحبابى اين است موقعى كه طرف راست را مى‏شوید دوباره نصف رقبه را كه طرف راست رقبه مى‏شود آن را هم با آن بدن بشوید، بعد وقتى كه طرف چپ را مى‏شوید احتياط مستحبى اين است كه نصف ديگر رقبه را با آن طرف چپ دوباره بشوید، اين احتياط، احتياط استحبابى است.

بدان جهت كلام در مقام در جهاتى واقع مى‏شود و آن اين است كه اصل در باب غسل الجنابة ترتيباً كه به ماء انسان در خارج مى‏شوید بدن را ترتيب معتبر است ما بين الرأس و الجسد، جسد فرقى نمى‏كند يمين و يسارش، اصل التّرتيب ما بين الرأس و ساير جسد معتبر است كه اول بايد سرش را و گردنش را بشوید ثمّ بدنش را بشوید، يعنى اگر بدن را قبل از رأس شست غسل البدن باطل است، و اگر هر دو تا را معاً شست بدن و رأس را معاً يك دفعه شست، اگر اينجور هم بشوید در ما نحن فيه غسل البدن باطل است، چون كه غسل البدن بايد بعد از غسل الرأس بشود، نه مقدماً غسل البدن جايز است و نه هم مقارناً جايز است، بايد اين ترتيب مراعات بشود، اين جهت اولى است.

 جهت ثانيه در اين احتياط ايشان است وقتى كه مى‏رسد نوبت به غَسل البدن، رقبه را دوباره بشوید، اين هم يك جهت بحث است.

جهت ديگر بحث كه جهت مهمّه‏اى است در مقام این است که آيا در خود جسد هم ما بين اليمين و اليسار ترتيب معتبر است يا اين كه در جسدى كه مقابل الرأس است ترتيب معتبر نيست و هر دو تا را معاً مى‏تواند بشوید، بلكه دست چپ را قبل از دست راست مى‏تواند بشوید كه ترتيب ما بين اليمين و يسار معتبر نيست.

اعتبار و عدم اعتبار ترتيب بين سر و ساير جسد در غسل جنابت

كلام ما فعلاً در مقام اول است كه آيا ترتيب معتبر است ما بين غسل الرأس و ساير جسد يا اعتبارى ندارد؟

مشهور ما بين اصحابنا اين است كه اين ترتيب معتبر است، اول بايد رأس را بشوید، ثمّ ساير الجسد را بشوید، آنى هم كه حكايت شده است از صدوق عليه الرّحمة در من لا يحضر الفقيه از رساله پدرش نقل كرده است كه غسل جنابت اين است كه ان يغسل الرأس و الجسد، جسد را به واو عطف، عطف كرده است به غسل الرأس، ان يغسل الرأس و الجسد، و ساير الجسد يا و الجسد، اين به واو عطف، عطف كرده است، از عبارت صدوق بعضى‏ها استظهار كرده‏اند معلوم مى‏شود صدوق و پدرش قائل به ترتيب نيستند ما بين غسل الجسد و غسل الرأس.

ولی اين استظهار، استظهار درستى نيست، ولو از عبارت صدوق در اول ترتيب ما بين غسل الرأس و غسل ساير الجسد استفاده نمى‏شود واو عاطفه فرموده است، نفرموده است ثمّ غسل الجسد، الاّ انّه در ذيل عبارتش تصريح كرده است و من غسل جسدش را قبل غسل الرأس اين شخص بعد بايد غسل الجسد را اعاده كند، آن غسل الجسد باطل است، در آخر كلامش خودش هم از پدرش نقل مى‏كند كه در رساله پدرم است كه اگر جسد را غسل كرد قبل الرأس ثمّ رأس را بخواهد غسل كند بايد غسل الجسد را اعاده كند، يعنى ترتيب معتبر است ظاهر عبارت اين است.

ادله اعتبار ترتيب

و كيف ما كان آنى كه مى‏شود استدلال كرد بر اين ترتيب كه ترتيب معتبر است ما بين غسل الرأس و الجسد دو طايفه از اخبار هستند:

طائفه نخست: رواياتی وارد در کيفيت غسل جنابت

 طايفه اولى آن رواياتى هستند كه وارد در كيفيت غسل الجنابة است، كه غسل الجنابة را چه جور موجود مى‏كند. در بعضى از آن روايات اينجور داشت آدابش را كه بيان فرمود که كفّينت را بشویی ذراعين را چه كار بكنى، فرمود بر اين كه ثمّ تصبّ الماء على رأسك در روايات ثلاثاً بود ماء را بر سرت سه دفعه مى‏ريزى، ثمّ آن مائى را كه هست على الطّرف الايمن مى‏ريزى مرّتين، در صحيحه محمد بن مسلم روايت اولى است، قبل از صحيحه زراره مى‏خوانند، روايت اولى است[8] در باب 26:

صحيحه محمد بن مسلم

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَبْدَأُ بِكَفَّيْكَ فَتَغْسِلُهُمَا ثُمَّ تَغْسِلُ فَرْجَكَ ثُمَّ تَصُبُّ عَلَى رَأْسِكَ ثَلَاثاً ثُمَّ تَصُبُّ عَلَى سَائِرِ جَسَدِكَ مَرَّتَيْنِ فَمَا جَرَى عَلَيْهِ الْمَاءُ فَقَدْ طَهُرَ» اينها را فرمود، فرمود ثمّ تصّب على رأسك ثلاثاً بعد از آن سه مرتبه آب را بر سرت مى‏ريزى، ثمّ تصبّ على ساير جسدك مرّتين بعد از اين كه سر را تمام كردى بعد از او بر ساير جسدت مرّتين مى‏ريزى، اين كلمه ثمّ دلالت مى‏كند بر ترتيب و تأخير، يعنى صب به جسد را تأخير مى‏اندازى از صبّ به آن رأس و وجه، يعنى وقتى كه صب تمام شد، صب به جهت غسل است، يعنى صبّ غسلی تمام شد و شسته شد، ثمّ به ساير جسدى كه هست آب را مى‏ريزى، اين یک روایت است.

صحيحه زراره

 بعد در روايت ديگرى اينجور دارد كه صحيحه زراره است، روايت 2 است.[9] قلت كيف يغتسل الجنب؟ آن جا هم على بن ابراهيم عن ابيه عن حمّاد بن عيسى عن حريز عن زراره آن جا بعد از بيان مستحبات دارد كه «ثُمَّ صَبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ أَكُفٍّ» بر سرش سه تا كف را مى‏ريزد، «ثُمَّ صَبَّ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ مَرَّتَيْنِ وَ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْسَرِ مَرَّتَيْنِ» به ثمّ تعبير فرموده است، اين ثمّ دلالت مى‏كند كه منکب ايمن و الايسر بايد مؤخر بوده باشد، اين دو تا روايت دلالت مى‏كند.

موثقه سماعه

باز موثقه سماعه كه دلالت موثقه سماعه[10] دلالتش اوضح‏تر است از اين دو تا صحيحه كه روايت 8 است در اين باب 26، آن جا دارد كه:

محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد عن اخيه الحسن بن سعيد عن زرعة عن سماعة عن ابى عبد الله علیه السلام، قال اذا اصاب الرّجل جنابةً فاراد الغسل تا اين كه مى‏فرمايد كه فَقَالَ أَفِضْ عَلَى‌ كَفِّكَ الْيُمْنَى مِنَ الْمَاءِ فَاغْسِلْهَا ثُمَّ اغْسِلْ مَا أَصَابَ جَسَدَكَ مِنْ أَذًى ثُمَّ اغْسِلْ فَرْجَكَ وَ أَفِضْ عَلَى رَأْسِكَ وَ جَسَدِكَ فَاغْتَسِلْ ، دو مشتش كه پر از آب است به سرش مى‏ريزد، « ثُمَّ يَضْرِبُ بِكَفٍّ مِنْ مَاءٍ عَلَى صَدْرِهِ» يعنى وقتى كه سر را تمام كرد يك كف به سينه‏اش مى‏ريزد، يك كف هم به پشتش مى‏ريزد، «وَ كَفٍّ بَيْنَ كَتِفَيْهِ ثُمَّ يُفِيضُ الْمَاءَ عَلَى جَسَدِهِ كُلِّهِ فَمَا انْتَضَحَ مِنْ مَائِهِ فِي إِنَائِهِ بَعْدَ مَا صَنَعَ مَا وَصَفْتُ فَلَا بَأْسَ »  اين را مى‏دانيد كه اين وقتى كه مى‏خواهد با آب قليل غسل بكند، يك مشت كه ريخت او را به بدنش مى‏مالد كه بعد كه آب مى‏ريزد به قصد غسل آسان ب‏شود شستنش، يعنى آب جارى بشود، در وضوء هم همين جور است، دست چپ را خيس مى‏كند اول و بعد مى‏شوید، اين يك كف مى‏ريزد به سينه‏اش، يك كف هم به پشتش مى‏ريزد يعنى اين را مى‏مالد به بدنش و بعد آب مى‏ريزد، اين كف را ريختن به صدرش پس معلوم مى‏شود رأس و رقبه تمام شده است، وقتى كه رأس و رقبه تمام شده است بعد كه اين آب را ثم مى‏گويد ثمّ اين را به سينه‏اش مى‏ريزد، دلالت بر ترتيب مى‏كند، طايفه اولى از روايات اين بود.

طائفه دوم: روايات دال بر اعاده غسل در صورت عدم رعايت ترتيب

و امّا الطّايفة الثّانيه، طايفه ثانيه از روايات آن روايتى است كه دلالت مى‏كند اگر كسى عكس كرد بدن را قبل از سر شست، غسل را بايد اعاده كند بر بدن، در باب 28 از ابواب الجنابة صحيحه زراره است که روايت اولى[11] است:

صحيحه زراره

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنِ اغْتَسَلَ مِنْ جَنَابَةٍ فَلَمْ يَغْسِلْ رَأْسَهُ ثُمَّ بَدَا لَهُ أَنْ يَغْسِلَ رَأْسَهُ لَمْ يَجِدْ بُدّاً مِنْ إِعَادَةِ الْغُسْلِ» كه بايد غسل را اعاده كند، آن غسلى كه كرده است بدن را شسته است آن باطل است.

صحيحه حريز

در روايت ديگرى اينجور فرموده است كه روايت 3 [12]است:

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» ، مفيد نقل مى‏كند از احمد بن محمد بن حسن بن وليد حسن بن وليد هم از پدرش محمد بن حسن بن وليد آن هم از محمد بن يحيى العطار از احمد بن ادريس اشعرى عن محمد بن يحيى همان على بن اسماعيل كه على بن سندى است عن حماد بن عيسى عن حريز روايت من حيث السّند صحيحه است، «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنِ اغْتَسَلَ مِنْ جَنَابَةٍ وَ لَمْ يَغْسِلْ رَأْسَهُ ثُمَّ بَدَا لَهُ أَنْ يَغْسِلَ رَأْسَهُ لَمْ يَجِدْ بُدّاً مِنْ إِعَادَةِ الْغُسْلِ». ولو احتمال دارد بر اين كه اين همان روايت زراره باشد، چون كه عبارتش يكى است، آن روايت اولى كه خواندم محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم همان روايت است كه نقل كرده است كلينى آنجور و شيخ اينجور، ولكن منافات ندارد كه حريز دو دفعه اين حكم را شنيده باشد، يك دفعه از زراره و نقل كرده باشد كه سند كلينى است، يك دفعه هم از خود امام شنيده باشد او را هم نقل كرده باشد كه سند شيخ است، با همديگر تنافى ندارند، دو تا روايت مى‏تواند بشود و با ظهور هم تنافى ندارد، اين دلالت مى‏كند.

تفاوت ميان طائفه نخست و طائفه دوم

فرق ما بين اين طايفه ثانيه و طايفه اولى در چه بود؟ دو تا فرق دارند:

 يك فرق اين است كه اين روايت طايفه ثانيه اينكه بدن را با سر يك دفعه معاً بشوید او را نفى نمى‏كند، مى‏گويد كسى كه بدن را قبل از رأس بشوید لم يجد بدّاً كه بايد اعاده كند غسل را بر بدن بعدَ غَسل الرّأس، امّا اگر بدن را با سر يك دفعه معاً شست او چه جور است، او را نفى نمى‏كند، بخلاف الطّايفة الاولى، طايفه اولى مى‏گفت كه غسل البدن بايد بعد از تمام شدن غسل الرّأس انجام بگيرد، يعنى اگر معاً هم شست آن غسل البدن فايده ندارد، اين يك فرق.

 فرق ثانى كه ما بين طايفه ثانيه و اولى است اين است که در طايفه ثانيه ممكن است مناقشه كرد كه اصلاً اينها دلالت بر ترتيب نمى‏كنند، چرا؟ چون كه دارد من اغتسل من جنابةٍ فلم يغسل رأسه ثمّ بدا له ان يغسل رأسه لم يجد بدّاً من اعادة الغسل، غسل جنابت كه مى‏كند بدن را مى‏شوید، قصد دارد اصلاً سر را نشوید، اين را مى‏گويد كه كسى كه فرض كنيد غسل جنابت مى‏كند بدن را مى‏شوید امّا قصد غسل الرأس ندارد، مى‏گويد كه به سر دست نزنيم، چه قدر پول داديم اين سر را درست كردند، زنها همين جور است ديگر، اتّفاق مى‏افتد، بدن را بشویيم توكّل بر خداوند، اين معنايش اين است كه كسى كه بدنش را شسته است و سرش را نشسته است بعد پشيمان شد كه بابا اين غسل نمى‏شود كه هر چه داديم، داديم به جهنّم بايد غسل كنيم، اين باطل است، بايد غسل را از سر بگيرد، موقعى كه سر را مى‏شوید بايد بدن را هم بشوید، آن شستن قبلى كافى نيست، اين سرّش اين است كه اين قصد قربت نداشته است، نه اين كه ترتيب معتبر است، اين تشريع بود، غسل جنابتى كه مى‏داند كه غَسل رأس در او معتبر است بدان جهت بدا له، قصد كرده است كه فقط بدن را من خواهم شست اين قصد قربت ندارد، عمل باطل است از ناحيه قصد قربت.

و اين كه از اين شبهه جواب داده‏اند عرض كردم كه بابا اين روايت را نمى‏شود به اين حمل كرد به اين معنا كه از اول قصد داشت كه اصلاً نشوید، چون كه مسلمان كه غسل مى‏كند قصد امتثال دارد، اين چه جور قصد مى‏كند كه نشوید الآن، اصلاً نشوید، قصد مى‏كند الآن نشوید، ثمّ بدا كه بشوید، روايت معنايش اين است.

از اين حرف جواب گفتم، اشاره كردم كه ربمّا حاضر نمى‏شود به شستن سر، چرا؟ براى اين كه كما اين كه در مكّه اتفاق مى‏افتد صرورة زلف دارد، مرد است حاضر نيست به تراشيدن، مى‏گويد من نمى‏تراشم، من تقصير خواهم كرد على الله، درست بشود يا نشود، چه جورى كه در مردها هم همين جور اتّفاق مى‏افتد خصوصاً در طايفه نسوان كه سه ساعت چهار ساعت زحمت كشيده است، سرش را آن جور شانه كرده است بسته است و اينها الآن هم شوهرش کار را خاتمه پيدا كرده است و مى‏خواهد غسل كند، اين حاضر نيست سرش را اين نحو بكند، اين يك امرى است متعارف، امام علیه السلام فرموده است كه در اين صورت باطل است، نه به جهت ترتيب است، اين به جهت اين است كه قصد قربت متمشّى نشده است.

بدان جهت اين اشكال در طايفه ثانيه هست، ولكن طايفه اولى بدون اشكال هستند.

طائفه سوم: روايات دال بر نفی ترتيب

ولكن در مقابل اين دو تا طايفه يا فقط طايفه اولى ادّعا شده است كه رواياتى داريم كه نفى اين ترتيب را مى‏كند، كه ترتيب ما بين غسل الرأس و الجسد اعتبارى ندارد، كه در آن روايات انشاء الله تکلم می کنیم.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص294.

[2] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَبْدَأُ فَتَغْسِلُ كَفَّيْكَ ثُمَّ تُفْرِغُ بِيَمِينِكَ عَلَى شِمَالِكَ فَتَغْسِلُ فَرْجَكَ وَ مَرَافِقَكَ  ثُمَّ تَمَضْمَضْ وَ اسْتَنْشِقْ ثُمَّ تَغْسِلُ جَسَدَكَ مِنْ لَدُنْ قَرْنِكَ إِلَى قَدَمَيْكَ لَيْسَ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ وُضُوءٌ وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ أَمْسَسْتَهُ الْمَاءَ فَقَدْ أَنْقَيْتَهُ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا جُنُباً ارْتَمَسَ فِي الْمَاءِ ارْتِمَاسَةً وَاحِدَةً أَجْزَأَهُ ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ يَدْلُكْ جَسَدَهُ.؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص230.

[3] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص257.

[4] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى السَّابَاطِيِّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَغْتَسِلُ- وَ قَدِ امْتَشَطَتْ بِقَرَامِلَ وَ لَمْ تَنْقُضْ شَعْرَهَا- كَمْ يُجْزِيهَا مِنَ الْمَاءِ قَالَ مِثْلُ الَّذِي يَشْرَبُ شَعْرُهَا- وَ هُوَ ثَلَاثُ حَفَنَاتٍ عَلَى رَأْسِهَا- وَ حَفْنَتَانِ عَلَى الْيَمِينِ وَ حَفْنَتَانِ عَلَى الْيَسَارِ- ثُمَّ تُمِرُّ يَدَهَا عَلَى جَسَدِهَا كُلِّهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص257.

[5] وَ [محمد بن الحسن] بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ غِيَاثِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: لَا تَنْقُضِ الْمَرْأَةُ شَعْرَهَا إِذَا اغْتَسَلَتْ مِنَ الْجَنَابَةِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص255.

[6] وَ( محمد بن يعقوب) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْحَائِضُ مَا بَلَغَ بَلَلُ الْمَاءِ مِنْ شَعْرِهَا أَجْزَأَهَا؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص241

[7] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص294.

[8] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص229.

[9] وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ كَيْفَ يَغْتَسِلُ الْجُنُبُ- فَقَالَ إِنْ لَمْ يَكُنْ أَصَابَ كَفَّهُ شَيْ‌ءٌ غَمَسَهَا فِي الْمَاءِ ثُمَّ بَدَأَ بِفَرْجِهِ فَأَنْقَاهُ بِثَلَاثِ غُرَفٍ- ثُمَّ صَبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ أَكُفٍّ- ثُمَّ صَبَّ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ مَرَّتَيْنِ وَ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْسَرِ مَرَّتَيْنِ- فَمَا جَرَى عَلَيْهِ الْمَاءُ فَقَدْ أَجْزَأَهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص229.

[10] وَ عَنْهُ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا أَصَابَ الرَّجُلَ جَنَابَةٌ فَأَرَادَ الْغُسْلَ فَلْيُفْرِغْ عَلَى كَفَّيْهِ وَ لْيَغْسِلْهُمَا دُونَ الْمِرْفَقِ ثُمَّ يُدْخِلُ يَدَهُ فِي إِنَائِهِ ثُمَّ يَغْسِلُ فَرْجَهُ ثُمَّ لْيَصُبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِلْ‌ءَ كَفَّيْهِ ثُمَّ يَضْرِبُ بِكَفٍّ مِنْ مَاءٍ عَلَى صَدْرِهِ وَ كَفٍّ بَيْنَ كَتِفَيْهِ ثُمَّ يُفِيضُ الْمَاءَ عَلَى جَسَدِهِ كُلِّهِ فَمَا انْتَضَحَ مِنْ مَائِهِ فِي إِنَائِهِ بَعْدَ مَا صَنَعَ مَا وَصَفْتُ فَلَا بَأْسَ ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص230.

[11] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنِ اغْتَسَلَ مِنْ جَنَابَةٍ فَلَمْ يَغْسِلْ رَأْسَهُ ثُمَّ بَدَا لَهُ أَنْ يَغْسِلَ رَأْسَهُ لَمْ يَجِدْ بُدّاً مِنْ إِعَادَةِ الْغُسْلِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص235.

[12] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص235.