«(فصل) :غسل الجنابة مستحب نفسي و واجب غيري للغايات الواجبة و مستحب غيري للغايات المستحبة و القول بوجوبه النفسي ضعيف و لا يجب فيه قصد الوجوب و الندب بل لو قصد الخلاف لا يبطل إذا كان مع الجهل بل مع العلم إذا لم يكن بقصد التشريع و تحقق منه قصد القربة فلو كان قبل الوقت و اعتقد دخوله فقصد الوجوب لا يكون باطلا و كذا العكس و مع الشك في دخوله يكفي الإتيان به بقصد القربة لاستحبابه النفسي أو بقصد إحدى غاياته المندوبة أو بقصد ما في الواقع من الأمر الوجوبي أو الندبي و الواجب فيه بعد النية غسل ظاهر تمام البدن دون البواطن منه فلا يجب غسل باطن العين و الأنف و الاذن و الفم و نحوها و لا يجب غسل الشعر مثل اللحية بل يجب غسل ما تحته من البشرة و لا يجزي غسله عن غسلها نعم يجب غسل الشعور الدقاق الصغار المحسوبة جزء من البدن مع البشرة و الثقبة التي في الاذن أو الأنف للحلقة إن كانت ضيقه لا يرى باطنها لا يجب غسلها و إن كانت واسعة بحيث تعد من الظاهر وجب غسلها»[1]
كلام در اين جهت بود بعد از اين كه بنا شد بايد بشره شسته بشود حتّى اگر در موضع بشره شعر كثيف بوده باشد و به بشره بايد آب برسد، بعد از بناء بر اين كلام در اين بود كه در اين غسل جنابت شعر كثيف خودش هم بايد شسته بشود يا غسل البشره كافى است و شعر كثيف لزومى ندارد شستنش، و انّما آن شعرى شسته مىشود كه تابع جسد و جزء الجسد حساب بشود، آن اصول شعر طويل است، آن اصولش است كه متصل به بشره است يا شعر خفافى كه دقاق هستند و كوتاه هستند آنها بايد شسته بشوند، كه وقتى كه شخصى را امر كردند سرت را بشوی يعنى بشره سرت را بشوی آنها هم شسته مىشود.
استدلال مىشود بر اين كه اصول الشّعرى كه هست آنها بايد شسته بشود، و امّا الشعر خودش لزومى ندارد شستنش.
استدلال مىشود به اين كه امام علیه السلام در صحيحه زراره امر فرمود كه جسد بايد من القرن الى القدم شسته بشود، ولو كسى بگويد جسد ربّما اطلاق که مىشود در مقابل رأس است، صبّ عليه الماء ثمّ على جسده، ولو جسد ربّما اطلاق مىشود و در مقابل رأس گفته مىشود، اين سرش است آن هم جسدش است، گفته مىشود حتّى در لغت فرس هم همين جور در ساير لغات هم، الاّ انّه بدن و جسد وقتى كه گفته شد در مواردى آنجا مراد تمام البدن من الرّأس الى القدم مىشود، عرض مىكنم بر اين كه جسد گفته مىشود و اراده مىشود تمام بدن كه شامل است هم رأس و هم غير الرّأس را، در صحيحه زراره[2] امام علیه السلام اينجور فرمود: «ثُمَّ تَغْسِلُ جَسَدَكَ مِنْ لَدُنْ قَرْنِكَ إِلَى قَدَمَيْكَ لَيْسَ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ وُضُوءٌ» ، قرن هم همين جور است ديگر، از قرن تا الى القدم جسد بايد شسته بشود، علاوه بر اين كه مأمور به در باب غسل الجنابة اين غسل اين جسد است. عرض كردم بر اين كه شعر رقاق كه آن شعرهاى كوتاه است يا اصول شعر كثيف آن اصولش كه متّصل به بشره است، در شستن بشره عادةً آنها هم شسته مىشود، يعنى در غسل بشره غسل آنها جزء حساب مىشود، نه اين كه اصول شعر جزء بشره هستند، نه، اشتباه نشود. اين اصول شعر يا شعر خفاف شستنش جزء غسل جسد حساب مىشود. بدان جهت در عبارت عروه هم دارد اين شعر خفافى كه هست، اينها جزء بدن حساب مىشود يعنى در غَسل یعنی شستنشان جزء غسل جسد حساب مىشود، آنها شسته مىشود، و امّا آن مويى را كه طويل است و از جسد خارج شده است مثل لحیه يا موى زنها كه تا كمرش رسيده است اگر گفتند جسدت را از سر بشوی آن جسد شامل اين مو نمىشود، بدان جهت اين موهايى كه هست علاوه بر اين كه شستنشان مغنی از غُسل بشره نيست خود شستنشان هم لازم نيست، و امّا اين كه غُسل البشره كه شد غَسل مو لازم نيست علاوه بر اين كه اين صحيحه از او استفاده مىشود، آن رواياتى كه يكى هم روايت معتبره است موثّقه عمّار، [3]وارد شده است كه در اين كه زن مويش را لازم نيست اين قرونش را اين موهايى كه بافته است و در سر جمع كرده است لازم نيست زن موقع غسل كردن آنها را نقض كند، يعنى باز كند، اين واجب نيست موها را باز كند و با آن مو مىتواند غسل بكند، اين دليل بر اين است كه شستن خود مو معتبر نيست، چون كه اين را مىدانيد عادةً اينجور مو اگر در سر جمع بشود خصوصاً آن بافتها را هم در خود سر جمع كند زن آب را كه مىريزد عادةً هم همين جور است آب فرو مىرود و مىرود به بشره مىرسد، الاّ انّه اين موها چون كه بافته شدهاند به همديگر ممكن است همهاش شسته نشود، آن ظاهرشان كه ظاهر هست در همان خصله ای كه به همديگر آنها را جمع كرده است در سر، ظاهر آن خصله آب پيدا مىكند، خيس مىشود، ولكن آب ممكن است يعنى عادةً هم همين جور است توى آن موها نمىرود، آب چون كه جارى است سرازير به خود بدن مىشود، خود رواياتى كه وارد شده است ليس على المرأه نقض كند شعرش را عند الاغتسال اين شاهد قطعى است كه آنجور موها را شستن لزومى ندارد.
در موثقه عمار [4]اينجور است، در باب 38 از ابواب الجنابة روايت 6 است. محمد بن على بن الحسين كه صدوق است باسناده عن عمار بن موسى السّاباطى، سند صدوق به عمّار سند موثّقى است، آن جا دارد كه «أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَغْتَسِلُ» مرأه غسل مىكند، «وَ قَدِ امْتَشَطَتْ بِقَرَامِلَ» ، قرامل همان بافتهاى شعر است كه شعر را چند خصله می کند یعنی چند قسمت مىكند و هر قسمت را مىبافند و بعد آن بافتها را هم جمع مىكنند در يك جا، مىگويد بر اين كه «وَ لَمْ تَنْقُضْ شَعْرَهَا- كَمْ يُجْزِيهَا مِنَ الْمَاءِ» موهايش را باز نكرده است، ؟ چه قدر آب از اين كفايت مىكند؟ «قَالَ مِثْلُ الَّذِي يَشْرَبُ شَعْرُهَا- وَ هُوَ ثَلَاثُ حَفَنَاتٍ عَلَى رَأْسِهَا- وَ حَفْنَتَانِ عَلَى الْيَمِينِ وَ حَفْنَتَانِ عَلَى الْيَسَارِ- ثُمَّ تُمِرُّ يَدَهَا عَلَى جَسَدِهَا كُلِّهِ»، آن مقدارى كه شعرش را سيراب بكند و هو ثلاث حفنات سه تا مشت، دو تا مشت كذا، و دستش را امرار به جسدش مىكند، در موثّقه ديگر هم همين جور است كه و لا تنقض المرأة شعرها اذا اغتسلت من الجنابة، در اين موثّقه كه موثّقه غیاث است در اين موثّقه است كه روايت 3 است.[5]
و باسناده عن على بن حسن بن فضّال عن محمد بن على عن محمد بن يحيى عن غیاث بن ابراهيم عن ابى عبد الله عن ابيه عن علىٍ علیه السلام لا تنقض المرئة شعرها اذا اغتسلت من الجنابة.
موثقه ديگرى اين موثّقه عمّار است كه گم كردهام، آن جا دلالت مىكند بر اين كه زن شعرش را باز نمىكند، زن وقتى كه شعرش را باز نكرد خوب اين دليل مىشود بر اين كه خود شعر شستنش واجب نيست، {مو همهاش ظاهر است اگر شستنش لازم بشود، چون كه گفتيم بايد بشره شسته بشود، اين موها هم كه روى بشره است جزء جسد است، بايد شسته بشود يا نه، كلام در اين است}، بدان جهت در اين صورت گفته مىشود اين روايتى كه دلالت، چند تا روايت هستند، يكىاش موثّقه است، دلالت مىكند بر اين كه مرأه شعرش را نقض نمىكند باز نمىكند، اين دلالت مىكند كه شستن تمام موها لازم نيست، اين هم كه در اين موثّقهاى كه خواندهام امام فرمود كه مويش سيراب بشود، اين سيراب شدن نه به جهت اين كه مو شسته بشود، به جهت اين كه ماء به بشره برسد، اگر مو سيراب شد آب به بشره مىرسد. سيراب شدن يعنى آب برود تا بشره، دليل بر اين كه مراد از اشراب اين معنا است كه از مو آبش سيراب بشود به نحوى كه به بشره برسد، مراد از اين است. دليل بر اين معنا اين روايتى است كه خدمت شما عرض مىكنم كه اين صحيحه محمد بن مسلم است، روايت 4 است [6]در باب 31:
كلينى نقل مىكند عن محمد بن يحيى عن احمد بن محمد عن بن محبوب عن ابى ايّوب عن محمد بن مسلم عن ابى جعفر، قال: «الْحَائِضُ مَا بَلَغَ بَلَلُ الْمَاءِ مِنْ شَعْرِهَا أَجْزَأَهَا» آن مقدار از بللى كه از مو رسيده است به بشره لازم نيست كه ماء ابتداءً به بشره اصابت كند، اينجور بلل ماء معتبر نيست، آن مقدار بللى كه از مو به بشره برسد كه بشره شسته بشود، اين مجزى است، بدان جهت آن مو تمامى شسته نشود، نشود، وقتى كه بلل به بشره رسيد آن مقدار از بللى كه به بشره مىرسد از مو او كافى است ولو موها شسته نشود.
بدان جهت در ما نحن فيه رواياتى كه وارد شده است بر اين كه حائض نقض شعر نمىكند، بلكه اگر ماء از موهايش به بشره رأس برسد مجزى است و هكذا صحيحه زرارهاى كه دلالت مىكند بر اين كه جسد بايد شسته بشود در غسل الجنابة، مقتضاى اينها اين است كه شعرى كه خارج از جسد است شستن جسد شامل او نمىشود مثل مويى كه فرض كنيد از آن موضعى كه روييده است از او گذشته است به جاى ديگر، موى سرى كه مىافتد يا موى لحيهاى كه آويزان مىشود و از وجه خارج مىشود، اينها را دلالت نمىكند، آن مقدارى كه فقيه مىتواند ملتزم بشود آن مقدار از مو كه تابع جسد مىشود در غسل شستن جسد با شستن آنها مىشود آن مقدارش داخل است، بدان جهت آن مقدار شسته مىشود و معتبر است و بيشتر از اين معتبر نيست.
سؤال...؟ سيرابى به اين مىشود كه آن موهايى كه ظاهر هستند ماء به آنها بيشتر ريخته بشود تا به بشره برسد، ملاك اين است كه اين سيرابى را تفسير كرد، گفت بر اين كه يجزيها آن بللى كه نازل من شعر است از شعر نازل مىشود و مىرسد آن مقدار بلل مجزى است، بدان جهت شستن ما بقى لزومى ندارد.
بدان جهت در ما نحن فيه ملتزم شدند بر اين كه غسل البشره معتبر است، و غير از غسل البشره چيز ديگرى اعتبار ندارد الاّ شعر خفيف و رقاق بوده باشد اين معنا متعيّن است.
بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف مىفرمايد بر اين كه آن ثقبه ای كه در گوش مىشود كه زنها سوراخ مىكنند ربّما مردها هم در بعض البلاد مىكنند و ثقبه ای كه در انف مىشود، حلقه آويزان مىكنند در دو طرف انف مىشود ربّما در آن وسطى مىشود كه خزامه به او آويزان مىكنند، ايشان مىفرمايد بر اين كه ثقبه اذن و هكذا ثقبه انف اگر صغير بوده باشد به حيثی كه آن باطن يعنى داخل ثقبه ديده نشود، شستن او لازم نيست، و امّا اگر ضیق نشود، وسيع بشود آن ثقبه در صورتى كه از ظواهر حساب بشود شستنش لازم است.
اگر يادتان بوده باشد ايشان قدس الله نفسه الشّريف به مسأله ثقبه در مسائل غسل الوجه من الوضوء متعرّض شد، مىدانيد كه ثقبه انف آن جا هم محلّ كلام بود، چون كه صورت شسته بشود يا نه، امّا ثقبه اذن خارج بود در بحث وضوء، آن جا به ثقبه انف متعرّض شد، آن جا فرمود كه ثقبه انف شسته نمىشود ثقبه انف يعنى از بواطن است، ديگر تفصيلى نفرمود ما بين اين كه ضیق بشود یری داخله يا اين كه ضیق نشود وسيع بشود، ولكن در ما نحن فيه تفصيل مىدهند ما بين ثقبه ضیقه و ما بين ثقبه وسيعه.
اين را مىدانيد كه سابقاً هم گفتيم ديدن داخل و جوف ملاك در ظاهر بودن نيست، مثال زديم در سرما اگر پاى انسان يا دست انسان شَقّ و ترك بردارد به نحوى كه تركش خيلى گشاد هم هست ديده مىشود آن جوف، گفتيم نه آن باطن است ديده شدن ملاك نيست، ظاهر آنی است كه بطبعه ظاهر بوده باشد، آنى كه بطبعه ظاهر من البدن است، او ظواهر است كه بايد شسته بشود، و امّا آنى كه بطبعه ظاهر نيست لعارضٍ ظاهر شده است، شستن او لزومى ندارد، مثل آن ترك دستى كه گفتيم، پايى كه معمول است در زمستان ترك برمىدارد به نحوى كه تا يك سانتيمتر ديده مىشود جوفش، او از ظواهر نمىشود.
و عرض كرديم فرقى نمىكند ثقبه وسيع بوده باشد يا ضيّق بوده باشد، همهاش از جوف است، جوف و باطن آن است كه به او بگويند جوف و باطن، ولو ديده بشود، دیده شدن ملاك نيست، ملاك اين است كه شيئى كه ظاهر است بطبعه او بايد شسته بشود، بدان جهت در ثقبه انف و اذن اطراف ثقبه بايد شسته بشود، و امّا آن داخل ثقبه كه ديده مىشود، او شستنش لازم نيست، بدان جهت ثقبه اذن هم از آن طرف و هم از اين طرف اطرافش شسته بشود، امّا جوفش شسته بشود لزومى ندارد.
بله ربّما آن ثقبه وسيعه طورى وسيع مىشود كه برايش جوف نمىماند، مثل پوست شده است اطراف ثقبه که جوف ندارد، ضخامتى ندارد، اگر مراد ايشان اين است كه در عبارت تقييد كرده است بحيث یعد من الظواهر اگر مرادش اين باشد اين عيبى ندارد.
خلاصة الكلام ثقبه ای كه جوف دارد، شستن جوف لازم نيست، اگر گفتيم اگر در يك صورتى آن ثقبه جوف پيدا نكرد به حيثی كه ديگر جوفى ندارد همهاش پوست است از آن طرف و اين طرف، آن شستنش لازم است، چون كه جوف ندارد باطن ندارد، بدان جهت مراد ايشان هم در مقام اگر اين معنا بوده باشد كه ذكر كرديم عيبى ندارد، و الاّ مساعدت با او نمىشود كرد.
سؤال...؟ آن حكمش گذشت، كه اگر حالت سابقه دارد شك در موضوع خارجى است، استصحاب حالت سابقه مىشود، یعنی سابقاً داخل بود، الآن نمىدانيم ظاهر شده است يا نه که شكّ در خارج داريم نه در شبهه مفهوميه، در شبهه مفهوميه بايد احتياط كرد، سابقاً در وضوء حكمش گذشت.
ايشان هم در عروه همين جور است آن مسائلى كه سابقاً در عروه گذشته است، آنها را اعاده نمىكند، اين مسائل آنجا گذشته است.
«و له كيفيتان ،الأولى :الترتيب و هو أن يغسل الرأس و الرقبة أولا ثمَّ الطرف الأيمن من البدن ثمَّ الطرف الأيسر و الأحوط أن يغسل النصف الأيمن من الرقبة ثانيا مع الأيمن و النصف الأيسر مع الأيسر و السرة و العورة يغسل نصفهما الأيمن مع الأيمن و نصفهما الأيسر مع الأيسر و الأولى أن يغسل تمامهما مع كل من الطرفين و الترتيب المذكور شرط واقعي فلو عكس و لو جهلا أو سهوا بطل و لا يجب البدأة بالأعلى في كل عضو و لا الأعلى فالأعلى و لا الموالاة العرفية بمعنى التتابع و لا بمعنى عدم الجفاف فلو غسل رأسه و رقبته في أول النهار و الأيمن في وسطه و الأيسر في آخره صح و كذا لا يجب الموالاة في أجزاء عضو واحد و لو تذكر بعد الغسل ترك جزء من أحد الأعضاء رجع و غسل ذلك الجزء فإن كان في الأيسر كفاه ذلك و إن كان في الرأس أو الأيمن وجب غسل الباقي على الترتيب و لو اشتبه ذلك الجزء وجب غسل تمام المحتملات مع مراعاة الترتيب».[7]
بعد ايشان مىفرمايد غسل دو تا كيفيت دارد يك غسل ترتيبى، ايشان مىفرمايد لازم است اول رأس و رقبه قبل الجسد شسته بشود، ثمّ طرف دست راست شسته بشود، ثمّ الايسر طرف چپ شسته بشود، يعنى ترتيب معتبر است ما بين سه تا عضو غسل الرأس که در او رقبه هم داخل است غسل الايمن و غسل الايسر، غسل الجنابة سه عضو دارد، اينها بايد ترتيباً شسته بشود.
بعد ايشان مىفرمايد بر اين كه ولكن احوط استحبابى اين است موقعى كه طرف راست را مىشوید دوباره نصف رقبه را كه طرف راست رقبه مىشود آن را هم با آن بدن بشوید، بعد وقتى كه طرف چپ را مىشوید احتياط مستحبى اين است كه نصف ديگر رقبه را با آن طرف چپ دوباره بشوید، اين احتياط، احتياط استحبابى است.
بدان جهت كلام در مقام در جهاتى واقع مىشود و آن اين است كه اصل در باب غسل الجنابة ترتيباً كه به ماء انسان در خارج مىشوید بدن را ترتيب معتبر است ما بين الرأس و الجسد، جسد فرقى نمىكند يمين و يسارش، اصل التّرتيب ما بين الرأس و ساير جسد معتبر است كه اول بايد سرش را و گردنش را بشوید ثمّ بدنش را بشوید، يعنى اگر بدن را قبل از رأس شست غسل البدن باطل است، و اگر هر دو تا را معاً شست بدن و رأس را معاً يك دفعه شست، اگر اينجور هم بشوید در ما نحن فيه غسل البدن باطل است، چون كه غسل البدن بايد بعد از غسل الرأس بشود، نه مقدماً غسل البدن جايز است و نه هم مقارناً جايز است، بايد اين ترتيب مراعات بشود، اين جهت اولى است.
جهت ثانيه در اين احتياط ايشان است وقتى كه مىرسد نوبت به غَسل البدن، رقبه را دوباره بشوید، اين هم يك جهت بحث است.
جهت ديگر بحث كه جهت مهمّهاى است در مقام این است که آيا در خود جسد هم ما بين اليمين و اليسار ترتيب معتبر است يا اين كه در جسدى كه مقابل الرأس است ترتيب معتبر نيست و هر دو تا را معاً مىتواند بشوید، بلكه دست چپ را قبل از دست راست مىتواند بشوید كه ترتيب ما بين اليمين و يسار معتبر نيست.
كلام ما فعلاً در مقام اول است كه آيا ترتيب معتبر است ما بين غسل الرأس و ساير جسد يا اعتبارى ندارد؟
مشهور ما بين اصحابنا اين است كه اين ترتيب معتبر است، اول بايد رأس را بشوید، ثمّ ساير الجسد را بشوید، آنى هم كه حكايت شده است از صدوق عليه الرّحمة در من لا يحضر الفقيه از رساله پدرش نقل كرده است كه غسل جنابت اين است كه ان يغسل الرأس و الجسد، جسد را به واو عطف، عطف كرده است به غسل الرأس، ان يغسل الرأس و الجسد، و ساير الجسد يا و الجسد، اين به واو عطف، عطف كرده است، از عبارت صدوق بعضىها استظهار كردهاند معلوم مىشود صدوق و پدرش قائل به ترتيب نيستند ما بين غسل الجسد و غسل الرأس.
ولی اين استظهار، استظهار درستى نيست، ولو از عبارت صدوق در اول ترتيب ما بين غسل الرأس و غسل ساير الجسد استفاده نمىشود واو عاطفه فرموده است، نفرموده است ثمّ غسل الجسد، الاّ انّه در ذيل عبارتش تصريح كرده است و من غسل جسدش را قبل غسل الرأس اين شخص بعد بايد غسل الجسد را اعاده كند، آن غسل الجسد باطل است، در آخر كلامش خودش هم از پدرش نقل مىكند كه در رساله پدرم است كه اگر جسد را غسل كرد قبل الرأس ثمّ رأس را بخواهد غسل كند بايد غسل الجسد را اعاده كند، يعنى ترتيب معتبر است ظاهر عبارت اين است.
و كيف ما كان آنى كه مىشود استدلال كرد بر اين ترتيب كه ترتيب معتبر است ما بين غسل الرأس و الجسد دو طايفه از اخبار هستند:
طايفه اولى آن رواياتى هستند كه وارد در كيفيت غسل الجنابة است، كه غسل الجنابة را چه جور موجود مىكند. در بعضى از آن روايات اينجور داشت آدابش را كه بيان فرمود که كفّينت را بشویی ذراعين را چه كار بكنى، فرمود بر اين كه ثمّ تصبّ الماء على رأسك در روايات ثلاثاً بود ماء را بر سرت سه دفعه مىريزى، ثمّ آن مائى را كه هست على الطّرف الايمن مىريزى مرّتين، در صحيحه محمد بن مسلم روايت اولى است، قبل از صحيحه زراره مىخوانند، روايت اولى است[8] در باب 26:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَبْدَأُ بِكَفَّيْكَ فَتَغْسِلُهُمَا ثُمَّ تَغْسِلُ فَرْجَكَ ثُمَّ تَصُبُّ عَلَى رَأْسِكَ ثَلَاثاً ثُمَّ تَصُبُّ عَلَى سَائِرِ جَسَدِكَ مَرَّتَيْنِ فَمَا جَرَى عَلَيْهِ الْمَاءُ فَقَدْ طَهُرَ» اينها را فرمود، فرمود ثمّ تصّب على رأسك ثلاثاً بعد از آن سه مرتبه آب را بر سرت مىريزى، ثمّ تصبّ على ساير جسدك مرّتين بعد از اين كه سر را تمام كردى بعد از او بر ساير جسدت مرّتين مىريزى، اين كلمه ثمّ دلالت مىكند بر ترتيب و تأخير، يعنى صب به جسد را تأخير مىاندازى از صبّ به آن رأس و وجه، يعنى وقتى كه صب تمام شد، صب به جهت غسل است، يعنى صبّ غسلی تمام شد و شسته شد، ثمّ به ساير جسدى كه هست آب را مىريزى، اين یک روایت است.
بعد در روايت ديگرى اينجور دارد كه صحيحه زراره است، روايت 2 است.[9] قلت كيف يغتسل الجنب؟ آن جا هم على بن ابراهيم عن ابيه عن حمّاد بن عيسى عن حريز عن زراره آن جا بعد از بيان مستحبات دارد كه «ثُمَّ صَبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ أَكُفٍّ» بر سرش سه تا كف را مىريزد، «ثُمَّ صَبَّ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ مَرَّتَيْنِ وَ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْسَرِ مَرَّتَيْنِ» به ثمّ تعبير فرموده است، اين ثمّ دلالت مىكند كه منکب ايمن و الايسر بايد مؤخر بوده باشد، اين دو تا روايت دلالت مىكند.
باز موثقه سماعه كه دلالت موثقه سماعه[10] دلالتش اوضحتر است از اين دو تا صحيحه كه روايت 8 است در اين باب 26، آن جا دارد كه:
محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد عن اخيه الحسن بن سعيد عن زرعة عن سماعة عن ابى عبد الله علیه السلام، قال اذا اصاب الرّجل جنابةً فاراد الغسل تا اين كه مىفرمايد كه فَقَالَ أَفِضْ عَلَى كَفِّكَ الْيُمْنَى مِنَ الْمَاءِ فَاغْسِلْهَا ثُمَّ اغْسِلْ مَا أَصَابَ جَسَدَكَ مِنْ أَذًى ثُمَّ اغْسِلْ فَرْجَكَ وَ أَفِضْ عَلَى رَأْسِكَ وَ جَسَدِكَ فَاغْتَسِلْ ، دو مشتش كه پر از آب است به سرش مىريزد، « ثُمَّ يَضْرِبُ بِكَفٍّ مِنْ مَاءٍ عَلَى صَدْرِهِ» يعنى وقتى كه سر را تمام كرد يك كف به سينهاش مىريزد، يك كف هم به پشتش مىريزد، «وَ كَفٍّ بَيْنَ كَتِفَيْهِ ثُمَّ يُفِيضُ الْمَاءَ عَلَى جَسَدِهِ كُلِّهِ فَمَا انْتَضَحَ مِنْ مَائِهِ فِي إِنَائِهِ بَعْدَ مَا صَنَعَ مَا وَصَفْتُ فَلَا بَأْسَ » اين را مىدانيد كه اين وقتى كه مىخواهد با آب قليل غسل بكند، يك مشت كه ريخت او را به بدنش مىمالد كه بعد كه آب مىريزد به قصد غسل آسان بشود شستنش، يعنى آب جارى بشود، در وضوء هم همين جور است، دست چپ را خيس مىكند اول و بعد مىشوید، اين يك كف مىريزد به سينهاش، يك كف هم به پشتش مىريزد يعنى اين را مىمالد به بدنش و بعد آب مىريزد، اين كف را ريختن به صدرش پس معلوم مىشود رأس و رقبه تمام شده است، وقتى كه رأس و رقبه تمام شده است بعد كه اين آب را ثم مىگويد ثمّ اين را به سينهاش مىريزد، دلالت بر ترتيب مىكند، طايفه اولى از روايات اين بود.
و امّا الطّايفة الثّانيه، طايفه ثانيه از روايات آن روايتى است كه دلالت مىكند اگر كسى عكس كرد بدن را قبل از سر شست، غسل را بايد اعاده كند بر بدن، در باب 28 از ابواب الجنابة صحيحه زراره است که روايت اولى[11] است:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنِ اغْتَسَلَ مِنْ جَنَابَةٍ فَلَمْ يَغْسِلْ رَأْسَهُ ثُمَّ بَدَا لَهُ أَنْ يَغْسِلَ رَأْسَهُ لَمْ يَجِدْ بُدّاً مِنْ إِعَادَةِ الْغُسْلِ» كه بايد غسل را اعاده كند، آن غسلى كه كرده است بدن را شسته است آن باطل است.
در روايت ديگرى اينجور فرموده است كه روايت 3 [12]است:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» ، مفيد نقل مىكند از احمد بن محمد بن حسن بن وليد حسن بن وليد هم از پدرش محمد بن حسن بن وليد آن هم از محمد بن يحيى العطار از احمد بن ادريس اشعرى عن محمد بن يحيى همان على بن اسماعيل كه على بن سندى است عن حماد بن عيسى عن حريز روايت من حيث السّند صحيحه است، «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنِ اغْتَسَلَ مِنْ جَنَابَةٍ وَ لَمْ يَغْسِلْ رَأْسَهُ ثُمَّ بَدَا لَهُ أَنْ يَغْسِلَ رَأْسَهُ لَمْ يَجِدْ بُدّاً مِنْ إِعَادَةِ الْغُسْلِ». ولو احتمال دارد بر اين كه اين همان روايت زراره باشد، چون كه عبارتش يكى است، آن روايت اولى كه خواندم محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم همان روايت است كه نقل كرده است كلينى آنجور و شيخ اينجور، ولكن منافات ندارد كه حريز دو دفعه اين حكم را شنيده باشد، يك دفعه از زراره و نقل كرده باشد كه سند كلينى است، يك دفعه هم از خود امام شنيده باشد او را هم نقل كرده باشد كه سند شيخ است، با همديگر تنافى ندارند، دو تا روايت مىتواند بشود و با ظهور هم تنافى ندارد، اين دلالت مىكند.
فرق ما بين اين طايفه ثانيه و طايفه اولى در چه بود؟ دو تا فرق دارند:
يك فرق اين است كه اين روايت طايفه ثانيه اينكه بدن را با سر يك دفعه معاً بشوید او را نفى نمىكند، مىگويد كسى كه بدن را قبل از رأس بشوید لم يجد بدّاً كه بايد اعاده كند غسل را بر بدن بعدَ غَسل الرّأس، امّا اگر بدن را با سر يك دفعه معاً شست او چه جور است، او را نفى نمىكند، بخلاف الطّايفة الاولى، طايفه اولى مىگفت كه غسل البدن بايد بعد از تمام شدن غسل الرّأس انجام بگيرد، يعنى اگر معاً هم شست آن غسل البدن فايده ندارد، اين يك فرق.
فرق ثانى كه ما بين طايفه ثانيه و اولى است اين است که در طايفه ثانيه ممكن است مناقشه كرد كه اصلاً اينها دلالت بر ترتيب نمىكنند، چرا؟ چون كه دارد من اغتسل من جنابةٍ فلم يغسل رأسه ثمّ بدا له ان يغسل رأسه لم يجد بدّاً من اعادة الغسل، غسل جنابت كه مىكند بدن را مىشوید، قصد دارد اصلاً سر را نشوید، اين را مىگويد كه كسى كه فرض كنيد غسل جنابت مىكند بدن را مىشوید امّا قصد غسل الرأس ندارد، مىگويد كه به سر دست نزنيم، چه قدر پول داديم اين سر را درست كردند، زنها همين جور است ديگر، اتّفاق مىافتد، بدن را بشویيم توكّل بر خداوند، اين معنايش اين است كه كسى كه بدنش را شسته است و سرش را نشسته است بعد پشيمان شد كه بابا اين غسل نمىشود كه هر چه داديم، داديم به جهنّم بايد غسل كنيم، اين باطل است، بايد غسل را از سر بگيرد، موقعى كه سر را مىشوید بايد بدن را هم بشوید، آن شستن قبلى كافى نيست، اين سرّش اين است كه اين قصد قربت نداشته است، نه اين كه ترتيب معتبر است، اين تشريع بود، غسل جنابتى كه مىداند كه غَسل رأس در او معتبر است بدان جهت بدا له، قصد كرده است كه فقط بدن را من خواهم شست اين قصد قربت ندارد، عمل باطل است از ناحيه قصد قربت.
و اين كه از اين شبهه جواب دادهاند عرض كردم كه بابا اين روايت را نمىشود به اين حمل كرد به اين معنا كه از اول قصد داشت كه اصلاً نشوید، چون كه مسلمان كه غسل مىكند قصد امتثال دارد، اين چه جور قصد مىكند كه نشوید الآن، اصلاً نشوید، قصد مىكند الآن نشوید، ثمّ بدا كه بشوید، روايت معنايش اين است.
از اين حرف جواب گفتم، اشاره كردم كه ربمّا حاضر نمىشود به شستن سر، چرا؟ براى اين كه كما اين كه در مكّه اتفاق مىافتد صرورة زلف دارد، مرد است حاضر نيست به تراشيدن، مىگويد من نمىتراشم، من تقصير خواهم كرد على الله، درست بشود يا نشود، چه جورى كه در مردها هم همين جور اتّفاق مىافتد خصوصاً در طايفه نسوان كه سه ساعت چهار ساعت زحمت كشيده است، سرش را آن جور شانه كرده است بسته است و اينها الآن هم شوهرش کار را خاتمه پيدا كرده است و مىخواهد غسل كند، اين حاضر نيست سرش را اين نحو بكند، اين يك امرى است متعارف، امام علیه السلام فرموده است كه در اين صورت باطل است، نه به جهت ترتيب است، اين به جهت اين است كه قصد قربت متمشّى نشده است.
بدان جهت اين اشكال در طايفه ثانيه هست، ولكن طايفه اولى بدون اشكال هستند.
ولكن در مقابل اين دو تا طايفه يا فقط طايفه اولى ادّعا شده است كه رواياتى داريم كه نفى اين ترتيب را مىكند، كه ترتيب ما بين غسل الرأس و الجسد اعتبارى ندارد، كه در آن روايات انشاء الله تکلم می کنیم.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص294.
[2] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَبْدَأُ فَتَغْسِلُ كَفَّيْكَ ثُمَّ تُفْرِغُ بِيَمِينِكَ عَلَى شِمَالِكَ فَتَغْسِلُ فَرْجَكَ وَ مَرَافِقَكَ ثُمَّ تَمَضْمَضْ وَ اسْتَنْشِقْ ثُمَّ تَغْسِلُ جَسَدَكَ مِنْ لَدُنْ قَرْنِكَ إِلَى قَدَمَيْكَ لَيْسَ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ وُضُوءٌ وَ كُلُّ شَيْءٍ أَمْسَسْتَهُ الْمَاءَ فَقَدْ أَنْقَيْتَهُ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا جُنُباً ارْتَمَسَ فِي الْمَاءِ ارْتِمَاسَةً وَاحِدَةً أَجْزَأَهُ ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ يَدْلُكْ جَسَدَهُ.؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص230.
[3] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص257.
[4] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى السَّابَاطِيِّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَغْتَسِلُ- وَ قَدِ امْتَشَطَتْ بِقَرَامِلَ وَ لَمْ تَنْقُضْ شَعْرَهَا- كَمْ يُجْزِيهَا مِنَ الْمَاءِ قَالَ مِثْلُ الَّذِي يَشْرَبُ شَعْرُهَا- وَ هُوَ ثَلَاثُ حَفَنَاتٍ عَلَى رَأْسِهَا- وَ حَفْنَتَانِ عَلَى الْيَمِينِ وَ حَفْنَتَانِ عَلَى الْيَسَارِ- ثُمَّ تُمِرُّ يَدَهَا عَلَى جَسَدِهَا كُلِّهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص257.
[5] وَ [محمد بن الحسن] بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ غِيَاثِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: لَا تَنْقُضِ الْمَرْأَةُ شَعْرَهَا إِذَا اغْتَسَلَتْ مِنَ الْجَنَابَةِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص255.
[6] وَ( محمد بن يعقوب) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْحَائِضُ مَا بَلَغَ بَلَلُ الْمَاءِ مِنْ شَعْرِهَا أَجْزَأَهَا؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص241
[7] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص294.
[8] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص229.
[9] وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ كَيْفَ يَغْتَسِلُ الْجُنُبُ- فَقَالَ إِنْ لَمْ يَكُنْ أَصَابَ كَفَّهُ شَيْءٌ غَمَسَهَا فِي الْمَاءِ ثُمَّ بَدَأَ بِفَرْجِهِ فَأَنْقَاهُ بِثَلَاثِ غُرَفٍ- ثُمَّ صَبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ أَكُفٍّ- ثُمَّ صَبَّ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ مَرَّتَيْنِ وَ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْسَرِ مَرَّتَيْنِ- فَمَا جَرَى عَلَيْهِ الْمَاءُ فَقَدْ أَجْزَأَهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص229.
[10] وَ عَنْهُ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا أَصَابَ الرَّجُلَ جَنَابَةٌ فَأَرَادَ الْغُسْلَ فَلْيُفْرِغْ عَلَى كَفَّيْهِ وَ لْيَغْسِلْهُمَا دُونَ الْمِرْفَقِ ثُمَّ يُدْخِلُ يَدَهُ فِي إِنَائِهِ ثُمَّ يَغْسِلُ فَرْجَهُ ثُمَّ لْيَصُبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِلْءَ كَفَّيْهِ ثُمَّ يَضْرِبُ بِكَفٍّ مِنْ مَاءٍ عَلَى صَدْرِهِ وَ كَفٍّ بَيْنَ كَتِفَيْهِ ثُمَّ يُفِيضُ الْمَاءَ عَلَى جَسَدِهِ كُلِّهِ فَمَا انْتَضَحَ مِنْ مَائِهِ فِي إِنَائِهِ بَعْدَ مَا صَنَعَ مَا وَصَفْتُ فَلَا بَأْسَ ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص230.
[11] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنِ اغْتَسَلَ مِنْ جَنَابَةٍ فَلَمْ يَغْسِلْ رَأْسَهُ ثُمَّ بَدَا لَهُ أَنْ يَغْسِلَ رَأْسَهُ لَمْ يَجِدْ بُدّاً مِنْ إِعَادَةِ الْغُسْلِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص235.
[12] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص235.