«و له كيفيتان، الأولى الترتيب و هو أن يغسل الرأس و الرقبة أولا ثمَّ الطرف الأيمن من البدن ثمَّ الطرف الأيسر و الأحوط أن يغسل النصف الأيمن من الرقبة ثانيا مع الأيمن و النصف الأيسر مع الأيسر و السرة و العورة يغسل نصفهما الأيمن مع الأيمن و نصفهما الأيسر مع الأيسر و الأولى أن يغسل تمامهما مع كل من الطرفين و الترتيب المذكور شرط واقعي فلو عكس و لو جهلا أو سهوا بطل و لا يجب البدأة بالأعلى في كل عضو و لا الأعلى فالأعلى و لا الموالاة العرفية بمعنى التتابع و لا بمعنى عدم الجفاف فلو غسل رأسه و رقبته في أول النهار و الأيمن في وسطه و الأيسر في آخره صح و كذا لا يجب الموالاة في أجزاء عضو واحد و لو تذكر بعد الغسل ترك جزء من أحد الأعضاء رجع و غسل ذلك الجزء فإن كان في الأيسر كفاه ذلك و إن كان في الرأس أو الأيمن وجب غسل الباقي على الترتيب و لو اشتبه ذلك الجزء وجب غسل تمام المحتملات مع مراعاة الترتيب».[1]
عرض كرديم كلام در غسل الجنابة در مقاماتى هست، مقام اول اين بود كه ما بين غسل الرأس و الرقبة و ساير الجسد ترتيبى هست كه مكلف بايد اول سر و گردن را بشويد بعد ساير الجسد را بشويد. كلام در اين مقام بود. رواياتى كه از آن روايات استفاده اين ترتيب مىشود كه التزم به المشهور بلكه گفته شده است مخالفى در مسئله نيست. بعد از اينكه آن عبارتى كه از صدوق نقل كرديم كه در آخر كلامش فرموده بود، مخالف در مسئله حساب نمىشود، آيا اينجور است كه رأس و رقبه جلوتر از جسد شسته مىشود؟ رواياتى كه دلالت مىكرد بر اين معنا دو طايفه بود، طايفه اولى را عرض كرديم كه مىفرمود: «صب الماء على الجسد» بعد از فراغ از صبه على الرأس است، به ثم تعبير فرموده بود در اين روايات. طايفه ثانيه هم رواياتى بود كه مىگفت كسى كه ساير الجسد را بشويد ولكن رأس را نشويد ثم بدا كه رأس را بشويد بايد غسل را اعاده كند. يعنى دوباره بعد از غسل الرأس بدن را بشويد.
عرض مىكنم در مقابل اين دو طايفه از روايات در ما نحن فيه دو وجه ديگرى هست كه آن دو وجه منافات دارد با اعتبار ترتيب ما بين الرأس و غسل ساير الجسد:
يكى از اين دو وجه اين است كه در اين روايات كه در مقام وارد شده است ظاهر بعضىها نفى الترتيب است، كه ما بين غسل الرأس و ساير الجسد ترتيبى نيست، يكى از اين روايات صحيحه زراره است که وارد شده بود در باب بيست و شش از ابواب الجنابة، روايت پنجمى بود[2] كه به او خيلى تمسك مىكرديم:
«محمد بن الحسن باسناده عن حسين بن سعيد عن ابن ابى عمير عن عمر بن اذينه عن زراره، قال سألت اباعبد الله عليه السلام عن غسل الجنابة الى ان قال، ثم تغسل جسدك من لدن قرنك الى قدمك»، بعد از اينكه اين كارها را كردى دستها و فرج و اينها را شستى «تغسل جسدك من لدن قرنك الى قدمك»، امام نفرمود «ثم تغسل رأسك ثم تغسل ساير جسدك»، اين را نفرمود، مطلقا فرمود كه بعد از اينها نوبت به شستن تمام البدن است من القرن الى القدم، مقتضايش اين است كه ترتيبى نيست.
سؤال...؟، يعنى همهاش را به يك دفعه شستن، يك دفعه شسته است. من لدن شروعش از آنجا است. فرض كنيد از رقبه يك مقدارى ماند يا از سر يك مقدارى ماند، گوشهايش ماند. آنجايى كه ظاهر حساب مىشود. ولكن آب به قدم رسيد. چونكه ترتيب در غسل از اعلى فالاعلى شرط نيست، اگر يك دفعه شستن كافى بشود عيبى ندارد، بعد اين گوشش را مىشويد. غسَلَ من قرنه الى قدمه، چونكه در غُسل الاعلى فالاعلى شرط نيست، چونكه آب را كه مىريزد. آب در بعضى جاهاى بدن نمىخورد كه رد بشود، مىافتد پايين، شكمش جلو است به شكم مىريزد، به سينه نمىريزد. بعد سينه را بشويد عيبى ندارد. گفتيم با همان آب يا آب ديگر سينه را بشويد عيبى ندارد، شكم شسته شده است. اگر ترتيب ما بين الرأس و الرقبة و ساير الجسد معتبر نباشد موقع ريختن پشت گردن آب نخورد خشك ماند ولكن جلو بدن خيس شد، بدن که شسته شده است برمىگردد آن پشت رقبهاش را مىشويد، اما اگر ترتيب معتبر باشد آن شستن بدن فایده ندارد، بايد سر و گردن را تمام كند بعد از او شروع كند به غسل البدن، اين صحيحه مباركه ظاهرش منافات بر اين دارد، مىگويد بر اينكه بعد از اين بدنش را يعنى از قرن الى القدم مىشويد خودش هم تحديد مغسول است، نه تحديد غسل، تارة تحديد، تحديد غسل مىشود، مىگويد از اينجا شروع كن تا آنجا بشوی، مثل اينكه مىگوييم از مرفق تا سر انگشتان بايد شسته بشود، يك وقت تحديد مال مغسول است، اين مسجد را از اينجا تا آن ستون پنجمى بشوی، اين معنايش اين نيست كه از اينجا شروع كن، نه اين من تحديد مغسول است، ظاهر صحيحه علاوه بر اینكه من قرنک الى قدمك تحديد مغسول است كه همه جسد بايد شسته بشود دلالتى به كيفت غسل ندارد، يعنى از طرف پا شروع كنی بشویی عيبى ندارد، چونكه تحديد مغسول است، علاوه بر اين اگر تحديد غسل هم بوده باشد در غسل رواياتش خواهد آمد كه از اعلى فالاعلى شرط نيست، روى اين حساب شروع كردن غسل هم از سر بوده باشد لازمهاش اين است كه اگر پشت گردن خشك ماند ولو ديد كه آب نرسيد ولكن آب به ساير البدن ريخت آن ساير بدن شسته شده است، برمىگردد آنجا را مىشويد چونكه الاعلى فالاعلى شرط نيست، وقتى كه در ما نحن فيه، روايات تصریح خواهد كرد در باب غسل كه الاعلى فالاعلى شرط نيست، اگر جزء پايينتر شسته شد بعد مىتوانى جزء بالا كه خشك مانده است را بشویی، مىآيد مسئلهاش، رواياتش هم مىآيد، روى اين حساب اگر ترتيب ما بين غسل الرأس و الرقبة و ساير الجسد معتبر باشد تا مادامى كه غسل الرأس و الرقبة تمام نشده است شروع به غسل ساير جسد نمىشود کرد، و اين صحيحه مباركه اين را دلالت ندارد، چه من و الى را تحديد مغسول بگيريم كه ظاهرش است، چه تحديد غسل بگيريم كه غسل بايد از سر شروع بشود، اين دلالت به اين ترتیب نمىكند كه بدن بايد بعد از تمام شدن رأس و رقبه شسته بشود، روى اين اساس، اين صحيحه مباركه نفى اين ترتيبی را كه مشهور اعتبار كردهاند می کند.
و مثل اوست صحیحه بزنطی، كه روايت ششمى [3]است:
«محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد، عن احمد بن محمد»، اين احمد بن محمدى كه حسين بن سعيد از او نقل مىكند اين احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطى است، احمد بن محمد بن عيسى راوى از حسين بن سعيد است. مروى حسين بن سعيد واقع نمىشود، بدان جهت صاحب وسائل تفسير مىكند، «عنه» يعنى عن حسين بن سعيد، «عن احمد بن ابى نصر» اين تفسير از صاحب وسائل است، که درست هم تفسير مىكند. «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ فَقَالَ تَغْسِلُ يَدَكَ الْيُمْنَى مِنَ الْمِرْفَقَيْنِ إِلَى أَصَابِعِكَ» ِتا مىرسد به اينجا كه، «ثُمَّ أَفِضْ عَلَى رَأْسِكَ وَ جَسَدِكَ وَ لَا وُضُوءَ فِيه» ، بعد از آن آب را به سر و جسدت بريز، يعنى به آن ريختن بشوی، آن وقت ماء قليل بود خواهيم گفت، سطلى يا كاسهاى يا انائى كه پر از آب است از سر تا بدن بريز، ثم افض على رأسك و جسدك بعد هم مىفرمايد و لا وضوء فيه، در غسل جنابت وضوء نيست، مثل ساير اغسال نيست، همين غسل كافى است، اين هم اين روايت كه دلالتش اوضح است از آن صحيحه.
سؤال...؟ اطلاقش اين است كه بريز، بر سر و جسدت بريز، بريز يعنى با آن ريختن غسل حاصل مىشود. يعنى غسل كن با او، با آن ريختنى كه به سر و جسد مىرسد غسل حاصل مىشود، اين معنايش عبارت از اين است كه گفتم در گردنش اگر جاى خشكى ماند كه آب به آنجا ريخته نشد، ولكن به بدن ريخته شد، بدن شسته شده است، بعد آن پشت گردن را بشوی، اين مقتضايش اين است كه ترتيب را نفى مىكند اين روايت، وقتى كه ترتيب را نفى كرد از صحيحه زراره اوضح است، چونكه آنجا نداشت كه افض الماء من رأسك، بلکه داشت تغسل من رأسك، آنجا مىگفتيم كه من براى موضع غسل است تحديدش، غسل هم باشد مبداء غسل را مىگويد، ترتيب را ديگر نمىگويد ما بين بدن و رأس، ولكن اين ريختن آب است، انسان اگر آب را بر سر و جسدش بريزد، مقداري از جسد شسته مىشود، وقتى كه شسته شد ممكن است يك مقدارى از رأسى كه هست از گردن شسته نشود، كما اينكه عادتا هم همين جور است، يك مقدارى از پشت گوش مىماند که بعد او را مىشويد، اين نفى ترتيب را مىكند.
و مثل اين است صحيحه حكم بن حكيم، صحيحه حكم بن حكيم هم روايت هفتمى[4] است:
«محمد بن الحسن عن الحسين بن سعيد عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ حَكَمِ بْنِ حُكَيْمٍ» از اجلاء است. «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِفَقَالَ أَفِضْ عَلَى كَفِّكَ الْيُمْنَى مِنَ الْمَاءِ فَاغْسِلْهَا ثُمَّ اغْسِلْ مَا أَصَابَ جَسَدَكَ مِنْ أَذًى» كه اين آداب را دارد ،«ثم» دارد « ثُمَّ اغْسِلْ فَرْجَكَ وَ أَفِضْ عَلَى رَأْسِكَ وَ جَسَدِكَ فَاغْتَسِلْ »، آب را به سر و گردن بريز و غسل بكن، اين نفى ترتيب را مىكند.
پس وجه اول در ما نحن فيه اين است كه اين رواياتى در مقام داریم كه آن روايات دلالت مىكند بر اينكه ترتيب شرط نيست.
خوب جواب گفته شده است از اين وجه استدلال، گفته شده است كه دلالت اين روايات بر نفى الترتيب بالاطلاق است. امام عليه السلام فرمود: «ثم افض الماء على رأسك و جسدك»، نفرمود «على رأسك ثم جسدك»، ثم را نفرمود، تقييد نكرد، افاضه را مطلق گذاشت، يا در صحيحه زراره «ثم تغسل من قرنك الى قدمك» تقييد نفرمود كه «ثم اغسل من قرنك الى جسدك ثم من جسدك الى قدمك»، تقييد نفرمود به اين ترتيب، اين غايت الامر این است كه اين روايات اطلاق دارد، و مقتضاى اطلاقشان ترتيب را نفى مىكند. هم شامل مىشوند آنجايى كه غسل رأس و گردن قبل بوده باشد بدن بعد، هم شامل مىشوند آنجايى كه رأس و گردن و بدن با هم شسته بشود، اطلاق دارد.
بدان جهت در ما نحن فيه اين روايات نفى ترتيب را بالاطلاق مىكنند. خوب گفته شده است كه مقيد دارد اين اطلاق، مقيد آن رواياتى است كه ديروز خوانديم. آن طايفه اولى و ثانيه، طايفه ثانيه را هم خدشه بكنيد طايفه اولى هست كه آنها ثم داشتند، كه اول بر سرت بريز، بعد بر جانبينت آب را بريز، ثم دلالت بر ترتيب مىكرد، و اين روایات ترتيب را نفى مىكند که به اطلاق نفى مىكند رفع ید از اطلاقش مىكنيم، و به عبارت اخرى در ما نحن فيه مثل ساير موارد اطلاق و ترتيب است، كما اينكه در ساير موارد به خطاب و مقيد از اطلاق و مطلق رفع ید مىكنيم در ما نحن فيه هم از اطلاق مطلق به آن روايات رفع ید مىكنيم، آن روايات يكى صحيحه محمد بن مسلم بود كه آنجا داشت بر اينكه: ثم تغسل فرجک تا می رسد ثم تصب على رأسك ثلاثا ثم تصب على ساير جسدك مرتين، آنجا اين ثم بود، و هكذا در آن روايت ديگر هم همين جور بود، ثم صب على رأسه ثلاث اکف ثم صب علی منکبه الایمن مرتين و على منكبه الایسر مرتین، اين روايات دلالت مىكند بر ترتيب.
ممكن است كسى مناقشه كند و به ذهنش بيايد كه اين مورد از موارد اطلاق و تقييد نيست، چرا؟ چونكه كما اينكه انشاء الله خواهيم خواند و ديروز هم اشاره كرديم در اين روايات امام عليه السلام آداب غُسل را هم بيان كرده است كه اين است كه این است که تبدأ بکفیک فتغسلهما ثم تغسل فرجك ولو پاك بوده باشد، آداب هستند، كسى بگويد اين روايات كه مىگويد صب بكن كه به سرت سه دفعه دو دفعه آب بريز بعد به جسدت آب بريز اين نمىگويد که اول كه به سر ريختى بايد غسل رأس تمام بشود بعد به يمين و يسارت آب بريز، روايت به اينها دلالت ندارد، روايت شامل مىشود که انسان يك كاسه آب به سر بريزد يك كاسه هم طرف راست بريزد قبل از اينكه سر را بشويد، آب به تمامى رأس و اينها نرسيده است، يك كاسه به طرف راست، يك كاسه به طرف چپ، اين روايت شامل مىشود، اين هم از آداب غُسل است، از مستحبات غسل اين است كه انسان موقع غسل كردن مثل ساير آداب يك آبى به سر بريزد يك آبى روى اینجانب آبى هم روى آن جانب، اين مستحب است، سرّش هم اين است كه آب بعد كه مىخواهد بدن را بشويد آسان مىشود، چونكه بدن تَر شده است، بگذارد يكى را بخوانم، ثم تصب على رأسك ثلاثا ثم تصب على ساير جسدك مرتين، آن ديگرى هم دارد صبّ على رأسه ثلاث اکف، ثم صب على منكب الایمن مرتين و على منکبه الایسر مرتين، اين آداب است، اين ربطى ندارد به غسل كردن، اما غسل كردن همان است كه تغسل من قرنك الى قدمك، همان است كه امام در آن صحيحه بزنطى فرمود، ثم افض على رأسك و جسدك.
شما اگر بخواهيد ببنيد كه اين شبهه چه جور قوى است ملاحظه كنيد موثقه سماعه را كه ديروز ذكر مىكرديم دليل بر ترتيب، در موثقه سماعه كه روايت هشتمى[5] است:
«محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد، عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا أَصَابَ الرَّجُلَ جَنَابَةٌ فَأَرَادَ الْغُسْلَ فَلْيُفْرِغْ عَلَى كَفَّيْهِ وَ لْيَغْسِلْهُمَا دُونَ الْمِرْفَقِ» از مرفق بشويد، آداب است، «ثُمَّ يُدْخِلُ يَدَهُ فِي إِنَائِهِ ثُمَّ يَغْسِلُ فَرْجَهُ» ، ولو پاك باشد از آداب است، «ثُمَّ لْيَصُبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِلْءَ كَفَّيْهِ ثُمَّ يَضْرِبُ بِكَفٍّ مِنْ مَاءٍ عَلَى صَدْرِهِ وَ كَفٍّ بَيْنَ كَتِفَيْهِ ثُمَّ يُفِيضُ الْمَاءَ عَلَى جَسَدِهِ كُلِّهِ» آب را بريزد بر جسدش همه اش، جسد يعنى سر را هم مىگيرد، بعد از اينكه اين آب را به سر ريخت، نمىدانم به آن بدن ريخت، ماء را بر تمام جسدش بريزد، «فَمَا انْتَضَحَ مِنْ مَائِهِ فِي إِنَائِهِ بَعْدَ مَا صَنَعَ مَا وَصَفْتُ فَلَا بَأْسَ»، به كل جسد اين آب را بريزد.
پس اين رواياتى كه در آنها لفظ ثم بود، اينها دليل بر ترتيب نمىشود، محتمل است در اين روايات اين صب از آداب غسل بشود، اما غسل شستن تمام بدن است از سر تا پا، ولو اين شستن در يك دفعه بوده باشد، يعنى در يك آب ريختن بوده باشد كه تمام بدن شسته بشود، اين شبهه، اين است، چونكه در روايات ثم اين شبهه هست بدان جهت اينها نمىتواند روايات ثم اطلاقات اين روايات را تقييد كند، اين شبهه جوابش چيست؟
مىگوييم جوابش را، نه اين درست نيست. چرا؟ چونكه در صحيحه زراره قرينه قطعيهاى هست كه آن قرينه اين است كه آن صب خودش غسل است، نه اينكه از آداب غسل است، آن صبى كه على رأس فرموده است ثم على اليمين ثم على اليسار فرموده است يا ثم على الجسد فرموده است، اين صب، صب غسل جنابتى است، نه از آداب و مقدمات غسل است، آن قرينه چيست؟ نگاه كنيد روايت را بخوانم:
در آن صحيحه محمد بن مسلم[6] اينجور دارد كه «تَصُبُّ عَلَى سَائِرِ جَسَدِكَ مَرَّتَيْنِ فَمَا جَرَى عَلَيْهِ الْمَاءُ فَقَدْ طَهُرَ» اين صبى كه كردى ماء هر قدر جارى شد آن غسلش تمام شده است، اين صب خودش غسل است، پس ثم دلالت مىكند اين صبى كه غسل است، اين صب غسلى كه بايد جريان ماء در تمام بدن بشود، اين صبى كه جريان بر تمام الرأس و الرقبة تمام شد آن وقت صب على الجانبين على سائر الجسد، و هكذا در صحيحه زراره[7] دومى، «إِنْ لَمْ يَكُنْ أَصَابَ كَفَّهُ شَيْءٌ غَمَسَهَا فِي الْمَاءِ ثُمَّ بَدَأَ بِفَرْجِهِ فَأَنْقَاهُ بِثَلَاثِ غُرَفٍ- ثُمَّ صَبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ أَكُفٍّ- ثُمَّ صَبَّ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ مَرَّتَيْنِ وَ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْسَرِ مَرَّتَيْنِ- فَمَا جَرَى عَلَيْهِ الْمَاءُ فَقَدْ أَجْزَأَهُ»، همين صبى كه شد، صبّ، صبّ غسلى است، آن مقدارى كه جارى شد غسل تمام شد، اين معنايش اين است كه همان صب غسل است، پس صبى كه مال غسل البدن است اين بعد از صبّ غسلى بايد صورت بگيرد، بدين جهت اين دو تا صحيحه قرينه مىشود اين جسد را كه ثم يفيض الماء على جسده كله در موثقه سماعه حمل بكنيم به آن معناى دومى كه ديروز گفتيم که جسد در مقابل رأس اطلاق مىشود، مىگويد سرش را بردهاند جسدش مانده است، جسد معناى دومىاش عبارت است از بدن در مقابل رأس و رقبه، يا تمام رقبه يا بعض الرقبة، اينكه مىفرمايد يفيض الماء على جسده كله اين حمل مىشود به جسد به آن معنا، بدان جهت اين شبههاى كه در اين مقام بود اين شبهه دفع شد.
لکن يك شبهه ديگرى هم در مقام باقى ماند، و آن شبهه ديگر عبارت از اين است كه اين خيلى به ذهن اين شبهه قوى مىآيد، و آن اين است كه مفروض در اين روايات اغتسال به ماء القليل است، چونكه به ماء قليل شسته مىشود که کفّ دارد، و بما اينكه آب را ريختن از سر به دو كف به تمام بدن نمىرسد، امام فرموده است به سرت بريز بعد فرموده است كه به طرف راستت بريز و به طرف چپت بريز، نه اينكه اينجور ريختن شرط در غسل است، شرط در غسل شستن تمام بدن است، اينكه امام عليه السلام در ما نحن فيه اينجور فرموده است اين تسهيلا است، تسهيلا لغسل جميع البدن است نه اينكه اينجور شستن مدخليتى دارد.
اين شبهه را هم جواب مىدهيم، مىگوييم راست است اين غسل به ماء قليل است و سه دفعه ريختن به واسطه ماء قليل بودن است كما سيأتى، خودمان اقرار خواهيم كرد كه سه دفعه ريختن، سه تكه كردن بدن را به واسطه اين است كه ماء، ماء قليل است، الاّ انه مع ذلك اين ثم نمىخواست، مىگفت بر اينكه تصب الماء على رأسك و على جانبيك با واو عطف تمام مىشد، ثم نمىخواست، اين ظاهر ثم اين است كه اين مدخليت دارد، و الاّ اگر براى تسهيل البدن بود، يك چيزى گفتم اگر يادتان بماند و آن اين است كه اگر ما ترتيب ما بين يسار و يمين را منكر خواهيم شد چونكه در يمين و يسار ثم نيست، واو است، ثم تصب على يمينك و يسراك، واو عطف است، يمينك مرة و على يسراك مرتين، او به جهت تسهيل غسل است، واو، واو جمع است ترتيب ندارد، ولكن در رأس و جسد ثم دارد، ببينيد صحیحه را، مىگويد سألته عن الرجل تا مىفرمايد بر اينكه صبّ على رأسه ثلاث اکف ثم صبّ على منكبه الايمن، اين ريختن به منكب الايمن و على منكب الايسر مرتين، ديگر آن على منكب الايسر ثم ندارد، اين ولو تسهیلا سه جزء شده است ولكن تعبير به ثمّ كردن و اين ثم را ما بين يمين و يسار حذف كردن اين دليل بر اين است كه این صب كه با آن غسل مىشود بايد جلوتر بشود، بدان جهت است ما ملتزم مىشويم كه مقتضاى جمع ما بين الادله أخذ كردن به ظهور ثم است و رفع ید كردن از اطلاقات روايات متقدمه است، نتيجهاش التزام به ترتيب است ما بين غسل الرأس و ساير الجسد.
و اما اينكه در ما نحن فيه وجه ثانى ای است كه به آن وجه ثانى ربما شخصى ممكن است مناقشه كند در لزوم به ترتيب، آن وجه ثانى روايتى است كه در آن قضيهاى كه ام اسماعيل با امام صادق سلام الله عليه در راه مكه كه براى احرام مهيا مىشدند در آن قضيه نقل شده است و حاصل آن قضيه اين است كه خدمت شما عرض مىكنم، اينجور نقل كرده است هشام بن سالم آن قضيه را، در باب بيست و هشت روايت چهارمى[8] است:
و باسناد الشيخ عن الحسين بن سعيد از ابى عمير عن هشام بن سالم قال: «كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِيمَا بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ- وَ مَعَهُ أُمُّ إِسْمَاعِيلَ» با او ما در اسماعيل كه عيال امام عليه السلام بود، «فَأَصَابَ مِنْ جَارِيَةٍ لَهُ» امام عليه السلام را آن جاريهاى كه بود با او در آنجا جماعى صورت داده بود، «فَأَمَرَهَا فَغَسَلَتْ جَسَدَهَا وَ تَرَكَتْ رَأْسَهَا» امام عليه السلام آنجا امر كرده بود كه جسدت را بشوی سرت را بگذار، چونكه ام اسماعيل است ملتفت مىشود كه تو كارى كردهاى. بگذار سرت بماند بعد. بعد مىشويى سرت را.
استدلال شده است به واسطه اين صحيحه كه من حيث السند هم صحيح است استدلال شده است كه ترتيب معتبر نيست. چونكه روايت صحيحه دارد بر اينكه امام صادق سلام الله عليه اينجور فرموده است.
شيخ قدس الله نفسه الشريف وقتى كه اين را در تهذيب نقل مىكند مىگويد اينكه امام فرموده است بر اينكه جسد را بشوی سرت را بگذار اين اشتباه از راوى است. چونكه اين هشام بن حكم كه اين قضيه را از امام صادق سلام الله عليه نقل مىكند اين قضيه به هشام بن حكم به واسطه محمد بن مسلم رسيده است، خود هشام بن حكم حاضر در اين قضيه نبود، و خود هشام بن حكم اين قضيه را كه نقل مىكند از آن محمد بن مسلم نقل مىكند در آنجا عكس اين را دارد كه امام فرمود سرت را بشوی بدنت بماند براى بعد، كه آن هم روايتى است در روايت يك از ابواب بيست [9]و نه:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فُسْطَاطَهُ» به خيمهاش وارد شدند كه اين قضيه را نقل مىكند، پس در اصل اين روايت كه به واسطه محمد بن مسلم به هشام بن الحكم رسيده است كه در آن فسطاط محمد بن مسلم وارد شده بود و قضيه را مطلع شده بود كه امام فرموده بود كه اينجور گفتهاند، آنجا دارد كه گفتهام به او كه سرت را بشوی و بدنت را نشور بگذار براى بعد، كه سر شستن عيبى ندارد، محذورى ندارد، به اين ام اسماعيل هم خيلى برنمىخورد. اين قضيه اينجور بود، شيخ فرموده است اين وهم است از راوى كه از هشام بن الحكم اينجور نقل كرده است. خوب اگر وهم بوده باشد فبها، معلوم است اشتباه است، وهم نباشد مشتبه الوهم است، چونكه نمىشود تأييد كرد كه نقل صحيح او است، افرض نه مردد است، نقل صحيح اين باشد که از محمد بن مسلم از محمد بن مسلم نقل كردن را در اين روايت ذكر كرده است هشام يا آن يكى باشد كه در آن سندى كه هست، محمد بن مسلم را ذكر نكرده است با وجود اينكه، واقعه، واقعه خاصهاى استکه محمد بن مسلم بود در واقعه، كما اين كه اين نقل دارد كه روايت اولى در باب بیست ونه بود، و محمد بن مسلم مطلع شده است، امام به محمد بن مسلم فرموده است قضيه را، اگر آن وهم در آن روايات اولى بوده باشد كه از محمد بن مسلم ذكر نشده است نقلش، خوب هيچ است او، اين هم ترتيب دلالت مىكند كه اول گفتم سرت را بشوی، بدنت بماند، ترتيب هم دلالت نكند بر عكسش دلالت نمىكند، كه گفتهام همين جور سرت را بشوی بدن بماند، و اگر نه، وهم معلوم نيست او باشد، يكى از اينها وهم است، وقتى كه يكى از اينها وهم شد محتمل مىشود معلوم بالاجمال كه وهم در يكى است شايد آن نقلى باشد كه بدنت را بشوی، سرت بماند، ديگر اين معارضه نمىتواند بكند، چيزى كه ثابت نشد و مجمل شد كه روايت صادر عن الامام كدام است؟ مجمل كه نمىتواند مبين را كه ظهورات است و دليل دلالت مىكرد بر ترتيب با آنها معارضه كند، بدان جهت وجه ثانى قابل معارضه نيست، ما نمىخواهيم خودمان را مكلف كنيم به آنى كه شيخ فرموده است که اين اشتباه است آن نقلى كه اول بدنت را بشوی، مىگوييم ولكن محتمل است، چونكه نقل يكى از آنها است، در آن واقعه، واقعه خاصهاى است، حاضر در او هم محمد بن مسلم بوده است، در آن واقعه يا امام آنجور فرموده است يا اينجور، معلوم نيست، اين معارضه نمىكند، بايد معارض دليل مبينى باشد مجمل و مردد نباشد دلالتش با او يكى باشد، كه آن وقت معارضه مىكند، مجمل كه با مبين معارضه نمىكند، بدان جهت ملتزم شدن بر اينكه ترتيب ما بين غسل الرأس و الرقبة و ساير الجسد معتبر است اینجاى كلام نيست.
انما الكلام در اين احتياط استحبابى است كه صاحب عروه فرمود که وقتى كه بدن را مىشويد دوباره رقبه را بشوید، دست راستش را با طرف دست راست طرف چپ را هم با دست چپ، چيزى كه هست بشويد، اينجور رقبه را تقسيم كردن مبنى بر اين است كه ما بين يمين و يسار معتبر بوده باشد، والاّ اگر معتبر نبوده باشد ترتيب ما بين اينها، تمام رقبه را احتياط مستحب اين است كه دوباره بشويد، چرا احتياط مستحب است كه رقبه را دوباره بشويد، بعد از اينكه با رأس شسته است؟
اين به جهت اين است كه در مقام دو تا وجه گفته شده است، آنى كه اول بايد شسته بشود فقط سر و صورت است، و اما الرقبة فيغسل مع الجسد، با جسد شسته مىشود، كما اينكه بعضى از فقهاء ما احتياط و بلكه بعضىها فتوا دادهاند كه رقبه با جسد شسته مىشود نه با وجه و رأس، چرا؟ به دو وجه:
وجه اول اين است كه رأس شامل رقبه نمىشود، مىگويند سر و گردن، با واو عطف می کنند سر و گردن يعنى سر غير گردن است، مقتضاى عطف بر اين كه رأس شامل نمىشود، روايات صب الماء على رأسه بود، معنايش اين است كه سرش را بايد بشويد.
شما نفرماييد سر كه به صورت شامل نمىشود، سر معنايش اين است كه آنجايى است كه مو مىرويد، صورت را چرا بشويد؟ آن صورت روايت دارد كه خواهيم گفت، وقتى كه سر را مىشويد بايد صورت را هم بشويد، وجه اول اين است كه صب الماء على رأسه شامل نمىشود غسل الرقبة را، بدان جهت رقبه بايد فى ما بعد شسته بشود.
وجه ثانى در ما نحن فيه صحيحه ابى بصير است كه در صحيحه ابى بصير امام عليه السلام اينجور فرمود در باب بيست و شش، روايت نهمى[10] است:
و باسناد الشيخ عن الحسين بن سعيد عن حماد بن عيسى عن شعيب، يعنى شعيب بن يعقوب عقرقوفی است كه پسر خواهر اين ابى بصير است يا پسر خاله ابى بصير است، كه از ابى بصير نقل مىكند از اجلاء است، شعيب بن يعقوب عقرقوفى كه از ابى بصير نقل مىكند اين معتبر است، يا در ذهنم نيست كه پسر خواهرش است يا پسر خالهاش است. «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَصُبُّ عَلَى يَدَيْكَ الْمَاءَ فَتَغْسِلُ كَفَّيْكَ» دو كفت را مىشويی، «ثُمَّ تُدْخِلُ يَدَكَ فَتَغْسِلُ فَرْجَكَ ثُمَّ تَتَمَضْمَضُ وَ تَسْتَنْشِقُ وَ تَصُبُّ الْمَاءَ عَلَى رَأْسِكَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ تَغْسِلُ وَجْهَكَ »، و آب را به سر مىريزى، صورتت را هم مىشويى «وَ تُفِيضُ عَلَى جَسَدِكَ الْمَاءَ» گفت وجه ثانى اين است كه امام عليه السلام با اين وجه، رقبه را نفرمود، در اين صحيحه ابى بصير وجه را فرمود ولكن رقبه را نفرمود، اين عدم ذكر رقبه شاهد بر اين است كه رقبه را سر شسته نمىشود.
و اما جواب از اين واضح است، براى اينكه رأس در ما نحن فيه ما هم قبول داريم كه رأس نه صورت را مي گيرد نه گردن را مىگيرد نه پشت گردن را مىگيرد، هيچ كدام را نمىگرد، ولكن در اين رواياتى كه فرموده است صب على رأسك ثلاثا، ثم تصب على ساير الجسدك در اين روايات فرض شده است با اين صبّ على الرأس، رقبه و وجه و خود سر شسته مىشود، چرا؟ چونكه در آن روايت، وقتى كه در موثقه سماعه[11] فرمود ثم تصب الماء كفا على صدرك كفا على منكبك ثم تفيض الماء يعنى بقيه جسد، خوب اگر گردن شسته نشود با سر، گردن بدون شستن مىماند، چونكه آنى كه فرمود او فقط غسل ساير الجسد است، يعنى منكبين است، آن صدرى كه پشت منكبين كف از آب را ريخته است، آنجا را آب بريز كه ساير الجسد او است، يعنى لفظ ساير هم نبود، آنجا اين بود كه ثم على جسده يعنى به بدنش، خوب آن وقت رقبه بلا غسل مىماند، بدون شستن مىماند و هكذا در آن صحيحه زراره [12]كه تصب الماء علی راسک ثلاثا ثم على ساير جسدك مرتين در آن ديگرى ساير جسد را گفت على منكبه الايمن مرتین و على منكبه الايسر مرتين گردن بدون شستن مىماند، اين دليل قطعى است بر اينكه رقبه فرض شده است با سر شسته مىشود.
منتهى چرا در روايت ابى بصير [13]وجه را فرمود، رقبه را نفرمود؟ اين به جهت اين است كه رأسى كه مىگويند منحصر به رأس نيست به معناى لغوى كه نبت على الشعر بوده باشد، اين معنايش اين است كه سر و صورت شسته بشود، و سر و صورت هم شسته مىشود، معناى عام است، يعنى مراد از غسل الرأس عام است، صورت را هم مىگيرد شايد صورت يك خرده دقت كردن مىخواهد، چونكه اطراف العين دارد، شعر دارد در او كه بايد دقت بشود بدان جهت امام عليه السلام متعرض به ذكر او شده است، ولكن در روايات ديگر اين معنا ذكر شده است كه رقبه هم شسته مىشود با رأس، بدان جهت معلوم شد كه احتياط مستحبى مىشود، چونكه ظاهر روايات اين است كه رقبه با سر شسته مىشود احتياط مستحبى مىشود، هذه كله كلام در اين مقام، كه مقام ثانى هم تمام شد كه رقبه داخل رأس است، يبقى الكلام فى المقام ثالث و هو اعتبار الترتيب بين غسل اليمين و اليسار، انشاء الله تعالى.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص294.
[2] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَبْدَأُ فَتَغْسِلُ كَفَّيْكَ ثُمَّ تُفْرِغُ بِيَمِينِكَ عَلَى شِمَالِكَ فَتَغْسِلُ فَرْجَكَ وَ مَرَافِقَكَ ثُمَّ تَمَضْمَضْ وَ اسْتَنْشِقْ ثُمَّ تَغْسِلُ جَسَدَكَ مِنْ لَدُنْ قَرْنِكَ إِلَى قَدَمَيْكَ لَيْسَ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ وُضُوءٌ وَ كُلُّ شَيْءٍ أَمْسَسْتَهُ الْمَاءَ فَقَدْ أَنْقَيْتَهُ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا جُنُباً ارْتَمَسَ فِي الْمَاءِ ارْتِمَاسَةً وَاحِدَةً أَجْزَأَهُ ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ يَدْلُكْ جَسَدَهُ.؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص230.
[3] وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ يَعْنِي ابْنَ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ فَقَالَ تَغْسِلُ يَدَكَ الْيُمْنَى مِنَ الْمِرْفَقَيْنِ إِلَى أَصَابِعِكَ وَ تَبُولُ إِنْ قَدَرْتَ عَلَى الْبَوْلِ ثُمَّ تُدْخِلُ يَدَكَ فِي الْإِنَاءِ ثُمَّ اغْسِلْ مَا أَصَابَكَ مِنْهُ ثُمَّ أَفِضْ عَلَى رَأْسِكَ وَ جَسَدِكَ وَ لَا وُضُوءَ فِيهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص230.
[4] وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ حَكَمِ بْنِ حُكَيْمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ أَفِضْ عَلَى كَفِّكَ الْيُمْنَى مِنَ الْمَاءِ فَاغْسِلْهَا ثُمَّ اغْسِلْ مَا أَصَابَ جَسَدَكَ مِنْ أَذًى ثُمَّ اغْسِلْ فَرْجَكَ وَ أَفِضْ عَلَى رَأْسِكَ وَ جَسَدِكَ فَاغْتَسِلْ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص231.
[5] وَ عَنْهُ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا أَصَابَ الرَّجُلَ جَنَابَةٌ فَأَرَادَ الْغُسْلَ فَلْيُفْرِغْ عَلَى كَفَّيْهِ وَ لْيَغْسِلْهُمَا دُونَ الْمِرْفَقِ ثُمَّ يُدْخِلُ يَدَهُ فِي إِنَائِهِ ثُمَّ يَغْسِلُ فَرْجَهُ ثُمَّ لْيَصُبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِلْءَ كَفَّيْهِ ثُمَّ يَضْرِبُ بِكَفٍّ مِنْ مَاءٍ عَلَى صَدْرِهِ وَ كَفٍّ بَيْنَ كَتِفَيْهِ ثُمَّ يُفِيضُ الْمَاءَ عَلَى جَسَدِهِ كُلِّهِ فَمَا انْتَضَحَ مِنْ مَائِهِ فِي إِنَائِهِ بَعْدَ مَا صَنَعَ مَا وَصَفْتُ فَلَا بَأْسَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص231.
[6] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَبْدَأُ بِكَفَّيْكَ فَتَغْسِلُهُمَا ثُمَّ تَغْسِلُ فَرْجَكَ ثُمَّ تَصُبُّ عَلَى رَأْسِكَ ثَلَاثاً ثُمَّ تَصُبُّ عَلَى سَائِرِ جَسَدِكَ مَرَّتَيْنِ فَمَا جَرَى عَلَيْهِ الْمَاءُ فَقَدْ طَهُرَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص229.
[7] وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ كَيْفَ يَغْتَسِلُ الْجُنُبُ- فَقَالَ إِنْ لَمْ يَكُنْ أَصَابَ كَفَّهُ شَيْءٌ غَمَسَهَا فِي الْمَاءِ ثُمَّ بَدَأَ بِفَرْجِهِ فَأَنْقَاهُ بِثَلَاثِ غُرَفٍ- ثُمَّ صَبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ أَكُفٍّ- ثُمَّ صَبَّ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ مَرَّتَيْنِ وَ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْسَرِ مَرَّتَيْنِ- فَمَا جَرَى عَلَيْهِ الْمَاءُ فَقَدْ أَجْزَأَهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص229.
[8] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِيمَا بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ- وَ مَعَهُ أُمُّ إِسْمَاعِيلَ فَأَصَابَ مِنْ جَارِيَةٍ لَهُ- فَأَمَرَهَا فَغَسَلَتْ جَسَدَهَا وَ تَرَكَتْ رَأْسَهَا وَ قَالَ لَهَا إِذَا أَرَدْتِ أَنْ تَرْكَبِي فَاغْسِلِي رَأْسَكِ فَفَعَلَتْ ذَلِكَ فَعَلِمَتْ بِذَلِكَ أُمُّ إِسْمَاعِيلَ فَحَلَقَتْ رَأْسَهَا فَلَمَّا كَانَ مِنْ قَابِلٍ انْتَهَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى ذَلِكَ الْمَكَانِ فَقَالَتْ لَهُ أُمُّ إِسْمَاعِيلَ أَيُّ مَوْضِعٍ هَذَا قَالَ لَهَا هَذَا الْمَوْضِعُ الَّذِي أَحْبَطَ اللَّهُ فِيهِ حَجَّكِ عَامَ أَوَّلَ.قَالَ الشَّيْخُ هَذَا؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص236.
[9] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فُسْطَاطَهُ وَ هُوَ يُكَلِّمُ امْرَأَةً فَأَبْطَأْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ ادْنُهْ هَذِهِ أُمُّ إِسْمَاعِيلَ جَاءَتْ وَ أَنَا أَزْعُمُ أَنَّ هَذَا الْمَكَانَ الَّذِي أَحْبَطَ اللَّهُ فِيهِ حَجَّهَا- عَامَ أَوَّلَ كُنْتُ أَرَدْتُ الْإِحْرَامَ فَقُلْتُ ضَعُوا لِيَ الْمَاءَ فِي الْخِبَاءِ فَذَهَبَتِ الْجَارِيَةُ بِالْمَاءِ فَوَضَعَتْهُ فَاسْتَخْفَفْتُهَا فَأَصَبْتُ مِنْهَا فَقُلْتُ اغْسِلِي رَأْسَكِ وَ امْسَحِيهِ مَسْحاً شَدِيداً لَا تَعْلَمُ بِهِ مَوْلَاتُكِ فَإِذَا أَرَدْتِ الْإِحْرَامَ فَاغْسِلِي جَسَدَكِ وَ لَا تَغْسِلِي رَأْسَكِ فَتَسْتَرِيبَ مَوْلَاتُكِ فَدَخَلَتْ فُسْطَاطَ مَوْلَاتِهَا فَذَهَبَتْ تَتَنَاوَلُ شَيْئاً فَمَسَّتْ مَوْلَاتُهَا رَأْسَهَا فَإِذَا لُزُوجَةُ الْمَاءِ فَحَلَقَتْ رَأْسَهَا وَ ضَرَبَتْهَا فَقُلْتُ لَهَا هَذَا الْمَكَانُ الَّذِي أَحْبَطَ اللَّهُ فِيهِ حَجَّكِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص237.
[10] وَ( محمد بن الحسن باسناده) عَنْهُ (حسين بن سعيد) عَنْ حَمَّادٍ عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَصُبُّ عَلَى يَدَيْكَ الْمَاءَ فَتَغْسِلُ كَفَّيْكَ ثُمَّ تُدْخِلُ يَدَكَ فَتَغْسِلُ فَرْجَكَ ثُمَّ تَتَمَضْمَضُ وَ تَسْتَنْشِقُ وَ تَصُبُّ الْمَاءَ عَلَى رَأْسِكَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ تَغْسِلُ وَجْهَكَ وَ تُفِيضُ عَلَى جَسَدِكَ الْمَاءَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص231.
[11] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص230.
[12] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص229.
[13] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص231.