درس هفتصد و سی و پنجم

احکام غسل جنابت

«و له كيفيتان، الأولى : الترتيب ،و هو أن يغسل الرأس و الرقبة أولا ثمَّ الطرف الأيمن من البدن ثمَّ الطرف الأيسر و الأحوط أن يغسل النصف الأيمن من الرقبة ثانيا مع الأيمن و النصف الأيسر مع الأيسر و السرة و العورة يغسل نصفهما الأيمن مع الأيمن و نصفهما الأيسر مع الأيسر و الأولى أن يغسل تمامهما مع كل من الطرفين و الترتيب المذكور شرط واقعي فلو عكس و لو جهلا أو سهوا بطل و لا يجب البدأة بالأعلى في كل عضو و لا الأعلى فالأعلى و لا الموالاة العرفية بمعنى التتابع و لا بمعنى عدم الجفاف فلو غسل رأسه و رقبته في أول النهار و الأيمن في وسطه و الأيسر في آخره صح و كذا لا يجب الموالاة في أجزاء عضو واحد و لو تذكر بعد الغسل ترك جزء من أحد الأعضاء رجع و غسل ذلك الجزء فإن كان في الأيسر كفاه ذلك و إن كان في الرأس أو الأيمن وجب غسل‌ ‌الباقي على الترتيب و لو اشتبه ذلك الجزء وجب غسل تمام المحتملات مع مراعاة الترتيب».[1]

بررسی وجوب ترتيب نسبت به غسل سمت راست و چپ بدن

صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف وفاقا للشمهور ملتزم شده است در غسل الجنابة ترتيب ما بين غسل الايمن و الايسر معتبر است. كما اينكه معتبر بود غسل الرأس و الرقبة قبل البدن غسل بشود، كذلك معتبر است كه ايسر بعد الايمن غسل بشود، و اما ايمن و ايسر را معا شست يا اول ايسر را شست بعد ايمن را در اين صورت آن غَسل الايسر باطل است وفاقا للمشهور كه مشهور ما بين الاصحاب اين است.

مستندات وجوب ترتيب

براى مستند فتوى المشهور سه وجه مى‏شود ادعا كرد:

1. روايات وارد در غسل جنابت

الوجه الاول: اين است که رواياتى كه در باب كيفيت غسل الجنابة وارد است در آن روايات اجزاء الغسل را سه قسم تقسيم كرده است امام عليه السلام، الرأس و الجانب الايمن و الجانب الايسر، و امر فرموده است بر اينكه اول رأس را قبل الجانبين بشويد، ثم شروع كند در غسل الجانبين و در صحيحه زراره[2] اينجور است ثم يصب على منكبه الايمن، اين جزء ثانى مى‏شود، بعد دارد و منكبه الايسر، منكب الايسر جزء سومى است، اين اجزاء بدن را تقسيم كردن به سه قسم بايد يك اعتبارى داشته باشد، والاّ مى‏شود تقسيم كرد كه بدن انسان مركب از سر و دو تا دست يك شكم، يك سينه، يك كذا، يك كذا، تقسيم بايد به اعتبارى بوده باشد، فرموده‏اند كه اين تقسيم به لحاظ الغَسل است، يعنى سه غَسل لازم است در غُسل الجنابة، يك غسل الرأس و الرقبة است يك غسل الايمن است يك غسل الايسر است، اين تقسيم به اعتبار غَسل است، بدان جهت در اين صحيحه زراره امام عليه السلام فرمود وقتى كه غسل مى‏كند مكلف در اين صورت ثم صبّ على رأسه ثلاث اكف ثم صب على منكبه الايمن مرتين و على منكبه الايسر مرتين.

شما به اين معنا هم اضافه كنيد آنى كه از بعضى نحويين نقل شده است که واو عاطفه ولو دلالت بر تركيب نمى‏كند الاّ انّه وقتى كه يك معطوف عليه اول ذكر شد، شيئى را به عنوان معطوف عليه ذكر كرده‏اند ثم به واو عطف كرده‏اند در او هم دلالت بر ترتيب است، ثم صبّ على منكبه الايمن مرتين و على منكبه الايسر، نفرمود ثم يصب على كل من المنكبين مرتين، يا منكب ايسر را مقدم نفرمود، اين معلوم مى‏شود بر اينكه اين صبّ على منكبه الايمن اين خصوصيتى دارد و خصوصيتش هم ترتيب مى‏شود.

بررسی و ملاحظه

اين وجه اول غير تمام است. براى اينكه در روايات يا ائمه عليهم السلام سه قسم نكرده است اجزاء غسل را. در غير واحدى از روايات دو قسم كرده است. يكى از آنها موثقه سماعه[3] بود كه ديروز گفتيم، فرمود ثم صبّ على رأسه ثلاث مرات ملأ کفیه ثم ضرب بکف من ماء على صدره و كف بين كتفیه ثم يفيض الماء على جسده كله، جسد هم گفته‏ايم به معنا بدن است، خوب يك سر و گردن بود يكى هم جسد بود، جسده كله بود، دو قسم شد.

 و هكذا در آن صحیحه حكم بن حُكيم[4] داشت بر اينكه: و افض على رأسك، رأس را يكى قرار داده است و على جسدك، منتهى رأس را گفتيم بايد اول بشويد، چونكه صحيحه زراره داشت كه ثم، دو قسم كرده است، حتى در آن صحيحه محمد بن مسلم هم دارد كه ثم صبّ على رأسك ثلاث ثم تصب على ساير جسدك مرتين، يمين باشد يا يسار باشد، فرقى ندارد، ساير جسد مرتين گفته مى‏شود.

مى‏ماند اين روايتى كه دارد بر اينكه، صب على منكبه الايمن مرتين و على منكبه الايسر مرتين، و در اين صحيحه مباركه كه بر منكب ايمن بريز بعد بر منكب ايسر بريز اين نكته‏اش اين است كه فرض شده است در اين‏ها که اغتسال به ماء قليل است، وقتى كه اغتسال به ماء قليل شد به ماء قليل اگر بخواهد غسل كند با كف كه مى‏ريزد دو تا كف به دو طرف كافى نمى‏شود، دو تا كف بايد اقلا به آن طرف بريزد، دو تا كف به اين طرف بريزد، فرموده است بر اينكه دو كف بر منكب ایمن بريز دو كف هم بر منكب ايسر بريز، و شايد هم منكب ایمن را مقدم كرده است وجهش اين است كه بدأ باليمنی مستحب است، چونكه در وضوء اينجور بود كه در وضوء بدأ به ميامين مستحب بود اگر يادتان بوده باشد، امام عليه السلام هم كه اينجا منكب ايمن را فرموده است براى اينكه بدأ غسل البدن است بالیمنی، اين خودش مستحب است، بدان جهت در ما نحن فيه دلالتى داشته باشد اين طايفه از روايات كه اشاره به او شد که سه قسم است اعضاء غسل، نه ندارد، فقط در اين روايت است و اين هم نكته‏اش اين است كه ماء قليل است بايد به هر دو منكب بريزد موقع شستن، مى‏گويد به منكب بريز به ايمين، به ايسر، منكب ایمن را اول گفته است غايت الامر اين است كه بدأ به منكب ايمن مستحب است، اين دلالت بر ترتيب نمى‏كند، بدان جهت در ما نحن فيه از اين وجه اول بخواهد شخصى ترتيب استفاده كند كلا و حاشا، چونكه در موثقه اين سماعه اينجور امام فرمود كه ثم بعد از اينكه رأس تمام شد يفيض الماء على جسده کله، آب را بر جسد مى‏ريزد به همه‏اش هم مى‏ريزد، خوب وقتى كه يك دلو آب است به تمامى جسد مى‏ريزد دفعة واحد، چه اشكال دارد، بدان جهت اين وجه اول دليل نمى‏شود.

2. مفروغ عن بودن اعتبار ترتيب در غسل ميت

اما الوجه الثانى، وجه ثانى اين است كانّ مشهور ملتزم شده‏اند به اين معنا كه در غسل الميت ترتيب در غسل معتبر است كه اول بايد فرض كنيد سر و گردن ميت را بشويد بعد طرف دست راست را بعد طرف چپ را. خودش هم منصوص است در غسل الجنابة اين معنا كه بايد ترتيب بشود، وجه ثانى اين است كه به اين منضم كرده‏اند، رواياتى را كه وارد شده است که در آن روايات اينجور فرموده‏اند غسل الميت كغسل الجنابة، غسل ميتى كه در او ترتيب معتبر است عند المشهور و نص هم دلالت مى‏كند كما اينكه زنده مانديم شايد امسال بحث كنيم، بعد از اينكه روايت دلالت مى‏كند بر اينكه غسل ميت مثل غسل جنابت است كانّ يعنى در غسل جنابت هم ترتيب معتبر مى‏شود.

بررسی و ملاحظه

اين استدلال هم مى‏دانيد كه عليل است، چرا؟ براى اينكه در تنزيل يك منزّلى لازم است، يك منزّل عليه، يك وجه تنزيلى، منزّل در اين روايات غسل الميت است و منزّل عليه غسل الجنابة است، غسل الميت كغسل الجنابة، يك وجه تنزيل هم مى‏خواهد، در تنزيل آثار منزّل عليه بر منزّل سرايت مى‏كند و تعدى مى‏كند چونكه مى‏گويد این مثل او است، غسل الميت كغسل الجنابة، يعنى آثار غسل جنابت سرايت مى‏كند و تعدى مى‏كند آن آثار به غسل الميت، و اما آثار منزّل بر منزّل عليه نمى‏رود، بدان جهت است كه در غسل جنابت صدر و كافور لازم نيست ولكن در غسل ميت صدر و كافور لازم است، چونكه غسل الميت تنزيل شده است منزلة غسل الجنابة دون العکس، بايد آنى كه غسل جنابت دارد او بيايد به غسل الميت، و اما آنى كه در غسل الميت ثابت است مثل لزوم ترتيب و الصدر و الكافور آن سرايت به غسل جنابت نمى‏كند، ولو روايت دارد كه غسل الميت كغسل الجنابة، در روايت امام عليه السلام اينجور ذكر فرموده است، در باب سوم از ابواب غسل الميت، روايت اولى[5] است:

صحيحه محمد بن مسلم

محمد بن الحسن باسناده عن على بن الحسين، يعنى صدوق عليه الرحمه، عن عبد الله بن جعفر حميرى، عن ابراهيم بن مهزيار عن اخيه على بن مهزيار، عن فضالة بن ايوب عن القاسم بن بريد، قاسم بن بريد بن معاوية عجلى است، از اجلاء است این قاسم بن برید، عن محمد بن مسلم عن ابى جعفر عليه السلام، « قَالَ: غُسْلُ الْمَيِّتِ مِثْلُ غُسْلِ الْجُنُبِ»، غسل ميت مثل غسل جنب است، يعنى به منزله غسل جنب است، منزّل غسل الميت است، منزّل عليه غسل جنابت است، آثار منزّل به منزّل عليه نمى‏رود، آثار منزّل عليه به منزّل مى‏آيد.

خوب پس شما بگوييد معناى اين روايت چيست؟ معناى اين روايت که غسل الميت مثل غسل الجنب است، اين چيست؟ اين به جهت اين است كه رواياتى وارد شده است كه ميت موقع از دنيا رفتن نطفه از او خارج مى‏شود و جنب مى‏شود، در همين باب اين روايت را ذكر كرده است و در بعضى موارد هم ميت حقيقتا جنب مى‏شود، حقيقتا جنب بود فوت كرد، هنوز غسل جنابت نكرده فوت كرد و اجلش رسيد، در اين صورت اين جنب است، اين روايات در صدد اين است كه غسل جنابت دادن لازم نيست به اين ميت، غسل ميت مثل همان غسل جنابت است، يعنى غسل ميت خودش جنابت را رفع مى‏كند، اين روايت در مقام بيان اين است، بدان جهت صاحب وسائل قدس الله نفسه الشریف اين رواياتى كه بر ميت غسل جنابت دادن لازم نيست، جنب هم بشود غسل جنابت دادن لازم نيست اين روايات را در همين باب عنوان كرده است كه غسل الميت كغسل الجنابة، اين روايات معنايش اين است، بدان جهت وقتى كه اين روايات معنايش اين شد ترتيب ما بين اليمين و اليسار وجهى پيدا نمى‏كند.

3. ادعای تسالم

الوجه الثالث، وجه ثالث دعواى تسالم است، ادعی المشهور كه مسئله تسالم است عند الفقهاء قديما و حديثا، حتى آنهايى كه قائل به اين مسئله هستند خودشان موقع غسل كردن ترتيب را بين يمين و يسار ملاحظه مى‏كنند، ما خودمان كه شرط نمى‏دانيم يك دفعه غسل نكرديم كه يمن را مؤخر از يسار بكنيم يا اينكه هر دو را يكجا غسل بكنيم، پس اين امر متسالم عليه و مجمعٌ عليه است.

بررسی و ملاحظه

خوب جوابش معلوم شد اين معنا، تسالمى، مشهورى كه ما او را دليل حساب مى‏كنيم، يكى از اين ادله حساب مى‏كنيم، بلكه شهرت را، چونكه تسالم كل علما را عرض كرديم كه ما نمى‏توانيم بدست بياوريم، چونكه همه علما و فقهاء كه كتب نداشتند و كتابشان به يد ما نرسيده است، از قدماء يك چند كتاب به ما رسيده است كه در جوامع الفقه است، اين قدر فقهاء و علماء بود، اصلا اسمشان هم شايد به خيلى‏ها نرسيده است فضلا از كتابش، اتفاق كل نمى‏شود به دست آورد، هميشه شهرت است، اجماع كل بگويند يعنى اجماع مشهور یعنی آن مشهورى كه كتبشان به دست ما رسيده است اين مى‏شود، اين شهرت آن وقتى به او اعتنا مى‏شود، آن وقتى كه چونكه فتواى فقيه كه به فقيه ديگر حجت نيست، آن وقتى كه فقيه ديگر از اين فتواها كشف كند اينها لعدلهم و تقاهم كه اینها متقّى بودند و فتواى به غير علم نمى‏داند، پس اينكه در ما نحن فيه تسالم دارند بر اين حكم با وجود اينكه آيه دلالت نمى‏كند بر اين حكم روايتى هم نيست پس اينها، اين تسالم را كرده‏اند پيش آنها يك دليلى بود كه به ما نرسيده است، اقل آن دليل تسالم الشيعة فى ذلك الزمان است، چونكه جیل كه عوض مى‏شود تسالم از بين مى‏رود، چونكه آنى كه متسالم عليه بود در جيل سابق جيل كه عوض شد تسالم هم اگر تحفظ نكنند نقل بر جيل لاحق نكنند از بين مى‏رود، آن زمان، آن حكمى كه هست متسالم عليه بود و اينها ملتزم بودند بدان جهت به مرور زمان از بين رفته است.

اگر اين را انسان، فقيه اطمينان پيدا كند كه اينجور است اقلش يك دليلى در يد اينها بود كه به او هم مى‏رسيد او هم قبول مى‏كرد تسالم شيعه را، جرأت بر خلافش نمى‏كرد اينجا بله شهرت دليل است، اقلا در اين موارد فقيه بعدی خيلى وسواس بوده باشد فتوا ندهد بايد بگويد الاحوط وجوبا، كه مراعات كند او را.

و اما در مواردى كه ما مى‏دانيم مشهور از كجا گفته‏اند، از اين صحيحه زراره كه منكب ايمن و منكب ايسر دارد لفظ ثم هم دارد از او گفته‏اند، كه ما گفتيم ثم راجع به صب الرأس و البدن است منكب ايمن هم همين جور است، وجهش را عرض كردم، اين اطلاقات در روايات عرض كرديم، روى همين تنزيل گفته‏اند، چونكه ترتيب در غسل الجنابة مسلم است، كما سيأتى انشاء الله، روى اين تنزيل گفته‏اند كه گفتيم تنزيل مفادش اين نيست، حتى يك كسى جلوى من را گرفته بود و مى‏گفت شما چه جور مى‏گوييد كه ترتيب بين يمين و يسار معتبر نيست؟ روايت غسل الجنابة مثل غسل المیت صريح فى ذلك، گفتم نه، آن روايتى كه شما مى‏گوييد اینجور نیست که غسل الجنابة مثل غسل الميت، بلکه دارد غسل المیت کغسل الجنابة اينجور، گفت همين جور است، اينها منشأشان اين است، احتمال مى‏دهيم مثل نجاست ماء بئر باشد، متفقٌ عليه بود بين القدماء كه ماء بئر نجس مى‏شود و اين را استفاده از منزوحات بئر مى‏كردند، مى‏گفتند اخبارى كه در منزوحات بئر وارد است دلالت بر تنجس مى‏كند كه نزح مطهر است، خوب آنهايى كه بعد آمدند ديدند نه اين اخبار دلالت بر نجاست حكم وضعى ندارد اين حكم ادبى و استحبابى است كه آن حالتى كه بر انسان رخ مى‏دهد، چونكه كذا افتاده بود آن حالت تنفرى از بين برود، شارع مستحب كرده است اينها را يا واجب كرده است صحبت نجاست نيست، بدان جهت در ما نحن فيه جدا شدند گفتند ماء بئر نجس نمى‏شود مگر متغيّر بشود در احد اوصاف ثلاثه‏اش، ما نحن فيه هم مثل آنها است.

پس طبق مقتضى الادله ترتيب اعتبارى ندارد و آنى كه در ما نحن فيه گفته مى‏شود از اين وجوه سابقه احتمال قوى اين است مستند مشهور همين‏ها باشد كه تمام نيست بدان جهت ما از آن اطلاق روايات نمى‏توانيم رفع ید كنيم ولى احتياط حسن است، احتياط را كسى منكر نمى‏شود كما ذكرنا، والاّ فتوا به وجوب يا احتياط، احتياط لازم بوده باشد نمى‏شود اين را گفت.

نحوه شستن ناف

بعد ايشان صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف اينجور فرموده است. فرموده است اما آن نافى كه هست که در وسط بدن واقع شده است او لاحق به جانب ايمن است يا لاحق به جانب ايسر است، يا آن يكى در مردها و آن يكى در زنها لاحق به جانب ايمن است يا جانب ايسر، ايشان مى‏گويد نصفش لاحق به ايمن است و نصف ديگر لاحق است به ايسر، ولكن اولی عبارت از اين است كه همه آن را هم با جانب ايمن بشوييد و هم با جانب ايسر بشوييد.

 اما ايشان كه فرموده است بر اينكه، اين را جلو بياندازيم، اما اينكه اولى اين است همه‏اش را با اين ور بشويد، هم با اين ور بشويد اين سرّش اين است كه اين چيزى نيست كه قابل تنصيف بشود مثل گردن نیست تنصيف شد كار خراب مى‏شود، بدان جهت اين تابع يك طرف مى‏شود، چونكه مردد است در غسل تابع طرف يمين است يا طرف ايسر است به جهت احراز امتثال با كل منهما بشويد، اين وجه اين است.

ولكن اين وجه، وجه اولاى استحبابى است، اين وجهى ندارد، براى اينكه در شستن اگر تابع بوده باشد بگوييم همه اش تابع يمين است ترجيح بلا مرجح است، تابع يسار است ترجيح بلا مرجح است، بدان جهت چونكه اين نسبتش على حدّ سواء است در غسل هم تنصيف ممكن است، در غسل هم تنصيف عيبى ندارد، مثل گردن است، در اين صورت تنصيف ممكن است، بدان جهت تنصيف مى‏شود.

ولكن شما مى‏دانيد كه اينها عضو مستقل در بدن حساب مى‏شود، دست و پا كه اجزاء مستقل هستند اينها هم جزء مستقل هستند، اگر ما دليل لفظى داشتيم كه يغسل الايمن قبل الايسر و الايسر بعد الايمن مقتضايش همان تنصيف بود چونكه خط مستقيم است، خط مستقيمى كه از بدن مى‏گذرد او تنصيف مى‏كند بدن را، و اما اين را نداريم و گفتيم عمده‏اش همان دعواى تسالم وشهرت است كه تسالم به اين معنا است، چونكه نسبت به اين عورت و هكذا صرة تسالمى نيست، تسالم كه لسان ندارد، بدان جهت اينها را مى‏تواند هم با يمين بشويد و به او اكتفا كند هم با يسار بشويد به او اكتفا كند اگر با يمين نشويد، هم مى‏تواند بعد از غسل يمين و يسار بشويد اينها را، در اينها ديگر تسالم كه نيست، تسالم در اصل جانب الايمن و الايسر است و مقتضايش اين است كه در غسل الجنابة من القرن الى القدم بايد اينها شسته بشود، ولو بعد از جانبين بشويد اينها را، يا با يكى بشويد، بدان جهت در ما نحن فيه اين معنايى كه هست، اين جهت اولی كه ايشان مى‏فرمايد تنصيف متعين است، بناء على اعتبار الترتيب بين الايمن و الايسر بنا بر اين است كه اين ترتيب از دليل لفظى استفاده بشود، و اما اگر ترتيب را منكر شديم كما انكرنا يا قبول كرديم به دلیل تسالم او مقتضايش تنصيف عورت نيست، او مقتضايش اين است كه با يكى از اينها شسته بشود، يا بعد از اينها شسته بشود، فرقى نمى‏كند.

 بعد در ما نحن فيه اين روايات اگر دلالت بر ترتيب نكند بر يمين و يسار، در آن رأس و بدن كه ترتيب را دلالت مى‏كرد و اگر صحيحه زراره هم دلالت كند بر اينكه ما بين يمين و يسار هم ترتيب معتبر است مقتضاى آنها اين است كه علم و جهل مدخليت ندارد، حقيقت غسل الجنابة اين است كه غسل بدن بايد بعد از غسل سر صورت بگيرد، مكلفى بداند اين را يا نداند، مثل ساير تكاليفى كه موضوعاتشان وقتى كه موجود شد ساير تكاليف موجود مى‏شوند، چه جورى كه ادله در آنها اقتضاء مى‏كند علم و جهل فرق ندارد، مگر در يك مورد دليل خاص بوده باشد كه فقط تعمد اين حكم را دارد مثل مسئله تكبير، و اما اينكه ما فات عنه صومه فلیقضه فوت مع العلم بوده باشد يا بدون علم بوده باشد، فرق نمى‏كند، مثل آن تكاليف در ما نحن فيه چه جورى كه در باب وضوء مى‏گفتيم كه ذراع ايمن را قبل از ايسر مى‏شويد اينجا هم مى‏گوييم جانب ايمن را بعد از ايسر مى‏شويد، فرقى نمى‏كند، شرط، شرط واقعى است، علم و جهل هم مدخليتى ندارد.

 چه بسا بعضى‏ها از صحيحه زراره استفاده كرده‏اند، نه اين صحيحه زراره، يك صحيحه زراره‏اى است در حق شخصى كه غسل را تمام كرد بلكه داخل صلاة شد و بعد از او فهميد كه چيزى را نشسته است و جا مانده است شيئى از شستن، در آن صحيحه دارد كه اگر دستش تَر است به همانجا بكشد كافى است، اگر دستش تَر نيست بيايد آنجا را بشويد، گفته‏اند كه اين روايت مطلق است، بيايد آنجا را بشويد، او در هر جا باشد در طرف يمين باشد يا در طرف يسار بوده باشد، مطلق است، چونكه مطلق است بيايد آن موضع را دستش تَر است بكشد، دستش تَر نيست بشويد، القاء ترتيب است، اگر ما بين يمين و يسار ترتيب هم معتبر بود در حال غفلت و در حال الجهل در ما نحن فيه از اين شرطيت القاء مى‏شود، اين صحيحه زراره مفصل تكلم خواهيم كرد انشاء الله، اينكه نمى‏خوانم چونكه فى ما بعد مى‏آيد و تفصيلا در او بحث خواهيم كرد.

اين هم درست نيست، چرا؟ براى اينكه آن صحيحه مفادش اين است كه برگردد اگر يقين دارد برگردد بشويد، شستن با شرايطش، چه جورى كه در باب وضوء داشت اگر علم پيدا كرد بر نقصش برمى‏گردد و اعاده مى‏كند يعنى با شرايطش كه بايد عضو قبلى خشك نشود، اينجا هم با شرايطش، شرايطش اين است كه اگر در ايسر باشد احتياج به اعاده نيست، اگر در ايمن باشد احتياج به اعاده ايسر است به همان شرايط اعاده كند، به شرايطى كه بر غسل تعيين شده است، صحيحه زراره در مقام بيان لزوم التدارك و عدم لزوم التدارك است كما سيأتى، اما تدارك را چه كار كند، تدارك را به همانى كه مقتضاى ادله اوليه است، مقتضاى ادله اوليه اگر ترتيب شد بايد با ترتيب تدارك كند، بدان جهت ايشان صاحب عروه در ما نحن فيه مى‏گويد ترتيب شرط واقعى است، بدان جهت مى‏فرمايد بر اينكه اگر بعد از تمام شدن غسل علم پيدا كرد بر اينكه جزئى از بدنش را نشسته است اگر اين در طرف ايسر باشد همان جزء را مى‏شويد، چونكه ديگر شستن ساير جاها لازم نيست، همان جا آب مى‏زند، فقط يك تكه‏اى مانده است دستش را آب مى‏زند به قصد غسل جنابت مى‏كشد آنجا تمام مى‏شود و اما اگر در طرف ايمن بوده باشد، آنجا را شستن بايد غسل را بر ايسر اعاده كند، چونكه ترتيب معتبر است معلوم مى‏شود غسل ايسر باطل بوده است، بدان جهت غسل را بر ايسر بايد اعاده كند، و اگر در سر بوده باشد آن موضعى كه مانده است پشت گردن مانده است او را شست بايد تمام غسل را در بدن اعاده كند، چونكه ترتيب شرط واقعى است.

و اين كه ايشان مى‏فرمايد در عروه نسبت به رأس و بدن همين جور است بلا شبهة، و اما نسبت به طرف يمين و يسار كه در عروه مى‏فرمايد اين موقوف است به اشتراط الترتيب، اگر كسى ترتيب را شرط دانست مقتضايش اين است والاّ اگر گفت از ادله ترتيب استفاده نمى‏شود كما ذكرنا اينجور نمى‏شود.

 اگر يادتان بوده باشد در وضوء معتبر بود كه بايد غسل از اعلى بشود، غسل از اعلى دو تا معنا داشت، يكى اينكه بايد بدأ از اعلی بشود از اعلی شروع بشود، و معناى دومى اين است اعلى فالاعلى هم بشويد، والاّ از پيشانى شروع كرد شستن را بعد بينى‏اش را گذاشت، چانه‏اش را مى‏شويد، او فايده ندارد، علاوه بر اينكه بدأ من الاعلى معتبر بود در وضوء در غسل عضوش، الاعلى فالاعلى هم معتبر بود، اگر شيئى از قبل مانده باشد آن موضع بعدى را كه مى‏شويد او باطل است، بايد الاعلى فالاعلى بشود، ولكن در باب الغسلى كه هست، مى‏فرمايد نه بدأ من الاعلى معتبر است، نه هم الاعلى فالاعلى معتبر است، هيچ كدام يك از اينها اعتبار ندارد، اما از اينكه الاعلى فالاعلى معتبر نيست اين كانّ خلافى ما بين اصحاب ما نيست، گمان نمى‏كنم فقيهى ملتزم بشود بر اينكه الاعلى فالاعلى در غسل معتبر است، چرا؟ چونكه امام عليه السلام در صحيحه محمد بن مسلم [6]فرمود فما على جرى عليه الماء فقد طهر، آنى كه آب بر آن جارى مى‏شود او پاك شده است، در صحيحه محمد بن مسلم هم فرمود، ثم صبّ على ساير جسدك، فما جرى عليه الماء فقد طهر، اين را شما مى‏دانيد صبّ ماء با مشت فرض شده است، با مشت يا غير مشت، با كاسه هم انسان آب بريزد اين كاسه وقتى كه به بدن ريخت، سر هم همين جور است، وقتى كه از سر ريخت ربما به چانه مى‏خورد، چونكه اين جلو است، آب مى‏خورد به چانه اما بينى اين گودى‏اش خشك مى‏ماند، آب نرسيده باشد، امام عليه السلام مى‏فرمايد وقتى كه به چانه آب جارى شد او پاك شد و غسلش تمام شد، الاعلى فالاعلى معتبر نيست، يا به بدنش كه مى‏ريزد، چونكه شكم جلو است، آب وقتی قليل است به او اصابت مى‏كند ولكن آنی كه فوق شكم است به او آب اصابت نمى‏كند، مى‏گويد فما جرى عليه الماء فقد طهر، از اين استفاده مى‏شود كه الاعلى فالاعلى معتبر نيست.

اما صب از اعلى چرا معتبر نیست؟ اين را مشهور گفته‏اند، بعضى‏ها خدشه كرده‏اند، گفته‏اند بايد صب از اعلا بشود، چرا؟ چونكه در روايات داشت كه صبّ على رأسه، در صحيحه زراره بود صبّ على منكبه الايمن، خوب به منكب ايمن نريخت به پاى چپش ريخت يا به پاى راستش ريخت اين منكب نمى‏شود، چونكه در اين روايات ذكر شده است بر اينكه صب از اعلى بشود و از منكب بشود در صحيحه زراره كه اصل در مقام بود ثم يغسل من قرنه الى قدمه، دلالت مى‏كند بر اينكه غسل را بايد از قرن شروع بكند، از اعلى شروع كند، بدان جهت اين رواياتى كه اين نحو هستند که صب را دلالت مى‏كنند و صحيحه زراره كه غسل من القرن را دلالت مى‏كرد اين دلالت مى‏كند بر اينكه غسل بايد از اعلى بشود، اما صحيحه زراره [7]ديروز عرض كرديم در مقابل فرمايش ايشان که اينكه مى‏گويد يغسل من قرنه الى قدم اين من و الى تحديد مغسول است نه تحديد غسل، يعنى تمام بدن بايد شسته بشود، والاّ غسل از اعلا باشد قرن را نبايد بفرمايد، چرا؟ چونكه قرن پايين‏تر است، بالاتر از قرن كاسه سر است، انسان كه شاخ ندارد، قرن را بايد با ساير حيوانات بسنجيم، در ساير حيوانات قرن در فوق پيشانى مى‏شود نه در بالاى سر، بدان جهت اگر غسل من الاعلى فالاعلى معتبر باشد بايد امام بفرمايد كه يغسل من امّ رأسه الى قدمه، اينكه من قرنه فرموده است، اين كنايه است يعنى از تمام بدن، اين در تعبير متعارف است من قرنه الى قدمه كثافت است كه اينجور مي گويند كه يعنى تمام بدنش، اين تعبير متعارف است امام عليه السلام اين است كه تمام بدن شسته بشود، اما چه جور بشويد، از كجا شروع كند غسل را؟ مطلق است، هيچ قيدى ندارد، فقط قيدش اين است كه سر بايد جلوتر از بدن بشويد، كما اينكه در صحيحه زراره و در صحيحه محمد بن مسلم تقييد شده بود كه سر بايد اول شسته بشود.

و اما وجه ثانى كه صب كند، اين دلالت به وجود بدء نمى‏كند، یک کلمه می گویم آن عبارت از اين است كه امام عليه السلام در صحيحه زراره فرمود صب على منكبه الايمن مرتين، در آن روايت صبّ على جسده مرتين، خوب صبّ على منكبه الايمن مرتين، اگر بدأ الى الاعلى واجب بود دفعه اول را ريخت، دفعه دوم را چرا به منكب بريزد؟ چونكه به صبّ اول منكب شسته شد، چونكه گفتيم در ذيلش هم دارد فما جرى عليه الماء فقد طهر، خوب اگر دفعه اول را بدأ من الاعلى واجب بود امام عليه السلام به اين جهت فرمود كه صب از منكب بكن، خوب دفعه دوم چرا فرمود صب از منكب بكن؟ در اين روايت فرمود بر اينكه يصب على منكب الایمن مرتين، بر منكب ايمنش مرتين مى‏ريزد، يصب على منكبه الايمن مرتين و على منكبه الايسر مرتين، چرا دو دفعه؟ اين معلوم است، اين به جهت شستن نيست، چونكه آب قليل است و به آب قليل كم مصرف بشود، فرض اين است، براى كم مصرف شدن از بالا بريز كه آب بيايد پايين، از پايين هم شسته بشود، از پايين بريزى، آب به بالا برنمى‏گردد، اين به جهت اين است، غايت آن چيزى كه از اين روايت مى‏شود استظهار کرد، و الحمد لله رب العالمین



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص294.

 [2] وَ (محمد بن يعقوب) عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ كَيْفَ يَغْتَسِلُ الْجُنُبُ- فَقَالَ إِنْ لَمْ يَكُنْ أَصَابَ كَفَّهُ شَيْ‌ءٌ غَمَسَهَا فِي الْمَاءِ ثُمَّ بَدَأَ بِفَرْجِهِ فَأَنْقَاهُ بِثَلَاثِ غُرَفٍ- ثُمَّ صَبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ أَكُفٍّ- ثُمَّ صَبَّ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ مَرَّتَيْنِ وَ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْسَرِ مَرَّتَيْنِ- فَمَا جَرَى عَلَيْهِ الْمَاءُ فَقَدْ أَجْزَأَهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص229.

[3] وَ عَنْهُ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا أَصَابَ الرَّجُلَ جَنَابَةٌ فَأَرَادَ الْغُسْلَ فَلْيُفْرِغْ عَلَى كَفَّيْهِ وَ لْيَغْسِلْهُمَا دُونَ الْمِرْفَقِ ثُمَّ يُدْخِلُ يَدَهُ فِي إِنَائِهِ ثُمَّ يَغْسِلُ فَرْجَهُ ثُمَّ لْيَصُبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِلْ‌ءَ كَفَّيْهِ ثُمَّ يَضْرِبُ بِكَفٍّ مِنْ مَاءٍ عَلَى صَدْرِهِ وَ كَفٍّ بَيْنَ كَتِفَيْهِ ثُمَّ يُفِيضُ الْمَاءَ عَلَى جَسَدِهِ كُلِّهِ فَمَا انْتَضَحَ مِنْ مَائِهِ فِي إِنَائِهِ بَعْدَ مَا صَنَعَ مَا وَصَفْتُ فَلَا بَأْسَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص231.

[4] وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ حَكَمِ بْنِ حُكَيْمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ أَفِضْ عَلَى‌ كَفِّكَ الْيُمْنَى مِنَ الْمَاءِ فَاغْسِلْهَا ثُمَّ اغْسِلْ مَا أَصَابَ جَسَدَكَ مِنْ أَذًى ثُمَّ اغْسِلْ فَرْجَكَ وَ أَفِضْ عَلَى رَأْسِكَ وَ جَسَدِكَ فَاغْتَسِلْ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص231.

[5] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ يَعْنِي ابْنَ بَابَوَيْهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ أَخِيهِ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: غُسْلُ الْمَيِّتِ مِثْلُ غُسْلِ الْجُنُبِ وَ إِنْ كَانَ كَثِيرَ الشَّعْرِ فَرُدَّ عَلَيْهِ الْمَاءَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص486.

[6] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَبْدَأُ بِكَفَّيْكَ فَتَغْسِلُهُمَا ثُمَّ تَغْسِلُ فَرْجَكَ ثُمَّ تَصُبُّ عَلَى رَأْسِكَ ثَلَاثاً ثُمَّ تَصُبُّ عَلَى سَائِرِ جَسَدِكَ مَرَّتَيْنِ فَمَا جَرَى عَلَيْهِ الْمَاءُ فَقَدْ طَهُرَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص229.

[7] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَبْدَأُ فَتَغْسِلُ كَفَّيْكَ ثُمَّ تُفْرِغُ بِيَمِينِكَ عَلَى شِمَالِكَ فَتَغْسِلُ فَرْجَكَ وَ مَرَافِقَكَ  ثُمَّ تَمَضْمَضْ وَ اسْتَنْشِقْ ثُمَّ تَغْسِلُ جَسَدَكَ مِنْ لَدُنْ قَرْنِكَ إِلَى قَدَمَيْكَ لَيْسَ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ وُضُوءٌ وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ أَمْسَسْتَهُ الْمَاءَ فَقَدْ أَنْقَيْتَهُ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا جُنُباً ارْتَمَسَ فِي الْمَاءِ ارْتِمَاسَةً وَاحِدَةً أَجْزَأَهُ ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ يَدْلُكْ جَسَدَهُ.؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص230.