درس هفتصد و سی و هشتم

احکام غسل جنابت

« الثانية :الارتماس ،و هو غمس تمام البدن في الماء دفعة واحدة عرفية و اللازم أن يكون تمام البدن تحت الماء في آن واحد و إن كان غمسه على التدريج فلو خرج بعض بدنه قبل أن ينغمس البعض الآخر لم يكف كما إذا خرجت رجله أو دخلت في الطين قبل أن يدخل رأسه في الماء أو بالعكس بأن خرج رأسه من الماء قبل أن تدخل رجله و لا يلزم أن يكون تمام بدنه أو معظمه خارج الماء بل لو كان بعضه خارجا فارتمس كفى بل لو كان تمام بدنه تحت ‌‌الماء فنوى الغسل و حرك بدنه كفى على الأقوى و لو تيقن بعد الغسل عدم انغسال جزء من بدنه وجبت الإعادة و لا يكفي غسل ذلك الجزء فقط و يجب تخليل الشعر إذا شك في وصول الماء إلى البشرة التي تحته و لا فرق في كيفية الغسل بأحد النحوين بين غسل الجنابة و غيره من سائر الأغسال الواجبة و المندوبة نعم في غسل الجنابة لا يجب الوضوء بل لا يشرع بخلاف سائر الأغسال كما سيأتي إن شاء الله»[1]

ادامه بحث نرسيدن آب به بعضی از اعضا در غسل ارتماسی

كلام در اين مسأله بود كه شخصى غسل را به نحو الارتماس موجود كرده است و بعد از اين كه از آب خارج شد رأی که بعض موضعی از بدنش شسته نشده است و آب به آن بشره نرسيده است، سيّد قدس الله نفسه الشّريف فرمود که اين شخص غسل را بايد اعاده كند و اعاده غسل آن موضع كافى و مكفى نيست.

دو ديدگاه ديگر در مسأله

عرض كرديم در مسأله دو بيان ديگر هست:

ديدگاه نخست: اعاده غسل از جايي که آب نرسيده است

 يك بيان اين بود كه نه اين شخص وقتى كه ديد موضعى از بدنش شسته نشده است آن موضع اگر در رأس بوده باشد، آن موضع از رأس را كه شست غسل را بر بدن اعاده مى‏كند لحصول التّرتيب، و امّا اگر آن موضع در بدن شد غسل را بر تمام البدن اعاده مى‏كند و امّا الرّأس و الرقبة اعاده غسل بر آنها لازم نيست، اينجور فرموده‏اند، و تقريب فرمايش ايشان را هم ذكر كرديم، فرموده‏اند زیرا كه غسل ترتيبى با غسل ارتماسى متباینین بالعنوان نيست كه مثل صلاة الظّهر و العصر بوده باشد، بلكه اينها يك حقيقت هستند، مثل اين كه صلاة القصر با صلاة التّمام يك حقيقت است، هر دو صلاة الظّهر است، منتهى اختلافشان در ناحيه شرط است كه در صلاة القصر بايد بيشتر از دو ركعت نباشد ولكن در صلاة التمام بايد به آن دو ركعت، دو ركعت ديگرى منضم بشود، و بدان جهت گفتيم مادامى كه محل انضمام نگذشته است انسان مى‏تواند قصر را تماماً اتيان بكند، چون كه قصد اقامه كرد، يا تمام را كه نيّت كرده بود قصر بخواند، چون كه از نيّت اقامه عدول كرد در اثناء الصلاة، فرموده‏اند غسل ترتيبى و غسل ارتماسى هم دو حقيقت نيستند بلکه يك حقيقت هستند مثل قصر و التّمام، غايت الامر در غسل ترتيبى شرط است كه بدن بعد الرأس و الرقبة شسته بشود، ولكن در غسل ارتماسى بايد تمام البدن من القرن الى القدم در آن واحد آب مستولى بشود به آن نحوى كه ديروز گفتيم، و بما انّه در ما نحن فيه شرط آن غسل ارتماسى موجود نيست يبطل الغسل ارتماساً، ولكن غسل الرأس و الرقبة اگر بعد بدن را بشوید اشكالى ندارد، چون غسل الرأس و الرقبة شده است، عدول به غسل ترتيبى مى‏كند الان، سر و صورت و رقبه را شسته است، الآن هم ساير بدن را مى‏شوید، اينجور فرموده بودند.

ملاحظه و بررسی

عرض‏ كرديم كما اين كه ديروز عرض كرديم  اين فرمايش به نظر قاصر ما درست نيست، براى اين كه در غسل ترتيبى فقط اين معنا شرط نيست كه بدن بعد الرأس و الرقبة شسته بشود، بلکه كذلك مشروط است غسل ترتيبى كه رأس و رقبه هم قبل البدن شسته بشوند، اشتراط در هر دو جهت است، هم بدن يعنى ساير الجسد بعد الرأس و الرقبة شسته بشود و هم رأس قبل البدن بايد شسته بشود، شرط در هر دو تا است، به عبارت اخرى اين اختصاص به غسل الجنابة ندارد، هر واجب ارتباطى چه وجوبش نفسى باشد يا استحباب نفسى داشته باشد چه وجوبش غيرى بشود هر واجب ارتباطى معنايش عبارت از اين است چون كه طلب يكى است نفسيّاً او غيرياً و آن طلب متعلّق به مجموع شده است، آن وقتى جزء اولى صحيح مى‏شود كه پشت سرش آن يكى بيايد كه قبل واقع بشود، و آن وقتى بعد صحيح مى‏شود كه قبلاً آن يكى موجود شده باشد، هر كدام مشروط به ديگرى مى‏شود، و من هنا در آن جايى كه وقت تدارك ديگر گذشته است و فرض کنید بقیه عمل را نمى‏تواند اتيان بكند جزء اولى را كه صحيحاً اتيان كرده بود او هم فاسد مى‏شود، چرا؟ چون كه شرطش موجود نشد، شرطش اين بود كه بعدش آنهاى ديگر موجود بشود، خود او هم صحيح نمى‏شود، اگر آن جزء اولى در فرض صحت یک اثر شرعى مختص داشته باشد وقتى كه بقيه اجزاء لاحق نشد آن اثر شرعى به او مترتّب نمى‏شود، كسى محرم شد، مسأله‏اى محل ابتلاء را بگویم كه ياد بگيريد، كسى كه محرم شد براى حج يا براى عمره‏اى، عمره و حج واجب ارتباطى يا مستحب ارتباطى است، محرم به حج يا عمره شد ولكن ساير اعمال را اتيان نكرد، احرام بست بعد اصلاً طواف اتيان نكرد، طواف عمره اتيان نكرد طواف حج اتيان نكرد يا فاسد اتيان كرد، فرق نمى‏كند، چون كه فاسد اتيان كردن هم به منزله عدم الاتيان است، اتيان نكرد، همين جور برگشت و آمد، آثار احرام كه عبارت از حرمت النّساء است اين شخص ندارد، چون كه احرامش باطل شده است، واجب، واجب ارتباطى بود، و بما اين كه در ما نحن فيه اتيان نكرده بود اجزاء ديگر را احرام باطل مى‏شود، به خلاف كسى كه ترك طواف النّساء بكند، چون كه طواف النّساء جزء حج و عمره نيست، واجب آخرى است كه او را شارع محلّل نساء قرار داده است، بدان جهت عليه طوافٌ بعد الحج، يعنى بعد از تماميّت حج است، آن كسى كه از دنيا رفت و حجّش را اتيان كرده بود طواف النّساء اتيان نكرده بود استيجار حج بر او واجب نيست، حجّش را اتيان كرده است، آن طواف النّساء است كه بايد قضاء بشود، بدان جهت طواف النّساء ترك او قياس به ساير اعمال حجّ و عمره نمى‏شود، اگر طواف النّساء را ترك كرد چه در عمره مفرده بوده باشد چه در حج بوده‏ باشد نساء برايش حرام است مگر اين كه اتيان كند طواف را، ولكن به خلاف ساير اعمال الحج و العمره اگر نه رفت عمره تمتع و حجّ تمتع اتيان كرد و برگشت، ولكن باطلاً اتيان كرد، وقوفين را اتيان نكرده بود، فرض كنيد طواف حج را اتيان نكرده بود، در اين صورت فرض بفرماييد اين شخصى كه اين عمل را اینجور اتيان كرده است و حجّش فاسد شده است، احرامش هم فاسد شده است آثار حرمت النّساء بر او مترتب نمى‏شود، چون كه او مال احرام صحيح است، و اين احرام این صار باطلاً.

در كلّ واجب ارتباطى همين جور است كما اين كه اجزاء بعدى مشروط است صحّت شان كه بعد از جزء اول واقع بشود، صحّت جزء اول هم موقوف بر اين است كه اجزاء بعدى لاحق بشود، و اگر آن جزء اول بما هو جزءٌ اول موضوع حكمى بوده باشد وقتى كه اجزاء ديگر لاحق نشد آن حكم مترتّب نمى‏شود، چون كه آن هم فاسد است، على هذا الاساس غسل جنابت ترتيباً كه اتيان مى‏شود كما اين كه بدن بايد بعد از رأس و رقبه شسته بشود رأس و رقبه هم بايد قبل از بدن شسته بشود، خوب اين را مى‏دانيد در آن صحيحه زراره كه امام علیه السلام فرمود اول آب را بر سرت مى‏ريزى ملئين يا حفنينى دو تا مى‏ريزى، اين را مى‏دانيد عادةً انسان وقتى كه به سرش آب ريخت، اينجور نيست كه او به بدن نمى‏ريزد، بلکه شيئى از او به بدن مى‏ريزد و در بدن جارى مى‏شود، امام علیه السلام هم در ذيل صحيحه فرمود فما جرى عليه فقد طهر، آنى كه آب بر او جارى شده است پاك شده است یعنی غسلش تمام شده است، جمع ما بين اين كه بدن بايد بعد از رأس و رقبه شسته بشود، و ما بين آنى كه در ذيلش امام فرمود فما جرى عليه فقد طهر جمعش به اين است كه مكلّف وقتى كه صبّ ماء على الرأس مى‏كند نيّت غسل غير رأس و رقبه را نكند، اين جمعش به اين مى‏شود، آن وقتى مى‏شود كه سر و گردن مقدّم بشود بر غسل رأس و بدن و ما جرى عليه الماء طهر و او هم ذيل به او حفظ شده باشد جمعش به اين مى‏شود و عادةً هم كه آب به رأس ريخته مى‏شود و به بدن مى‏رسد جمعش به اين است كه در غسل ترتيبى يك چيز ديگرى شرط است و آن اين است كه بايد قصد كند كه با اين غسل رأس و رقبه غسل بدن نمى‏كند، اين را بايد قصد كند، آن وقت بعد از اين كه اين را قصد كرد ثمّ غَسل ساير بدن كرد غُسل ترتيبى صحيح مى‏شود، و مفروض اين است كه اين قصد در ما نحن فيه حاصل نيست، غسل ترتيبى مى‏خواهيم درست كنيم، براى اين كه آن وقتى كه رأس و رقبه را قصد كرده بود، با او قصد كرده بود همه بدن را بشوید، مفروض اين است ارتماسى بود آخر، بما اين كه در ما نحن فيه در غسل ترتيبى از دو صحيحه‏اى كه در ذيل آنها دارد فما جرى عليه الماء فقد طهر از آنها استفاده مى‏شود به ضميمه قرينه عادى كه آب مى‏ريزد به ساير البدن آن وقتى كه به رأس ريخته مى‏شود كه مقدم بشود غسل الرأس و البدن اين حفظ بشود، جمعش به اين است اقتضاء مى‏كند ملتزم بشويم در غسل ترتيبى شئ آخرى هم شرط است و آن اين است كه مكلّف حين غسل الرّأس و الرقبة قصد غسل ساير بدن را نداشته باشد با آن قصد در آن حين، بلكه بپرسى هم مى‏گويد نه بدن را نمى‏شورم، آب ريخت به جهنّم ريخت، قصد غسل ندارم در آنها، اين شرط است، و بما اين كه در ما نحن فيه اين معنا حاصل نشده است غسلش محكوم به بطلان است.

اين يك نتيجه‏اى دارد، اينها را بايد فقيه ملتزم بشود كه شخص مثلاً مى‏خواهد وضوء بگيرد، صورتش را كرد توى آب و در آورد، چون كه وضوء ارتماسى عيبى ندارد، بناءً بر اين كه غسل ارتماسى در وضوء در هر دو دست عيبى نداشته باشد التزم به جماعةٌ، كسى دو دستش را يك دفعه شست در وضوء، مى‏گوييم وضوئش باطل است، غسل اليدين باطل است، غسل يد يسرى باطل است چون كه بعد اليمنى نيست، كما اين كه غسل يد يمنى باطل است چون كه قبل از يسرى نيست، چون كه هر دو شرط هستند كما اين كه تأخر اين شرط است تقدم او هم شرط است كه اين مؤخّراً موجود بشود، هر دو باطل است، صورت عيبى ندارد، شسته شده است، ولكن دست‏ها را بايد دوباره بشوید، آن حساب نيست، نتيجه اين حرف‏ها اين است.

 اساسش هم اين است كه در واجب ارتباطى اشتراط از هر دو ناحيه است. هم از ناحيه جزء متأخّر است كه بايد بعد از جزء متقدم واقع بشود، و هم اشتراط از ناحيه جزء متقدم است كه بايد بعد از او جزء بعدى واقع بشود، و بما اين كه در ما نحن فيه وقوع به قبل و به بعد به همين قصد مى‏شود كما ذكرنا، و در ما نحن فيه اين قصد نبود حين غسل الرأس و الرقبة حكم به بطلان مى‏شود، اين حرف ما.

ديدگاه دوم: کفايت شستن عضوی که به آن آب نرسيده

يك فرمايش ديگرى در مقام فرموده‏اند كه اصلا بعضى از فقهاء ما حتّى سيّد حكيم قدس الله نفسه الشّريف متعرّض آن تفسير نشده است.[2] جماعتى گفته‏اند نه اگر غسل ارتماسى كرد و از آب در آمد ديد كه يك جاى بدنش شسته نشده است فقط همان يك جا را مى‏شوید كه نوار چسبيده بود و شسته نشده بود، فقط او را مى‏شوید، چرا، مى‏گويند غسل ارتماسى موجود نشده است، میگويند موجود نشده است، مى‏گويند عيبى ندارد، غسل ترتيبى موجود نشده است می گویند خوب عيبى ندارد، شارع توسعه داده است، در اين صورت كه جزئى از بدن مانده است غافلاً شارع توسعه داده است، ولو در غسل ارتماسى باشد شارع توسعه داده است گفته است همان جا را بشوی و دست بكش غسلت تمام است، كجا شارع اين توسعه را داده است؟ جايش كجا است؟ مى‏گويند جايش صحيحه زراره است، اين صحيحه زراره وارد است در باب 41 از ابواب الجنابة، روايت، روايت 2 است.[3] چون يك دفعه هم خوانديم ديگر:

صحيحه زراره

«وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ [عيسی] عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عن ابى جعفر علیه السلام فى حديثٍ»، فى حديثٍ يعنى حديث صدر دارد، اینجا هست كه «قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ تَرَكَ بَعْضَ ذِرَاعِهِ- أَوْ بَعْضَ جَسَدِهِ مِنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ إِذَا شَكَّ وَ كَانَتْ بِهِ بِلَّةٌ- وَ هُوَ فِي صَلَاتِهِ مَسَحَ بِهَا عَلَيْهِ- وَ إِنْ كَانَ اسْتَيْقَنَ رَجَعَ فَأَعَادَ عَلَيْهِمَا» يعنى آن عضوى كه نشسته بود آن جا را بشوید، باز مى‏فرمايد فان دخله الشك و قد دخل فى صلاته فليمض فى صلاته و لا شئ علیه،كه ما استدلال مى‏كرديم كه بايد داخل در صلاة بشود تا قاعده تجاوز جارى بشود، و ان استيقن رجع فاعاد عليه الماء، برمى‏گردد به همان موضعى كه نشسته است و آب را اعاده مى‏كند، بلافرق كه غسلش ارتماسى باشد يا ترتيبى باشد، فرقى نمى‏كند، اطلاق اين صحيحه اقتضاء ءمى‏كند بر اين كه اين شخص برگردد و همان جايى را كه باقى مانده است بشوید.

سؤال...؟ امام علیه السلام مى‏فرمايد كه فرق نمى‏كند، وقتى كه ملتفت شد كه شيئى از بدنش باقى مانده است، برمى‏گردد همان جا را تدارك مى‏كند و اعاده ماء مى‏كند.

 عرض مى‏كنم بر اين كه اگر اين اطلاق در روايت تمام بشود يك مقتضاى ديگر هم دارد، آن مقتضاى ديگر اين است كه از آن فتواى سابقى رفع ید كنيم كه اگر مثلاً بعد از تمام شدن غسل و دخول فى الصّلاة فهميد كه در رقبه‏اش يك جا شسته نشده است برمى‏گردد و دستش را به آب مى‏زند به همان رقبه مى‏زند تمام شد، ترتيب ديگر شرط نيست، در مواردى كه غفلةً جزئى از بدن باقى بماند، چون كه در بعضى ذراع اين ذيلش مطلق است، در اول ولو فرمود ترك بعض ذراعه او بعض جسده اولش همين جور است، ممكن است کسی بگوید ببعض جسده يعنى ببعض بدنه، رأس را نمى‏گيرد، جسد مقابل رأس است، ممكن است كسى آن را بگويد در جمله اولى، امّا در جمله ثانيه ديگر ندارد آن اين است كه در جمله ثانيه اين است فان دخله الشكّ و قد دخل فى صلاته فليمض فى صلاته و لا شئ علیه، فان استيقن رجع فاعاد عليه الماء، اين مال شكّ در غسل است و متيقّن به نقص در غسل است، اين معنايش اين است كه از آن فتواى سابقى هم رفع ید كنيم، كار از دو جهت خراب شد، يكى اين است كه اینجا آن فتوا را ندهيم و يكى هم اينکه آنجا از آن فتوا رفع ید كنيم.

اين را نقل كرده‏اند از بعضى‏ها كه بعضى‏ها ملتزم شده‏اند به اين معنا كه فقط آن موضعى كه باقى مانده است همان موضع را مى‏شوید، بلكه در غسل ترتيبى هم همين را ملتزم شده‏اند، فضلاً عن الغسل الارتماسى.

ولكن مى‏دانيد كه اين استدلال درست نيست، چرا؟ براى اين كه اين نحو تعبير در وضوء هم هست، چون كه اين روايت ذيل همان روايت وضوء است، آن روايت شكّ در وضوء كه صحيحه زراره است اين همان روايت است كه صدرش او است، در آن جا دارد در باب 42 از ابواب الوضوء [4]است:

صحيحه ديگر زراره

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ وَ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ [عيسی] عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع، قَالَ: إِذَا كُنْتَ قَاعِداً عَلَى وُضُوئِكَ- فَلَمْ تَدْرِ أَ غَسَلْتَ ذِرَاعَيْكَ أَمْ لَا- فَأَعِدْ عَلَيْهِمَا وَ عَلَى جَمِيعِ مَا شَكَكْتَ فِيهِ أَنَّكَ لَمْ تَغْسِلْهُ وَ تَمْسَحْهُ» به آنها اختصاصى ندارند، هر چيزى كه شك كردى او را شسته‏اى يا نه، شك كرده‏اى اعاده مى‏كنى، و على جميع ما شكکت فيه انک لم تغسله و تمسحه، هر چيزى كه شك كردى نشسته‏اى يا مسح نكرده‏اى برگرد او را مسح كن، خوب اين كافى است ديگر ترتيب نمى‏خواهد، چون كه من وقتى كه فهميدم در وضوء بر اين كه چانه‏ام را نشسته‏ام برمى‏گردم چانه‏ام را مى‏شورم، تمام شد مسأله، ديگر شستن دست‏ها نمى‏خواهد كه، اين اگر اينجور بوده باشد در باب وضوء هم همين جور است، چرا مى‏گوييم اينجور نيست؟ اين كه امام عليهما السّلام مى‏گويد فاعاد عليه الماء يعنى به شرايطى كه بيان شده است، ساير شرايط غسل و وضوء را الغاء نمى‏كند، پس جواب صحيح اين است كه اين صحيحه مباركه ناظر نيست كه شرايط وضوء و غسل را الغاء كند، آن شروطى كه براى وضوء و غسل گفته شده است، فاعاد عليه الماء يعنى به شرطش، مثلاً فرض كنيد ما يادمان افتاد بعد از وضوء كه نشسته‏ايم فلان جا را، برگشتيم و ديديم اعضاء همه‏اش خشك شده است، اعضاء وضوء خشك شده است ديگر، موالات شرط است ديگر، اعضاء وضوء خشك شده است، اين صحيحه مى‏گويد فقط آن چانه را كه از اول نشستى آن جاى ديگر هم كه شسته‏اى خشك شده است همان را آب بزنى كافى است، صحيحه اين را مى‏گويد، غَسل را به آن موضع تدارك كنى با شرايطش، يكى از شرايطش اين است كه جفاف اعضاء است از سر بگيرى، عرض مى‏كنم بر اين كه اين صحيحه مباركه ناظر بر اين است كه تدارك بشود يا نشود، امّا تدارك چه جور بشود او از ادلّه ديگر استفاده مى‏شود، روايت فهمي مطلب ديگرى است، دقت در خصوصيات اين كه روايت در چه موردى وارد شده است سائل از سه چيز سؤال كرد، امام علیه السلام در چه مقام بود، امام علیه السلام در مقام اين است كه شك بعد الفراغ در وضوء و غسل اعتناء نمى‏شود، اگر علم پيدا كرد به نفس بايد تدارك كند، امّا چه جور تدارك كند با شرايط وضوء، با شرايط غسل، در شرايط وضوء آنچه كه گفتيم آنها از بين نمى‏رود، شرايطى كه در غسل گفتيم آنها را القاء نمى‏كند امام علیه السلام، فقط در مقام حكم شك است، و حكم يقين به نفس، شك در نفس و علم به نفس، امام علیه السلام مى‏فرمايد شكّ در نفس بعد الفراغ تدارك ندارد، مادامى كه فارغ نشده شكّ در نفس تدارك دارد و امّا بعد الفراغ علم به نقص شد تدارك لازم است، تداركش را به شرايط وضوء و غسل، بدان جهت برگشتى و ديدى كه چانه را نشستى، ساير اعضاء هم همه‏اش خشك شده است، طول هم كشيد، بگوييم همين چانه را بشوی و شروع كن الله اكبر، صحيحه اين را مى‏گويد؟ صحيحه مى‏گويد فاعاد عليه آن غسل وضوئى را، غسل غسلى را يعنى آن شرايطى كه در غسل معتبر است آنها را اعاده كن، بدان جهت در ما نحن فيه غَسل ارتماسى را اعاده كردن مثل غَسل وضوئى را اعاده كردن است آن وقتى كه جفاف اعضاء بشود، چه جور اعاده او، تدارك او به اعاده وضوء است، اینجا هم اعاده غسل و اعاده همان دفعه ارتماس است.

اشکال بر دلالت صحيحه

بدان جهت در ما نحن فيه به اين صحيحه اشكال واضح است كه صحيحه در اين مقام است نه به جهت اين كه من مى‏خواهم مثل ديگران رضوان الله عليهم كه فرموده‏اند در صدر صحيحه وضوء ترتيبى بود، در ذيل صحيحه غسل ترتيبى فرض شده است، تا اين كه كسى بگويد آقا صدر به ذيل چه ربطى دارد، چون كه در وضوء غير از ترتيب نمى‏شود، وضوء را هم مى‏شود به نحو رمس الاعضاء شست، صدر او را هم شامل مى‏شود آن جايى كه وضوء به رمس الاعضاء بشود، ولكن ترتيبى است، ذيل مال غسل است، غسل ممكن است به نحو ترتيبى بشود يا به نحو ارتماسى، غالباً عادةً به نحو ترتيبى موجود مى‏شود، خودش هم عادةً به ماء قليل موجود مى‏شود كه مرحوم حكيم فرموده است، اين ناظر به غالب است كه به آب قليل موجود مى‏شود، به آب قليل اگر موجود مى‏شود يعنى اين نادرى است كه متعرّض به حكم او نمى‏شود كرد آیا آن جور نادر است، پس چه جور امام علیه السلام در ذيل صحيحه فرمود در دو تايش كه اذا ارتمست فى الماء رمسةً فقد اجزئك، يك چيزى بود ولو كم بود، و اطلاق در ذيل هر دو تا را مى‏گيرد هم كم را مى‏گيرد و هم زياد را، نه صدر قرينه بر ذيل مى‏شود، نه غلبه خارجى قرينه بر تقیید ذيل مى‏شود، ذيل اطلاقش باقى است، خوب قبول، ولكن چه جور در صدر اعاده وضوء بشرايطه بود، در ذيل روايت هم اعاده غسل به آن موضع بشرايطه است.

بدان جهت در اين صحيحه مباركه هيچ چيزى بر خلاف موازينى كه سابقاً گفتيم نيست، بدان جهت در ما نحن فيه وقتى كه نقص در غسل ارتماسى شد نه اینکه متباینین است غسل ارتماسى با ترتیبی، بلکه از ناحيه شرط تباين دارند، بدان جهت غسل را بايد يا از اول‏ ارتماسياً اعاده كند يا از اول ترتيباً اعاده كند، مثل اين كه دو تا دستش را يك جا توى آب بكند در باب وضوء كه بايد غَسل را هم به طرف يمين و هم به طرف يسار دوباره اعاده بكند، على هذا الاساس در ما نحن فيه اين حكم همين نحو مى‏شود، حتّى اگر در باب وضوء هم كسى مناقشه كرد، آن مناقشه در باب وضوء اینجا نمى‏آيد به آن تقريبى كه گفتيم.

تخليل مو در فرض شک در رسيدن آب غسل به بدن در غسل ارتماسی

 بعد سيد قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد كه اگر شك كرد اين كسى كه در حال ارتماس غسل مى‏كند آيا زير مويى كه پاهايش يا فلان جايش خيلى مو دارد، آب به بشره‏اش رسيد يا نرسيد، بايد تخليل بكند. چرا؟ چون كه در غُسل معتبر است كه جسد شسته بشود و اين جسد را شستن اينجور مى‏شود بر اين كه فرض مى‏شود كه به ارتماس آب به بشره مى‏رسد، بدان جهت امام علیه السلام در ذيل صحيحه[5] كه فرمود اذا ارتمست فى الماء فقد اجزئك مجزى است در او و اشكالى ندارد اين كافى مى‏شود امام علیه السلام در آن روايت مباركه در مقام بيان الغاء ترتيب بود، كه ولو انّ رجلاً جنباً ارتمس فى الماء ارتماسةً واحده اجزئه ذلك اين در مقام اين است كه نه ترتيب معتبر نيست اگر ارتماس بكند آن ترتيب از اشتراط مى‏رود، در ذيل اين روايت دارد و ان لم یدلک جسده، بسا اوقات توهّم مى‏شود كه غسل وقتى كه ارتماسى شد به بشره رسيدن لازم نيست، يك لذا جا اگر مويى شد مانع عادى، مويى شد، چيزى شد، نرسيد هم نرسيد اين صحيح مى‏شود غسلش، چون كه در ذيل دارد و ان لم يدلك جسده، امام علیه السلام اين دلك به ماء قليل كه اول مى‏فرمود بر اين كه ثمّ تغسل آن رأسش را ماء قليل بود صبّ بر يدين مى‏كند بعد صب مى‏كند از قرن تا قدمين مى‏شوید، آن جا شستن به ماء قليل دلك مى‏خواهد، يعنى دلك الماء ماء را بايد دلك كند، ولكن در جايى كه ماء، ماء قليل نشد ديگر راحت هستى زير آبى كه هست برو، نه معنايش اين است كه برو ولو آب نرسد، اين نيست، معنايش اين است كه آن زحمتى كه در آن نحو غسل گرفتن بود كه بايد دلك كند آب را به جسد آن دلك ديگر اعتبار ندارد، چون كه زير آب رفت آب نفوذ مى‏كند و مى‏رسد به بشره، نه اين كه اگر به بشره هم نرسيد عيبى ندارد و كافى است، بدان جهت تخليل واجب است و اين صحيحه و روايات ديگرى كه هست دليل بر اين است كه بايد جسد شسته بشود و اين لم يدلك جسده اين به جهت اين نيست كه به بشره آب رساندن لازم نيست.

جريان تقسيم غسل به ترتيبی و ارتماسی در ساير اغسال

بعد ايشان اينجور مى‏فرمايد در عبارت عروه، مى‏فرمايد اين اقسامى كه براى غسل گفتيم غسل الجنابة ترتيبى و ارتماسى، اين در ساير الاغسال هم جارى است، غسل حيض را غسل نفاس را زن غسل جمعه را مرد و زن يا غسل مس ميّت اغسال مستحبى را، كه ليالى شهر رمضان كه خدا موفق كند غسلهايى است كه شارع ترغيب به آنها كرده است را دو جور مى‏شود موجود كرد آنها را مى‏شود ارتماساً موجود كرد و مى‏تواند آنها را انسان ترتيباً موجود بكند، چرا؟

اين كه غسل ترتيبى در جنابت گفتيم در ساير اغسالى كه بر شخص واجب مى‏شود كه خودش غسل كند، نه غسل ميّت آن حكم ديگرى دارد، آن اغسال ديگرى كه بر خود شخص واجب مى‏شود كه خودش غسل كند در آنها جارى است جاى خلافى نيست و از كسى هم نقل نشده است كه آن غسل ترتيبى در جنابت در جاهاى ديگر هم مجزى است در اغسال ديگر.

مناقشه

و انّما بعضى‏ها مناقشه در غسل ارتماسى كرده‏اند، كه شارع در غسل جنابت فرمود فقد اجزئك و در ساير اغسال دليلى بر اين كه اجزاء كه داشته باشد نداريم مثلاً، اين مثل اين كه مناقشه از علاّمه نقل شده است كه ايشان اينجور مناقشه فرموده‏اند.

وجوه سه گانه پاسخ مناقشه

ولكن نه اين مناقشه صحيح است و نه اين حكم در مقام محل تشكيك است، اين دو قسمى كه بر غسل جنابت گفتيم در ساير اغسال جارى است، چرا؟ لثلاثة وجوه:

وجه نخست: موثقه حلبی

 وجه اول اين است كه: در بعضى غسل‏ها وارد شده است كه آن غسل‏ها مثل غسل جنابت است، مثل غسل الحيض، در غسل الحيض امام علیه السلام فرموده است بر اين كه غسل حيض مثل همان غسل الجنابة است فرقى ندارد، در آن موثقه عبيد الله العلى الحلبى كه در باب 23 از ابواب الحيض روايت 1 است، وسائل[6]:

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ» كه از معاريف است و مدحى هم درباره‏اش هست «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: غُسْلُ الْجَنَابَةِ وَ الْحَيْضِ وَاحِدٌ»، اينها يكى هستند، صدوق عليه الرّحمة هم همين را نقل فرموده است. در روايات ديگرى هم هست كه در آن روايات ديگر آمده که غسل الحيض مثل غسل الجنابة است و فرقى ندارد، و هكذا بما اين كه غسل الجنابة مثل او است ديگر غسل نفاس هم با غسل الجنابة فرقى ندارد، اين معلوم است فرض بفرماييد، ديگر ساير اغسال هم همين جور مى‏شود.

وجه سوم: عدم بيان کيفيت در ساير اغسال

مضافاً بر اين كه در ساير اغسال كيفيّتى بيان نشده است، امر به ساير الاغسال شده است، اين خودش وجه مستقل است، اگر فرض كنيد روايات غسل جنابت هم نبود، خودش وجه مستقل بود، امام علیه السلام وقتى كه کیفیت غسل جنابت را فرمود در ساير موارد امر كرد به اغتسال كه اغتسال كن از مس ميّت يا زن از نفاسش غسل یا از استحاضه‏اش غسل كند، يا فرض بفرماييد در جمعه غسل بكن كيفيتى بيان نكرد اين معلوم است كه اگر اختلاف داشت شارع بايد بيان بكند آن‏ اختلافش را، بيان مى‏كرد مثل موارد تغسيل الميّت كه اختلافش را بيان كرده است كه بايد سه تا غسل باشد سدر و کافور باشد، در موارد ديگر كه كيفيتى وارد نشده است امر شده است اين ظاهرش اين است كه همان كه در جنابت جنب مى‏شديد و متعارف است همه جنب مى‏شوند ديگر و همان غسل را مى‏كرديد دوباره روز جمعه غسل بكن يعنى همان جور غسل، و هكذا مثلاً در مس ميّت همان غسل را بكن، ظاهرش اين است.

وجه سوم: مضمره زراره

 و وجه ديگر آن مضمره زراره است كه در مضمره زراره امام علیه السلام اينجور فرمود، كه اضمار هم كه ضرر ندارد، مضمر است زراره[7] باشد، در باب 43 از ابواب الجنابة روايت 1 است:

 «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: إِذَا اغْتَسَلْتَ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ » يعنى در روز جمعه بعد الفجر اگر غسل كردى «أَجْزَأَكَ- غُسْلُكَ ذَلِكَ لِلْجَنَابَةِ» ، هم براى غسل جنابت مجزى است هم اگر در حج باشد و جمعه هم باشد براى روز جمعه مجزی است اگر عرفه بوده باشد که آن روز كه غسل دارد بر او هم مجزى است، يوم النّحر بوده باشد كه غسل دارد بر او هم مجزى است، و بر حلق الذبح كه غسل دارد مستحب است بر آن هم مجزى است و الزّيارة براى طواف هم كه مستحب است او هم مجزى است، اينها را كار نداريم ذيلش را «فَإِذَا اجْتَمَعَتْ عَلَيْكَ حُقُوقٌ أَجْزَأَهَا عَنْكَ غُسْلٌ وَاحِدٌ» ، وقتى كه حقوقى بر تو جمع شد، در معناى حقوق به نظر قاصر ما با مشهور اختلاف است، مشهور حقوق را به معنا اغسال مى‏گيرد، اذا اجتمع علیک اغسالٌ يجزيك غسلٌ واحد، يك غسل بكنى كافى است، خوب معلوم مى‏شود كه تمام اغسال در قصد با همديگر اختلاف دارند، در كيفيت فعل خارجى اختلاف ندارند، بنا بر مشهور همين جور است، ولی بنا بر نظر قاصر ما حقوق يعنى طلب خداوندى، وقتى كه غسل طلب خداوندى به او متعدد شد هم جمعه است هم جنابت است هم يوم عرفه است فرض كنيد كه غسل مستحب است، بدان جهت در بعضى نسخ دارد كه اذا اجتمعت عليك حقوق الله يعنى طلب‏هاى خداوندى اوامر متعدى شد يجزيك غسلٌ واحد.

ديدگاه مختار

خلاصه به نظر قاصر ما كه اخيراً به او رسيده‏ايم در اين سالهاى اخيره اغسال مثل وضوء است، چه جورى كه وضوء تعدد ندارد خودش يك حقيقت دارد موجبش متعدد مى‏شود خروج بول، نوم و امثال ذلك غسل هم همين جور است يك حقيقت بيشتر ندارد، موجبش جنابت مى‏شود يا دخول جمعه مى‏شود يا رسيدن روز عرفه مى‏شود يا مس ميّت مى‏شود، غسل يك چيز است و آن يك چيز را هم امام علیه السلام در غسل الجنابة كيفيتش را بيان كرده است، البتّه اين به نظر قاصر ما است كه عمر وفا كرد اثبات خواهيم كرد، ولكن مشهور اين غسل‏ها را عنوانى مى‏دانند، مى‏گويند غسل جمعه به قصد غسل جمعه يك‏ غسلى است، غسل جنابت يك نوع ديگرى است، بدان جهت مى‏گويند تداخل اينها خلاف القاعده است، چون كه ماهيّت‏ها متعدد است بدان جهت هر كدام را امتثال بكنى بايد يك غسل بگيرى، اینکه می گوید يك غسل كردن مجزى است اين تداخل مسببات است بر خلاف قاعده است لذا چون كه نص وارد شده است ملتزم مى‏شويم، بنا بر مسلك اينها هم عرض مى‏كنم حتّى بنا بر مسلك اينها هم كه اغسال متعدد است اين معنا از اين صحيحه در مى‏آيد كه عمل خارجى‏اش يكى است ولو تعدد بالعنوان است که حقوق و اغسال است، ولكن كيفيت خارجى غُسل كه غَسل باشد در غَسل يكى هستند كه مجزى مى‏شود، بدان جهت اين غسل جمعه از غسل ميّت كافى نمى‏شود، ميّت غسل جمعه كند و بميرد، يا روز جمعه بود ميّت مرد و غسل جمعه داديم، مجزى نمى‏شود، در ما نحن فيه ظاهر اين صحيحه اين است تمام اغسال در آن عمل خارجى مشترك هستند و الحمد الله ربّ العالمين.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص295-296.

[2] سيد محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسير، چ1، ت1416ق)، ج3، ص89.

[3] وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ تَرَكَ بَعْضَ ذِرَاعِهِ- أَوْ بَعْضَ جَسَدِهِ مِنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ إِذَا شَكَّ وَ كَانَتْ بِهِ بِلَّةٌ- وَ هُوَ فِي صَلَاتِهِ مَسَحَ بِهَا عَلَيْهِ- وَ إِنْ كَانَ اسْتَيْقَنَ رَجَعَ فَأَعَادَ عَلَيْهِمَا مَا لَمْ يُصِبْ بِلَّةً- فَإِنْ دَخَلَهُ الشَّكُّ وَ قَدْ دَخَلَ فِي صَلَاتِهِ- فَلْيَمْضِ فِي صَلَاتِهِ وَ لَا شَيْ‌ءَ عَلَيْهِ- وَ إِنِ اسْتَيْقَنَ رَجَعَ فَأَعَادَ عَلَيْهِ الْمَاءَ- وَ إِنْ رَآهُ وَ بِهِ بِلَّةٌ مَسَحَ عَلَيْهِ وَ أَعَادَ الصَّلَاةَ بِاسْتِيقَانٍ- وَ إِنْ كَانَ شَاكّاً فَلَيْسَ عَلَيْهِ فِي شَكِّهِ شَيْ‌ءٌ- فَلْيَمْضِ فِي صَلَاتِهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص260.

[4]  مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ وَ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا كُنْتَ قَاعِداً عَلَى وُضُوئِكَ- فَلَمْ تَدْرِ أَ غَسَلْتَ ذِرَاعَيْكَ أَمْ لَا- فَأَعِدْ عَلَيْهِمَا وَ عَلَى جَمِيعِ مَا شَكَكْتَ فِيهِ- أَنَّكَ لَمْ تَغْسِلْهُ وَ تَمْسَحْهُ مِمَّا سَمَّى اللَّهُ- مَا دُمْتَ فِي حَالِ الْوُضُوءِ- فَإِذَا قُمْتَ عَنِ الْوُضُوءِ وَ فَرَغْتَ مِنْهُ- وَ قَدْ صِرْتَ فِي حَالٍ أُخْرَى فِي الصَّلَاةِ أَوْ فِي غَيْرِهَا- فَشَكَكْتَ فِي بَعْضِ مَا سَمَّى اللَّهُ- مِمَّا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْكَ فِيهِ وُضُوءَهُ- لَا شَيْ‌ءَ عَلَيْكَ فِيهِ- فَإِنْ شَكَكْتَ فِي مَسْحِ رَأْسِكَ فَأَصَبْتَ فِي لِحْيَتِكَ بَلَلًا- فَامْسَحْ بِهَا عَلَيْهِ- وَ عَلَى ظَهْرِ قَدَمَيْكَ فَإِنْ لَمْ تُصِبْ بَلَلًا- فَلَا تَنْقُضِ الْوُضُوءَ بِالشَّكِّ- وَ امْضِ فِي صَلَاتِكَ- وَ إِنْ تَيَقَّنْتَ أَنَّكَ لَمْ تُتِمَّ وُضُوءَكَ فَأَعِدْ عَلَى مَا تَرَكْتَ يَقِيناً- حَتَّى تَأْتِيَ عَلَى الْوُضُوءِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص470.

[5] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَبْدَأُ فَتَغْسِلُ كَفَّيْكَ ثُمَّ تُفْرِغُ بِيَمِينِكَ عَلَى شِمَالِكَ فَتَغْسِلُ فَرْجَكَ وَ مَرَافِقَكَ  ثُمَّ تَمَضْمَضْ وَ اسْتَنْشِقْ ثُمَّ تَغْسِلُ جَسَدَكَ مِنْ لَدُنْ قَرْنِكَ إِلَى قَدَمَيْكَ لَيْسَ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ وُضُوءٌ وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ أَمْسَسْتَهُ الْمَاءَ فَقَدْ أَنْقَيْتَهُ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا جُنُباً ارْتَمَسَ فِي الْمَاءِ ارْتِمَاسَةً وَاحِدَةً أَجْزَأَهُ ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ يَدْلُكْ جَسَدَهُ.؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص230.

[6] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: غُسْلُ الْجَنَابَةِ وَ الْحَيْضِ وَاحِدٌ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص315.

[7] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: إِذَا اغْتَسَلْتَ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ أَجْزَأَكَ- غُسْلُكَ ذَلِكَ لِلْجَنَابَةِ وَ الْحِجَامَةِ  وَ عَرَفَةَ وَ النَّحْرِ وَ الْحَلْقِ وَ الذَّبْحِ وَ الزِّيَارَةِ- فَإِذَا اجْتَمَعَتْ عَلَيْكَ حُقُوقٌ أَجْزَأَهَا عَنْكَ غُسْلٌ وَاحِدٌ- قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ كَذَلِكَ الْمَرْأَةُ يُجْزِيهَا غُسْلٌ وَاحِدٌ- لِجَنَابَتِهَا وَ إِحْرَامِهَا وَ جُمُعَتِهَا- وَ غُسْلِهَا مِنْ حَيْضِهَا وَ عِيدِهَا؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص261.