مسألة 1:« الغسل الترتيبي أفضل من الارتماسي«.[1]
بعد از اين كه صاحب عروه تقسيم فرمود غسل جنابت را به غسل ترتيبى و غسل ارتماسى و فرمود كه ساير الاغسال الواجبه و المندوبه آنها هم على قسمين هستند مثل غسل الجنابة ترتيبياً او ارتماسياً، ولكن آنها با غسل الجنابة يك فرقى دارند. فرق در كيفية الغسل نيست، فرق در اجزاء اين غسل است از وضوء كه در غسل الجنابة ديگر وضوء مشروع نيست. واجب كه نيست مشروع هم نيست. مستحب هم نيست. چون كه مشروعيّت يا به وجوب مىشود يا به استحباب در عبادت، و امّا به خلاف ساير الاغسال، در ساير الاغسال وضوء مشروعيّت دارد امّا وجوباً عند بعض العلما و امّا استحباباً عند الباقى، و اين معنايش فى ما بعد تفصيل الكلام خواهد آمد انشاء الله كه در ساير الاغسال كه وضوء مشروع است آن وقتى است كه مكلف قبل از غسل كردن محدث بالاصغر بوده باشد آن وقت مستحب یا واجب است، يا على الاطلاق ضمّ الوضوء بر غسل واجب يا مشروع است، اين داستانش خواهد آمد.
ايشان مىفرمايد بعد از اين كه غسل الجنابة کساير الاغسال يكى ترتيبى شد و يكى ارتماسى، آن ترتيبى افضل الفردين است و غسل ارتماسى فضيلت او را ندارد، يعنى مثل صلاة فى اول الوقت مىشود كه افضل الافراد است، اینجا هم دو تا فرد دارد، يكى ترتيبى يكى ارتماسى، ترتيبى افضل الافراد است.
و اين هم وجهش را گفتيم، چون كه امام علیه السلام در صحيحه زراره[2] و غير صحيحه زراره ابتداءً فرمود غسل را به نحو ترتيبى كه صبّ ماء به رأسش مىكند و به جانبينش و به منكبينش صب مىكند ثمّ بعد از اين كه اينها را بيان فرمود و بعد فرمود كه و يغسل من قرنه الى قدمه، بعد مىفرمايد بر اين كه و يجزى اين شخص را كه ارتماس بكند فى الماء رمسةً واحده، يجزى يعنى اقلّ الفردين است، اين مكفى است، مثل اين كه تعبير متعارفى است كه انسان اول آن دلخواهش را به طرف مىگويد و از او مطالبه مىكند، مىگويد بابا اگر اين را هم بياورى كافى است، يك شب جمعه پلو سرخ كن كشمش هم بگذار كذا، آبگوشت هم بدهى كافى است، اين معنايش عبارت از اين است كه آن افضل الافراد است، كه جلو مىاندازد و اول امر به او مىكند و بعد تعبير مىكند اين هم كافى است بياوري، يعنى آن افضل الافراد مىشود، كما اين كه سابقاً هم گفتيم تعبير به يجزى خودش دلالت مىكند به اين معنا خصوصاً بعد از اين كه اول او را ذكر فرموده است.
مسألة 2:« قد يتعين الارتماسي كما إذا ضاق الوقت عن الترتيبي و قد يتعين الترتيبي كما في يوم الصوم الواجب و حال الإحرام و كذا إذا كان الماء للغير و لم يرضَ بالارتماس فيه».[3]
بعد ايشان بعد از تقسيم كردن مىفرمايد بعضاً براى مكلّف غسل جنابت ارتماسى متعيّن مىشود و بايد غسل جنابت ارتماسى اتيان كند، مثل اين كه فرض بفرماييد هوا گرم است صبح است از خواب بيدار شده است و مىبيند وقت تنگ است، غسل ترتيبى بكند آفتاب مىزند و وقت فوت مىشود، ولكن خودش بپرد توى حوضى كه در حياط منزلش هست در بيايد اين محذورى ندارد، اين از تيمم هم زمانش كمتر است، يعنى وقت فوت نمىشود ولو بعض اجزاء الصّلاة بلکه تمام صلاة را مىتواند در وقتش اتيان بكند، آن يكى هم همين جور است ولكن او داستانى دارد، یعنی اگر علم دارد كه اگر غسل ترتيبى اتيان بكند ولو بعض صلاة در خارج وقت مىافتد و فوت بعض ركعات در وقت مىشود بايد غسل ارتماسى اتيان بكند تا صلاة را به تمامها در وقت اتيان بكند.
خوب اين معلوم است ديگر، آنى كه بر مكلّف واجب است صلاة مع الطهارة المائية است قبل خروج الوقت و شخص متمكّن از او است، غسل ارتماسى بكند صلاة را با طهارت مائيه اتيان مىكند قبل خروج الوقت و قبل فوت الوقت، چون كه متمكّن است متعيّن مىشود.
بعد ايشان مىفرمايد كما اين كه بعضاً غسل ترتيبى متعيّن مىشود مثل اين كه انسان روزه است در شهر رمضان يا روزه واجبى گرفته است كه او را نمىتواند افطار كند، يعنى صوم نذرى است يا صوم قضاء شهر رمضان است و ظهر شده است که ديگر نمىتواند او را بشكند، يا ظهر هم نشده است ولكن وقت ضيق است به رمضان كم مانده است فردا رمضان است، روزه قضايى دارد گرفته است كه نمىتواند او را افطار كند، بنا بر اين كه قضاء قبل رمضان بعدی واجب است و بايد قضاء را اتيان كند قبل از او، غرض اين است كه اگر صوم واجبى داشته باشد كه افطارش جايز نيست نمىتواند غسل ارتماسى اتيان بكند، چون كه غسل ارتماسى سر را زير آب بردن دارد و اين مفطر صوم است و صوم را باطل مىكند، بدان جهت اين بايد غسل ترتيبى بكند، يعنى سر را توى آب نبرد، مراد از غسل ترتيبى يعنى در خارج آب بكند غَسل الرأس و الرقبة را، مراد اين است، يا فرض بفرماييد در حال احرام است كه بر محرم حرام است سر را پوشاندن ولو بالماء، ولو بالارتماس فى الماء حرام است، اين نمىتواند غسل ارتماسى موجود بكند، يا حمام است و خيلى خزينه عالى و مصفّايى هم دارد ولكن صاحب حمام راضى نيست، مىگويد هر كس بيايد بايد در بيرون خودش را شستشو كند با آب آن لولهها با آن افشارهاى آب، توى خزينه راضى نيستم، اين اگر برود غسل بكند حرام است تصرّف در ملك غير است بدون رضاى مالكه و حرام مىشود.
و الفرق ما بين اين مسائلى كه ايشان فرمود:
فرض اول اين بود كه وقت ضيق است، اگر غسل ترتيبى اتيان بكند وقت صلاة فوت مىشود، در آن جا اگر گفت بر اين كه صلاتم فوت بشود، من چه كار كنم، من غسل ترتيبى نكنم دلم آرام نمىگيرد، من غسل ترتيبى بايد موجود بكنم، عيبى ندارد غسل ترتيبى كرد غسلش صحيح است، منتهى كار خلاف شرع كرده است كه صلاتش را تفویت فى الوقت كرده ولو بعضش را، اما خود غسلش صحيح است، چرا؟ براى اين كه در ما نحن فيه آن آيهاى كه مىفرمايد بر اين كه بر شما واجب است صلاة را مع الغسل اتيان بكنيد و در ما نحن فيه اين شخص متمكّن بود صلاة را با طهارت مائيه يا با غسل اتيان بكند، ولو بر اين شخص اين تكليف بود، كه صلاة را در وقتش تمامش را با غسل اتيان بكند ولكن اين تكليف را مخالفت كرد و اين صلاة را به تمامها فى الوقت با غسل اتيان نكرد، به ترك صلاة فى الوقت عصيان كرده است و امّا اين غسل جنابتى كه گرفته است ترتيباً او كه نهى نداشت، انّ الله يحبّ المتطهّرين، خود آن غسل فى نفسه مستحب است، بما انّه فى نفسه مستحب است و مطلوبيت دارد و اين شخص هم او را اتيان كرده است بدان جهت امر به شئ نهى از ضدّ خاص نمىكند يا اهل الاصول، اين غسلى كه هست در ما نحن فيه اين غسل ترتيبى ضدّ خاص مأمور به بود، اين شخص اين مأمور به را كه ترك كرده است عصيان به ترك مأمور به مىشود، و امّا غسل را كه اتيان كرده است اين نهیى ندارد، بلكه اگر امر وجوبى نداشته باشد لااقل امر استحبابى دارد، و مىتواند او را اتيان بكند مستحب است این غسل، بدان جهت غسلش صحيح مىشود.
به خلاف در جايى كه در شهر رمضان غسل ارتماسى بكند، خود آن زيرآب رفتن كه احاطه ماء بر جميع البدن است كه از آن بدن رأس است خود او كه غسل است خودش مفطر صم است، اين اغتسال خودش افطار صوم است، اين سر را زير آب بردن به قصد الاغتسال خودش افطار صوم است لذا مىشود حرام، خودش حرام است بر محرم، براى اين كه بر محرم ستر الرأس و تغطئة الرأس حرام است ولو بالماء، بدان جهت خود اين غسل حرام مىشود، و وقتى كه حرام شد حرام نمىتواند مصداق واجب يا مستحب بشود، غسل را که انّ الله يحبّ المتطهّرين الاّ اين است، اين مبغوض شارع است، چون كه مبغوض نمىتواند مطلوب شارع بشود اهل الاصول باب اجتماع امر و النّهى، وقتى كه تقديم جانب نهى شد، خطاب امر ولو استحبابى باشد تخصيص مىخورد، قيد مىخورد و فرد محرّم از تحت او خارج مىشود و باطل مىشود، و هكذا در آن صورتى كه صاحب مال راضى نيست، مىگويد خود غسل كردن تصرّف در مال الغير است، چون كه خود آب را رساندن به سر اين تصرّف در مال الغير است، اين آب ملك الغير است و صاحبش راضى نيست، بدان جهت يبطل آن غسل باطل مىشود.
مسألة 3: « يجوز في الترتيبي أن يغسل كل عضو من أعضائه الثلاثة بنحو الارتماس بل لو ارتمس في الماء ثلاث مرات مرة بقصد غسل الرأس و مرة بقصد غسل الأيمن و مرة بقصد الأيسر كفى و كذا لو حرك بدنه تحت الماء ثلاث مرات أو قصد بالارتماس غسل الرأس و حرك بدنه تحت الماء بقصد الأيمن و خرج بقصد الأيسر و يجوز غسل واحد من الأعضاء بالارتماس و البقية بالترتيب بل يجوز غسل بعض كل عضو بالارتماس و بعضه الآخر بإمرار اليد».[4]
بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف مسأله ديگرى را مىفرمايد، ايشان مىفرمايد غسل ترتيبى لازم نيست كه انسان آب را به سرش بريزد يا به منكبينش بريزد كه در روايات گذشت، بلكه غسل ترتيبى را مىتواند به نحو رمس العضو فى الماء موجود بكند، ايشان مىفرمايد كه انسان يك دفعه توى آب مىبرد سر و رقبهاش را به قصد غسل جنابت رأس و رقبه، به قصد سر و رقبه زير آب مىبرد، بعد دوباره توى آب مىرود به قصد غسل طرف اليمنى چون كه ترتيب را ايشان معتبر مىداند، آن هم غسل طرف الايمن حساب مىشود، و دفعه ثالثه زير آب مىرود به قصد اين كه طرف چپ را بشوید، وقتى كه از آب در آمد غسلش تمام شده است، لازم نيست غسل ترتيبى به نحو صبّ الماء بوده باشد على الاعضاء، بلكه به این نحو هم بوده باشد كه ارتماس حاصل بشود اين عيبى ندارد.
بعد ايشان باز مىفرمايد بلكه انسان اگر فرض بفرماييد توى آب بود سرش را برد زير آب به قصد غُسل رأس و رقبه و بعد طرف ايمن را زير آب حركت داد به نيت غُسل جنابت طرف ايمن و بعد طرف ايسر را حركت داد به قصد غُسل الايسر عيبى ندارد، بعد مىفرمايد بر اين كه ممكن است بر اين كه رأس و رقبهاى كه هست خارج الماء بوده باشد و خود شخص هم خارج الماء بوده باشد، به قصد غسل الرأس و الرقبة توى آب رفت، بعد وقتى كه توى آب رفت توى آب وقتى كه بود و غسل الرأس و الرقبة تمام شد طرف ايمنش را توى آب حركت مىدهد، به قصد غسل الجنابة الايمن، بعد هم خارج مىشود، حين الخروج قصد مىكند كه ايسر هم شسته بشود، كه اين مثل حركت دادن زير آب است كه علامتش اين است كه خارج مىشود، عند الخروج اين كافى مىشود.
در ما نحن فيه دو جهت بحث است:
يك جهت بحث عبارت از اين است كه در غسل الجنابة غسل الاعضاء ترتيبى اگر بشود به نحو صبّ الماء بايد صورت بگيرد كه در روايات بود، يا اعضاء را به نحو رمس هم مىشود توى آب برد و غسل كرد و صب لازم نيست، اين يك جهت.
جهت ثانيه اين است كه وقتى كه با رمس هم مىشود غسل جنابت كرد آن عضوى را كه انسان مىخواهد غَسل آن عضو را موجود بكند آن عضو بايد به تمامه خارج الماء بوده باشد و به قصد الغسل ادخال فى الماء بكند، اين معتبر است، يا به قول ايشان اگر توى آب باشد و حركت بدهد كافى است، بلكه حركت هم ندهد كافى است، اين دو جهت بحث است.
فعلاً كلام ما در جهت اولى است، جهت اولى كه صبّ الماء لازم نيست بلكه انسان مىتواند به نحو رمس بشوید اين بلااشكال مجزى است و اشكالى ندارد جاى تأمّلى هم ندارد، چرا؟ چون كه امام علیه السلام در صحيحه زراره اينجور فرمود، صحيحه زرارهاى كه داشت و تغسل من قرنك الى قدميك، من القرن الى القدمين يعنى از سر تا پا بدنت را بايد بشویى، چه به نحو صب بشویى چه به نحو رمس بشویى، اطلاق دارد، آن مقدار كه مقيّد ثابت شده است آن اين است كه غسل اگر به نحو ارتماسى نبوده باشد، ارتماسى كه ديروز مىخوانديم و بعد هم خواهيم خواند به نحو آن ارتماسى نبوده باشد بايد ترتيب در او ملاحظه بشود، يعنى اول رأس و رقبه شسته بشود و بعد ساير بدن، يا در طرفين هم در جانبين هم يمين و يسار هم بايد ترتيب ملاحظه بشود، اين مقدار تقييد ثابت شده است بر اطلاق و تغسل من قرنك الى قدميك.
نفرماييد كه در صحيحه زراره [5]و صحيحه محمد بن مسلم[6] امام فرمود صبّ ماء را بر رأس بكن و بعد بر منكبين يا بر جانبين صب بكن، آن دلالت مىكند كه مثلاً غسل بايد به نحو صب صورت بگيرد.
اين جوابش پرواضح است، قاعدهاش را گفتيم به شما الآن هم تكرار مىكنيم، يادتان باشد چون كه غالباً آنى كه غسل جنابت صورت مىگيرد خصوصاً فى ذلك الزّمان بالماء القليل بود، اينجور نبود كه توى خانهها حوض بوده باشد يا نهر جلوى خانه بوده باشد، اينها نبود، بلکه به ماء قليل بود، بدان جهت در آن روايات صب را بيان فرموده است امام علیه السلام، لذا گفتيم هميشه وقتى كه شيئى از قبيل قيد غالبى شد مانع از تمسّك به اطلاق مطلق نمىشود، وقتى كه در صحيحه زراره[7] فرمود و تغسل من قرنك الى قدميك مطلق فرمود که غَسل به نحو الرّمس را هم مىگيرد آن قيد غالبى تقييد نمىكند، غايت الامر از آن روايات ترتيب استفاده شد كه بايد در غسل الرّأس و البدن ما بينهما ترتيب بوده باشد، در صورتى كه به نحو غُسل ارتماسى كه اجزئك او نباشد، به آن نحو نبوده باشد بايد ترتيب بشود ما بين الرّأس و الرقبة يا حتّى بين اليمين و اليسار هم، بدان جهت اين معنايى كه ايشان مىفرمايد در جهت اولى تمام است و جاى شبهه و ترديدى نيست.
امّا الكلام در جهت ثانيه اينكه مىفرمايد تمام بدن اگر زير آب بود حتّى الرأس و الرقبة به قصد غَسل الرأس و الرقبة يك تكانى مىخورد به قصد طرف دست راست يك تكانى به قصد طرف چپ تكان ديگرى، يا اگر خارج الماء است داخل آب مىشود به قصد غسل الرأس و الرقبة و آن طرف راستش را توى آب تكان مىدهد به قصد غَسل طرف الايمن و خارج شود به قصد الايسر، اينها را ما نمىتوانيم قبول كنيم، چرا؟
براى اين كه در باب وضوء گفتيم ظاهر اينكه شارع امر به فعلى مىكند ظاهر آن فعل احداث فعل است نه ابقاء الفعل، شارع وقتى كه امر مىكند به فعلى مثلا اذا تلیت آية السّجده فاسجد ظاهرش اين است كه عند التّلاوة سجده را مكلّف احداث بايد بكند، على هذا الاساس اگر آيه سجده را خواندند و اين سجده كرد قبل از اين كه سجده را تمام كند هنوز در حال سجده بود يكى ديگر هم قرائت كرد شخص آخرى، اين هم شنيد و گوش داد و شنيد و اصغاء حاصل شد و هو ساجد در حالى كه سجده بود، اين نمىتواند در بقاء قصد كند كه بقاء سجده من به قصد تلاوت دومى است، اين مجزى نيست، بايد پا شود و دوباره سجده كند، چرا؟ چون كه ظاهر آيه اين است كه وقتى كه اين تلاوت شد سجده را احداث كن، حدوثش متعلّق تكليف است، اینکه يك جا قرينه خارجى داشته باشيم كه حدوث مدخلّيتى ندارد غرض اين است كه آب برسد مثل غسل در نجاسات غسل از خبث که غرض اين است كه آب برسد فرقى نمىكند انسان احداث بكند يا ابقاء بشود فرقى نمىكند، یا مثلاً فرض بفرماييد دستمال نجسى توى حوضى بود آبش هم قليل بود، بعد به آن حوض همين جور آب جارى مىشد و از لوله مىريخت جريان پيدا مىكرد تا آب به حدّ كر رسيد مىگوييم دستمال پاك شده است، اگر عصری است عصر بكن، اگر تخته نجس بود عصر هم نمىخواهد پاك شده است، اين تخته را به قصد حدوثى شما نشستهايد، توى حوض و توى آب بود منتهى آبش كم بود، ولكن چون كه غرض در ازاله نجاسات اين است كه آب برسد به آن شئ چه حدوثى باشد چه بقائى باشد، روى اين قرينه در ازاله نجاسات غسل حدوثى نمىخواهيم، ولكن به خلاف ازاله حدث كه رافع حدث از او تعبير مىكنيم آن جا ملاكش در يد ما نيست، و تحفّظ مىكنيم به ظاهر ادلّه كه فاغسلوا وجوهكم بايد صورت را بشویى، انسان صورتش را زير لوله گرفته بود كه قصد وضوء هم نداشت بلکه زير لوله گرفته بود كه اینجا يك سياهى است يا مركّب خورده است يا چيز ديگرى هست اين را ازاله كند، آن وقت مىگويد كه وقتى كه اين را ماليد و ازاله كرد و يقين كرد و رفت گفت بر اين كه قصد وضوء بكنيم ديگر، وضوء هم بگيريم وقت نماز كم است، آب كه همين جور مىآمد قصد كرد كه وضوء مىگيرم، اين كافى نيست و اين وضوء صحيح نيست، بايد صورتش را عقب بزند و بعد بياورد زير لوله كه غسل، غسل حدوثى باشد، والاّ آن غَسل، غَسل بقايى مىشود.
بدان جهت در ما نحن فيه چون كه ظاهر ادلّه غسل حدوثى است در غسل جنابت هم هر عضوى را كه مىشوید تغسل رأسك و رقبك و تغسل يمناك و يسراك يعنى به غَسل حدوثى بشوید، بدان جهت اگر بخواهد غسل حدوثى بشود بايد از آب در بيايد، اين فرق نمىكند حوض لازم نيست، اين افشارهايى كه در حمّامها است و هى آب مىريزد به قصد غسل الرأس و الرقبة زير دوش ايستاد اين شسته شد، اين بعد قصد كند كه بدنم را مىشورم، تكان نخورده است از جايش، او مكفى نيست، بايد بكشد عقب، تا غسل بدن حدوثى باشد، يمين را بشوید به غسل حدوثى ثمّ يسار را، يا هر دو تا را به قصد حدوثى بشوید.
بدان جهت در ما نحن فيه كه هست مقتضاى ادلّه همين جور است، آنى كه معتبر است در غُسل غَسل حدوثى است و غَسل اگر حدوثى نبوده باشد خلاف ظاهر ادلّه است و او نمىتواند مجزى بشود، اين هم راجع به اين مسأله.
اگر كسى گفت كه من يقين دارم اطمينان دارم، يقين هم نمىخواهد، كسى گفت من اطمينان دارم شارع كه مىگويد غَسل بكن اين غَسل مثل غَسل در خبث است يعنى آب برسد، غرضش اين است كه آب برسانيد، كما اين كه صاحب عروه نظر مباركش همين جور است ديگر،حدوثى باشد يا نباشد، خوب اگر گفتيم غرضش اين است تكان دادن براى چيست، صاحب عروه مىگويد تكان بدهد، آن تكان دادن براى چه؟ بدان جهت اگر غسل بقايى كافى بوده باشد مجرّد الغسل كافى مىشود، بدان جهت در ما نحن فيه آن تكان دادن لزومى پيدا نمىكند.
سؤال...؟ نه، شما وقتى كه دستتان توى آب باشد، مادامى كه بيرون نكرديد اين همان بقاء غسل اولى است، ولو جايش را عوض بدهيم، در فلسفه اينجور مىگويند، ولكن احتياج به فلسفه ندارد، عرفاً هم همين جور است، اتّصال مطابق با وحدت است، عرفاً هم همين جور است، وقتى كه اين استيلاء ماء متّصل است، يك استيلاء است يك غسل است.
بدان جهت خود مرحوم صاحب عروه ملتزم شد و گفت در ثوبى كه بايد در ماء قليل متنجّس به بول است بايد دو دفعه شست، اگر انسان متنجّس به بول را در دستش بگيرد و ديگرى ده دقيقه مستمر روى او آب بريزد او مكفى نيست، بايد آبش را بگيرد و دوباره آب بريزد تا دو دفعه بشود، چون كه اتّصال مساوق با وحدت است بدان جهت دو دفعه نمىشود، اینجا هم اگر عضوى زير آب بوده باشد و متصّل هم بوده باشد غَسل حدوثى حساب نمی شود، اين را هم گذشتيم.
مسألة 4: « الغسل الارتماسي يتصور على وجهينأحدهما أن يقصد الغسل بأول جزء دخل في الماء و هكذا إلى الآخر فيكون حاصلا على وجه التدريج و الثاني أن يقصد الغسل حين استيعاب الماء تمام بدنه و حينئذ يكون آنيّاً و كلاهما صحيح و يختلف باعتبار القصد و لو لم يقصد أحد الوجهين صح أيضا و انصرف إلى التدريجي«.[8]
بعد ايشان مسأله چهارمى را بيان مىفرمايد، اين مسأله چهارم خيلى اهميت دارد، ايشان مىفرمايد غسل ارتماسى كه گفتيم بدن يك جا شسته مىشود اين غسل ارتماسى كه گفتيم افضل الافراد نيست بلکه ادنی الفردین است ولكن مجزى است، اين غسل ارتماسى دو نحو مىتواند انجام بگيرد، اين تقسيم به لحاظ قصد غسل الجنابة است در اين غسل ارتماسى:
مىفرمايد يك وقت انسان قصد مىكند وقتى كه قدم را توى حوض و توى آب مىگذارد قصد مىكند با اين گذاشتن توى آب قدمش را غسل الجنابة را شروع مىكند، غسل جنابت ارتماسى را شروع مىكند، يعنى قصدش اين است كه خداوندا با اين پا گذاشتن توى آب غسل جنابتى كه شما امر كرديد كه جنب آن را انجام دهد كه من هم از آنها هستم آن غسل الجنابة را موجود مىكند، ايشان مىفرمايد بر اين كه اين غسل جنابه موجود مىشود، يعنى آن عضوى كه توى آب است غسل جنابت او موجود مىشود ولكن آن عضو را نمىتواند از آب بيرون كند، سابقاً گفت، آن عضو را نمىتواند از آب بيرون كند تا اين كه آخرين عضو ما بقى از بدن برود زير آب به نحوى كه تمام اجزاء بدن در آنى زير آب بوده باشد، بدان جهت اين غسل الجنابة تدريجى مىشود، از وقتى كه پا گذاشته است توى آب شروع مىشود و آن وقتى كه آخرين جزء بدن توى آب رفت و آب به او رسيد غسل تمام مىشود، اين مىدانيد نتجهاش چيست؟
نتيجهاش اين است كه اين همين جورى كه مىرفت توى آب تا كمرش رفت توى آب يك بادى از او صادر شد اين حدث فى اثناء الغسل است، مسأله آتيهاى كه خواهيم خواند، انسان لو احدث بالاصغر اثناء الغسل اين حدثش اثناء غسل مىشود، و بدان جهت حكم آن مسأله چيست او خواهد آمد، اين قسم اول.
قسم ثانىاش اين بود كه به حسب قصد تقسيم مىشود، وقتى كه توى آب رفت موقع آب رفتن قصد ندارد كه من از حالا غسل مىكنم، بلکه آن آنى كه سرش را توى آب مىبرد كه آب تمامى بدن را مستوعب مىشود، در آن لحظه قصد غسل جنابت مىكند، اين هم قسم ثانىاش است.
مىدانيد در این صورت آنی كه يواش يواش آمده است تا رسيده است آب به شانههايش و بعد رفته است توى آب، آنها مقدمه غسل مىشود آنها غسل نيستند، غسل از آن وقتى شروع مىشود و ختم مىشود كه آب را شروع كند سر را شروع كند زير آب بردن، آب كه مستولى مىشود بر تمام بدن كه آخر جزئش سر بود از آن حين غسل جنابت موجود مىشود، بدان جهت در ما نحن فيه اگر در وسط راه رفتن بادى از او صادر شد آن حدث در اثناء الغسل نيست بدان جهت احكام آن مسأله مترتّب نمىشود.
ايشان مىفرمايد بر اين كه اين غسل ارتماسى هر دو صحيح است، هم اوّلى صحيح است و هم دومى صحيح است، منتهى هر كدام يك حكمى دارد كه حكم خاصّى دارد كه اشاره به او كردم که مسأله است حدث.
عرض مىكنم بر اين كه يك چيز مسلّم است و جاى خدشه نيست و آن اين است كه اگر بنا بشود از حين ورود فى الماء مكلّف قصد غسل جنابت را بكند تا مادامى كه آخرين عضو از بدنش زير آب نرفته است نمىتواند آن جزء را خارج كند ولو غسل آن پا موجود شده است ولكن تا مادامى كه آخرين جزء از بدنش زير آب نرفته است نمىتواند او را خارج كند، مثل آن كسانى كه شنا بلد هستند، مثلاً اول با پاهايش رفت بعد پاهايش را انداخت بيرون و با سرش رفت قصد غسل جنابت هم داشت او نمىشود، بايد تا مادامى كه غسل تمام نشده است و آب به ساير بدن مستولى نشده است آن جزء اول را بيرون نكند، چرا؟ چون كه امام علیه السلام در روايات فرمود اذا ارتمس رمسةً، يك رمسه بايد بشود، اگر بنا شد همان عضو را خارج كرد دو رمسه مىشود، يك دفعه پاهايش را برد و بيرون كرد و شست، يك دفعه هم از كمر به بعدش را زير آب برد و شست، اين رمستين مىشود، بما اين كه در روايات مباركات تقييد شده است كه رمسه بايد رمسه واحده بشود بايد آن جزء را خارج نكند تا مادامى كه تمام اجزاء توى آب برود.
و هكذا يك مطلب ديگر را هم بايد ملتزم بشود اين شخص، و آن اين است كه طول ندهد، موقعى كه در پلّه اول نيم ساعت بايستد در پلّه دوم نيم ساعت ديگر كه به قصد غسل مىآيد، اين را نكند، چرا؟ چون كه رمسةً واحده صدق نمىكند عرفاً، اگر تأنّى بشود در ورود فى الماء رمسه واحده عرفاً صدق نمىكند، رمسه واحده اين است كه به طور متعارف يك دفعه توى آب برود، اين است ديگر، بدان جهت در ما نحن فيه ايشان در سابق هم اينجور فرمود كه غمس الاعضاء فى الماء است دفعةً واحده عرفاً و فرمود كه بايد يك آنى هم بشود كه آب مستولى بشود به تمام بدن، يعنى اجزاء را خارج نكند، همان دو قيد را سابقاً فرمود، اينها جاى شك نيست.
انّما الشّك اين است كه آيا اينجور غسل كردنى كه ايشان مىفرمايد از حين دخول فى الماء قصد مىكند غسل را، آیا اينجور غسل كردن از روايات استفاده مىشود يا نه، مع الاسف وقت تمام شد، كلام را نمىتوانم تمام بكنم، فقط اشارهاش را مىگويم، آن اشارهاش عبارت از اين است كه اختلاف در ظهور روايات است، اين كه صاحب عروه اينجور فتوا داده است رمس را در روايات فرو بردن در آب گرفته است، رمس يعنى آب محيط بشود به اعضاء بدن، اذا رمس فى الماء رمسةً يعنى ماء محيط بشود به اعضاء بدنش به يك احاطهاى، خوب اين را مىدانيد كه محيط بشود محيط شدن تدريجى است، اول به رجلها محيط مىشود آب، بعد تا كمر، بعد تا سر، و ظاهر روايات اين است كه با آن رمسهاى كه تدريجى است احاطه ماء كه تدريجى است قصد غسل كند، غسل همان است، آن رمسه واحده است، اين ظاهر روايات است، اگر توى آب بود قصد غسل جنابت نكرده بود بعد از اين كه به آب وارد شد، شانههايش هم تا آن جا توى آب بود قصد كرد كه غسل جنابت مىكنم باز صدق مىكند كه ارتمس فى الماء رمسةً، باز صدق مىكند، چون كه رمس حدوثى است، رمسةً صدق مىكند، بدان جهت هر دو مىشود غسل جنابت و هر دو جور موجود مىشود.
و امّا اگر كسى اذا ارتمس فى الماء رمسةً واحدة در بعضى روايات است كه اذا اغتمس الجنب فى الماء [9]يعنى شخص خودش رمس بشود در ماء، وقتى كه رمس در ماء شد غسل مىشود، رمس فى الماء معنايش اين است كه آب بپوشاند تمام بدن اين شخص را، اين ارتماس تمام البدن و فراگير بودن ماء به تمام البدن به نحوى كه آب بدن را پوشاند، آن ارتماس غسل است، اذ اغتمس يجزيه، يعنى وقتى كه آن اغتماس را كرد آن اغتماس غسل است و مجزى است، ولكن آنى كه آب محيط مىشود به بعض الاجزاء موقع فرو رفتن در آن آب، آنها غسل نيستند، كلام اين است كه از روايات استفاده مىشود آنى كه صاحب عروه فرمود يا آنى استفاده مىشود كه ديگران فرمودهاند، مع الاسف كما ذكرنا وقت هيچ اجازه نمىدهد، و الحمد الله ربّ العالمين.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص296.
[2] وَ [محمد بن يعقوب] عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ كَيْفَ يَغْتَسِلُ الْجُنُبُ- فَقَالَ إِنْ لَمْ يَكُنْ أَصَابَ كَفَّهُ شَيْءٌ غَمَسَهَا فِي الْمَاءِ ثُمَّ بَدَأَ بِفَرْجِهِ فَأَنْقَاهُ بِثَلَاثِ غُرَفٍ- ثُمَّ صَبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ أَكُفٍّ- ثُمَّ صَبَّ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ مَرَّتَيْنِ وَ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْسَرِ مَرَّتَيْنِ- فَمَا جَرَى عَلَيْهِ الْمَاءُ فَقَدْ أَجْزَأَهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص229.
[3] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص296.
[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص296-297.
[5] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص229.
[6] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَبْدَأُ بِكَفَّيْكَ فَتَغْسِلُهُمَا ثُمَّ تَغْسِلُ فَرْجَكَ ثُمَّ تَصُبُّ عَلَى رَأْسِكَ ثَلَاثاً ثُمَّ تَصُبُّ عَلَى سَائِرِ جَسَدِكَ مَرَّتَيْنِ فَمَا جَرَى عَلَيْهِ الْمَاءُ فَقَدْ طَهُرَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص229.
[7] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَبْدَأُ فَتَغْسِلُ كَفَّيْكَ ثُمَّ تُفْرِغُ بِيَمِينِكَ عَلَى شِمَالِكَ فَتَغْسِلُ فَرْجَكَ وَ مَرَافِقَكَ ثُمَّ تَمَضْمَضْ وَ اسْتَنْشِقْ ثُمَّ تَغْسِلُ جَسَدَكَ مِنْ لَدُنْ قَرْنِكَ إِلَى قَدَمَيْكَ لَيْسَ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ وُضُوءٌ وَ كُلُّ شَيْءٍ أَمْسَسْتَهُ الْمَاءَ فَقَدْ أَنْقَيْتَهُ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا جُنُباً ارْتَمَسَ فِي الْمَاءِ ارْتِمَاسَةً وَاحِدَةً أَجْزَأَهُ ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ يَدْلُكْ جَسَدَهُ.؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص230.
[8] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص297.
[9] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي مَنْ سَمِعَهُ يَقُولُ إِذَا اغْتَمَسَ الْجُنُبُ فِي الْمَاءِ اغْتِمَاسَةً وَاحِدَةً أَجْزَأَهُ ذَلِكَ مِنْ غُسْلِهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص233.