مسألة 4: « الغسل الارتماسي يتصور على وجهينأحدهما أن يقصد الغسل بأول جزء دخل في الماء و هكذا إلى الآخر فيكون حاصلا على وجه التدريج و الثاني أن يقصد الغسل حين استيعاب الماء تمام بدنه و حينئذ يكون آنيّاً و كلاهما صحيح و يختلف باعتبار القصد و لو لم يقصد أحد الوجهين صح أيضا و انصرف إلى التدريجي«.[1]
كلام در اين فرمايش صاحب عروه بود كه فرمود غسل جنابت و ساير الاغسال كه ارتماسياً اتيان مىشود دو نحو مىتواند مكلّف قصد كند غسل ارتماسی را، مىتواند در آن وقتى كه شروع مىكند به وارد شدن به آب قصد كند كه از حين ورود بالماء كه بعضى از اعضاء بدنش در آب قرار مىگيرد قصد كند كه من غسل جنابه را از آن حين موجود مىكنم از حين ورود فى الماء، به نحوى كه اين رجلين كه وارد آب شده است غُسلشان موجود شده است و اين ادامه بدهد اين قصد را تا اين كه تمام البدن زير آب برود كه قهراً غسل الجنابة ولو ارتماسى است ولكن تدريجاً موجود شده است، عرض كرديم كه در اين صورت تا مادامى كه تمام بدن زير آب نرفته است آن جزء اولى كه در آب رفته بود نمىتواند او را بيرون كند، چون كه ارتماسه باید ارتماسه واحده بشود، اگر پاهايش را وارد كرده بود تا كمرش يك معلّقى زد در آب و عكس شد پاهايش بيرون آمد ولكن از سر رفت تا كمرش در آب، آن دو تا ارتماس مىشود، ولو غسل تدريجاً هم موجود مىشود ولكن تا مادامى كه تمام البدن زير آب قرار نگرفته است نمىتواند بعض را خارج كند، حتّى در محلی مثل گِل و لجن فرو ببرد، آن وقتى كه سر زير آب مىرود تمام بدن زير آب است پاهايش را توى گل ببرد، نمىشود، بايد تا آن آنى كه آب مستوعب مىشود به جميع البدن من قرنه الى قدمه و زير آب مىماند تا آن وقت بايد اين اجزاءيى كه قبلاً غسلشان واقع شده است بايد در آب باشد، اين يك قسم است.
البتّه مىدانيد كه لازمه اين، اين است كه اگر در اثناء حدثى حاصل شد از اين مكلّف، حدث در اثناء الغسل است كه حكمش خواهد آمد.
و نحو ثانى اين بود كه قصد ندارد كه از حين ورود فى الماء غسل جنابت را موجود مىكند، بلكه قصدش اين است آن وقتى كه زير آب رفت و آب بر تمام البدن مستولى شد در آن وقت غسل مىكند، غسل با آن استيعاب موجود مىشود، آن آنى كه تمام بدن زير آب رفت و ارتماس جميع بدن حادث شد قصدش اين است كه آن وقت غسل جنابت يا غسل آخر را مىكند.
ايشان فرمود هر دو صحيح است، مانعى ندارد، و مىتواند مكلّف هيچ كدام از اينها را قصد نكند، فقط بگويد كه غسل جنابت مىكنم، اما اینکه اين غسل جنابت از كى است از حين ورود فى الماء است، يا آن آنِ ارتماس است قصد نكند اين خصوصيتش را، در اين صورت مىفرمايد و ينصرف الی تدريجى، منصرف مىشود به اين كه غسل از حين ورود فى الماء حاصل مىشود، چون كه قصد غسل جنابت دارد و وقتى كه به آب وارد شد قهراً غسل آن پاها حاصل مىشود، ولكن بايد در آب باقى بماند، و آن اجزاء در آب باقى بماند كما ذكرنا، اين حاصل فرمايش ايشان است.
عرض كردم منشأ اين كه غسل ارتماسى به حسب القصد دو نحو شده است كانّ منشأش اطلاق روايات است، اين رواياتى كه امام علیه السلام در آنها فرموده است بر اين كه لو انّ رجلاً جنباً ارتمس فى الماء ارتماسةً واحد اجزئه اين ارتماسه واحده صدق مىكند، آن وقتى كه قصد كند غسل را از حين ورود فى الماء كه پشت سر هم تأخير نمىكند كه آن جا صبر كند يك قليانى بكشد، نه! از حين ورود ماء كه مستمر است و تدريجى است ولی تأنی زائدى ندارد صدق مىكند كه از اول ورود تا آن آخر ارتماسه واحده است، لو ارتمس جنباً فى الماء ارتماسةً واحدة اجزئه، اين ارتماسه واحده كافى مىشود، اين ارتماسه واحده هم صدق مىكند قصد به نحو اول را هم صدق مىكند قصد به نحو ثانى را، اين منظور نظر صاحب عروه است، بدان جهت هيچ كدام از خصوصيات را هم قصد نكرد چون كه قصد غسل دارد وقتى كه آب رفت غسل موجود مىشود، ديگر آن وقتى كه تمام بدن توى آب رفت اتمام غسل مىشود، اتمام به غسل آن وقت حاصل می شود ولكن بدء به غسل از قبل شده است، اين حاصل فرمايش ايشان است.
ولكن شما بايد بدانيد اين مطلب را که روايات مباركهاى كه در آنها وارد شده بود مسأله ارتماس چهار روايت بود. يكى صحيحه زراره بود،[2] ديگرى صحيحه حلبى بود كه روايت 12 بود در اين باب 26.[3] يكى هم روايت 13 بود كه معتبره سكونى بود.[4] يكى هم روايت 15 بود كه عبارت از همان صحيحه صدوق بود كه مرسله تعبير كرده بودند.[5] در اين صحيحه زراره اينجور است كه ارتمس فى الماء ارتماسةً واحده أجزئه، و در صحيحه حلبى كه روايت 12 است اذ ارتمس الجنب فى الماء ارتماسةً واحدة أجزئه، و در معتبره سكونى اين است كه عن الجنب يرتمس فى الماء ارتماسةً واحدة و يخرج، اين هم سه تا روايت که عنوان ارتماس بود.
ولكن در آن صحيحه حلبى عبيد الله بن على حلبى كه صدوق نقل كرده است دارد: اذ اغتمص الجنب فى الماء اغتماسةً واحدة، ارتماس با اغتماس فرقى ندارد، فقط اگر فرقى داشته باشد اغتماس آن جايى را مىگويند كه مكث زياد بكند در آب، اگر فرقى داشته باشد فرقش اين است، والاّ فرق ديگرى ندارد.
اين را مىدانيد شما ارتماس تارةً اضافه مىشود به بعض اعضاء بدن انسان كه ارتمس يا رمس رجله غمص رجله فى الماء اى ارتمس الرّجل كه ارتماس وصف رجل و عضو مىشود، و اخرى ارتماس مضاف الى مجموع البدن من قرنه الى قدمه مىشود، اذ ارتمس فى الماء ارتمس الجنب فى الماء يعنى تمام بدنش در آب فرو رفت كه آب پوشاند تمام بدن را به واسطه اين فرو رفتن در آب، امام علیه السلام در این روايات فرموده است غسلى كه به اغتماس البدن حاصل مىشود نه اغتماس يك عضو يا دو عضو، اذ اغتمص فى الماء وقتى كه اغتماس در ماء حاصل شد آن اغتماس مجزى است، بدان جهت اصلاً موقع آب فرو رفتن قصد غسل كردن هم نداشت يادش هم نبود كه جنب است رفت كه بدنش را يك خورده مالش بدهد ديگر خوب است آب ملايم بود، آن جا تا شانهها هم توى آب است يادش افتاد كه من جنب هستم به قصد غسل جنابت سرش را توى آب برد، اذ اغتمس فى الماء اغتماسةً واحده أجزئه، اغتماس بدن آن وقت صدق مىكند، بدان جهت اغتماس البدن يعنى اغتماس جميع البدن، از ظاهر اين روايات مراد او است، و بدان جهت آن اغتماسى كه مستند الى جميع البدن است من قرنه الى قدمه او را فرمود كه مجزى است، بدان جهت در ما نحن فيه آن اغتماسى كه هست هر وقت حاصل شد عند حصوله و عند حدوثه بايد اين شخص قصد غسل جنابت بكند، چون كه غسل جنابتش اوست، هر وقتى كه اين اغتماس حاصل شد آن وقت بايد غسل بكند، و امّا وقتى كه پاهايش را توى آب مىبرد تا برود در آب قرار بگيرد قصد كند كه پاهايم غسل جنابتش حاصل شد اين قصد را نمىتواند بكند، كى بدنش در آب است؟ امام فرمود: اگر بدنت در آب شد آن غسل است، آن اغتماسه غسل است، بدان جهت آنهايى كه قباً حاصل مىشود آنها مقدمه اغتماس است مقدمه ارتماس است، رمس و ارتماس، ارتماس جميع البدن بايد باشد، آن ارتماسى كه مضاف الى جميع البدن است كه جميع البدن زير آب رفت او غسل مىشود.
على هذا بدان جهت به نظر قاصر ما اين است كه قصد کردن كه از حين ورود رجلهايم غسل جنابتش حاصل مىشود اين قصد مشروعيّتى ندارد، قصد بايد آن وقت بشود كه كه توى آب فرو مىروم كه تمام بدن زير آب قرار مىگيرد آن وقت قصد بكند بر اين كه غسل جنابت مىكنم.
وقتى كه معلوم شد ظاهر روايات اين است يك نكتهاى را هم بايد خدمت شما عرض كرده باشم، آن نكته اين است:
آن وقتى كه تمام بدن زير آب قرار مىگيرد، كه آنِ حدوث ارتماس است كه صدق مىكند ارتمس فى الماء، بعضىها اينجور گفتهاند كه آن آنِ حدوث بايد آب به تمام بدن رسيده باشد يعنى به بشره برسد، آن آنى كه سر را فرو مىبرد و آب به بشره سر مىرسد بايد به تمام بشره بدن من قرنه الى قدمه آب برسد در همان آنِ حدوث ارتماس، اين همان مطلبى است كه بعضىها گمانم اين است كه محقق ثانى است[6] از بعضى طلبهها نقل كرده است كه اين قول عند بعض الطّلبه است. اين محتمل الاعتبار نيست، اين هم همين جور كه مىفرمايد اين اعتبارى ندارد، چرا؟ چون كه اين را مىدانيد نوعاً مردمى كه زير آب مىروند نوعاً متعارف است كه در بدنشان حايل مىشود، در پوست عرق كرده است چسبيده است، يا چيز ديگرى در بدن است كه بايد بمالد او را دلک كند تا آب برسد به زيرش، اين يك امر متعارفى است، بگوييم حال حدوث ارتماس بايد آب به تمام بدن برسد به نحوى كه بدن هيچ جايش حايل نداشته باشد، اين را كما ذكرنا سابقاً اعتبار ندارد، اين اگر بود شارع بیان می کرد چون مغفول عنه عند العامّه است و خودش هم يك امرى است كه خيلى مشكل است حصولش، نوعاً آنهايى كه در بيابان كار مىكنند يك هفته كار كرده است و یک شب هم كيف كرده است و آمده غسلش را مىكند، اين موهای بدن چسبيده، اين به مجرّد ارتماس بايد آب رسيده باشد اين معتبر نيست.
امر ثانى اين است كه آن آنى كه ارتماس حاصل مىشود و قصد غسل مىكند يعنى تمام بدن توى آب است، آن آنی كه تمام بدن در آن حین توى آب قرار مىگيرد، در آن تغطیه كه تمام بدن را آب گرفته است، در آن تغطیه ماء بايد آب به تمام بدنش برسد، وقتى كه تغطیه حاصل شد ولو موقع تغطیه شدن به پايش مو چسبيده است مثلا زيرش آب نرفته است، مو هم مثل شيره ريخته بود روى او و چسبيده است، بايد او را دلک كند، عيبى ندارد، در آن تغطیه ای که به قصد غسل جنابت تغطیه حاصل مىشود، در آن تغطیه قبل از اين كه اجزائش را از آب بيرون كند آب برسد بر آن اعضاء بدنش نه عيبى ندارد و غسل محقق مىشود، ما آنى را كه محقق ثانى از بعضى طلبه نقل مىكنند او را معتبر نمىكنيم، چون كه آن يك امرى است كه تنبيه مىخواهد او که امام علیه السلام در اين روايات تنبيه كند به اين نكته، آنى را كه معتبر مىدانيم اين است كه آن حدوث تغطیه كه غسل جنابت مىكند، در همان تغطیه بايد آب به بدنش برسد ولو بالتدريج، ولو به رفع حايل، فرض كنيد كه پاهايش توى گل نيست، در آورده است.
سؤال...؟ اتّصال مساوق با وحدت است، صد تا هم روايت بخوانم اتّصال مساوق با وحدت است، تا مادامى كه آب بدن را فرا گرفته است، تا مادامى كه از ماء بعضى اعضاء را بيرون نكشيدهام همان تغطیه است، در همان تغطیه ولو بقائش بوده باشد در آن تغطیه آب بايد به تمام بشره برسد ولو تدريجى باشد}، وقتى كه انسان در آن حدوث تغطیه پاهايش را توى گل نگذاشت، بيرون کشیده بود، آب به پاهايش رسيد ولكن وقتى كه شعر را ملتفت شد كه در اين رانش شعر متّصلى هست شيره ريخته و چسبيده است، وقتى كه خواست اينها را ازاله بكند پاهايش را روى زمين گذاشت، و پاها را كه روى زمين گذاشت ديگر آن پا وقتى كه فشار به زمين مىآورد آن فشار نمىگذارد كه آب به تمامى زير پا برسد، يعنى حايل مىشود وضع رجل بر زمين، اين عيبى ندارد، آنى كه لازم است اين است كه در اين تغطیه آب به جميع اعضاء برسد قبل از اين كه تغطیه نقض بشود، يعنى بعضى اعضاء را از آب بيرون بكشد ولو به گل بردن، بيرون كشيدن به گل بردن است، قبل از اين كه بعضى اجزاء بدن را از آب بيرون ببرد بايد اين وصول الماء الى جميع البشره حاصل بشود، مقتضاى ظاهر روايات اين است و خودش هم يك امر عادى است، ارتكازاً هم همين جور است، وقتى گفتند وقتی كه توى آب فرو رفتى قصد غسل جنابت بكن، آب فرو رفتى يعنى تمام بدن به آب فرو رفت، روايت هم همين را مىگويد، كما اين كه در رساله مىنويسند انسان وقتى كه فرو در آب رفت با او مىتواند غسل جنابت بكند اهل عرف مىفهمند از آن رساله كه تمام بدن وقتى كه توى آب رفت، خوب روايت هم همين را مىگويد، بدان جهت در ما نحن فيه فتوا دادن بر اين كه غسل جنابت حاصل مىشود از حين ورود فى الماء و بدان جهت مكلّف مىتواند قصد غسل جنابت را بكند كه از اين وقت غسل جنابت پيدا مىكنم، نه اين نمىشود، و امّا وقتى كه تغطیه حاصل شد عند التغطیه قصد كند حصول غسل الجنابة را ولكن وقتى كه در تغطیه مانع را از ساقش برمىدارد به رجل مانع حادث بشود بعد از شستنش، آن عيب ندارد، چون كه از آب بيرون نكشيده است، آنى كه نمىتواند او را این است که از آب بيرون بكشد بعضى عضو را، در آن تغطیه بايد آب را به جميع بشره برساند، اگر به بعضى بشره رساند او را زمين گذاشت زمين حايل شد به آن بعضى ديگر مىرساند در همان زير آب و تغطیه اين عيبى و مانعى ندارد، و اين مختص به حرف ما نيست، بهتر از ماها جماعتى ملتزم شدهاند كه همين مقدار كافى است و نعم ما التزموا، بدان جهت بيشتر از اين از روايت استفاده نمىشود.
بدان جهت معلوم شد بنا بر اين ارتماس هم حدث در اثناء الغسل متصوّر مىشود، براى اين كه آن وقتى كه شروع كرد اين موضع شعر را دلک كند زير آب، بدن همهاش زير آب است و آب مستولى است به جميع البدن، ولكن يك موضعى حايل دارد موقعى كه مىخواهد اين حايل را زير آب رفع بكند، يك بادى هم از او صادر شد، اين حدث در اثناء غسل است، بدان جهت در ما نحن فيه حدث در اثناء الغسل فقط متصوّر به آن فرض اولى نيست، هذا تمام الكلام در مقام در اين مسأله به حسب آن نظر قاصرنا كه اينجور بايد قصد بكند، یعنی حين ارتماس فى الماء بايد قصد كند، ولو غسل در آن ارتماسه و به غمس جميع البدن غسل تدريجى بوده باشد للحیلولة فى بعض المواضع و لوجود الحايل فى بعض المواضع، آن ضررى ندارد.
مسأله 5: «يشترط في كل عضو أن يكون طاهرا حين غسله فلو كان نجسا طهره أولا و لا يكفي غسل واحد لرفع الخبث و الحدث كما مر في الوضوء و لا يلزم طهارة جميع الأعضاء قبل الشروع في الغسل و إن كان أحوط«.[7]
بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف در عروه مىفرمايد بر اين كه انسان وقتى كه موقع غسل كردن بعضى اعضاء بدنش نجس بوده باشد آن وقتى كه آن موضع از بدن را مىخواهد به جهت غسل جنابت بشوید بايد قبل از شستن او را تطهير كند از خبث، مثلاً قبل از اين كه پاى چپ را يا پاى راست را كه نجس است و مىخواهد بشوید بايد اول او را از خبث تطهير كند، بعد از تطهير از خبث او را از جنابت بشوید، به نحوى كه اگر بخواهد با يك شستن هم غسل جنابت را موجود كند، به نحوى كه با يك غسل بخواهد هم غسل جنابت را موجود كند هم رفع خبث را موجود بكند اینجايز نيست، بايد دو تا غسل داشته باشد، ظاهر عبارت عروه همين جور است اطلاقش، فرق نمىكند كه آن يك غَسل كفايت نمىكند من غير فرقٍ بر اين كه با آب قليل غُسل كند يا با آب معتصم غسل كند، فرقى نمىكند، قبل از غَسل غُسل جنابتى بايد آن موضع طاهر از خبث بوده باشد، تصريح هم مىكند كه يك غسل كافى نيست.
بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف تصريح مىفرمايد، امّا اشتراط طهارت جميع البدن قبل البدء فى الغسل يعنى قبل از شروع در غسل الجنابة او اعتبارى ندارد، ممكن است آن وقتى كه سرش را مىشوید پاى راستش يا چپش نجس بشود، ولكن آن وقتى كه پاى چپ يا راست را كه مىشوید للجنابة بايد قبلاً تطهير شده باشد آن موضع، و امّا جميع بدن قبل البدء بالغسل پاك بوده باشد اين شرطيّتى ندارد.
پس كلام در دو جهت واقع مىشود، يكى اين است كه آيا در شروع در غسل جنابت شرط است كه تمام البدن من القرن الى القدم پاك بشود، بعد شروع به غسل جنابت بكند يا اين شرطيت را ندارد، ثمّ على تقدير اینكه شرطيت نداشت كما اين كه صاحب عروه مىگويد شرط است هر موضعى از بدن را كه مىشوید قبل از شستن آن موضع بايد رفع خبث كند، كه نجس باشد بايد يك غسل خبثى داشته باشد، بعد از او غسل حدثى را موجود كند، والاّ يك غسل را با او رفع حدث و خبث بكند ولو آب معتصم هم بوده باشد اين مكفى نيست، اين دو مقام مىشود.
امّا مقام اول و جهت اولى جماعتى ملتزم شده اند كه تمام بدن قبل البدء بالغسل بايد پاك بوده باشد، از قدما حلبى و هكذا بن زهره و بن حمزه و سلّار و از متأخّرين علاّمه در قواعد و جماعتى[8] ملتزم شدهاند كه بايد تمام بدن پاك بوده باشد، چرا؟ گفتهاند بر اين كه رواياتى كه در كيفيّت الاغتسال وارد شده است در آنها امر شده است به تطهير البدن از منى و از نجاست قبل از شروع در غسل كه بايد بدن پاك بوده باشد:
يكى از اين روايات صحيحه بزنطى است، حديث 16 است در باب 26.[9] «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ: فِي غُسْلِ الْجَنَابَةِ تَغْسِلُ يَدَكَ الْيُمْنَى مِنَ الْمِرْفَقِ إِلَى أَصَابِعِكَ» وقتى كه مىخواهى غسل جنابت بكنى آن يد يمنايت را از مرفق تا سر انگشتان بشوی، «ثُمَّ تُدْخِلُهَا فِي الْإِنَاءِ» ،بعد از اين يدت را داخل اناء بكن، «ثُمَّ اغْسِلْ مَا أَصَابَ مِنْكَ ثُمَّ أَفِضْ عَلَى رَأْسِكَ وَ سَائِرِ جَسَدِكَ» يا اصاب منيّك هر کدام باشد عيبى ندارد، ثمّ اغسل ما اصاب منيك آنى كه منى به تو اصابت كرده است بشوی يا آن نجسى كه به تو اصابت كرده است بشوی، ثمّ افض على رأسك و ساير جسدك، بعد شروع به غسل بكن و سرت را و ساير بدنت را بشوی.
اين صحيحه مباركه دلالت مىكند قبل الغسل دو تا عمل بايد انجام بگيرد، يكى غسل كف يمنى من المرفق الى الاصابع، و دومى عبارت از همان شستن و تطهير بدن است از أذی و منى كه نوعاً براى شخص جنب نجاست بدنش منى مىشود ديگر عادةً، امّا الاول كه غسل يد يمنى است او مستحب است، البته اگر نجس بوده باشد شستنش لازم مىشود، و نجس نباشد مستحب است، چرا؟ به جهت ساير روايات كه در آن ساير روايات امام علیه السلام فرموده است اگر در دستت چيز نجسى نيست شستن نمىخواهد، ببر توى آب همان كاسه، مثل چه؟ مثل صحيحه زراره كه روايت دومى است[10] در اين باب:
«وَ [محمد بن يعقوب] عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ كَيْفَ يَغْتَسِلُ الْجُنُبُ- فَقَالَ إِنْ لَمْ يَكُنْ أَصَابَ كَفَّهُ شَيْءٌ غَمَسَهَا فِي الْمَاءِ» مىكند مىبرد توى آب، آن اولى وجوبش رفت، پس در جايى كه نجس هست شستنش لازم است چون كه نمىشود توى آب ببرد، اگر پاك است نه شستنش جايز است لزومی ندارد، چون كه فرمود ان لم يكن كفّه اصاب شئٌ غمسه فى الماء ثمّ بدأ بفرجه فانقاه، بعد شروع مىكند فرجش را پاك مىكند.
و هكذا در روايات ديگر كه امام علیه السلام فرموده است و تغسل فرجك، و هكذا در روايات ديگر هم دارد بر اين كه اذی را از خودش مىشوید در بعضى روايات كه آن بعضى روايات صحيحه حكم بن حكيم است، روايت [11]7 است:
«و باسناد الشّيخ عن الحسين بن سعيد عن فضالة بن ايّوب عن حمّاد بن عثمان عن حكم بن حكيم» كه از اجلاّء است، «قال سألت ابا عبد الله علیه السلام عن غسل الجنابة قال افض على یدک اليمنى من الماء فاغسلها»، حكم اين كف معلوم شد، «ثمّ اغسل ما اصاب من جسدك من أذی»، از جسدت آن نجسى كه هست او را بشوی، «ثمّ افض على رأسك و جسدك»، فرجت را هم بشوی بعد شروع به غسل بكن، گفتهاند بر اين كه اين روايات مباركات در اينها دلالت است و امر است به تطهير البدن من الخبث قبل البدأ فى الغسل، و ظاهر امر به فعلى عند الاتيان بالواجب شرطيّت است، مثل قوله سبحانه اذا قمتم الی الصّلاة فاغسلوا[12] وجوهكم اینجا هم اذا قمتم الى الغسل فاغسلوا الخبث من جسدكم، اين معنايش اين است كه شرطيت است، شرطيت دارد، نه اینکه حكم تكليفى باشد، عند الاتيان بالواجب اگر شارع امر كند به اتيان شيئى عند الاتيان بالواجب ظاهرش شرطيت است كه شرط او است، كما اين كه شارع وقتى كه نهى كند از اتيان عند العمل از فعلى ظاهرش مانعيت است، امام علیه السلام كه در روايات ذبیحه فرموده است لاتنخع ذبيحتك[13] حيوانى را كه فری اوداج كردى نخاعش را قطع نكن، یعنی به آن ذبح كردن قطع نخاع نكن گردن را نبر، ظاهرش اين است بر اين كه وقتى كه انسان ذبيحه را ذكر مىكند در همان وقت گردن را ببرد، چنان زد كه گوسفند كلّهاش جدا شد او حلال نيست، او ذبح نمىشود، مانعيّت از ذبح دارد تخنیع، ظاهر همين است ولو خلاف با مشهور بشود باكى نيست، چون كه مقتضی القاعده است، ظهور نهی از فعلى عند الاتيان بالعمل در مانعيّت است مگر قرينه بر خلاف قائم بشود، كما اين كه امر به فعلى عند الاتيان بالواجب و المركّب ظهورش در شرطيّت و اعتبار است و بايد رعايت بشود مگر اینکه قرینه ای بر خلاف قائم بشود، و قرينهاى هم در ما نحن فيه كانّ نداريم، اين وجه الاستدلال.
ولكن اين فرمايش به نظر قاصر فرمايش درستى نيست، كما اين كه قبل از ماها ديگران فرمودهاند و نعم ما قالوا كه اين تمام نيست، منتهى تقريبها فرق مىكند، چرا؟ عرض مىكنم بر اين كه ما ولو قبول داريم كه ظاهر امر به فعلى عند الاتيان بالمركّب يا ظاهر نهى از فعلى عند الاتيان بالمركّب ظهورش شرطيّت و مانعيّت است اين را قبول داريم، ولكن در آن جايى قبول داريم كه در آن جا قرينه خاصّهاى نبوده باشد كه اين نهى به جهت امر آخر است يا اين امر به جهت امر آخر است، والاّ اگر در موردى قرينه داشته باشيم كه امر كه مىكند به اتيان اين فعل اين به جهت اين است كه شخصى كه غسل مىكند مبتلا به محذور نشود اين امر كردن به جهت او است، ارشاد بر اين است كه اگر اين كار را نكنى مبتلا به محذور مىشوى، آن جا ظهور در شرطيّت ندارد، آن محذور اگر محذورى بوده باشد كه موردش است که شارع تنبيه بكند كه اين كار را بكن تا مبتلا به آن محذور نشوى، در اين روايات مورد، مورد اغتسال با ماء القليل است، صبّ على رأسه الماء معنايش ماء قليل است، بدان جهت در رواياتى كه وارد شده است از امام علیه السلام سؤال شده است يابن رسول الله اصابنى بولٌ امام فرموده است صبّ عليه الماء مرّتين [14]دو دفعه آب بريز، گفتهاند صبَّ يعنى آب قليل، چون كه آب قليل را مىريزند ديگر، بدان جهت اگر كر بوده باشد به بدن دو دفعه شستن لازم نيست در جسد، اين در ثوب است فقط، بدن ولو متنجّس به بول بوده باشد يك مرتبه با ماء معتصم شستى كافى است، اين كه امام علیه السلام فرموده است صبّ عليه الماء مرّتين صب به جهت ماء قليل است، پس غُسلى كه در اين روايات فرض شده است غُسل به ماء قليل است، شما اين را مىدانيد كسى كه به ماء قليل غسل مىكند كه اناء است در روايات هم ذكر شده است كه دست را تطهير كن توى اناء ببر، اگر پاك باشد عيبى ندارد ببر، شما اين را مىدانيد اگر بدن نجس بوده باشد و مكلّف آن بدن را قبل از اغتسال به ماء قليل پاك نكند همهاش را وقتى كه آب به سرش مىريزد آب كه حدّ و حدودى ندارد مىرود به آن جلوهايش هم اصابت مىكند، اينجور است عادةً، و از آن جا مىپرد ربّما مىافتد توى آن كاسهاى كه از او غسل مىكند، اينجور است ديگر، آن آب مىشود نجس، امام علیه السلام به جهت اين كه اين مبتلا به این محذور نشود، فرمود بر اين كه قبل از اين كه غسل را شروع بكنى بدنت اگر اذی و نجاستى دارد، او را ازاله كن، اين به جهت اين است كه مورد روايات اغتسال به ماء قليل است و اين قرينه است بر اين كه امام علیه السلام به اين جهت امر مىفرمايد، شاهدى كه گويا بوده باشد به اين جهت امام علیه السلام امر مىفرمايد شاهدش را ذكر كنم، شاهدش اين است كه امام علیه السلام در خود اين روايات حكم فرموده است انسان غسل بكند بشوید بدنش را بعضى بدنش نجس باشد عيبى ندارد، در همين روايت حكم كرده است، آن روايات، روايتى است كه امام علیه السلام حكم مىكند بر اين كه اگر غُسل مىكنى در موضعى كه آن موضع نجس است و در آن جايى ايستادهاى كه آن جا متنجّس است در آن جا وقتى كه از غسل بدن فارغ شدى بايد پاهايت را بشویى، و امّا در وقتى كه موضع طاهر بوده باشد شستن پاها لازم نيست، اين دليل بر اين است چون كه اگر پاها موضع طاهر بوده باشد اين كه آب مىريزد به سر به بدن قهراً به پاها هم مىرسد آب، آن آبى كه مىريزد به پاها هم مىرسد، همين جور است عادةً ديگر، بدان جهت ديگر پاها هم شسته شده است به غسل جنابت، و امّا اگر موضع نجس بوده باشد آب كه مىرسد پا را گذاشته است روى موضع نجس، موضع نجس چون كه نجس است رجل ها غسل جنابتشان موجود نمىشود و شسته نمىشوند چون كه آبش نجس است، آن آبى كه پا را روى آن گذاشته است يا زمين تَرى كه به آن جا گذاشته است نجس است آن جا، بدان جهت در ما نحن فيه امام حكم فرموده است كه رجلها را بشوید، در موثّقه سماعه[15] امام علیه السلام اينجور فرمود كه روايت 8 است، فرمود بر اين كه «إِذَا أَصَابَ الرَّجُلَ جَنَابَةٌ فَأَرَادَ الْغُسْلَ- فَلْيُفْرِغْ عَلَى كَفَّيْهِ فَلْيَغْسِلْهُمَا دُونَ الْمِرْفَقِ- ثُمَّ يُدْخِلُ يَدَهُ فِي إِنَائِهِ ثُمَّ يَغْسِلُ فَرْجَهُ- ثُمَّ لْيَصُبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِلْءَ كَفَّيْهِ- ثُمَّ يَضْرِبُ بِكَفٍّ مِنْ مَاءٍ عَلَى صَدْرِهِ- وَ كَفٍّ بَيْنَ كَتِفَيْهِ- ثُمَّ يُفِيضُ الْمَاءَ عَلَى جَسَدِهِ كُلِّهِ»- تا اين كه مىفرمايد «فَمَا انْتَضَحَ مِنْ مَائِهِ فِي إِنَائِهِ- بَعْدَ مَا صَنَعَ مَا وَصَفْتُ لَكَ فَلَا بَأْسَ »، اين كه گفتم فرجش را و اینها را بشوی، بعد از اين اگر آب پريد توى اناء فرقى ندارد، اين معلوم مىشود از اين موثّقه مباركه و هكذا از آن روايت قدمين بر اين كه اين امر كردن به جهت اين است كه به محذور تنجّس ماء مبتلا نشود، و بدان جهت در مقام الاول حكم صاف است و امّا المقام الثّانى كه آيا اين هست يا نيست انشاء الله بعد.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص297.
[2] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَبْدَأُ فَتَغْسِلُ كَفَّيْكَ ثُمَّ تُفْرِغُ بِيَمِينِكَ عَلَى شِمَالِكَ فَتَغْسِلُ فَرْجَكَ وَ مَرَافِقَكَ ثُمَّ تَمَضْمَضْ وَ اسْتَنْشِقْ ثُمَّ تَغْسِلُ جَسَدَكَ مِنْ لَدُنْ قَرْنِكَ إِلَى قَدَمَيْكَ لَيْسَ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ وُضُوءٌ وَ كُلُّ شَيْءٍ أَمْسَسْتَهُ الْمَاءَ فَقَدْ أَنْقَيْتَهُ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا جُنُباً ارْتَمَسَ فِي الْمَاءِ ارْتِمَاسَةً وَاحِدَةً أَجْزَأَهُ ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ يَدْلُكْ جَسَدَهُ.؛ شيخ حر عاملی ، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص230.
[3] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِذَا ارْتَمَسَ الْجُنُبُ فِي الْمَاءِ ارْتِمَاسَةً وَاحِدَةً أَجْزَأَهُ ذَلِكَ مِنْ غُسْلِهِ.؛ شيخ حر عاملی ، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص232.
[4] وَ[محمد بن يعقوب] عَنْهُ ( علي بن ابراهيم) عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يُجْنِبُ فَيَرْتَمِسُ فِي الْمَاءِ ارْتِمَاسَةً وَاحِدَةً وَ يَخْرُجُ- يُجْزِيهِ ذَلِكَ مِنْ غُسْلِهِ قَالَ نَعَمْ.؛ شيخ حر عاملی ، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص232.
[5] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي مَنْ سَمِعَهُ يَقُولُ إِذَا اغْتَمَسَ الْجُنُبُ فِي الْمَاءِ اغْتِمَاسَةً وَاحِدَةً أَجْزَأَهُ ذَلِكَ مِنْ غُسْلِهِ.؛ شيخ حر عاملی ، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص233.
[6] و ربّما توهم بعض الطّلبة، إن الارتماس عبارة عن شمول الماء البدن كلّه في زمان واحد، بحيث يحيط بالأسافل و الأعالي جملة، كما توهمه عبارة الألفيّة ، و ليس بشيء، لأنّ المعتبر في الارتماس ما دلّ عليه الحديث، و هو ارتماسة واحدة عرفا، إذ لا يراد بالواحدة و الدّفعة في أمثال ذلك إلا المعنى العرفي، و لأن الارتماس شرّع تخفيفا كما يظهر من الأخبار ، و هذا المعنى مباين للتّخفيف مع تعذّره في بعض المكلّفين، و عبارات الأصحاب مشحونة بما ينافيه؛ علی بن حسين محقق کرکی، جامع المقاصد في شرح القواعد، ( قم، مؤسسة آل البيت(ع)، چ2، ت1414ق)، ج1، ص262.
[7] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص298.
[8] ظاهر القواعد وجوبه، و كذا عن الحلبي، و ابني حمزة، و سلار و الهداية، بل عن الثاني دعوى الإجماع عليه، و عن الأخير:أنه من دين الإمامية و عن شرح المفاتيح: أنه الظاهر من فتاوى الأصحاب. للأخبار المتقدمة و غيرها مما تضمن الأمر بغسل الفرج، بناء على ظهورها في غسله من النجاسة. لكن عن الحلي عد ذلك من الآداب و السنن بغير خلاف، و عن كشف اللثام أنه من باب الاولى قطعاً، و نحوه ما عن جامع المقاصد؛ آقار ضا همدانی، مصباح الفقيه، (قم، مؤسسة الجعفرية و مؤسسة النشر الاسلامی، چ1، ت1416ق)، ج3، ص397.
[9] عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ: فِي غُسْلِ الْجَنَابَةِ تَغْسِلُ يَدَكَ الْيُمْنَى مِنَ الْمِرْفَقِ إِلَى أَصَابِعِكَ ثُمَّ تُدْخِلُهَا فِي الْإِنَاءِ ثُمَّ اغْسِلْ مَا أَصَابَ مِنْكَ ثُمَّ أَفِضْ عَلَى رَأْسِكَ وَ سَائِرِ جَسَدِكَ؛ ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، 233.
[10] وَ [محمد بن يعقوب] عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ كَيْفَ يَغْتَسِلُ الْجُنُبُ- فَقَالَ إِنْ لَمْ يَكُنْ أَصَابَ كَفَّهُ شَيْءٌ غَمَسَهَا فِي الْمَاءِ ثُمَّ بَدَأَ بِفَرْجِهِ فَأَنْقَاهُ بِثَلَاثِ غُرَفٍ- ثُمَّ صَبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ أَكُفٍّ- ثُمَّ صَبَّ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ مَرَّتَيْنِ وَ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْسَرِ مَرَّتَيْنِ- فَمَا جَرَى عَلَيْهِ الْمَاءُ فَقَدْ أَجْزَأَهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص229.
[11] وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ حَكَمِ بْنِ حُكَيْمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ أَفِضْ عَلَى كَفِّكَ الْيُمْنَى مِنَ الْمَاءِ فَاغْسِلْهَا ثُمَّ اغْسِلْ مَا أَصَابَ جَسَدَكَ مِنْ أَذًى ثُمَّ اغْسِلْ فَرْجَكَ وَ أَفِضْ عَلَى رَأْسِكَ وَ جَسَدِكَ فَاغْتَسِلْ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص231.
[12] سوره مائده (5)، آيه 6.
[13] وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا تَنْخَعِ الذَّبِيحَةَ حَتَّى تَمُوتَ فَإِذَا مَاتَتْ فَانْخَعْهَا؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج24، ص16.
[14] أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ أَيَّدَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْبَوْلِ يُصِيبُ الْجَسَدَ قَالَ صُبَّ عَلَيْهِ الْمَاءَ مَرَّتَيْنِ فَإِنَّمَا هُوَ مَاءٌ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الثَّوْبِ يُصِيبُهُ الْبَوْلُ قَالَ اغْسِلْهُ مَرَّتَيْنِ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّبِيِّ يَبُولُ عَلَى الثَّوْبِ قَالَ تَصُبُّ عَلَيْهِ الْمَاءَ قَلِيلًا ثُمَّ تَعْصِرُهُ؛ محمد بن الحسن طوسی، تهذيب الاحکام، ( تهران، دار الکتب الاسلامية، چ4، ت 1407ق)، ج1 ص249.
[15] وَ (محمد بن الحسن باسناده) عَنْهُ (عن حسين بن سعيد)عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا أَصَابَ الرَّجُلَ جَنَابَةٌ فَأَرَادَ الْغُسْلَ- فَلْيُفْرِغْ عَلَى كَفَّيْهِ فَلْيَغْسِلْهُمَا دُونَ الْمِرْفَقِ- ثُمَّ يُدْخِلُ يَدَهُ فِي إِنَائِهِ ثُمَّ يَغْسِلُ فَرْجَهُ- ثُمَّ لْيَصُبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِلْءَ كَفَّيْهِ- ثُمَّ يَضْرِبُ بِكَفٍّ مِنْ مَاءٍ عَلَى صَدْرِهِ- وَ كَفٍّ بَيْنَ كَتِفَيْهِ- ثُمَّ يُفِيضُ الْمَاءَ عَلَى جَسَدِهِ كُلِّهِ- فَمَا انْتَضَحَ مِنْ مَائِهِ فِي إِنَائِهِ- بَعْدَ مَا صَنَعَ مَا وَصَفْتُ لَكَ فَلَا بَأْسَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص212.