درس هفتصد و پنجاهم

تتمه أحكام غسل

 مسألة 1: « يكره الاستعانة بالغير في المقدمات القريبة ‌على ما مر في الوضوء‌».[1]

مکروه بودن کمک گرفتن از ديگران در مقدمات قريبه غسل

صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف بعد از اين كه مستحبات غسل الجنابة را بيان كرد و ما هم به تعرض اجمالى از آنها گذشتيم، شروع مى‏كند مسائلى را ذكر مى‏فرمايد.

مسأله اولى اين است: كما اين كه در باب وضوء گذشت كه مكروه است انسان در مقدمات قريبه وضوء استعانت به غير بكند، مثل اين كه كسى در باب وضوء آب را به مشت انسان مى‏ريزد كه با آن مشت غسل وجه و اليدين مى‏كند اين كراهت دارد، كما اين كه در باب وضوء اين معنا مكروه است در باب غسل هم استعانت به غير در مقدمات قريبه‏اش مکروه است.

اين را مى‏دانيد كه در مقدمات بعیده لا محال بايد استعانه بشود، كسى چاه مى‏كند از آن چاه كسى آب مى‏كشد انسان وضوء مى‏گيرد، يا لوله كشى مى‏كند تا آب به خانه بيايد، اينها همه‏اش استعانت است اگر اينها نباشد وضوء نمى‏شود، اين مقدمات بعيده است، در اينها استعانت عيبى ندارد، ائمه عليهما السّلام هم آب مى‏كشيدند مردم از آن آب وضوء مى‏گرفتند، در آن مقدمات قريبه كه آب را به مشت انسان بريزد يا آبى را به سر انسان بريزد كس ديگر كه اين با دستش او را به بشره برساند اينها مكروه است، در باب غسل روايتى وارد نشده است كه استعانت به غير در غسل مكروه است، روايت در باب وضوء بود، ولكن اگر دلالت آن روايت در باب وضوء تمام بود او كافى است در حكم به كراهت در مقام، چونكه در آن روايتى كه هست تعليلى و تعبيرى هست كه مقتضاى آن تعبير اين است كه حكم مختص به وضوء نيست بلكه در غسل هم او جارى مى‏شود، که عمده در مقام معتبره سكونى بود كه اين معتبره سكونى در جلد اول، در باب 47 از ابواب الوضوء روايت 3[2] بود:

صدوق عليه الرّحمة و فى الخصال عن ابيه عن على بن ابراهيم صدوق از پدرش نقل كرده است، پدر صدوق از اصحاب على بن ابراهيم قمّى است، صاحب التفسير و از اصحاب سعد بن عبد الله اشعرى است، «عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص خَصْلَتَانِ لَا أُحِبُّ أَنْ يُشَارِكَنِي فِيهِمَا أَحَدٌ ».دو عمل است كه دوست ندارم كسى در آن دو عمل مرا شركت كند. «وُضُوئِي فَإِنَّهُ مِنْ صَلَاتِي» يكى وضوئم است دوست ندارم كسى ديگر مشاركت كند، بنا بر اين كه مشاركت صدق مى‏كند ولو به اين كه كسى به دست شخصى كه وضوء مى‏گيرد آب بريزد كه با آن مشت غسل وجه كند، بناءً بر اين كه اين هم مشاركت است، لا احبّ ان يشاركنى فيها احد وضوئى فانّه من صلاتى، براى اين كه وضوء از صلاتم است، خوب اگر وضوء از صلاة است و شركت در اين وضوء محبوب نيست، خوب غسل هم از صلاة است ديگر، فانّ الغسل من صلاتى، اين تعبير آنجا هم جارى مى‏شود، و يكى هم «وَ صَدَقَتِي فَإِنَّهَا مِنْ يَدِي إِلَى يَدِ السَّائِلِ- فَإِنَّهَا تَقَعُ فِي يَدِ الرَّحْمَنِ» به كسى بدهم كه ببر اين را به آن كس بده، نه به دست خودم مى‏دهم كه كسى وسيله و شريك در اين عمل نبوده باشد، و صدقتى فانّه من يدى الى يد السّائل فانّها تقع فى يد الرّحمن كه واسطه نباشد، به قرينه اين تعبير در صدقه و هكذا صدق مشاركت عرفاً و آب ريختن به سر يا به مشت كه با او وضوء بگيرد يا به صورتش مى‏ريزد با آفتابه و اين با دستش غسل وجه مى‏كند، چون كه مشاركت به اينها عرفاً صدق مى‏كند اين معنا لا احبّ دلالت بر مانعيّت ندارد، معنايش همان كراهت الاستعانة بالغير است، در خصوص غسل لازم نيست روايت باشد، اگر اين روايت در باب وضوء تمام شد كما ذكرنا كه‏ بعيد هم نشمرديم و گفتيم تمام است، در غسل هم جارى مى‏شود.

عدم اشتراط استبراء پيش از غسل در غسل جنابت

مسألة 2: « الاستبراء بالبول قبل الغسل ليس شرطا في صحته‌و إنما فائدته عدم وجوب الغسل إذا خرج منه رطوبة مشتبهة بالمني فلو لم يستبريء و اغتسل و صلى ثمَّ خرج منه المني أو الرطوبة المشتبهة لا تبطل صلاته و يجب عليه الغسل لما سيأتي‌».[3]

 بعد ايشان شروع مى‏كند به مسائل مهمه كه بعضى‏ از اينها مسائلى هستند که از امّهات مسائل حساب مى‏شود.

ايشان مسأله ثانيه را به اين نحو شروع مى‏كند قدس الله سرّه، مى‏فرمايد اين كه گفتيم در مواردى كه انسان جنب مى‏شود بالانزال گفتيم كه مستحب است بر اين كه استبراء به بول كند قبل الاغتسال در مستحبات ذكر شده است كه قبل از اين كه غسل جنابت را اتيان بكند، استبراء كند مجراى آن منى را، مجراى منى را كه متحّد است با مجراى بول استبراء كند او را به بول كردن قبل از غسل كه اگر قطراتى و ذرّاتى در مجری چپسبيده است و مانده است اينها به واسطه بول كردن چون كه مجری يكى است بیرون بیایند بعد غسل كند، ايشان مى‏فرمايد اين اين بول كردن اين استبراء شرط صحّت غسل نيست، بدان جهت اگر كسى استبراء نكرد ولكن اگر  غسلش را تمام كرد و بعد از غسل نمازى خواند افرض بعد هم بللى خارج بشود، ديد يك قطره‏اى خارج شد، در اين صورت آن غسل سابقى صحيح است، بول كردن شرط صحّت او نيست، فقط فايده استبراء اين بود که اگر استبراء به بول مى‏كرد اين بللى كه بعد از غسل كردن از او خارج مى‏شد حكم منى نداشت، الآن كه استبراء نكرده است غسل كرده است و بعد از غسل يا بعد از صلاة هم بللى خارج شد حكم مى‏شود انّه منىٌّ، كه به خروج منى جنابت دومى حادث مى‏شود بر شخص، چه جورى كه انسان جنب بشود و غسل كند و تمام كند و بعد دوباره موجب الجنابة را مرتكب بشود دوباره جنب می شود، اين هم که يك قطره‏اى كه مانده بود در مجری وقتى كه بيرون آمد و معلوم شد منى است يا شارع حكم كرد منى است جنابت دومى حاصل مى‏شود، آن جنابت اولى به غسل اولى مرتفع شده است، و اين جنابت ثانى است، چون كه در بحث موجب الجنابة بيان شد يكى از موجبات جنابه خروج المنى است قل او كثر، حتّى يك قطره‏اى بوده باشد خارج بشود انسان جنب مى‏شود، كما اين كه يك قطره بول خارج بشود وضوئش باطل مى‏شود و محدث بالاصغر مى‏شود، فرقى نمى‏كند، اين حرف مشهور است كه استبراء به بول شرط غسل نيست، و فقط فايده‏اش اين است كه اگر بعد بلل خارج شد آن بلل محكوم به منى نمى‏شود اگر استبراء به بول كرده باشد و امّا اگر استبرا به بول نكرده باشد بلل خارج محكوم به منى بودن است.

ديدگاه ابن ادريس حلّی و علّامه (قدس سرهما) در منتهی

ولی ابن ادریس حلّى[4] قدس الله نفسه الشريف و علاّمه[5] در منتهى آنها ملتزم شده‏اند كه اگر بلل خارج بشود، كشف مى‏شود كه آن غسل باطل بود، يعنى اگر قبل البول غسل كند و بعد بللى خارج بشود اينها ظاهر كلامشان اين است كه حكم مى‏شود آن غسل باطل است.

ثمره ما بين القولين چيست كه بگوييم الآن تازه جنب شد يا بگوييم آن غسل باطل است، اثرش چيست؟ اثرش ظاهر مى‏شود در مثل صلاتى كه خوانده است و بلل بعد از او خارج شده است، اگر غسل اولی باطل بشود صلاة را هم بايد اعاده كند، چرا؟ چون كه صلاة باطل بوده چون مع الحدث بوده است، و امّا اگر گفتيم اين منى جنابت جديده است غسل اولى باطل نمى‏شود خوب مى‏گوييم صلاتش صحيح است، آن صلاة را با طهارت خوانده است، مثل اين كه شخصى يك نمازش را خواند، قبل از نماز دومى جماع با اهل بيتش كرد اين جنابتى است كه حادث شده است، بدان جهت در نمازهاى بعدى بايد غسل كند.

چرا اينها حلّى و علاّمه در منتهى اين را فرموده‏اند كه غسل باطل مى‏شود؟

در وجه فرمايش اين دو نفر كه خلاف مشهور است، در وجه اين فتواى اين دو نفر دو امر ذكر شده است كه دو امر وجه اين فتواى به بطلان است:

 وجه اول روايات است كه در ظاهر بعضى از روايات امام علیه السلام حكم كرده است آن صلاتى را كه خوانده است بعد الغسل و قبل خروج البلل آن صلاة بايد اعاده بشود، وقتى كه امام علیه السلام حكم فرمود آن صلاة بايد اعاده بشود، خوب نتيجةً معلوم می شود غسلش باطل بوده است ديگر، والاّ چرا اعاده بشود؟ و از بعضى از اين روايات استفاده مى‏شود اين معنا كه اين استبراء به بول شرط الغسل است، يكى رواياتى است كه مى‏گويد صلاة اعاده بشود، آن روايت در جلد اول در باب 36 از ابواب الجنابة صحيحه محمد بن مسلم است، روايت [6]6 است:

صحيحه محمد بن مسلم

محمد بن الحسن به اسناده عن الحسين بن سعيد، شيخ الطّائفه اين روايت را از كتاب حسين بن سعيد اهوازى نقل مى‏كند كه سندش به آن كتاب صحيح است و صاحب الكتاب جليل است، حسين بن سعيد نقل مى‏كند عن حمّاد يعنى حمّاد بن عيسى، اين حسين بن سعيد كه نقل مى‏كند از حماد آن حماد بن عيسى است عن حماد عن حريز عن محمد، يك چيزى هم يادتان باشد صاحب وسائل هم اینجا عمل كرده است به او، هر گاه در سندى ديديد عن حريز عن محمد آن محمد بن مسلم است، حريز است كه رواياتى از محمد بن مسلم دارد در بعضى از آنها للاختصار عن محمد گفته است، اين هم از آن روايات است، لذا صاحب وسائل مى‏گويد يعنى ابن مسلم يعنى محمد بن مسلم، و راست هم مى‏گويد، همين جور است، به حسب رواياتى كه حريز نقل كرده است از محمد بن مسلم رواياتى است كثير، روايات كثيره‏اى را دارد از محمد بن مسلم، «َعنِ الرَّجُلِ يَخْرُجُ مِنْ إِحْلِيلِهِ- بَعْدَ مَا اغْتَسَلَ شَيْ‌ءٌ» مردى خارج مى‏شود از ذكرش بعد از اين كه غسل كرد شيئى خارج مى‏شود، «قَالَ يَغْتَسِلُ وَ يُعِيدُ الصَّلَاةَ» غسل را بكند و نمازى كه خوانده است اعاده كند، الاّ ان يكون بال قبل ان يغتسل، مگر اين كه قبل از غسل كردن استبراء كرده باشد، فانّه لا يعيد غسله، اگر قبل از اغتسال بول كرده باشد اعاده غسل نمى‏كند، اين روايت كه و يعيد الصّلاة تمسّك شده است به اين معنا، اين عنوان هم در فتواى حلّى و در فتواى منتهى است، آنها هم همينجور گفته‏اند كه لو اغتسل قبل الاستبرا البول و صلّى آن صلاتش را بعد از اين كه بلل خارج شد آن صلاة را بايد اعاده كند كه همان مضمون اين صحيحه است.

ولكن شما مى‏دانيد امام علیه السلام در اين روايت و خودش نه سائل فرض كرده بود كه غسل كرده است نماز خوانده بلل بعد از صلاة خارج شده است، اين نه در سؤال سائل فرض شده بود، سألت ابا عبد الله علیه السلام يخرج من احليله بعد ما اغتسل شئ، فرض نشده است كه نماز خوانده بود بعد از صلاة خارج شد، در جواب هم همينجور است در جواب هم امام علیه السلام به همان جواب فرموده است، ظاهر سؤال اين است كه آنى كه خارج شده بود از احليل بعد از غسل خارج شده بود يعنى قبل از صلاة، قبل از اين كه نماز بخواند چيزى خارج شده بود، او هم اعتناء نكرده بود چون كه مسأله نمى‏دانست، مى‏گفت انشاء الله چيزى نيست، منى نيست، شيئى است خارج شده است ديگر، بگذار خارج بشود غسلمان را که كرديم، يك دفعه سؤال را تکرار مى‏كنم، عن الرّجل يخرج من احلیله بعد ما اغتسل شئٌ بعد الفعل خارج شده است، نه بعد ما اغتسل و صلّى، بعد ما اغتسل شيئى خارج شد، قال يغتسل و يعيد الصّلاة، صلاة را هم بايد اعاده كند، چون كه قبل از صلاة خارج شده بود، اين ظاهر روايت است.

خوب اگر خيلى كسى ديگر خيلى حوصله‏اش تنگ بشود مى‏تواند بفرمايد كه اين روايت مطلق است، نه صدق مى‏كند كه يخرج من احليله بعد ما اغتسل شئٌ، اين روايت مى‏گيرد چه نماز بخواند، يا نماز نخوانده خارج بشود، هر دو صدق مى‏كند كه بعد ما اغتسل شيئى خارج شد، جواب امام علیه السلام هم مطلق است، كه صلاتش را بايد اعاده كند، چه صلاة قبل خروج شد، چه بعد الخروج، چون كه نمازش را فرمود اعاده كند على كلّ تقدير، غايت امر آن كسى كه خلقش تنگ بشود مى‏تواند دعواى اطلاق مى‏كند.

سؤال...؟ اگر صلاتش صحيح بود امام علیه السلام مى‏فرمود يغتسل و لا يعيد الصّلاة، يعنى صلاتش صحيح بوده است چون كه غسل كرده بود و در حال غسل نماز خوانده بود مستدل مى‏گويد كه امام علیه السلام كه فرمود يغتسل و يعيد الصّلاة يعنى صلاتش باطل است، يعيد ارشاد بر اين است كه باطل است، صحيح بود مى‏فرمود كه لا يعيد الصّلاة، عرض كرديم مفروض سائل در اين روايت اين است كه بلل اول خارج شده است بعد نماز را خوانده است، به خيال اين كه نمى‏دانست مسأله را، به خيال اين كه اين چيزى نيست كه خارج شده است، چون كه آثار منى ندارد كه شهوت باشد یا دفق باشد، يك چيزى است خارج شده بگذار خارج بشود، امام علیه السلام اين را مى‏فرمايد كه صلاتش را اعاده كند، كه قبل از صلاة خارج شده است}. از اين نتيجه‏ مى‏گيريم بر اين كه غسل سابقى باطل است، چرا باطل است؟

خوب ما هم ساكت مى‏شويم و می گوئیم سلمنا، گفتيم فرض كنيد قبول كرديم مطلق است، خوب از اطلاق رفع ید كرديم، به چه چيز؟ به صحيحه ديگرى كه بعد نقل مى‏كند همين محمد بن مسلم،[7] در ذيل اين روايت بعد از اين كه اين روايت را شيخ نقل كرده است از حريز عن محمد بن مسلم حريز مى‏گويد قال محمد يعنى محمد بن مسلم گفت اين را كه از امام صادق سلام الله عليه سؤال كردم از پدرش هم سؤال كرده بودم قال و قال ابو جعفرٍعلیه السلام، البته نداردکه سؤال كرده بودم و ابو جعفر علیه السلام هم در جواب اينجور فرموده بود، شايد قبل از سؤال خود حضرت فرموده بود، قال من اغتسل فهو جنب كسى كه غسل بكند در حالى كه جنب بود و هو جنبٌ قبل ان يبول، در حالى كه جنب بود قبل ان يبول غسل كند، ثمّ وجد بللاً بعد بللى را پيدا كند، فقد انتقض غسله، غسلش مى‏شكند، نه اين كه و قد لا غسل له، انتقض، انتقاض طهارت است، مثل اين كه من نام انتقض وضوئه، نواقض وضوء نواقض غسل است، يعنى غسل صحيح بود، الآن مى‏شكند موقع خروج، پس اين دلالت مى‏كند كه اگر صلاة بخواند و بلل خارج بشود حين خروج بلل غسل باطل مى‏شود، يعنى تا آن وقت غسل طهارت بود.

بدان جهت به تقييد در اين روايت كه انتقض فرموده است كه انتقاض هم در اذهان معهود است ايّاك ان تنتقض وضوئك الاّ اینکه نومی را یا حدثى را احداث بكنى، طهارت همينجور است طهارت منتقض شده است و تا آن وقت متطهّر بود، اين ذيل اينجور دلالت مى‏كند، لذا از اطلاق آن روايت رفع ید مى‏كنيم.

سؤال...؟ يا اصول، مطلق با مقيد تعارض نمى‏كند، آن مى‏گويد غسل باطل است، اين روايت از اول آن جور مى‏گويد بدان جهت صلاة را قبل بخوانى بعد بخوانى باطل است، اين روايت مى‏گويد نه، صلاة را اگر بعد از غسل و  قبل الخلل بخوانى صحيح است، چون كه الآن منتقض مى‏شود، بدان جهت از آن اطلاق رفع ید مى‏شود و نتيجه آن مى‏شود، چون او مطلق بود، اما این می گویدئ صلاة صحیح است اين در صورتى بود كه صلاة را قبل از بلل بخواند، انتقض يعنى صلاتى كه قبل از اين بلل شده است صحيح است، آن مى‏گويد نه صلاة قبل از بلل بشود يا بعد از بلل بشود، هر دو باطل است، صحيح را از توى آن اطلاق در مى‏آوريم مثل اين كه گنجشك را از لانه‏اش در مى‏آوريم، آن وقت آن جا يكى مى‏ماند، آن فردش فقط مى‏ماند.

ديدگاه سيد خوئی(ره)

بدان جهت در ما نحن فيه همين جور است. بعضى‏ها فرموده‏اند[8] رضوان الله عليه كه در ما نحن فيه روايت ديگرى است كه آن روايت ديگر كالصّريح است فى الاشتراط، آن روايت، روايت [9]12 است:

و باسناده عن محمد بن حسن صفّار و باسناد شيخ از محمد بن حسن صفّار عن محمد بن عيسى بن عبيد عن احمد بن هِلال اين احمد بن هلال عبرتائى است كه محمد بن عيسى بن عبيد از او رواياتى دارد، اين احمد بن هلال هم مى‏گويد بر اين كه اين احمد بن هلال در شأنش اختلاف است كه آيا معتبر است يا معتبر نيست، خالى از اشكال نيست، ولكن بعضى‏ها معتبر دانسته‏اند، صاحب اين فرمايش هم رضوان الله عليه فرموده است اين روايت، روايت معتبره‏اى است، دلالت مى‏كند و كالصّريح است بر اين كه بول كردن شرط غسل است، «سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ اغْتَسَلَ قَبْلَ أَنْ يَبُولَ» ، سؤال كردم از مردى كه غسل مى‏كند قبل از اين كه بول بكند، «فَكَتَبَ أَنَّ الْغُسْلَ بَعْدَ الْبَوْلِ»- غسل بعد البول است، اين غسل بعد البول اشتراط است، مثل لا طلاق الاّ بعد الزّواج، لا بيع الاّ بعد الملك، لا عتق الاّ بعد الملك، اين لسان، لسان اشتراط است، لا غسل الاّ بعد البول يعنى بول شرط غسل است، فرموده‏اند اين همين جور است، ولكن به اين روايت نمى‏شود عمل كرد چون كه مشهور مثلاً اعراض كرده‏اند.

ملاحظه بر ديدگاه سيد خويي(ره)

عرض مى‏كنم اولا: اين روايتى كه هست مشهور هم اعراض نكنند، بن ادريس و علاّمه گفته‏اند، ديگران هم اگر مى‏گفتند باز به اين روايت نمى‏شد عمل بكنيم. چرا؟ چون كه اولاً اين روايت مضمره است، از احمد بن هلال عبرتائى صرف نظر كنيم، مضمره است، محمد بن عيسى عن احمد بن هلال قال سألته عن رجلٍ، خوب سألته كه را سؤال كردم، عبرتائى هم مثل زراره و محمد بن مسلم و اضراب اينها نيست كه، در خود عبرتائی خيلى چيزها است كه فعلاً جايش نيست، خيلى نقل شده است، منتهى گفته‏اند زمانش فرق مى‏كند اين در آخر بود در اول خوب بود، همينجور چيزها گفته‏اند، آنها هم كه تصحيح كرده‏اند، پس اين از كسى نيست كه از غير امام سؤال نكند، شايد از يك آخوند سنّى سؤال كرده است، از يك راوى سنّى سؤال كرده است، قال سألته ان رجلٍ اغتسل قبل عن يبول، آن هم سؤالش هم به كتابه بود، و كتب انّ الغسل بعد البول، اين روايت اعتبارى ندارد، چون كه مضمره است.

و ثانياً خوب اگر اشتراط بود تفصيل ما بين نسيان و عدم نسيان نمى‏شود داد، چون كه در روايت دارد كه فكتب انّ الغسل بعد البول الاّ ان يكون ناسياً مگر كسى كه يادش برود بول كند، همين كه از عمل فارغ شد ديگر يادش نبود كه بول بكند آمد غسل كرد، اگر خارج شد بلل آن عيبى ندارد غسلش صحيح است، مدلول اين روايت اين است كه كسى انزال كرد جنب هم شد بعد يادش رفت بول بكند همينجور آمد غسل را كرد بعد از غسل بلل خارج شد، نه آن عيبى ندارد و غسلش صحيح است، امّا اگر عمداً و متعمداً بول نمى‏كند غسل بكند و بعد بلل خارج بشود آن غسلش باطل مى‏شود، مدلول اين روايت اين است، انّ الغسل بعد البول الاّ ان يكون ناسياً فلا يعيد الغسل، مگر ناسى باشد كه غسل را اعاده نمى‏كند در صورت ناسى بودن.

خوب وقتی حدث می شود منى می شود فرق نمى‏كند نسيان داشته باشد یا انسان متعمّد بشود، منى جنابت مى‏آورد، ولو در خواب محتلم شده است كه در حال غفلت بود، اگر منى بوده باشد جنابت مى‏آورد، اینجاى اين تفصيل نيست، اين فقط استحباب است، اين فرض نكرده است كه بعد هم بلل خارج شده است، اين كه مستحب است انسان بول بكند بعد غسل بكند استحباب دارد که در مستحبات ذكر شده است اين روايت او را مى‏گويد، استحبابش خيلى مؤكّد است لا غسل الاّ بعد البول ذيلش مى‏گويد استحباب دارد، آن صدر وجوب و شرطيت را مى‏رساند، اين مى‏گويد نه اين مستحب است، اگر ناسى بودى غسلت صحيح است، نه اين كه بلل خارج شده است، نه بول نكردى، غسل كردى اشكالى و عيبى ندارد.

اين روايت ناظر به اين است، اين ربطى به مسأله اشتراط ندارد و خودش هم قابل اعتماد نيست كما ذكرنا، اين وجه اول.

 وجه دومى كه گفته مى‏شود در ديل اين مطلب كه در ما نحن فيه غسل سابقى بعد خروج البلل باطل مى‏شود وجه دومى اين است كه در روايات تعبير شده است به كلمه يعيد الغسل، اين را شما مى‏دانيد كلمه يعيد آن عمل سابق را در صورتى مى‏گويند كه در عمل سابق خلل باشد، كسى كه اغتسل ثمّ خرج منه البول يعيد الغسل يعنى آن غسل سابقى خلل دارد، مثل من صلّى و نسى الرّكوع يعيد صلاته اين خلل است، كلمه اعاده ظهور دارد که در عمل سابقى خلل است و عمل سابقى را بايد اعاده كند، در همين باب 36 در صحيحه اولى كه صحيحه عبيد الله بن على حلبى[10] است:

صحيحه حلبی

محمد بن على بن الحسين باسناده شيخ سندش به عبيد الله بن على حلبى صحيح است: «سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ- ثُمَّ يَجِدُ بَعْدَ ذَلِكَ بَلَلًا وَ قَدْ كَانَ بَالَ قَبْلَ أَنْ يَغْتَسِلَ- قَالَ لِيَتَوَضَّأْ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ بَالَ قَبْلَ الْغُسْلِ فَلْيُعِدِ الْغُسْلَ» خودش هم بول كرده بود قبل از غسل كردن، قال يتوضأ، وضوء بگيرد چون غسلش صحيح است و ان لم يكن بال قبل الغسل فليعد الغسل، غسل را اعاده كند، يعنى آن غسل خلل دارد.

موثقه سماعه

و هكذا در موثّقه سماعه اينجور دارد كه روايت 8 [11]است:

محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد عنه يعنى عن الحسين بن سعيد عن اخيه الحسن برادر حسين بن سعيد حسن بن سعيد است «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُجْنِبُ ثُمَّ يَغْتَسِلُ قَبْلَ أَنْ يَبُولَ- فَيَجِدُ بَلَلًا بَعْدَ مَا يَغْتَسِلُ قَالَ يُعِيدُ الْغُسْلَ» غسلش را اعاده كند، فرموده‏اند اين رواياتى كه در آنها تعبير به اعاده غسلش شده است ظاهر اين است كه غسل سابقى محكوم به بطلان است، چرا؟ چون كه اگر اين جنابت جديده باشد مى‏گويد فليغتسل، اذا خرج البلل فليغتسل، مثل اين كه انسان اذا احتلم فليغتسل، اين كه و يعيد الغسل دارد يعنى آن غسل خلل دارد.

ولكن اين استدلال هم  لا یصیر شيئاً. چرا؟ براى اين كه تعبير به امر به اعاده در دو صورت مى‏شود:

 يك صورت آن وقتی است که همين است كه خلل باشد در عمل سابقى.

 يك صورت هم آن وقتى مى‏شود كه آنى كه عمل سابقى را واجب كرده بود، آن موجب عمل سابق باز موجود بشود، مثل رجلٌ سمع فى السّجدة آیة السجدة مى‏فرمايد بر اين كه يسجد يا يعيد سجدة، اين تعبير متعارفى است، هر گاه موجب عمل سابق م تكرار پيدا كرد كه انسان آن عمل سابق را اتيان كرده بود آن عمل سابق را، موجبش دوباره موجود شد در موارد ارشاد بر اين كه اين كه این چیزی که موجود شده است اين هم موجب عمل است، مى‏گويد آن عملش را اعاده كند، نمونه اش این است که: در روايت صحيحه دارد كسى فاقد الماء بود تيمم كرد، بعد وقتى كه تيمم كرد و نمازهايش را هم خوانده بود با آن تيمم و تيمم هم تيمم صحيحى بود بعد از مدّتى آب پيدا كرد، به خيال اين كه ديگر بعد از اين آب است ديگر معلوم است كه بعد از اینجا كه نهر بود بعد از اين هم نهر است، از آنجا وضوء نگرفت يا غسل نكرد به خيال اين كه آب پيدا مى‏شود بعد ديگر آب پيدا نكرد، از آن آب هم گذشته بود، امام علیه السلام مى‏فرمايد يعيد التّيمم، تيممى كه كرده بود اعاده كند، خوب شما مى‏دانيد آن وقتى كه آب پيدا كرد آن تيمم باطل شد، آن تيمم صحيح بود، الآن كه مى‏گويد يعيد التّيمم، اين ارشاد بر اين است كه الآن كه آب پيدا نمى‏كند اين موجب ديگرى است براى تيمم، صحيحه زراره اينجور است، در وسائل، در باب 19 از ابواب تيمم، روايت 1 است. در آن صحيحه زراره[12] سندش را نمى‏خوانم، وقت ضيق است، در آن صحيحه اينجور است: زراره مى‏گويد  «...قُلْتُ فَيُصَلِّي بِتَيَمُّمٍ وَاحِدٍ صَلَاةَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ كُلَّهَا- قَالَ نَعَمْ مَا لَمْ يُحْدِثْ أَوْ يُصِبْ مَاءً» اين كسى كه اين كار را كرده بود «قُلْتُ فَإِنْ أَصَابَ الْمَاءَ» به آب برسد «وَ رَجَا أَنْ يَقْدِرَ عَلَى مَاءٍ آخَرَ» آخر، اميد داشته باشد كه آب ديگر هم پيدا مى‏كنيم الآن وضوء نگيريم، «وَ رَجَا أَنْ يَقْدِرَ عَلَى مَاءٍ آخَرَ- وَ ظَنَّ أَنَّهُ يَقْدِرُ عَلَيْهِ»  عليه يعنى بر ماء ديگر، ديگر هر وقت بخواهد آب هست، «(كُلَّمَا أَرَادَ فَعَسُرَ ذَلِكَ عَلَيْهِ)» اين مشكل شد و آب پيدا نكرد بعد، «قَالَ يَنْقُضُ ذَلِكَ تَيَمُّمَهُ وَ عَلَيْهِ أَنْ يُعِيدَ التَّيَمُّمَ ،، قال» آن وجدان اول كه هست تيممش را ابطال كرد، و عليه ان يعيد التّيمم، چون كه موجب ديگر موجود شده است تيمم را اعاده كند، اين يعيد نه اين كه تيمم از اول باطل بود، نه! موجب تيمم اول تمام شد، وجدان ماء که شد آن منتهى شد، الآن موجب ديگرى است كه الآن که آب پيدا نمى‏كند موجب ديگرى پيدا شده است اعاده كند.

نه فقط اين يكى دو روايت است كه مى‏خوانم، روايات متعدده است كه در موارد ارشاد به موجبيّت حادث كه اين چیزی كه حادث شده است موجب آخر است، امر مى‏كند به اعاده عمل سابق، اين معنايش اين است كه اين هم موجب است اينى كه حادث شده است، ارشاد بر اين است كه عدم وجدان بعدى موجب آخر است بر تيمم، تيمم را اعاده كند، يعنى آن تيمم اولى كفايت نمى‏كند، توهّم نكند سائل كه عمل سابقى مجزى است و نمازش را با آن تيمم سابقى بخواند، يا به وضوء و غسل سابقى بخواند، نه بايد بر عمل سابق چون كه واجب شرطى است وجوب الوضوء الغسل و التّيمم بر اعمال سابقه بايد اعاده كند تيمم را.

صحيحه عبدالله بن مغيره

کذلک در صحيحه عبد الله بن مغيره در باب 3 از نواقض الوضوء هست[13] كه سندش را نمى‏خوانم، روايت، روايت 2 است در اين باب، «عَنِ الرَّجُلِ يَنَامُ عَلَى‌ ‌دَابَّتِهِ» مرد سوار بر مركب است روى مركب خوابش برده است، «فَقَالَ إِذَا ذَهَبَ النَّوْمُ بِالْعَقْلِ فَلْيُعِدِ» وقتى كه خواب عقلش را برد يعيد الوضوء، وضوئش را اعاده مى‏كند، يعنى آن وضوء سابقى به درد نمى‏خورد، بايد موجب ديگر يعنى آنى كه ناقض ديگرش موجود شده است عمل را بايد اعاده كند.

پس در اين رواياتى كه خوانده شد نه در آن طايفه اول و نه در كلمه اعاده دلالتى بر اشتراط نيست، بدان جهت لو اغتسل بول نكرده بود و صلّى و بعد از صلاة بلل خارج شد، يحكم بصحّة صلاته و عليه اعادة الغسل کما سنبین ان شاء الله تعالی.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص306.

[2] وَ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص خَصْلَتَانِ لَا أُحِبُّ أَنْ يُشَارِكَنِي فِيهِمَا أَحَدٌ- وُضُوئِي فَإِنَّهُ مِنْ صَلَاتِي- وَ صَدَقَتِي فَإِنَّهَا مِنْ يَدِي إِلَى يَدِ السَّائِلِ- فَإِنَّهَا تَقَعُ فِي يَدِ الرَّحْمَنِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص478.

[3] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص306.

[4] و الاستبراء في الطهارة الصغرى، عند بعض أصحابنا واجب، و كيفيته أن يمسح بإصبعه من عند مخرج النجو إلى أصل القضيب ثلاث مرات، ثمّ يمرّ‌السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ‌إصبعه على القضيب، و يخرطه ثلاث مرات و باقي أصحابنا يذهبون إلى استحبابه، إلا أنّه إن لم يفعل ذلك، و رأى بعد وضوئه بللا، فالواجب عليه الإعادة بلا خلاف بينهم، و إن كان قد فعل الاستبراء، ثم رأى بللا بعد ذلك فلا خلاف بينهم انّه لا يجب عليه إعادة الطهارة، و إنّما ذلك من الحبائل، و هي عروق الظهر؛ محمد بن منصور ابن ادريس حلی السرائر الحاوی، (قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ2، ت1410ق)، ج1،ص97.

[5] و لو كان الاستبراء واجبا لبيّنه، و لا ينافي ذلك وجوب إعادة الغسل مع تركه عند وجود البلل؛ علامه حسن بن يوسف حلي، منتهی المطلب، ( مشهد مقدس، مجمع البحوث الاسلامية، چ1، ت1412ق)،ج2، ص207.

[6] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدٍ يَعْنِي ابْنَ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَخْرُجُ مِنْ إِحْلِيلِهِ- بَعْدَ مَا اغْتَسَلَ شَيْ‌ءٌ قَالَ يَغْتَسِلُ وَ يُعِيدُ الصَّلَاةَ- إِلَّا أَنْ يَكُونَ بَالَ قَبْلَ أَنْ يَغْتَسِلَ فَإِنَّهُ لَا يُعِيدُ غُسْلَهُ؛ ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص251.

[7] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَنِ اغْتَسَلَ وَ هُوَ جُنُبٌ قَبْلَ أَنْ يَبُولَ- ثُمَّ يَجِدُ بَلَلًا فَقَدِ انْتَقَضَ غُسْلُهُ- وَ إِنْ كَانَ بَالَ ثُمَّ اغْتَسَلَ- ثُمَّ وَجَدَ بَلَلًا فَلَيْسَ يَنْقُضُ غُسْلَهُ- وَ لَكِنْ عَلَيْهِ الْوُضُوءُ- لِأَنَّ الْبَوْلَ لَمْ يَدَعْ شَيْئاً؛ ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص283.

[8] نعم، موثقة أحمد بن هلال كالصريح في الاشتراط حيث قال «سألته عن رجل اغتسل قبل أن يبول، فكتب: إنّ الغسل بعد البول إلّا أن يكون ناسياً فلا يعيد منه الغسل» لأنّ قوله «إنّ الغسل بعد البول» كالصريح في أنّه إذا وقع قبل البول فسد.إلّا أنّها ضعيفة الدلالة على المدّعى، و ذلك لعدم تعرّضها لخروج البلل المشتبه بعد الغسل، و بطلان الغسل قبل البول إذا لم يخرج منه البلل المشتبه ممّا لا يلتزمون به فإنّما يقول من قال به على نحو الشرط المتأخّر، و أنّه إذا خرجت منه الرّطوبة المشتبهة يكشف ذلك عن عدم صحّة الغسل الواقع قبل البول، و أمّا إذا اغتسل و لم يبل و لم يخرج منه بلل بعد ذلك فلا يحكمون ببطلان غسله بوجه؛ سيد ابو القاسم موسوی الخویی، موسوعة الإمام الخوئي‌، (قم، مؤسسة إحياء آثار الإمام الخوئي ره‌، چ1، ت 1418ق)ج7، ص5.

[9] وَ (محمد بن الحسن) بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ اغْتَسَلَ قَبْلَ أَنْ يَبُولَ- فَكَتَبَ أَنَّ الْغُسْلَ بَعْدَ الْبَوْلِ- إِلَّا أَنْ يَكُونَ نَاسِياً فَلَا يُعِيدُ مِنْهُ الْغُسْلَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص252.

[10] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ- ثُمَّ يَجِدُ بَعْدَ ذَلِكَ بَلَلًا وَ قَدْ كَانَ بَالَ قَبْلَ أَنْ يَغْتَسِلَ- قَالَ لِيَتَوَضَّأْ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ بَالَ قَبْلَ الْغُسْلِ فَلْيُعِدِ الْغُسْلَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص249.

[11] وَ عَنْهُ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُجْنِبُ ثُمَّ يَغْتَسِلُ قَبْلَ أَنْ يَبُولَ- فَيَجِدُ بَلَلًا بَعْدَ مَا يَغْتَسِلُ قَالَ يُعِيدُ الْغُسْلَ- فَإِنْ كَانَ بَالَ قَبْلَ أَنْ يَغْتَسِلَ فَلَا يُعِيدُ غُسْلَهُ- وَ لَكِنْ يَتَوَضَّأُ وَ يَسْتَنْجِي؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص251

[12] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع يُصَلِّي الرَّجُلُ بِوُضُوءٍ وَاحِدٍ- صَلَاةَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ كُلَّهَا قَالَ نَعَمْ مَا لَمْ يُحْدِثْ- قُلْتُ فَيُصَلِّي بِتَيَمُّمٍ وَاحِدٍ صَلَاةَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ كُلَّهَا- قَالَ نَعَمْ مَا لَمْ يُحْدِثْ أَوْ يُصِبْ مَاءً- قُلْتُ فَإِنْ أَصَابَ الْمَاءَ- وَ رَجَا أَنْ يَقْدِرَ عَلَى مَاءٍ آخَرَ- وَ ظَنَّ أَنَّهُ يَقْدِرُ عَلَيْهِ (كُلَّمَا أَرَادَ فَعَسُرَ) ذَلِكَ عَلَيْهِ- قَالَ يَنْقُضُ ذَلِكَ تَيَمُّمَهُ وَ عَلَيْهِ أَنْ يُعِيدَ التَّيَمُّم؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص377.

[13] وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ  قَالا سَأَلْنَا الرِّضَا ع عَنِ الرَّجُلِ يَنَامُ عَلَى‌ ‌دَابَّتِهِ فَقَالَ إِذَا ذَهَبَ النَّوْمُ بِالْعَقْلِ فَلْيُعِدِ الْوُضُوءَ؛ شيخ حر عاملی ، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص252-253.