درس هفتصد و پنجاه و سوم

تتمه احکام غسل

مسألة 4: « إذا خرجت منه رطوبة مشتبهة بعد الغسل‌و شك في أنه استبرأ بالبول أم لا بنى على عدمه فيجب عليه الغسل و الأحوط ضم الوضوء أيضا‌«.[1]

خروج رطوبت مشتبهه بعد از غسل در فرض شک در استبراء به بول

صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد اگر شخصى جنب شد بالانزال و بعداً غسل كرد و بعد الغسل بللى خارج شد نمى‏داند آيا قبل از غسل استبراء به بول كرد و بعد غسل كرد يا اين كه استبراء به بول نكرد و غسل را قبل از استبراء بالبول موجود كرد که قهراً آن بللى كه فعلاً خارج شده است محكوم به منى است، مى‏فرمايد در اين صورت حكم مى‏شود بر آن بلل بكونه منيّاً و غسلش را بايد اعاده بكند، و احتياط مستحبى اين است كه وضوء هم بگيرد، اين احتياط، احتياط مستحبى است.

عرض مى‏كنم شما مى‏دانيد بنا گذاشتيم بللى كه خارج بشود بعد الغسل و مكلّف بول نكرده باشد قبل الاغتسال آن بلل جنابت جديده است، غسل سابقى صحيح بود و به خروج البلل جنابت جديدى حادث مى‏شود،  اگر شخص جنب بوده باشد، در شخص جنب موضوع جنابت جديده امرين بود، شخصى كه جنب است بالانزال اگر دو تا امر در او موجود شد، يكى اين است كه غسل كرد، و امر ديگر اين بود كه قبل الاغتسال بول نكرد، اين امرين موجود شدند شارع حكم كرد بر اين كه اين بلل جنابت جديده است، فليغتسل از اين جنابت جديده، موضوع اين بود.

و اين را هم كه مى‏دانيد در بحث اصول منقّح است اگر موضوع حكمى كه مركّب از امرين است يكى بالوجدان محرز شد و ديگرى به اصل محرز شد آن موضوع تمام مى‏شود، و در ما نحن فيه شخص جنب بالانزال دو امر اگر در او جمع شد يكى اين است كه غسل بكند و يكى هم قبل الاغتسال بول نكند اين دو تا امر وقتى كه جمع شد جنابت جديده است، در جنب بالانزال موضوع اين دو تا امر است، شخص جنب بالانزال بود يقيناً و غسل هم كرده است يقيناً، نمى‏داند قبل از آن غسل بول كرد يا نكرد، يك وقتى بول نكرده بود قبل از آن غسل، مثل اين كه آن وقتى كه تازه دقيقه اول از انزال فارغ شده است آن وقت كه بول نكرده بود، بعد نمى‏داند بول كرد يا نكرد، استصحاب مى‏گويد بول نكرده‏اى، اغتسالش وجدانى است وجداناً غسل كرده است، و قبل از آن اغتسال يك زمانى بود بول نكرده بود استصحاب مى‏گويد نكردى نكردى كه نكردى، موضوع تمام مى‏شود، درست توجّه كنيد، موضوع جنابت جديده اغتسال قبل البول نيست، اغتسال خاص نيست، اغتسال خاص يعنى اغتسال قبل البول كه اغتسال خاصّى است اين موضوع حكم نيست، موضوع اغتسال و عدم البول قبله هست، اغتسال محرز است بالوجدان و عدم الاغتسال قبله بالاصل، موضوع و حكم تمام مى‏شود، محرز مى‏شود موضوع دو تا حكم، مثلاً روايات را ملاحظه بفرماييد:

صحيحه حلبی

 يكى صحيحه حلبى بود. روايت اولى بود[2]  در باب 36.

«سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ ثُمَّ يَجِدُ بَعْدَ ذَلِكَ بَلَلًا » بعد از اغتسال بلل را پيدا مى‏كند، «وَ قَدْ كَانَ بَالَ قَبْلَ أَنْ يَغْتَسِلَ».بول هم كرده بود، قال يتوضأ، حكمش وضوء است اين، چون كه بول كرده است «قَالَ لِيَتَوَضَّأْ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ بَالَ قَبْلَ الْغُسْلِ فَلْيُعِدِ الْغُسْلَ» يعنى غسل بكند و قبل از آن غسل بول نكند، فعليه الغسل غسل را بايد اعاده كند، در ما نحن فيه موضوع جنابت جديده عنوان بسيط نيست كه عنوان غسل قبل البول باشد، که شخصى كه جنب است غسل قبل البول را موجود كرد بعد بلل خارج شد، آن وقت جنابت، جنابت جديده مى‏شود، امر واحد بسيط عنوان‏ انتزاعى كه الغسل قبل البول اين غسل خاص اين موضوع جنابت جديده نيست، اگر اين بود با استصحاب احراز نمى‏شد، استصحاب عدم البول نمى‏گفت كه اين غسل تو غسل قبل البول است، اين را اثبات نمى‏كرد چون مثبت مى‏شد، ولكن موضوع به حسب الادلّه این است كه جنب بالانزال يغتسل و لم يبل قبله، قبل از غسل بول نكند، دو تا امر است موضوع جنابت جديده، غسل كردنش محرز است آن ديگرى هم بالاصل محرز است، چون كه آن وقتى كه هنوز غسل نكرده بود و انزال نشده بود يك وقتى بول نكرده بود یقینا آن آنى كه از انزال پا شد، بعد نمى‏داند بول كرد يا نكرد، غسل كرده است بالوجدان استصحاب مى‏گويد بول نكردى، لذا موضوع جنابت جديده محرز مى‏شود و حكم مى‏شود اين جنب است، بدان جهت غسل كند، توهّم اصل مثبت در ما نحن فيه مجری ندارد، امر واحد كه غسلى كه عنوان قبل البول داشته باشد غسل معنون به اين عنوان كه غسل قبل البول است اين موضوع حكم نيست، اين اگر بود مثبت بود، ولكن در ما نحن فيه موضوع جنابت جديده این است ان يغتسل و لم يبل قبله قبل از او بول نكند، يكى بالوجدان محرز است و ديگرى هم به اصل محرز مى‏شود و جنابت جديده حادث مى‏شود، ولكن بما انّه واقعاً احتمال مى‏دهد كه بول كرده است در واقع، احتمال مى‏دهد چون كه استبراء به خرطات نكرده است بول بوده باشد اين بلل، اين احتمال را مى‏دهد محكوم به بوليت باشد احتياط مستحبى اين مى‏شود كه وضوء را منضم كند، هذا كلّه فى هذه المسأله.

عدم تفاوت حکم رطوبت مشتبهه ميان بعد از فحص و عدم امکان فحص

مسأله5: «لا فرق في جريان حكم الرطوبة المشتبهة بين أن يكون الاشتباه بعد الفحص و الاختبار‌أو لأجل عدم إمكان الاختبار من جهة العمى أو الظلمة أو نحو ذلك».‌[3]

 بعد سيّد قدس الله نفسه الشّريف مسأله ديگرى را مى‏گويد و آن مسأله ديگر اين است مى‏دانيد كه ربّما شخصى انزال مى‏كند جنابت بر او حاصل مى‏شود و بول نكرده غسل مى‏كند و بعد بلل خارج مى‏شود، ربّما آن بلل را مى‏تواند اختبار كند و بفهمد كه چه چيز است، نگاه بكند هواى روشن است، چشم خوبى دارد، نگاه بكند مى‏بيند كه بله تكّه منى است، چون كه بول اينجور نمى‏شود يا بلل ديگر اينجور نمى‏شود، اين منى است، تكّه‏اى است خارج شده است سخین و سفيد و بوى منى را هم دارد، يك وقت اختبار ممكن مى‏شود، يك وقت اختبار ممكن نمى‏شود، مثل چه چيز؟ مثل اين كه فهميد يك رطوبتى خارج شد از او، بعد هم نگاه كرد چيزى نفهميد، چون كه رطوبت كم بود چسبيده بود به آن رأس الحشفه يعنى تَر بود رأس الحشفه، معلوم بود چيزى خارج شده است، امّا چه بود خارج شد منى بود خارج شد بول بود نمى‏داند.

در آن صورتى كه اختبار ممكن نيست، چون كه بلل، بللى است كه مبدّل شده است به رطوبت على رأس الحشفه و نمى‏تواند تشخيص بدهد، آن جا بلااشكال اگر غسل كرده است و بول نكرده است قبلاً منى است، اگر بول كرده است قبل الخرطات غسل كرده است اين بلل بول است، و اگر نه هم بول كرده است و هم استبراء به خرطات كرده است حكمش آن است كه گذشت، پيش مشهور جمع بين الوضوء و الغسل آنى هم كه پيش ما بود گفتيم، يك وقت اين است كه عدم امكان اختبار به جهت مانع است، انسان نمى‏تواند آنى كه از حشفه‏اش خارج شده است از مجراى بول او را اختبار كند، مثل اين كه آن شخص نابينا است نمى‏تواند ببيند، يا شب برق‏ها رفته است، تاريك است چيزى ندارد، اگر روشن بود شايد مى‏فهميد، ولكن نه شب تاريك است، ايشان مى‏فرمايد قدس الله نفسه الشّريف اين كه بلل مشتبه قبل البول محكوم به منى است، و بعد البول و قبل الخرطات محكوم به بول است فرقى نمى‏كند كه انسان فحص كند و بعد الفحص نتواند علم پيدا كند تشخيص بدهد، چون كه ديد چسبيده است به رأس الحشفه، نتوانست تشخيص بدهد كه چه بود، از ذرّات منى بود يا ذرّه بلل آخری بود مثل المذى يا غير ذلك، فرقى نيست ما بين اين كه فحص كند و اختبار ممكن باشد مع ذلك تشخيص ندهد، يا اصلاً اختبار ممكن نباشد، چون كه فرض كنيد كه اختبار ممكن نيست ولو لمانعٍ چشمش فرض كنيد نمى‏بيند، هوا تاريك است ديده نمى‏شود، در هر دو صورت حكم مى‏شود كه بلل غسل كرده باشد قبل البول منى است، بول كرده باشد قبل الغسل استبراء به خرطات نكرده باشد بول است، فرقى نمى‏كند.

اینجا بعضى‏ها فرموده‏اند كه منحصر به آن صورت نيست، اصل فحص لازم نيست. انسان وقتى كه غسل كرد و احساس كرد كه بلل خارج شده اگر قبل از غسل بول نكرده است او محكوم به منى است، غسل را بايد اعاده كند، ولو اگر فحص کند نگاه كند مى‏تواند تشخيص بدهد كه منى است يا منى نيست، مع ذلك با وجود اين كه فحص ممكن است، عمداً و اختياراً فحص را ترك مى‏كند مع ذلك در اين صورت حكم مى‏شود بر بلل بانّه منىٌّ، چرا؟ لاطلاق الاخبار، اخبارى كه خوانديم امام علیه السلام در روايت اينجور فرمود، يكى‏اش را خوانديم، ساير روايات هم همينجور است، عن الرّجل يغتسل ثمّ يجد بعد ذلك بللاً و قد كان بال قبل ان يغتسل قال ليتوضأ، فحص ممكن باشد يا نباشد كه بفهمد كه بول است يا بول نيست، و ان لم يكن بال قبل الغسل فليعد الغسل، غسل را اعاده كند، چه فحص ممكن بوده باشد يا ممكن نبوده باشد، فرموده‏اند و منهم السيّد الحكيم [4]قدس الله سرّه فرموده است بر اين كه روايات مطلق است و روايات مطلق آن صورتى را كه بتواند فحص كند و لعلّ به فحص كردن تشخيص بدهد آن صورت را هم مى‏گيرد، يا بالاتر از اين اگر فحص كند مى‏تواند تشخيص بدهد آن صورت را هم مى‏گيرد، فحص ممكن بوده باشد يا ممكن نبوده باشد.

اين كه روايات اطلاق دارد، در بدو نظر اينجور به ذهن مى‏آيد كه بله همين جور است، روايات اطلاق دارد، الاّ انّه بما اين كه اين روايات و سؤال در اين روايات و جواب در اين روايات مال بللى است كه مشتبه باشد که نتواند شخص تشخيص بدهد كه منى است، و الاّ اگر استبراء به خرطات كرده بود باز علم پيدا كند كه اين بول است، آن حكم را اين روايت نمى‏گويد، اين روايت بلل چه جور صورت علم را نمى‏گيرد، صورتى كه انسان نگاه كند مى‏داند چيست، آن صورت را نمى‏گيرد، اين مال بللى است كه لا يدرى در بعضى روايات خرج منه شيئاً، شئ را مبهم ذكر كرده بود، شيئاً كه نمى‏داند حكمش چيست اين شئ، اين سؤال از اين شده بود بللى كه مشتبه بوده باشد بدان جهت آن بللى كه اگر اختبار بكند مى‏فهمد او چه چيز است روايات از اين منصرف است، نمى‏خواهيم بگوييم قيد دارد، بلکه می گوئیم روايات از اين منصرف است و آنى كه از روايات فهميده مى‏شود به فهم عرفى، بللى كه شخص نمى‏داند چه حكم دارد نمى‏تواند حكمش را بداند از او مى‏پرسد، اما اگر فحص كند مى‏داند بول است آن حكمش را مى‏داند كه بول است ديگر، فحص كند مى‏داند حكمش آن است، آن جايى كه فحص هم بكند نمى‏داند حكمش چيست، تشخيص نمى‏تواند بدهد آنجا را ائمه علیه السلام حكمش را بيان كرده‏اند و در روايات سؤال شده است، اين مسأله را هم گذشتيم.

حکم رطوبت مشتبهه خارج از زنان

مسألة 6: « الرطوبة المشتبهة الخارجة من المرأة لا حكم لها و إن كانت قبل استبرائها فيحكم عليها بعدم الناقضية و عدم النجاسة إلا إذا علم أنها إما بول أو مني‌».[5]

 

در ما نحن فيه مى‏ماند مسأله اخرايى و آن مسأله اخرى اين است: اين كه گفتيم اگر انسان غسل بكند و قبل الغسل بول نكند كه جنابتش بالانزال بوده باشد او منى است، بول بكند آن رطوبت مشبته كه بعد مى‏آيد جنابت جديده نيست بلكه حدث اصغر است بايد وضوء بكند اين حكمى است مختص به رجال، رجال اين حكم را دارند، و امّا مرأه ولو جنابتش فى الانزال بوده باشد كه قد تقدّم سابقاً انزال در مرأه متصوّر مى‏شود هم در جايى كه دخول بشود به او و هم به مثل الاحتلام و نحو الاحتلام انزال محقق مى‏شود و آن انزال موجب جنابت است، يعنى وقتى كه منى به خارج فرج آمد اين موجب جنابت او مى‏شود و بايد غسل جنابت بكند على ما تقدّم بحثش، روى اين اساس مرأه مى‏دانست بر اين كه انزال كرده بود عند دخول المرء بها يا نه محتلم شده بود و يا يك كار ديگرى كرده بود كه انزال كرده بود، اين انزال كرده بود بعد غسل كرد، بعد از انزال رفت غسل كرد و بعد الغسل بللى از او خارج شد بول هم كرده يا نكرده است، اين على كلّ تقديرٍ حكم مى‏شود بانّه ليس بمنىٍ، چون كه شك مى‏كند آن وقتى كه غسل كرد منى كه در خارج فرجش نيامده بود، آن آنى كه غسل تمام شد نيامده بود، الآن نمى‏داند بر اين كه منى از فرج خارج شده است يا نه، استصحاب اين است كه خارج نشده است، كما اين كه استصحاب اين است كه بول خارج نشده است، هيچ حكمى ندارد، برود نمازش را بخواند با خاطر جمع، آن بللى كه خارج مى‏شود هم پاک است، چرا؟ چون كه مقتضاى قاعده اولى اين است، بعد از اين كه روايات وارده مختص به رجال شد و زن را شامل نمى‏شود زن على القاعدة الاوليه باقى مى‏ماند، و قاعده اوليه در بلل مشتبه آن جايى كه محتمل باشد كه يا منى است  يا بول است يا مايع طاهر است، قاعده اوليه اين است كه نه منى است و نه بول است، مايع طاهر را نمى‏خواهيم اثبات بكنيم كه مذى خارج شده است، آنها موضوع حكم نيستند، بول موضوع حكم است خروجش كه بايد وضوء بگيرد، منى موضوع حكم است كه جنب می شود و آن بلل نجس است، وقتى كه استصحاب گفت نه بول خارج شده است نه منى خارج شده است حكم مى‏شود به بلل بر اين كه پاك است، چون كه كلّ شئ طاهر، اصل اين است كه بول نيست، منى هم نيست، لا اقل اصالة الطّهاره، و بول هم خارج نشده است و منى هم خارج نشده است و جنب هم نيست، لا حكم لها، بدان جهت در مرأه فرقى نمى‏كند غسلش قبل البول بشود يا بعد البول بشود استبراء به خرطات كرده باشد یا نكرده باشد اينها حساب نيست در مرأه، همين كه بلل مردد شد ما بين البول و المنى و المايع الطاهر آن جا حكمش اين است.

بله در يك صورتى اگر علم پيدا كرد كه يا اين منى خودش است خارج شده است، منى خودش نه منى مرد، علم پيدا كرد كه يا منى خودش است يا بول است و چيز ديگرى نيست، او يجمع بين الوضوء و الغسل على المسلك المعروف كه مى‏گفتند جمع بكند ما بين الوضوء و الغسل جايى كه بلل خارج شد مردداً بين البول و المنى بعد الاغتسال و بعد الطهارة شخص از حدثين بايد جمع بكند، بنا بر آن مسلك بايد جمع بكند، و بنا بر ما ذكرنا حكم همان وضوء است، چون كه اين بلل وقتى كه مردد بين البول و المنى شد ناقض الوضوء است، ناقض الوضوء از اين شخص صادر شده است قبل از صلاة و اصل هم مى‏گويد جنب نيست، و ان كنتم جنباً فاطّهروا و ان كنتم خطاب بر عامّة المكلّفين است ولو به صورت به رجال خطاب است، ولكن حكم يكى است در اين حال.

خوب آن وقت اينجور مى‏شود كه در آيه اگر حكم يكى است يا در ساير موارد خطاب با وجود اين كه بر رجال است نساء هم آن حكم را در او شريك مى‏شوند، پس چرا در اين روايات استبراء نساء شريك با رجال نشدند؟ ولو اين روايات استبراء به بول قبل الاغتسال مال رجل است، عن الرّجل جنب مى‏شود و بعد امام علیه السلام مى‏فرمايد بعد از اين كه از رجل بلل خارج شد اينجور است، بعد الغسل و قبل البول، چرا اين روايات را تعدّى به نساء نكرديد به قانون اشتراك در تكليف كه نساء با رجال شريك هستند.

خوب معلوم است چرا تعدّى نكرديم، چون كه نساء با رجال كه حكم تعدّى مى‏شوند در آن جاهايى است كه قطع و يقين است بر اين كه آنى را كه مكلّف است رجال به او نساء هم به او مكلّف هستند، جنب باشند بايد غسل كنند بر صلاتشان، مكلّف به صلاة هستند، محدث بالاصغر باشند بايد وضوء بگيرند، در اين مواردى كه قطع و يقين است يا لااقل اطمينان است اقل مرتبه‏اش كه حكم مختص به رجال نيست حكم عام است آن جاها تعدّى مى‏شود، و امّا در جايى كه در بين خصوصيتى شد كه اطمينان بر خلاف پيدا شد كه اشتراك نيست، خرط ما بين مقعدته و اصل قضیبه ثمّ ینتره اين مال نساء نمى‏تواند باشد.

و از آن طرف هم مى‏دانيد نساء خصوصيتى دارند و رجال خصوصيت ديگرى دارند، رجال خصوصيتشان اين است كه مجری البول و المنى در رجال يكى است ولكن مجری البول و المنى در نساء اينجور نيست، منى از رحم خارج مى‏شود در آنها، انزال الى الرّحم مى‏شود ابتدائاً، وقتى كه اينجور شد خوب امام علیه السلام در اين روايت فرمود لانّ البول لم يدع شيئاً، در مجری چيزى نگذاشت، اين در حقّ نساء صدق نمى‏كند، در نساء مجراى بول و منى جدا است، بما انّه در ما نحن فيه اگر كسى ادّعا نكند كه يقين بر خلاف است اطمينان بر خلاف است، اين حكمى كه در اینجا فرموده است اطمينان هم نباشد همين جور است، چون بايد اطمينان به اشتراك داشته باشيم، در ما نحن فيه چون اينجور تعليلى هست در استبراء به بول لانّ البول لم يدع شيئاً، و امّا در استبراء بالخرطات اصل آن استبراء بالخرطات معنا ندارد در نساء، بدان جهت ما نمى‏توانيم تعدّى كنيم، اين قياس نمى‏شود به يا ايّها الذّين آمنوا اذا قمتم الی الصّلاة فاغسلوا وجوهكم بعد مى‏فرمايد و ان كنتم جنباً فاطّهروا، ضرورت است كه نساء و رجال در تكليف صلاتى شريك هستند، طهور در کلتا الصّلاتين شرط است، شارع فرموده است جنب طهورش غسل است غير جنب هم طهورش وضوء است، ما نحن فيه قياس به این موارد نمى‏شود.

بدان جهت در ما نحن فيه علاوه بر اين كه در ما نحن فيه اينجور است، بعضى‏ها استدلال كرده‏اند به روايتى كه آن روايت دلالت مى‏كند كه آن استبرائى كه در مرد گفته شد قبل البول يا بعد البول آنها در نساء جارى نمى‏شود، آن كدام روايت است؟ موثقه سليمان بن خالد است، در باب 13 از ابواب الجنابة، روايت 1[6] است:

موثقه سليمان بن خالد

محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعید، شيخ به سندش از حسين بن سعيد نقل مى‏كند، حسين بن سعيد عن عثمان، اين عثمان بن عيسى است، يادتان باشد، هر عثمانى كه حسين بن سعيد از او نقل كند، اين عثمان بن عيسى است كه خود شيخ توثيق كرده است، عثمان بن عيسى شخصی ثقه است، عن عثمان بن عيسى عن عبد الله بن مسكان عن سليمان بن خالد عن ابى عبد الله علیه السلام : «سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ فَاغْتَسَلَ» شخصى جنب شد و غسل كرد «قَبْلَ أَنْ يَبُولَ» قبل از اين كه بول بكند «فَخَرَجَ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ» ، شيئى از او خارج شد، «قَالَ يُعِيدُ الْغُسْلَ»، مرد غسل را اعاده كند، «قُلْتُ فَالْمَرْأَةُ يَخْرُجُ مِنْهَا (شَيْ‌ءٌ) بَعْدَ الْغُسْلِ» زن بعد از غسل از او شيئى خارج مى‏شود، «قَالَ لَا تُعِيدُ» اعاده نكند، «قُلْتُ فَمَا الْفَرْقُ بَيْنَهُمَا» فرق زن و مرد چه شد در اینجا، «قَالَ لِأَنَّ مَا يَخْرُجُ مِنَ الْمَرْأَةِ إِنَّمَا هُوَ مِنْ مَاءِ الرَّجُلِ» ، اين حكم غالبى است، غالباً وقتى كه مرد انزال كرد در فرج زن جذب نمى‏كند رحم تمام آن ماء را كه مرد انزال كرده است، بدان جهت مى‏ريزد زن فى ما بعد بيرون، بدان جهت اين جنابت نمى‏شود، جنابت اين است كه منىِ خودش بيايد بيرون.

 بما انّه در اين مرأه خصوصيت همين جور است، فرق پيدا مى‏كند ما بين اين كه مرد قبل از بول غسل بكند بعد از او بلل خارج بشود آن جا ديگر منى مال خودش است اگر منى باشد، ولكن در زن بما اين كه من مردد است ما بين اين كه خودش باشد و غير خودش باشد و غالباً هم غير خودش بيرون مى‏آيد بدان جهت حكم جنابت جديده ندارد.

اما اين روايت دليل بر مسأله نمى‏شود، كه از مرأه بللى خارج شد آن وقتى كه اصلاً مرد دخول نكرده است، محتلم شده بود، انزال كرده بود در احتلام يا كار ديگر كرده بود و انزال كرده بود به واسطه ملاعبه و نحوها انزال كرده بود، بعد غسل كرد، بعد از غسل بللى خارج شد، آن جا ديگر اين تعليل نمى‏آيد که لانّ ما يخرج منها من ماء الرجل، رجل كار ندارد با او در اين فرضى كه گفتيم، ما به اين روايت استدلال نمى‏كنيم به حكم مقام، اين قدر مى‏گوييم كه اين روايت در مقام تفرقه است، كه زن با مرد فرقى دارد، يك فرقش آن است كه در اين صحيحه گفته شده است.

 يك فرق ديگرش هم آن است كه ما در خارج عرض كردم كه در زن مجری دو تا است ولكن مجری در مرد يكى است، عمده اين است، لانّ بول لم يدع شيئاً در زن نمى‏آيد اين تعليل، بدان جهت در ما نحن فيه آن بللى كه از زن خارج مى‏شود حكمى ندارد.

عدم دخالت استبراء به خرطات در ناقضيت رطوبت مشتبهه

مسألة 7: « لا فرق في ناقضية الرطوبة المشتبهة الخارجة قبل البول بين أن يكون مستبرئا بالخرطات أم لا ‌وربما يقال إذا لم يمكنه البول تقوم الخرطات مقامه و هو ضعيف‌».[7]

بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف در مقامى كه هست مسأله ديگرى را مى‏فرمايد، و آن مسأله ديگرى را كه مى‏فرمايد اين است، بعضى‏ها ما هم كه آن وقتى كه از بعضى‏ها كه مسأله مى‏گفتند مى‏شنيديم، مى‏گفتند كسى اگر انزال بكند بعد بخواهد غسل بكند و نتواند بول بكند چون كه قبلاً بول كرده بود ديگر، بول ندارد كه بيايد بيرون، تمكّن به بول ندارد، مى‏گفتند كه اینجا استبراء به خرطات بكند، استبراء به خرطات يقوم مقام الاستبراء بالبول، استبراء بالخرطات مستحب است مثلاً، و اگر بعد از استبراء بالخرطات آن كسى كه متمكّن از بول نيست، ولكن استبراء به خرطات كرد و بعد غسل كرد و بعد بللى آمد، اين بلل محكوم است به بوليت، حكم آن استبراء به بول را دارد، اين حرف اساسى ندارد. چرا؟ براى اين كه رواياتى كه آن جا حكم به جنابت جديده فرمود كما اين كه برايتان عرض كرديم كه موضوع جنابت جديده در روايات دو شئ است، يكى اين است كه شخصى كه اجنب بالانزال غسل بكند، و ديگرى اين است كه قبل از آن غسل بول نكند، چرا بول نكرد؟ داعى‏اش بر عدم بول چه بود؟ كيفش نكشيد بول نكرد يا حوصله نداشت يا اصلاً بول نمى‏توانست بكند، بول نداشت كه بول كند، روايات مطلق است، عدم البول او موضوع جنابت جديده است، آن عدم البول در ما نحن فيه موجود است، استبراء به خرطات بكند يا نكند موضوع حكم نيست، روايت مطلق بود اگر بول نكرد بللى كه خارج مى‏شود او منى است چه استبراء به خرطات بكند چه نكند، اصلاً مساعدت هم ندارد استبراء به خرطات جاى آن بول بنشيند، چرا؟ چون كه بول همانطور آن روز صحبتش بود، اين بول مى‏شوید مجری را چون كه آب است، انّما البول ماءٌ و يكفيه الماء در تطهيرش، ولكن استبراء بالخرطات وقتى كه انسان بول كرد چون كه بول مايع است به خرطات و فشار مايع جدا مى‏شود از آن مجری كه چسبيده است مى‏آيد بيرون، ولكن در منى اينجور نيست، منى اگر به مجری چسبيده باشد به خرطات جدا نمى‏شود، بدان جهت در ما نحن فيه منى با بول اين فرق را هم دارد.

اين هم منافات ندارد با حرف سابقى كه گفتيم انسان قبلاً بول بكند استبراء به خرطات نكند انزال بكند آن انزال با آن فشار مى‏اندازد بول را بيرون، اين حرف صحيح بود، با او منافات ندارد، كلام اين است كه بول وقتى كه نكرد بما اين كه انزال كرده است و منى مى‏چسبد و لزوجت دارد با خرطات بیرون نمى‏آيد، مثل آن خرطات در بول نيست، بدان جهت هم روايات مطلق است و هم دليلى بر اين كه خرطات قائم بر او است نداريم، بدان جهت فرقى نمى‏كند استبراء به خرطات بكند يا نكند.

بله! در ما نحن فيه يك روايتى هست كه آن روايت هم من حيث السّند صحيحه است، ربّما از او توهّم مى‏شود كه انسان اگر استبراء به بول نكند قبل الاغتسال در حالى كه بول كردن ممكن نبود، او بللش بعدا محكوم به منى نيست، آن جايى كه بول مى‏توانست بكند آن جا محكوم است بر اين كه اين بلل خارج شده است بول است والاّ اين بلل بول نيست، اين صحيحه بزنطى است، در صحيحه بزنطى در باب 34 از ابواب الجنابة روايت 3[8] است:

صحيحه بزنطی

محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد، جلالت حسين بن سعيد را ببينيد، الاّ شذ و ندر ابواب فقهى است كه روايت ندارد، غالب روايات در غالب ابواب روايات متعدده‏اى دارد كه نوعاً هم رواياتش منقّح است، تعقيدى در آنها نيست منقّح است، و سندش هم همان سندهاى معروفى است كه دارد قدس الله نفسه الشّريف كه بيشتر از سى تا كتاب داشته است يا بيشتر از او داشته است این شخص جليل القدر، اين روايت هم از او است و باسناده عن الحسين بن سعيد عن احمد بن محمد اين حسين بن سعيد از احمد بن محمدی كه نقل مى‏كند احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى است، چون كه احمد بن محمد بن عيسى طبقه‏اش قبل از حسين بن سعيد است، بدان جهت در ما نحن فيه مى‏گويد كه باسناده عن الحسين بن سعيد عن احمد بن محمد صاحب وسائل مى‏گويد يعنى ابن ابى نصر، اين تفسير از صاحب وسائل است، درست هم است، خوب مى‏گويد، همين احمد بن محمد است كه حسين بن سعيد از او نقل مى‏كند همان بزنطى است، قال سألت ابا الحسن رضا علیه السلام كه مسئول هم امام رضا سلام الله عليه است، اين هم قرينه است چون بزنطى از اصحاب امام رضا سلام الله عليه، آن جا دارد كه «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَغْسِلُ يَدَكَ الْيُمْنَى مِنَ الْمِرْفَقَيْنِ إِلَى أَصَابِعِكَ» يد يمنى را از مرفق بشور، «وَ تَبُولُ إِنْ قَدَرْتَ عَلَى الْبَوْلِ ثُمَّ تُدْخِلُ يَدَكَ فِي الْإِنَاءِ ثُمَّ اغْسِلْ مَا أَصَابَكَ مِنْهُ- ثُمَّ أَفِضْ عَلَى رَأْسِكَ وَ جَسَدِكَ وَ لَا وُضُوءَ فِيهِ » اگر قادر بر بول باشى بول بكن، معنايش اين است كه اگر قادر نباشى بول نكن ديگر، محذورى ندارد، بول نكردن در صورت عدم قدرت محذور ندارد، محذور چه بود؟ محذور همان محذورى بود كه بلل خارج مى‏شد محكوم به منى بودن بود، جنابت جديده بود، قادر نباشى محذورى ندارد،.چون كه يدت پاك است و شسته‏اى، در انائى كه ماء قليل است داخل بكن ثمّ اغسل ما اصابك منه، آنى كه از او به تو اصابت كرده است از بول يا منه از منى او را پاك بكن، به اين روايت استدلال كرده است.

عرض مى‏كنيم فرضاً قبول كرديم كه اين روايت دليل است، خيلى خوب است، يعنى اگر همينجور است كه قادر به بول نبودى بول نكردن محذورى ندارد، يعنى محذور بول نكردن جنابت جديده بود، اگر بول نكردى نه جنابت جديده نيست، خوب اين ديگر خرطات نمى‏خواهد كه، آخر مى‏خواهيم بگوييم خرطات قائم مقام بول مى‏شود، خوب مقتضاى اين روايت مى‏شود كه وقتى كه قدرت بر بول نداشتى محذور ندارد، بول نكن، آن محذور را ندارد، خوب خرطات را چرا بكند؟ خرطات مال بول كردن بود كه انسان بعد البول استبراء به خرطات بكند، ربطى به ما نحن فيه ندارد، بدان جهت اگر اين استدلال تمام بود لو فرض، فرض محال كه محال نيست، اگر اين استدلال تمام بود ديگر خرطات را احتياج نداشت که فقيه بگويد خرطات قائم مقام بول مى‏شود، اين اولاً.

 و ثانياً اين روايت ربطى به مسأله خروج بلل بعد الغسل ندارد، اين آداب غسل كردن را مى‏گويد كه مرفق را بشوی از آن جا، گفتيم مستحب است كه بول هم بكند، خوب معلوم است كه استحباب حكم تكليفى است، حكم تكليفى به مقدور متعلّق مى‏شود، حكم وضعى كه نيست، حكم تكليفى است، حكم تكليفى در صورت قدرت است، مى‏گويد اگر متمكّن از بول بودى بول بكن كه مستحب است، آداب غسل است، امّا اگر بول كردى يا نكردى بعد بللى خارج شد آن حكمش چيست اين روايت در مقام بيان حكم بلل نيست، اين معنايش ترغيب به بول كردن است كه گفتيم آداب غسل است، و بدان جهت اين روايت را هم صاحب وسائل قدس الله نفسه الشّريف در آن حكم آخر كه انسان دستش نجس باشد، توى اناء نمى‏تواند ببرد در آن باب ذكر كرده است كه اين پاك هم بوده باشد مستحب است شستن، نجس باشد كه بايد بشوید، بدان جهت در ما نحن فيه اين ربطى به بلل مسأله بلل ندارد.

بله! اگر كسى ملتزم می شد كه خروج بلل غسل قبلى را باطل مى‏كند نه اینکه جنابت جدیده باشد، بلکه غسل قبلی از اول باطل است که از یعید الصلاة استفاده کرده اند، اگر این بود استدلال صحیح بود که آن وقتی شرط صحت غسل می شود بول کردن که قادر باشد بر بول کردن، ولی ما که این را ملتزم نشدیم و گفتیم غسل اول علی کل تقدیر صحیح است، بدان جهت این روایت در بیان آداب غسل است، و الحمد لله رب العالمین.



[1]  سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص308.

[2] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ- ثُمَّ يَجِدُ بَعْدَ ذَلِكَ بَلَلًا وَ قَدْ كَانَ بَالَ قَبْلَ أَنْ يَغْتَسِلَ- قَالَ لِيَتَوَضَّأْ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ بَالَ قَبْلَ الْغُسْلِ فَلْيُعِدِ الْغُسْلَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص250

[3]  سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص309.

[4] لإطلاق الأدلة، بل مقتضاه ثبوت حكمها بمجرد الشبهة و لو لعدم الفحص مع إمكانه؛ سيد محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسير، چ1، ت1416ق)، ج3، ص122.

[5] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص309

[6] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ- فَاغْتَسَلَ قَبْلَ أَنْ يَبُولَ فَخَرَجَ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ- قَالَ يُعِيدُ الْغُسْلَ- قُلْتُ فَالْمَرْأَةُ يَخْرُجُ مِنْهَا (شَيْ‌ءٌ) بَعْدَ الْغُسْلِ- قَالَ لَا تُعِيدُ قُلْتُ فَمَا الْفَرْقُ بَيْنَهُمَا- قَالَ لِأَنَّ مَا يَخْرُجُ مِنَ الْمَرْأَةِ إِنَّمَا هُوَ مِنْ مَاءِ الرَّجُلِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1،ص 201.

[7] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص309

[8] وَ [محمد بن الحسن] عَنْهُ (حسين بن سعيد) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ يَعْنِي ابْنَ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ تَغْسِلُ يَدَكَ الْيُمْنَى مِنَ الْمِرْفَقَيْنِ إِلَى أَصَابِعِكَ- وَ تَبُولُ إِنْ قَدَرْتَ عَلَى الْبَوْلِ- ثُمَّ تُدْخِلُ يَدَكَ فِي الْإِنَاءِ ثُمَّ اغْسِلْ مَا أَصَابَكَ مِنْهُ- ثُمَّ أَفِضْ عَلَى رَأْسِكَ وَ جَسَدِكَ وَ لَا وُضُوءَ فِيهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2،ص 247.