مسألة 10: « الحدث الأصغر في أثناء الأغسال المستحبة أيضا لا يكون مبطلا لها نعم في الأغسال المستحبة لإتيان فعل كغسل الزيارة و الإحرام لا يبعد البطلان كما أن حدوثه بعده و قبل الإتيان بذلك الفعل كذلك كما سيأتي«.[1]
كلام در حدث الاصغر اثناء اغسال مستحبه است. بعد از اينكه ايشان فارغ شد از تعرض به حكم حدث اصغر در اثناء اغسال واجب متعرض مىشود به آن حدث اصغرى كه اثناء اغسال مستحب صادر مىشود، كما سيأتى انشاء الله فى باب اغسال المستحب.
اغسال مستحب تقسيم به سه قسم مىشود. بعضى از آنها را اغسال زمانيه مىگويند، كه شارع و در شرع آن اغسال تشريع شده است على نحو الاستحباب براى ازمان كه مكلف در زمانى كه آن زمان را درك كند اين غسل را اتيان كند، مثل غسل يوم الجمعه، غسل الجمعه و مثل غسل ليالى قدر و ليالى شهر رمضان است، مثل فرض بفرماييد غسل يوم العيد، عيد فطر، يوم عرفه و غير ذلك، اينها اغسالى است كه براى زمان مكلف زمان را درك كند بر او تشريع شده است.
يك قسم از اغسال را از اغسال مكانيه مىگويند؛ كه آن اغسال را شارع و شرع تشريع كرده است براى دخول در مكانى، مكلف وقتى كه خواست به مكانى داخل بشود، امكنه خاصه اين غسل عند الدخول مستحب است، مثل غسل دخول مكه، غسل لدخول المدينه، اينها اغسالى است مثل غسل براى دخول للحرم الشريف، و مشاهد مشرفه كه اين غسلها تشريع شده است.
و ثالثة غسل را غسل افعالى مىگويند كه شارع در كسى كه اين افعال را اتيان مىكند شارع تشريع فرموده است اين اغسال را، مثل الغسلل للاحرام، خداوند اگر نصيب كرد كه محرم شديد مستحب است در آن احرامى كه هست غسل به آن احرام، و هكذا غسل بر طواف، غسل مستحب است، شخص جنب نيست، هيچ چيزى ندارد از اغسال واجبه ولكن مستحب است و هكذا و هكذا، اين اغسال فعليه خودشان دو قسم هستند:
تارة غسل تشريع شده است كه فعل را با آن غسل اتيان كند، مثل غسل براى احرام، غسل براى طواف.
و اخرى غسل تشريع شده است بر كسى كه فعل را اتيان كرده است، كسى كه فعلى را اتيان كرده است بعد از اتيان آن فعل اين غسل مستحب است، مثل كسى كه رؤيت مسلوب را كرده است، كسى را كه دار آويخته بودند او را رؤيت كرده است كه بعد از رؤيت غسل مستحب است، يا كسى لا سمح الله معصيتى انجام داده است كه بعد از معصيت غسل توبه مستحب است، توبه واجب است ولكن غسل توبه مستحب، كه اينها اغسالى هستند كه بعد از ارتكاب فعل مشروع مىشوند.
صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف مىفرمايد حدث اصغر در اثناء اغسال مستحبه مبطل اغسال مستحبه نيست، كما اينكه اغسال واجبه حدث اصغر در اثناء آنها مبطل آنها نبود اين حدث اصغر در اثناء اغسال مستحبه آن هم مبطل نيست اغسال را.
يكى را استثناء مىكند، مىگويد بله، در آنجايى كه غسل فعلى بوده باشد، مراد از فعلى قسم اول از فعل است، يعنى براى اتيان فعل غسل تشريع شده است، آنجا ممكن است گفته بشود و بعيد نيست گفته بشود كه آن حدث اگر در اثناء آن غسل صادر شد آن غسل مستحبى باطل مىشود، كما اينكه اين حدث اگر بعد از غسل صادر شد و قبل الفعل، فرض كنيد غسل كرده بود كه احرام ببندد در مدينه ولكن تا به مسجد شجره برسد و به ميقات برسد احرام ببندد بول كرد در اثناء طريق، پير مرد بود، آن مبطل غسل است، كما اينكه اين حدث اصغر بعد الغسل انجام بگيرد مبطل غسل است در اين حال.
عرض مىكنم بر اينكه اگر ما بوديم و قطع نظر از روايات ملتزم مىشديم كه اين اغسالى شارع آنها را غسل مستحبى تشريع فرموده است و براى اتيان فعل ظاهر ادله آنها اين است اگر ما ملتزم شديم كه خود اغسال مستحبه طهارات هستند به نحوى كه با خود آنها مىشود نماز خواند، بحثى كه خواهد آمد كه كلُّ غسلٍ ولو غسل مستحبى بوده باشد مغنى از وضوء است، اگر ملتزم شديم كه ظاهر خطابات اينها اين است كه اين غسل مستحبى طهارت است، و فعل را كه انسان اتيان مىكند با اين طهارت اتيان كند، با اين غسلى كه طهارت است و مجزى است و مىشود صلاة را اتيان كرد احرام را با اين غسل و با اين طهارت ببندد، اگر مقتضى و ظاهر ادله اين بوده باشد مقتضايش عبارت از اين است كه اين حدث بعد الغسل واقع نشود و در اثناء هم واقع نشود، چونكه اگر حدث در اثناء واقع بشود با آن غسل نمىشود نماز خواند، كما اين كه حدث بعد الغسل واقع بشود ديگر با آن غسل نمىشود نماز خواند، اگر ظاهر خطابات اين شد كه همين هم هست آن قسم اول از افعال كه اين اغسال را شارع تشريع فرموده است، چونكه مكلف محدث نيست، الاّ اینکه حدث اصغر داشته باشد، حدث اكبر ندارد، حدث اصغر هم نداشته باشد باز مشروع است، چون كه ظاهر ادله اين است كه اين غسل طهارتى است مغنى از وضوء است، اگر فرض كنيد حدثى هم داشته باشد طهارتى است كه با او صلاة مىشود اتيان كرد، اگر ظاهر ادله اين بوده باشد كه با اين نحو از طهارت اين افعال اتيان بشود با حدث در اثناء و هكذا فى ما بعد باطل مىشود، و اما اگر گفتيم كه نه اين اغسال مغنى از وضوء نيست با اينها نمىشود نماز خواند، آنجا دليل نداشتيم بر اينكه به حدث بعدا او قبلا باطل مىشود، ولو غسل، غسل فعلى بوده باشد، يعنى ما بوديم و قاعده اوليه قطع نظر از روايات مىگفتيم فرق ندارد، بعد الفعل بشود اثناء غسل بشود حدث اصغر عيبى ندارد، چونكه اينها طهارت نيستند و با اينها نمىشود نماز خواند، بدان جهت على القاعده اين تفصیل بود.
ولكن بالنظر الى الروايات، كه از روايات چه استفاده مىشود، فرمودهاند از روايات استفاده مىشود بر اينكه در ما نحن فيه اغسال فعليه به حدوث الحدث فی الاثناء باطل مىشوند:
از آن روايات يكى اين روايت است، روايتى است در وسائل در ابواب الاحرام در باب ده، روايت اولی صحيحه نضر بن سويد است[2]:
محمد بن يعقوب عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد، روایت من حیث سند صحیح است، عن ابی الحسن عليه السلام قَالَ: «سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ لِلْإِحْرَامِ- ثُمَّ يَنَامُ قَبْلَ أَنْ يُحْرِمَ قَالَ عَلَيْهِ إِعَادَةُ الْغُسْلِ» مىخوابد قبل از اينكه احرام ببندد، متعارف است ديگر چونكه زود غسل كرده است در مدينه است مىگويد يك بخوابيم، اين نوم هم خصوصيتى ندارد، قال عليه اعادة الغسل، غسلى كه بر احرام كرده است او را اعاده بايد بكند، يعنى اگر بخواهد احرام با غسل اتيان كند بايد آن غسل را اعاده كند، اين صحيحه مباركه دلالت مىكند بر اينكه غسل فعلى كه قسم اول است براى اتيان اين فعل انسان غسل مىكند او بواسطه اين اتيان حدث باطل مىشود، خوب وقتى كه بعد اتيان الفعل حدث باطل شد ديگر احتمال فرق ما بين بعد الفعل و اثناء الفعل نیست، در اثناء غسل هم اگر اين صادر بشود آن غسل باطل مىشود و بايد اعاده كند اگر بخواهد آن غسل را با فعل اتيان بكند، و اگر بخواهد زيارت كند امامى را فرض بفرماييد با غسل اگر قبل از زيارت حدث اصغر صادر شد آن غسل هيچ مىشود بايد دوباره غسل كند، احرام خصوصيتى ندارد.
بله! در خود باب احرام يك روايت ديگرى هست كه آن روايت هم صحيحه است، آن روايت اين است، روايت دومى[3] است:
و باسناد الشيخ عن الحسين بن سعيد عن صفوان، يعنى صفوان بن يحيى رضوان الله عليه، عن العیص بن القاسم كه از اجلاء است، «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ لِلْإِحْرَامِ- بِالْمَدِينَةِ وَ يَلْبَسُ ثَوْبَيْنِ ثُمَّ يَنَامُ قَبْلَ أَنْ يُحْرِمَ- قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ غُسْل» براى احرام در مدينه غسل مىكند و يلبس الثوبين، ثوبين را هم در مدينه مىپوشد، اين روايت، از رواياتى است، قاعدهاش هم همينجور است ولكن براى اينكه مطمئن بشويد اينجور است، لبس الثوبين عند التلبيه حدوثش واجب نيست، آنى كه واجب است اين است كه تلبيه در حال تلبيه ثوبين احرام داشته باشد، ولو اين ثوبين احرام را در مدينه بپوشد، اين كه بعضىها آنجا پوشيدهاند اينجا دوباره مىاندازند دوباره مىبندند اين كار بيخودى است، هيچ اصلى ندارد، لبس حدوثى عند التلبية معتبر وواجب نيست، آنى كه واجب است این است که عند التلبيه انسان بايد ثوبين احرام را پوشيده باشد، يكى هم از ادلهاى كه ديگر نمىشود شك كرد اين صحيحه است، عن الرجل يغتسل لاحرام بالمدينه و يلبس الثوب ثم ينام قبل ان يحرم، قبل از اينكه احرام ببندد مىخوابد، قال ليس عليه غسل، غسل نيست.
ربما یترائی در اذهان كه اين صحيحه معارض با صحيحه اولى است، و حال اينكه معارضه نيست جمع عرفى هست، آن صحيحه ظاهرش اين بود كه عليه اعادة الغسل يعنى او واجب است، كلمه عليه، ظهورش در اين معنا بود، ولكن اين روايت مىگويد ليس عليه الغسل، وجوبى ندارد، اين منافات ندارد كه اين غسل، غسل استحبابى است يعنى وجوبى نيست، بدان جهت اگر اعاده کرد كرده است، اعاده هم نكرد احرامش صحيح است، اين ربطى به احرام ندارد واجبى را ترك نكرده است، جمع ما بينهما اين است.
بدان جهت استدلال شده است به اين صحيحه مباركه و هكذا به آن رواياتى كه عرض مىكنم به آن روايات استدلال شده است كه غسل اعاده بايد بشود اگر حدث قبل الفعل شد، در اثناء هم شد آن هم همينجور است.
ولكن يك مناقشهاى مىشود كرد و آن مناقشه اين است كه كسى بگويد كه اگر غسل را تمام كرد حدث بعد صادر شد طهارت ندارد، چونكه آن طهارتى كه از غسل آمده بود به حكم اين روايت از بين مىرود، يعنى طهارت بايد طهارتى باشد كه باقى بماند، و اما اگر حدث در اثناء شد هنوز طهارت حاصل نشده است، طهارت بعد الغسل حاصل مىشود، حدث قبل از طهارت است، ممكن است كسى اين مناقشه را بكند.
ولكن درست نيست، چون غسل خودش طهارت استف طهارت چيز آخرى نيست، خود غسل طهارت است، آن غسل را شارع اعتبر طهارةً، وقتى كه حدث بعد از غسل واقع شد طهارت را نقض كرد در اثناء هم كه حاصل بشود طهارت را به حسب ارتكاز عرفى نقض مىكند، طهارت عين غسل است نه شئ آخرى است که امر بسيط حاصل از غسل باشد، بلکه خود آن غسل طهارت است.
بعد در ما نحن فيه روايت ديگرى هم داريم، او هم دلالت مىكند ولكن اين روايت ديگر تأمل بفرماييد ببينيد چه جور است.
اين روايت به دخول المكان است ظاهرش، جلد نهم باب ششم از ابواب مقدمات الطواف است، روايت اولى[4] است:
محمد بن يعقوب عن ابى على اشعرى احمد بن ادريس قمی قدس الله سره است، عن محمد بن عبد الجبار عن صفوان بن يحيى، محمد بن ابى جبار هم ثقة لا بأس به، عن صفوان بن يحيى عن عبد الرحمن بن حجاج، اين محمد بن عبد الجبار نقل از صفوان كه مىكند همان صفوان بن یحیی است اين، اين روايت هم از معیّنات است، چونكه در بعضى موارد كثيره دارد محمد بن ابى جبار عن صفوان، آن معلوم است صفوان، صفوان بن يحيى است به قرينه اين روايات ديگر، عن عبد الرحمن بن الحجاج، «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ ع عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ- لِدُخُولِ مَكَّةَ- ثُمَّ يَنَامُ فَيَتَوَضَّأُ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ أَ يُجْزِيهِ ذَلِكَ أَوْ يُعِيدُ- قَالَ لَا يُجْزِيهِ لِأَنَّهُ إِنَّمَا دَخَلَ بِوُضُوءٍ». بعد مىخوابد، فيتوضأ قبل ان يدخل، قبل از اينكه داخل بشود، وضوء مىگيرد، پرسيد از امام عليه السلام ايجزيه ذلك؟ اينجور غسلى كه بعد حادث واقع شده است، وضوء گرفته است مجزى است؟ قال لا يجزيه، لانه انما دخل بوضوء، این شخص داخل شده است به مكه.
ظاهر اين روايت مباركه و صحيحه اين است كه اغسال دخوليه هم، دخول در مكان، آن اغسال هم همينجور است، چونكه اين هم در حقيقت غسل فعل است، دخول به مكان فعل است، فرض بفرماييد اين اغسال به مجرد اينكه اغسال مكانيه اينجورى شد لدخول مكان مشروع است آنها هم همينجور هستند، اگر حدث واقع بشود بعد از آن غسل مبطل است لانه دخل بوضوء، اين معلوم است از آن روايت كه آن غسل هيچ شده است، اگر هيچ نشده باشد دخله بغسل و وضوء، چه بهتر، از اين تعليل امام عليه السلام روحى له الفداء فهميده مىشود که آن غسل اولى هباء منثورا شده است، بدان جهت اين حدث در اثناء هم واقع بشود ظاهرش اين است كه هباء منثورا مىشود، چونكه فرقى ما بين قبل و بعد ندارد.
و اينكه در عبارت عروه دارد که مختص كرده است انتقاض را به غسل فعلى، فرق نمىكند در انتقاض، قائل بشويم كه اين اغسال مغنى از وضوء هستند يا نيستند، چونكه روايات على الاطلاق مىفرمايد، ولو قاعده اوليه تفصیل بود، ولكن بنا بر اين روايات فرقى نمىكند غسل فعلى و غسل مكانى به اين معنا كه دخول در مكان بوده باشد به حدث در اثناء باطل مىشود، و لعل صاحب عروه هم اغسال مكانيه را داخل اغسال فعليه گرفته است، والاّ اختصاص به فعل وجهى ندارد.
بله آن اغسال زمانيهاى كه آنها براى زمان تشريع شده است حدث بعد از آنها يا در اثناء آنها واقع شود آن حدث آنها باطل نمىكند، اين دليلش چيست؟ كه حدث آنها را باطل نمىكند، اولا اينكه على القاعده است كه گفتيم مطلقات غسل اقتضاء كرد آن ادلهاى كه در غسل بود كه بعد استفاده كرديم آنى كه غسل جنابت فرموده است او در تمام اغسال جارى است، مقتضاى اطلاق مقامى اين بود كه حدث اصغر مبطل غسل نبوده باشد و هكذا در ساير الاغسال، الاّ انّه، در اغسال فعليه يا مكانيه به معنا دخول در مكان رفع ید كرديم از او بواسطه اين روايات، و اما اغسال زمانيه على القاعده مىماند، خصوصا بر اينكه منصوص هم هست، در جلد ثانى وسائل در ابواب اغسال مسنونه اغسالى كه مستحب هستند باب يازده روايت دومى است، در روايت دومى[5] دارد:
و باسناد الشيخ عن ابراهيم بن اسحاق الاحمرى، شيخ به سندش از ابراهيم بن اسحاق احمرى، اين ابراهيم بن اسحاق احمرى ضعيف است، حتى نسبت جعل دادهاند كه حديث جعل مىكرده است، عن جماعة عن ابن فضال، حسن بن على بن فضال است، عن ابن بكير، عبد الله ابن بكير است، عن ابیه كه بكير بن اعين شيبانى رضوان الله عليه است، اين روايت من حيث السند ضعفش در اين ابراهيم بن اسحاق احمرى است و آن جماعتش هم كه هست معلوم نيست كه چيست، ولكن اين روايت را شيخ نقل مىكند از ابن فضال، يعنى حسن بن على بن فضال، و شيخ الطايفه در فهرستش فرموده است به كتب و روايات ابن فضال دو تا طريق ذكر كرده است که تمام آن كتب و روايات رسيده است به من به اين دو طريق، دو طريق نقل مىكند كه يكى از آنها صحيح است بلا كلام، بدان جهت اين روايت تبديل سند دارد، چونكه سند ديگرى شيخ در فهرست ذكر كرده است، به روايات حسن بن على بن فضال و كتبش كه اين را هم شيخ نقل مىكند از روايت حسن بن على بن فضال است، بدان جهت اين روايت من حيث السند معتبر مىشود به آن قاعده تبديل السند كه التزمنا به، و عقده ما را در رجال يك مقدار عمدهاش را اين حل كرده است، در مواردى كه تبديل السند است يعنى سند در كتاب روايت كه شيخ نقل مىكند در تهذيب سند ضعيف است، ولكن شيخ در فهرست آن رواتى كه اصحاب كتب هستند به آنها متعرض شده است و طريقش را هم به آنها نقل كرده است، در بعضىها دارد كه اخبرنا بجميع بكتبه و رواياته، كه اين طريق، خوب يكى از آن جمیع روايات اين روايت است كه شيخ خودش نقل مىكند، اين روايت هم روايت حسن بن على بن فضال است، چونكه روايات واقعى را نمىگويد او علم غيب كه ندارد شیخ به آنها، آن رواياتى كه به حسب نقل رسيده است از اين شخص تمامىاش به اين طرق است كه نقل مىكند، بدان جهت اين سند تا حسن بن على بن فضال غمض عين مىشود او گذاشته مىشود جاى آن، مىشود روايت صحيحه، ولكن چونكه عبد الله ابن بكير است اين موثقه مىشود اين روايت و من حيث السند معتبر مىشود، اين يكى از آن دو امرى است كه حل كرده است مشكل ما را در رجال و در بعضى مسائل به تبديل السند روايت معتبر مىشود، و اين تبديل السند التزمنا به، اين هم از آن موارد، آن ليالى كه در شهر رمضان غسل مىشود، (اغسال زمانيه است) غسل مىشود، «إِلَى أَنْ قَالَ وَ الْغُسْلُ أَوَّلَ اللَّيْلِ- قُلْتُ فَإِنْ نَامَ بَعْدَ الْغُسْلِ» غسل در اول ليل صورت مىگيرد، يعنى افضلش اول ليل است، قلت فان نام بعد الغسل، اگر بعد از غسل خوابيد «قَالَ هُوَ مِثْلُ غُسْلِ يَوْمِ الْجُمُعَةِ- إِذَا اغْتَسَلْتَ بَعْدَ الْفَجْرِ أَجْزَأَكَ»، ، اين مثل غسل جمعه است، بعد از طلوع فجر غسل كرد بعد آمد خوابيد غسل جمعهاش اشكال ندارد، حدث بعد الغسل اين غسل را باطل نمىكند، و اين روايات مقتضايش اين است كه به مجرد اينكه غسل حاصل شد، آن مأمور به استحباببى امتثال شده است، چه حدث بيايد يا نيايد.
فرمودهاند كه اين روايت آن حدث در اثناء اغسال ازمانیه را هم مىگيرد.
در نظر قاصر ما اين است كه نه نمىگيرد، چرا؟ چونكه در اغسال زمانيه مسماى آن زمان را به غسل درك كردن مطلوب است، لازم نيست همه زمان را درك كند، انسان دو طرفش را ببندد تا آخر روز پاك بماند با آن غسل، اين كه نيست، مسمى است، بدان جهت وقتى كه غسل تمام شد بلا حدث اصغر فی اثنائه مسماى درك زمان حاصل مىشود، تعدى به اينكه حدث در اثناء غسل بشود اين مشكل مىشود، بدان جهت دليل ما على القاعده است، احتياج به اين روايت نداريم كه مشكل بشود اين معنا، دليل ما مقتضى القاعده است كه مطلقاتى كه در بيان كيفية الغسل اين بود، خصوصا بناء على ما ذكرنا كه همه اغسال يك غسل است، مثل اینکه تمام وضوئات يك وضوء است و تفاوت در موجبات است، بدان جهت در ما نحن فيه ملتزم مىشويم كه غسل باطل نمىشود، چونكه دليل نداريم، ولی حدث در اثناء مبطل مىشود.
ولكن بعضى از فقهاء از آن تعليلى كه امام عليه السلام در صحيحه عبد الله بن حجاج فرموده بود لانه دخله بوضوء، داخل مكه بوضوء شد، حدث در اثناء بوده باشد در ما نحن فيه يعنى آن غسل مىرود، به وضوء داخل شده است، از او فهميده مىشود كه فرقى ما بين آن غسل و غسل ازمانيه نيست، اينها هم اگر حدث واقع بشود از بين مىروند، در اثناء هم حدث واقع بشود اينها باطل مىشوند.
لکن اين مجرد دعوا است، نه آن در اغسال دخوليه است، دخول است كه فعل حساب مىشود، دخول در مکان حساب مىشود، اما اين اغسال زمانيه است، ملتزم به همان قاعده اوليه مىشويم.
سؤال...؟ عرض كردم قاعده اوليه اين است كه بعد از تمام غسل طهارتى است كه با او صلاة خواند، ولكن در اغسال مستحبه ما نمىخواهيم بگوييم كه بايد هميشه طهارت بشود، اين لزومى ندارد، در اغسال فعليه ظهور خطاب بود كه آن فعل را با طهارت غسلى اتيان بكند، اين مال اغسال فعليه بود، در اغسال زمانيه اينجور نیست فقط در آن زمان بايد غسل كند، يعنى مستحب است غسل كردن، حدث اصغر در اثناء هم كه مبطل غسل نيست علی القاعدة، يعنى مقتضاى روايات بيانيه غسل، كه سابقا گذشت كه گفتيم شرط نيست كه حدث صادر نشود.
مسألة 11: « إذا شك في غسل عضو من الأعضاء الثلاثة أو في شرطه قبل الدخول في العضو الآخر رجعو أتى به و إن كان بعد الدخول فيه لم يعتن به و يبني على الإتيان على الأقوى و إن كان الأحوط الاعتناء ما دام في الأثناء و لم يفرغ من الغسل كما في الوضوء نعم لو شك في غسل الأيسر أتى به و إن طال الزمان لعدم تحقق الفراغ حينئذ لعدم اعتبار الموالاة فيه و إن كان يحتمل عدم الاعتناء إذا كان معتادا لموالاة«.[6]
بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف مسئله ديگرى را مىفرمايد و آن عبارت از اين است جملهاى از فقهاء بلكه نسبت داده شده است به مشهور از فقهاء كه اينها ملتزم هستند غسل و تيمم حكم وضوء را دارد، چه جورى كه انسان تا مادامى كه در حال وضوء است در حالت وضوئى است شك كند در آن اجزائى كه اتيان كرده است كه آيا اجزاء را درست اتيان كرده است يا درست اتيان نكرده است، تماما شسته است يا ناقص مانده است، بايد به شكش اعتنا كند قاعده تجاوز جارى نيست، مشهور اين است كه غسل و تيمم هم مثل وضوء است، اين قاعده تجاوز بلكه قاعده فراغ هم كما نذكر در اين غسل و تيمم جارى نيست.
مىدانيد كه ما يك قاعدهاى داريم مسمى به قاعده تجاوز، فهرستش را مىگويم اينها مطالب اصولی است آنجا بايد بحث بشود، يك قاعدهاى داريم به اسم قاعده تجاوز و آن قاعده تجاوزى كه هست در دو مورد جارى مىشود:
يكى اينكه مركبى بوده باشد كه آن مركب اجزاء مترتبه داشته باشد مثل صلاة، و انسان داخل بشود در جزء تالی از آن فعل شك كند كه جزء سابق آورده است يا نياورده است؟ كه در اصل وجودش شك كند، محل جزء سابق گذشته است چونکه به جزء تالی وارد شده است، جزء سابق بايد قبل از اين جزء انجام بگيرد. شك مىكند كه آن جزء را اتيان كرده است يا اتيان نكرده است؟ قرائت صلاة را مىخواند شك مىكند تكبيرة الاحرام گفته است يا نگفته است؟ مىگويد انشاء الله گفتهام، شك كند نه اینکه علم داشته باشد، شك كند كه تكبيرة الاحرام گفتهام؟ مىگويد گفتهام، ركوع كرد شك كند بر اينكه تكبيرة الاحرام گفته بودم قرائت حمد و سوره کرده بودم يا قرائت حمد و سوره را بدون تكبيرة الاحرام کرده ام يا قرائت سوره اصلا نكرده بودم تكبيرة الاحرام گفته بودم، اعتنا نمىكند، قاعده تجاوز در دو مورد جارى مىشود با شرايطى كه معتبر است، يك مورد آنجايى است كه عمل مركب مترتبى واجب بشود، انسان خودش را مشغول به جزء بعدى ببيند یعنی جزء تالی، به نحوى كه ديگر محل جزء اول گذشته است. او را بايد قبل از اين اتيان مىكرد، شك كند كه او را اتيان كرده است يا نه، اعتنا نمىكند، اين يك مورد.
مورد ثانى در جايى است كه نه، ولو عمل مركب نيست ولكن عملى بر او واجب بود كه آن عمل صحتش مشروط بر اين است كه قبل از اين عمل واقع بشود، كه اگر آن عمل قبل از اين عمل واقع بشود صحيح است والاّ باطل است، مثل اينكه فرض كنيد انسان تكبيرة الاحرام گفت مشغول نماز شد، شك كرد بر اينكه اقامه گفته يا نگفته است، الآن اقامه بگويد باطل است، اقامه بايد قبل از صلاة بشود، شرط صلاة اين نيست كه بعد از اقامه بشود، نه اقامه هم نگويد نماز صحيح است شرطيت ندارد، اگر واجب هم باشد اقامه باز نماز باطل نمىشود، چونكه وجوبش وجوب شرطى نيست اگر واجب هم باشد، ولكن خود اقامه اگر بخواهد صحيح بشود بايد قبل از صلاة بشود، بعد الاذان شرط نيست قبل از صلاة بايد گفته بشود، مىتواند اذان نگويد فقط اقامه بگويد، اقامه صحيح است، شرط صحت اقامه وقوع او قبل از صلاة است، به صلاة داخل مىشود، شك مىكند كه اقامه گفته است يا نه؟ نه، انشاء الله گفته است، محلش را گذشته است.
بدان جهت انسان اگر به نماز داخل شد، شك كرد وضوء گرفته است يا نه؟ قاعده تجاوز جارى نيست كه انشاء الله وضوء گرفتهام، استصحاب مىگويد وضوء نگرفتهاى نماز هم باطل است، چرا؟ چونكه وضوء شرط صحتش اين نيست كه قبل از صلاة بشود، وضوء را هر وقت بگيرى صحيح است، حتى در اثناء صلاة هم بگيرى صحيح است، منتهى صلاة باطل است، صلاة مشروط است كه بعد از وضوء واقع بشود، صلاة مشروط است كه بعد از وضوء واقع بشود، صلاة مشروط است كه بعد از وضوء یا غسل جنابت واقع بشود، اما غسل جنابت و وضوء شرطش اين نيست كه قبل از صلاة واقع بشود، بدان جهت انسان در اثناء صلاة غسل كرد غسلش صحيح است غسل اشكالى ندارد، بعد از صلاة غسل كرد عيبى ندارد، آن غسل صحيح است، صلاتش باطل است، ولكن در اقامه اينجور نيست، در اقامه شرط صحتش قبل از صلاة است. بعد از صلاة بگويد باطل است، قبل از صلاة بايد اقامه را بگويد، اين مذیّ محل اين است در مورد دوم، خودش را مشغول در فعلى ببيند كه فعل ديگرى كه شرطش اين است كه قبل از اين واقع بشود، شك مىكند كه آن فعل را اتيان كرده است يا نه؟ اين قاعده تجاوز در اين دو مورد جارى مىشود كه شك در اصل الوجود است، نمىداند اصل آن فعلى را كه بايد قبل اتيان كرد، آورده است یا نه، چه فعل مستقل باشد مثل الاقامه، چه جزء بوده باشد مثل آن تكبيرة الاحرام كه گفتم.
و اما قاعده فراغ، قاعده فراغ اين است كه عملى را تمام بكنيد عملى را فارغ بشويد و جزء اخير عمل را اتيان بكنيد، شك كنيد كه آن عملى كه جزء اخيرش را اتيان كردىد و از او فارغ شدىد صحيح اتيان كردهاىد يا فاسد؟ مثل چه چيز؟ مثل اينكه انسان نمازى را اتيان كرده است، تمام شده است السلام عليكم هم گفت فارغ شد، شك مىكند كه يك ركوع را کم كرد يا نكرد؟! يا يك ركوع زياد آورده است، قاعده فراغ مىگويد كل شئ شككت مما فيه فرغ منه فشكك ليس من، به شكت اعتنا نكن، اين هم قاعده فراغ است.
باز فرق نمىكند در قاعده فراغ از كل العمل فارغ بشود و شك كند كه آن عمل را صحيح آورده است يا نه مثل این، يا از جزء عمل فارغ بشود و شك كند كه صحيح گفت يا نگفت؟ تكبيرة الاحرام را يقينا گفت، ولكن بعد از اينكه الله اكبر تمام شد نه حين گفتن بلکه بعد از فراغ بعد از اينكه الله اكبر را تمام كرد شك مىكند كه تكبيرة الاحرام را درست گفتم يا نه؟ اعتنا نمىكند، مىگويد صحيح گفتهام، چونكه فرغ عنه، آن عملى كه از او فارغ شده است اعم از اينكه عمل كل باشد يا عمل غير كل بوده باشد فارغ شده باشد آن عمل را، بعد الفراغ شك كند كه آيا صحيح بود يا غير صحيح؟ بنا مىگذارد صحیح است، در قاعده فراغ دخول در غير معتبر نيست، همين كه عملى را فارغ شد و شك كرد بر اينكه عمل را اتيان كردهاند صحيحا يا نه، بنا مىگذارد به صحت.
روى اين اساس اگر ما بوديم مي گفتيم غسل سه جزء دارد پيش صاحب عروه، يكى رأس و الرقبة، غسل الايمن غسل دوم، غسل ایسر جزء سوم، اين جزء، جزء مترتب است، مثل صلاة مترتب است، انسان وقتى كه غسل ايمن را مىكند مشغول غسل الايمن است شك مىكند آيا من رأس و گردن، همهاش را شستهام يا رأس و گردن را اصلا نشستهام، فرض بفرماييد شك مىكند كه آيا سر و گردن را شسته بودم يا اصلا سر را نشسته بودم، در اين صورت ما بوديم قاعده تجاوز جارى است، چون داخل در جزء بعدى و مترتب شده است خودش را مشغول غسل الايمن مىداند شك مىكند كه جزء سابقى را شسته است يا نه؟ قاعده تجاوز جارى مىشود، بعد داخل در جزء يسار شد، شك مىكند قبلا ايمنش را شسته بود، چونكه موالات شرط نيست، چونكه اگر موالات معتبر باشد ببينيد تَر است يا نه معلوم مىشود، چونكه موالات شرط نيست قبلا غسل رأس و رقبه را كرده بود غسل ايمن مىكند يا نه؟ قاعده تجاوز مىگويد كرده بود، بعد كه ايسر را مىشويد شك كند كه ایمن را طرف صبح يك ساعت قبل شسته بود يا نه؟ مىگويد شسته بودم طبق قاعده تجاوز، كما اينكه از غسل فارغ بشود شك كند كه درست شستهام غسل رأس و گردن كردهام بعد ايمن را كردهام یا اول ایمن را شسته م بعد رأس و رقبه را مىگويد انشاء الله صحيح اتيان كردهام، كل شئ مما فرغت منه من و شكکت فى بعد الفراغ ليس بشئ، اين مقتضى القاعده است ولكن مشهور اين را در وضوء و غسل نگفتهاند، چه جور مىشود انشاء الله می آید.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص311
[2] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ لِلْإِحْرَامِ- ثُمَّ يَنَامُ قَبْلَ أَنْ يُحْرِمَ قَالَ عَلَيْهِ إِعَادَةُ الْغُسْلِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج12،ص 329.
[3] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ لِلْإِحْرَامِ- بِالْمَدِينَةِ وَ يَلْبَسُ ثَوْبَيْنِ ثُمَّ يَنَامُ قَبْلَ أَنْ يُحْرِمَ- قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ غُسْلٌ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج112،ص 330.
[4] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ ع عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ- لِدُخُولِ مَكَّةَ- ثُمَّ يَنَامُ فَيَتَوَضَّأُ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ أَ يُجْزِيهِ ذَلِكَ أَوْ يُعِيدُ- قَالَ لَا يُجْزِيهِ لِأَنَّهُ إِنَّمَا دَخَلَ بِوُضُوءٍ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج13،ص 201-202
[5] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِيِّ عَنْ جَمَاعَةٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فِي أَيِّ اللَّيَالِي أَغْتَسِلُ- مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ الْغُسْلُ أَوَّلَ اللَّيْلِ- قُلْتُ فَإِنْ نَامَ بَعْدَ الْغُسْلِ- قَالَ هُوَ مِثْلُ غُسْلِ يَوْمِ الْجُمُعَةِ- إِذَا اغْتَسَلْتَ بَعْدَ الْفَجْرِ أَجْزَأَكَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3،ص 322.
[6] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص311-312.