درس هفتصد و پنجاه و هشتم

تتمه احکام غسل

مسألة11: « إذا شك في غسل عضو من الأعضاء الثلاثة أو في شرطه قبل الدخول في العضو الآخر رجع‌و أتى به و إن كان بعد الدخول فيه لم يعتن به و يبني على الإتيان على الأقوى و إن كان الأحوط الاعتناء ما دام في الأثناء و لم يفرغ‌ من الغسل كما في الوضوء نعم لو شك في غسل الأيسر أتى به و إن طال الزمان لعدم تحقق الفراغ حينئذ لعدم اعتبار الموالاة فيه و إن كان يحتمل عدم الاعتناء إذا كان معتادا لموالاة‌«.[1]

ادامه بحث در ارتباط با قاعده فراغ و تجاوز

عرض كرديم در مقام قاعده تجاوز و قاعده فراغ را، و اختصارش اين بود كه قاعده تجاوز در جايى جارى مى‏شود كه مركب را مكلف اتيان كند، آن مركبى كه اجزائش مترتب بر همديگر بايد بشوند شرعا و مكلف مشغول بشود به جزء لاحقى شك كند كه جزء سابقى را اتيان كرده است يا نه، يا در دو عملى كه هر كدام امر مستقل دارند، ولكن شرطيت يكى از فعلين اين است كه بر فعل آخر بايد مقدم بشود و الاّ آن فعل فعل صحيح نمى‏شود، مثل اقامه نسبت به صلاة، كه صلاة مشروط بر اين نيست كه بعد از اقامه بشود على ما هو الصحيح ولكن شرط صحت اقامه اين است كه قبل از صلاة بشود، در اين دو مورد اگر انسان به فعلى تالی مشغول شد يا به جزء لاحق مشغول شد شك كرد كه جزء سابق يا فعل سابق را آورده است، بنا بر اتيان مى‏گذارد، اسم اين قاعده، قاعده تجاوز است، در مقابل اين قاعده، اين بحثش جاى ديگر است اينجا از باب اصول مسلمه عرض مى‏كنيم، در مقابل قاعده تجاوز قاعده فراغ است، قاعده فراغ اين است كه انسان عملى را اتيان كند و از اصل وجود عمل فارغ بشود و شك كند عمل را به طور صحيح اتيان كرد یا در او نقصى هست و نقصى بود كه مبطل است يا نقصى بود كه موجب تدارك است، در اين موارد حكم مى‏شود عند الشك که عمل تام بوده است، فرقى نمى‏كند على ما هو الاظهر ما بين اينكه آن عمل تمام المأمور به بشود يا جزء مأمور به بشود، جزئى را هم اگر فارغ شد و شك كرد كه صحيحا اتيان كرده است يا فاسدا حكم به صحت مى‏شود، دخول در غير در جريان قاعده فراغ معتبر نيست، به خلاف قاعده تجاوز که در او دخول در غير معتبر است تا محل شرعى شئ بگذرد، ولكن در قاعده فراغ، فراغ از اصل الوجود معتبر است ولو لم يدخل فى شئ آخر.

 اين قاعده تجاوز و قاعده فراغ بحثش در باب وضوء گذشت كه وضوء از قاعده تجاوز بلكه از قاعده فراغ خارج شده است، مادامى كه انسان در حال وضوء است و داخل در عمل ديگر نشده است قاعده تجاوز بلكه قاعده فراغ در وضوء اعتبار ندارد، مشهور به آنها نسبت داده اند كه غسل و تيمم هم كالوضوء است، اينها هم از قاعده فراغ و از قاعده تجاوز خارج هستند، مادامى كه انسان داخل در عملى نشده است قاعده فراغ و قاعده تجاوز جارى نمى‏شود در غسل و هكذا در تيمم، يك جماعتى هم قبول نكرده‏اند، گفته‏اند فقط وضوء خارج است، اما الغسل و التیمم نه آنها خارج نيستند و تحت القاعده هستند، مرحوم سيد صاحب عروه در عروه از كسانى است كه غسل را از قاعده تجاوز و فراغ خارج نمى‏كند، حكم وضوء را به غسل اجرا نمى‏كند، مى‏فرمايد بر اينكه غسل على الاقوی تحت همان قاعده فراغ و تجاوز است و اينها از قاعده فراغ و تجاوز خارج نشده‏اند، خروج مختص به وضوء است.

دو مقام قابل بحث در ما نحن فيه

روى اين اساس ما در دو مرحله بايد تكلم كنيم تا حقيقت مطلب در واقع معلوم بشود:

مقام اول اين است كه لو بنينا على ما بنی عليه صاحب عروه كه در باب غسل قاعده تجاوز و فراغ تخصيصى ندارد و غسل مثل ساير موارد تحت قاعدتين باقى است، اگر بناءً عليه آنى كه در عروه فرموده است تمام است، يعنى بنا بر جريان قاعده فراغ و تجاوز در غسل حتى در صورتى كه انسان داخل به عمل آخر نشده است، بناء على الجريان آیا فتوا آن چیزى مى‏شود كه در عروه نوشته است يا بنا بر اين مسلك هم فتوا در عروه خلل دارد حتى بناءً على جريان قاعدة الفراغ و التجاوز اين فتوا خلل دارد، اين يك مقام.

مقام ديگر اين است‏ كه ما بايد با صاحب عروه همراهى كنيم بگوييم غسل تحت قاعدتين باقى است، و با مشهور على ما قيل مخالفت كنيم، يا اينكه نه، ما مطلب مشهور را ملتزم مى‏شويم كه غسل هم مثل وضوء از قاعده فراغ و تجاوز مادامى كه انسان در حال غسل است و داخل در عمل ديگرى نشده است قاعده فراغ و تجاوز جارى نمى‏شود، نه تجاوز، نه فراغ.

فعلا كلام ما در مقام اول است، بحث، بحث مفيدى است، ايشان بنائش اين است كه در غسل قاعده فراغ و تجاوز على القاعده جارى است و تخصيصى نخورده است. ايشان اعضاء غسل را سه جزء مى‏كند در غسل ترتيبى، غسل الرأس و الرقبه ثم غسل اليمين ثم غسل اليسار، سه جزء مى‏كند، چون ترتيب بین یمین و یسار را معتبر دانست، ايشان مى‏فرمايد وقتى كه انسان جزئى را كه از اين اجزاء ثلاثه شك كند كه آيا من اين جزء را اتيان كرده‏ام يا صحيح اتيان كرده‏ام، چه در صحتش شك كند، كه اتيان كرده‏ام يا نه، و به جزء بعدى داخل نشده، که هنوز غسل یمین را شروع نكرده است در غسل الرأس و الرقبه شك مى‏كند كه شسته‏ام يا درست و صحيح شسته‏ام يا فاسد، ما دامى كه داخل به جزء بعدى نشده است به شكش اعتنا مى‏كند، و اما اگر به جزء بعدى داخل شده است، مشغول غسل اليمين است در آن وقت كرد شك كه آيا رأس و رقبه را شسته‏ام تماما يا صحيح شسته‏ام؟ اگر اينجور بوده باشد دخول در غير بشود به شكش اعتنا نمى‏كند على الاقوی، يعنى قاعده فراغ و تجاوز جارى است خلافا للمشهور، بعد مى‏فرمايد، قهرا احتياطش استحبابى مى‏شود، چونكه فتوا گذشت، ولو احوط اين است كه مادامى كه در حال غسل است مثل الوضوء به شكش اعتنا كند، احوط، احوط استحبابى مى‏شود.

بعد ايشان در غَسل يسار يك حكمى را مى‏گويد، مى‏گويد بله! انسان اگر غَسل يمين را بكند او را يقين دارد، در غَسل يسار شك كند كه غَسل يسار را اتيان كرده‏اند يا نه؟ يا صحيح اتيان كرده‏اند، يا نه؟ به شكش اعتنا مى‏كند. چرا؟ چونكه موالات نيست، محلش نگذشته است، هر وقت ماهى را از آب بگيرى تازه است، يسار را بعد از اینکه در غسل ما بين يمين و يسار موالات معتبر نشد كما اينكه بين اليمين و الرأس موالات معتبر نيست، محل يسار را نگذشته است بدان جهت طول هم بكشد، شك بكند بر اينكه آيا من غَسل يسار را كرده‏ام يا صحيح كرده‏ام يا نکرده ام بايد اعتنا بكند.

بعد ايشان مى‏فرمايد ممكن است كسى البته اين احتمال، احتمال ضعيف است كه اگر محل عادى‏اش را گذشته است، مثل اينكه از حمام در آمده است لباسهايش را مى‏پوشد محل عادى غسل قبل از لباس پوشيدن در حمام است، معتاد اين بود كه هميشه وقتى که يمين را مى‏شست پشت سرش يسار را هم مى‏شست، عادتش اين بود، ممكن است كسى بگويد اگر كسى معتاد بالموالات بشود در اين صورت قاعده تجاوز و اینها جارى است، چونكه محل عادى‏اش را گذشته است، آخر می گفتیم محل شرعیش بايد بگذرد، ولكن اين حرف، حرف ضعيفى هست، كما اينكه خودش هم به صورت احتمال مى‏گويد، محتمل است اين حكم، هذا هو فتوی العروة.

 اين بنا بر اينكه در غسل قاعده فراغ و تجاوز جارى نشود، در شك در اصل الجزء آن همين جور است فتواى ايشان صحيح است. مثل اينكه انسان طرف يمينش را مى‏شويد شك كند كه سرش را تماما شست يا پشت گردنش مانده است بايد اعتنا كند، چرا؟ چونكه هنوز محلش نگذشته است، محل شرعى اش، ما بين رأس و رقبه موالات نيست، ما بين اجزاء رأس هم ترتيب معتبر نيست، رأس اول از رقبه بشود آن هم كه معتبر نيست، اول گردن را مى‏شويد بعد سر را، عيبى ندارد، رأس و گردن بايد مقدم بر يمين بشود، بدان جهت شك كرده است در اينكه آن جزء را شسته‏ام يا نه اعتنا مى‏كند، و اما در صورتى كه مى‏داند شسته است ولكن شك در صحت دارد، مثل اينكه طرف راست را مشغول به شستن است يقين دارد كه رأس و رقبه را همه را شسته است، ولكن شك مى‏كند در نقطه‏اى از سر من مقدارى‏اش نجس بود من اول او را تطهير كرده‏ام؟ يادم نيست، تطهير كرده‏ام ثم غسل رأس و رقبه را اتيان كرده‏ام كه غسل صحيح بشود، چونكه غسل به ماء غساله نشده است، چونكه غسل به ماء الغساله باطل است، و اما اگر نه، به همان صب الماء اكتفا كرده ام قصد غسل کرده ام قبلا نشسته بودم، حين ريختن آب غسل آن خبث شسته شده است، اين رأس و رقبه غسلش باطل است، چرا؟ چونكه به ماء الغساله شده است، به ماء غساله فتوا داد بر اينكه غساله خبثى با او نمى‏شود غسل كرد، اين شك در صحت است، اصل غسل محرز است، نمى‏داند غسل صحيح بوده است يا نه؟ ايشان عبارتش اين است كه اگر داخل به غير نشود بايد اعتنا بكند، مى‏گوييم چرا؟ در واقع كلام كه دخول در غير معتبر نيست، اگر سر و گردن را تمام شسته است، هنوز طرف يمين را شروع نكرده است، شك مى‏كند آيا بر اينكه اين سر و گردن را كه شستم صحيح شسته‏ام؟ يعى اول ازاله خبث كردم بعد آب ريختم و غسل كردم يا اينكه نه، با همان آبى كه قصد غسل كرده‏ام با او شسته شده است كه غساله شده است و غسل باطل شده است در رأس و رقبه، كل ما فرغت من شئ، فرغت من غسل رأس و الرقبه شئ است، و شكکت فيه فشك ليس، چرا يا صاحب عروه فرمودى اگر دخول نشده است شك در صحت هم بكنند بايد اعتنا بكنند، بايد تقييد مى‏فرموديد كه شك در اصل شستن جزئى از آن جزء بكند اعتنا كند، چونكه محل وجود نگذشته است لذا شك در وجود است، و اما اگر شك در صحت است و شرايط است و الا اصل شستن محرز است در اين صورت بنا بر صحت مى‏گذاريم اين اشكال در فتواى ايشان است.

 و اما الكلام در تتمه كلامى كه ايشان فرمود، ممكن است در غسل جنابت ملتزم بشويم شك در طرف يسار محتمل است ملتزم بشويم، شك در طرف يسار كرد معتاد بود كه پشت سر يمين يسار را مى‏شوید، بناء بر وجود بگذارد چونكه محل عادى را گذشته است، اين هم كه در قاعده تجاوز عنوان شده است، محل عادى اعتبارى ندارد، شارع كه مى‏گويد اذا خرجت من شئ و دخلت فى غيره فشكك ليس بشئ، خرجت من شئ يعنى جاى شئ تمام شده است و تو در شئ ديگرى داخل شده‏اى كه اين شيئى كه در او شك مى‏كنى بايد قبل از او واقع بشود، اذا خرجت من شئ به قرينه تمثيل كه اذا شكّ فى التكبير و قد قرء، اذا شك فى القرائة بعد ما ركع كه شك در اصل الوجود مى‏كند بعد از اينكه ركوع كرده است، آنى كه تطبیق فرموده است امام عليه السلام ظاهر خرجت من شئ چونكه شك در وجود است يعنى محل شرعى‏اش بگذرد، والاّ محل شرعى‏اش نگذرد خرجت من شئ نيست، ولو محل عادى باشد، شك در صدق خروج هم كافى است كه قاعده خروج هم معتبر نباشد، اين نسبت به فتواى اولى.

و اما مسلك مشهور را ملتزم بشويم يا مسلك صاحب عروه را اختيار كنيم؟ كه غسل جنابت مثل وضوء خارج از قاعده تجاوز و فراغ است، عرض مى‏كنم در ما نحن فيه شيخ انصارى توضيح داده است كه كانّ خروج وضوء و هكذا غسل و تيمم از قاعده فراغ و تجاوز تعبدى نيست، بالتخصيص نيست كه قاعده تجاوز معتبر است الاّ در اين طهارات صلاة، تا تخصيص باشد، اصل در طهارات الثلاث اين خروجشان تخصصى است، قاعده فراغ و قاعده تجاوز اصلا جارى نمى‏شوند، اگر كانّ روايات وضوء هم نبود ما ملتزم بوديم، روايت وضوء هم نبود ملتزم مى‏شديم بر اينكه قاعده فراغ و تجاوز در طهارات معتبر نيست.

بگو يا شيخنا چرا اينجور است که تخصصا خارج است، ايشان اينجور فرموده است وضوء ولو مركب است، غسل مركب از افعال است، تيمم مركب از مسح الجبين و اليدين و ضرب الیدین على الارض است، الاّ انّه آنى كه شرط صلاة است طهارت است نه خود اینها، آن لا صلاة الاّ بطهور، و ان كنتم جنبا فاطهروا، طهارت شرط صلاة است، لا صلاة الاّ بطهور يعنى الا بطهارة، طهارت امر بسيطى است، آن امر بسيط از اينها حاصل مى‏شود، بدان جهت در ما نحن فيه خود اينها شرط نيست، طهارت شرط است، طهارت وقتى كه امر بسيط شد، اگر وضوء صحيح است امر بسيط موجود مى‏شود، نيست و نقص دارد موجود نمى‏شود، غسل اگر تمام شد صحيح شد امر بسيط است، والاّ اگر نشد امر بسيط نيست، ما كه در مواردى شك مى‏كنيم كه عمل صحيح است يا نه، شك در اين است كه طهارت موجود است يا نه، شک در اصل وجود طهارت است، ما كه شك مى‏كنيم در وضوء و غسل، شك در اين است كه آيا اصل طهارت موجود است يا نه، طهارت اجزاء ندارد تا قاعده تجاوز جارى بشود، طهارت فراغ ندارد، شك داريم كه اصل طهارت موجود شده است يا نه فراغ محرز نيست تا شك كنيم كه طهارت موجود شده است يا نه؟ بدان جهت اصل قاعده فراغ و تجاوز در اين طهارات ثلاث جارى نمى‏شود.

خوب وقتى كه اينجور شد، يك نقضى بر شيخ می شود كه شخصى وضوء گرفت تمام هم كرد مسح الرأس و رجلين را كرد، داخل صلاة شد شروع كرد به قرائت حمد، ركوع نرفته شك كرد كه وضوء من صحيح بود يا نقصى داشت؟ آن دست چپ را من نشستم، يا دست راست را من نشسته بودم، شك كرد ديگر، خوب على القاعده بايد ملتزم بشود، مثل كسى مى‏شود كه شروع به نماز كرد، الله اكبر، شك كرد اصلا من وضوء گرفته بودم يا همينجور كه از توالت درآمدم شروع كردم به نماز؟! آن وظيفه‏اش چيست؟ وظيفه‏اش اين است كه نمازش باطل است، چون شك در اصل وضوء دارد، اگر بنا بوده باشد مطلب چنان باشد يا شيخ كه شما مى‏فرماييد شك در اصل الوضوء بعد دخول فی الصلاة چه جور است، شك در صحت وضوء هم بعد دخول الصلاة همينجور مى‏شود، مگر اللهم شيخ اعتزار بفرمايد كه بله، همينجور است، ولكن آنجا نص است كه اگر اصل وجود را مى‏داند داخل صلاة شد بناء بر صحت بگذارد صحيحه زراره، مگر اينجور اعتزار بياورد، والاّ اگر اين اعتزار نباشد و صحيحه نباشد دو تا يكى مى‏شود.

و جواب حلى، ثانيا شيخنا طهارت امر بسيطى باشد، مسبب باشد از اين افعال ثلاث كه او شرط صلاة باشد و اين افعال ثلاثه طهارت نباشند، اين را سابقا گفتيم لسان ادله اقتضاء مى‏كند كه اذا تيمم، فقد فعل احد الطهورين ای طهارتین، فعل است، آن فعل خود تيمم است، اذا تيمم فقد فعل احد الطهارتين، احدی الطهارتين را كرده است، تيمم او است، انه على طهر ای علی وضوء، كه همينجور گفتيم آن ادله كه گفتيم، الوضوء طهر، خود وضوء طهر است، اين ادله را سابقا گفتيم، بناء بر اين طهارت يعنى اين افعال، و اين افعال اجزاء پيدا مى‏كند، ذواجزاء مى‏شود، مى‏شود مركب، اين اولا.

اگر شما فرموديد نه اين از ادله استفاده نمى‏شود بلکه از ادله استفاده مى‏شود كه طهارت امر بسيط است مترتب بر اينها است، نيست و ما اينجور ادله‏اى نداريم، لو فرض اگر ايشان فرمود يا غير ايشان فرمود بر اينكه نه از ادله استفاده مى‏شود طهارت امر مسبب است، در خود طهارت قاعده فراغ جارى نيست، در خود طهارت قاعده تجاوز جارى نيست، اما چرا در خود وضوء جارى نشود كه سبب است، تسببش هم كه شرعى است، بعد از اينكه من وضوء را گرفتم و تمام كردم، داخل در صلاة شدم شارع فرمود وضوء صحيح است، كما اينكه صحيحه زراره فرموده وضوء صحیح است، ديگر كلامى هست؟ طهارت مترتب مى‏شود، يعنى طهارت حاصل شده است، تعبد به موضوع تعبد به حكم است، وضوء موضوع طهارت است، وقتى كه شارع تعبد به موضوع كرد يعنى طهارت داريم، خوب قاعده تجاوز مى‏گويد اذا خرجت من شئ و دخلت فى غيره، خرجت از محل رأس و الرقبه، و شروع كرد انسان در غسل اليمين، شك كرد انسان رقبه را شسته است يا نه، محلش گذشته است ديگر، محلش قبل از اين است، الآن بشويد قبل از غسل يمين نمى‏شود، بايد قبل بشويد اين را، اگر اينجور بوده باشد محلش گذشته باشد در ما نحن فيه عيبى ندارد، شارع مى‏گويد اعتنا نكن، غسل الرقبه را موجود كرده‏اى به جزء بعدى داخل شده‏اى و محلش گذشته است به شكت اعتنا نكن، وقتى كه مى‏گويد آورده‏اى یعنی چه، آورده ‏اى معنايش اين است كه طهارت حاصل است، يعنى اگر بقيه را بياورى تعبد به طهارت است، تعبد به كل موضوع يا تعبد به بعضى موضوع كه بعضى ديگرش محرز به وجدان است معنايش تعبد به حكم است، اين كلام شيخ جايى را اصلاح نمى‏كند.

 آن وقت مشهور كه فرموده‏اند كانّ كلماتشان اينجور ظاهر مى‏شود كه در باب وضوء شارع قاعده فراغ را بلكه قاعده فراغ و تجاوز هر دو تا را تخصيص داده است ما دامى كه انسان مشغول به وضوء است و شك كند از حالت وضوئى منتقل نشده است به حالت ديگرى، فرقى ما بين وضوء و غسل نيست، شايد نظرشان اين بوده باشد، اين هم كه درست نيست، اين قياس مع الفارغ مى‏شود، وضوء آن تعبد را دارد، غسل چرا؟

ولكن كما ذكرنا سابقا ما ملتزم به فتواى مشهور هستيم در باب غسل، نه به جهت آن فرمايش شيخ، نه به جهت اينكه تعدى مى‏شود، بلكه خود ذيل صحيحه زراره كه در باب وضوء وارد است خودش دلالت اين مى‏كند كه حكم غسل هم حكم وضوء است، چونكه خوانديم سابقا امام عليه السلام در آن صحيحه اينجور فرمود، در باب چهل و يك از ابواب الجنابة، روايت دومى[2] است:

صحيحه زراره

و عن المفيد عن احمد بن محمد، احمد بن محمد بن حسن ین وليد است عن ابيه عن محمد بن حسن وليد، عن سعد بن عبد الله عن احمد بن محمد، احمد بن محمد بن عيسى است، عن الحسين بن سعيد عن حماد عن حريز عن زراره، عن ابى جعفر عليه السلام، فى حديث، حديث صدرش همان باب وضوء است، روايت وضوء است كه اگر شك كرديد در اجزاء وضوء مما سمّی الله تا مادامى كه در حال وضوء هستى منتقل به حال ديگرى نشده‏اى بايد اعتنا كنى، يعنى انسان مسح رجل يسرى را مى‏كرد، شك كرد كه صورتش را تماما شسته است يا نه؟ بايد برگردد از اول بشويد، آن صحيحه مقتضايش اين است، در ذيل او دارد بر اينكه «قلت له رجل ترك بعض ذراعه او بعض جسده فى غسل الجنابة فقال اذا شك و كانت به بلّه و هو فى صلاته مسح بها عليه»، در حال صلاة باشد به بلّه مسح مى‏كند و صلاتش را تدارك مى‏كند يعنى از سر، اين را حمل به استحباب خواهيم كرد به قرينه اين ذيل، «و ان كان استيقن رجع فاعاد عليهما ما لم يصب بلةً»، مادامى كه بله‏اى نداشته باشد که آنها را بشويد چونكه ترتيب هم ما بين يمين و يسار معتبر نيست هر چيزى تَر باشد دستش بكشد تمام مى‏شود غسل، «فان استيقن رجع فاعاد عليهما ما لم يصب بلة، فان دخله الشك و قد دخل فى صلاته»، اگر شك كرد در اين بعضى جسد و بعض ذراع، شك كرد در غسلش «و قد دخل فى صلاته»، در حالى كه داخل در صلاة شده باشد، آن وقت «فليمض فى صلاته»، آن وقت مضى در صلاة بكند، امام عليه السلام روحى له الفداء تقييد فرمود عدم اعتناء به شك را به دخول فى الصلاة، بدان جهت مقتضايش اين است كه هنوز به صلاة داخل نشده است، (صلاة هم حالةً اخرى است مثل باب وضوء است، چونكه در باب وضوء هم دارد من صلاة او غيرها، اگر به حالت ديگرى به فعل ديگرى داخل شده است)، اگر اينجور شده است به شكش اعتنا نمى‏كند، والاّ اگر داخل نشده است به شك اعتنا بكند، چه در جزء اول شك كند كه غَسل الرأس و الرقبه، چه در يمين شك كند فرقى نمى‏كند، چه شك در صحت بكند، مثل آن ماء غساله كه مثال زدم يا شك كند در اصل الغسل كه شسته است يا نه؟ و ان دخله الشك و قد دخل فى صلاته فليمض فى صلاته و لا شئ عليه و ان استيقن اگر يقين كرد نشسته است فاعاد عليه الماء بايد دوباره بشويد آنجا را، و ان رآه و به بلّة، اگر تَر بوده باشد، مسح عليه و اعاد الصلاة، يقين داشته باشد بايد نماز را اعاده كند، و ان كان شاكا ولكن اگر در صلاة شاك بوده باشد در اين صورت فليس عليه فى شکه شئ، بدان جهت صدر را حمل بر استحباب مى‏كنيم به قرينه ذيل كه بعد از دخول فى الصلاة و به قرينه آن تقییدی كه و ان دخله الک و قد دخل فی صلاته اعتناء نكند به قرينه اينها به استحباب تدارك و اعتناء بالشك.

 اين روايت به نظر قاصر و فاتر ما، نمى‏گوييم شما تعبدا قبول كنيد، به نظر ما رسیده است كه همين قيد كافى است در جريان عدم قاعده فراغ و تجاوز در باب الغسل احتياج به دليل ديگرى ندارد.

ولكن يك مطلب ديگرى هم بگويم و آن اين است كه انسان از غسل فارغ شد و داخل در صلاة شد، شك كرد كه اصلا طرف يسرى را شسته بود يا نشسته بود؟ اين صحيحه دلالت مى‏كند اگر داخل در صلاة شد شك در شيئى از جسدش كرد، طرف يسار هم شئ از جسد است، شك كرد شئ از جسد او را شسته است يا نه، به شكش اعتنا نمى‏كند، مادامى كه به صلاة او به فعل آخرى داخل نشده است اين قرائة القرآن و نحوه‏ها داخل نشده است كه مثل طهارت صلاة شرط آنها است يا شرط فضيلت آنها است داخل نشده است، شك بكند بايد به شكش اعتنا بكند، مقتضاى اين صحيحه اين است اگر حالت ديگرى كه انسان در حالت ديگرى داخل شد مى‏شود گفت در حالت ديگر ولو از قبيل صلاة و دعا و اينها هم نباشد باز اعتنا نمى‏كند، چونكه در باب وضوء حالت اخرى دارد، در نسخه‏اى از اين روايت هم كه ظاهرا نسخه‏ كافى است آنجا حالت اخرى دارد عوض صلاة، بدان جهت بعيد نيست مثل وضوء حالت اخرى باشد به شكش اعتنا نكند، اين خيلى حرف است، انسان لباسها را پوشيد از حمام در آمد مى‏داند كه غسل كرده است، شك كرد كه پاى چپم را شسته‏ام يا نه، مى‏گوييم اعتنا نكند، چونكه حالت غسل گذشته است، اين را ملتزم مى‏شويم كه اين معنا كه حالت اخرایى شد اگر شك كند به شكش اعتنا نكند، ولو محل را نگذشته است قاعده تجاوز نيست، ولكن در ما نحن فيه تعبد اين صحيحه است که در ذيلش واقع شده است و ملتزم به او مى‏شويم، هذا تمام الكلام در اين.

يك چيزى بگويم، شما نفرماييد بر اينكه اگر داخل در صلاة شد شك كرد كه من غسل جنابت كرده‏ام يا نكرده‏ام، اين روايت بگويد اعتنا نكند، اين روايت جايى است كه مى‏داند غسل را اتيان كرده است، در شیئی از غسل شك مى‏كند يا ارباب الوسائل، آنجا است كه اين صحيحه تعبد مى‏كند حتى در باب وضوء هم همين جور است، كسى داخل صلاة شد شك كرد اصلا وضوء گرفته‏ام يا همينجور آمده‏ام نص هم او را نمى‏گويد، نه قاعده تجاوز جارى است چون محلش نگذشته است نه نص مى‏گويد او را، هذا در اين مسئله.

شک در نيت غسل ارتماسی پس از ارتماس در آب به عنوان غسل

مسألة 12: « إذا ارتمس في الماء بعنوان الغسل ثمَّ شك في أنه كان ناويا للغسل الارتماسي‌حتى يكون فارغا أو لغسل الرأس و الرقبة في الترتيبي حتى يكون في الأثناء و يجب عليه الإتيان بالطرفين يجب عليه الاستيناف نعم يكفيه غسل الطرفين بقصد الترتيبي لأنه إن كان بارتماسه قاصدا للغسل الارتماسي فقد فرغ و إن كان قاصدا للرأس و الرقبة فبإتيان غسل الطرفين يتم الغسل الترتيبي‌«.[3]

بعد ايشان يك مسئله ديگرى را مى‏فرمايد، اين مسئله هم مختصر و مفيد است چونكه بحثش را كرده ايم، يعنى جوهره‏اش بحث شده است. عرض مى‏كنم بر اينكه كسى ارتماسا غسل كرد، ارتماسا يعنى زير آب رفت به غسل غسل جنابت، از آب درآمد شك كرد موقعى كه من ارتماس مى‏كردم زير اب، قصد غسل الرأس و الرقبه كرده بودم كه غسلم ترتيبى بود، الآن بدنم مانده است بايد بشويم، چونكه غسل ترتيبى را هم مى‏شود به رمس اعضاء موجود كرد، كما اينكه خزينه‏هاى سابق يا اين حوض‏هايى كه در ايام تابستان به درد مى‏خورد، غسل كردن همينجور است، به رمس غسل مى‏كنند، انغمس فى الماء و از آب درآمد، شك كرد كه آيا من غسل ارتماسى كه اذا الارتمست فى الماء رمسة واحدة فقد اجزئك، او را قصد كرده بودم كه جنابت تمام شد الحمد الله، يا وقتى كه غمس كردم رأس و رقبه را قصدم غسل ترتيبى به نحو الرمس بود، رأس و رقبه را قصد كردم.

در ما نحن فيه شما بايد مثل صاحب عروه ولو عبارتش يك خرده ناقص است فتوا بدهيد بر اينكه اين شخص مخير است بين الامرين يا آن غسل جنابت را استيناف بكند به نحو الرمس كه ارتمست الماء، يا استيناف بكند غسل جنابت را اينجور اتيان كند، چرا؟ چونكه اصل اين است كه اين قصد نكرده بود غسل جنابت رمسة واحده را، قصد اين است، چونكه يك زمانى قصد نكرده بود، نمی داند موقعى كه آب مى‏رفت اين را قصد كرد كه به رمسة واحدة غسل جنابت مى‏كنم اصل اين است كه اين را قصد نكرده است، اين معارض نيست با اینکه اصل اين است كه نه غسل ترتيبى را قصد نكرده بود، درست توجه كنيد، چرا؟ چونكه اصل در جايى جارى مى‏شود كه اثر عملى داشته باشد، اين كه مى‏گويد اصل اين است كه من ترتيبى قصد نكرده بودم اگر يعنى ارتماسى غسل كرده بودم اين كه مثبت مى‏شود، اصل مثبت مى‏شود، اگر قصد ترتيبى نكرده بودم، معنايش اين است كه يمين و يسار را بشويم كافى نيست، اين اگر بوده باشد، يقين داريم كافى است، غسل يمين و يسار، چرا؟ چونكه اين وقتى كه از آب درآمد يقين دارد كه غسل يمين و يسار كافى است، غسل رأس و رقبه را دوباره شستن نمى‏خواهد، چونكه اگر غسل ارتماسى رمسة واحدة را قصد كرده بود كه اصلا جنب نيست و همه‏اش تمام شده است، اگر ترتيبى را قصد كرده بود غسل الرأس و الرقبه تمام شده است، يقين دارد كه به شستن رأس و رقبه احتياجى نيست، چونكه يا تمامى غسل تمام شده است اگر ارتماسى بود، اگر ترتيبى هم بود اين شسته شده است که قصد کرده بود، بدان جهت احتمال مى‏دهد غسل يمين و يسار باقى باشد، غَسل كند يمين و يسار را، يقين دارد يك غُسل صحيح كرده است، اگر غسلش ارتماسى رمسة واحده بود اول كه اين طرف يمين و يسار را شستن لغو بود، غسل محقق شده بود، اگر او به قصد ترتيبى بود پس رأس و رقبه را شسته بود، طرفين را هم كه الآن شست تمام شد، بدان جهت اگر بخواهد استيناف بكند بايد رمسة واحدة را استيناف بكند، كه آن غسل ترتيبى كه اگر كرده باشد ديگر باطل مى‏شود او، سابقا گفتيم که وقتى كه جنب در اثناء غسل ترتيبى عدول به غسل ارتماسى كرد آن غسل ترتيبى سابقى باطل مى‏شود چونكه شرطش موجود نمى‏شود، از جنابت خارج مى‏شود، بدان جهت به استصحاب عدم نيت غسل ارتماسى استصحاب مى‏گويد تو فعلا جنب هستى، خوب حال که جنبم الجنب ارتمس فى الماء رمسة واحدة فقد اجزئه، رفتم زير آب، اين جواب استصحاب را داد، يا بايد اين كار را بكند كه آن وقت قطعا از جنابت خارج شده است، چونكه اگر غسل ارتماسى اولش صحيح بود اين ارتماسى زايد است، اگر غسلش اول ترتيبى بود عدول به ارتماسى كرده است صحيح است، و اما اگر خواست غسل ترتيبى بكند قصد رأس و رقبه لزومى ندارد، چرا؟ چونكه اگر قصد طرفين را بكند يقين دارد غسل جنابت صحيح صد در صد را اتيان كرده است، يا اولى غسل جنابت بود به قصد الغمس كه جنب نبود، اگر او به قصد غمس نبود و ارتماسی نبود، سر و گردن را شسته بود بدن را همين جور شست، و الحمد الله رب العالمين.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص311-312.

[2] وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ تَرَكَ بَعْضَ ذِرَاعِهِ- أَوْ بَعْضَ جَسَدِهِ مِنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ- فَقَالَ إِذَا شَكَّ وَ كَانَتْ بِهِ بِلَّةٌ- وَ هُوَ فِي صَلَاتِهِ مَسَحَ بِهَا عَلَيْهِ- وَ إِنْ كَانَ اسْتَيْقَنَ رَجَعَ فَأَعَادَ عَلَيْهِمَا مَا لَمْ يُصِبْ بِلَّةً- فَإِنْ دَخَلَهُ الشَّكُّ وَ قَدْ دَخَلَ فِي صَلَاتِهِ- فَلْيَمْضِ فِي صَلَاتِهِ وَ لَا شَيْ‌ءَ عَلَيْهِ- وَ إِنِ اسْتَيْقَنَ رَجَعَ فَأَعَادَ عَلَيْهِ الْمَاءَ- وَ إِنْ رَآهُ وَ بِهِ بِلَّةٌ مَسَحَ عَلَيْهِ وَ أَعَادَ الصَّلَاةَ بِاسْتِيقَانٍ- وَ إِنْ كَانَ شَاكّاً فَلَيْسَ عَلَيْهِ فِي شَكِّهِ شَيْ‌ءٌ- فَلْيَمْضِ فِي صَلَاتِهِ؛ ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2،ص 260.

[3] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص312