درس هفتصد و شصت و ششم

فی الحیض

«‌فصل في الحيض :و هو دم خلقه الله تعالى في الرحم لمصالح و في الغالب أسود أو أحمر غليظ طري حار يخرج بقوة و حرقة كما أن دم الاستحاضة بعكس ذلك و يشترط أن يكون بعد البلوغ و قبل اليأس فما كان قبل البلوغ أو بعد اليأس ليس بحيض و إن كان بصفاته و البلوغ يحصل بإكمال‌ ‌تسع سنين و اليأس ببلوغ ستين سنة في القرشية و خمسين في غيرها و القرشية من انتسب إلى النضر بن كنانة و من شك في كونها قرشية يلحقها حكم غيرها و المشكوك البلوغ محكوم بعدمه و المشكوك يأسها كذلك‌«.[1]

اوصاف خون حيض

 صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف در ما نحن فيه بيان مى‏كند دم الحيض را، اين معنا معلوم است كه زن متصف مى‏شود بانّها حائض، اتصاف به حيض كانها حائضٌ در زن است و اتصافش بانّها حائضٌ به اعتبار خروج دم خاص است، از زن دم خاصى خارج مى‏شود به اعتبار آن خروج متصف مى‏شود بانّها حائضٌ، حيض آن حالت خروج دم را مى‏گويند و اعتزلوا النساء فى المحیض آن حالت خروج دم است كه امر كرده است خداوند متعال به اعتزال ناس از نساء.

 اين دم خاصى كه به خروج او زن متصف مى‏شود بانّها حائض اوصاف آن دم را ذكر مى‏فرمايد در عروه تبعا للاصحاب، و اين معنا بايد معلوم بشود اين اوصافى كه براى دم ذكر مى‏شود بعضى‏ها مال وصف خود دم است على الاطلاق، مثل لون الدم كه اسود بشود یا احمر بشود، اين وصف مال خود دم است.

و بعضى اوصافى دارد دم حيض كه اين اوصاف دم على الاطلاق نيست، بلکه عند الخروج است، آن وقتى كه از زن خارج مى‏شود عند الخروج آن وصف را دارد و او اين است كه دم حار است و خودش هم عبیط است، عبیط يعنى تازه و صحیح، در مقابل خون فاسد كه استحاضه، دم استحاضه به او دم الفاسد و دم محتبس مى‏گويند، به خلاف دم الحيض كه عند الخروج حار است و تازه است.

و بعضى اوصافى دارد كه آن اوصاف مال خروج دم است؛ و آن اين است كه دم خارج مى‏شود بقوة و حرقه، مى‏سوزاند، سوزش دارد براى زن، اين وصف مال خروجش است.

اين شش وصفى كه عرض كردم، لونش اسود است او احمر و عند الخروج فرض كنيد حار است و هكذا طری و تازه است و از تعبير مى‏شود در كلمات و در روايات تعبير شده است به عبيط، دم عبيط يعنى دم تازه، در مقابل دم محتبس و فاسد كه دم استحاضه مى‏شود، و اين كه وصف خروجش را عرض كرديم به دفعٍ خارج مى‏شود به حرقة خارج مى‏شود، اين اوصاف در روايات مباركات وارد است.

يك كلمه‏اى بگويم يادتان باشد كه اين اوصاف را كه ما در ما نحن فيه بحث مى‏كنيم به جهت اين است، در مواردى كه دم مردد است ما بين اينكه دم حيض بوده باشد يا دم غير حيض، آن غير الحيض اگر استحاضه بوده باشد كه دم مردد بشود كه دم، دم حيض است يا دم الاستحاضه است، در مواردى رجوع به تمييز مى‏شود، على ما سيأتى، كه شارع مقدس حكم كرده است در آن موارد به اختلاف الدم و به اوصاف الدم نگاه مى‏شود، و به اوصاف الدم تعيين مى‏شود که حیض است يا استحاضه است، در مواردى، نه هميشه، اين اوصاف را كه مى‏گوييم در روايات وارد شده است به جهت اين كه در رواياتى كه امر شده است به ممّيز دم نگاه مى‏شود يعنى به اين اوصاف نگاه مى‏شود، هر وصفى كه در اين روايات وارد شد در زن بوده باشد حكم مى‏شود به مقتضاى آن وصف، و اینکه معلوم بشود كه در مواردى كه امر شده است رجوع به تمييز به اين اوصاف مى‏شود موارد اشتباه الدم است به دم استحاضه كه دم يا دم الحيض است يا استحاضه است، يا دم نفاس است يا استحاضه، و اما اگر معلوم بشود كه دم، دم استحاضه نيست مردد بشود حال الدم ما بين دم الحيض و دم آخر مثل دم البكارة، فسيأتى الكلام فىه كه آنجاها امر نشده است كه به اين اوصاف رجوع‏ بشود، بدان جهت صاحب وسائل باب را كه عنوان مى‏كند ما يعرف به دم الحيض من دم الاستحاضه، يعنى در جايى كه مردد بشود ما بين دو تا، آنى كه بواسطه او تشخيص داده مى‏شود، اگر نوبت به تميز رسيد به اين اوصاف تميز داده مى‏شود.

ذکر اوصاف مجموع اوصاف در مجموع روايات

 اين اوصاف مجموعشان در مجموع الروايات ذكر شده است. در بعضى روايات اوصاف كثيره‏اى از اينها ذكر شده است، ولكن روى هم رفته، مجموع فى المجموع ذكر شده است، يكى از اين روايات صحيحه حفص بن بخترى است، صحيحه حفص بن بخترى روايت دومى است در باب سه از ابواب الحيض[2]:

صحيحه حفص بن البختری

 على بن ابراهيم عن ابيه، عن ابن ابى عمير عن حفص بن البخترى، قال دخلت على ابى عبد الله عليه السلام امرئة، داخل شد بر امام صادق عليه السلام زنى «فَسَأَلَتْهُ عَنِ الْمَرْأَةِ»- ، سؤال كرد امام صادق را از زن «يَسْتَمِرُّ بِهَا الدَّمُ فَلَا تَدْرِي حَيْضٌ هُوَ أَوْ غَيْرُهُ» مستمر مى‏شود به آن خون، نمى‏داند حيض است يا غير حيض؟ «قَالَ فَقَالَ لَهَا إِنَّ دَمَ الْحَيْضِ حَارٌّ عَبِيطٌ أَسْوَدُ»- ل ، اين يك وصف، عبيط، عبيط همان تازه است كه عند الخروج تازه است و خودش هم حار است، اسودٌ سياه است، له دفع و حرارة، بر او دفع و حرارت است، آنى كه در اين نسخ است حرارت است كه تأكيد است، هم دفع دارد قوت دارد هم حرارت دارد، در اين روايت، همه را ذكر فرموده است امام عليه السلام از اين اوصافى كه عرض كردم، غير از آن حرقه سوزاندن و غير از مسئله حمرة سرخ بودن، اسود را ذكر كرده است.

و يك كلمه‏اى اينجا بگويم معلوم بشود اينكه دم الحيض اسود، مراد از اسود سياه سياه نيست، چونكه دم سياه سياه نمى‏شود، خصوصا دم الحيض، سياه نمى‏شود، حمرتش شديد است بدان جهت به سياهى مى‏زند، بدان جهت در اين رواياتى كه فرموده است اسود یا سواد معنايش همان حمرة شديده است، بدان جهت در ما نحن فيه كسانى ادعا كرده‏اند اصل سواد در لغت به حمرة هم اطلاق مى‏شود در عرف و در لغت به حمرة هم اطلاق مى‏شود، ما او را نمى‏گوييم، اين را ما هم نفهميده‏ايم كه اينجور باشد، ولكن در ما نحن فيه اطلاق سواد به اين اعتبار است، غرض در اين روايات همه آنهايى را كه گفتيم هست غير از خرقت و غير از حمره.

موثقه اسحاق بن جرير

 يكى از رواياتى كه در ما نحن فيه هست موثقه اسحاق بن جرير است. موثقه اسحاق بن جریر روايت سومى[3] است:

«عن عدة من اصحابنا» كلينى نقل مى‏كند. «عن احمد بن محمد عن على بن الحكم»، همان على بن حكمى كه احمد بن محمد بن عيسى از او نقل مى‏كند، از اجلاء است. «عن اسحاق بن جریر» كه از ثقات است. روايت من حيث السند موثقه مى‏شود. «قال سألتنى امرئة منا»، اسحاق بن جریر مى‏گويد خواست از من زنى كه منا از طايفه ما ان ادخلها علی ابى عبد الله عليه السلام، كه او را پيش امام صادق ببرم، مسئله‏اى داشت. «فاستأذنت لها» از امام اذن گرفتم اين زن بيايد يا نه، «فاذن لها»، اذن داد امام. «فدخلت»، داخل شد «الى ان قال»، اسحاق بن جریر ديگر آن مقدمات را نمی گوید، فقالت له، به امام عليه السلام عرض كرد «ما تقول فى المرأه تحيض»، حيض مى‏بيند. «فتجوز ايام حیضها»، ايام حيضش مى‏گذرد دم مى‏بيند. «قال ان كان ايام حيضها دون عشرة ايام»، اين روايت را كه سر مى‏خوانم به مسائل حيض آشنا بشويد كه به حسب روايات اين احكامى كه ذكر شده است براى حائض. «ان كان ايام حيضها دون عشرة ايام استظهرت بيوم»، يك روزى استظهار مى‏كند. «ثم هى مستحاضة»، احكام مستحاضه را بار مى‏كند. يك روز صبر مى‏كند. عبادت را، احكام حيض را بار مى‏كند ثم هى مستحاضة، احكام مستحاضه به او بار مى‏شود، قالت فان الدم يستمر بها الشهر و الشهرين، عرض كرد به امام كه يك ماه دو ماه سه ماه خون مى‏بيند. «يستمر بها الشهر و الشهرين و الثلاثه، كيف تصنع بالصلاة؟ قال تجلس ايام حيضها»، ايام عادت را حيض قرار مى‏دهد ثم تغتسل لكل صلاتين، چونكه فرض كرده است دم، دم كثير است، ظاهرش اين است كه يك نفر است. «قالت له انّ ايام حيضها تختلف عليها»، عادت ندارد، يك وقت جلوتر مى‏بيند يك وقت عقب‏تر مى‏بيند. «انّ ايام حیضها تختلف عليها و كان يتقدم الحيض اليوم و اليوم و الثلاث و يتأخر مثل ذلك فما علمها بها»، حيض را از كجا تشخيص بدهد؟ عادت اماره اوليه است ايام عادت كما سيأتى، فرض كرد زن كه اين اماره نيست، نوبت به تمييز مى‏رسد، آنجا امام عليه السلام فرمود دم الحيض ليس به خفاء، اي زن دم حيض خفاء ندارد، هو دمٌ حارٌ، تجد له حرقة، اين حرقه اينجا است، چونكه احساس می کند به سوزش خارج مى‏شود اين دم حيض وقتى كه خارج مى‏شود اينجور است، و دم الاستحاضه دمٌ فاسدٌ، يعنى دم تازه نيست، دم تازه در حيض مى‏شود در استحاضه فاسد است، دمٌ فاسدٌ بارد، خودش هم خنك است، قال فالتفت الى مولاتها زن ديگرى هم همراهش بود به او التفات كرد فقالت أتراه كان امرأة مرة، مثل اينكه اين آقا يك دفعه زن بود بعد مرد شده است، اين در ما نحن فيه از این موثقه مباركه اينجور استفاده شد بر اينكه يكى از اوصاف دم حيض هم حرقة عند الخروج است كه امام عليه السلام در اين روايت ذكر فرمود.

صحيحه معاوية بن عمار

باز اين حار بودن در صحيحه معاوية بن عمار هم كه در اين باب است هست، كه در آنجا دارد در صحيحه معاوية بن عمار انّ دم الاستحاضة و الحيض ليسا يخرجان من مكان واحد، يعنى از يك عرق خارج نمى‏شود، انّ دم الاستحاضه باردٌ انّ دم الحيض حارٌ، دم حيض هم حار مى‏شود.

و اما حمرة كه در اين روايت سواد ذكر شده بود، اسود ذكر شده بود و اما حمرة كه اين حمرة داشته باشد اين از كجا استفاده مى‏شود؟ عرض مى‏كنم بر اينكه اين هم استفاده مى‏شود از روايات ديگرى، يكى از آن روايات موثقه اسحاق بن عمار است، موثقه اسحاق بن عمار در باب سى از ابواب الحيض است روايت ششمى[4] است:

و باسناد الشيخ عن الحسين بن سعيد اهوازى رضوان الله عليه اگر كتب او نبود چه مى‏كرديم ما، محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد اهوازى عن فضالة بن ايوب، عن ابی المغراء عن اسحاق بن عمار، روايت من حيث السند موثقه است بواسطه اسحاق بن عمار كه فطحى است، «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ الْحُبْلَى- تَرَى الدَّمَ الْيَوْمَ وَ الْيَوْمَيْنِ- قَالَ إِنْ كَانَ دَماً عَبِيطاً فَلَا تُصَلِّي ذَيْنِكَ الْيَوْمَيْنِ- وَ إِنْ كَانَ صُفْرَةً فَلْتَغْتَسِلْ عِنْدَ كُلِّ صَلَاتَيْنِ» زن حامله يك روز، دو روز خون مى‏بيند، قال ان كان دما عبيطا، اگر دم تازه باشد فلا تصلى ذینک الیومین و ان كانت صفرة فلتغتسل، اين معلوم مى‏شود حمره باشد يا اسود باشد حيض است، اگر صفرة باشد حكمش اين است.

اين روايت يك خصوصيتى دارد بگويم در ذهنتان باشد، چونكه اقل الحيض سه روز است، يكى دو روز حيض نمى‏شود، اين روايت يا محمول است به آن صورتى كه سيأتى، يكى دو روز خارج مى‏شود ولكن روز سومى در فضاء الفرج است، خواهيم گفت اين سه روز كافى است اینجور بشود، خروج اينجورى كه بيايد مثل چشمه بيرون اين معتبر نيست، همين كه دم به بيرون آمد متصف به خروج الدم، دم فى ما بعد در فضاء فرج بوده باشد به نحوى كه قطنه بگذارد به خون مى‏خورد اين عملا استمرار حيض است و در ثلاثة ايام اين كافى است، يا به اين حمل مى‏شود كه خروج يكى دو روز است بقيه در آنجا است، يا حمل به حكم ظاهرى مى‏شود چونكه دم وقتى كه اوصاف را داشت و حادث شد حكم مى‏شود به ترتب حيض، بدان جهت وقتى كه اسود و احمر و عبيط بود حكم ظاهرى‏اش اين است كه آثار حيض را بار مى‏كند، و اما وقتى كه صفرة داشت، اوصاف را نداشت يكى از موارد تميز وجوب همين است، حكم ظاهرى است على ما سيأتى كه در غير ايام عادت يا كسى كه ايام عادت ندارد دمى ديد حكمش همين است که اوصاف را داشته باشد در ظاهر حكم مى‏شود به حيض، وقتى كه منقطع شد قبل از سه روز استمرار معلوم مى‏شود حيض نبوده است، تدارك بايد بكند اعمالش را، و اما اگر استمرار كرد معلوم مى‏شود حيض بوده است، پس يا حمل به حكم ظاهرى مى‏شود يا حمل مى‏شود به آن معناى اول، دیگر نفرماييد كه در اين روايت اول يكى، دو روز حيض شد.

روايت محمد بن مسلم

باز از رواياتى كه دلالت مى‏كند بر اينكه حمرة حيض است، دم احمر مى‏شود، يكى از آنها هم در همين باب، باب سيم روايت شانزدهمى[5] است. محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم، عن ابيه عن بعض رجاله، عن محمد بن مسلم، عن احدهما عليه السلام، «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْحُبْلَى قَدِ اسْتَبَانَ حَبَلُهَا- تَرَى مَا تَرَى الْحَائِضُ مِنَ الدَّمِ- قَالَ تِلْكَ الْهِرَاقَةُ مِنَ الدَّمِ- إِنْ كَانَ دَماً أَحْمَرَ كَثِيراً فَلَا تُصَلِّي- وَ إِنْ كَانَ قَلِيلًا أَصْفَرَ فَلَيْسَ عَلَيْهَا إِلَّا الْوُضُوءُ»، اين ريختن دم به خارج است، ان كان دما احمرا كثيرا فلا تصلى، قيد كرد بر اينكه در اين روايت که دم حيض احمر بوده باشد.

مرسله ابن ابی عمير

باز در آن مرسله ابن ابى عمير كه در باب سى و يكم در حد یأس من المحيض واقع شده است روايت دومى[6] است:

«وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا بَلَغَتِ الْمَرْأَةُ خَمْسِينَ سَنَةً لَمْ تَرَ حُمْرَةً» ، حمره نمى‏بيند، اين حمره از اوصاف حيض شده است، بلكه ادعا شده است و بعيد هم نيست همين جور بوده باشد، هر جايى كه در روايات دم مطلق ذكر شده است و بعد از او گفته‏اند ، مثل آن موثقه اولى كه خواندم تمامى اينها دليل بر اين است كه دم الحيض مقابل صفره كه عبارت از حمره است هر دو تا را شامل مى‏شود، اصلا به صفرة خون حقيقة اطلاق نمى‏شود به آن بيانى كه عرض خواهم كرد، بدان جهت ان كان دما و لا تصلى و ان كان صفرة آن وقت فلتغتسل و تصلى، دم الاستحاضه‏اى كه هست اصل حقيقتا به او دم اطلاق نمى‏شود. سرّش را مى‏گويم كه چرا اطلاق نمى‏شود، اين را ادعا كرده‏اند.

 و كيف ما كان لا شبهة بر اينكه سواد او حمرة لون الدم، اينها از اوصاف دم الحيض است مطلقا، (نه فقط عند الخروج) ولكن حرارت و عبيط از اوصاف دم الحيض است عند الخروج و هكذا دفع و حرقة از اوصاف خروج دم الحيض است، يعنى خروجش متصف است به اينكه قوت دارد و خودش هم حرقت دارد، اينها جاى كلام نيست.

انما الكلام در وصف آخرى است كه صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف در متن عروه براى دم الحيض ذكر كرده است و هى الغلظه، آن وصف، وصف غلظت است، دمٌ اسودٌ او احمرٌ غليظ طرىٌ، طری همان عبیط است، ولكن آن غلظت را ذكر فرموده است، و در رواياتى كه بايدينا هست غلظت از اوصاف دم الحيض ذكر نشده است، رواياتى كه در يد ما هست در اينها وصف غلظت نيست، اين اوصافى كه ثمره‏اش را گفتم عند اشتباه الدم و عند موارد الرجوع و التمييز به اين اوصاف رجوع مى‏شود غلظت در روايات نيست، بله، در دعائم الاسلام يك كلامى هست كه ايشان اينجور نقل كرده است در روايت كه دم الحيض حارٌ غليظٌ منتنٌ، بو دارد است. اينها را ذكر كرده است، ولكن دعائم الاسلام كما تعرضنا مرارا و تكرارا آنها نمى‏شود مستند فتوا بشود كه بگوئیم اين هم از اوصاف مميزه است، خصوصا بر اينكه بعضى‏ها ادعا كرده‏اند كه غلظت كه اصحاب ذكر كرده‏اند مستندشان دعائم الاسلام نيست، بلكه اين را استفاده كرده‏اند جمعى از اصحاب از عنوان عبيط و طَرى كه در روايات وارد است، چونكه گفته‏اند بعضى اهل اللغة تفسير كرده‏اند طَرى را به خالص، به خلوص الشئ، يعنى خون خالص بوده باشد، مى‏گويند وقتى كه خون خالص شد در مقابل دم استحاضه است، دم استحاضه به خونابه شبيه است، بدان جهت صفرة دارد، اين كه در لغت فارسى ما مى‏گوييم خونابه به او شبيه است، و چونكه خونابه مخلوط است رقيق مى‏شود، وقتى كه خون خون خالص شد سخونت و غلظت دارد.

اين حرف هم پيش ما تمام نيست، اين حرف را گفته‏اند ثابت نيست، عبيط معناي ظاهر عرفیش همان ترى و تازه‏گى است اما آن هم غلظت شرطش باشد نه رقيق هم باشد تازه باشد همينجور است، خصوصا بعضى رواياتى هست كه از آن بعضى روايات اشعار بر اين معنا دارد كه غلظت اعتبارى ندارد، آن بعضى روايات چيست؟

در باب اينكه باب سيزدهم[7] از ابواب الحيض باب استحباب استظهار ذات العاده روايت هشتمى است:

و باسناد الشيخ عن الحسين محمد (يا حسين بن سعيد)، عن عثمان بن عيسى، عن سعيد بن يسار، «فَقَالَ إِذَا رَأَتِ الدَّمَ قَبْلَ وَقْتِ حَيْضِهَا فَلْتَدَعِ الصَّلَاةَ- فَإِنَّهُ رُبَّمَا تَعَجَّلَ بِهَا الْوَقْتُ» ، مرأه حائض مى‏شود ثم پاك مى‏شود، و ربما بعد ذلک، ربما بعد از پاك شدن و غسل كردن رأت الشئ من الدم الرقيق، دمى كه رقيق است، اين مقابل غلظت است، بعد اغتسالها من طهرها، بعد از اينكه اينجور كرده بود پيدا كرد، «فَإِنْ كَانَ أَكْثَرَ مِنْ أَيَّامِهَا الَّتِي كَانَتْ تَحِيضُ فِيهِنَّ- فَلْتَرَبَّصْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ بَعْدَ مَا تَمْضِي أَيَّامُهَا- فَإِذَا تَرَبَّصَتْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ لَمْ يَنْقَطِعِ الدَّمُ عَنْهَا- فَلْتَصْنَعْ كَمَا تَصْنَعُ الْمُسْتَحَاضَة»يعنى بعد از اينكه دم رقيق آمد استظهار بكند، يعنى همان استظهارى كه خواهيم گفت که احكام حائض را مراعات بكند، با وجود اينكه سائل دمش رقيق است، اين معلوم مى‏شود كه اين غلظت اعتبارى ندارد، و من هنا اين عنوان و خصوصيت غلظت را فسخ مى‏كنيم، يعنى در وجوب مميزات غلظت اعتبارى ندارد، باشد يا نباشد.

 بعد عرض مى‏كنم بعد از اينكه اين معنا شد، يك مطلب ديگرى در ما نحن فيه است و آن مطلب ديگر عبارت از اين است كه اين اوصاف كه اوصاف دم الحيض است وصف دائمى نيستند، بدان جهت در عبارت عروه تقييد فرموده است كما فى كلمات اصحابنا و هو فى الغالب اسود او احمر حار يا عبيطٌ، تقييد به غالب كرده است، سرّش اين است، اينها وصف لازم نيستند، اينها اينجور نيست كه با حيض ملازمه داشته باشد اين اوصاف، بدان جهت در مواردى ما حكم خواهيم كرد به اينكه زن حيض است با وجود اينكه دم اين اوصاف را ندارد، مثل صفرة در ايام عادتش، اين ماه در ايام عادتش دمش را اصفر ديد، حيض است، كما اينكه فرض كنيد حكم خواهيم كرد به حيض در صورتى كه اين اوصافى كه هست در ما نحن فيه نبوده باشد، مثل چيزى كه هست، دمى را كه ولو صفرة است قبل از حيض بيوم او يوم مى‏بيند، كه اينها خواهد آمد كه اينها محكوم به حيض است، ربما حكم خواهيم كرد به عدم الحيض ولو اين اوصاف را دم داشته باشد، مثل اينكه عشرة ايام طهر فاصله نشده است، باز خونى ديد تمام اين اوصافى كه گفتيم دارد، حتى بوى منتن هم که در دعائم بود دارد، با وجو این لا یحکم بکونه حیضا، حكم به حیض نمى‏شود، حكم مى‏شود كه استحاضه است و احكام استحاضه را بايد بار كند، پس اين اوصافى كه در ما نحن فيه گفتيم اماره قطعيه نيست، مثل اماره‏اى كه در منى گفتيم که مى‏پرد انسان را سست مى‏كند با شهوت خارج مى‏شود كه گفتيم عادتا همينجور است منى، اينها مثل آنها نيستند، اين اوصاف اينها اماره بر حيض مى‏شوند ولكن در مواردى كه رجوع بالتمیيز تكليف باشد و اما اينها اوصاف قطعيه نيستند، اين محل كلام نيست، خواهد آمد ادله‏اش كه با وجود اينها حكم شده است كه حيض نيست يا با نبود اينها حكم شده است كه حيض است مثل صفرة در ايام الحيض.

و لذا بعد ذلك ايشان شرط آخر را ذكر مى‏كند، مى‏گويد آن وقت به دم خارج حكم مى‏شود به حيض كه اینجاريه اين دم را بعد از اكمال تسع سنين ببيند، اكمال تسع سنين يعنى 9 سال را تمام بكند، و اما اگر دمى را دخترى قبل از اكمال 9 سال ديد، آن دم، دم حيض نيست، از شرايط كون الدم دما حيضا این است كه حدوثش بعد از اكمال بوده باشد، يعنى بعد از اينكه اكمال تسع سنين شد آن وقت حكم مى‏شود، اين حكم كانّ ما بين اصحاب ما اتفاقى است احدى خلافش را ملتزم نشده است كه قبل از اينكه 9 سالگىش دختر تمام بكند دم ببيند او دم حيض است، دمى اگر قبل از اكمال تسع حاصل شد ولو به يك روز او دم حيض نيست، دم بايد بعد از اكمال بوده باشد و وقتى كه بعد از اكمال بود آن وقت حكم مى‏شود بانّه حيض اگر شرايط را داشته باشد كه خواهيم گفت.

بلكه فرموده‏اند كه اين حرف ما بين علماء اسلام اختلافى ندارد، ظاهرا هم همينجور است، عامه و خاصه متفق هستند كه قبل از اكمال تسع سنين و بعد اليأس بعد از اينكه زن يائسه شد دمى كه از اينها خارج مى‏شود اينها حيض نيستند.

علاوه بر اينكه مسئله، مسئله اتفاقى است در ما نحن فيه روايتينى داريم كه دلالت مى‏كند مال آن جاريه را كه قبل از بلوغ است، يكى از آن رواياتى كه در ما نحن فيه است پانزده وسائل باب سه از ابواب العدد حديث پنجمى است،[8] سند اينجور است:

عبدالرحمن بن الحجاج

محمد بن الحسن باسناده عن على بن الحسن عن محمد بن حسين بن ابی الخطاب عن صفوان عن عبد الرحمن ابن الحجاج، شيخ الطايفه به سندش از علی بن حسن بن فضال نقل مى‏كند، على بن حسن بن فضال هم نقل مى‏كند از محمد بن حسين بن خطاب اشعرى رضوان الله عليه، محمد بن حسين هم نقل مى‏كند عن صفوان، اين صفوانى كه محمد بن الحسين از او نقل مى‏كند صفوان بن يحيى است، صفوان بن يحيى هم از عبد الرحمن بن حجاج كه از اجلاء است نقل مى‏كند، متن روايت اين است قال سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول ثلاث يتزوجن على كل حال، سه طايفه از زنها هستند كه در هر حالى مى‏توانند شوهر كنند، التى یأست من المحيض، آنى كه از حيض ديگر يأس پيدا كرده است، پيرزن شده است و مثلها لا تحيض، يعنى مثلش هم كه حيض نمى‏بيند نه اينكه عارضه شده است، نه رسيده است به سنى كه ديگر حيض نمى‏بيند مثل او، قلت و متی يكون ذلك، عرض كردند يابن رسول الله كى مى‏شود اين درست ما بفهميم محل حاجت شايد بشود، قلت و متی يكون ما ذلك، قال اذا بلغت ستين سنة، اين روايت مباركه ستين سنه را فرموده است حدى اليأس است بلا فرق بين قرشيه و غير قرشیه، بعد مى‏گويد براينكه فاذا بلغة ستين سنه، يعنى شصت را تمام كرد فقد يأست من المحيض و مثلها لا تحيض، يكى هم التى لم تحض و مثلها لا تحيض، آن دخترى كه حائض نشده است و مثل او هم حائض نمى‏شود، قلت و متی يكون و كذلك يابن رسول الله، كى اينجور مى‏شود دختر؟ قال ما لم تبلغ تسع سنين، مادامى كه 9 سال نشده است حيض نمى‏شود دختر، يعنى از شرايط كون الدم حيضا كه احكام حيض بار بشود بايد دم قبل از اين سن نبوده باشد، يكى هم و التى لم يدخل بها، ديگر قيد مدخول بها است او عده ندارد و هر وقت تزويج مى‏شود.

بعضى‏ها مناقشه فرموده‏اند در سند اين روايت كه شيخ قدس الله نفسه الشريف اين روايت را از كتاب على بن حسن فضال نقل كرده است و سندش به كتاب على بن حسن فضال احمد بن عبدون است، ديگرى هم على بن زبير است، و آن احمد بن عبدون كه از مشايخ نجاشى است عيبى ندارد اما اين على بن زبير توثيقى ندارد، اين حرف را فرموده‏اند.

ولكن از اين حرف هم اخیرا برگشته‏اند، درست هم همين جور است. سند شيخ به كتاب على بن حسن فضال درست است، چونكه نجاشى قدس الله نفسه الشريف به كتب على بن حسن فضال سند معتبرى دارد كه در اواخر نقل شده است به آن سند و آن هم استاد شيخ بود هم نجاشى، محتمل نيست كه فقط آن كتاب را به نجاشى تنها گفته باشد. بدان جهت در ما نحن فيه آن سند شيخ هم هست، چونكه اينها هر دو تلميذ او بودند، بدان جهت روايت من حيث السند معتبر است.

اگر كسى گفت من اين را قبول ندارم بلكه به او خلوتى گفته است. مجلس درسى نبوده است به نجاشى سند دارد به شيخ ندارد، مى‏گوييم اين روايت صحيح است. چرا؟ چونكه در سند اين روايت كما ذكرنا كه شيخ كه نقل مى‏كند صفوان بن يحيى است، شيخ در حق صفوان بن يحيى در كتاب فهرست فرموده است كه جميع كتب و روايات صفوان بن يحيى را نقل مى‏كنم به اين اسناد، سه سند معتبر ذكر كرده است، جميع كتب و روايات صفوان را كه اين روايت از روايات صفوان است به اقرار شيخ چونكه شيخ نقل مى‏كند از على بن حسن فضال كه به صفوان بن يحيى مى‏رسد، اين در كتاب صفوان بن یحیی هم نباشد از رواياتش هست، همان تبديل سند که سند دو قولى مى‏شود، بدان جهت اين روايت من حيث السند معتبر است و هيچ جاى خدشه و اشكالى در سندش نيست، اين يكى از اين روايات.

 روايت ديگر كه وقت گذشت انشاء الله فردا.



[1]  سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص315-316.

[2] وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ قَالَ: دَخَلَتْ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع امْرَأَةٌ فَسَأَلَتْهُ عَنِ الْمَرْأَةِ- يَسْتَمِرُّ بِهَا الدَّمُ فَلَا تَدْرِي حَيْضٌ هُوَ أَوْ غَيْرُهُ- قَالَ فَقَالَ لَهَا إِنَّ دَمَ الْحَيْضِ حَارٌّ عَبِيطٌ أَسْوَدُ- لَهُ دَفْعٌ وَ حَرَارَةٌ- وَ دَمُ الِاسْتِحَاضَةِ أَصْفَرُ بَارِدٌ- فَإِذَا كَانَ لِلدَّمِ حَرَارَةٌ وَ دَفْعٌ وَ سَوَادٌ- فَلْتَدَعِ الصَّلَاةَ قَالَ فَخَرَجَتْ- وَ هِيَ تَقُولُ وَ اللَّهِ أَنْ لَوْ كَانَ امْرَأَةً مَا زَادَ عَلَى هَذَا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 275.

[3] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَرِيرٍ قَالَ: سَأَلَتْنِي امْرَأَةٌ مِنَّا أَنْ أُدْخِلَهَا عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- فَاسْتَأْذَنْتُ لَهَا فَأَذِنَ لَهَا- فَدَخَلَتْ إِلَى أَنْ قَالَ فَقَالَتْ‌ ‌لَهُ مَا تَقُولُ فِي الْمَرْأَةِ- تَحِيضُ فَتَجُوزُ أَيَّامُ حَيْضِهَا- قَالَ إِنْ كَانَ أَيَّامُ حَيْضِهَا دُونَ عَشَرَةِ أَيَّامٍ- اسْتَظْهَرَتْ بِيَوْمٍ وَاحِدٍ ثُمَّ هِيَ مُسْتَحَاضَةٌ- قَالَتْ فَإِنَّ الدَّمَ يَسْتَمِرُّ بِهَا الشَّهْرَ- وَ الشَّهْرَيْنِ وَ الثَّلَاثَةَ كَيْفَ تَصْنَعُ بِالصَّلَاةِ- قَالَ تَجْلِسُ أَيَّامَ حَيْضِهَا ثُمَّ تَغْتَسِلُ لِكُلِّ صَلَاتَيْنِ- قَالَتْ لَهُ إِنَّ أَيَّامَ حَيْضِهَا تَخْتَلِفُ عَلَيْهَا- وَ كَانَ يَتَقَدَّمُ الْحَيْضُ الْيَوْمَ وَ الْيَوْمَيْنِ وَ الثَّلَاثَةَ- وَ يَتَأَخَّرُ مِثْلَ ذَلِكَ فَمَا عِلْمُهَا بِهِ- قَالَ دَمُ الْحَيْضِ لَيْسَ بِهِ خَفَاءٌ- هُوَ دَمٌ حَارٌّ تَجِدُ لَهُ حُرْقَةً- وَ دَمُ الِاسْتِحَاضَةِ دَمٌ فَاسِدٌ بَارِدٌ- قَالَ فَالْتَفَتَتْ إِلَى مَوْلَاتِهَا- فَقَالَتْ أَ تَرَاهُ كَانَ امْرَأَةً مَرَّةً؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 276.

[4] وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ الْحُبْلَى- تَرَى الدَّمَ الْيَوْمَ وَ الْيَوْمَيْنِ- قَالَ إِنْ كَانَ دَماً عَبِيطاً فَلَا تُصَلِّي ذَيْنِكَ الْيَوْمَيْنِ- وَ إِنْ كَانَ صُفْرَةً فَلْتَغْتَسِلْ عِنْدَ كُلِّ صَلَاتَيْنِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص 331.

[5] وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْحُبْلَى قَدِ اسْتَبَانَ حَبَلُهَا- تَرَى مَا تَرَى الْحَائِضُ مِنَ الدَّمِ- قَالَ تِلْكَ الْهِرَاقَةُ مِنَ الدَّمِ- إِنْ كَانَ دَماً أَحْمَرَ كَثِيراً فَلَا تُصَلِّي- وَ إِنْ كَانَ قَلِيلًا أَصْفَرَ فَلَيْسَ عَلَيْهَا إِلَّا الْوُضُوءُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 334.

[6] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا بَلَغَتِ الْمَرْأَةُ خَمْسِينَ سَنَةً لَمْ تَرَ حُمْرَةً- إِلَّا أَنْ تَكُونَ امْرَأَةً مِنْ قُرَيْشٍ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 335.

[7] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ‌

‌قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى الدَّمَ قَبْلَ وَقْتِ حَيْضِهَا- فَقَالَ إِذَا رَأَتِ الدَّمَ قَبْلَ وَقْتِ حَيْضِهَا فَلْتَدَعِ الصَّلَاةَ- فَإِنَّهُ رُبَّمَا تَعَجَّلَ بِهَا الْوَقْتُ- فَإِنْ كَانَ أَكْثَرَ مِنْ أَيَّامِهَا الَّتِي كَانَتْ تَحِيضُ فِيهِنَّ- فَلْتَرَبَّصْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ بَعْدَ مَا تَمْضِي أَيَّامُهَا- فَإِذَا تَرَبَّصَتْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ لَمْ يَنْقَطِعِ الدَّمُ عَنْهَا- فَلْتَصْنَعْ كَمَا تَصْنَعُ الْمُسْتَحَاضَةُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 301.

[8] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ ثَلَاثٌ يَتَزَوَّجْنَ عَلَى كُلِّ حَالٍ- الَّتِي قَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ- قُلْتُ وَ مَتَى تَكُونُ كَذَلِكَ قَالَ إِذَا بَلَغَتْ سِتِّينَ سَنَةً- فَقَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ- وَ الَّتِي لَمْ تَحِضْ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ- قُلْتُ وَ مَتَى يَكُونُ كَذَلِكَ قَالَ مَا لَمْ تَبْلُغْ تِسْعَ سِنِينَ- فَإِنَّهَا لَا تَحِيضُ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ- وَ الَّتِي لَمْ يُدْخَلْ بِهَا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج22، ص 183.