درس هفتصد و هفتاد و دوم

دم حيض

مسألة3: « لا إشكال في أن الحيض يجتمع مع الإرضاع‌و في اجتماعه مع الحمل قولان الأقوى أنه يجتمع معه سواء كان قبل الاستبانة أو بعدها و سواء كان في العادة أو قبلها أو بعدها نعم فيما كان بعد العادة بعشرين يوما الأحوط‌ ‌الجمع بين تروك الحائض و أعمال المستحاضة‌«.[1]

ادامه بحث اجتماع حيض با حمل

كلام در اين جهت بود آيا زن حامله حيض مى‏شود يا دمى را كه حامل مى‏بيند حيض نمى‏تواند بشود؟ اقوال فى المسأله را نقل كرديم، اثبات على الاطلاق، نفى على الاطلاق و التفصيلين الآخرين كه یکی ما بين مستبینة الحمل و غير مستبینة الحمل بود، غير مستبینة تحيض و المستبینة حملها لا تحيض، ديگرى هم تفصيل در زن ذات العاده بود، حامل اگر در حيض عادتى داشت در قبل الحمل در ايّام آن عادت ببيند حيض است، ولكن بعد عشرين يوماً ببيند حيض نيست، ولو بعد از عشرين يوماً من تلك الايّام دمى را ببيند كه اوصاف حيض را دارد و شرايط حيض را دارد، چون كه بعد عشرين يوماً هست محكوم به عدم الحيض است، يا وجداناً حيض نيست، يا تعبداً شارع نفى حيضيّت كرده است.

ادله اجتماع حيض با حمل

 و امّا ادله‏اى كه در مقام ذكر مى‏شود، دليل بر اين كه حامل حائض نمى‏شود كه مفيد عليه الرّحمة و ابن جنيد اختيار كرده بودند آن كه در ما نحن فيه دليل مى‏شود بر اين قول اين روايتى است كه در ما نحن فيه از سكونى نقل شده است، در باب 30 از ابواب الحيض، روايت 12[2] است:

موثقه سکونی

و باسناد الشّيخ عن محمد بن احمد بن يحيى الاشعرى كه صاحب نوادر الحكمة است، سند شيخ هم به كتاب او صحيح است، محمد بن احمد بن يحيى نقل مى‏كند عن ابراهيم بن هاشم كه پدر على بن ابراهيم است كه محمد بن احمد بن يحيى روايات كثيره‏اى دارد از پدر على بن ابراهيم، اين هم او است، ابراهيم بن هاشم عن النّوفلى عن السّكونى، اين حسين بن يزيد نوفلى است كه از معاريف است و گفتيم رواياتش معتبر است، عن السّكونى توثيق دارد ولكن عامّى است، عن جعفرٍ عن ابيه علیهما السلام، اگر يادتان بوده باشد و لانّ اين را مكرر يا غير مكرر عرض كرديم، سكونى عامى بود ولكن فقیه بودن امام صادق سلام الله عليه و پدر بزرگوارش را و اجدادش را که فقهاء و محدّثين بودند قبول داشت اينها را، بدان جهت در غالب روايات سكونى امام صادق علیه السلام سند ذكر مى‏كند به رسول الله يا به جدّش على بن ابيطالب، اين هم از آن روايات است كه در غالب روايات سكونى اين سند ذكر شده است، سرّش اين است كه عقیده به امام صادق علیه السلام كه علم رسول الله در احكام شرع پيش اينها مخزون است اينها كذا هستند، اينجور عقيده‏اى نداشت، اما فقيه هستند و محدث اينها را قبول داشت، عن السّكونى عن جعفرٍ يعنى امام صادق سلام الله عليه عن ابيه علیه السلام «انّه قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ص مَا كَانَ اللَّهُ لِيَجْعَلَ حَيْضاً مَعَ حَبَلٍ» ، نبود عادت خداوند كه قرار بدهد حيض را با حاملگى زن، «يَعْنِي إِذَا رَأَتِ الدَّمَ وَ هِيَ حَامِلٌ لَا تَدَعُ الصَّلَاةَ- إِلَّا أَنْ تَرَى عَلَى رَأْسِ الْوَلَدِ إِذَا ضَرَبَهَا الطَّلْقُ- وَ رَأَتِ الدَّمَ تَرَكَتِ الصَّلَاة»َ. يعنى زن وقتى كه حامل بود دم ديد لا تدع الصّلاة، دمش دم حيض نيست صلاة را ترك نمى‏كند، الاّ ان تَرى على رأس الولد، اين استثناء استثناء منقطع است در حقيقت كه دم نفاس باشد، آن دم نفاس هم بعد الولادة است، اینجا على رأس الولد است، يعنى قبل از اين كه دم ببيند او دم نفاس حساب مى‏شود، اين هم خلاف است اينجور نيست، بعد الولاده بايد بشود، دم الطلق، على ما سيأتى انشاء الله زنده مانديم كه درد زايمان كه مى‏خواهد بچّه را بياورد دمى كه قبل مى‏آورد او دم نفاس نيست، او دمى كه بعد از زايمان مى‏آيد دم نفاس حساب مى‏شود، آن دمى كه الاّ ان تری الدم علی رأس الولد اذا ضربها الطلق، وقتى كه‏ همان درد زايمان زد او را یعنی گرفت و رأت الدّم دم ديد تركت الصّلاة، او دم نفاس است بايد ترك كند نماز را، اين مال سكونى است، و از اين روايت مباركه كه در ذيل هم دارد استشمام تقيه مى‏شود که اين حكم تقيه‏اى است، اذا ضربها الطلق، اكثر عامه همينجور ملتزم هستند كه زن حامله دم ببيند حيض نيست، امام علیه السلام هم همان فتواى عامّه را نقل كرده است كه نراند او را، اقلاً ساير احكام را بيايد و ياد بگيرد، هست در رواياتش چون كه عامّى است، چون كه در مقابل رواياتى داريم كه آن روايات صريح هستند كه حامل حيض مى‏شود، که روايتش را خواهيم خواند، اين كه ما كان الله لیجعل حيضاً مع حبلٍ، اين محمول بر تقيه مى‏شود، در مقام معارضه خودش هم قرينه تقيه دارد كه در درد زايمان درد نفاس است، آن دمى كه درد زايمان مى‏گيرد آن دم، دم نفاس است و حال آن كه نفاس نيست.

سؤال...؟ عيب ندارد، چون كه عامّه از رسول الله اينجور نقل كرده‏اند ايشان هم همينجور نقل مى‏كند از رسول الله كه اينجور نقل كرده‏اند، اين در باب تقيه ذكر شده است كه رواياتى كه عامّه دارند از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم امام هم به حسب آن روايات فتوا مى‏دهد كه قال رسول الله به حسب نقل آنها، اين در باب تقيه معنون است و اشكالى هم ندارد.

 ممكن است بعضى‏ها تمسّك بكنند به اين معنايى كه در روايت ديگرى كه روايت مقرن مى‏گويند او را، روايت مقرن روايت 13 است[3] در اين باب:

روايت مقّرن

محمد بن على بن الحسين فى العلل عن ابيه عن محمد بن ابی القاسم كوفى اسدى است، اين هم نقل مى‏كند عن محمد بن على الكوفى، اين محمد بن على الكوفى ابو سمینه است، كما اين كه صدوق قدس الله نفسه الشّريف در بعضى رواياتى كه از محمد بن على كوفى مى‏كند خودش تقیید كرده است كه ابوسمینه در بعضى‏ها تقييد كرده است، روى اين اساس محمد بن على الكوفى ابوسمینه است كه توثيق ندارد، يعنى محلّ اشكال است، عن عبد الله بن عبد الرّحمن بن الاصم كه از ضعفا است، بدان جهت روايت اگر از ناحيه محمد بن على هم تمام بشود، عبد الله بن عبد الرّحمن بن الاصم يك نفر است، يادتان باشد، اين چند نفر نيست در روات، عبد الله بن عبد الرّحمن الاصم يك نفر است و اين هم توثيق ندارد تضعيف مفصّلى دارد، روايت اعتبارى ندارد، عن الهیثم بن واقد عن مقرن عن ابى عبد الله علیه السلام «سَأَلَ سَلْمَانُ عَلِيّاً علیه السلام »امام صادق مى‏فرمايد كه سلمان سؤال كرد از على علیه السلام «عَنْ رِزْقِ الْوَلَدِ فِي بَطْنِ أُمِّهِ- فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى حَبَسَ عَلَيْهِ الْحَيْضَةَ خداوند متعال دم حيض را حبس مى‏كند «فَجَعَلَهَا رِزْقَهُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ»، قرار مى‏دهد اين دم حيض را رزق آن ولد در بطن رحم امّش در رحم اين روزى‏اش است، گفته‏اند بر اين كه بما اين كه اين حيض حبس مى‏شود اين روايت دلالت دارد، محبوس يعنى بيرون نمى‏تواند بيايد ديگر، فلان كس را حبس كرده‏اند يعنى بيرون نمى‏تواند بيايد، اين هم كه محبوس است يعنى بيرون نمى‏تواند بيايد، بدان جهت حامل حائض نمى‏تواند بشود.

ولكن اين روايتى كه هست، اين روايت جمع عرفى دارد كه هميشه بيرون نمى‏آيد، ولی ربّما بيرون مى‏آيد، كما اين كه در صحيحه ديگر اين معنا ذكر شده است، آن صحيحه، صحيحه 14[4] است:

صحيحه سليمان بن خالد

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ الْحُبْلَى رُبَّمَا طَمِثَتْ» ربّما خون مى‏بيند، طامث يعنى حائض، « قَالَ نَعَمْ» عيبى ندارد حائض مى‏شود - « وَ ذَلِكَ أَنَّ الْوَلَدَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ‌غِذَاؤُهُ الدَّمُ- فَرُبَّمَا كَثُرَ فَفَضَلَ عَنْهُ » ، ولد در بطن امّش غذاى او خون است و ربّما كثُر بسا اوقات خون زياد مى‏شود، مادر قوى است، در اين صورت ففضل عنه، از غذاى ولد بيشتر مى‏شود فاذا فضل وقتى كه خون بيشتر شد دفقته، خون را بيرون مى‏اندازد، ف«َإِذَا فَضَلَ دَفَقَتْهُ فَإِذَا دَفَقَتْهُ حَرُمَتْ عَلَيْهَا الصَّلَاةُ»وقتى كه دفق خون را در خارج با آن شرايطش كه تا سه روز استمرار داشته باشد و آن استمرارى كه در فضاى فرج است خواهيم گفت آن وقت صلاة را ترك مى‏كند، اگر آن روايت هم صحيح بود من حيث السّند این صحیحه بيان مراد را مى‏كند كه حبس مثل حبس‏هاى حكومتى نيست، اين حبس معنايش اين است كه او را برگردانده است خداوند متعال و غذاى ولد قرار داده است به مقدار الحاجة اگر زياد آمد باز مى‏آيد بيرون.

ديدگاه شيخ(ره) در خلاف

بدان جهت در ما نحن فيه معلوم شد آن تفصيلى كه شيخ در خلاف[5] ذكر فرموده است، مستبینة الحمل لا تحيض ولكن غير مستبینه حيض مى‏شود، در روايات اين تفصيل نيست، شيخ قدس الله نفسه الشّريف شايد اين تفصيل را از اين روايات رزق ولد استفاده كرده است، چون كه حمل اگر غير مستبین بشود او کم خون مى‏خورد، اگر حمل غير مستبین است هنوز چيزى ظاهر نيست او چه قدر غذا مى‏خورد، بدان جهت چون كه او كم احتياج به غذا دارد خون مى‏آيد و حيض مى‏شود، و امّا وقتى كه مستبین شد خصوصاً در شكم اين ور و آن ور حركت مى‏كند آن احتياج به غذاى زياد دارد، آن وقت غذا زياد نمى‏آيد.

اين هم رجم به غير است، اين را نمى‏شود از اين روايات استفاده كرد، ممكن است آن وقت هم خون خيلى بشود، ممكن است در آن وقت که مستبینه نیست خون كم باشد كه بيرون نيايد.

بدان جهت در ما نحن فيه آن تفصيل چون كه سندى ندارد از روايات و آنى كه محتمل است همان روايات رزق الولد است، معلوم شد كه اين روايات رزق الولد كه عمده‏اش همين صحيحه اخیری است كه خدمت شما عرض كردم دليل بر آن تفصيل نمى‏شود.

پس روايتى كه بگويد اين نمى‏تواند حيض بشود مختص است به به معتبره سكونى، ولكن علاوه بر اين كه روايت سكونى من حيث قرينه داخليه خودش چيزى دارد كه استشمام تقيه مى‏شود، علاوه بر اين در مقابل روايات ديگرى است، آن روايات ديگر يكى صحيحه عبد الله بن سنان است كه روايت اولى[6] است در باب 30:

صحيحه عبدالله بن سنان

محمد بن يعقوب عن عدّة من اصحابنا عن احمد بن محمد و ابى داوود جميعاً، ابى داوود از اجلاّء است، با احمد بن داوود هر دو تا نقل مى‏كنند عن الحسين بن سعيد عن نضر بن سويد و فضالة بن ايّوب عن عبد الله بن سنان جليلٌ عن جليل عن ابى عبد الله علیه السلام، قال «أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْحُبْلَى تَرَى الدَّمَ» ، حبلى خون مى‏بيند، «أَ تَتْرُكُ الصَّلَاةَ» صلاة را ترك مى‏كند، «فَقَالَ نَعَمْ إِنَّ الْحُبْلَى رُبَّمَا قَذَفَتْ بِالدَّمِ»، زن حامله ربّما خون حيض را بيرون مى‏زند، يعنى همان زياده‏اى از غذاى ولد ربّما كه اگر بيرون زد با آن شرايط حكم مى‏شود بانّه حيضٌ.

صحيحه عبدالرّحمن بن الحجاج

 صحيحه عبد الرّحمن بن الحجّاج كه روايت 2 است[7] در اين باب:

و عن محمد بن يحيى عن محمد بن الحسين ابی الخطّاب است این یک سند، و عن محمد بن اسماعيل عن الفضل بن شاذان اين سند دومى است جميعاً عن صفوان بن يحيى عن عبد الرّحمن بن الحجّاج «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْحُبْلَى تَرَى الدَّمَ وَ هِيَ حَامِلٌ- كَمَا كَانَتْ تَرَى قَبْلَ ذَلِكَ فِي كُلِّ شَهْرٍ- هَلْ تَتْرُكُ الصَّلَاةَ قَالَ تَتْرُكُ الصَّلَاةَ اذا دام»در هر شهرى چه جور خون مى‏ديد الآن هم همين جور خون مى‏بيند، هل تترك الصّلاة، صلاة را ترك مى‏كند با اینکه مثل هميشه خون مى‏بيند، قال تترك الصّلاة اذا دام، صلاة را ترك مى‏كند وقتى كه استمرار پيدا كرد، يعنى استمرارى كه در حيض معتبر است يعنى همان سه روز است، اين دامَ را حفظ بكنيد، اين يكى از رواياتى است كه دلالت مى‏كند اگر خون دوام و استمرار معتبر را نداشته باشد ولو در ايّام عادتش ببيند زن حامله دوام و استمرار نداشته باشد آن استمرارى كه معتبر در حيض است فلا يكون حيضاً.

صحيحه ابی المغری

 باز دلالت مى‏كند بر اين معنا در روايت 5 كه صحيحه ابى المغری است،[8] ابوالمغری حميد بن مثنّى ابی المغری كه از اجلّاء است، محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد عن فضاله عن ابی المغری كه عبارت از حميد بن مثنّى است «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحُبْلَى قَدِ اسْتَبَانَ ذَلِكَ مِنْهَا» حبلی حملش هم معلوم شده است ديگر، شكم آمده بالا، «تَرَى كَمَا تَرَى الْحَائِضُ مِنَ الدَّمِ »، حائض چه جور خون مى‏بيند اين هم همينجور خون مى‏بيند، «قَالَ تِلْكَ الْهِرَاقَةُ إِنْ كَانَ دَماً كَثِيراً فَلَا تُصَلِّينَ- وَ إِنْ كَانَ قَلِيلًا فَلْتَغْتَسِلْ عِنْدَ كُلِّ صَلَاتَيْنِ» او ريختن خون است در خارج كه همان خونى است كه از غذا زايد شده است، ان كان دماً كثيراً فلا تصلینَّ، اگر دم كثير بوده باشد نماز نمى‏خواند و ان كان قليلاً فلتغتسل عندكلّ صلاتين، اگر قليل بوده باشد استحاضه است براى دو نماز يك غسل مى‏كند، اين كثير به معنا استمرار است، دماً كثيراً يعنى دمى باشد كه كثرت دارد به حسب الايّام، يعنى ايّامى كه در حيض معتبر است كثرت دارد، چرا؟ مثل آن دامَ ای كه معنا كرديم، نه كثرت معنايش اين است كه خونش زياد بيايد، اين نيست، به قرينه ذيلش كه و ان كان قليلاً فلتغتسل عند كلّ صلاتین، غسل براى كلّ صلاتین مال آن مستحاضه‏اى است كه خون استحاضه‏اش كثيره بشود، يعنى خون به حسب نفسه زياد است كه زده پارچه‏ها را هم آمده بيرون، او غسل مى‏كند لكلّ صلاتین چون كه آن كثرت به حسب كمّ خون او مراد در ما نحن فيه نيست، اين كثرت به حسب كمّ ايّام خون است مراد در اين روايت، يعنى اگر خون به حسب الايّام كثير باشد يعنى استمرار داشته باشد آن استمرارى كه معتبر در حيض است، فلا تصلّینَّ، ديگر نماز نمى‏خواند، و امّا وقتى كه اينجور شد كه كم شد به حسب الايّام در آن يوم و يومين مستحاضه است و احكام استحاضه را عمل مى‏كند.

 يكى از رواياتى كه استدلال شده بود بر اين كه حامل خون حيض نمى‏بيند معلوم شد كه يكى از اين روايات مال خود اين حميد بن مثنّى است كه الآن روايتش را خواندم، كه ايشان يك روايت ديگر هم دارد از آن روايت ديگرش گفته‏اند استفاده مى‏شود كه حامله حائض نمى‏شود، آن روايت ديگر حالش معلوم شد:

صحيحه حميد بن مثنی

محمد بن الحسن باسناده عن احمد بن محمد عن على بن الحكم عن حميد بن المثنّى همان ابی المغری است حميد بن مثنّى، صحيحه است[9] روايت، «قال سألت ابا الحسن الاول علیه السلام» كه موسى بن جعفر سلام الله عليه را پرسيدند «عَنِ الْحُبْلَى- تَرَى الدَّفْقَةَ وَ الدَّفْقَتَيْنِ مِنَ الدَّمِ فِي الْأَيَّامِ وَ فِي الشَّهْرِ وَ الشَّهْرَيْنِ- » خون را يك دفعه مى‏اندازد بيرون يا دو دفعه مى‏اندازد بيرون فى الايّام در عرض چند روز يا در عرض ماه يا در عرض دو ماه يك دفعه، « فَقَالَ تِلْكَ الْهِرَاقَةُ لَيْسَ تُمْسِكُ هَذِهِ عَنِ الصَّلَاةِ» اين هراقه است ريختن است امساك عن الصّلاة نمى‏كند بايد صلاتش را بخواند، معلوم شد كه اين هراقه‏اى را مى‏گويد كه كثير نباشد، چون كه خود اين حميد بن مثنّى نقل كرد تلك الهراقه ان كان دماً كثيراً فلا تصلّینَّ، نماز نخواند، اين كه مى‏گويد هراقه، اين مقيّد مى‏شود به آن صورتى كه دليل بوده باشد يعنى به حسب الايّام كثرتى نداشته باشد، بدان جهت اين روايت جمع عرفى دارد با آن روايتى كه راوى خودش هم هست، بدان جهت اين از روايات معارضه حساب نمى‏شود، حمل مى‏شود به آن جايى كه يك خون آمد و قطع شد يا دو دفعه خون آمد و قطع شد كه به حسب ايّام مستمر نشد، اين فايده‏اى ندارد و حيض نمى‏شود كه بايد استمرار داشته باشد.

روایات ديگر دال بر اجتماع حمل با حيض

رواياتى كه دلالت مى‏كند بر اين كه حبلى حائض مى‏شود علاوه بر اين روايات روايات ديگرى هم هست كه آن روايات ديگر هم دلالت مى‏كند بر اين كه حبلی حائض مى‏شود، مثل صحيحه محمد بن مسلم، روايت 7 است [10]در اين باب:

صحيحه محمد بن مسلم

و باسناد الشّيخ عن احمد بن محمد عن على بن الحكم عن العلاء القلاء، همان علاء بن رزين است عن محمد بن مسلم، به علاء بن رزين علاء القلاء هم مى‏گويند، اين نقل مى‏كند از محمد بن مسلم، به قاعده كلّيه هر وقت در روايات ديدید علاء عن محمد بن مسلم اين همان علاء بن رزين است، علاء القلاء است، بدان جهت این روايت معتبر است، علاء بن رزين از اجلاّء است، محمد بن مسلم كه جلالتش واضح است عن احدهما علیه السلام، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ «سَأَلْتُهُ عَنِ الْحُبْلَى تَرَى الدَّمَ»- ، حبلى دم را مى‏بيند، «كَمَا كَانَتْ تَرَى أَيَّامَ حَيْضِهَا مُسْتَقِيماً فِي كُلِّ شَهْرٍ» ، فرض كرده است در ايّام حمل مثل همان حيضى را كه قبل الحمل مى‏ديد مى‏بيند، امام علیه السلام فرمود ق«َالَ تُمْسِكُ عَنِ الصَّلَاةِ كَمَا كَانَتْ تَصْنَعُ فِي حَيْضِهَا- فَإِذَا طَهُرَتْ صَلَّتْ» ترك مى‏كند، وقتى كه پاك شد نماز مى‏خواند.

اين روايات كلّها دلالت مى‏كنند كه اينجور نيست كه ممكن نشود زن حامله حائض بشود، زن حامله هم اگر دم ديد و آن دم شرايط الحيض را داشت و ثلاثة ایام استمرار داشت حكم مى‏شود بانّه حيضٌ، حيض است، بدان جهت اين معنا كه زن حامله حائض نمى‏شود را نمى‏شود به او ملتزم شد، و اما آن روايت سكونى هم ذكرنا علاوه بر معارضه با اين روايات كثيره خودش هم قرينه داخليه دارد.

آن وقت مى‏ماند تفصیل آخر، تفصیل آخر اين است كه يك وقت حامله ذات عادةٍ نيست، اصلاً ذات عادت نبود، قبل از حمل هم پريشان بود حالش، مختلف بود خون ديدنش، لم تستقرّ عليها عادةٌ، يا اين كه نه شب عروسى بود با همان دخول حامله شد و قبلاً هم آن حيض‏هايش آن قدر نبود كه دو شهر متتابع يكسان بشود، اين زن حامله كه عادت ندارد او حكمش همين است كه خوانديم در روايت كه اگر دم شرايط حيض را داشته باشد محكوم به حيض است، و اوصاف حيض را كه خواهيم گفت داشته باشد با شرايط محكوم به حيض است.

 و امّا ذات العادة، آن زنى كه عادت مستقرّه‏اى داشت قبل از حيض، در عروه مى‏فرمايد اين زن كه در ايّام عادتش هم خون نديده است، حامله است، بيست روز بعد از ايّام عادتش اگر خون ببيند ولو اوصاف و شرايط حيض را داشته باشد اين حيض نيست، و امّا اگر در ايّام عادتش ببيند يا يك روز، دو روز قبل از عادتش ببيند شرايط حيض را داشته باشد كه سه روز مستمر بشود حكم مى‏شود به انّه حيضٌ، دليل اين تفصیل چيست؟ اين صحيحه حسين ابن صحاف است كه خدمت شما مى‏خوانم، ببينيد اين صحيحه[11] چه دارد:

صحيحه نعيم صحاف

و عنه، كلينى نقل مى‏كند عن محمد بن يحيى عنه يعنى عن محمد بن يحيى عن احمد بن محمد عن الحسن بن محبوب عن الحسين بن نعيم الصحاف حسين بن نعيم صحاف هم از ثقات است و روايت من حيث السّند صحيحه است، قال: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ أُمَّ وَلَدِي تَرَى الدَّمَ وَ هِيَ حَامِلٌ- كَيْفَ تَصْنَعُ بِالصَّلَاةِ» من يك مملوكه‏اى داشتم كه وطى كردم او را امّ ولد شده از او ولد دارم، انّ امّ ولدى تَرى الدّم و هى حامل، اين خون مى‏بيند در حالى كه حامله است، «قَالَ فَقَالَ لِي إِذَا رَأَتِ الْحَامِلُ الدَّمَ- بَعْدَ مَا يَمْضِي عِشْرُونَ يَوْماً- مِنَ الْوَقْتِ الَّذِي كَانَتْ تَرَى فِيهِ الدَّمَ مِنَ الشَّهْرِ- الَّذِي كَانَتْ تَقْعُدُ فِيهِ» ؟ به صلاة چه كار بكند؟ چون كه عامّه هم اينجور مى‏گفتند كه اين حيض نيست، قال فقال لى امّ ولد تو با غير امّ ولد و زن‏هاى ديگر فرقى ندارد، - «فَإِنَّ ذَلِكَ لَيْسَ مِنَ الرَّحِمِ وَ لَا مِنَ الطَّمْثِ- فَلْتَتَوَضَّأْ وَ تَحْتَشِي بِكُرْسُفٍ وَ تُصَلِّي- وَ إِذَا رَأَتِ الْحَامِلُ الدَّمَ قَبْلَ الْوَقْتِ- الَّذِي كَانَتْ تَرَى فِيهِ الدَّمَ بِقَلِيلٍ- أَوْ فِي الْوَقْتِ مِنْ ذَلِكَ الشَّهْرِ فَإِنَّهُ مِنَ الْحَيْضَةِ- فَلْتُمْسِكْ عَنِ الصَّلَاةِ عَدَدَ أَيَّامِهَا- الَّتِي كَانَتْ تَقْعُدُ فِي حَيْضِهَا- فَإِنِ انْقَطَعَ عَنْهَا الدَّمُ قَبْلَ ذَلِكَ فَلْتَغْتَسِلْ وَ لْتُصَلّ» وقتى كه حامل دم را ديد بعد ما يمضى عشرون يوماً بعد از اين كه بيست روز بگذرد من الوقت الّذى كانت تَرى فيه الدّم، بيست روز بگذرد از آن وقتى كه در آن وقت خون مى‏ديد، من الشّهر الّذى كانت تقعد فيه، آن وقتى كه حامله نبود قعود پيدا مى‏كرد يعنى خون مى‏ديد، از آن وقت اگر عشرون يوماً بگذرد فانّ ذلك ليس من الرّحم، اين خون از رحم نيست و لا من الطّمث، از حيض هم نيست، اين خون از او نيست، فالتتوضأ و تحتشی بکرسف و تصلّى احكام استحاضه را بار كند، از رحم نيست يعنى از مجراى عروقى كه در رحم دم حيض مى‏آيد از آن عروق نيست، چون كه عروق استحاضه غير از عروق حيض است، از رحم نيست يعنى از آن عروق نيست، بدان جهت مى‏فرمايد بر اين كه ليس من الرّحم و لا من الطمث فلتتوضأ و تحتشی بکرسف و تصلّى، و اذا رأت الحامل الدّم قبل الوقت الّذى كان تَرى فيه الدّم بقليلٍ آن قليل را تفسير خواهيم كرد كه در ساير روايات يوم و يومين است، اگر قبل از آن عادت ببيند بقليلٍ او فى الوقت من ذلك الشّهر يا در ايّام عادت ببيند، فانّه من الحيضة، او حيض است، فلتمسك عن الصّلاة عدد ايّامها التی كانت تقعد فى حيضها فان انقطع عنها الدم فهو فلتغتسل و تصلّى، والاّ حديث دنباله دارد كه مستحاضه است و بايد به احكام استحاضه عمل كند بعد از ايّام عادتش، اين صحيحه مباركه را صاحب مدارك[12] قدس الله نفسه الشّريف فرموده است دلالتش صريح است در اين معنا، ايشان صراحت ادّعا فرموده است، فرموده‏اند اين صحيحه صريح است در اين كه ذو العادة بعد از ايّام عادتش يعنى شروع ايّام عادتش كه اول ايّام عادتش مى‏شود از آن اوّل ايّام عادت بيست روز بگذرد ولو در آنها هم خون نديده است، فرض اين است، خونى ببيند به اوصاف الحيض هم باشد به شرايط حيض هم باشد، نه فتحشی بکرسف و در اين صورت استحاضه است و بايد نمازش را بخواند، اين روايت صريح بر اين معنا است.

جماعتى خواسته‏اند اينجور بگويند كه اين صراحتى ندارد، اين خون را كه بعد از عشرين يوماً ببيند اين مطلق است، خون را دائماً ديده است كه مثل اذا کثُر و اذا دامَ باشد.

ديدگاه محقق همدانی(قدس)

محقق همدانى[13] قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد بر اين كه اين ذيل حمل مى‏شود به آن جايى كه خون دوام و استمرار نداشته باشد، آن جا است كه حيض نيست آن خون، ولو به اوصاف حيض هم بوده باشد چون كه دوام نداشته است حيض نيست، چرا يا محقق الهمدانى؟ فرموده است بر اين كه آن دو تا روايتى كه در ما نحن فيه هست، آن دو تا روايت اينجور است، آن دو تا روايت يكى صحيحه عبد الرّحمن بن حجّاج بود كه عن الحبلى تَرى الدّم و هى حامل كه خوانديم روايت 2 بود.[14] «كَمَا كَانَتْ تَرَى قَبْلَ ذَلِكَ فِي كُلِّ شَهْرٍ- هَلْ تَتْرُكُ الصَّلَاةَ قَالَ تَتْرُكُ الصَّلَاةَ إِذَا دَامَ» ، وقتى كه دائمى شد صلاة را بايد ترك كند، ذوالعادة باشد يا نباشد، عشرين باشد يا نباشد، و هكذا در آن روايت ديگرى كه خدمت شما عرض مى‏كنم، در آن روايت اينجور فرموده است كه مرسله محمد بن مسلم است، روايت [15]16 است:

مرسله محمد بن مسلم

محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم عن ابيه عن بعض رجاله عن محمد بن مسلم عن احدهما علیه السلام «سَأَلْتُهُ عَنِ الْحُبْلَى قَدِ اسْتَبَانَ حَبَلُهَا- تَرَى مَا تَرَى الْحَائِضُ مِنَ الدَّمِ- قَالَ تِلْكَ الْهِرَاقَةُ مِنَ الدَّمِ- إِنْ كَانَ دَماً أَحْمَرَ كَثِيراً فَلَا تُصَلِّي»- احمر بشود كثير (يعنى به حسب ايّام كثير بوده باشد) فلا تصلّى، «وَ إِنْ كَانَ قَلِيلًا أَصْفَرَ فَلَيْسَ عَلَيْهَا إِلَّا الْوُضُوءُ» (يعنى به حسب ايّام) اصفر الاّ الوضوء، اين روايات دلالت مى‏كند وقتى كه استمرار داشته باشد اينجور است.

ملاحظه بر تفسير محقق همدانی از روايت

عرض مى‏كنيم درست نيست اين تفسير، چرا؟ براى اين كه امام علیه السلام در روايت حسين بن نعيم صحاف براى ذو العادة فرموده است، ذو العادة اگر بعد از عشرين يوماً ديد حيض نيست، اين روايت مطلق است، حبلی ذوالعادة باشد يا نباشد، اين مطلق است، در ايّام عادتش ببيند يا قبل ببيند يا بعد ببيند، اينها مطلق است اين روايات، او در خصوص ذو العادة وارد است، اگر كسى گفت نسبت عموم و خصوص من وجه است، چرا؟ براى اين كه آن روايت حسين بن نعيم صحاف ولو از ناحيه ذو العادة بودن مختص است، ولكن از ناحيه اين كه ذو العادة است و دم را بعد از عشرين يوماً ديده است اخص است، ولكن دم اوصاف دارد يا ندارد از اين حيث مطلق است، كه دمى كه بعد از عشرين ديده است اوصاف را دارد يا اصفر دارد مطلق است، اين روايات عكس است، اين روايات از حيث اين كه زن ذو العادة باشد بعد عشرين يوماً من عادتها باشد از اين حيث اينها مطلق هستند، ولكن از حيث دم اخص هستند كه دم دم احمر بوده باشد و اوصاف حيض را داشته باشد، بدان جهت دمى را كه ذوالعادة مى‏بيند بعد از عشرين يوماً ولكن آن دم مع الاوصاف است اطلاق صحيحه نعيم صحاف نص نيست كه صاحب مدارك مى‏گفت، ظهور است ظهور هم اطلاقى است، چون كه حيض نيست اصفر باشد يا احمر مطلق است، ممكن است حمل كنيم به آن صورتى كه اصفر باشد، بدان جهت در ما نحن فيه اين روايت دلالت مى‏كند اگر آن دم بعد از عشرين يوماً اوصاف داشت حيض است، نعيم صحاف صحيحه‏اش مى‏گويد نه اوصاف هم داشته باشد حيض نيست، اينها وقتى كه معارضه كردند ممكن است كسى بگويد كه اينها تساقط مى‏كند.

 ولكن اگر كسى اين توهّم را بكند كه معارضه بالعموم و الخصوص من وجه است و اينها تعارض مى‏كنند این درست نيست، چرا؟ چون اگر بخواهيد صحيحه نعيم صحاف مقدم نكنيم تقييد عشرين يوماً لغو مى‏شود، يعنى حمل كنيم صحيحه حسين بن نعيم صحاف را به آن جايى كه دم اصفر است و اين روايت را مقدم بكنيم، آن وقت عشرين يوماً لغو مى‏شود، چرا؟ چون كه قبل از عشرين يوماً هم اگر اصفر را ببيند حيض نيست، در عدم حيضيّت اصفر عشرين يوماً مدخليت ندارد، اصلاً ايّام عادت دو روز بود گذشته بود اصفر را ديد، سه روز گذشته بود اصفر را ديد ليس بحيضٍ، اين كه امام علیه السلام مى‏گويد بعد از بيست روز حيض نيست اگر بخواهيم مطلقات اين روايات را كه دم كثير و احمر باشد حيض است اين اطلاق اينها را مقدم بكنيم بر اطلاق صحيحه نعيم صحاف اين لازمه‏اش عبارت از اين است كه قيد عشرين يوماً در صحيحه حسين بن نعيم صحاف لغو بشود، عشرين يوماً ديگر معنا ندارد تقييدش، چون كه الغاء تقييد لازم مى‏آيد این قرينه است كه او مقدم است و اين صحاح را تقييد مى‏كند، مضافاً بر اين كه موضوع صحيحه نعيم صحاف حامل ذو العادة است، تفصيل در زن ذو العادة است، اين روايات مطلق مرأه را مى‏گويد، الاّ ذو العادة فانّها اذا رأت الدّم بعد از عشرين يوماً من ايّامها لا تكون ذلك الدّم حيضاً كان بصفات الحيض و شرايطه او لم يكن، بدان جهت اين معنا اينجور مى‏شود.

چون كه اين كه حمل مى‏شود به فقد الشّرايط كه ايشان فرموده است درست نيست از اینجا معلوم مى‏شود كه جماعتى كه اين را حمل كرده‏اند به آن جايى كه فقد صفات را داشته باشد نه فقد شرايط را، محقق همدانى حمل كرده است به فقد شرايط، يعنى كثرت نداشته باشد، دوام نداشته باشد به حسب الايّام، جماعتى حمل كرده‏اند به آن جايى كه اوصاف نداشته باشد،باشد، آن هم درست نيست، چون كه هر كدام از اين حمل‏ها را اختيار بكنيد قيد عشرين يوماً لغو مى‏شود، قيد عشرين يوماً در صحيحه نعيم صحاف لغو مى‏شود، چون كه اصفر باشد عشرين باشد يا نباشد، فاقد شرط باشد فاقد دوام عشرين يوماً باشد يا نباشد، بعد از چند روز از ايّام عادتش يك خونى ديد آن خون دو روز بود او که حيض نيست، ولو اوصاف حيض را داشته باشد، چون كه حمل بر فقد الاوصاف و حمل بر فقد الشّرايط ممكن نيست و قيد عشرين يوماً لغو مى‏شود.

ديدگاه رفع يد از روايات اجتماع حمل و حيض با صحيحه ا بن صحاف

 جماعتى چيز ديگرى گفته‏اند، گفته‏اند اين قدر روايات كه مى‏گفت حامل حيض مى‏شود داد مى‏زد كه نه ربّما قذفت بالدم و آن وقت که قذفت تركت فى الصّلاة همه اين مطلقات را رفع ید كنيم با يك روايت حسين بن نعيم صحاف و برويم به آن يك روايت تمامى اين مطلقات را تقييد كنيم؟ نمى‏شود با يك روايت، اين را مرحوم همدانى هم دارد، اين تقديم مقيّد بر خطاب مطلق از قبيل تقديم اظهر بر ظاهر است، وقتى كه مطلقات قوى شدند يكى ديگرى را تعاضد كرد مقيّد يك خطاب شد اين نمى‏تواند آنها را تقييد كند، بدان جهت فرموده است حمل مى‏شود به آن جايى كه كثرت نداشته باشد، استمرار نداشته باشد.

ملاحظه بر ديدگاه ياد شده

اين حرف هم حرف درستى نيست، چون كه ذكرنا فى الاصول تقديم خطاب و مقيد بر خطاب مطلق از قبيل تقديم قرينه بر ذوالقرينه است، خطاب مقيد به حسب فهم عرفى قرينه بر مراد از مطلق قرار داده می شود، مطلق فرقى نمى‏كند دو تا باشد سه تا باشد پنج تا باشد، وقتى كه يك تفسير آمد در آخر قانون، خطابات قانونيه، وقتى كه چند تا مطلقى آمد در ذيل يك تبصره آمد و همه‏اش را تقييد كرد عيبى ندارد، نمى‏گويم اظهر و ظاهر، بلکه قرينه است اين تبصره، خطاب مقید تیصره است بر مطلقات.

بدان جهت در ما نحن فيه التزام به اين معنا كه زن اگر ذات العادة بشود بعد از ايّام عادتش عشرين يوماً خون ببيند به صفات الحيض و شرايط الحيض اين حيض نيست اين قول قوى است، مقتضاى ادلّه است، ولكن مع ذلك آن احتياطى كه در عروه فرموده است لا يترك، و الحمد الله ربّ العالمين.



[1]   سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص316-317.

[2] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّهُ قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ص مَا كَانَ اللَّهُ لِيَجْعَلَ حَيْضاً مَعَ حَبَلٍ- يَعْنِي إِذَا رَأَتِ الدَّمَ وَ هِيَ حَامِلٌ لَا تَدَعُ الصَّلَاةَ- إِلَّا أَنْ تَرَى عَلَى رَأْسِ الْوَلَدِ إِذَا ضَرَبَهَا الطَّلْقُ- وَ رَأَتِ الدَّمَ تَرَكَتِ الصَّلَاةَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 333.

[3] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْعِلَلِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ عَنْ مُقَرِّنٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَ سَلْمَانُ عَلِيّاً ع عَنْ رِزْقِ الْوَلَدِ فِي بَطْنِ أُمِّهِ- فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى حَبَسَ عَلَيْهِ الْحَيْضَةَ- فَجَعَلَهَا رِزْقَهُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 333.

[4] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ الْحُبْلَى رُبَّمَا طَمِثَتْ- قَالَ نَعَمْ وَ ذَلِكَ أَنَّ الْوَلَدَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ‌غِذَاؤُهُ الدَّمُ- فَرُبَّمَا كَثُرَ فَفَضَلَ عَنْهُ فَإِذَا فَضَلَ دَفَقَتْهُ فَإِذَا دَفَقَتْهُ حَرُمَتْ عَلَيْهَا الصَّلَاةُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 333-334.

[5]  على ان الحامل المستبين حملها لا تحتاض، و انما اختلفوا في حيضها قبل أن يستبين الحمل، و هذا بعد الاستبانة. و أيضا الذمة مشغولة بالعبادات و إسقاطها عنها يحتاج الى دليل؛ »؛ محمد بن الحسن طوسی، الخلاف، (قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1407ق) ج1، ص247، م18.

[6] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَبِي دَاوُدَ جَمِيعاً عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ وَ فَضَالَةَ بْنِ‌‌أَيُّوبَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْحُبْلَى تَرَى الدَّمَ أَ تَتْرُكُ الصَّلَاةَ- فَقَالَ نَعَمْ إِنَّ الْحُبْلَى رُبَّمَا قَذَفَتْ بِالدَّمِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 329-330.

[7] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْحُبْلَى تَرَى الدَّمَ وَ هِيَ حَامِلٌ- كَمَا كَانَتْ تَرَى قَبْلَ ذَلِكَ فِي كُلِّ شَهْرٍ- هَلْ تَتْرُكُ الصَّلَاةَ قَالَ تَتْرُكُ الصَّلَاةَ إِذَا دَامَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 330.

[8] وَ (محمد بن الحسن)عَنْهُ (حسين بن سيعد) عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحُبْلَى قَدِ اسْتَبَانَ ذَلِكَ مِنْهَا- تَرَى كَمَا تَرَى الْحَائِضُ مِنَ الدَّمِ- قَالَ تِلْكَ الْهِرَاقَةُ إِنْ كَانَ دَماً كَثِيراً فَلَا تُصَلِّينَ- وَ إِنْ كَانَ قَلِيلًا فَلْتَغْتَسِلْ عِنْدَ كُلِّ صَلَاتَيْنِ؛شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 331.

[9]  وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ الْمُثَنَّى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع عَنِ الْحُبْلَى- تَرَى الدَّفْقَةَ وَ الدَّفْقَتَيْنِ مِنَ الدَّمِ- فِي الْأَيَّامِ وَ فِي الشَّهْرِ وَ الشَّهْرَيْنِ- فَقَالَ تِلْكَ الْهِرَاقَةُ لَيْسَ تُمْسِكُ هَذِهِ عَنِ الصَّلَاةِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 332.

[10]  وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْعَلَاءِ الْقَلَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْحُبْلَى تَرَى الدَّمَ- كَمَا كَانَتْ تَرَى أَيَّامَ حَيْضِهَا مُسْتَقِيماً فِي كُلِّ شَهْرٍ- قَالَ تُمْسِكُ عَنِ الصَّلَاةِ كَمَا كَانَتْ تَصْنَعُ فِي حَيْضِهَا- فَإِذَا طَهُرَتْ صَلَّتْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 331.

[11] وَ(محمد بن يعقوب) عَنْهُ (محمد بن يحيی) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ نُعَيْمٍ الصَّحَّافِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ أُمَّ وَلَدِي تَرَى الدَّمَ وَ هِيَ حَامِلٌ- كَيْفَ تَصْنَعُ بِالصَّلَاةِ- قَالَ فَقَالَ لِي إِذَا رَأَتِ الْحَامِلُ الدَّمَ- بَعْدَ مَا يَمْضِي عِشْرُونَ يَوْماً- مِنَ الْوَقْتِ الَّذِي كَانَتْ تَرَى فِيهِ الدَّمَ مِنَ الشَّهْرِ- الَّذِي كَانَتْ تَقْعُدُ فِيهِ- فَإِنَّ ذَلِكَ لَيْسَ مِنَ الرَّحِمِ وَ لَا مِنَ الطَّمْثِ- فَلْتَتَوَضَّأْ وَ تَحْتَشِي «6» بِكُرْسُفٍ وَ تُصَلِّي- وَ إِذَا رَأَتِ الْحَامِلُ الدَّمَ قَبْلَ الْوَقْتِ- الَّذِي كَانَتْ تَرَى فِيهِ الدَّمَ بِقَلِيلٍ- أَوْ فِي الْوَقْتِ مِنْ ذَلِكَ الشَّهْرِ فَإِنَّهُ مِنَ الْحَيْضَةِ- فَلْتُمْسِكْ عَنِ الصَّلَاةِ عَدَدَ أَيَّامِهَا- الَّتِي كَانَتْ تَقْعُدُ فِي حَيْضِهَا- فَإِنِ انْقَطَعَ عَنْهَا الدَّمُ قَبْلَ ذَلِكَ فَلْتَغْتَسِلْ وَ لْتُصَلِّ ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 330.

[12] و هي مع صحتها صريحة في المدعى؛ سيد محمد بن علی عاملی، مدارک الاحکام، (بيروت، مؤسسة اهل البيت، چ1، ت(ع)، 1411ق)، ج2، ص12.

[13] ر. ک: آقار ضا همدانی، مصباح الفقيه، (قم، مؤسسة الجعفرية و مؤسسة النشر الاسلامی، چ1، ت1416ق)، ج4، ص72.

[14]  وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْحُبْلَى تَرَى الدَّمَ وَ هِيَ حَامِلٌ- كَمَا كَانَتْ تَرَى قَبْلَ ذَلِكَ فِي كُلِّ شَهْرٍ- هَلْ تَتْرُكُ الصَّلَاةَ قَالَ تَتْرُكُ الصَّلَاةَ إِذَا دَامَ؛شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، 330.

[15] وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْحُبْلَى قَدِ اسْتَبَانَ حَبَلُهَا- تَرَى مَا تَرَى الْحَائِضُ مِنَ الدَّمِ- قَالَ تِلْكَ الْهِرَاقَةُ مِنَ الدَّمِ- إِنْ كَانَ دَماً أَحْمَرَ كَثِيراً فَلَا تُصَلِّي- وَ إِنْ كَانَ قَلِيلًا أَصْفَرَ فَلَيْسَ عَلَيْهَا إِلَّا الْوُضُوءُ ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، 234.