مسألة 4: « إذا انصب الدم من الرحم إلى فضاء الفرج و خرج منه شيء في الخارجو لو بمقدار رأس إبرة لا إشكال في جريان أحكام الحيض و أما إذا انصب و لم يخرج بعد و إن كان يمكن إخراجه بإدخال قطنة أو إصبع ففي جريان أحكام الحيض إشكال فلا يترك الاحتياط بالجمع بين أحكام الطاهر و الحائض و لا فرق بين أن يخرج من المخرج الأصلي أو العارضي«.[1]
ما بين اصحابنا خلافى نيست در استمرار الحيض و بقاء الحيض اگر دم در فضاء فرج مرأه بوده باشد ولو خارج نمىشود از فرجش ولكن دم در فضاء فرجش هست، اصحاب ما خلافى نيست بينشان كه به بقاء الدم و بوجود الدم فى فضاء لفرج حيض باقى است، زن پاك نشده است، آنجايى كه در ابتداء الامر اگر دم از فضاء الفرج خارج بشود و بعد در فضاء الفرج استمرار كند آن زن قطعا حائض است، چونكه در ابتداء از فضاء الفرج خارج فرج شده است و بعد باقى مانده است دم موجود است در فضاء الفرج بلا اشكال در حدوث الحيض و بقاء الحيض كافى است، حتى صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف مىفرمايد اگر به قدر رأس الذباب كه در روايات هم هست به مقدار رأس الابره و رأس الذباب دم خارج بشود از فرج زن حائض مىشود.
انما الكلام در جايى است بين اصحاب كه اصل از فضاء الفرج خارج به فرج نشده است اصلا، ولكن طورى است كه زن اگر پنبهاى داخل كند فى فرجها پنبه آلوده مىشود، آيا به مجرد اين معنا زن حائض مىشود؟ الحدوث كالبقاء است، حدوث الحيض مثل بقاء الحيض است، يا اينكه در حدوث الحيض خروج معتبر است و بود دم در فضا كافى نيست.
ايشان مىفرمايد اگر دم به مقدار رأس الابرهاى يا ذبابى خارج شد حائض است و فى غيره اشكالٌ، اگر هيچ خارج نشود، در اتصاف مرأه به كونه حائضا اشكال است، والاحوط، احوطش هم احوط وجوبى است، و الاحوط الجمع بين احكام الطاهر و تروك الحائض، احوط اين است كه چونكه دم هنوز خارج نشده است وقت نماز است نمازش را مىخواند، و تروك حائض را هم احوط اين است ترك بشود، شوهرش در آن حال نمىتواند مجامعت بكند، اين احتياط وجوبى مىكند، اين فرمايش صاحب عروه است.
اين معنا كه در بقاء الحيض بود دم در فضاء الفرج كافى است كما عليه الاصحاب عرض كردم اين اشكالى ندارد و در روايات به اين معنا تصريح شده است كه در بقاء الحيض بود دم در فضاء الفرج كافى است، اين رواياتى كه در غسل زن وارد است غسل زنى كه حائض بود که چه موقع غسل مىكند؟ آن روايات دلالت مىكند اگر خونى در خارج نيست ولكن به مقدار رأس الذباب در فضاء الفرج هست به نحوى كه پنبه با خود بردارد يا اسبعش را داخل كند آلوده مىشود اين هنوز حائض است، باب هفده از ابواب الحيض باب وجوب استبراء الحائض كه خواهد آمد، زن هر وقت احتمال داد پاك شده است واجب است بر اينكه فحص از حالش بكند، در آنجا هست روايت اولى:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا أَرَادَتِ الْحَائِضُ أَنْ تَغْتَسِلَ فَلْتَسْتَدْخِلْ قُطْنَةً- فَإِنْ خَرَجَ فِيهَا شَيْءٌ مِنَ الدَّمِ فَلَا تَغْتَسِلْ- وَ إِنْ لَمْ تَرَ شَيْئاً فَلْتَغْتَسِلْ- وَ إِنْ رَأَتْ بَعْدَ ذَلِكَ صُفْرَةً فَلْتَوَضَّ وَ لْتُصَلِّ»[2].، يك قطنهاى را بر خودش داخل مىكند، فان خرج فيها شئ مثل الدم فلا تغتسل، اگر دم مختصرى هم خارج شد غسل نمىكند، و ان لم ترَ شیئا فلتغتسل، اگر شيئى را نديد نه دمى نيست خشك شده است ديگر در فضاء الفرج چيزى نيست،آن وقت غسل مىكند.
در روايات ديگر هم به همين مضمون است، فعلا چونكه بحثش را مفصل خواهيم كرد بدان جهت بقيه روايات را در ما نحن فيه نمىخوانم، نص و فتوا متطابق است که در بقاء الحيض وجود الدم در فضاء الفرج كافى است و خروج اعتبارى ندارد.
انما الكلام در خروج است، كه آيا اين معتبر هست؟ جماعتى گفتهاند فرقى ما بين حدوث و بقاء ندارد، اگر او بقاء الحيض است آمدن دم در اول به فضاء الفرج او هم حدوث الحيض مىشود، چونكه بقاء و حدوث فرقى ندارند، شئ وقتى كه اضافه شد به عدم سابقى اش مىشود حدوث وقتى كه اضافه داده شد به حدوث سابقى اش مىشود بقاء، وقتى كه آن نحو شد مىشود بقاء حدوث هم همين نحو مىشود.
ولكن در مقابل اين حرف گفته شده است كه نه، اين امر اعتبارى است شارع احكامى براى حيض معين كرده است اين منافات ندارد بر اينكه در بقاء آن نحو بوده باشد، ولكن در حدوث خروج به خارج معتبر بوده باشد، فرمودهاند كه در لسان روايات حيض عنوان دم الخارج است، يعنى وقتى كه دم خارج شد به خروج متصف مىشود انّه دم حيض، در آن روايات داشت دم الحيض حارٌ يخرج بحرقة، مىسوزاند، اينها و هكذا المرئة حاضت او طمثت آن وقتى است كه دم خارج بشود.
خوب اينها مجرد دعوا است، دم حيض اين خاصيت دم حيض است كه موقع خروج مىسوزاند، موقع خروج زن درك مىكند يك چيز گرم را، حرارتش را درك مىكند حين الخروج به خلاف دم الاستحاضه كه او اينجور نيست او بارد است او حرقتى ندارد.
فرمودهاند عمده رواياتى است كه المرئة تری الدم، دم را مىبيند، اين رؤيت رؤيت در خارج الفرج است كه وقتی در خارج فرج دم را ببيند رؤيت صدق مىكند، آن باطن كه شأن او رؤيت نيست.
عرض مىكنم اين سومى هم كه تری الدم اين هم درست نيست. چرا؟ براى اينكه تری الدم معنايش عبارت از اين است كه در روايات دارد بر اينكه اگر حيض معنايش اين بوده باشد كه در فضاء فرج بوده باشد فضاء فرج را مىبيند، قطنهاى وارد مىكند مىبيند دم هست، كما اينكه موقع استبراء اين كار را مىكرد، در روايات متعددهاى وارد شده است بر اينكه اىّما امرأة الطهر و هى قادرة على ان تغسل فى وقت الصلاة، رأت الطهر معنايش اين بود قطنه را كه برمىدارد مىبيند خون نيست، آن وقت رأت الدم و رأت الحيض چه مىشود؟ آنها هم مقابل حيض است ديگر، رواياتى متعددهاى در ابواب مختلف تعبير شده است بر اينكه المرءة تری الطهر بعد ايامها يا قبل ايامها، این تری الطهر معنايش عبارت از اين است كه پنبه را كه برمىدارد مىبيند دم نيست، خوب رأت الدم رأت الحيض يعنى پنبه را كه بردارد مىبيند كه خون آلود است، اين معنايش اين مىشود.
آنى كه به نظر قاصر ما، نمىدانم خودتان مىدانيد، به نظر قاصر ما از او مىشود استفاده كرد تا مادامى كه در حدوث دم به خارج فرج نيامده است حيض حساب نمىشود و زن هنوز حائض نيست، حيض آن وقتى مىشود كه در حدوث خارج فرج بيايد. آن روايتى است كه وارد شده است درباره شك المرأة فى حيضها، عين روايت را مىخوانم ببينيد چه جور است، باب چهل و چهار [3]از ابواب الحيض:
محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن محمد بن احمد، محمد بن احمد بن يحيى اشعرى است، صاحب نوادر الحكمه، عن احمد بن الحسن بن على بن فضال كه احمد برادر حسن فضال است، عن احمد بن ابن على فضال عن عَمرو بن سعيد مدائنى، عن مصدق بن صدقه، عن عمار الساباطى كه سند همهاشان ثقه هستند، متنهى چونكه فطحى هستند موثقه مىشود، عن ابى عبد الله عليه السلام فى المرئة تكون فى الصلاة، زن در حال صلاة است فتظنّ انّها حاضت، ظن و گمان مىكند كه مسئله آمده است، قال تدخل يدها فتمس الموضع، دستش را داخل كند مسّ موضع بكند، دستش را داخل بكند مسّ موضع بكند ظاهرش عبارت از اين است كه موضع خروج را مس بكند كه همان ظاهر الفرج است، فتطهر يعنى داخل تحت ثيابش بكند دستش را، دستش را به آنجا بزند، فتمس الموضع فان رأت شیئا انصرفت، ديد خون آلود است برمىگردد، مسئله تمام شده است، و ان لم ترَ شیئا اتم صلاتها، شیئی نديد صلاتش را تمام مىكند، اين ظاهر اينكه تدخل يدها فتمس الموضع ظاهرش مسّ آن مخرج است، يعنى مخرجى كه عبارت از منتهى الفرج است، كه خارج از فرج مىشود، اين را داريم، ظاهر اين روايت اين است كه تا مادامى كه بيرون نيامده است حكم حيض را ندارد.
اگر اين روايت را كسى قبول كرد فهو، والاّ فتوا همان مىشود كه ايشان در عروه فرموده است كه بايد جمع كند ما بين احكام حائض و احكام طاهر را، اينكه بايد جمع بكند نه اينكه در مسئله قول به اصل عملى مىشود و اصل عملى موجب احتياط است، اين نيست مراد، بلكه مراد اين است كه اگر اين رواياتى كه وارد شده است در حيض از اين روايات چيزى نفهميدى نوبت اگر به اصل عملى رسيد استصحاب طهر المرأه جارى نمىشود كه بگوييم اين زن قبل از اينكه خون به فضاء فرجش برسد قطعا حائض نبود، الآن نمىدانيم وقتى كه به فضاء فرج رسيده است كه انگشت بكند يا قطنه را وارد بكند ظاهر مىشود ديده مىشود، نمىدانيم حائض است يا نه، استصحاب بكنيم طهرش را كه حائض نشده است، اين استصحاب جارى نمىشود، چرا؟ چونكه شبهه، شبهه مفهوميه است، استصحاب كما ذكرنا در شبهات مصداقيه جارى مىشود كه انسان وجود خارجيه نمىداند كه در خارج چيست، اين زن در خارج شكى ندارد مىداند كه در خارج از فرج، فرجش خون نيست و در فضاى فرجش كه فضاى رحم هم حساب مىشود آنجا خون است، اين خارج شكى ندارد، يك زمانى بود خون در فضاء فرج نبود الآن قطعا هست، آنى كه شك داريم در عنوان حيض است كه آيا به اين حالت عنوان حيض و معنى الحيض شامل مىشود يا معناى طهر شامل است، اگر نتوانستيم از روايات و خصوصا اين روايتى كه اخیرا عرض كردم مطلبى را استفاده كنيم و در شك مانديم آن وقت استصحاب طهر جارى نيست، وقتى كه جارى نشد، زن علم اجمالى دارد وقتى كه خون آمده است به فضاء فرجش علم دارد اجمالا يا صلاة واجب است يا تمكين به زوجش حرام است در اين حال، علم اجمالى دارد به تكليف، مكثش در مساجد حرام است، يا صلاة واجب است اگر طاهر باشد يا اگر حائض باشد آنها حرام است، مقتضاى اين علم اجمالى اين است كه جمع بكند ما بين تروك الحائض و واجبات طاهر كه صلاة را اتيان كند، چونكه در ما نحن فيه استصحاب مجری ندارد نوبت به قاعده اشتغال مىرسد.
ولكن به قاعده اشتغال هم نوبت نمىرسد، چونكه اصلا در ما نحن فيه به اصل عملى نوبت نمىرسد، چرا؟ براى اينكه مطلقات و عموماتى كه وارد شده است در وجوب الصلاة و الصوم و حرمت وطى الحائض همه آنها همينجور است كه شك داريم كه آن مطلقاتى كه وارد شده است که اقیموا الصلاة، اذا زالت الشمس وجبت و الطهور اين معنايش اين است كه براى همه مكلفين واجب مىشود براى همه عاقل و بالغها واجب مىشود، از اين خارج شده است، آن زنى كه عند دخول الوقت دم خارج فرجش آمده بود، او قطعا خارج شده است مثل صبى و مثل مجنون خارج شده است از اين اذا زالت الشمس وجبت الصلاة و الطهور مقتضايش اين است كه صلاة واجب است بر اين اتيان بكند، اصل عملى نيست بلکه تمسك به اطلاق است، {سؤال؟ كلام ما اين است شبهه موضوعى نيست، شبهه اين است آنى كه شارع گفته است زن حائض شد، او در بقاء بود، عرض كردم عند بقاء الحيض بود دم در فضا كافى است، او مسئله ديگرى است كه كلام در حدوث حيض است كه آيا در حدوث حيض هم معتبر است بر اينكه در فضاء فرج بوده باشد همين حدوث حيض شده است، اين كافى است يا نه در حدوث حيض بايد بيرون بيايد دم، بيرون فرج بيايد، مىگويم اين شبهه مفهومى است موضوعى نيست كه فحص كند، مىداند دم در فضاء فرجش هست بیرون نیامده از چه فحص كند؟
وقتى كه زن مىداند كه دم در فضاء فرجش هست از چه فحص كند؟ حكم را مىپرسد كه اين من حائض شدهام يا نه؟ كلام در حكم شرعى اين زن است، اين زن به حسب ادله شرعيه حائض هست يا حائض نيست؟}
عرض مىكنم اگر ادله حيض مجمل شد نتوانستيم از اينها استظهار كنيم كه خروج دم معتبر است مثل خروج منى كه ايشان مىگويد يا خروج معتبر نيست فقط در فضا بودن كافى است در حائض بودن، عرض كردم استصحاب طهور نمىشود چون شبهه مفهومى است، وقتى كه استصحاب جارى نشد علم اجمالى دارد، هم مجتهد آن زن هم خود آن زن يا بر من واجب است بر من نماز خواندن يا حرام است مجامعت با شوهر و مكث فى المساجد، علم اجمالى دارد، مقتضاى اين علم اجمالى جمع ما بين احكام طاهر و محرمات حائض است، الاّ اينكه عرض كرديم نوبت به اصل عملى نمىرسد در اين مقام كه نوبت به اشتغال برسد، چونكه آن ادلهاى كه مىگويد اذا زالت الشمس وجبت الصلاة و الطهور اينها مطلق است، يعنى براى بالغين و عاقلين مرد باشند يا زن صلاة واجب است در اين وقت، از اين خارج شده است آن زنى كه اذا زالت دمش بيايد بيرون او قطعا خارج شده است بر او صلاة واجب نيست، اما آنى كه دمش هنوز در فضاء فرج است تا آخر وقت هم بيرون نمىآيد، همان در فضاء فرج مانده است، شك داريم او خارج است يا نه؟ مقتضايش اين است كه ازا ذالت الشمس وجبت الصلاة و الطهور و هكذا اطلاقات در صوم مقتضايش اين است كه واجب است، ولكن از آن طرف هم در ما نحن فيه ادلهاى كه گفته است بر اينكه و اعتزلوا النساء فی المحیض يحرم على الحائض المكث على المساجد، اين شبهه مفهوميه است، نمىدانيم اين زن حائض است يا نه؟ اصل اين ادلهاى كه هست اين ادله شمولش بر اين معلوم نيست، چونكه بايد عنوان محرز بشود كه اين حائض است تا اين ادله بگيرد، چونكه اين ادله نمىگيرد آن ادله وقتى كه نگرفت يعنى نفهميديم احراز نكرديم شمولش را مىشود شبهه حكمى، شبهه حكمى كه آيا زن دمش در فضاء فرج بماند بيرون نيايد اصلا از اول بيرون نيامده است، اين حائض است يا حائض نيست؟ يعنى بر اين مكث فى المساجد حرام است مجامعت با شوهرش حرام است يا نيست؟ مىشود شبهه مفهومى، شبهه مفهومى داخل شبهه حكمى است، بعد الفحض مفروض اين است فحص كرد مجتهد دليل پيدا نكرد روايت مجمل بود رجوع مىكند به رفع عن امتی ما لا يعلمون، مقتضايش اين است نه، حرام نيست، چونكه مقتضايش همين است، برائت هم نمىخواهد، چونكه عموماتى بر اینکه انّا شئتم اطلاق دارد كه هر وقت بخواهيد هر زمانى بخواهيد از اين فقط خارج شده است، از اين و انّا شئتم مطلقات خارج شده است زمان خروج دم، وقتى كه خروج دم نشد تمسك به مطلقات مىكنيم، بدان جهت در ما نحن فيه نوبت به قاعده اشتغال نمىرسد، چونكه در ناحيه اعمال طاهر مطلقات است و در ناحيه اعمال محرمات حائض شبهه مفهومى است رجوع به اصل برائت مىشود بعد الفحص و اصل برائت هم نمىخواهيم کلی آن ادلهاى كه دخالت مىكنند بر ترغيب در اتیان مساجد از او فقط خارج شده است جنب و حائض معلوم نيست كه اين را بگيرد و هكذا آن اطلاقاتى كه دلالت مىكند بر اينكه جايز است وطى انّا شئتم، جايز است الاّ اين مقدار قدر متيقن خارج شده است كه زمان دم است.
بدان جهت آنى كه در عروه فرموده است از احتياط اين از باب عدم الافتاء است، چونكه گفتيم بر فقيه لازم نيست كه فتوا بدهد، بدان جهت در ما نحن فيه چونكه فتوا نمىدهند حكم مىكند به احتياط كما ذكرنا، اين احتياط ايشان در مسئله از باب عدم الافتاء است، نه اينكه در ما نحن فيه اگر بنا شد فقيه فتوا بدهد فتوا ندهد بگويد احتياط بكند.
بعد ايشان در ذيل كلامش صاحب العره قدس الله نفسه الشريف دارد، فرقى نمىكند اين دم حيض وقتى كه خارج از فرج شد ولو به مقدار الرأس الابرة و الذباب محكوم مىشود به حيض، فرقى نمىكند مخرج اصلى بوده باشد يا مخرج عارضى بوده باشد، مثل اينكه زنى مثلا عمل كردهاند از آن جاى ديگرى راه گذاشتهاند، يا طبيعةً خودش يك راه ديگرى داشت از او خارج مىشود غير متعارف، فرقى نمىكند.
این نکته را متوجه بشوید آن مخرجى كه غير طبيعى است معتاد بشود چه آن مخرج طبيعى مسدود بشود چه نشود اگر معتاد بشود شبههاى ندارد صدق مىكند اين عناوينى كه گفته است، المرئة تطمث تری الدم و امثال ذلك صدق مىكند وقتى كه از آنها خارج شد، مجری است ديگر مجری خيلى مدخليتى ندارد، چونكه دم الحيض دم خاصى است كه از عروق رحم خارج مىشود مىگويند اين كافى است يا كافى نيست همان شبهه هست که خروج آن وقتى است كه خودش خارج بشود، اين است که همان شبهه مفهوميه است، ممكن است كسى بگويد اينجا بعيد نيست ديگر حائض بشود مثل كسى است كه منى او حركت كرده است بعد عثر كرده است ذكرش را خارج شده است قطرهاى مثل او است ولكن بما اينكه حيض با منى فرق دارد بدان جهت حكم منى را اينجا نمىتوان اتيان كرد، همان شبهه، شبهه مفهومى است سر جاى خودش باقى مىماند.
اگر استفاده شد كما اينكه بعضىها فتوا دادهاند كه خصوصا اين روايتى كه پيدا كرديم از اين روايت استفاده شد كه خروج معتبر است احكام حيض بر اينها بار نمىشود، مادامى كه بيرون نيامده است حيض بار نمىشود.
مسألة 5: « إذا شكت في أن الخارج دم أو غير دمأو رأت دما في ثوبها و شكت في أنه من الرحم أو من غيره لا تجري أحكام الحيض و إن علمت بكونه دما و اشتبه عليها فإما أن يشتبه بدم الاستحاضة أو بدم البكارة أو بدم القرحة فإن اشتبه بدم الاستحاضة يرجع إلى الصفات فإن كان بصفة الحيض يحكم بأنه حيض و إلا فإن كان في أيام العادة فكذلك و إلا فيحكم بأنه استحاضة و إن اشتبه بدم البكارة يختبر بإدخال قطنة في الفرج و الصبر قليلا ثمَّ إخراجها فإن كانت مطوقة بالدم فهو بكارة و إن كانت منغمسة به فهو حيض و الاختبار المذكور واجب فلو صلت بدونه بطلت و أن تبين بعد ذلك عدم كونه حيضا إلا إذا حصل منها قصد القربة بأن كانت جاهلة أو عالمة أيضا إذا فرض حصول قصد القربة مع العلم أيضا و إذا تعذر الاختبار ترجع إلى الحالة السابقة من طهر أو حيض و إلا فتبني على الطهارة لكن مراعاة الاحتياط أولى و لا يلحق بالبكارة في الحكم المذكور غيرها كالقرحة المحيطة بأطراف الفرج و إن اشتبه بدم القرحة فالمشهور أن الدم إن كان يخرج من الطرف الأيسر فحيض و إلا فمن القرحة إلا أن يعلم أن القرحة في الطرف الأيسر لكن الحكم المذكور مشكل فلا يترك الاحتياط بالجمع بين أعمال الطاهرة و الحائض و لو اشتبه بدم آخر حكم عليه بعدم الحيضية إلا أن يكون الحالة السابقة هي الحيضية ».[4]
عرض مىكنم بعد ايشان صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف در مقام، مسئله ديگرى را عنوان مىفرمايند كه آن مسئله ديگر را شروع مىكنيم، خونى كه از فرج زن خارج مىشود يك وقت اين است كه زن خودش مىداند كه او چه خونى است كه خارج مىشود او محل كلام ما نيست، اين مسئله شبهه موضوعى است كه خون استحاضه معلوم است خون حيض معلوم است خون بكارت معلوم است خون جراحت و زخم معلوم است، آنجاهايى كه معلوم بشود ولو بواسطه امارات علم پيدا كند كه زن اين خونش خون حيض است چه علم وجدانى پيدا كند چه علم تعبدى پيدا كند مثل آن خون ديد در ايام عادت و نحو ذلك، آنها را اگر بداند محل كلام نيست، انما الكلام در جايى است كه خونى از زن خارج مىشود نمىداند اين خون چه خونى است، صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف براى اين خون مشتبه كه شبهه، شبهه موضوعى است سه صورت ذكر مىفرمايد:
صورت اول اين است كه همان صورت متعارف است كه اين خون،خون حيض است يا خون استحاضه، اين يك صورت.
صورت ديگر اين است كه نمىداند اين خون، خون حيض است يا بكارت است، مثل دخترى كه فعلا شوهر نكرده بود شب عروسى بود وقتى دخول به او شد شروع كرد به خون آمدن، نمىداند خون حيض است كه ايام عادتش نزديك بود يا اينكه نه اين خون بكارت است اين مشتبه مىشود دم ما بين دم الحيض و دم البكارت.
ثالثة مىداند كه بكارت ندارد، بكارتش چند سال است كه از بين رفته است، ولكن خونى از او خارج مىشود زخم دارد نمىداند اين خون از زخم خارج مىشود يا خون حيض است كه خارج مىشود، اين سه صورت است.
صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف مىفرمايد اگر دم مردد شد ما بين الحيض و الاستحاضه رجوع به اوصاف مىكند، اگر دم اوصاف حيض را دارد احمر است يا اصفر است حار است به دفع می آید بیرون خودش هم حرقة دارد اگر اين اوصاف حيض را دارد حيض است، والاّ اگر اوصاف حيض را نداشته باشد زن اگر ذو العاده بشود و دمى كه از او خارج مىشود در ايام عادت بشود ولو اوصاف حيض را ندارد شك مىكند در ايام عادتش اين دم اصفرى كه خارج مىشود دم حيض است يا دم استحاضه است، اگر در ايام عادتش بوده باشد ولو اوصاف حيض را نداشته باشد دم حيض است باز، والاّ اگر ايام عادت نبوده باشد و به صفات حيض هم نيست بلکه به صفات استحاضه است فهى استحاضة، آن زن مستحاضه است و دمش دم استحاضه است.
اينى كه ايشان فرموده است، اين كليت ندارد كما سيظهر، چونكه دم به اوصاف حيض شد و شرايط حيض را هم داشت هميشه حيض نمىشود بايد شرايط حيض را هم داشته باشد، مثل اينكه زنى شروع كرد خون ديدن خودش هم اوصاف حيض را دارد هم احمر است هم حار است و هم حرقة دارد ولكن حساب كرد ديد كه حيض سابقى شش روز است که تمام شده است یعنی اقل طهر فاصله نشده است، خواهيم گفت که اين حيض نيست محكوم به استحاضه است، ولو اوصاف حيض را دارد ولكن در ايام عادتش هم نيست، ولكن احكام حيض را ندارد.
حتى اگر در ايام عادتش هم بود سابقا خوانيد در ايام غير عادتش به اوصاف الحيض و به شرايط الحيض ده روز از او نگذشته است ايام عادتش رسيد دوباره خون ديد خون ثانى حيض نيست.
بدان جهت اينجور است كه اين كليت ندارد، هميشه خون به اوصاف شد ايام عادتش نشد حيض است ايام عادتش شد باز حيض است والاّ استحاضه است، اين كليت ندارد، نظر مرحوم صاحب عروه از اين فرمايش تمهيد بر آن دو قسم ديگر است كه خون مردد بشود ما بين الحيض و العذرة يا ما بين القرحة و الحيض حكم آنها را مىخواهد بگويد، اينها حكمش فى ما بعد مفصل خواهد آمد آنجا كه امر داير است ما بين الحيض و الاستحاضه، بدان جهت على تفصیلى كه فى ما بعد مىآيد.
انما الكلام در ما نحن فيه در دو مرحله واقع مىشود، مرحله اولى اشتباه دم الحيض به دم العذره، به دم عذره مشتبه بشود، دومى اشتباه دم الحيض به دم القرحه كه مرحله دومى است.
فعلا كلام ما در مرحله اولى است، اصحاب ما اينجور گفتهاند اگر دم مشتبه بشود براى زن كه دم بكارت است چونكه بكارت از بين رفته است آن دم مىآيد يا دم حيض است اگر مشتبه بشود و نداند كدام يكى است، پنبهاى با خودش برمىدارد و داخل فرجش مىكند و مقدارى صبر مىكند كه دم بيايد به طرف قطنه، وقتى كه دم آورد او را يواش بيرون مىكند اگر ديد خون پنبه را احاطه كرده است در آن نفوذ نكرده است اين باشد فان كانت مطوقةً فهى دم عذرة، آن دم دم بكارت است و اما اگر فرو رفته باشد و احتمال استحاضه نباشد بلکه احتمال این است که يا حيض است يا عذره حكم مي شود بانه حيض، اصحاب ما اين را گفتهاند، فقط آنى كه من مىدانم مقدس اردبيلى قدس الله نفسه الشريف فرموده است اينجور نيست، مطوقه بودن دليل نمىشود كه اين دم بكارت است، و ان ورد به رواية، ولو روايت دارد الاّ انّه اين دليل نمىشود ايشان منكر شده است، فرموده است كه نه بايد رجوع به ساير الصفات و العلامات بشود، غير از مقدس اردبيلى كسى نمىدانم كه خدشهاى در اين حكم كرده باشد.
اصل در مسئله رواياتى است كه در ما نحن فيه وارد است، يكى از آن روايات در باب دوم ما يعرف به دم الحيض عن دم العذره آنى كه شناخته مىشود دم الحيض عن دم العذره يعنى بكارت و حكم كل واحد منهما، روايت اولى [5]را مىخوانم:
محمد بن يعقوب، عن على بن ابراهيم از پدرش اين يك سند، محمد بن يعقوب عن عدة مع اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد جميعا عن محمد بن خالد كه پدرش است و محمد بن مسلم جميعا عن خلف بن حماد كوفى كه روايت من حيث السند صحيحه است، محمد بن خالد همان محمد بن خالد برقى پدر احمد است، خلف بن حماد كوفى فى حديث قال دخلت على ابی الحسن موسى بن جعفر عليه السلام بمنی، در منا خدمت ايشان رسيدم فقلت له ان رجلا من مواليك، قال انّ رجلا من مواليك تزوج جارية، مردى از موالى تو جاريهاى را دخترى را گرفته است، معصرا، این هم معصر است، معصر آنى را مىگويند كه دخل فى عصر الحيض تا حال نديده بود، ولكن دخل فى عصر الحيض يعنى زمان حيضش شده است داخل شده است در سنى كه زمان حيض است، لم تطمث، تا حالا حیض نشده و لکن داخل زمان حیض شده است اين معلوم مىشود كه نه سالش را تمام كرده است كه دخولش هم جايز است، فلما افتضها، وقتى كه اين موالى تو آن كار را كرد سال الدم دم سيلان پيدا كرد، فمكث سائلا لا ينقطع نحو من عشرة ايام، ده روز پى در پى اين خون آمده است، و ان القوابل اختلفن فى ذلك، ماماها اختلاف كردهاند به آنها رجوع مىكنند كه در اين قضيه چه حكمتى هست، فقال بعضهنّ دم الحيض اين دم حيض است، و قال بعضهنّ دم عذره، دم عذره هم طول مىكشد عيب ندارد، و انّ القوابل اختلفن اينجور گفتهاند، چكار بكند زن؟ شبهه، شبهه موضوعى است ديگر، حيض باشد حكمش معلوم است آن يكى هم باشد كه حكمش معلوم است، قال فلتتق الله، فلتقق الله امر است اين زن بايد تقوا كند، يعنى رجوع به اصل عملى در اينجا جايز نيست كه استصحاب بكند طهرش را که اصل اين است كه من حائض نشدهام اين دم كه هست ممكن است عذره باشد که نجس است مىشويم، اصل اين است كه حائض نشدهام، اصل جارى نمىشود فلتتق الله الغاء اصل عملى است، فلتتق الله فان كان من دم الحيض فلتمسك عن الصلاة حتى تری الطهر و ليمسك عنها بعلها، و ان كان العذره فلتتق الله كه بايد نماز بخواند و لتتوضأ و لتصل و یأتیها بعلها ان احب ذلک، فقلت و كيف لهم ان يعلمون، به امام عرض کرد از كجا مىفهمند كه اين چه جور است؟ و كيف لهم ان يعلمون ما هو حتى یفعلوا ما ينبغى، حكم را مىدانم، موضوع را از كجا بدانم، در اين صورت امام عليه السلام اينجور دارد در روايت فالتفت يمينا و شمالا، منا بود ديگر همه بودند آن اهل تقيه و آنها بودند، فالتفت يمينا و شمالا فی الفسطاط مخافة ان يسمع كلامه احد كلامش را كسى بشوند از آن نارواها ثم نهد الى، يك خرده بلند شد به طرف من، فقال يا خلف سرّ الله سر الله فلا تذيعوه، اينكه به تو مىگويم سرّ الله است، اذاعه نكنى پخش نكنى و لا تعلِّموا هذه الخلق، اينها كه عدو است به اينها اطلاع ندهى و لا تعلموا هذا الخلق اصول دين الله يعنى احكام دين الله را بل ارضوا لهم ما رضی الله لهم من ضلال، بگذاريد در گمراه بودنش بماند، ثم عقد يده اليسرى تسعين، امام عليه السلام با يد يسرائش تسعين درست كرد، تسعين درست كردن يعنى اين سبابه را به آن انتهاى بند ابهام گذاشت، مىشود تسعين، تسعين به شکل تسعين مىشود يا انگشتها ده حساب مىشود، 10، 20، 30، 40، 50، 60، 70، 80، 90، در 90 عقد كرد، آن وقت فرمود در اينجا فرو مىكنند آن قطنه را، ثم عقد بيده اليسرى تسعين ثم قال تستدخل قطنة ثم تدعها در همين جا مليّا، ثم تخرجها اخراجا رقيقا كه يواش آن پنبه را بيرون بياورد، و ان كان الدم مطوقة فى القطنه فهو من العذره، اگر مطوق بود در قطنه عذره مىشود، و ان كان مستنقعا فى القطنة فهو من الحيض، قال الخلف فاستخفنی الفرح فبکیت، اينجور علامت واضحه فرح مرا سبك كرد، گريه كردم فلما سكن بكائى قال ما ابكاك، چه چيز تو را گريه انداخت؟ قلت جعلت فداک من کان یحسن هذا غیرک، كه مىداند اين را غير از تو؟ قال فرفع یده الی السماء و قال انى و الله، ما اخبرك الا من رسول الله عن جبرئيل عن الله عزوجل، علم از خودم نيست، ، اين يك صحيحه و صحيحه ديگر انشاء الله بعد.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص317.
[2] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 309.
[3] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الْمَرْأَةِ تَكُونُ فِي الصَّلَاةِ فَتَظُنُّ أَنَّهَا قَدْ حَاضَتْ- قَالَ تُدْخِلُ يَدَهَا فَتَمَسُّ الْمَوْضِعَ- فَإِنْ رَأَتْ شَيْئاً انْصَرَفَتْ وَ إِنْ لَمْ تَرَ شَيْئاً أَتَمَّتْ صَلَاتَهَا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 355-356.
[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص317-319.
[5] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ جَمِيعاً عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْكُوفِيِّ فِي حَدِيثٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع بِمِنًى- فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ رَجُلًا مِنْ مَوَالِيكَ تَزَوَّجَ جَارِيَةً مُعْصِراً لَمْ تَطْمَثْ- فَلَمَّا افْتَضَّهَا سَالَ الدَّمُ- فَمَكَثَ سَائِلًا لَا يَنْقَطِعُ نَحْواً مِنْ عَشَرَةِ أَيَّامٍ- وَ إِنَّ الْقَوَابِلَ اخْتَلَفْنَ فِي ذَلِكَ فَقَالَ بَعْضُهُنَّ دَمُ الْحَيْضِ- وَ قَالَ بَعْضُهُنَّ دَمُ الْعُذْرَةِ- فَمَا يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تَصْنَعَ- قَالَ فَلْتَتَّقِ اللَّهَ فَإِنْ كَانَ مِنْ دَمِ الْحَيْضِ- فَلْتُمْسِكْ عَنِ الصَّلَاةِ حَتَّى تَرَى الطُّهْرَ- وَ لْيُمْسِكْ عَنْهَا بَعْلُهَا- وَ إِنْ كَانَ مِنَ الْعُذْرَةِ فَلْتَتَّقِ اللَّهَ وَ لْتَتَوَضَّأْ وَ لْتُصَلِّ- وَ يَأْتِيهَا بَعْلُهَا إِنْ أَحَبَّ ذَلِكَ- فَقُلْتُ لَهُ وَ كَيْفَ لَهُمْ أَنْ يَعْلَمُوا مَا هُوَ- حَتَّى يَفْعَلُوا مَا يَنْبَغِي- قَالَ فَالْتَفَتَ يَمِيناً وَ شِمَالًا فِي الْفُسْطَاطِ- مَخَافَةَ أَنْ يَسْمَعَ كَلَامَهُ أَحَدٌ قَالَ ثُمَّ نَهَدَ إِلَيَّ- فَقَالَ يَا خَلَفُ سِرَّ اللَّهِ سِرَّ اللَّهِ فَلَا تُذِيعُوهُ وَ لَا تُعَلِّمُوا هَذَا الْخَلْقَ أُصُولَ دِينِ اللَّهِ- بَلِ ارْضَوْا لَهُمْ مَا رَضِيَ اللَّهُ لَهُمْ مِنْ ضَلَالٍ قَالَ ثُمَّ عَقَدَ بِيَدِهِ الْيُسْرَى تِسْعِينَ ثُمَّ قَالَ تَسْتَدْخِلُ الْقُطْنَةَ ثُمَّ تَدَعُهَا مَلِيّاً- ثُمَّ تُخْرِجُهَا إِخْرَاجاً رَقِيقاً- فَإِنْ كَانَ الدَّمُ مُطَوَّقاً فِي الْقُطْنَةِ فَهُوَ مِنَ الْعُذْرَةِ- وَ إِنْ كَانَ مُسْتَنْقِعاً فِي الْقُطْنَةِ فَهُوَ مِنَ الْحَيْضِ- قَالَ خَلَفٌ فَاسْتَخَفَّنِي الْفَرَحُ فَبَكَيْتُ- فَلَمَّا سَكَنَ بُكَائِي قَالَ مَا أَبْكَاكَ- قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَنْ كَانَ يُحْسِنُ هَذَا غَيْرُكَ- قَالَ فَرَفَعَ يَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ- إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أُخْبِرُكَ إِلَّا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص- عَنْ جَبْرَئِيلَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 272.