درس هفتصد و هفتاد و هشتم

دم حيض

مسألة6:« أقل الحيض ثلاثة أيام و أكثره عشرة‌فإذا رأت يوما أو يومين أو ثلاثة إلا ساعة مثلا لا يكون حيضا كما أن أقل الطهر عشرة أيام و ليس لأكثره حد و يكفي الثلاثة الملفقة فإذا رأت في وسط اليوم الأول و استمر إلى وسط اليوم الرابع يكفي في الحكم بكونه حيضا و المشهور اعتبروا التوالي في الأيام الثلاثة نعم بعد توالي الثلاثة في الأول لا يلزم التوالي في البقية فلو رأت ثلاثة متفرقة في ضمن العشرة لا يكفي و هو محل إشكال فلا يترك الاحتياط بالجمع بين أعمال المستحاضة و تروك الحائض فيها و كذا اعتبروا استمرار الدم في الثلاثة و لو في فضاء الفرج و الأقوى كفاية الاستمرار العرفي و عدم مضرية الفترات اليسيرة في البين‌ ‌بشرط أن لا ينقص من ثلاثة بأن كان بين أول الدم و آخره ثلاثة أيام و لو ملفقة فلو لم تر في الأول مقدار نصف ساعة من أول النهار و مقدار نصف ساعة في آخر اليوم الثالث لا يحكم بحيضيته لأنه يصير ثلاثة إلا ساعة مثلا و الليالي المتوسطة داخلة فيعتبر الاستمرار العرفي فيها أيضا بخلاف ليلة اليوم الأول و ليلة اليوم الرابع فلو رأت من أول نهار اليوم الأول إلى آخر نهار اليوم الثالث كفى‌«.[1]

ادامه بحث در روايات منافی با تحديد حيض از ناحيه اقل مدت و اکثر آن

كلام در رواياتى بود كه آن روايات منافات داشت با تحديد الحيض در ناحيه اقلش به ثلاثة ايام و در ناحيه كثرتش به عشرة ايام و در ناحيه تحديد الطّهر بين الحيضين بعشرة ايام در ناحيه اقل.

آن روايتى كه دلالت مى‏كرد بر تحديد اكثر الحيض به عشرة ايام عرض كرديم دو تا روايت بود يكى‏اش را ديروز خدمت شما عرض كرديم، و بيّنا كه آن روايت جمع عرفى دارد با روايات ديگر و مراد از اكثر چونكه مفضل منه اش ذكر نشده است اكثر من السّبع مى‏شود و ان لم یبلغ عشراً که اكثر من السّبع بشود ولو ده روز نبوده باشد.

روايت ديگرى كه در مقام هست و آن روايت منافات دارد با تحديد اکثر حيض به عشرة ايام آن روايت ديگر در ما نحن فيه روايتى است كه آن روايت را اينجور نقل كرده‏اند تعبير مى‏شود از آن به صحيحه عبد الله ابن سنان[2] در باب دهم از اب باب الحيض روايت 14 است:

صحيحه عبدالله بن سنان

«و باسناد الشّيخ عن محمد بن على ابن محبوب»، شيخ اين روايت را از كتاب محمد ابن على ابن محبوب نقل مى‏كند. «عن احمد ابن محمد» احمد ابن محمد ابن عيسى است يا احمد ابن محمد ابن برقى فرقى نمى‏كند. «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ» كه بزنطى است رضوان الله عليه «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ» روايت من حيث السّند صحيحه است. « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ أَكْثَرَ مَا يَكُونُ الْحَيُْ ثَمَانٌ» اكثر آنى كه از حيض مى‏شود اكثرش هشت روز است. «وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ مِنْهُ ثَلَاثَةٌ» اقلّ الحيض ادنايش هم سه روز مى‏شود، در اين صحيحه مباركه اكثر الحيض گفته شده است تحديد شده است به ثمانية ايام و اين منافات پيدا مى‏كند با آن رواياتى كه گذشت اكثر الحيض عشرة ايام است.

جمع عرفی صحيحه با روايات ديگر

ولكن در ما نحن فيه جمع عرفى ما بين اين صحيحه و روايات ديگر اين است كه امام علیه السلام در اين صحيحه نظر به غالبی النّساء دارد كه غالب النّساء وقتى كه به هشت روز رسيدند ديگر دمشان نمى‏ماند. فرق است ما بين اين عرض من و ما بين اين كه ديگران فرموده‏اند، نمى‏گويم كه اين روايت مى‏گويد غالب نساء هشت روز خون مى‏بينند تا كسى اعتراض كند كه غالب النّساء كى هشت روز حيض مى‏بينند غالب النّساء شش روز هفت روز هشت روز پنج روز نساء مختلف است كى غالبشان هشت روز خون مى‏بينند؟ عرض من اين است كه مراد امام علیه السلام در اين صحيحه اين است كه غالب النّساء تا هشت روز تمام بشود دم حيضشان هم تمام مى‏شود ولو يكى در هفت روزگى يكى در شش روزگى تا هشت روز دم حيض دستگاهش جمع مى‏شود غالباً، اكثر ما يكون اينجور است. در اين صحيحه امام علیه السلام چرا اين را فرموده است؟ اين تعریض است به عادة النّساء كه عادة النّساء اينجور است به عشاير به دهات نقاء كنيد زن وقتى كه حائض شد غسلش را مى‏اندزد به ده روز تمام بشود كه بالوجدان شاهدنا كه اينجور است غالب النّساء آنها تا ده روز صبر مى‏كنند، امام علیه السلام در اين روايت متصّدى است ردع كند از اين كه اين کار جايز نيست اكثر ما يكون النّساء اينها خونشان در هشت روزگى تمام مى‏شود يعنى بايد فحص كنند كما سيأتى، اين روايت معنايش اين است و تنافی با روايات متقدمه متضافره ندارد اين روايت معنايش اين است.

مى‏ماند آنى كه مهم است در مقام كه ملتزم شديم اقلّ الطّهر عشرة ايام است در بين دو تا روايت است كه بسا اوقات هر كسى كه متعرّض به آن دو تا روايت شده است ادّعا فرموده‏ است كه اقلّ الطّهر بين الحيضين كه گفتيم عشرة ايام است اين خلاف او از اين دو تا روايت در مى‏آيد. اين دو تا روايتى كه هست صاحب وسائل اينها را در باب ششم از ابواب الحيض نقل كرده است، يكى روايت دومى است [3]در اين باب:

موثقه يونس بن يعقوب

«و عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ» در روايت از يونس ابن يعقوب است كه يونس ابن يعقوب اگر فطحى باشد على ما قيل موثّقه مى‏شود فطحى هم نباشد و صحيح بشود كه عدول كرده است در آخر عمرش روايت من حيث السّند پاكيزه است. «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْمَرْأَةُ تَرَى الدَّمَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أَوْ أَرْبَعَةً» زن سه روز يا چهار روز خون مى‏بيند، «قَالَ تَدَعُ الصَّلَاةَ »صلاة را ترك مى‏كند، «قُلْتُ فَإِنَّهَا تَرَى الطُّهْرَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أَوْ أَرْبَعَةً» اين بعد از اين سه روز يا چهار روز سه روز طهر مى‏بيند تَرى الطّهر يعنى سابقاً دم داشت «قَالَ تُصَلِّي» فرمود كه در آن چهار روز سه روز نماز مى‏خواند. «قُلْتُ فَإِنَّهَا تَرَى الدَّمَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أَوْ أَرْبَعَةً» يعنى دوباره سه روز و چهار روز خون مى‏بيند در همين ماه، چونكه قرينه قطعيه است كه در يك ماه است كه آن قرينه قطعيه‏اش الان در خود روايت است چونكه اگر يك قرينه‏اش اين است كه اگر ماه ديگر بود ديگر حكمش معلوم مى‏شود ديگر در يك ماه سه روز چهار روز خون مى‏بيند و پاك مى‏شود. اين كه مى‏گويد بر اين كه فانها تَرى الدّم ثلاثة ايام او اربعة يعنى پشت سر آن طهر. قال تدع الصّلاة صلاة را رها مى‏كند، قلت فانها دوباره بعد از اين سه روز و چهار روز دم تَرى الطّهر در همان ماه فانها تَرى الطّهر ثلاثة ايّام او اربعة قال تصلّى امام مى‏فرمايد نماز بخواند. «قُلْتُ فَإِنَّهَا تَرَى الدَّمَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أَوْ أَرْبَعَةً- قَالَ تَدَعُ الصَّلَاةَ تَصْنَعُ مَا بَيْنَهَا وَ بَيْنَ شَهْرٍ» تا ماه تمام بشود وظيفه‏اش اين است، اين در نسخه وسائل ما بينهما است غلط است تصحيح كنيد تصنع ما بينها و بين شهرٍ تا يك ماه وظيفه‏اش اين است و بايد عمل كند، فاذا انقطعت الدّم ماه كه گذشت و دم منقطع شد فهو والاّ فهى بمنزلة الاستحاضه و الاّ در ماه‏هاى ديگر به منزله استحاضه است، اين روايت يكى است.

مى‏بيند كه امام علیه السلام به اين چهار روز و سه روز كه طهر بود حكم فرمود كه نه آن بعدى‏اش حيض است نقاء متخلل است پاك است بايد نماز بخواند با وجود اين كه مفروض در اين روايت از طهر سه روز يا چهار روز بود، اين اقلّ الطّهر عشرة ايّام منافات دارد با اين روايت، و به عبارة اخری اگر امام علیه السلام نظر مباركش اين است كه آن دم حيضى كه بعد از طهر مى‏بيند منضم به دم‏هاى قبلى مى‏شود و مجموعش يك حيض حساب مى‏شود چونكه از ده روز مى‏گذرد از پانزده روز هم مى‏گذارد بسا اوقات اكثر الحيض عشرة ايام است، اگر معنايش اين بوده باشد كه نه اينها حيض ديگرى است حيض مستقلى است غير از حيض سابقى كه ظاهر روايت است اين معلوم مى‏شود كه پس اقلّ الطّهر بين الحيضين را که ده روز بود اين روايت گفت چهار روز يا سه روز، اين وجه تقريب است.

موثقه ابی بصير

روايت دومى [4]اين است كه و باسناده عن سعد ابن عبد الله شيخ قدس الله نفسه الشّريف به سندش از سعد ابن عبد الله اشعرى استاد محمد ابن حسن وليد و ديگران اين همان سعد ابن عبد الله است، كه سند شيخ به او صحيح است، او هم نقل مى‏كند عن سندىّ ابن محمد البزّاز اين سندى ابن محمد ابن بزّاز تعابيرى در روايات از اين شخص شده است اين شخص اسمش ابان ابن محمد بزاز است، در جمله ای از روايات به همين ابان ابن محمد تعبير شده است ابان ابن بزاز تعبير شده است در بعضى روايات سندى ابن محمد تعبير شده است در بعضى‏ها سندى ابن محمد بزاز، سندى بزاز هم توى ذهنم فعلاً نيست، اين شخص شخصى است معتبر ثقه جلیل القدر نجاشى و غير نجاشى تصحيح كرده‏اند اين شخص ثقه است بدان جهت روايت من حيث السّند موثقه است چونكه بعد از اين سندى ابن محمد يونس ابن يعقوب است كه گفتيم در مذهبش خلاف است. «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى الدَّمَ خَمْسَةَ أَيَّامٍ- وَ الطُّهْرَ خَمْسَةَ أَيَّامٍ» ايام زن پنج روز حيض مى‏بيند و الطّهر خمسة ايام پنج روز هم طهر مى‏بيند «وَ تَرَى الدَّمَ أَرْبَعَةَ أَيَّامٍ وَ تَرَى الطُّهْرَ سِتَّةَ أَيَّامٍ».ايام بعد دوباره چهار روز خون مى‏بيند بعد از اين طهر «فَقَالَ إِنْ رَأَتِ الدَّمَ لَمْ تُصَلِّ» دم را نماز نمى‏خواند «وَ إِنْ رَأَتِ الطُّهْرَ صَلَّتْ مَا بَيْنَهَا وَ بَيْنَ ثَلَاثِينَ يَوْماً» كه همان شهر است، باز ما بينها است و الى ثلاثين يوماً «فَإِذَا تَمَّتْ ثَلَاثُونَ يَوْماً» آن وقت نگاه بكند به دمش اگر دم منقطع نشد دو جور مى‏آيد اگر دمش فراوان بود كه آن وقت احكام استحاضه كثيره را عمل مى‏كند و اگر نه مختصر است دم استحاضه قليله است وضو مى‏گيرد، «فاذا تمت ثلاثون يوماً فَرَأَتْ دَماً صَبِيباً» صبيب يعنى دمى كه مى‏ريزد زياد است، «اغْتَسَلَتْ وَ اسْتَثْفَرَتْ- وَ احْتَشَتْ بِالْكُرْسُفِ فِي وَقْتِ كُلِّ صَلَاةٍ» پاک می کند خودش را کرسف برمى‏دارد در وقت هر صلاة كه دم سرايت نكند، «فَإِذَا رَأَتْ صُفْرَةً تَوَضَّأَتْ »و امّا اگر آن صبّت نبود صفره بود وظيفه‏اش استحاضه قليله است.

اين فرمايش امام است كه از اين دو تا روايت استفاده شده است آنى كه گفته شد اقلّ الطّهر عشرة ايّام است با او منافات دارد.

نحوه جمع فقها ميان اين روايت و ساير روايات باب

 شيخ الطّائفه قدس الله نفسه الشّريف اين دو تا روايت را در استبصار در آن باب که اقلّ الطّهر عشرة ايّامٍ است نقل كرده است در آن باب اول صحيحه محمد ابن مسلم را نقل كرده است كه امام علیه السلام در آن صحيحه فرمود لا يكون القرء بين الحيضتين اقلّ من عشرة ايام، بعد اين دو روايت را نقل كرده است فرموده است آنى كه در اين دو تا روايت وارد شده است اين محمول مى‏شود به زنى كه مضطربه است، يعنى سابقاً عادتى داشت اختلط عليها عادتها بعد دم‏هاى مختلفى ديده است و عادتش ديگر گم شده است كه مضطربه از او تعبير مى‏كنند، عادت قبلى زايل شده است من غير ان تستقرّ لها عادةٌ جديدة، اينجور زنى اگر اينجور خون ببيند اين وظيفه‏اش همان است كه همين جور در ماه اول عمل كند، زنى كه اختلاط عادت پيدا كرده است آن زن اين نحو رفتار مى‏كند، كان اين معنا را كه شيخ فرموده است که اين يك حرف شيخ است اين را محقق قدس الله نفسه الشّريف در معتبر بيان كرده است به اين نحوى كه عرض كردم و فرموده است لا بأس ملتزم شدن به اين، صاحب وسائل قدس الله نفسه الشّريف هم اين دو تا روايت را به همين حمل كرده است، چرا به اين حمل كرده است؟ چونكه در عنوان باب كه ذكر مى‏كند در باب شش اینجور تعبير مى‏كند كه حكم انقطاع الدّم فى اثناء العادة و عودِهِ آن ربطى به روايت اول دارد و حكم اشتباه ايّام العادة كه همان حرف شيخ است كه در آن دو روايت، اين عنوان بعدى مال همان اشتباه العادت است به اين حمل كرده است.

فقهاء ما دو دسته هستند بعضى‏ها به او حمل كرده‏اند و بعضى‏ها فرموده‏اند كه اينحکم زن مبتدأة است يعنى زنى كه اول حيض مى‏بيند اينجور شده است ماه اولش مبتدأة است كه اول ما رأت الدم است سه روز ديد قطع شد سه روز ديگر آمد سه روز ديگر امام علیه السلام به اين فرموده است كه تا یک ماه اين كار را بكند بعد از اين كه يك ماه تمام شد احكام استحاضه را بار كند.

و بعضى‏ها فرموده‏اند كه حمل به اين مبتدأة مى‏شود چونكه فرض عادت بر زن سابقاً در اين روايت فرض نشده است.

ملاحظه و بررسی

جوابش اين است كه فرض عدم عادت هم فرض نشده است در اين روايات، آنى كه ذكر شده است امرأت ترى الدّم ثلاثة ايام زنى است كه اينجور مى‏بيند آن دومى هم همين جور، زن اولش چه جور بود يا نبود اين روايت متعرض او نبود مبتدئه بود آن هم معلوم نبود.

بدان جهت اين دو تا روايت مدلولش اين است هر زنى اگر در شهر واحد خون‏هاى متعدده‏اى ببيند كه آن خون‏هاى متعدده هر كدامش اوصاف و شرايط حيض را دارند الاّ از ناحيه اقلّ الطّهر، تمامى آن دم‏ها اوصاف و شرايط حيض را دارند از سه روز كمتر نيستند دم هم ظاهرش همان دم حيضى باوصافه است اين دم را مى‏بيند كما اين كه شيخ هم تصريح فرموده است نفرمايد هم اينجور است دم ظهورش در همان دم ذات الاوصاف است، بدان جهت در این روايات بود كه ان المرأة تَرى الدم الى خمسين سنه تَرى الحمرة الى خمسين سنه دم بود.

 بدان جهت در اين روايت مفروض اين است اگر زنى در شهر واحد دماء متعدده ای و مرّاتى دم ببيند كه آن دم‏ها هر كدام شرايط حيض را دارند الاّ شرط نقاء الطّهر اقلّ الطّهر بين الحيضتن اين زن وظيفه‏اش در آن ماه اول كه آن وقتى كه مبتلا به او شده است ابتدائاً وظيفه‏اش اين است كه در ايام طهرش نمازش را بخواند در ايّامى كه دم مى‏بيند ترك كند، اين مدلول اين دو تا روايت اين است مبتدئه بشود یا ذات عادت بشود.

ثمّ اگر معارض و منافى با اين روايات پيدا شد به واسطه منافى رفع ید مى‏كنيم، مثل ذات العادة اگر ذات العادة باشد اينجور باشد او دليل داريم كه ايام عادتش اوسع است بعضى‏ها اوصاف داشته باشند بعضى‏ها نداشته باشند دليل داريم كه ذات اوصاف حيض است ولو ايام عادت نبوده باشد، و اگر دليلى هم پيدا كرديم كه زنى كه سابقاً عادت دارد و مضطربه است او بايد رجوع به روايات بکند يا رجوع به عادت النّساء بكند كما سيأتى از اين هم رفع ید مى‏كنيم مى‏گوييم مى‏ماند مبتدئه، و امّا اگر اين تمام نشد ملتزم مى‏شويم چه مضطربه باشد چه مبتدئه باشد حكمش اين است.

و اين مسأله خواهد آمد انشاء الله مسأله هيجدهم است در آن جا از عروه که بيان می کند که وقتى يک زن در شهر واحد دم را مرّات مى‏بيند و اقلّ الطّهر ما بينشان فاصله نشده است ولكن تمام دم‏ها مساوى هستند از حيث اوصاف الحيض و شرايط الحيض یعنی از غير ناحيه اقلّ الطهر مساوى هستند وظيفه او چيست در آنجا كه رسيد ملاحظه مى‏كنيم اين روايات مى‏شود به اينها اخذ كرد يا اين كه منافى با اين روايات موجود است انشاء الله.

پس فتلخّص عما ذكرنا اقلّ الحيض ثلاثة ايّام است اكثر او عشرة ايام و اقلّ الطهر عشرة ايام است.

اين را بدانيد اين كه مى‏گوييم اقلّ الحیض ثلاثة ايام است مى‏دانيد يا بايد دانسته بشود كه ظهور یوم مقابل ليل است، يعنى حيض بايد سه روز بوده باشد اقلّش، اين كه در بعضى السنه معروف است يوم با ليله مثل فقير و مسكين است که اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا اين حرف اساسى ندارد، يوم حيث ما يطلق چه با ليل ذكر بشود چه بدون ليل ذكر بشود قرينه بر خلاف نبوده باشد ظهورش عبارت از اين است كه سه روز مانده است مثلاً شما فرض بفرماييد يك كسى وقتى كه طلوع شمس شده بود يا فرض بفرماييد طلوع فجر شده بود چونكه در مبدأ يوم خلاف است كه طلوع فجر است يا طلوع الشّمس انشاء الله بحث مى‏كنيم ولكن فعلاً محلّش نيست، كسى عند طلوع الفجر يا عند طلوع الشّمس وارد قم شد آن روز را ماند فردايش هم ماند پس فردايش هم ماند روز سوم كه ماند طرف غروب هم بسم الله الرّحمن الرّحيم سوار ماشينش شد و رفت، از او بپرسند كه در قم چه قدر ماندى چه مى‏گويد؟ مى‏گويد سه روز ماندم ديگر، مى‏گويند سه روز كامل ماندى؟ مى‏گويد بله سه روز كامل ماندم، چونكه اذان صبح رسيدم يا عند طلوع الشّمس رسيدم روز اول ماندم روز دوم ماندم روز سوم هم وقتى كه اذان شد در آمدم، هيچ عنايتى نيست هيچ تسامحى نيست هيچ شكّى نيست كه يوم آن وقت که اطلاق مى‏شود ظهورش در مقابل ليل است، بدان جهت است كه اگر زنى عند طلوع الفجر يا عند طلوع الشمس دم ديد و اين دم مستمر شد غروب روز سومی تمام شد اين حيض است ليل داخل نيست.

و يك كلمه‏اى هم بگويم كه ذخيره باشد و آن عبارت از اين است كه انسان فعلى را كه موجود مى‏كند غالباً آن فعل مبدأش مبدأ طلوع شمس نيست يا طلوع فجر نيست يا اول الليّل نيست يا آخر الّيل نيست، بلکه هر وقت اتّفاق مى‏افتد غالباً در وسط اتفاق مى‏افتد، يا امر حادثى كه غالباً در آن مبدأش معين نيست هر وقت اتّفاق مى‏افتد، اينجور حادث را و اينجور فعل را شارع تحديد به ايام بكند ظهورش در ملفق است، چونكه همين جور است ديگر انسان وقتى كه به شهرى وارد مى‏شود هميشه اول طلوع اتّفاقى است كه عند طلوع الفجر وارد بشود يا عند طلوع الشّمس، مختلف است يا حينى كه مى‏آيد كى بيايد مختلف است منتهى اين ممكن است در وسط بشود، كسى اگر داخل شد به بلده قم در ظهر امروز و تا ظهر روز چهارم باقى ماند و بعد از ظهر در آمد از او بپرسى چند روز ماندى؟ مى‏گويد سه روز ماندم در قم، نصف روز از اول نصف روز هم از روز چهارمى یک روز شد، ظهور عرفى در عرفيات هم همين جور است، اينجور افعالى يا حوادثى كه تحديد مى‏شود عند العرف يا شارع تحديد مى‏كند او را كه مبدأ حدوثش مختلف است و مختلف مى‏شود او را تحديد به يوم بكند ظهور يوم در آنجا تلفيق است، بدان جهت در قصد قامه اينجور گفته‏اند ديگر كسى امروز ظهر وارد شد قصد قامه كرد روز يازدهم كه ظهر شد مى‏خواهد برود قصد قامه تمام است ده روز، بدان جهت در ما نحن فيه يوم در يوم تلفيقى كافى است، ما نحن فيه مثل مسأله اعتكاف نيست كه انسان ظهر برود به مسجد روز اول بگويد كه خوب من سه روز بايد اعتكاف بكنم نصف روزش اين نصف روزش هم روز چهارمى تا ظهر مى‏مانم و خارج مى‏شوم، نمى‏شود، چونكه اعتكاف از اين افعالى نيست كه اينها مختلف است نحوه موجود کردنش، بلکه در اعتکاف زمانى كه انسان صوم را مكلّف است اتيان بكند همان زمان بايد اعتكاف بكند يعنى بخواهد اعتكاف موجود بشود.

بدان جهت در ما نحن فيه افعالى كه حدوثشان مختلف است مبدئشان مختلف است در حدوث يا حادثى كه فعل نباشد مثل خروج الدّم اينها اگر تحديد به ايام بشود اين ظاهرش همين است.

بدان جهت شما نفرماييد كه چرا پس روز روز پر و تمام روز بشود؟ نفرماييد كه اگر كسى امروز ظهر وارد قم شد فردا هم باقى ماند پس فردا بعد از طلوع شمس به يك ساعت رفت از او پرسيدند كه چند روز ماندى؟ مى‏گويد سه روز، همين جور است كه رؤساى جمهور يا امثال ذلك كه به يك مملكتى مى‏روند يك ساعت به غروب رسيده مى‏رسد آنجا آن يك ساعت را مى‏ماند فردا هم مى‏ماند پس فردا يك ساعت بعد از ظهر مى‏پرد مى‏گويند آقاى فلان رئيس جمهور سه روز ماند در آنجا، اما در ما نحن فیه می گویند بايد روز پر بشود كما ذكرنا. چرا؟ براى اين كه اين را ولو اطلاق مى‏شود بعضاً سه روز مانده است ولكن اگر كسى لفت نظر كند نظر قائل را متوجّه كند كه بابا اين كه سه روز نشد خودش اقرار مى‏كند مى‏گويد نشد امّا مى‏گويند، اين تسامح است، اين تسامح اهل عرفى وقتى كه به او بگويى ملتفت مى‏شود اين قيمتى ندارد و حكم به اين مترتّب نمى‏شود و اين ملغى است، مگر در جايى كه دليل خاصّى قائم بشود در خصوص آن مورد كه اين تسامح رعايت مى‏شود يعنى حكم دارد اين تسامح، او عيبى ندارد مثل اينكه كسى فرض كنيد يك كر آب داشت يك ليوان پر هم بول ريخته شد آنجا منتهى اين كر آب تميز بود الان هم بعد از ريختن اين كسى مى‏خورد مى‏گويد كر است شارع گفته است فتوضأ منه و اشرب بخور ديگر من مى‏خورم، از اين بپرسى بر اين كه آخر تو اين همه آب را اگر خوردى به مرور ايّام اين يك ليوان بول كجا رفته است آن را تو خوردى ديگر، مى‏گويد بله فكر بکند مى‏گويد همين جور است من خوردم اين عيبى ندارد چونكه شارع گفته است كلّما غلب الماء بر آن قذر فتوضأ منه و اشرب، آن دليل خاص دارد، يا مثلاً گندم را جمع كرده است و آورده است و برده است آرد كرده‏اند و آورده نان مى‏پزد و مى‏خورد، خوب خاك خوردن كه حرام است مى‏گويد خوب اين گندمى كه آوردى خاك دارد بدان جهت بعضى‏ها مى‏شورند خاكش را در مى‏آورند مى‏گویند اين خاك دار،د خودش مى‏گويد بله گندم بدون خاك نمى‏شود كه گندم را آوردى خاك دارد، امّا متعارف باشد عيبى ندارد بخورد چونكه شارع تجويز كرده است.

 بدان جهت در آن مواردى كه دليل خاص باشد بر آن تسامح خوب قبول مى‏كنيم، اما در باب حيض هيچ تسامح نيست دليل ندارد، در باب مدّت اقامه در سفر كه دلیل ندارد، بدان جهت در ما نحن فيه قيمتى ندارد اين تسامح و سه روز سه روز پر بايد بشود كه سه روز حيض بشود.

روى اين اساس آن زن‏هايى كه ولو در ايام عادتشان مرسوم است حال ندارد يا مكّه است مى‏خواهد طواف كند حبّ مى‏خورد در ايّام عادتش خون قطع مى‏شود بعد يادش مى‏رود يك شب نمى‏خورد صبح خون مى‏آيد بعد فوراً آن حبّ را مى‏خورد و خون قطع مى‏شود آن ايام عادت است معلوم شد اين حيض نيست چرا؟ براى اين كه اين در ما نحن فيه تحديد به سه روز شده بود اين سه روز نيست، چونكه سه روز نشده است يك روز يا يك دفعه دو دفعه خون ديدن اين حيض نمى‏شود.

اين حرف را اگر بخواهيد يقين كنيد كه مسأله همين جور است گوش كنيد به اين مطلبى كه مى‏گويم، در ما نحن فيه يك كلامى هست و آن كلام اين است كه اگر حيض تحديد بشود به يوم و ساعات نبوده باشد لازم مى‏آيد يك دمى در يك وقتى محكوم به حيض بشود در يك وقت ديگر مثل همان دم محكوم به حيض نشود، با وجود اين كه قطعاً ما بين آن دم‏ها تكويناً فرقى نيست مثل چه؟ مثل اين كه ايّام پاييز بود اواخر پاييز بود و ديگر روزها خيلى كوتاه است زنى بعد طلوع الفجر يا بعد طلوع الشّمس خون حيض را ديد روز سوم هم وقتى كه غروب آفتاب شد خونش قطع شد اين زن اگر حساب بكنيد شصت ساعت خون ديده است دو تا 24 ساعت يكى هم همان 12 ساعت از طلوع فجر مى‏شود شصت ساعت، و امّا زن ديگرى در اوايل سیف كه خيلى روزها بلند است ظهر خون ديد موقع زوال خون ديد اين خود مستمر شد روز سوم هم يك ساعت به غروب مانده يا همان غروب خونش قطع شد، حساب بكنيم من حيث السّاعة اين ساعاتى كه اين خون ديده است بيشتر است از آن زنى كه در پاييز خون ديده بود، او حيض بود اين نيست، خوب مى‏گوييم عيبى ندارد ملتزم مى‏شويم به اين چونكه آن ايامى كه ظهر ديده تا غروب خودش ده ساعت است مثلاً فرض بفرماييد يا يك ساعت بعد طلوع الشّمس ديده بود كه ساعاتش بيشتر است از او، عيبى ندارد ملتزم مى‏شويم چرا؟ چونكه نظير اين را در اقامه عشرة ايّام ملتزم شديم، در ايام پاييز قصد اقامه بكند آن روز مى‏شود و در ايام تابستان قصد اقامه بكند آن ساعات يوميه‏اش بيشتر مى‏شود، فرقى نمى‏كند.

حلّش يك مطلب است كه اين تحديدات مال حدودات تكوين نيست كه دم حيض تكويناً حدودش اين است، تا كسى بگويد كه دم حيض تكويناً خلاف وجدان است، اين تحديدات مال ترتّب الاحكام است ولو هر دو در واقع يك سنخ دم بوده باشند تكويناً و خروجاً، الاّ انه شارع به يكى حكمی معيّن كرده است و بر ديگرى حكم آخر معيّن كرده است آن حكم را معيّن نكرده است، بدان جهت است حلّش اين مى‏شود كه زنى كه حبّ خورد يك دفعه خون ديد در ايام عادتش يا يك روز ديد اين موضوع حكم نيست، ولو اين همان خون است كه سه روز يا پنج روز می دید قسم حضرت عباسى هم مى‏خورد كه بابا همان خون است همان رنگ همان سوزش همان حالى كه به من رخ مى‏داد الان هم همين جور شد در آن يك روز، مع ذلك حيض نيست چرا؟ براى اينكه اين تحديدات مال ترتّب الاحكام است نه مال حدود تكوينیه حيض و قيود تكوينیه حيض و الحمد الله ربّ العالمين.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص319-320

[2] و [محمد بن الحسن] بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ أَكْثَرَ مَا يَكُونُ الْحَيْضُ ثَمَانٌ- وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ مِنْهُ ثَلَاثَةٌ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص297.

[3] وَ  [محمد بن يعقوب] عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْمَرْأَةُ تَرَى الدَّمَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أَوْ أَرْبَعَةً- قَالَ تَدَعُ الصَّلَاةَ- قُلْتُ فَإِنَّهَا تَرَى الطُّهْرَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أَوْ أَرْبَعَةً- قَالَ تُصَلِّي قُلْتُ فَإِنَّهَا تَرَى الدَّمَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أَوْ أَرْبَعَةً- قَالَ تَدَعُ الصَّلَاةَ قُلْتُ فَإِنَّهَا تَرَى الطُّهْرَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أَوْ أَرْبَعَةً قَالَ تُصَلِّي قُلْتُ فَإِنَّهَا تَرَى الدَّمَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أَوْ أَرْبَعَةً- قَالَ تَدَعُ الصَّلَاةَ تَصْنَعُ مَا بَيْنَهَا وَ بَيْنَ شَهْرٍ- فَإِنِ انْقَطَعَ الدَّمُ عَنْهَا وَ إِلَّا فَهِيَ بِمَنْزِلَةِ الْمُسْتَحَاضَةِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص285.

[4] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَزَّازِ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى الدَّمَ خَمْسَةَ أَيَّامٍ- وَ الطُّهْرَ خَمْسَةَ أَيَّامٍ- وَ تَرَى الدَّمَ أَرْبَعَةَ أَيَّامٍ وَ تَرَى الطُّهْرَ سِتَّةَ أَيَّامٍ- فَقَالَ إِنْ رَأَتِ الدَّمَ لَمْ تُصَلِّ- وَ إِنْ رَأَتِ الطُّهْرَ صَلَّتْ مَا بَيْنَهَا وَ بَيْنَ ثَلَاثِينَ يَوْماً- فَإِذَا تَمَّتْ ثَلَاثُونَ يَوْماً- فَرَأَتْ دَماً صَبِيباً اغْتَسَلَتْ وَ اسْتَثْفَرَتْ- وَ احْتَشَتْ بِالْكُرْسُفِ فِي وَقْتِ كُلِّ صَلَاةٍ- فَإِذَا رَأَتْ صُفْرَةً تَوَضَّأَتْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص286.