مسألة6:« أقل الحيض ثلاثة أيام و أكثره عشرةفإذا رأت يوما أو يومين أو ثلاثة إلا ساعة مثلا لا يكون حيضا كما أن أقل الطهر عشرة أيام و ليس لأكثره حد و يكفي الثلاثة الملفقة فإذا رأت في وسط اليوم الأول و استمر إلى وسط اليوم الرابع يكفي في الحكم بكونه حيضا و المشهور اعتبروا التوالي في الأيام الثلاثة نعم بعد توالي الثلاثة في الأول لا يلزم التوالي في البقية فلو رأت ثلاثة متفرقة في ضمن العشرة لا يكفي و هو محل إشكال فلا يترك الاحتياط بالجمع بين أعمال المستحاضة و تروك الحائض فيها و كذا اعتبروا استمرار الدم في الثلاثة و لو في فضاء الفرج و الأقوى كفاية الاستمرار العرفي و عدم مضرية الفترات اليسيرة في البين بشرط أن لا ينقص من ثلاثة بأن كان بين أول الدم و آخره ثلاثة أيام و لو ملفقة فلو لم تر في الأول مقدار نصف ساعة من أول النهار و مقدار نصف ساعة في آخر اليوم الثالث لا يحكم بحيضيته لأنه يصير ثلاثة إلا ساعة مثلا و الليالي المتوسطة داخلة فيعتبر الاستمرار العرفي فيها أيضا بخلاف ليلة اليوم الأول و ليلة اليوم الرابع فلو رأت من أول نهار اليوم الأول إلى آخر نهار اليوم الثالث كفى».[1]
بعد از اين كه بيان شد اقل الحيض ثلاثة ايام است و اكثره عشرة ايام است، امرى ما بين الفقهاءء متسالمٌ عليه است و آن اين است كه استمرار دم در عشرة ايام فى كون الدّم حيضاً استمرار در عشرة الايام كه اكثر الحيض است اعتبارى ندارد. متّفقٌ عليه است بين الاصحاب که زنى اگر سه روز مستمراً دم ديد كه آن دم دم الحيض است اگر روز چهارمى پنجمى ششمى هفتمى هشتمى نهمى نقاء حاصل شد، ولكن روز دهمى دوباره دم را ديد و قطع شد در روز دهمى، آن دمى كه روز دهمى مىبيند حيض است، منتهى ما بين اصحاب خلاف است اين نقائى كه ما بين آن روز دهم و روز سوم بعد از تمام شدنش واقع شد نقاء هم يحسب حيضاً آن هم یحسب حيضاً، يا اين كه نه در ايّام نقاء وظيفه طاهر را بايد اتيان كند فقط حيض روز دهمى است روز خون است، پس اين معنا متسالمٌ عليه است كه در آن عشرة ايام كه اكثر الحيض است لازم نيست از روز چهارمى دم مستمر بشود مىشود روز چهارمى دم قطع بشود روز پنجمى بيايد يا روز ششمى بيايد هر وقت آمد آن خون كه در عشرة ايام قطع مىشود حيض است، منتهى با نقاء متخلل يا بدون نقاء متخلل چونكه نقاء متخلل كمتر از ده روز است آن هم ملحق به حيض است على ما سيأتى تفصيلش انشاء الله.
انما الكلام كلّ الكلام در آن اقلّ الحيض است كه ثلاثة ايام است كه آيا در اين ثلاثة ايام استمرار الدّم شرط است؟ يعنى اگر زنى دو روز حيض ديد روز سومى قطع شد نديد روز سومى را روز چهارمى خون ديد، آن دو روزى كه خون ديده بود حيض نيست اين روز چهارمى كه خون ديد اين سه روز مستمر بشود اين خون است اين هم قطع بشود اين هم حيض نيست استحاضه است يا حكم استحاضه را ندارد اينها بحثش مىآيد انشاء الله، انما الكلام كلّ الكلام اين است كه اين توالى و استمرار دم در اقلّ الحيض ثلاثة ايام شرط است يا شرط نيست؟
مشهور ملتزم هستند به اشتراط، و خواهيم گفت مستمر شدن دم نه اين است كه دم بيايد بيرون مثل ميزاب يا غير ميزاب، معنايش اين است كه بعد از اين كه اين خون آمد بيرون در عرض اين سه روز هر وقت قطنهاى با خودش زن بردارد مىبيند كه قطنه ولو مثل رأس ابره ای آلوده به خون است، اين از رواياتى استفاده شده است كه زن كى مىتواند غسل كند غسل حيض را، اگر ديد خون نمىآيد رواياتى كه يك دفعه هم خوانديم که يكىاش كه صحيحه محمد ابن مسلم بود قطنه را برمىدارد اگر ولو رأس ابرهاى خون بود لا تغتسل غسل نمىكند يعنى حيض است، بدان جهت استمرار را خواهيم گفت كه ولو در عرض اين سه روز به اين معنا كه قطنهاى هر وقت برداشت مىبيند كه خون آلود شد ولو مقدارا مّائى، اين استمرار شرط است در اين سه روز اين را مشهور ملتزم شدهاند.
ولكن جماعتى از فقهاء ما از متقدمين و از متأخّرين منكر شدهاند گفتهاند توالى شرط نيست در ايام ثلاثه، اين ثلاثه هم مثل همان عشره و اكثر الحيض است، سه روز بايد بشود حيض ولكن توالى شرط نيست، يك روز خون ديد امروز زن دو روز پاك شد بعد از دو روز يك روز خون ديد و دوباره پاك شد بعد قبل از تمام عشره يك روز ديگر خون ديد اين سه روز حيض است، منتهى مع نقاء المتخلل يا فقط ايام الدّم سيأتى.
پس مشهور ولو متلزم هستند در ثلاثه بايد توالى بشود اقلّ الحيض، ولكن جماعتى منكر شدهاند منهم الشّيخ قدس الله نفسه الشّريف شيخ الطّائفه فى النّهاية و الاستبصار [2]ملتزم شده است اشتراط نيست توالى، و مهذبّ البارع[3]، و از متأخّرين جماعتى از متأخّرين مثل مقدس اردبيلى[4] صاحب الحدائق[5] و غير ذلك از فقهاء ملتزم شدهاند كه نه توالى شرط نيست.
ولكن اين صاحب الحدائق[6] يك چيز ديگرى هم علاوه كرده است كه به نظر مىآيد كه او خيلى عجيب است، آنهايى كه گفتهاند توالى شرط نيست آنها همهشان اتفاق دارند كه اين سه روز كه اقلّ الحيض است بايد در عشرة ايام تمام بشود، اين عشرة ايام من حين رؤية الدّم بايد اين سه روز در او عشرة ايام تمام بشود، و الاّ اگر دو روز در عرض ده روز ديد يك روز خون در روز اول ديد يك روز خون در روز ششمى شد يك روز هم در روز يازدهمى ديد هذا ليس بحيضٍ، اين حيض نيست همه اتّفاق دارند، الاّ صاحب الحدائق مخالفت كرده است در ظاهر كلامش فرموده است نه لازم نيست كه در ضمن عشره نبوده باشد، بلکه اين سه روز هر وقت تمام شد آن حيض است به شرط اين كه ما بين اين دمها كه متفرقاً مىبيند ده روز فاصله نشود ده روز اگر فاصله نشد همه آنها يك حيض است، على هذا ممكن است زن در تمام ماه يك روز اول ماه خون ببيند يك روز هم در روز يازدهمى خون ببيند كه فاصله نه روز مىشود روز اول خونى بود نه روز نقاء حاصل شد بعد از نه روز نقاء كه عشره فاصله نشده است خون ديد، باز نه روز فاصله شد و دوباره يك روز دیگر خون ديد همه اين سه روز حيض است، منتهى ايشان مىگويد كه اين نقائى كه حاصل شده است دم متخلل او لاحق به حيض نيست احكام طاهر را بايد اتيان كند، اگر بگوئید ايا صاحب الحدائق! اقلّ طهر عشرة ايام است، فرموده است اين اقلّ الطهر بين الحیضين است وقتى كه اقلّ الطّهر كه ده روز است فاصله نشد آنها يك حيض حساب مىشوند، يك حیض كه شدند اقلّش سه روز است ولو متفرقةً، بدان جهت ممكن است بر اين كه بنا بر گفته ايشان زن در عرض سه ماه يك حيض ببيند چونكه اكثر الحيض عشرة ايام است اين ماه سه روز ديد ماه ديگر چهار روز ديد ماه بعدى هم سه روز ديد، اقلّ طهر هم كه فاصله نشده است اين يك حيض حساب مىشود اقلّ الطّهر ثلاثة ايام و اكثره عشرة ايام، ايشان مىفرمايد چونكه اقلّ طهر فاصله نشده است آن عشرة ايام بين الحيضين است، و امّا در حيض واحد نه ممكن است كمتر از ده روز كه فاصله شد آن نقاء حيض نيست ولكن اين دمها حيض هستند.
اين را نمىتواند كسى قبول بكند به حسب الادله، حتّى محقق اردبيلى در مجمعش دعواى اتفاق كرده است[7] كه اين سه روز ولو توالى در او معتبر نيست ولكن در روز دهمى بايد تمام بشود از حين روية الدم.
خلاصه اين است كه در اين ثلاثة ايام جماعتى از قدما و متأخّرين گفتهاند توالى شرط نيست.
ما در مقام بايد در دو مقام بحث كنيم:
يك مقام اين است كه آيا توالى در اين ثلاثة ايام كه اقلّ الحيض است شرط است يا توالى در اين اقلّ الحيض ثلاثة ايام شرط نيست.
مقام ثانى اين است اينی كه نسبتش را به فقهاءء داديم كه توالى در عشرة ايام معتبر نيست وقتى كه ثلاثه متوالى شد کافی است و در عشره توالى معتبر نيست اين دليلش چيست؟ تفرقه ما بين الاكثر و ما بين اقلّ الحيض، اين دو مقام.
و در مقام اول كه فعلاً بحث مىكنيم كه توالى در سه روز معتبر است در دو جهت بحث مىشود:
جهت اولى اين است كه ما اگر نظر بكنيم به ادله اجتهاديه چه ادله اجتهاديه دليل خاص در خود مسأله باشد چه ادلّه اوليهاى كه در حيض وارد شده است مقتضاى آنها توالى است در سه روز يا مقتضايش عدم اعتبار توالى است، اين يك جهت.
و در جهت ثانيه بحث مىكنيم اگر ما نتوانستيم فرضاً از اين ادله اجتهاديه اعتبار توالى و عدم توالى را استفاده كنيم هيچ كدام از قولين از ادله اجتهاديه محرز نشد آيا مقتضاى اصل عملى در مقام اعتبار التّوالى است كما قيل او نفى التّوالى است كما يمكن ان يقال، اين دو جهت را بحث خواهيم كرد.
فعلاً كلام ما در جهت اولى است یعنی در مقتضاى ادله اجتهاديه است كه مقتضاى آن ادله اجتهاديه چيست؟
عرض مىكنم مشهور فرمودهاند و صحيح هم فرمودهاند مشهور ملتزم شدهاند كه در اين سه روز توالى معتبر است، و عمده دليلشان هم رواياتى است كه وارد شده است که اقلّ الحيض ثلاثة ايام است و اكثرش عشرة ايام عمده دليلشان آن روايات است، به چه بيان عمده دليل آن روايات است؟ براى اين كه آن روايات ناظر است به تحديد الحيض که حيض را تحديد مىكند، حيض دو تا احتمال دارد یعنی كلمه حيض به دو معنا اطلاق مىشود، معناى اول دمى است كه شارع آن دم را در مقابل دم الاستحاضة و العذرة و القرحة ساير الدّماء قرار داده است كه ممكن است از دم خارج بشود، آن دمى كه ممكن است از آن مكان معهود خارج بشود حيض اسم آن دمى است كه در مقابل ساير دمها است كه استحاضه و عذره و قرحه هستند، يك احتمالش اين است، و فرقى نمىكند در اين صورت بفرماييد حيض اسم خود آن دم است يا اسم رؤية الدم است زنى كه رأت الدم اين بودن دم در فضاى فرج بعد از اين كه دم خارج شد بود اين دم ولو در آن فضا اين حالت را اسمش را حيض مىگويند، فرقى ندارد بگوييد خود دم يا حالت دم كه عبارت از اين معنا است، اين يك معنا است.
معناى دومى حيض اطلاق مىشود بر اين كه حدث حيض را داشته باشد، دم ندارد فعلاً دم نمىبيند ولكن هنوز حدث الحيض باقى است، اين را مىدانيد وقتى كه زن حائض دمش خشك شد تا مادامى كه غسل نكرده حدث الحيض باقى است، بدان جهت اگر تعمداً بماند و قبل طلوع الفجر غسل نكند در ماه رمضان مثل تعمد بر جنابت است، این هم تعمد بر حيض است، پس حيض يعنى حدث الحيض.
لا اشكال بر اين كه در اين روايات مباركات كه اقلّ الحيض سه تا است و اكثرش ده تا است اين ناظر به حدث الحيض نيست اين روايات كه حدث الحيض را تحديد كند، چرا؟ چونكه ممكن است حدث الحيض دو ماه بماند، زن فرض كنيد يك ماه تمام بماند چونكه دمش قطع شده و غسل نكرده است ممكن است در عمرش حائض باشد مثل آن زنهايى كه اصلاً به غسل عقیده ندارند و غسل نمىكنند، آن تحديدى ندارد، اينی كه در روايات تحديد مىشود دم الحيض يا رؤية الدّم را شارع تحديد مىكند آن دم خاص را، روية دم خاص را تحديد مىكند، و اين را شما هم مىدانيد ممكن است زن پانزده روز تمام خون ببيند پانزده روز هيچ قطع نمىشود ولكن اين كه مىگوييم اقلّ حيض سه روز است و اكثرش ده روز است شارع در اين روايات دم الحيض را تحديد مىكند نه مطلق الدّم را، و در روايات هم كه دارد كه اقلّ الطهر عشرة ايام است طهر يعنى نقاء از دم الحيض و الاّ ممكن است پانزده روز خون داشته باشد بيست روز پشت سر هم خون داشته باشد و بعد كه خون مىبيند دوباره ايام عادتش برسد و حكم به حيض بشود همهاش خون ديده است، اين كه اقلّ الطّهر عشرة ايام است يعنى اقلّ اين كه زن از خون حيض پاك باشد و حيض فرض كنيد اقلّش سه روز است اكثرش ده روز است يعنى آن دمى كه محكوم است دم الحيض است او سه روز است.
و اين را هم شما مىدانيد ديگر گفتن نمىخواهد يعنى مىخواهد ولكن بعد از گفتن معلوم مىشود كه واضح بود و آن اين است كه اين روايات كه دم حيض را تحديد مىكند يك حيض را تحديد مىكند يك حيض است كه اقلش سه روز است و اكثرش ده روز است، ولكن زن در طول عمرش كه اين قدر حيضها ديده كارها بر سرش آمده است همه آنها را تحديد نمىكند، كلّ دمى كه آن حيضه واحد است او را تحديد مىكند كه او سه روز است اقلّش و اكثرش ده روز است، خوب وحدت حيض به چه چيز است؟ خوب چه دم بشود حيض چه حیض رؤية الدم بشود حضرات وحدتش چيست؟ وحدتش اتّصال دم است چونكه يك دم متصّلاً مىشود، اين را دم واحد مىگويند وقتى كه اتصال مطابق با وحدت است حتّى در نظر عرفى، وقتى كه آب از چشمه مىآيد بلا انقطاعٍ يك آب است، وقتى كه آب در حوض ماء كثير است چونكه متّصل است يك آب گفته مىشود، بدان جهت شارع اين يك دمى كه مىآيد از زن اين را تحديد مىكند كه اين یک دم حيضى كه مىآيد اقلّش سه روز است، خوب وقتى كه تحديد يك دم شد بايد دم مستمر بشود تا وحدت پيدا كند متّصل بشود تا يك دم حساب بشود، بدان جهت خواهيم گفت كه ليالى متوسّطه بايد دم مستمر بشود در آنها و الاّ قطع بشود آن دم دم حيض نيست، چرا؟ چونكه يك دم بايد بشود چونكه قطع بشود ولو در شبها اين يك دم نيست دو تا دم است، اين مقتضاى روايات كه اقلّ الحيض يعنى حيض واحد سه روز است و اكثرش ده روز است دم بايد دم واحد بشود.
خوب شما بفرماييد اگر اين استظهار درست است كه درست است خوب در عشرة ايام هم بايد مستمر بشود تا دم حيض واحد بشود.
مىگوييم بله ما بوديم و اين روايات مىگفتيم دم بايد حادث بشود و تا آخر ده روز بماند اگر ده روز مىآيد، و اگر روز سومى قطع شد و ديگر هيچ نيامد تا آخر ده روز آن حيض است، روز پنجمى قطع شد و ديگر نيامد حيض است، امّا اگر روز پنجمى آمد و قطع شد روز هفتمى دوباره آمد آن حيض نيست چونكه متّصل نيست، ما بوديم و اين روايات اتّصال را در اكثر هم معتبر مىدانستيم مىگفتيم بايد دم مستمر بشود، الاّ انه كه در مقام ثانى رواياتى وارد شده است كه شارع در آن روايات دم منقطع را كه قبل از انقضاء ده روز مىبيند شارع گفته است اين هم من حيض الاول، شارع لاحق كرده است گفته است اين هم از او حساب مىشود، منتهى آن روايات مدلولش اين است كه او از حيض است خودش يا با نقاء متخلل كه مشهور مىگويند اين بحثش خواهد آمد.
پس ما در آن اكثر الحيض به واسطه ادله خاصّه رفع ید كرديم از ظهور اوليه رواياتى كه مىفرمود اقلّ الحيض ثلاثة ايام و اكثره عشرة ايام، ولكن نسبت به ثلاثة ايام دليل بر خلاف نداريم كه اقلّ الحيض ثلاثة ايام است دليلى بر خلاف نداريم، وقتى كه دليل بر خلاف نداشتيم بايد ملتزم بشويم ديگر به اينكه استمرار شرط است.
اين كه عرض كردم بايد ملتزم بشويم و قاعده اوليه مستفاد از آن روايات استمرار بود اين را همه علماء قائل هستند، حتّى آنهايى كه منکر توالى هستند در ثلاثة ايّام مىگويند بله ظهور آن روايت استمرار بود ولكن ادّعا مىكنند كما اين كه در آن اكثر الحيض به واسطه آن روايات رفع ید كرديم از آن ظهور اولى و گفتيم دم منقطع لاحق به حيض مىشود، كذلك نسبت به ثلاثة ايام دليل داريم كه در ثلاثة ايام هم استمرار معتبر نيست، ثلاثة ايام اگر دم مستمر نشد قطع شد بعد آمد كه با آمدن بعدى سه روز تمام شد او هم حيض است، خوب آن روايات و دليل كجا است كه ما هم ببينيم كه اگر همين جور است رفع ید از ظهور بشود؟ اين روايت را ذكر كردهاند، تمامى كلام در اين روايت است كه ببيند اين روايت چه جور دلالت مىكند بر مسلك مشهور، عرض كردم دوباره هم تصريح مىكنم همه قبول دارند ظهور آن روايات چونكه تحديد حيض واحد است و وحدت حيض به واسطه استمرار الدّم دم واحد حساب شدن است، ولو ظهور آن روايات اين است ولكن به واسطه دليلى كه در اكثر الحيض قائم شده بود چه جور آنجا رفع ید كرديم و گفتيم خوب آن ظهور است شارع تعبّد كرده است كه نه منقطع هم يكى است خوب وقتى كه تعبّد كرد كه منقطع يكى است خوب قبول مىكنيم ديگر، مثالش را عرض كنم مثل دو تا آبى كه يك حوض آنجا هست مثل خزينه حمّام يك حوض كوچكى هم اينجا هست يواش يواش آب مىآيد از آن حوض بزرگ به اين حوض كوچك شارع تعبّد كرده است كه اين كر است و احكام كر بار مىشود به اين احكامى كه ماء كر دارد به اين بار مىشود، شارع تعبّد كرده است، اينجا هم شارع تعبّد كرده است كه دمى كه قبل از عشرة ايّام آمد اين ملحق به آن حيض اولى است شارع تعبّد كرده است، مىفرمايند اين جماعت در ثلاثة ايام هم اين تعبّد شده است و شارع فرموده است كه اين دم دم الحيض است ولو ثلاثة ايام مستمر نباشد، آن كدام روايت است؟ از خود روايت معلوم مىشود كه عيب در كجا است. در باب 12 [8]از ابواب الحيض روايت 2 است:
«محمد ابن يعقوب كلينى قدس الله نفسه الشّريف» نقل مىكند «عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن اسماعيل ابن مرار» پدر على ابن ابراهيم از اسماعيل ابن مرّار نقل مىكند، اين پدر على ابن ابراهيم یعنی ابراهیم ابن هاشم رضوان الله عليه روايات كثيرهاى دارد از اين اسماعيل ابن مرّار، عن يونس، يونس ابن عبد الرّحمن است كه اين اسماعيل ابن مرار رواياتى دارد از يونس ابن عبد الرّحمن كه اين يكى هم این است عن يونس هميشه يادتان باشد اسماعيل ابن مرار عن يونس آن يونس ابن عبد الرّحمن است به قرينه روايات ديگر كه نقل كرده است از يونس ابن عبد الرّحمن در بعضىها تصريح مىكند و در بعضىها يونس را مطلق مىگذارد چونكه معلوم شده است كه مراد از يونس کيست، يك مثالى بگويم مثل اين الفاظى كه ما مىگوييم چونكه انسان مثلاً قوم و خويش دارد دو تايش اسمشان محمد است ولكن با آن يكى كه اسمش محمد است نادراً با او كار دارد ولی با اين يكى خيلى كار دارد بدان جهت اين را صدا مىكند بعد از مدّتى كه خصوصيتش را گفت آى محمد قد بلند بعد از اين ديگر مىگويد محمد محمد ديگر مطلق مىگذارد، اين رويه در هر زمان هست حتّى در روات حتّى در آن نقل الاحاديث بود چونكه آن قدر معلوم است كه مراد از يونس كيست بدان جهت فقط يونس تعبير مىكنند، مراد از عبد الله عبد الله ابن سنان است عن عبد الله مىگويد ديگر سنانش را نمىگويد، چونكه در اين طبقه معروف بوده است كه او از عبد الله ابن سنان نقل مىكرد، آنجا دارد كه «عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فِي حَدِيثٍ» حديث اين است «فَإِذَا رَأَتِ الْمَرْأَةُ الدَّمَ فِي أَيَّامِ حَيْضِهَا» اگر زن ذوالعادة بشود و در ايام عادتش حيض را ببيند «تَرَكَتِ الصَّلَاةَ» به مجرّد ديدن محكوم به حيض است ترك مىكند صلاة را. «فَإِنِ اسْتَمَرَّ بِهَا الدَّمُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فَهِيَ حَائِضٌ» اگر سه روز دم مستمر شد فهى حائض حائض است. «وَ إِنِ انْقَطَعَ الدَّمُ بَعْدَ مَا رَأَتْهُ يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ» اينجا را متوجه بشويد اگر دم منقطع شد بعد از اين كه يك روز دو روز ديد «اغْتَسَلَتْ وَ صَلَّتْ» غسل مىكند و نمازش را مىخواند نقاء حاصل شده است. «وَ انْتَظَرَتْ مِنْ يَوْمَ رَأَتِ الدَّمَ إِلَى عَشَرَةِ أَيَّامٍ» منتظر مىماند از اول روزى كه دم ديده است تا ده روز «فَإِنْ رَأَتْ فِي تِلْكَ الْعَشَرَةِ أَيَّامٍ- مِنْ يَوْمَ رَأَتِ الدَّمَ يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ- حَتَّى يَتِمَّ لَهَا ثَلَاثَةُ أَيَّامٍ» ايام اگر در اثناء اين ده روز يك روز يا دو روز ديگر خون ديد «فَذَلِكَ الَّذِي رَأَتْهُ فِي أَوَّلِ الْأَمْرِ- مَعَ هَذَا الَّذِي رَأَتْهُ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْعَشَرَةِ هُوَ مِنَ الْحَيْضِ» اين بعض با آن بعض يك حيض مىشود. پس امام علیه السلام در فرضى كه دم در عرض سه روز مستمر نبوده باشد يك روز يا دو روز ديده بود تصريح فرمود كان به سه روز در اثناء ده روز، بدان جهت حرف صاحب حدائق كه نسبت دادهاند به ايشان ولو من خيلى درست تأمّل در كلام ايشان نكردهام ديدهام كلامش را ولكن تأمّل نكردهام شايد مرادش چيز ديگرى بوده باشد آن كلام خيلى فاسد است آن بنّانی است امام تصريح دارد حتّى در اين روايتى كه صاحب حدائق عمل مىكند كه بايد در ضمن عشره باشد اين تكميل ثلاثه، بدان جهت در ما نحن فيه كه هست فرض بفرماييد اگر از طعام ده روز تكميل ثلاثه را ديد آن حيض مىشود يعنى آن يكى دو روز كه مىبيند به مجرّد ديدن مىگوييم حيض است در ايّام عادت حكم ظاهرى است، وقتى كه دم قطع شد مىگوييم نمازت را بخوان حكم ظاهرى است، اين منتظر مىماند كه حكم واقعى چيست، اگر در ضمن عشره تتمّه ثلاثه آمد يكى دو روز آمد معلوم مىشود كه حيض بوده است و امّا در صورتى كه نيامد معلوم مىشود كه نه حيض نبوده است بيخود نمازش را ترك كرده است منتهى حكم ظاهرىاش او بوده است بايد قضا كند.
بدان جهت مىفرمايد: «فاذا رأت المرأة الدم فى ايام حيضها تركت الصّلاة فان استمرّ بها الدم ثلاثة ايام فهى حائضٌ» سه روز پشت سر هم شد او حائض مىشود و ان انقطع الدم الى عشرة ايام بعد ما رأته يوماً او يومين اغتسلت و صلّت كه اين حكم ظاهرى است، و انتظرت من يوم رأت الدم از آن روزى كه دم را ديده است تا ده روز منتظر مىماند، فان رأت التلك عشرة ايام من يومٍ رأت الدّم يوماً او يومين بعد ذلك فى العشرة در همان ده روز ببيند هو من الحيض، و ان مرّ بها من يومٍ رأت الدّم عشرة ايّام و لم تَرى الدّم فذلك اليوم و اليومان الّذى رأته لم يكن من الحيض كشف مىشود حيض نبود نمازش را كه ترك كرده است بايد قضا بكند، و انما كان من علّةٍ يك علّتى بود دم حيض نبود سابقاً هم گفتيم يعنى حكم دم حيض را ندارد.
اين روايت دلالتش بر اين كه در ثلاثه مثل اكثر الحيض توالى شرط نيست دلالت اين روايت تكاد تلحق بالصّراحة كه صريح است اين روايت كه استمرار شرط نيست، ولكن مشهور كه اين روايت را عمل نكردهاند و ما هم مىگوييم نمىشود به اين روايت عمل كرد اين من حيث السّند ضعيف است، چونكه مرسله است يونس ابن عبد الرّحمن عن بعض رجاله، اگر معلوم بشود انشاء الله كما اين كه جمع كردهايم يونس ابن عبد الرّحمن از رجالى كه از آنها نقل حديث مىكند در بین آنها هم ضعيف است هم ضعيف ضعيف است هم صحيح است هم معتبر است، اين بعض رجاله كه رجالش مطلق است شاید از آن ضعيفها است، ما بايد بدانيم كه آن قوىها است تا معتبر بشود اين يك اشكال.
اشكال ديگرى كه كردهاند اشكال ديگر را در آن اسماعيل ابن مرّار كردهاند كه فرمودهاند اسماعيل ابن مرّار توثيقى ندارد.
مقدّس اردبيلى[9] در مجمعش اينجور فرموده است بعد از نقل اين روايت كه روايت دلالتش تمام است مىفرمايد اين روايت من حيث السّند صحيح است فى الكافى و فى زيادات التّهذيب،درست توجه کنید، تهذيب را كه شيخ قدس الله نفسه الشّريف ابواب را نقل مىكند در هر كتابى رواياتى را كه در آن ابواب نقل كرد براى آن كتاب يك زيادات قرار داده است، احاديثى كه قبلاً نقل نشده بود باز دوباره مرتّباً نقل مىكند احاديث ديگر را، اينها را مىگويند زيادات التهذيب، روايات در باب صلاة را تمام كرد شروع مىكند رواياتى كه از اول صلاة نقل نكرده يك دسته روايات را نقل مىكند به همان ترتيب اولى اين را مىگويند زيادات تهذيب كه خودش فرموده است كه من بحث زياد كردم، ايشان مقدّس اردبيلى اشاره به او دارد مىفرمايد هذه الرّوايه صحيحةٌ فى زيادات التّهذيب و فى الكافى كافى يعنى نقل كلينى.
عرض مىكنم آنى كه در كافى است يعنى كلينى نقل كرده است آن نقل همين است كه محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن اسماعيل ابن مرّار عن يونس عن بعض رجاله اين روايت ضعیف است مرسله است و آن اسماعيل هم هست، و در زيادات تهذيب شيخ قدس الله نفسه الشّريف مرسله طويله يونس ابن عبد الرّحمن را نقل كرده است يونس ابن عبد الرّحمن در باب الحيض يك مرسله طويله دارد كه نوع احكام حيض در آنجا ذكر شده است امام بيان فرموده است كه انشاء الله خواهد آمد، آن مرسله طويله من حيث السّند معتبر است چونكه عن يونس عن غير واحدٍ من اصحابه است غير واحد يعنى جماعت كثيره او مىشود معتبر، آنى كه در زيادات تهذيب است به مقدارى كه فرصت داشتم نقاء كردم اين مرسله طويله است، اين اين حكمى كه در اينجا هست در مرسله طويله نيست اين در همان مرسله قصيره است، و اين روايت من حيث السّند صحيح نمىتواند بشود.
بعضىها ادّعا فرمودهاند كه نه اين روايت من حيث السّند صحيح است چرا؟ چونكه يونس ابن عبد الرّحمن از آن جماعتى است كه كشّى رضوان الله عليه فرموده است اجمعت العصابة على تصحيح ما يصحّ عن جماعةٍ،[10] يعنى علماء اتّفاق كردهاند كه روايت صحيح مىشود تا وقتى كه آن روايات تا اين جماعت صحيح شد اين روايت تا وقتى كه تا يونس صحيح شد كه على ابن ابراهيم عن ابيه وقتى كه صحيح شد به يونس ابن عبد الرّحمن كه رسيد آن روايت صحيح مىشود يعنى قبل از يونس ابن عبد الرّحمن تا امام كه او نگاه نمىشود به سفیدی و سیاهی اش بلکه او هر كسى بوده باشد روايت معتبر مىشود، ايشان اينجور فرموده است كه اجمعت العصابة على تصحيح ما يصحّ عن جماعةٍ يكى هم از آنها يونس ابن عبد الرّحمن است، چونكه آن جماعت را سه طايفه كرده است كشّى يك طايفه را ذكر كرده است در باب تسمیة الفقهاءء من اصحاب ابى جعفرٍ و ابى عبد الله عليهما السّلام كه ستة نفر را كه زراره محمد ابن مسلم معروف ابن خربوذ فضيل ابن يسار آنجا ذكر كرده است، بعد ستة را در اصحابى كه مختص به ابى عبد الله هستند كه مختص به امام صادق هستند يعنى از امام باقر روايتى ندارند لقصر عمرشان كه امام باقر را درك نكردهاند آنها را ذكر كرده است، يك جاى ديگر گفته است باب تسمية الفقهاءء من اصحاب ابى ابراهيم و ابی الحسن الرّضا سلام الله عليهما، پس سه جا گفته است، در آن اصحاب ابى عبد الله هم شش نفر فرموده است در اين اصحاب ابى ابراهيم و ابی الحسن الرضا هم شش نفر فرموده است، يونس ابن عبد الرّحمن از اين اخيرى است من اصحاب ابی الحسن الرّضا و ابى ابراهيم از هر دو تا روايت دارد. انما الكلام در اين است كه يونس ابن عبد الرّحمن از امام صادق روايتى دارد يا ندارد، كلام در اين است كه منكر شدهاند كه ندارد يك داستانى دارد او، ولكن از اصحاب اينها هستند، علی تصحیح ما يصحّ عنه روايت وقتى كه به ما رسيد طريقى كه ما داريم تا يونس ابن عبد الرّحمن صحيح شد بعد از يونس ديگر كه بوده است كه بوده است نگاه نمىشود اجتمعت العصابة على تصحيح ما يصحّ عن جماعةٍ.
امّا اسماعيل ابن مرّار فرمودهاند كه نه اسماعيل ابن مرار هم روايت كما اين كه شايد نظر محقق اردبيلى هم همين جور بوده باشد در كافى صحيح است نظر اين بوده باشد كه قميين كه رئيسشان محمد ابن حسن ابن وليد استاد شيخ الصّدوق قدس الله نفسه الشّريف است كه صدوق عليه الرّحمه مىگويد من به اين اعتماد دارم هر كسى را كه خدشه بكند من هم خدشه مىكنم هر كسى را كه در رجال قبول كند من هم قبول مىكنم خيلى علاقه هم داشت صدوق به او، محمد ابن حسن ابن وليد كه قميين از او تعبير مىكنند ديگر، محمد ابن حسن ابن وليد و اتباعی كه بعد آمدهاند اينها قميين هستند، قميين وقتى كه به اين محمد ابن احمد ابن يحيى الاشعرى رسيدهاند گفتهاند محمد ابن احمد ابن يحيى كه صاحب كتاب نوادر الحكمة است بأسى نيست، ولكن اين محمد ابن احمد ابن يحيى اگر از اين جماعت نقل كند به او عمل نمىشود، آن جماعت را شمردهاند وقتى كه آن جماعت را شمردهاند ابى عبد الله رازی و و و چونكه قميين استثنوا من رجال نوادر الحكمة كه اينها محمد ابن احمد ابن يحيى در نوادر الحكمة از اينها نقل كند عمل نمىشود، خوشبختانه اين اسماعيل ابن مرار را استثناءء نكرده اند اين معنايش چيست؟ معنايش اين است كه معتبر است ديگر و الاّ اگر اين هم مثل آنها كه استثناءء كردهاند ضعيف بود ديگر استثناءء مىكردند اين را از مستثنى قرار مىدادند نه مستثنى منه، علاوه بر اين اين قميين در كتب يونس ابن عبد الرّحمن گفتهاند يونس ابن عبد الرّحمن قريب سى كتاب يا بيشتر داشت مثل حسين ابن سعيد فرمودهاند اين قميين كه كتب يونس ابن عبد الرّحمن بالرّوايات كلّها صحيحة مگر آنى را كه محمد ابن عيسى به عبيد نقل كند از يونس او اعتبار ندارد، خوب معنايش اين است كه روايتش را اگر اسماعیل بن مرّار بکند اعتبار دارد حتما بدون جهت گفتن این روایت من حیث السند صحیح است، تامل بفرمائید.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص319-320
[2] ر.ک: محمد بن الحسن طوسی، الاستبصار، ( تهران، دار الکتب الاسلامیة، چ1، 1390ق)، ج1، ص132؛ محمد بن الحسن طوسی، تهذيب الاحکام، ( تهران، دار الکتب الاسلامية، چ4، ت 1407ق)، ج1 ص 131.
[3] احمد بن محمد حلی، مهذب البارع، (دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چ1، ت1407ق)، ج1، ص155.
[4] احمد بن محمد مقدس اردبيلی، مجمع الفائدة و البرهان، (قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1403ق)، ج1، ص143.
[5] شيخ يوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1405ق)، ج3، ص159.
[6] شيخ يوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1405ق)، ج3، ص159.
[7] احمد بن محمد مقدس اردبيلی، مجمع الفائدة و البرهان، (قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1403ق)، ج1، ص143.
[8] وَ [محمد بن يعقوب] عَنْهُ (علی بن ابراهيم) عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فِي حَدِيثٍ فَإِذَا رَأَتِ الْمَرْأَةُ الدَّمَ فِي أَيَّامِ حَيْضِهَا تَرَكَتِ الصَّلَاةَ- فَإِنِ اسْتَمَرَّ بِهَا الدَّمُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فَهِيَ حَائِضٌ- وَ إِنِ انْقَطَعَ الدَّمُ بَعْدَ مَا رَأَتْهُ يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ- اغْتَسَلَتْ وَ صَلَّتْ- وَ انْتَظَرَتْ مِنْ يَوْمَ رَأَتِ الدَّمَ إِلَى عَشَرَةِ أَيَّامٍ- فَإِنْ رَأَتْ فِي تِلْكَ الْعَشَرَةِ أَيَّامٍ- مِنْ يَوْمَ رَأَتِ الدَّمَ يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ- حَتَّى يَتِمَّ لَهَا ثَلَاثَةُ أَيَّامٍ- فَذَلِكَ الَّذِي رَأَتْهُ فِي أَوَّلِ الْأَمْرِ- مَعَ هَذَا الَّذِي رَأَتْهُ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْعَشَرَةِ هُوَ مِنَ الْحَيْضِ- وَ إِنْ مَرَّ بِهَا مِنْ يَوْمَ رَأَتِ الدَّمَ عَشَرَةُ أَيَّامٍ- وَ لَمْ تَرَ الدَّمَ فَذَلِكَ الْيَوْمُ وَ الْيَوْمَانِ- الَّذِي رَأَتْهُ لَمْ يَكُنْ مِنَ الْحَيْضِ- إِنَّمَا كَانَ مِنْ عِلَّةٍ إِمَّا قَرْحَةٍ فِي جَوْفِهَا- وَ إِمَّا مِنَ الْجَوْفِ- فَعَلَيْهَا أَنْ تُعِيدَ الصَّلَاةَ تِلْكَ الْيَوْمَيْنِ الَّتِي تَرَكَتْهَا- لِأَنَّهَا لَمْ تَكُنْ حَائِضاً- فَيَجِبُ أَنْ تَقْضِيَ مَا تَرَكَتْ مِنَ الصَّلَاةِ فِي الْيَوْمِ وَ الْيَوْمَيْنِ- وَ إِنْ تَمَّ لَهَا ثَلَاثَةُ أَيَّامٍ فَهُوَ مِنَ الْحَيْضِ- وَ هُوَ أَدْنَى الْحَيْضِ وَ لَمْ يَجِبْ عَلَيْهَا الْقَضَاءُ- وَ لَا يَكُونُ الطُّهْرُ أَقَلَّ مِنْ عَشَرَةِ أَيَّامٍ- فَإِذَا حَاضَتِ الْمَرْأَةُ وَ كَانَ حَيْضُهَا خَمْسَةَ أَيَّامٍ- ثُمَّ انْقَطَعَ الدَّمُ اغْتَسَلَتْ وَ صَلَّتْ- فَإِنْ رَأَتْ بَعْدَ ذَلِكَ الدَّمَ وَ لَمْ يَتِمَّ لَهَا- مِنْ يَوْمَ طَهُرَتْ عَشَرَةُ أَيَّامٍ فَذَلِكَ مِنَ الْحَيْضِ- تَدَعُ الصَّلَاةَ- فَإِنْ رَأَتِ الدَّمَ مِنْ أَوَّلِ مَا رَأَتْهُ الثَّانِيَ- الَّذِي رَأَتْهُ تَمَامَ الْعَشَرَةِ أَيَّامٍ وَ دَامَ عَلَيْهَا- عَدَّتْ مِنْ أَوَّلِ مَا رَأَتِ الدَّمَ الْأَوَّلَ وَ الثَّانِيَ عَشَرَةَ أَيَّامٍ- ثُمَّ هِيَ مُسْتَحَاضَةٌ تَعْمَلُ مَا تَعْمَلُهُ الْمُسْتَحَاضَةُ الْحَدِيثَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص299-300.
مع انه صحيح في باب زيادات التهذيب و في الكافي؛ احمد بن محمد مقدس اردبيلی، مجمع الفائدة و البرهان، (قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1403ق)، ج1، ص143.
[10] أَجْمَعَ أَصْحَابُنَا عَلَى تَصْحِيحِ مَا يَصِحُّ عَنْ هَؤُلَاءِ وَ تَصْدِيقِهِمْ، وَ أَقَرُّوا لَهُمْ بِالْفِقْهِ وَ الْعِلْمِ: وَ هُمْ سِتَّةُ نَفَرٍ آخر دون الستة نفر الذين ذكرناهم في أصحاب أبي عبد الله (ع)، منهم يونس بن عبد الرحمن، و صفوان بن يحيى بياع السابري، و محمد بن أبي عمير، و عبد الله بن المغيرة، و الحسن بن محبوب، و أحمد بن محمد بن أبي نصر، و قال بعضهم: مكان الحسن بن محبوب: الحسن بن علي بن فضال و فضالة بن أيوب، و قال بعضهم: مكان ابن فضال: عثمان بن عيسى، و أفقه هؤلاء يونس بن عبد الرحمن و صفوان بن يحيى؛ محمد بن عمر بن عبد العزيز کشی، اختيار معرفة الرجال، ( مشهد مقدس، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چ1، ت1490ق)، ص556.